صلابت زبان تركی

یازار :

+0 به یه ن



 
پرفسور محمود حسابی در مقاله ای به طریق ریاضی ثابت كرده است كه زبان فارسی قدرتمند تر از زبان عربی است. اما زبان تركی یك زبان كاملا التصاقی است كه از بن های ثابت، پسوندهای متعدد و پیچیده ای را صادر می كند.

فعل واجب الاداء در فارسی و عربی وجود ندارد و باید حتما از كلماتی همچون " باید " و " المفروض " و مانند آن استفاده كرد. به این فعل در تركی " گركلیلیك كیپی " گفته می شود:

یتیشملیییك: باید خودمان را برسانیم.

یمه لیسن: باید بخوری

   فعل شرط در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. برعكس فعلهای شرط تركی كه از كاربردی ترین افعال است و ترك زبان را از استخدام حروف شرط بی نیاز می كند:

گلسه: اگر بیاید

ده سه: اگر بگوید

ایچسه: اگر بنوشد

   فعل تمنی ( ای كاش ...) در فارسی و حتی در عربی وجود ندارد. به این فعل در تركی " دیلك" ویا "ایستك  كیپی " گفته می شود:

اولایدی: ای كاش می بود

قیزیل گول اولمایایدی: ای كاش گل سرخ نبود

سولمایایدی: ای كاش زرد نمی شد

قدرت مشتق سازی از خود كلمه در عربی و تركی بی نظیر است درحالیكه در زبان فارسی بسیار كم و ضعیف دیده می شود:

ایتی: تیز

ایتیلتمك: تیز كردن

ایتیله شمك: تیز شدن

-----------

دؤز: درست

دؤزه لمك: درست شدن

دؤزه لتمك: درست كردن

دؤزمك: به نظم درآوردن

دؤزولمك: به نظم كشیده شدن

-----------

ساری: زرد

سارالماق: به رنگ زرد درآمدن

سارالتماق: به رنگ زرد درآوردن

-----------

به زك: زینت

به زه مك: زینت كردن

به زنمك: مزین شدن*

*نكته مهم: در تركی فعلی وجود دارد بنام فعل دو طرفه، یعنی گوینده و فاعل فعل در آنِ واحد، مفعول آن فعل هم محسوب می شود. به این فعل در تركی " دؤنوشلو " فعل می گویند. مثل مزیَّن شدن  در فارسی كه اصل آن از كلمه زُیّن در عربی گرفته شده است كه معنای آن زینت شدن یك وسیله دیگری است. در حالیكه معنای كلمه " به زنمك" در تركی زینت شدن به وسیله خود شخص است. الآن بعضی نمونه ها از این فعل بی معادل در فارسی:

اؤرتونمك: خود را پوشانیدن

یووونماق: خود را شستشو دادن

قوُ جونماق: از درد به خود پیچپدن

متعدی كردن فعل در بسیاری از افعال فارسی غیر ممكن است و باید از راههای دیگری استفاده كرد. ولی در تركی همه افعال لازم را می توان از همان ریشه متعدی كرد:

كسمك ---» كستیرمك: بُریدن ---» بُراندن ( یعنی كس دیگری را به بریدن وادار كردن)

آلماق---» آلدیرماق: خریدن---» خَراندن! ( یعنی كس دیگری را به خریدن وادار كردن)

ساتماق---» ساتتیرماق: فروختن---» فروختاندن! ( یعنی كس دیگری را به فروختن وادار كردن)

یریمك---» یریتمك: راهاندن  رفتن---»  رفتاندن! ( یعنی كس دیگری را به راه رفتن وادار كردن)

فعل امر در فارسی تابع قاعده خاصی نیست و از ریشه فعل درست نمی شود. به نظر زبان شناسان بی قاعده بودن هر زبان نشانه ضعف و سستی آن زبان است. و اینك مشتی از خروار:

پختن---» پز! (خ---» ز تبدیل شده است)

رفتن---» رو! (ر---» و تبدیل شده است)

كردن---» كن! (د---» ن تبدیل شده است)

دیدن---» ببین! ( كه اصلا از مصدر دیدن فعل امر ندارد.)

درد دل: بدون هیچ تعصبی می گویم كه اگر كسی در ایران متولد نشود و اینها را از این و آن نشنود و ازبر نكند، تا سالیان سال نمی تواند یاد بگیرد. این مشكل را دوستان خارجی مقیم ایران همگی اظهار می كنند و از بی قاعدگی فارسی شكایت دارند. در حالیكه فعل امر در تركی از ریشه اصلی كلمه ساخته می شود و در این خصوص یك استثنا هم در تركی یافت نمی شود.

بسیاری از ظرافت ها و فرق های ظریف در افعال تركی وجود دارد كه آنها را با زبان فارسی نمی توان بیان كرد. مثلا " قوُوماق " و " قوُوالاماق " هر دو در فارسی به معنای طرد كردن و دور كردن است. در حالیكه بین آنها فرق جزیی وجود دارد كه تركها در استعمال آن را لحاظ می كنند.

اسم آلت اصلا در فارسی معنا و مفهومی ندارد. اما در عربی و تركی از قاعده خاصی تبعیت می كند:

بورماق: پیچاندن---» بورقو: پیچ

چالماق: نواختن---» چالقی: آلت نواختن مثل ساز و غیره

سیلمك: پاك كردن---» سیلگی: پاك كن

سَرمك: پهن كردن---» سَرگی: فرش و یا هر چیز دیگری كه بر زمین پهن شود.

گل گیت: رفت و آمد---» گلن گیدن ( در اسلحه. این كلمه معادل فارسی ندارد)

قاپاماق: درپوش گذاشتن---» قالپاق (در ماشین كه به همین شكل در فارسی استعمال میشود.)

یاتماق: خوابیدن---» یاتاغان (در ماشین كه به همین شكل در فارسی استعمال میشود.)

اسم زمان و اسم مكان را در فارسی اصلا نباید حرفش را زد. فقط در بعضی مواقع با اضافه كردن پسوند "گاه" می توان  اسم مكان و یا زمان ساخت كه آن هم از خود كلمه مشتق نمی شود:

یاتماق: خوابیدن---» یاتاق: محل خواب و یا رختخواب

بارینماق: پناه گرفتن---» باریناق: پناهگاه

قونماق: نزول كردن به مكانی---» قوناق: منزل، كاروانسرا

دورماق: ایستادن---» دوراق: محل وقوف، ایست گاه

قوروماق: محافظت كردن---» قوُروق: منطقه محافظت شده یا قورق كه در فارسی هم استعمال می شود.

اسم مصدر در تركی دقیقا از ریشه كلمه ساخته می شود. ولی در فارسی یا از ریشه دیگری ساخته می شود و یا اصلا ساخته نمی شود. نگاه كنید:

قاچیرماق: ربودن---»  قاچاق: در فارسی هم مجبورا لفظ تركی آن استعمال می شود.

چالیشماق: باهم كاركردن، درگیر مسأله ای بودن---»  چالیش و چلیشكی: چالِش ( در فارسی مجبورا تركی آن را بكار می برند)

یاساماق: قانون گذاری---»  یاساق: غیر قانونی ( در فارسی مجبورا عربی آن را بكار گرفته اند)

برای تقویت رنگها در فارسی فقط می توان از پیشوند " بسیار " و مانند آن استفاده كرد. لكن در تركی هر رنگی صفت خاصی دارد كه در نوع خود بی نظیر است:

قاپ قارا: بسیار سیاه

آپ آغ: بسیار سفید، سفید خالص

یام یاشیل: سبز سبز

ساپ ساری: زردِ زرد ( ملاحظه می كنید كه در فارسی احیانا با تكرار اسم رنگ این كار صورت می پذیرد كه قابل مقایسه با زبان تركی نیست.)

برای مصغر كردن در فارسی مجبورا باید كلمه كوچك یا پسوند "چه‎"‎ و حرف كاف ( در مواردی كمیاب و غیر قابل استعمال‎(‎ را به كلمه مورد نظر اضافه كرد، مثلا بخاری كوچك، جمله كوچك و یا كوتاه، مرد كوچك ( البته مردك كه در فارسی بصورت مصغر بكار می رود صرفا برای توهین و حقارت بكار می رود و معنای مطلوب را نمی رساند و پسوند "چه‎"‎ هم استعمالهای نادری دارد‏) اما نمونه های  تصغیر در تركی:

قالاچیق: قلعه كوچك

تپه جیك: تپّه كوچك

دره جیك: درّه كوچك

محمود جوق: محمود كوچك

صیغه ترحم در فارسی وجود ندارد و در عربی به اشكال مختلف می توان آنرا بیان كرد. اما در تركی بسیار ساده و قاعده مند است:

قیزجاغیز: دخترك بیچاره

قادین جاغیز: زن بینوا

صفت تقویه در فارسی وجود ندارد. مثلا اگر بخواهی مقدار دایره ای بودن شكلی را با تأكید بگویی، باید از كلمه بسیار دایره وار و امثال آن استفاده كنی. اما در تركی هر صفتی را با لفظ خاصی می توان تأكید كرد:

یوس یووارلاق: بسیار دایره وار

ترتمیز: بسیار تمیز

زیر دلی: صد در صد دیوانه

قاپ قارانلیق: تاریكی محض

ایپ ایستی: خیلی گرم

دارما داغین: بسیار ریخت و پاش، خیلی بی نظم

برای بزرگ نمایی و یا كوچك نمایی فعل انجام شده در فارسی باید از پسوند و پیشوندهای بسیار متعددی استفاده كرد. در حالیكه این امر در عربی و تركی از خود فعل درست می شود. ( بحث پسوند و پیشوند به قدری در عربی كم استعمال می شود كه حتی اگر از بیشتر عرب زبانان معنای كلمه پسوند و یا پیشوند را بپرسید متوجه نمی شوند! چرا كه زبانشان احتیاجی به این مخلفات و حشویات ندارد. در حالیكه این بحث نسبت به فارس زبانان از اهمیت بالایی برخوردار است.) 

گؤزل جه: به شكل بسیار زیبایی

یاواش جا: خیلی آهسته

قالین جا: بصورت خیلی كلفت

برك جه: بطور بسیار محكم

تعابیری همچون: " قرار است كه..." و یا " لازم است كه..." در تركی از خود فعل مشتق می شود كه جدا قدرت نمایی این زبان را می رساند:

چیخماق: بالا رفتن---»  چیحیلاجاق داغ بوراسی: كوهی كه قرار است از آن بالا برویم، همین جاست!

ایچمك: نوشیدن---» ایچیله جك سو بودور: آبی كه قرار است نوشیده شود همین است.

یازماق: نوشتن---» یازیلاجاق اؤدَولری یازدیم: مشق هایی را كه باید می نوشتم، نوشتم.

چؤزمك: حل كردن---» چؤزوله جك تاپماجالاری چؤزدوم: معماهایی را كه قرار بود حل كنم، حل كردم.*

متأسفانه بعضی از تركها تحت تأثیر ادبیات فارسی جمله بسیار شیوای بالایی را چنین بیان می كنند، كه دقیقا ترجمه فارسی آن است: اوُ معمالاری كی قراردی حل ایلیم، حل ایلدیم! ( من به جای آنها خجالت می كشم.)

تیكیله جك كؤینك لری گتیردی: پیراهن هایی را كه قرار است دوخته بشود آورد.

الان ترجمه آن به تركی مندرس و بی محتوا ( یعنی فارس زده): اُو كؤینك لری كی قراردی تیكیلسین، گتیردی!

تعابیری همچون " به حساب آورد" و یا " مهم شمرد " در تركی مانند باب استفعال در عربی  از خود فعل مشتق می شود. كه این هم در فارسی نیست:

اؤنم سه مك: مهم شمردن، مهم به حساب آوردنپ

قریب سه مك: غیر طبیعی و غیر عادی به حساب آوردن

آزیمساماق: كم شمردن

چوغومساماق: زیاد به حساب آوردن

 بسیاری از تعابیر در فارسی مثبت و یا منفی ندارد. مثلا: " عین خیالش نیست" كه مثبت آن " عین خیالش است" می باشد كه عملا كاربرد ندارد. چونكه یك تركیب چند كلمه ای است كه از فعلی مشتق نشده است كه منفی و مثبت داشته باشد. الان معادل تركی آن را به سادگی خواهید دید:

اومورساماق: در عین خیالش بودن

اومورساماماق: در عین خیالش نبودن*

نكته مهم: تمامی قواعد و مثالهای ذكر شده در حال حاضر در تركی استعمال می شود. و اگر بعضی از آنها در ایران به فراموشی سپرده شده و جای آنرا كلمات فارسی گرفته است، این نتیجه استعمار فرهنگی دیگر زبانهاست. چرا كه در ایران فرهنگستان و نظام خاصی برای یادگیری قواعد دستوری زبان اصلی ایرانیان (تركی) وجود ندارد. پس تركی به نفسه اشكالی ندارد و اشكال در مسلمانی ماست.

 از نمونه كلمات اصیل تركی كه در هیچ زبانی معادل ندارد، كلمه " یاكامُوز" است. این كلمه در تركی به معنای انعكاس نور ماه در روی آب دریاست، كه شب ها در روی آب مانند چشمك زنی می درخشد. این كلمه از طرف هییت زبان شناسی آلمان به عنوان كلمه سال برگزیده شد. خوشبختانه رسانه های ایران هم این نكته را در تلویزیون و مطبوعات به خوبی نشان دادند. زبان غنی و اصیل تركی منبع این چنین ظرافت هاست كه روح انسان را نوازش می دهد.

تبدیل شدن چیزی به چیز دیگر، مثل تبدیل شدن قلب انسان به سنگ در تركی، از دیگر مزیات این زبان در مشتق سازی است:

داش: سنگ---» داشلاشماق: تبدیل به سنگ شدن

كؤمور: زغال---» كؤمورلشمك: تبدیل به زغال شدن ( این با زغال شدن و یا سنگ شدن فرق دارد. به این حالت در عربی استحاله می گویند. و معادل تركی آن: " داش اولدو" می باشد.)

 ساختن فعل از ریشه اسم، همچون عربی اوج قدرت و شاهكار ادبی تركی به حساب می آید:

یومورتا: تخم مرغ---» یومورتلاماق: تخم گذاشتن

گؤنش: آفتاب---» گؤنش لنمك: حمام آفتاب گرفتن

داش: سنگ---» داش لاماق: سنگ پرتاب كردن

ال: دست---» اللمك: با دست ور رفتن، دست كاری كردن

آیاق: پا---» آیاقلاماق: پایمال كردن---» آیاق لانماق: به پا خواستن، قیام كردن

اصوات حیوانات و یا اشیاء مثل صدای افتادن قطرات و چكه كردن، خشمگین شدن سگ و گرگ به هنگام دیدن انسان، كه صدای مخصوصی در می آورند و صدای دیگر جانوران در تركی مانند عربی بسیار متنوع است. این صداها در فارسی غیر قابل بیان و یا خیلی سحت است. اما تركی مثل عربی در این زمینه هم غنی است:

 بؤیورمك: صدای غرش گاو نر

كؤكره مك: صدای غرش شیر

شاخماق: صدای غرش رعد و برق*

گؤرولده مك: صدای صاعقه آسمانی

هاولاماق: پارس كردن سگ

اولاماق: زوزه كشیدن گرگ

میریلداماق: صدای تهدید آمیز سگ و گرگ

قیزغیرماق: صدای سوت مانند مار افعی

شاكیماق: چهچهه زدن قناری

اؤتمك: صدای چهچهه بلبل و غیره

* نكته: در فارسی كلمه رعد و برق و صدای آن كه صاعقه نامیده می شود، همگی برگرفته از عربی است، و گویی فارس ها اصلا رعد و برقی ندیده اند، تا برایش كلمه ای وضع كنند.

اسامی گیاهان در فارسی عمدتا از عربی گرفته شده است:

صنوبر: الصنوبر

توت: التوت

شونیز: الشونیز او الحبة السوداء

كرفس: الكرفس

خطمی: الخِطمی

خیار: الخیار

عدس: العدس

فلفل: الفلفل

زنبق: الزنبق

خشخاش: الخشحاش

شقایق: الشقائق

نرگس: النرجس

یاسمین: الیاسمین

رطب: الرطب

نخل: النخل

بلوط: البلّوط

اقاقیا: الاقاقیا

عاقرقرحا: عاقرقرحا

سنبل الطیب: سنبل الطیب

اسامی افلاك و ستاره ها در فارسی تقریبا بصورت كامل برگرفته از عربی یا تركی و... است:

گؤنش یؤرونگه سی: منظومه شمسی

سؤنوك اولدوز: بنات النعش

دولون آی: بدر كامل

اوُغلاق: برج جدُی

كیچیك آیی: دبّ اصغر

بؤیوك آیی: دبّ اكبر

آی توتولماسی: خسوف

گؤنش توتولماسی: كسوف

اؤلكر: عِقد ثریا

اویدو: قمر مصنوعی

یِنگچ دؤننجه سی: مدار سرطان

اوزون اوخ: مریخ

گزه گن: سیاره

باشاق: برج سنبل

گؤی داشی: شهاب

ییلدیریق: ستاره شِعرا

چولپان: ستاره طارق

چوبان اولدوزو: زهره

ایلدیریم: صاعقه

چاخین: رعد و برق

ا سامی امراض در فارسی عمدتا از عربی گرفته شده است:

فلج: زكام: سل: استفراغ: اغماء: زخم معده: لوزه: سكته: وباء: طاعون: یرقان: دواء: عفونت: معالجه: معاینه: تلقیح  مصنوعی: مریض: طبیب: جمجمه: مخّ: كلیه: ذات الجنب: ذات الریه: عِرق النسا:  كبد: طحال: قلب: بطن راست و بطن چپ قلب و... كه همگی بدون استثناء از عربی قرض گرفته شده است.

و اینك كلمه های انگلیسی و یا فرانسوی رایج در امر طبابت:

آی سی یو: یوغون باخیم

اورژانس: آغیر دوروم

آمبولانس: آجیل تاشیت

رادیولوژی، سونوگرافی، فیزیوتراپی و ده ها پسوند "...لوژی" كه اكثر مریض ها معنای آنرا نمی دانند، بر روی لوحه های بیمارستان ها نمایان می باشد.

و اینك واژه های بیگانه موجود در یك بازی ورزشی را ببینید:

فوتبال: آیاق توپو

اُووت: یان دیش

فول: یانیلقی

هَند: كول

كرنر: بوجاق ووروشو

پنالت: جزا ووروشو

پاس: اورتا

گولِر: قاپیجی

هافبك: یان قاناد

دریبل: چلیم

فوروارد: ایلری اویونجو

استادیوم: اویون آلانی

كاپپتان: تاخیم اؤنجوسو

تیم: تاخیم

مَچ: اویوملولوق

و ده ها كلمه دیگر كه فقط در یك نوع بازی به كار گرفته می شود، به حدی كه می توان ادعا كرد: هركس تمامی الفاظی كه در بازیهای مختلف رزمی و غیر رزمی- انفرادی و جمعی را بخوبی بداند، تقریبا یك سوم لغتنامه انگلیسی را یاد گرفته است!

اسامی موجودات نسبت به سن و یا بزرگی كوچكی آنها در تركی فرق دارد:

اینك از انسان شروع می كنیم:

دده: پدر بزرگ

ننه: مادر بزرگ

آتا و بابا: پدر (فادر انگلیسی)

آنا: مادر (مادر انگلیسی)

قایین: ( برادر زن و یا برادر شوهر)

بالدیز: ( خواهر زن)

باجاناق: ( این كلمه در فارسی معادل ندارد و به همین شكل استفاده می شود.)

گؤرومجه: ( خواهر شوهر)

قارداش: برادر (بطور مطلق)

آغا بَی: برادر بزرگ

اینی: برادر كوچك

آبلا: خواهر بزرگ

باجی: خواهر (بطور مطلق)

مانی: عمو (عمّ در عربی)

تی زه: خاله (خالة در عربی)

دایی: دایی ( این كلمه تركی در فارسی معادل ندارد و به همین شكل استفاده می شود.)

------------

اینك: گاو ماده

سیغیر: گاو (مطلق)

اؤكوز: گاو نر (كه به گاو آهن بسته می شود)

بوغا: گاو نری كه آماده مبارزه و یا جفت گیری است.

گؤنگه: گاو نر گوشتی

دؤیه: گاو ماده جوان

توسون: گاو نر جوان

دانا: گوساله یك ساله

بوزاو: گوساله شیر خوار

دامیزلیق: گاو نر یا ماده ای كه برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.

قوُیون: گوسفند

قُوچ: قوچ ( كه كلمه تركی است)

بورولموش اركك: (قوچی كه آخته شده است)

توخلو: گوسفند نر یكساله

شیشك: گوسفند ماده یكساله

قویروق لو: گوسفندی كه از جنس آسیایی است.

قیسا قویروق: گوسفندی كه از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.

تاولی: برّه جوان گوشتی

قوزو: برّه

----------

اؤردك: مرغابی

سونا: مرغابی نر

یاشیل باش: مرغابی ماده

چؤركه: مرغابی

جوللوخ: مرغابی نیزار

قارا باتاخ: مرغابی سیاه

قاش قالداخ: مرغابی سرخ

آلما باش: مرغابی كه سر بزرگ دارد.

قاشیق قاقا: مرغابی كه منقارش مثل قاشق* است.

گؤی قاناد: مرغابی آبی رنگ

دمیر قاناد: مرغابی كه در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.

آلا تینجا: مرغابی كه رنگ سیاه و سفید دارد.

باخچان: مرغابی كه چشمان قشنگی دارد.

آنقوت: مرغابی قهوه ای رنگ كه از هوش كمی برخوردار است و زود به دام می افتد.

كلمه قاشق اسم آلت از مصدر قاشیماق در تركی یعنی چیزی را از ته برداشتن است.

نمونه هایی از معادل سازی زبان تركی كه به اقرار كارشناسان اروپایی جزو مناسب ترین لغات برای تبادل اطلاعات ماهواره های فضایی است:

بیلگی سایار: كامپیوتر

یازیجی: پرینتر

ینیدن باشلات: ری استارت كردن

سؤروجو: درایو

چؤزونورلوك: پولاریزیشین

گؤنجللمك: آپدیت كردن

ایندیرمك: داون لود كردن

یؤكلمك: انستال كردن

قالدیرماق: آن اینستال كردن

دؤزن: اِدیت

اَكله: انسرت

آختار: سِرچ

یاخین لاشتیر: زوم كردن

آرخا دؤزلم: بك گراند

یاردیم: هِلپ

گؤرونگچ: اكران، صفحه نمایش

وارساییم: فرضیه

تاساریم: نظریه

بؤلوم: تراك

سایلام: آمار

سایاچ: كنتور

مه تیك: كتاب

یازیت: كتیبه

یازین: ادبیات

یازگی: قضا و قدر

یاراتیلیش: فطرت

اُورون: مقام و منزلت

اولوسال: ملی و وطنی

قازی: حفریات

گؤمو: زیر خاكی

گوی كونوق سال: مهمانداری در فضا

اویقارلیق: تمدن

دُوندوروجو: فریزر

ایسیتیجی: ترموستات

آراچ: وسیله نقلیه

یوكسلتیجی: ترانزیستور

بوغاجی: گاوبوی

اوزای: فضا

یؤنَتیم: مدیریت

ایله تیشیم: ارتباطات

باسین: مطبوعات

دالقا: موج

اوزای گه میسی: سفینه فضایی

سؤروم: ورژن

یاپیشتیر: پییست

تكرلكلی آراچ: ویلچر

قوروما: بادی گارد؛ اسكورت

یاساخ لاماق: بایكوت

تاخیم: كادر، پرسنل

قایاق: اسكی

تؤی توپو: بدمینتون

سو توپو: واترپولو

ماسا توپو: پینگ پونگ

قونداق لاماق: سابوتاژ

قورولتای: پارلمان

اؤرگوت: اُرگان

اوچاق ساوار: پدافند

اوزون اریملی فؤزه: موشك های دور برد

دؤور بیچر: كمپاین

دولاندیریجیلیق: شانتاژ

سیل: دِلیت

دور: استپ

باشلات: استارت

قاپات: شات داون

تاراما: اسكن

تاراییجی: اسكنر

دؤزه نك: سیستم

سوُن اویون: گیم اوُور

 

 افعالی كه در فارسی معادل ندارد:

سیپقارماق: نوشیدنی را بصورت مكیدن نوشیدن (این نوع نوشیدن از آدان نزاكت محسوب می شد.)

تامسیماق: نوشیدنی را یك دفعه سر نكشیدن، بلكه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن.

آغلاماق چشیتلری: انواع گریه كردن:

آغلامسینماق: بغض كردن و چشم ها را تر ساختن.

اینلمك: یواش و بی صدا گریه كردن

سیزلاماق: گریه و زاری كردن

سیتقاماق: با حالت التماس گریه كردن

هیچقیرماق: با صدای گرفته كه حاكی از زیاد گریه كردن است، گریه كردن

هؤنگورلمك: زار زار گریه كردن

زیریلداماق: گریه ای كه دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی

اینقالاماق: گریه بچه شیرخوار



آچار سؤزلر : تورک,

شرح یك غزل تركی از صائب تبریزی

یازار :

+0 به یه ن

 دكتر حسین محمدزاده صدیق

نه احتیاج كی ساقی وئره شراب سنا،

كی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

 

واژه‌شناسی

نه احتیاج nə ehtiyāc [شجـ .] (= چه نیازی است؟ احتیاجی نیست.) مركب از دو جزء: 1. نه nə[اد.]: در معنای كدام چیز. 2. احتیاج ehtiyāc [اِمصـ . عر.]: (= نیازمندی، نیاز، نداشتن چیزی كه مطلوب یا لازم است، ضروری، لازم.) كی ki[حر.] در تركی به عنوان حرف تأویل به كار می‌رود. در این بیت تأویل به مصدر اصلی شراب دادن دارد و نیز میان دو جمله‌ی اصلی و پیرو نقش ربط توصیل و توضیحی دارد. ساقی sāqi [صـ .، اِ. عر.] (= آن كه شراب در پیاله می‌ریزد و به دیگری می‌دهد. در این مصراع، ساقی نهاد و فاعل است.) وئره verə [فـ.] (= بدهد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع التزامی از مصدر وئرمك vermək در معنای رسانیدن چیزی به كسی و یا جایی. شراب  şərāb [ا. عر.] (= می؛ باده؛ خمر.) سنا səna [ع.ا.] (= به تو، برای تو، به خاطر تو.) ضمیر منفصل دوم شخص مفرد در حالت مفعولٌ‌به. مركب از: 1. سن sən [ضـ .]: (= تو.) 2. ـه/ ـا ə / a [پی. افـ .]: دو شكلی نشانه‌ی تصریف اسم و ضمیر و صفت در حالت مفعولٌ به و گرایش به فعل. اؤز öz [ضـ.] (= خود، خویش.) ضمیر مشترك. پیاله‌سینی piyāləsini [ع.ا.] (= پیاله‌ی خود را.) حالت مفعولی اسم تصریف شده در حالت ملكی. مركب از: 1. پیاله piyālə[ا. فا.]: (= ظرف كوچك به شكل كاسه برای نوشیدن شراب.) 2. - سی si[پی. افـ .]: نشانه‌ی مالكیت در تصریف اسم. مركب از: الف. - س s [م. و.]: آواك میان واكی. ب. - ی i [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت اضافه‌ی ملكی و نسبت. 3. - نی ni[پی. افـ .]: نشانه‌ی مفعولی در تصریف اسم. مركب از: الف. - ن  n [م. و.]: آواك میان واكی. ب. - ی i [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولی. وئردیverdi [فـ .] (= داد.) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل ماضی از مصدر وئرمك vermək. آفتابāftāb [اِ. فا.] (= خورشید، شمس، نوری كه از خورشید بر زمین می‌تابد؛ مجـ. از زن زیباروی و معشوق سپید چهره و یا سرخ و سفید.) در این مصراع آفتاب، نهاد و فاعل است.

 شعر تركی از صائب تبریزی

زیبایی‌شناسی

1. مراعات نظیر: ساقی/ پیاله/ شراب. 2. استعاره: الف. پیاله (استعاره از چشم.) ب. آفتاب (استعاره از معشوق.) 3. جاندارانگاری: پیاله دادن آفتاب. 4. قیاس: شراب ساقی به درد عاشق نمی‌خورد؛ زیرا كه او از شراب چشم معشوق مست است و این دو با یكدیگر قابل قیاس نیستند. بدین گونه ساقی و شراب در مقایسه با معشوق و چشم او تحقیر می‌شوند.

معادل‌سازی

1. شراب دادن ساقی به شخص و مست شدن از آن (تصویر عینی). 2. مست شدن عاشق از چشم معشوق (تصویر ذهنی).

  شراب لعلی اوچون تؤكمه آبرو، زنهار،

كی دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

 

واژه‌شناسی

لعل lə'l [اِ. عر.] نام سنگی معدنی و مجـ. به معنای سرخ. اوچون üçün (اد.) (پیش از افعال و حالات فاعلی، مسندٌالیهی و مالكیت اسماء و ضمایر شخص، اشاره و رجعی آید) 1. معنای سببیّت دهد. ◄ درس اوخوماغی اوچون. 2. هدف و آرزو را رساند. ◄ سنی گؤرمك ~ گلدیم. 3. در راهِ. ◄ وطن ~  اؤلمك. 4. برایِ، به خاطرِ. ◄ اؤزوم ~. 5. تعلق و اختصاص به چیزی را رساند. ◄ بو درمان دیش~ دور. 6. برابری و ارزش مقدار چیزی را رساند. ◄ بیر كیلو آلما ~ مین تومن ایستیر! 7. رابطه و نسبت میان دو امر را رساند. ◄ كیم ~  اؤلورسن؟ • الله ~ : تو را خدا. • اؤزو ~ بیر آدام اولماق: برای خود كسی بودن. تؤكمه tökmə [فـ .] نهی از مصدر تؤكمك tökmək در معنای ریختن. جاری كردن و پخش و پراكنده كردن. آبرو ābru [اِ. فا.] (= ارج و احترام و اعتباری كه فرد در نظر دیگران دارد، عزت، حرمت، حیثیت.) زنهار zinhār [شجـ . فا.] (= هان، آگاه باش!) كی ki [حر.] در این جا حرف «كه» حرف تعلیل است كه در جمله‌ی مركب می‌آید و پیرو و پایه را به هم وصل می‌كند. دمبدم dəmbedəm [قـ . فا.] (= لحظه به لحظه؛ لحظه‌ای پس از لحظه‌ی دیگر.) لب لعلین lə'lineـləb  [تر. وصـ . اضـ .] مركب از سه جزء: 1. لبləb  [أ. فا.]: موصوف. 2. ـِeنشانه‌ی تركیب اضافی در فارسی. 3. لعل  lə'l[أ. عر.]: صفت. 4. - ‌ین/ ین/ ون/ ونin / in /un /ün  [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شكلی نشانه‌ی اضافه‌ی ملكی در دوّم شخص مفرد. وئریر verir [فـ .] (= می‌دهد) صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع اخباری از مصدر وئرمك vermək.

 

زیبایی‌شناسی

1. اضافه‌ی تشبیهی: الف. شراب لعل. ب. لب لعلین. 2. امر و نهی: تؤكمه آبرو! 3. بشارت و اظهار انبساط: دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا. 4. حذف نهاد: در مصرع اول به جهت تقلیل و تحقیر گزاره و تأكید بر حقارت آن، نهاد (فاعل) حذف شده است. 5. ردّالقافیه و ردّالعجز علی الصدر: شراب.

 

معادل‌سازی

1. آبروریزی به خاطر شراب‌خواری (تصویر عینی). 2. شراب‌ریزی لب لعل معشوق (تصویر ذهنی).

اگر اورام داشا پیمانه‌نی، كئچر ساقی،

شرابدان نئچه گؤز تیكسه هر حُباب سنا.

 

واژه‌شناسی

اگر əgər [اد. فا.] برای شرط به كار می‌رود، چنآن چه، هرگاه، ولو، هرقدر، هرچند. اورام uram [فـ .] صیغه‌ی اول شخص مفرد از مضارع التزامی از مصدر اورماق urmaq (= وورماق) در معنای: چیزی را با فشار به جایی كوبیدن. داشا daşa [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌به مركب از دو جزء: 1. داش daş[إ.]: (= سنگ.) 2. ـه/ ـا a/ә [پی. افـ .]: →. پیمانه‌نی peymānəni [ع.ا.] حالت مفعولی اسم، مركب از اجزاء: 1. پیمانه peymānə [إ. فا.]: (= جام شراب.) 2. - ‌نـی ni [م. و.]: →. كئچر keçər [فـ .] (= می‌گذرد) صیغه‌ی شخص مفرد فعل مضارع گسترده از مصدر كئچمك keçmək (=گذشتن.) شرابدان şәrābdan [ع.ا.] در حالت مفعولٌ‌عنه، مركب از: 1. شرابşәrāb  [إ.]: →. 2. دان/ دن dan/ dən [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریف اسم در حالت مفعولٌ‌عنه و انفكاك از فعل. نئچه گؤزneçə göz [تر. وصـ .]مركّب از دو جزء: 1. نئچه neçə [صـ .]: صفت مبهم در معنای تعداد نامعلوم و نامعیّن و كلمه‌ای برای پرسش از كمیّت. 2. گؤز göz [إ.]: موصوف (= چشم.) تیكسه tiksə [فـ .](= اگر نگاه كند.) صیغه‌ی شرطی سوم شخص مفرد از مصدر تیكمك  tikməkدر معنای ثابت و بی‌حركت نگه‌داشتن. در این جا به صورت جزیی از فعل مركب لازم گؤز تیكمك tikmək göz مجـ.: در معنای با دقت به چیزی یا كسی نگاه كردن، خیره شدن، چشم دوختن.مركب از: 1. تیك tik[فـ.]:.بن فعل. 2. سه sə[پی. افـ .]:پی‌افزوده‌ی شرطی. هر حُبابhər hübāb [تر. وصـ .]مركّب از دو جزء: 1. هر hər [صـ . پیشـ .]:به عنوان صفت پیشین، حكمی را برای موصوف (حباب) به طور عام و فراگیر بیان می‌كند. 2. حُباب  hübāb[إ. عر.]: (= برآمدگی ناپایدارِ شفافِ كروی كه بر اثر به هم خوردن یا كف كردن آن ایجاد می‌شود.)

 

زیبایی‌شناسی

1. تناسب: پیمانه/ ساقی/ شراب. 2. حذف نهاد (فاعل): در مصرع اول به جهت معروف بودن. 3. جاندارانگاری: شرابدان نئچه گؤز تیكسه هر حباب سنا.

 

معادل‌سازی

1. بر سنگ زدن پیمانه (تصویر عینی). 2. چشم دوختن حباب شراب به چهره‌ی معشوق (تصویر ذهنی).

قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده‌ی ناب،

كی گول كیمی یاراشیر چهره‌ی پر آب سنا.

 

واژه‌شناسی

قوروتما qurutma[فـ.] فعل نهی از مصدر قوروتماق qurutmaq در معنای آب و رطوبت چیزی را گرفتن و از بین بردن طراوت چیزی، خشك كردن و خشكانیدن. مركب از: 1. قوروت ‌qurut [فـ.]: بن فعل. 2. - ما/ مه ma/mə [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی نهی‌ساز. ترلی عذارین tərli izārın [تر. وصـ . اضـ .] (= گونه‌ی عرق كرده‌ی تو) مركب از دو تركیب: 1. ترلی tərli [تر. وصـ .]: (=عرق كرده) مركب از دو جزء: الف. تر tər [إ.]: (= قطرات شور، چسبناك و بی‌رنگ كه از منفذهای پوست بدن تولید می‌شود، عرق.) ب.- لو/ لو / لی / لی lu/ lü/ li/ lı [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شكلی صفت‌ساز، نشانه‌ی اتّصاف از اسم. 2. عذارین izārın [تر. اضـ .]: (= رخسار تو) مركب از دو جزء: الف. عذار izār [إ. عر.]: (= كنار صورت، نزدیك گوش كه موی بناگوش بر آن می‌روید، چهره، رخسار.) ب.- ین ın [پی. افـ .]: →. ایچینده içində [قـ .] (= در داخل آن) مركب از سه جزء: 1. ایچ iç [إ.]: (= داخل، درون.) 2. ین in [پی. افـ .]: →. 3. دا/ ده da/də[پی. افـ .]: نشانه‌ی مفعول‌ُ فیه، پی‌افزوده‌ی چهار شكلی. باده‌ی ناب bādey-e nāb [تر. وصـ . فا.] (= شراب و می خالص.) موصوف و صفت مركب از: 1. باده bāde [إ. فا.]: (= آشامیدنی مست كننده، شراب، می.) 2. ی y [م. و.]: آواك میان دو واكه؛ پس از كلمه‌ی مختوم به واكه. 3. ـِe→. 4. ناب nāb [صـ . فا.]: (= تركیب شده با ماده‌ی دیگر، خالص.) در این جا، صفت باده در معنای زلال، صاف و گیرا. گول كیمی gül kimi [تر. تشـ .] (= مانند گل، بسیار زیبا.) مركب از: 1. گول gül [إ.]: بن مصدر گولمك gülmək (= خندیدن) كه در نقش اسم به كار می‌رود، عموماً به هر نوع گل و شكوفه و خصوصاً به گل سرخ محمدی اطلاق می‌شود. 2. كیمی kimi [اد.]: (= مانند، مثل.) یاراشیر yaraşır [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد از مضارع همان زمانی در معنای مناسب است، زیبنده است از مصدر یاراشماق yaraşmaq (= مناسب بودن.) چهره‌ی پرآب çehrey-e porāb [تر. وصـ . فا.] مركب از: 1. چهره çehre [إ.فا]: (= روی، صورت.) 2. - ی  y [م. و.]: →. 3. ـِe→. 4. پرآب porāb [صـ. فا.]: (= آب‌دار، دارای قطرات آب و شبنم.)

 

زیبایی‌شناسی

1. نهی با غرض تمنّا: قوروتما! (= خواهش دارم خشك نكن!) 2. تركیب وصفی: الف. ترلی عذارین. ب. چهره‌ی پرآب. 3. تشبیه: عذار به پیاله‌‌ی شراب، چهره‌ی خیسِ پر آب به گل پر از شبنم. 4. استعاره: باده‌ی ناب استعاره از دانه‌های عرق. 5. جناس زاید: آب و ناب. 6. حسن تعلیل: قوروتما! چونكو چهره‌ی پرآب گول كیمی سنه یاراشیر.

 

معادل‌سازی

1. خشك كردن عرق رخسار (تصویر عینی). 2. زیبنده بودن رخسار پرآب معشوق به مانند گل (تصویر عینی).

شرابدان نه عجب اولماسان اگر سرخوش،

بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین شراب سنا.

 

واژه‌شناسی

نه عجب nə əcəb [شجـ .] (= چه عجب، چه جای تعجب دارد!) مركب از: 1. نهnə  [صـ.]: این جا در معنای «چه» به عنوان صفت مبهم به كار می‌رود. 2. عجب əcəb [شجـ . عر.]: (= جای تعجب دارد. مایه‌ی شگفتی و تعجّب، عجیب.) اولماسان olmasan [فـ .] (= نشوی) صیغه‌ی شرط دوم شخص مفرد از مصدر اولماق olmaq (= شدن.) سرخوش sərxoş [صـ . فا.] (= مست.) بو دوزلو لبلر bu duzlu ləblər [تر. وصـ .] (= با این لبان نمكین) مركب از: 1. بو bu [صـ .]: به تنهایی ضمیر اشاره به نزدیك است در مقابل او/ اول o/ olضمیر اشاره به دور و شو/ شول şo/ şolضمیر اشاره به غیر نزدیك و غیر دور. 2. دوزلو duzlu [صـ .]: مركب از: الف. دوز duz [إ.]: (= نمك). ب.- لو lu [پی. افـ .]: →. 3. لبلر ləblər (= لب‌ها) صورت جمع واژه‌ی لب، مركب از: الف. لب ləb [إ. فا.]: →. ب.- لر/ لار lər /lar [پی. افـ .]: نشانه‌ی دو شكلی جمع.  ایلن ilən [اد.] (= با) نشانه‌ی تصریفی حالت مفعولٌ‌‌معه. نئیله‌سین neyləsin [فـ .] (= چه كند؟) صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع التزامی از مصدر مركب نئیله‌مك neyləmәk (= نه + ائیله‌مك.). 

 

زیبایی‌شناسی

1. ردّالعجز علی الصدر: شراب. 2. حذف نهاد: در مصراع اول. 3. موصوف و صفت: دوزلو لبلر. 4. جاندارانگاری: در مصرع دوم، شراب بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین؟ 5. تكرار: قافیه‌ی شراب.

 

معادل‌سازی

1. مست شدن از شراب (تصویر عینی). 2. تأثیر نكردن شراب در مقابل تأثیر لب‌های نمكین (تصویر ذهنی).

بو آتشین اوز ایلن، كیم دوتار سنین اته‌گین،

حلال ائلر قانینی یا یوتر كباب سنا؟

 

واژه‌شناسی

آتشین اوز   ātəşin üz [تر. وصـ . فا. تر.] (= چهره‌ی فروزان و نورانی) مركب از: 1. آتش  ātəş [إ.]: لغت تركی دخیل در فارسی. 2. ین in [پسـ.]: پسوندی كه در فارسی از اسم، صفت می‌سازد و یحتمل كه دخیل از تركی باشد. 3. اوز  üz[إ.]: (= رو، صورت، رخسار.) كیم kim [ضـ.] ضمیر مبهم (= چه كسی؟ كه؟) دوتار tutar [فـ.] صیغه‌ی سوم شخص مفرد فعل مضارع گسترده از مصدر توتماق tutmaq (= گرفتن، چنگ زدن.) مركب از: 1. دوت dut [فـ.]: بن فعل. 2. آر/ ار ar / ər [پی. افـ .]: نشانه‌ی تصریفی مضارع گسترده. اته‌گین ətəyen [تر. إضـ.] (= دامن تو) مركب از: 1. اتك ətək [إ.]: (= دامن.) 2. - گین gin[پی. افـ .]: (گ+ این). در این تركیب آواك پایانی اسم در اختلاط با واكه‌ی آغازین پی‌افزوده نرم‌تر شده و تبدیل به /گ/ شده است. حلال ائلر  həlāl elər[ فـ . مر.] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع گسترده (= حلال می‌كند) مركب از: 1. حلال həlāl [صـ . عر.]: ویژگی آن چه به اجرا درآوردن و عمل به آن جائز باشد. 2. ائلر elər [فـ .]: صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع گسترده از مصدر فعل معین ائله‌مك eləmək (= كردن.) قانینی qanını [ع.ا.] در حالت تصریف اضافی و مفعولی (= خون خود را) مركب از: 1. قان qan [إ.]: (= خون.) مجـ .: كُشتن. 2. - ی i[پی. افـ .]: →. 3. ن n [م. و.]: →. 4. - ی i[پی. افـ .]: →. یا yā [حر.] نشانه‌ی همپایگی و تقابل میان دو كار «حلال كردن خون» و «كباب شدن».یوتر yütər [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع همان زمانی از مصدر یوتمك yütmək (= رسانیدن و تسلیم كردن.) كباب kəbāb [إ. عر.] (= سوخته، بریان.)

 

زیبایی‌شناسی

1. تشبیه بلیغ: آتشین اوز.2. نهاد (فاعل): محذوف است. 3. نوعی طباق: حلال و كباب. 4. تناسب: آتش / كباب. 5. تعلیق: در مصرع دوم.

 

معادل‌سازی

1. كباب شدن عاشق در آتش رخسار معشوق (تصویر ذهنی). 2. چنگ در دامن معشوق زدن و خون خود را حلال كردن (تصویر عینی).

 

دئدیم:«چیخارا سنی خط، حجابدان»، غافل،

كی خط غباری اولور پرده‌ی حجاب سنا.

 

واژه‌شناسی

دئدیم dedim [فـ .] صیغه‌ی اول شخص مفرد ماضی ساده از مصدر دئمك  demək(= گفتن) مركب از: 1. دئـ  de[فـ .]: بن فعل به معنای بگو. 2. - دی/ دی/ دو / دو  di/ dı/ du/ dü [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شكلی زمان ماضی. 3. - م m [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی فعل. چیخارا çıxara [فـ .] صیغه‌ی سوم شخص مفرد مضارع التزامی از مصدر چیخارماق çıxarmaq (= به در آوردن) مركب از: 1. چیخ çıx [فـ .]: بن فعل. 2. - ار ar [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی نشانگر زمان. 3. - ا a [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی شخص. سنی sәni [ضـ .] تصریف ضمیر دوم شخص منفصل در حالت مفعولی، مركب از: 1. سن sәn[ضـ .]: →. 2. - ی i[پی. افـ .]: →. خط xәt [إ. عر.] (= موی تازه روییده در صورت و كنار گوش كه نشانه‌ی زیبایی داشته است.) حجابدان hicābdan [إ. عر. تر.] اسم در حالت مفعولٌ‌عنه مركب از دو جزء: 1. حجاب hicāb[عر.]: (= مانع، حایل و بازدارنده.) 2. - دان/ دن dan/ dən [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی دو شكلی، نشانه‌ی مفعولٌ‌عنه در تصریف اسم و ضمیر. غافل ğāfil [شجـ .] (= بی‌خبر، ناآگاه، غافل از آن كه ...) خط غُباری xәt ğübārı [إ. عر.] (= غبار خط) مركب از: 1. خط xәt[إ. عر.]: 1. شیوه‌های مختلفِ نوشتن الفبا. 2. خط بناگوش. 2. غُبار ğübār[إ. عر.]: نوعی خط كه با قلم بسیار ریز و ظریف به صورت نازك و كوچك نوشته می‌شود. 3. ی ı[پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی تصریفی در تركیب اضافه. اولور olur [فـ .] (= می‌شود) سوم شخص مفرد از مصدر اولماق olmaq در معنای شدن. مركب از: 1. اول ol[فـ .]: ریشه‌ی مصدر اولماق. 2. ور ur[پـی. افـ .]: چهار شكلی صیغه‌ی سوم شخص مفرد زمان حال. پرده‌ی حجاب pәrdeye hicāb [تر. اضـ . فا. عر.] (= پوشش بازدارنده): 1. پرده pәrde [إ. فا]: (= پارچه و روبندی كه زنان و دختران با آن چهره‌ی خود را می‌پوشانند.) 2. - یy[م. و.]: →. 3. ـِ e→. 4. حجاب hicāb [إ. عر.]: →.  

 

زیبایی‌شناسی

1. تكرار: حجاب. 2. مجاز: خطْ غبار موی نرم و لطیف بناگوش.

 

معادل‌سازی

1. ابطال حجاب به وسیله‌ی خط(تصویر عینی). 2. تبدیل خط بناگوش به حجاب(تصویر عینی).

سنین صحیفه‌ی حُسنون، كلام صائب‌دیر،

كی داغِ عیب اولور خال انتخاب سنا.

 

واژه‌شناسی

سنین sәnin (= از آن تو) مركب از: 1. سن sәn [ضـ .]: →. 2. - ین in[پی. افـ .]: →. صحیفه‌ی حُسنون səhifəy-e hüsnün [تر. تشـ .] (= صحیفه‌ی جمال تو) مركب از: 1. صحیفه sәhifә [إ. عر.]: (= ورق، برگ و نامه.) 2. -یِye[م. و.]: →. 3. ـِe →. 4. حُسن hüsn [إمصـ . عر.]: (= جمال، زیبایی.) 5. - ‌ین/ ین/ ون/ ونin / in /un /ün  [پی. افـ .]: پی‌افزوده‌ی چهار شكلی تصریفی اضافی دوم شخص مفرد؛ نشانه‌ی حالت اضافه در اسم و ضمیر. كلام صائب kəlām-e sāib [تر. وصـ .] (= مجموعه سخنان متناسب و مرتبط.) مركب از: 1. كلام kəlām [إ. عر.] (= گفتار، سخن و در لفظ قلم، مجموعه‌ی جملات.) 2. ـِe →. 3. صائب Sāib [صـ . عر.] (= 1. راست و درست. 2. تخلّص شاعر.) - دیر/ دور dir/dur [فـ .] سوّم شخص مفرد مضارع از تنها مصدر بی‌قاعده‌ی ایمك imək (= است) مقابلِ (= نیست.) داغ عیب dāğ–e eyb [تر. وصـ .] (= اثری كه از گذاشتن آهن گداخته بر بدن انسان یا حیوان باقی می‌ماند و یا لكّه‌ای كه مایه‌ی زشتی باشد) مركب از: 1. داغ dāğ [إ.]: (= نشانه، علامت و اثری كه از گذاشتن جسم سوزان بر بدن انسان یا حیوان باقی می‌ماند.) 2. ـِe →. 3. عیب eyb [إ. عر.]: (= صفت و یا حالتی زشت، نقص و نقیصه، زشت و ناپسند.) خال انتخاب xāl-e intixāb [تر. إضـ.] (= نشانه‌ای اغلب به شكل نقطه كه به وسیله‌ی نوك سوزن و یك ماده‌ی رنگین و یا به وسیله‌ی دیگری، روی پیشانیِ برده‌ها و حیوانات اهلی و یا هر چیز دیگر ایجاد می‌كردند): 1. خال xāl [إ. عر.]: (= نقطه‌ی تیره‌رنگی در پوست بدن و اغلب در صورت.) 2. ـِ e →. 3. انتخاب intixāb [إمصـ . عر.]: (= چیزی را از میان چیزهای دیگر برگزیدن و جدا كردن، گزینش.)

 

زیبایی‌شناسی

1. استعاره: صحیفه‌ی حُسن استعاره از صورت معشوق. 2. تناسب: الف. كلام / صحیفه. ب. داغ / خال. 3. مجاز: الف. داغ عیب مجاز از نشانه‌ی معیوب بودن یا شدن چیزی یا كسی. ب. خال انتخاب مجاز از نشانه‌ی برگزیدن یا برگزیده شدن چیزی یا كسی.

معادل‌سازی

1. تصویر «كلام صائب» در معنای مجموعه‌ی جمله‌هایی كه به هم ربط دارند و مطلبی را بیان می‌كنند (تصویر عینی).2. تصویر صورت معشوق كنایه از گستره و صفحه‌ی جمال و زیبایی (تصویر عینی). شاعر ضمناً می‌خواهد بگوید كه سبك و سخن وی در زیبایی همچون رخسار سفید معشوق پاك و صاف است و از هرگونه نقطه‌ی سیاهی مبرّاست.

* * * *

غزل

1   نه احتیاج كی ساقی وئره شراب سنا،

    كی اؤز پیاله‌سینی وئردی آفتاب سنا.

    شراب لعلی اوچون تؤكمه آبرو، زنهار،

    كه دمبدم لب لعلین وئریر شراب سنا.

    اگر اورام داشا پیمانه‌نی، كئچر ساقی،

    شرابدان نئچه گؤز تیكسه هر حباب سنا؟

    قوروتما ترلی عذارین ایچینده باده‌ی ناب،

    كی گول كیمی یاراشیر چهره‌ی پر آب سنا.

5   شرابدان نه عجب اولماسان اگر سرخوش،

    بو دوزلو لبلر ایلن نئیله‌سین شراب سنا؟

    بو آتشین اوز ایلن، كیم توتار سنین اته‌گین،

    حلال ائلر قانینی یا توته‌ر كباب سنا؟

    دئدیم: چیخارا سنی خط حجابدان، غافل-

    كی خط غباری اولور پرده‌ی حجاب سنا.

    سنین صحیفه‌ی حوسنون، كلام صائب‌دیر،

    كی داغِ عیب اولور خال انتخاب سنا.



آچار سؤزلر : تبریز, صائب, تورک,

در جواب تورك سازی آزربایجان و اقوام سابقش!!!!!

یازار :

+0 به یه ن


بی مقدمه در چند بند آن را نفی میكنم با رفرنس و علمی.

1- یك عده میگویند آزربایجان تات بوده در جواب ایشان كه عجیب در جهلند باید بگویم واژه ی توركی تات در قرن 8 میلادی در كتیبه ی اورخون آمده كه میشود 1200 سال پیش و قبل از آن در هیچ منبع فارسی ای نوشته نشده نه حتی در زبان پهلوی  این واژه در كتاب دده قوقود كه مال 1300 سال پیش است(طبق ثبت یونسكو) نیز موجود است تاریخ ورود این واژه به فارسی قرن 6 هجری است كه در اشعار مولوی دیده میشود كه میشود 800 سال پیش كه این تاریخ 2 چیز را اثبات میكند 1-نام قومی كه مد نظر شوونیزم است قطعا تات نبوده چون ورود این نام به فارسی بعد از زمانی است كه شوونیزم مدعی تورك سازی آن ها شده یعنی قومی بعد از انقراض اسمی را میگیرد؟!؟!؟!؟ 2-شوونیسم از اسم آذری نا امید شده(در ادامه توضیح میدهم چرا؟) و به چنین ریسمان ضعیفی متصل شده پس راحت میشود گفت اگر هم قبل از تورك ها اقوام دیگری بودند نامشان تات نبوده است پس كارمان بسیار آسان شد.

2-یك عده میگویند ساكنینی به اسم آذری در آزربایجان بوده اند كه این افراد تازگی ها از این اسم نا امید شده اند دلیلش ساده است: كلمه ی آذری نه در زبان پهلوی و نه در هیچ شعر و نثر و نوشته ای نیامده یعنی نه رد پایی در تاریخ دارند نه امروزه حتی یكنفر از آن ها وجود ندارد آیا میشود قومی نامرئی را پذیرفت به عنوان ساكن اصلی منطقه در مقابل تورك كه این نام در زبان پهلوی و هزاران یا ده هزاران شعر و نثر آمده؟!؟!؟!؟!


حال شوونیسم به من بگوید اگر تات بودند اسم قدیمی تات چه بود اگر آذری بود چرا سندی برای وجودشان ندارید اگر تات بود و منطقه تورك نداشت چرا اسم توركی رویشان رفته؟!؟!؟!؟!

به قول پروفسور رواسانی ما همه ی كتاب ها را با هم نمیخوانیم تا میزان تناقض در یك نظریه را ببینیم مثلا وقتی میگوییم تورك ها كه با مغول ها به ایران آمدند پس مردم تورك تورك هستند و ژن تورك دارند میگویند نه مگه میشه همه ی مردم یك منطقه را كشت سپس در مورد ژن آریایی حرف میزنند در حالی كه موقع آمدن آریایی ها به ایران ایران داری حكومتی متمدن و مردمی یك جا نشین بود پس آیا میشود همه ی مردم یك كشور را كشت كه ژن آریایی موجود باشد با این تفسیر یا ما توركیم و فارس ها فارس یا نه ما توركیم نه فارس ها فارس در ضمن میدانیم كه نه قومی منقرض میشود نه مردمش از بین میرود فقط جمعیتش كم و زیاد میشوند پس اولا آذری ها الان كجا هستند دوما اقوام اولیه ی ایران از نظر زبانی كاملا با فارس ها متفاوت بودند و بجز توركی زبانی كه از دسته زبان های هندو اروپایی نباشد در ایران نداریم پس این تئوری نیز دهان شوونیسم را خواهد بست آیا میشود یكبار فارسی كاملا بر زبانی غالب و همه ی اثر آن را از بین ببرد سپس توركی در منطقه ای كاملا آذری را از بین برده و حتی یك نفر هم به آن تكلم نكند آیا منطقی تر نیست بگوییم اقوام اولیه تورك بودند تا پازل ما حل شود كه اگر دقت كنید اسناد زیادی این مدعا را تایید میكند.



آچار سؤزلر : آزربایجان, تورک,

شانزده قرن حاكمیت تورك تباران درآسیا واروپا

یازار :

+0 به یه ن


 

شانزده قرن حاكمیت تورك تباران درآسیا واروپا

اعظم آسیا، قدیمی ترین خطهُ است كه پس ازدوران یخبندان وطوفان نوح برای زیست و تكثرانسانها مساعد گردیده است كه درآن زمان قارهُ اروپا واسترالیا هنوززیرآب بوده ازوجود امریكا واروپااطلاعی دردست نبوده است .

آذربایجانی ها درباكو، نخجوان وسایرشهرهای آن هنوز به نظریه اسطوره ها وادب فولكلور خویش معتقد اند كه 0 0 0 4 سال قبل از میلاد مسیح وقتی طوفان نوح فروكش نمود حضرت نوح باهمراهانش ازكشتی دركوه قفقاز ودرمنطقهُ نخجوان پیاده شد ??ازاین سبب نخجوان نخستین استراحتگاه معنی دارد.

مسیحیان معتقد اند كه طوفان نوح 0 0 0 6 سال ل قبل رخداده است امابه روشنی نمیفهمند كه ششهزار سال قبل ازمیلاد این طوفان رخداده ویا قبل ازامروزاست ? تاریخ نشان میدهد كه در براعظم آسیا اقوام مختلف زنده گی داشته درآخرین مراحل كمون اولیه گاه گاهی برای تسلط یافتن به سرزمین های خوش آب وهوا ، شكار گاه ها، منابع سرشار طبیعی وسرسبز میجنگیده اند وگاهی نسبت شكست ویابمنظورقبضه نمودن بیشتر آنچه به نظرشان مطلوب بود اقدام به مهاجرتهاكرده ازیك منطقه به منطقهُ دیگروازمنطقهُ قبلی شان به مناطق تازه رفته مسكن گزیده اند ودر بعضی مواقع با آنهائیكه مانع سكونت واشغال منطقه شده اند با چوب وتیاق جنگیده اند. دراین زمان البته كه قانون جنگل حكمفرما بوده و همه چیز تابع اراده زورمندان بود وقراردادهای اجتماعی بنام قانون هنوز عرض وجود نكرده حس مالكیت وحاكمیت سیاسی درحال شكلگیری وقوام بوده است ازهمین سبب ، اگر سركردهُ یك قوم یاقبیله یی منطقه ومكانی راكه برای قبیله اش بهترومطلوب تشخیص میداد باتمام نیرو به آن میچسپید ? طبق شهادت تاریخ بسیاری ازجنگها بین قبایل گوناگون درمناطق مختلف جهان بخاطر انداختن رحل اقامت دایمی درمراتع مطلوب ، توسعهُ ملكیت ، جذ ب وهضم قبیله یاقبایل كوچك بمنظور اتساع قبیلهُ خودش صورت گرفته است كه از آن زمان تاحال دركشورهای عقب نگهداشته شده مثل افغانستان وكشورهای در حال توسعه مثل ایران و د رگوشه وكنارجهان همین بی خاصیتی هنوز به قوت خود باقی است .

نقش تورك تباران د رآسیا :

ذكراحوال و مراودات تمام اقوام ساكن د رآسیاازحوصله این مقاله بیرون است لذا صرفاً د ربارهُ اقوام وقبایلی كه در آسیای مركزی ، باكتریا ، ماد وفارس ، بین النهرین ، ماورالنهر، زندگی كرده اند وهنوز سلا لهُ آنها دراین سرزمین ها بحیث بومی های این سرزمین حیات بسر می برند مختصر مطالبی ارایه میگرد د:باكتریا كه بعضاً بخدی نوشته شده به روایت تاریخی عبارت از ایالت بلخ واقع د رشمال افغانستان امروزی است. بین النهرین عبارت ازمناطق وكشورهای موجود د رمیان بحیرهُ مدیترانه وخلیج عربی است كه بنام خلیج فارس مشهورشده است.

ماورا اُلنهر مناطق مربوط به آسیای مركزی است كه د رمیان سیحون وجیحون وشرق آن واقع است ? سیحون عبارت ازبحیرهُ سیاه است ، آب این بحیره سیاه به نظرمیرسد اما سیاه نیست صاف است ? جیحون عبارت از بحیرهُ خضراست ، نسبت آنكه رنگ آب آن سبز به نظر میرسد آنرا عرب ها خضر مسم?ی نموده اند. اما ایرانی ها بخاطررهائی ازاسارت فرهنگ عربی آنرابصورت (خزر) مینویسند كه همان صفت سبزرنگ بودن آب بحیرهُ خضر ران میرساند ، بحیرهُ خضررا بحیرهُ كسپین نیزمیگویند.

نزدیك به1000 سال قبل ازمیلادمسیح مطرحترین منطقه د رآسیا چین و هند د رشرق وجنوب شرق ، باكتریا د ر شمال كوه هندو كش ، بابل ونینوا د رسرزمین عراق كنونی ، یوروسلیم (بیت المقدس امروزی) صدوم)سرزمین امروزی مصر( ماد وفارس )سرزمین ایران امروزی( د ربین النهرین بوده است ? تاریخ نگاران وپژوهشگران به اتكای اسطوره هاوادبیات فولكلورباختریان نگاشته اند ذردشت د رآغاز قرن هشتم میلادی دردامنهُ كوه البرز د ربخدی متولد وبزرگ گردیده ، اندیشه های رهبرانه ورهنمودی او د ربخدی شكل گرفته وبه جهان دیگر گستررش یافته است ? د رآن آوان مردمان باكتریا ، مناطق ماورا اُلنهربشمول ماورای قبقاز بخصوص آذربایجان ونخجوان ، مادوفارس ، بین النهرین ، چین وهند قریب به اكثریت پیرو آئین ذ رتشت بوده اند حتی تا ظهور اسلام واستیلای عرب آئین ذ رتشتی د راین جاها قویاً وجود داشته است. ذرتشت هم عصر با حزقیا واشعیا نبی ودانیال پیشوای یهودیان بوده است ، افلاطون نیز كمی بعد ترازذرتشت بدنیا آمده سرآمد روزگار شده است ? از ذرتشت علاوه ازدساتیر فارمول بندی شده مثل (رفتار نیك ، پندارنیك ،كردار نیك) افسانه های عقیده تی نیز میراث مانده است كه میگویند ذ رتشت معتقد بود آتش زایل كنندهُ تمام آنچه برای انسان مضراست میباشد. مثلا سرگین حیوانات ویاهر آنچه آلوده است اگر به آتش بسوزد پاك میگر د د ) به عقیدهُ ذردشت خاكستر تازهُ آتش حرام نبوده است)?



امـپراطوری تورك تبارها در افغانستان امروزی:

ــ تموچین پسریسوكا معروف به چنگیزكه شاهنشاه معنی دارد بااحفادش از1202 تا 1245میلاد= 33 سال ?

ــ تیموركورگن كه مخالفینش به تیمورلنگ شهرت داده اند از1345 تا 1404 میلا دی مد ت 59 سال ? ــ شاهرخ ــ كوشانی هاازسال40 میلادی تا 220 میلادی مد ت 180 سال ?

ــ یفتلی ها از425 تا 566 میلادی مدت 141 سال?

ــ تگین شاهان از566 تا630 مد ت 136 سال?

ـ ابومسلم خراسانی متولد د ر) انبارولایت سرپل كنونی واقع د رجنوب جوزجان( از740 تا752 میلادی ? مدت 12 سال درهمكاری باعباسیان گلیم اموی هارا ازخراسان وبغداد برچید?

ـ سلطان محمود غزنوی واولاداوازسال 962 تا 1148 میلادی مد ت 186 سال ?

ــ سلجوقی ها ازسال1038 تا 1153 میلادی مد ت 115 سال ? ــ خوارزم شاهیان از1214 تا 1219مد ت5 سال ?

پسرتیموركورگن از1404 تا 1446 میلادی مدت 40 سال ?

ــ الوغ بیگ پسرشاهرخ از1446 تا1449 مدت 3 سال ?

ــ سلطان حسین میرزا بن غیاث الدین منصوربن میرزابایقرا بن عمرشیخ بن امیرتیمور درسال1438 د رهرات متولد ود رسال1458 به حكومت جرجان ومازندران ود رسال1471 به امارت هرات رسید امیرعلی شیرنوائی را بحیث وزیرفرهنگ ومشاور خود برگزید د رآن وقت قلعهُ اختیارالدین هرات ارگ شاهی بود سلطان حسین بایقراد رسال 1505 میلادی بشمول امارتش د رجرجان ومازندران پس از 67 سال سلطنت د رهرات چشم ازجهان فروبست ?

ـ سلطان ابوسعید پسر میران شاه كواسهُ تیموركورگن از1450 تا 1468 میلادی مدت18 سال ? ــ بدیع الزمان ومظفرحسین پسران سلطان حسین بایقرا از1505 تا1512 میلادی مدت 7 سال ? ــ شیبانی ها د رثمرقند وافغانستان از1500 تا 1599 میلادی مد ت 99 سال? )محمد شیبانی ازاحفاد جوجی پسرچنگیزاست د ردوران شیبانی ها 12 پادشاه از اوزبیك ها د رافغانستان وخراسان حكومت نمو دند.

ـ جنیدی هااز1599 تا1785 میلادی مدت 186سال ( جنیدی هاازخویش وتبار شیبانی ها بود ) ــ ظهیرالدین بابر واولاد اواز 1483 تا 1738 میلاد ی مدت 255 سال .

این ارقام ازلابه لای حقیقت التواریخ تالیف علامه عبد الحق مجددی وافغانستان درمسیرتاریخ تالیف میرغلام محمد غباروتاریخ جهان تالیف جواهر لعل نهرو بصورت وجیزوقصیربرگزیده شده نشان میدهد كه صرف ازسدهُ چهارم نیمهُ اول آغازقرن میلاد مسیح ) 40 میلادی ( تاسدهُ چهارم نیمهُ اول قرن 18 ) 1738میلادی( تورك تبارهاو اوزبیك هابحیث مردمان بومی مجموعاً 1542 سال در سرزمین فعلی افغانستان كه درگذشته هابنام باكتریا ، آریانا وخراسان یاد میگردید حكومت كرده اند? تورك تبارهاقبل ازمیلاد و بعد از میلاد مسیح علاوه ازسرزمین باكتریا ، خراسان یا افغانستان امروزی در چین ، سرزمین روسیه ، مصر، سوریه حوز هُ خلیج عربی .ماد وفارس ، قسمت هائی ازروم واروپا وماورای قبقاز مثل گرجستان ) G o r g ia ( ، آ ذ ر، یا آذ ربایجان ، حوز هُ بالقان ویوگوسلاویا وآسیای مركزی فرمانروائی نموده اند ?د رتاریخ آمده است : سكایا )Skaayaa( یكی ازقبایل تورك هاویا ) ایل بزرگ » Eilebozerg « ( بنام كوشانی ها مربوط قبایل) ستی ها » Satty haa« ( به ) باكتریا ( و همچنان به ) پانیا » Paaneyaa « یعنی اشكانیان ( هجوم برد ند وبه تد ریج د رنواحی شمال هند د رپنجاب ، راجپوتیانا، كاتیاباد ، مسكن گزیدند ? میرغلام محمدغبارمورخ افغانستان نوشته است :كوشانی ها ازقبایل ستی) ِSatty( اصلآ د ر كاشغرستان ساكن بود ند، اینها همچنان د رحوزهُ سیحون وجیحون زنده گی میكردند ، كوشانی ها یا یوچی ها » Yawchi haa« شرقیترین قبایل ستی است كه ازاثر فشارهای هیوانگنو ها) Hewaangno haa( ( ازمسكن خود جداشده وارد اراضی بین النهرین شد ند وتخارها ) Tokhaar haa( به خاك باكتریا) Baaktryaa ( یاافغانستان امروزی سرازیرشد ند وحكومت خودرا د رسا 425 میلادی بر پاكرد ند كه بنام تخارستان مسم?ی گردید? اما) یوچی ها( یك قرن قبل ازمیلاد ازجیحون عبوركرده باختررااشغال نمود ند ? لازم به یاد آوری است كه واژهُ )ستی( درمكا لـمات اوزبیكی هنوزكار برد دارد وحت?ی نامهائی مثل ستی بای وستی پهلوان موجود است كه معنی ستی كبابی یعنی كباب پزاست ? همچنان نام اقوام قبایل تورك تبارها مثل جلایر) Jalaayer( – اویغور) Oyeghor ( – قرلیق ) Qarliq( – التائی) Alataaye( قره ختائی)Qaraketaaiye( الـمالیق) Almalyq ( ــ ارلات ) Arlaat ( ــ تاتار) Taataar ( ــ قنقرات ) Qonqeraat ( ــ تیمنی) Tamani ( آق قویونلی ) Aaqqoywn ly ( ــ قره قویون لی ) Qaraqoy w n ly ( ــ برلاس ) Barlaas ( قپچاق) Qepchaaq)ختای ـ Kcetaay ( ونظایرآن نام فرقه هائی از د و ران قد یم قبایل تورك تباران است كه د رسراسر آسیاوسایر قاره ها بخصوص د رسرزمین باكتریا، خراسان ، بخدی یا افغانستان امروزیحیث بومی های آن زیسته اند ومی زیند كه ستی ها یاكوشانی هایكی ازاین قبایل بوده است ? همچنان كوشانی ها،هم در حقیقت التواریخ وهم د رتاریخ غبار بنام یوچی نیزیاد گردیده است ?) یو ( بروزن ) جو( به فتح اول وسكون دوم نیز واژهُ توركی بمعنی دشمن است له?ذ ا یوچی بمعنی ضد دشمن ودشمن كش معنی دارد ? د رحقیقت التواریخ كوشانی ها ازقبایل ستی، یوچی ، اوچی قلمداد شده است ? واژهُ ) اوـAaw ( نیزاوزبیكی است كه به فتح اول وسكون دوم بمعنی شكار، و) اوچی( بمعنی شكاری یا میرگن معنی دارد? ازاین نام ها استنباط میگردد كه كوشانی ها توركتباربوده مكالمات آنها هم آهنگ بازبان اوزبیكی بوده است كه بحیث نخستین بنیانگذارد ولت مستقل ومؤسس امپراتوری مقتدر درسرزمین پهناورآریانا كه بعدها گاهی خراسان وگاهی بخدی وپس از1747میلادی بنام افغانستان مسم?ی گردیده ، شناخته شده است ? میر غلام محمدغبارمؤرخ افغانستان نوشته است :ازقبایل یفتلی هاازهمه مشهورترقبیلهُ ) زاولی ـ Zaawly ( است كه د رتوابع غزنین ساكن شد ند كه آن علاقه موسوم به زابل وزابلسان گردید ) مثل آنكه نوشته بصورت )نبشته( ارقام میگر دد زابل وزابلستان نیز د رآغاز ) زاولی ، زاول ، زاولستان بوده است (غبارنوشته استه است :یفتلی های تركتبارد وباربا ساسانی ها جنگ كردند ?باراول ازبهرام گوریعنی بهرام شاه شكست خورد ند. بار دوم اخشنورپاد شاه یفتلی كه د رسال460 میلادی برتخت جلوس كرده بود بادولت ساسانی هاد رآویخت فیروزشاه ساسانی راكه د رسال451 میلادی برتخت نشسته بود اسیر گرفت . فیروزشاه بعد از آنكه تعهد عدم تعرض وپرداخت باج وخراج به دولت یفتلی هاسپرد آزادگردید اماپسرش ( قباد) راگروگان گذاشت ، دوسال بعدپس ازپرداخت باج وخراج به پادشاه یفتلی ها قباد را آزاد نمود ?)ساسانی هابه قول غبارازمردمان آسیای مركزی كه د رمادوفارس وبین النهرین پراگنده شده زنده گی مینمود ند حكومت آنها به نام اشكانیان یادشده است ، به روایات تاریخی باكتریا، یا سرزمین افغانستان امروزی د رسالهای245 میلادی بنام مینگ كینت یعنی هزارشهریاد میشده است. به قول غبار ( سكائی ها) بنام ساكزیا نیز ذكر شده است . سكائی ها 150سال قبل ازمیلاد د رآسیای میانه زنده گی داشته اند كه بعدها بسوی سیستان وگندهاراكه حوزهُ سفل?ی هند یاد میشد خودرارسانیدند ، سیستان درآنزمان مسم?ی به (درانگیانای) بوده است . د رآسیای شمالی تاتارهانیزكه تورك تبار وقبایل بزرگی بودند درشمال چین وقلمرو روسیه ، بیلأی روس ، اوكراین ،گرجستان ، آذ ربا یجان ، ارمنستان وملحقات حوزهُ بالقان امپراتوری بزرگی راتشكیل واداره مینمود ند. در تاریخ جهان آمده است درقرن ??میلادی روسهای تحت سیطرهُ تاتارهاجنب وجوش رابرای ایجادحكومت مستقل براه انداختند كه دررأس آن جوان متهوری بنام ایوان قرارداشت كه بعدهابنام ایوان مخوف شهرت یافت ?? همین ایوان مخوف بامبارزان جنبش آزادیخواه روس درنتیجه جنگهای چریكی وخونین باتاتارها كه طلائی یاد میشدند سرانجام موفق به تشكیل حكومت مستقل روسی گردیدند كه ازآن باگذ شت زمان امپراتوری تزاری به وجود آمد ?د رافغانستان د رمسیر تاریخ آمده است قبایل هون( Hun ) یا هـو ن های تور ك تبار كه متمركزد رآسیای میانه ومغولستان بودند آهسته آهسته خودرا به سواحل شرقی دانیوب ونواحی شمال وغرب امپراتوری روم شرقی رسانیدند و?نجامستقر گشتـند?زمانیكه ( آتیلا ــ Aatilaa ) رهبری هون هارابه عهده گرفت بزودی خیلی مقتدرونیرومند گشت تا آنجاكه ازروم شرقی باج وخراج می ستانید ? آ تــیـلا بالشكر جنگجویش درسال 451 میلادی درصدد اشغال روم غربی برآمد اول به منطقهُ ( گول ـ Gol ) یعنی فرانسه یورش برد قسمت هائی ازفرانسه را اشغال نمود ? فرنگهایعنی فرانسوی ها بنام گات ها ( Gaatehaa ) باامپراتور روم متحد شدند وعلیه امپراتوری آتیلا به جنگ پرداختـند كه 150 هزارنفرازطرفین كشته وده هاهزارنفرزخمی گردید ?آتیلا مجبوربه عقب نشینی شد بعد به مناطق د یگریعنی ایتالیا حمله كرد بسیاری ازمناطق وشهز وروستای شمال آنرا باشكستن مقاومت ساكنین آن اشغال نموده به آتش كشید وآنهاراتحت فرمان خودقراردا د زمانیكه آتیلا چشم ازجهان پوشید به قول جواهر لعل نهرو مؤلف تاریخ جهان قبایل هون ازسرزمین پراز جنگل وزیر آب خوش شان نیامد دوباره به اراضی آبائی شان به آسیا برگشتـند . سلجوقی ها یكی دیگر ازقبایل تورك هااست كه درآسیای مركزی زنده گی مینمودند پس ازظهوراسلام دین اسلام راپذیرفتند د رسال1038 میلادی حكومت مستقل سلجوقی هارا تاسیس نمود ند بغداد وقلمرو عباسیان راقبضه كردند كه د رتاریخ بنام سلجوقیان معروف اند ?سلجوق نام پسرد قاق ازتورك های (غـزـ Ghazz ) بود كه چهار پسر بنامهای ( اسرائیل ، میكائیل ، یونس ، موس?ی ) داشت ود و پسر میكائیل بنام های( طغرل و چغیربیگ ( در تاریخ معروف اند ) چغیربه لسان اوزبیكی بمعنی قیچ وابلق چشم است (? آلپ ارسلان برادر زاده وجانشین طغرل) د رسال 1063 میلادی ( رومانوس دیوجانوس) امپراتور روم شرقی را مغلوب ساخت دخترش را به ملكشاه پسرش نكاح كرد? وقتی طغرل درسال1072 د رجنگ ماوراألنهركشته شد، ملك شاه بجای پدرنشست ماورا ألنهررافتح كرد درسال1092 میلادی شورش هائی علیه حكومت او براه افتاد شهزاده های سلجوقی برای مهار كردن آشوب هاد رهرمنطقه حكومت های مستقل تاسیس نمود ند درسال1094 میلادی د رشام سوریه ، د ر1117میلادی د رعراق وكردستان ومرو بادغیس د رغرب افغانستان ، همچنان د رسال1041 میلادی د ركرمان و1077میلادی د رروم شرقی كه آسیای صغیر نامیده میشد قبلآ حكومت های مستقل خود مختار تشكیل نموده بودند ، عمرخیام به دستورملك شاه سلجوقی تاریخ جلالی رانوشت .

جنگ صلیبی برسرتملك یوروسلیم یابیت المقدس درسال1095 میلادی بین مسلمانان ومسیحیان د ردوران امپراتوری سلجوقی ها رخداد. ازطرف پاپ ( پد رروحانی) رهبركاتولیك های جهان جنگ علیه مسلمانان برای آزادی كامل یوروسلیم ( Jurosalim) بنام جهاد مقد س اعلام گر د ید پاپ بعدازشكست های پیهم لشكر تحت فرمانش كه دیگرجمع آوری سربازان جوان ازمناطق زیر تاثیرآئین مسیحیت به مشكل گرائیده بود گفته بود یوروسلیم مكان مقدس است باید توسط اطفال بیگناه ومنزه ازفساد ، تسغیر گردد كه بنابه همین اعتقاد بیشتراز ( دوازده هزار اطفال ) كمتر از??ساله ازفرانسه وسایرنقاط اروپا جمع آوری گردیده توسط كشتی های مسافرتی بسوی بیت المقدس اعزام شد ند اماعده یی ازاین اطفال منزه دراثر طوفان به آب بحرغرق شد ند وآنهائی كه ازطوفان نجات یافته بود ند توسط ملاحان بیباك وهمراهان اوباش آنها به مصربرده شده بنام غلام بچه ها، ظالمانه به فروش رسانیده شد ند نسبت اعزام اطفال به جنگ وعدم حفاظت ازآنان فرماندهان مذهبی ودستوردهنده گان جمع آوری اطفال هنوززیرانتقاد تاریخی قراردارند.

جنگ صلیبی كه بیشترازیك قرن به وقفه ها ادامه داشت هشت بارجنگ خونین رویداده كه سر انجام به نفع مسلمانان ختم گردیده است ?

توركیهُ عثمانی یكی دیگرازامپراتوری های تورك هااست:

مؤسس این امپراتوری عثمان نام داشت پس ازمرگ او دوران سلطنت اولاد واحفاد ش بنام امپراتوری عثمانی یادشده است ?امپراتور عثمانی پس ازاستقرارآن? به روم شرقی حمله نكرد وباآنهاكه مسیحیان ارتد وكس بودند رابطهُ دوستی برقرار نمود ه وخویشاوندی را بااىیشان آغازید درقدم اول بلغاریا و صربستان (حوزهُ بالقان ویوگوسلاویا) رااشغال نمو د ند وبعد، درسال1453 میلادی روم شرقی را كه بنام قسطنطنیه یادمیشد زیر فرمان خود قراردادند ?یونانی های روم شرقی ازتسلط تورك های عثما نی ناراض نبود ند وتورك های عثمانی را برپاپ هاومسیحیان كاتو لیك ترجیح میداد ند یكی از اشراف بیزانس )قسطنطنیه ( گفته بود عمامهُ محمد پیغامبرمسلمانان خیلی بهتر ازكلاه مقدس پاپ است ? همان طوریكه كوشانی ها، تخارها، یفتلی ها، زاولی ها، وسایر تورك تباران كه د ر توركستان شرقی د رغرب چین وماورای جیحون وسیحون زنده گی مینمود ند به شمال سلسله كوهای هندوكش سرازیرگرد ید ند.

هون ها (ـHunhaa ) وتاتارهاـ Tatarhaa د رشمال آسیاواروپاحكومت كرد ند پارتی هاواسكائی های تورك تباركه بنام ساكزیانیزیادگردیده تا سال 75 میلادی د رسیستان وگندهاراكه حوزهُ سفل?ی هند گفته میشد حكومت داشتند وزنده گی مینمود ند وبعد د رهمانجا مضمحل گشتـند. اكنون د رقندهار قبیله یی بنام سكزی واسح?ق زی وجود دارد كه احتمالآ به اسكائی هاوساكزیاقرابت خونی ونژادی دارند كه باگذشت چیزی كم 2000 سال زبان قد یمی اجداد خودراازدست داده اند مثلیكه زبان سانسگریت د رخراسان وهند ، وزبان آشوری وكلدانی د ربغداد مضمحل گرد ید ?به عبارت دیگرمانند آنكه فرزندان خانواده ها ی افغانستان وایرا ن وسایرین دردوران مهاجرت باآنكه د رنزد والدین خود بزرگ شدند امازیرتاثیر محیط وماحول خود زبان والدین خود راد رپیش چشم شان فراموش كر دند? افغانستان د رمسیرتاریخ كه بااستفاده ازمنابع معتبربالاترازیكصد آثارتاریخی مستند تالیف گردیده است، د رآن ذكر گردیده كه قلمرو امپراتوری 0 نـومـن ـNuman ) تورك تبار ازمنگولیا تااورال امتداد داشت وقتی او از جهان چشم پوشید قلمرواوبه دو حصه غربی وشرقی تقسیم شد ، د رقسمت شرقی ایستامی خان یـبـغوربراد ر(نـو مـن ) پادشاه شد كه كاشغرستان وحوزهُ سیحون بحیرهُ سیاه واورال راد رآسیا د ربرمیگرفت ? تا رد وخان یـبغور توركستان غربی را قبضه نمود كه شامل تركیهُ امروزی بود تاردو خان با دولت ساسانی ها متحد شده د رسال 566 میلادی به قلمرو باكتریا هجوم نموده قسمتی ازحوزهُ بحیرهُ خضر راپادشاه تورك وقسمتی ازآنرا ) انوشیروان ( پادشاه ساسانی هااشغال نمود ند امابعداً بزودی تاردوخان تمام قلمرو باكتریا (افغانستان امروزی ) راخودش قبضه كرد ? دراین زمان درشمال هندوكش ( سی امارت مختلف وجود داشت ) كه مركز عمومی آن كندز بود ، واژهُ كندز اوزبیكی است كه آفتابی معنی میدهد وبصورت ( كوندوزــ Kunduz ) نوشته میشود? كه بعضی ازمؤرخین عجم آنرا ( كهندژ) یعنی قلعهُ قد یمی ذكر نموده اند وبرخی ازمؤرخان مسلط بزبان عربی آنرابه شكل ( قند ز ) نوشته اند ? كوندوزدرآن زمان رجعتگاه تمام امیران وسران اقوام بوده ازاهمیت خاص سیاسی نظامی برخوردار بوده است زیرا باآنكه سرقبیله ها د ربین خود تضادهای گوناگون داشته گاهی باهم می جنگیده اند امازمانیكه ازطرف كدام قبایل دیگر تهدید میشده اند باهم متحد گشته د رمقابل دشمن صف می بسته اند ، ازهمین سبب كوندوز یاكهند ژ مثل باشگاه خان خانان( خاقان ) به مركزامپراتور گونه مبدل گردیده نقش مهمی د ربارهُ تصمیم گیریها علیه دشمن مشترك وسركوب مهاجمان بیگانه ایفامیكرده است ?به قول غبارمؤرخ افغانستان همین سران قوم وامیران خورد وكوچك بوده ا ند كه د رمقابل مهاجمین ساسانی ها وعرب هاازاستقلال كشورشان دفاع نموده اند ? قبایل ستی وكوشانی های تورك تبارتمام سران قبایل را متحد ساخته دولت مركزی مستقلی را باجلب حمایت وهمكاری مجموعهُ خوانین به وجود آورده اول بخدی وبعد بغلان وپس ازمدتی كاپیسارا قرا گاه وپایتخت خودساختـند? اولین پادشاه كوشانی های تورك تباركچولا كد فیزس است كه د رسا ل ( 40 میلادی ) رویكار آمده حوزهُ كاپیسارا ازقبضهُ ( پهلواها ) كه هندی تبا ر بود ند خارج ساخت ?ازجنوب كا پیسا تا د ریای سیند رااشغال نمود ود رشمال نیزتا سغد یا نه وآسیای مركزی ود رغرب قلمروپارتیای تورك تبار، سیستان ، گندهارا ، بست وحوزهُ سفل?ی هند را قبضه كرد وتاسال 78 میلادی بزرگترین امپراتوری كوشانی هاراد ر افغانستان امروزی تأ سیس نمود، پس ازكجولا كد فیزس پسرش یما كد فیزس بر تخت نشست ، هندوستان شمالی راتـسخیر نمود وبه حضور طوره جان امپراتور روم ایلچی فرستاد و خواست تا انسد اد راه ابریشیم راد رسواحل مد یترانه آزاد نماید ، ازنامش پید است كه امپراتورروم نیز تورك ـ Turk بوده است ، یما كد فیزس تلاش داشت اختیارات كاشغر، شانگهای وتیان شان رازیر كنترول خود بیاورد تانبض تجارت راه ابریشیم رابه دست گیرد امابه هدف نرسید زمانیكه كنیشكا بحیث امپراتور مقتد ررویكار گر دید ابتدا به امپراتوری میراثی اش فرمانروائی نمود بگرام كاپیسا را پایتخت تابستانی وپشاور راپایتخت زمستانی خودساخت امابعد ازمد تی اشكانیان راد رشمال غرب كشور مغلوب ساخت كاشغر، یار قند ( یا ركینت) و ختـن را ازقلمرو چین بیرون كشید ? یماكد فیزس از120 تا 160 میلادی حكومت كرد ، كید اری ها ـKydarihaa كه د رتاریخ بنام كوشانی های كوچك نیزذكر شده است ازسلا لهُ قبایل ست تی وكوشانی های تورك تبار است كه بعد ازكنیشكا به سلطنت رسیده به قلمرو میراثی شان حكومت كرده اما نتوانست كشوركشائی بكند ? كوشانی ها یاقبایل ست تی ها: میرغلام محمدغباركه بااستفاده ازده هامنابع معتبرافغانستان درمسیرتاریخ را تألیف نموده نگاشته است :قبایل ست تی(كوشانی ها) اصلآ د ركاشغرساكن بود ندكه ازقرن هفتم قبل ازمیلاد ازتیان شان تااورال د رآسیای مركزی گسترش یافتـند زبان كوشانی هارا ختنی( Khutani )میگفتـند ازسببی كه ازمناطق غربی چین كه ختن گفته میشد آمده بود ند ? د رتاریخ جهان آمده است كوشانیها درقرن اول پیش از میلاد دولت بزرگی د رنواحی مرزی هند تشكیل داد ( د رآنزمان جنوب سلسله كوه هندوكش د رقبضهُ پهلواهای هندوتباربوده است ودولت كوشانی هاد رشمال كوه هندوكش برپاشده بود) طبق نوشتهُ تاریخ جهان حدوداربعهُ امپراتوری كوشانی هابنارس ، اوتراپردیش ، پنجاب ، كشمیر، مادوفارس ، آسیای مركزی ،حوزهُ سیحون وجیحون ، كاشغر یارقند( یاركینت ) ختن ،حوزهُ كابلستان شامل ولایات شرقی وكاپیسا وحوزهُ سفل?ی هند شامل سیستان ،كندهاروبست وتمام ولایات جنوبی افغانستان امروزین بوده است ، كوشانی ها د رقدم اول پایتخت تابستانی خود كاپیساوبعد? كابل رابرگزید ند وپشاورراكه د رآ ن وقت بنام ( پوروشاپور) یادمیگر دید پایتخت زمستانی خود انتخاب نمودند ? د رآنزمان درآسیای مركزی ، خراسان ، باكتریا، بخدی وتوابع آن به زبانهای پراگریت ، سانسگریت ، پارتی ، سغدی ، پهلوی اسكائی وتخاری تكلم مینمود ند ، د رتمام دوران امپراتوری ، تورك تبارها گویش لهجهُ زبان دری رابحیث زبا ن عام دربار وتفاهم همه گانی درقلمروخود برگزیده بوده اند ?زبان پهلوی درماد وفارس درغرب آسیا ، زبان تازی یاتازیك كه معرب آن تاجیك است د رشرق آسیا وزبان دری یادرباری د رآسیای مركزی وسرزمین بخدی وحوزهُ سفل?ی هند كه شامل (سیستان ، گندهارا، بست ومناطق شمال غرب هند) بوده مروج بوده است ? این سه لهجه تكلم درحقیقت دارای ریشهُ واحد است یابه اصطلاح شاخه های یك د رخت اند كه ازلحاظ اصالت هیچیك آن بردیگری برتری ندارد ومانند متولد سه قلوی ازیك مادرمیباشد ? تنها ناسیونالیستهای همسوبااستعمار د رسده های قرن19 و 20 میلادی برای ایجاد افتراق د ربین اقوام كشورهابرتری نژاد وزبان رادامن زده وآنهارا د رتقابل قرار داده اند تایكی را د رمقابل دیگراستعمال نموده راه رسیدن به آرمان شوم خویش را هموارسازند ? جنگ جهانی دوم كه بر پایهُ غرور ناسیونالیستی استواربود د ربرابر ارادهُ عمومی كه مخالف این پدیدهُ شوم بود ند شكست خورد اماناسیونالیستهاوفاشیست هابه نعش مردهُ این روند گریستند وبرای احیای آن هنوزعرق میریزند و به همان ایده های منسوخ فاشیزم ادامه میدهند، د رحالیكه تاریخ بحیث عبرتگاه به خلفیان نشان میدهدكه شاهان وامپراتوران تورك وفارس د رآسیااززبان د ری بحیث وسیله وافزار تفاهم استفاده نموده باآنكه هریك ازاقوام د ربین هم عروق وهمخون خویش به زبان خاص ولهجهُ خودشان صحبت مینموده اند زبان د ری را بصفت زبان عامهُ ساكنین قلمروامپراتوری خود ها بكار گرفته د رراه وحدت اقوام خدمات شایسته یی انجام داده بودند وتمایلی برای ترویج زبان خاص قومی خویش نداشتـند وحت?ی آنها د رباره شگوفائی وگسترش زبان د ری كوشیده ا ند? چنانچه د رزمان امپراتوری سلطان محمودغزنوی ، تیموركورگن ، ظهیرالدین بابر، اولادواحفاد او، وامپراتوران بعد از?نها بسیاری ازمردم هند زبان د ری را به خوش خود آموختندوهنوز چند ین دانشگاه زبان وادبیات دری د رقلمروهند وجود دارد، دانشوران هندمیگویند: تمام تاریخ وفرهنگ هند د رگذشته ها به زبان د ری نگاشته شده ود ركتابخانه های عمومی هند وجود دارد واگرفرزندان ماونسلهای آینده هند بخواهند كه ازتاریخ وفرهنگ قدیمی هند مطلع شوند لزوم?زبان د ری رایاد بگیرند ? همین حالاهزاران محصل علاقمند به تاریخ وفرهنگ هندوستان د ردانشگاهای زبان وادبیات مشغول ?موزش اند وحت?ی رادیوتلویزیون به زبان د ری موجوداست كه پروگرام خاص بزبان د ری انتشارمیدهند همین روش دورازتأ سف زبانی تازمان رضاشاه درایران وتازمان ناد رشاه كه د رماه اكتوبرسال 1929رویكارشد د رافغاستان ادامه داشت یعنی ازدوران احمد شاه بابا تاختم دورهُ شاهی امانالله خان تمام امیران وشاهان پشتون تبارهاباآنكه د ربین خانواده وهمخون شان به زبان خاص خویش صحبت مینمود ند زبان د ری رابحیث زبان تفاهمی عامه ود ربارقبول كرده بود ند تمام نوشت وخوان آن دوران د ری بوده است تیمورشاه پسرارشد احمدشاه بابا دیوان اشعار بزبان دری دارد زبان پشتو كه د رسال 1316 شمسی مطابق 1937 میلادی درپهلوی زبان د ری بصفت زبان رسمی د رافغانستان عرض وجود كرد ، عده یی ازدیپلومات ها معتقد اند تعدد زبان رسمی د ریك كشور زمینه های گسترش دموكراسی راد رداخل كشور فراهم مینماید مثال های این اوپتمیزم را رسمی بودن زبان هالندی وفرانسوی د ربلجیم ورسمی بودن زبان انگلیسی وفرانسوی د ركانادا وهمچنان رسمی بودن شانزده زبان د رقارهُ هند وامثال آن بازگومیكنند ، د راین كشورهاواقع? برای پرورش زبان وكلتورشهروندانشان چه رسمی باشد وچه رسمی نباشد ازطرف ارگانهای مسؤل برخورد عادلانه ولطف آمیز صورت میگیرد بزبانها ومذاهب مختلف د رپروگرام ها ی نشراتی شان جایگاه خاص وجود دارد كه همین امر باعث خوابیدن حساسیت ها د رمقابل زبانها شده است اما د رافغانستان كه باانصراف ازارزش سایر زبانها مسؤلین امور به زبان مورد نظر خودشان توجه نموده باسایر زبانها برخوردهای ناسالم نازیستی ونامعقول كرده آتش حساسیت های قومی راهمیشه مشتعل نگهداشته افتراق ملی رادامن زده اند وخشت هائی راازبنیاد وحدت ملی كه توسط اسلاف ما د رافغانستان گذاشته شده هر روزبیشترازروزدیگركنده اند این افراد یا د رگرو هیپونیتیزم اند ویا افراد مغرض اند ،ه منفعت خود را د روحدت ملی وهمبستگی اقوام ساكن د رافغانستان نمی بینند ، ناسیونالیست های ایران نیز بخصوص پس ازتشكل حزب رستاخیزملی متعلق به رژیم سلطنتی رضاشاه ازسالهای دههُ نوزده شصت به بعد باانتشار مطالب تبلیغاتی ازطریق مطبوعات ورادیو تلویزیون كوشید ند ایران ورژیم شاهی را منبع تمام خوبی هاواحسنت من الله نشان بدهند وبزرگترین دانشمندان افغانستان را ازآن ایران زمین قلمداد نمودند مثلآ سید جمال الدین افغان ، بوعلی سینای بلخی ، مولاناجلال الدین بلخی ، مشهوربه مولانای رومی ، سنائی غزنوی ، دقیقی بلخی ، حنظلهُ بادغیسی ، ابومسلم انباری خراسانی ، ابواسح?ق فارابی همه ازبرازنده گان اقوام ساكن د رافغانستان اند اماناسیونالیست های ایرانی آنهاراازآن خودقلمداد مینمایند بعضی ازجوانان ونویسنده گان نوپابااستفاده ازنشرات وزارت خارجهُ ایران كه منطبق باغرور ناسیونالیزم شكست خورده د راروپا ودنیای غرب میباشد د رگفت وشنودها ودیالوگ های روزمره ویا د رنوشته ها بادلیل تراشی های غیر منطقی باعث بروز ناهنجاری هائی میشوند ، مثلآ آنها مدعی اند ملت آذربایجان ما د خورد هستـند كه به فارسی صحبت میكنند آنهامیگویند عهد عتیق شریعت آذربایجان ومادوفارس رایكی دانسته است ??? د رحالیكه د رهیچ كجای عهد عتیق كه عبارت ازتورات ، زبور، انجیل وصحف انبیا است حرفی بنام شریعت آذ ر بایجان ویانام این كشوردرآن به چشم نمیخورد ?دانیال نبی به دستورپادشاه كلد انیان كه پایتخت آن بابل شهرباعظمت همان زمان د ربغداد ومنطقه بوده توسط خواجه سرایان بنام بلطشصرمسم?ی شده است ، دانیال كه عبری بود ( داورمن معنی داشت ) بلطشصر نام جدید دانیال نبی به زبان كلدانی( زنده گی پاد شاه راحفظ كن معنی داشته است ) د رآن روزگارمرسوم بوده كه هرگاه واقعهُ مهمی د رزنده گی شخصی وكسی روی بدهد نام اورا عوض مینمود ند ? دانیال وسه رفیقش بنام های ( حننیا ، میشائیل ، عزریا ) كه جوانان18-یا -20 ساله بود ند به فرمان نبوكد نصر پادشاه كلدانیان ازیوروسلیم كه پادشاه آن ( یهو یاقیم ) بود به بابل خواسته شد ند تابه آنان لسان كلدانی راآموزش داده به امور اجرائی حكومتش بگمارد ? دانیال كه 70سال د رخدمت امپراتور بابل فرمانروای كلدانیان بوده نوشته است : د رسال 618 قبل ازمیلاد ( نبو كد نصر) پادشاه بابل بود او رب النوع مردوخ راپرستش مینمود زمانیكه پس ازنبوكدنصر بلطشصر پسر داماد نبوكد نصر پادشاه كلدانیان د ربابل شد داریوش ازاهل (ماد ) بلطشصر رامغلوب ساخت وبه امپراتوری بابل دست یافت برای مد ت كوتاهی داریوش وكوروش متفق? بر امپراتیری (ماد وفارس ) سلطنت كردند پس ازمرگ داریوش ، كوروش به تنهائی زمام اموررا بدست گرفت تبعید یان بنی اسرائیل را آزاد نمود كه به یوروسلیم بازگشتند ? كوروش را برخیها پاد شاه ( انسان ) خوانده وتبصره های تخیلی نیزنموده اند ? د رحقیقت (انشان ـ iNSHAAN ) نام محله یی د ر ایلام منطقهُ كرد نشین ایران بوده است ?د رتاریخ افغانستان آمده است كوروش به سیستان ، گندهارا و بست د رجنوب غرب افغانستان حمله كرد ود رجنگ كشته شد ، اشعیا نبی كه د رقرن هشتم قبل ازمیلاد میزیسته د ركتاب تبصیری وتفسیری او ضمن بازپردازیها به نبوت ها وپیشگوئی هایش د ربارهُ امپراتوری آشوریان گفته شده است : آشوریان د رآغازقرن هشتم قبل ازمیلاد به یك قدرت بزرگ جهان مبدل گردیده بود كه دیانت بت پرستی داشتـند ، پایتخت آشوری ها شهر نینوا بودكه د ر سرزمین عراق امروزی واقع است، آشوری هابسیاری ازپادشاهان را مغلوب ساخته آنهارا د وباره بر قلمرو خود شان میگماشت وسالانه باج وخراج ازایشان میستانید د رسال 740قبل از میلاد سنخاریب امپراتور جدید آشوری ها به یوروسلیم لشكركشی نمود د رظرف هشت سال جنگ 12شهر یهو دیان را اشغال نمود شهر آخری یوروسلیم بود كه ( حز قیا ) د رآن پادشاهی میكرد اود رقصر خود از شد ت نگرانی یخن خود را تا دامن پاره نمود پلاس پوشید ( این عمل اظهار عجزد ربرابریك بن بست عظیم بوده است ) حزقیاپادشاه نزد اشعیا نبی رفت عاقبت كاررا ازوی جویاشد اشعیا گفت نگران مباش یهوه ( خدا ) باتو است این شهررا حمایت میكند ، د رتاریخ آ مده است هخامنشی هاا زسال 545 تا 133 قبل ازمیلاد مسیح رویكار بود ، د رسرزمین ایران امروزی قبایل ماد د رغرب وشمال غرب وفارس ها د رجنوب هنوز قاد ربه تاسیس دولت نشده بودند ، ماد وفارس زیر سیطرهُ آشوری ها قرارداشت ، ازاین مطلب مستفاد میگرددكه بعد از اشغال بابل توسط داریوش وكوروش كبیرامپراتوری آشوریان همچنان پابرجای بوده است وسرزمین ماد وفارس را زیر سیطرهُ خویش داشته اند كه هخامنشی هابعدازداریوش وكوروش د رسال 545 قبل ازمیلاد دوباره باآشوری ها جنگید ه نینوا پایتخت آشوری هارا د ربغداد نابود ساختـند ، آشوری ها رامغلوب كردند حكومت مقتد ری تشكیل داده امیران وسران قبایل ماد رانیز زیردرفش خود قرار داده تمام مناطق بین النهرین سرزمین های بین بحیرهُ مدیترانه و خلیج عربی وخلیج فارس راتابع خود ساخت ، زمانیكه د رسال 334 قبل از میلاد ی اسكند ر مقدونی به ماد وفارس حمله نمود داریوش سوم ازدفاع عاجز آمده به بخدی فرار كرد تاازامرا وسران قبایل بخدی وخراسان برای مقابله بااسكند رمقدونی استمداد بجوید اما امرای بخدی وخراسان كه از هخامنشی هاخاطرهُ خوش نداشتند اورا كشتند ?اسكند رمقدونی باهفتاد هزار افراد مسلح سواره وپیا ده به حكومت هخامنشی ها حمله كر ده بود ، ناسیونالیستان ایرانی میگویند :د رعهد عتیق د رتورات نام های ماد وپارس در كنار یكدیگرآمده وگاه شاهنشاهان هخامنشی مادی آذربایجان خوانده شده است ، عهد عتیق شریعت مردم ما د وپارس رایكی دانسته است ??نخست بایست به این موضوع متوجه باید بود: تورات كتاب موس?ی ع است كه بنابه عقیدهُ مذهبی1500 قبل ازمیلاد مسیح وبه عبارت دگر3500 سال پیش ازامروزنازل شده است هیچ مطلبی د ربارهُ شریعت آذربایجان ومادوفارس د رآن به چشم نمی خورد ثانی? اینكه دانیال نبی بحیث گزارشگرواقعات بابل نیزازماد بزرگ یاماد خورد و آ ذ ر بایجان یاشریعت آن یاد نكرده است ، تاجائیكه معلوم است مادها كرد تبا ر بوده اند كه د رایلام ومناطق اطراف آن میز یسته اند ?د ركتاب دانیال نبی كه جدا ازتورات منتشگردید ه آمده است نام اصلی داریوش ( گو بارو) بود ?داریوش 120سا ترا پ داشت، ساتراپ واژهُ یونانی است كه د رآنزمان د ر اروپاوآسیای غربی كاربرد این واژه معمول بوده است كه د رسایر نقاط آسیا معادل ساتراپ ، گورنر جنرال ، خان ، امیر ، شاه باج پرداز ، والی خود مختار مورد كار برد بوده است ، د ردایرة المعارف جد ید بریتانیا داریوش شخصیت خیالی وافسانوی خوانده شده است طبق روایات تاریخی زمانیكه داریوش پادشاه بابل شد 62 ساله بود ه است ، دریكی از تبلیغات ناسیو نالیست های ایران آمده است برخی منابع بی اساس خواسته اند آذ ربایجان رااز نژاد تاتار ومغول معرفی كند ???? ارایهُ چنین مطالبی یك دیده د رائی ساده لوحانه وانكار ازتورك تبار بودن آذ ربایجانی ها است ? آ ذربایجانی هاتاآنجاكه خودشان میگویند: ) 30 میلیون نفوس دارند ( بیشتر ازدوثلث آن د رایران وكمتراز یك ثلث آن د ر ماورای قفقاز د رنخجوان ، باكو وسایر ایلات آذ ربایجان زندگی مینمایند ، ناسیونالیست های ایرانی میگویند : آذربایجانی ها، هم قبل ازاسلام وهم بعدازاسلام همیشه پارسی نوشته اندوپارسی صحبت كرده اند ، این قوم راآذری گفتن خنده آوراست ? بااین استدلال ضعیف آنهاممكن است خواسته اند بیشتراز 2000000 میلیون نفوس آذربایجان راكه د رایران زنده گی مینمایند اغفال نموده به آنهاروح غیرآذری وغیرتورك بد مند وروی آرزوهای ایشان را درمورد ایجاد ایالت خود مختار وجمهوری خودمختاربصورت فدرال را د رقلمروجغرافیائی ایران باخاكستراینگونه تبلیغات ساده لوحانه بپوشانند وازرشد تمایلات اتنیكی آنها با جمهوری مستقل آنها د رماورای قفقازد رآذربایجان باكو ونخجوان جلوگیری نمایند ، د رغیرآن هرذیشعوری د رك مینماید كه نژاد هاچه تورك وچه عرب ،چه فرنگ وانگلیس، چه روس یاجرمن ، باصحبت كردن به فارسی د رجملهُ نژاد فارس یافارسی زبان محسوب نمیشوندچنانچه خود ایرانی هامیدانند كه ارمن ها ، عرب ها ، تركمن ها، اوزبیك ها ، كلدانی ها ، آشوری ها، كرد ها، ودیگران كه د رایران زنده گی مینمایند همه فارسی صحبت میكنند وتمام شاهان وامپراتوران تورك تبار د رپانزده قرن گذ شته فارسی صحبت میكرد واین زبان راد رقلمرو خود هابحیث زبان تفاهمی بین تمام اقوام ساكن د رمناطق تحت فرمان شان قرارداده بود ند هیچكدام آنها ازنژادفارسی زبان یاتاجیك محسوب نمیگرد ند ، دانشمندان ، جامعه شناسان اتنیك شناسان ، تیوریسن های سیاسی اجتماعی وسایر صاحب نظران هیچگاهی نسبت نوشت وخوان ویاصحبت كردن به زبان غیراتنیكی اصالت نژاد واتنوگرافی آنهارا مانند ناسیونالیست های فارسی زبان زیرسوال نبرده اند?د ردنیای معاصر هزاران ایرانی به زبان فرانسوی ، انگلیسی ، جرمنی ، روسی می نویسند ، میخوانند وصحبت مینمایند كه هیچكدام آنها اصولآ فرنگ تبار، انگلیس تبار، روس ویاژرمن تبارشمرده نمیشود ?زبان وسیله وافزار تفاهم بین نژادهاواقوام است كه هیچگاهی براصالت نژادهاتاثیرندارد چنانچه د رهند وستان سلا لهُ اوزبیك هاوتورك های باقیمانده ازدوران امپراتوری تورك تباران به مرورزمان زبان اتنیكی خودرافراموش نموده مطابق به محل سكونت خود یكی ازبانهای قارهُ هند رافراگرفته و به آن تكلم میكنند ، دانشمندان هند همیشه آنهاراتورك تبارهای هندی زبان مینامند همچنان اولاد واحفاد هزاران پشتوزبان با قیمانده از دوران سلطنت احمدشاه بابا د رقارهُ هند به مرورزمان زبان پشتورافراموش كر ده زبان محیط زنده گی خود رافراگرفته اند ، دانشمندان هیچوقت براساس زبان تفاهمی شان آنهاراهندی تبار نمیگویند بلكه پشتون تبارهای هندی زبان میگویند ، د رامریكا وكا نادا حدود 145 نژاد بازبانهای مختص به خود صحبت مینمایند اما د رامریكا زبان انگلیسی و دركاناد ا زبان انگلیسی وفرانسوی زبان تفاهمی بین تمام ساكنین آنكشور میباشد كه همهُ آنهاشهروندان ایالات متحدهُ امریكا وكاناد ا هستند اما هیچكدام آنها علی الرغم طرح وتصور ناسیونالیستان ایرانی وعلاقمندان متأسف خاص فارسی زبان ها نسبت صحبت به انگلیسی وفرانسوی ، انگلیسی یافرانسوی تبارشمرده نمیشوند ? برخی ازناسیونالیستان فارسی زبان استد لا ل مینمایند كه اصطخری د رقرن چهارم لسان اهل آذربایجان راپارسی گفته وزبان ارمنستان راعربی وپارسی نوشته است معتـقد ین این نظر متوجه نمیشوند ویانمیخواهند متوجه شوند كه هنوز ارمن ها د رهركجای دنیاكه باشند وبه هرزبانیكه تكلم مینمایند، ازلحاظ نژاد ارمن وارمنی تبارهستند وآذربایجانی هانیز تورك تبار وآذربایجانی هستند . افلاطون د رقرن هفتم قبل ازمیلاد گفته بود :روح مانند كبوتریست كه به پروازمی آید وبه قالب جسم حلول میكند وقتی حیات انسان به پایان میرسد مانند كبوترازقالب جسم بیرون پروازمینماید . این گفتهُ افلاطون درآن زمان ومدتهای بعد قابل قبول برای ارادتمندان وی بود اما د رقرن 21 نسبت بالارفتن میزان فهم وآگاهی علمی انسانهاممكن است این نظریهُ افلاطون به ذهن یك ابجد خوان نیز قبل ازآنكه پذیرفته شود سوال هائی را ایجاد نماید .د رتاریخ مذاهب آمده است د رقرن چهارم میلاد مسیح پیشوایان مذهب مسیحیت گرد بودن ومتحرك بودن زمین را قبول نداشتند وفكر میكرد ند كه زمین مسطح وهموار است هرشخص تاآخرآن برود به پائین سقوط میكند اما امروز این نظربرای خود مسیحیان وحت?ی برای اطفال آنها نیزمضحك خواهد بود ، ازاین سبب د رعصر حاضربگفته های قرن چهارم اسطخری چسپیدن وتلاش برای قبولاندن آن برای دیگران بمانند آب درغربال كردن ویاآب د رهاون كوبیدن است زیراهمه میدانند كه هنوزآذربایجانی هاتورك تباروآذری اند وارمن ها هنوزارمنی نژادهستند . برخی از فارسی زبانهای پیرواندیشهُ طراحان ایران بزرگ استدلال میكنند كه ابوالعل?ی گنجوی .مجید یلقانی . خاقانی شروانی وسایر شاعران آذربایجانی د رزمان خودشان د رقرن ششم به فارسی اشعار دیوان خود راسروده اند ازاین سبب آنها فارسی زبان وجزء لایتجزای ایران زمین وازنژاد فارس اند . آنهامتوجه نیستند كه ظهیرالدین بابر امپراتورتورك تبار كه قارهُ هند خراسان بزرگ شامل اراضی افغانستان وایران امروزی وآسیای مركزی تاماوراألنهررازیر بیرق خود داشت دیوان اشعار ونوشته های فراوانی به فارسی دارد آیامیشوداورا فارس نژادویاایرانی تبارخواند؟ البته نه ! تیمورشاه پسرارشد احمدشاه بابا د رافغانستان كه پشتون تباربود دیوان اشعارخود رابه فارسی سروده است آیامیشوداورا ایرانی تباریافارس نژاد و یاتاجیك نژاد گفت؟ البته نه (اگر روحیه منطق پذ یری وجود داشته باشد همینقدركا فی است . ( درخانه كس است یك حرف بس است).

سید احمد شا ه د و لتی فاریابی



آچار سؤزلر : تورک,

چند دلیل بر اثبات تورك بودن سومریان

یازار :

+0 به یه ن



اولین افسانه جهان با قدمتی بیش از 4 هزار سال به زبان تركی باستان نبود؟
1- -
گیل گمش GILGAMESH به عنوان اولین انسان در افسانه سومری آیا نمی تواند یك لغت تركی باستان همچون لغات متععد دیگر باشد؟
گیل ( خاك و گل) + گلمیش ( آمده) = از خاك ساخته شده یا از خاك آمده... هر چند گمیش ( قمیش) خود یك واژه تركی به معنی نی بوده لیكن معتقدم تركیب اولی درست تر باشد
2- -Ninsun
مادر گیلگمش آیا از كلمه نین ( گهواره) + سون=( پایان )ساخته نشده؟
ج
3- -
قصر ملكه نین سون Egalmah نام دارد .آیا این از ریشه ای برای قالماق ( ماندن) یك لغت تركی نیست؟ قالمه=(اقامت كرده).
4- -
ایزد بانوی آفرینش Eanna همان آنا(مادر در تركی آذری) یا آننه ( در تركی استانبولی ) نیست؟
5- -
ایزد بانوی عشق Ishtar نمی تواند از كلمه ایچدار ( درونی) ساخته شود؟ همانگونه در سومری ؛ اوش ( سه) را اغلب لهجه های تركی اوچ ( سه) می گویند و " ت" را " د" مثل تاش ( سنگ) در تركی غیر و داش ( سنگ) در تركی آذری...
6- -
نین اورتا Ninurta خدای جنگ از كلمه نین ( لانه) و نیننی ( گهواره) و اورتا ( وسط ) ساخته نشده؟
-
سرزمین Uruk از كلمه اریك ( زرد آلو) یا اورك ( دل) را تداعی نمی كند؟ آیا بصورت تصادفی این سرزمین رادر انجیل Erech نوشته اند كه به كلمه اریك نزدیك تر است؟ هر چند ار( جوانمرد) نیز خود یك واژه دیگر تركی است.
7- -
مادرشمش Ningal از نین ( لانه و گهواره) + قال ( ماندن) ساخته نشده؟
ج
8-
آیا واژه مادر( آنا یا نین ) در اغلب الهه ها یا افریننده های گیلگمش مثل انوگی ( خدای آبیاری) آنلیل ( خدای باد) انكیدو ( آفریده شده توسط آنو ونین اورتا – اندوكوگا و نین دوكوگا خدایان زیرزمینی.....تصادفی است؟
ج
9- -
آیا آتانا ETANA از كلمه آتا ( پدر ) + آنا( مادر) ساخته نشده كه بعد از طوفان حكمفرمایی كرد؟ هم اكنون نیز والدین را آتانا می نامیم.
ج
10- MASHU-
به معنای دو حكومت یا كوهی با قله دوگانه كلمه قوشا ) دوگانه) را تداعی نمی كند؟
11- -
آیا NERGAL خدای زیرزمینی از دو كلمه یئر ( زمین) + قال ( ماندن) درست نشده؟ یا NENDUKUGGA اجداد خدایان زیرزمینی از كلمه نین ( لانه یا در اینجا زمین) + دوغا ( آفرینش )
12-
آ-یا NINGIR SU همان خدای آبیاری در اولین افسانه كره زمینُ یعنی گیلمیش بدون جهت از su ( آب) كه یك كلمه تركی است درست شده؟ نین ( لانه یا زمین) + گیر ( وارد شدن) + سو ( آب) NIN+ GIR+ SU
13- -
آیا SHULLAT كه به معنی طلایه دار طوفان و هوای بد است شولاتلاماق-شولات ( قاطی پاطی انجام دادن ) را به خاطر نمی آورد؟
14- -
آیا UTU به معنی آتا ( پدر) نیز تصادفی است؟
من برای اینكه متوجه شوم سومریان كه اولین تمدن روی سیاره زمین را آفریدند به چه زبانی صحبت می كردند بیشتر به كتیبه ها و الواح گلی و كلمات توجه می كنم. در این كتیبه ها بهترین سند همان اسامی هستند كه نمی توانند ترجمه شوند.اسامی را نمی توان تغییر داد و با بررسی اسامی سومریان متوجه می شویم این اسامی به زبان التصاقی بوده و به زبان تركی بسیار نزدیك هستند.

در ادامه بزرگترین سومرشناس معاصر ساموئل نوح كریمر:" تاریخ از سومریان آغاز می گردد". اما جالب اینجاست كه آقای كریمر سومر شناس معروف، زبان سومریان را از خاندان زبان تركی دانسته و بطور واضح مینویسد كه "زبان سومرها فرم قدیمی زبان تركی بود و تصدیق میكند كه سومرها پایه گذار تمدن بشری هستند.كتاب " Inanna ، Queen of Heaven and earth" 1983 ، صفحه 130



آچار سؤزلر : تورک,

اشعار تركی مولوی به تركی خراسانی سروده شده است

یازار :

+0 به یه ن

منبع:زبان وادبیات تركان خراسان


دكنر صدیق : اشعار تركی مولوی به تركی خراسانی سروده شده است

اشاره  : باتشكر ازسید احسان شكرخدایی مدیر مسئول سایت دوستداران استاد دكتر حسین محمدزاده صدیق  و مدیر سایت " سفر از كثرت به وحدت " است مصاحبه ای كه بیشتر مربوط به اشعارتركی مولوی و تركی خراسانی است با استاد انجام داده و برای ما ارسال كرده اند و برای اولین باراست كه دراین وبلاگ در اینجا منتشر شد. ضمن تشكر و آرزوی سلامت برای این بزرگواران و ارج نهادن به زحمات ارزشمند و طاقت فرسای آنان از شما سروران دعوت می كنیم این مصاحبه را كه به مناسبت چاپ جدید « اشعار تركی مولوی » و اولا تاكیدی دارد بر ترك بودن مولانا و دوما اشعار آن به تركی خراسانی است، مطالعه فرمایید.

" اشعار تركی مولوی به تركی خراسانی سروده شده است"

مصاحبه كننده: سید احسان شكرخدایی

به مناسبت چاپ جدید « " اشعار تركی مولوی و تركی سرایان مكتب شمس و مولوی » مصاحبه‌ای با استاد دكتر حسین محمدزاده صدیق انجام داده‌ایم كه در زیر می‌خوانید :

 

سوال : استاد، در چه سالی اشعار تركی مولوی را شرح، تصحیح و منتشر كردید؟

پاسخ : این كتاب، اول بار در سال 1369 توسط انتشارات ققنوس در تهران چاپ شد و پس از تغییرات و اصلاحات لازم در سال 1389 توسط انتشارات ندای شمس در تبریز به چاپ رسید و همان چاپ است كه اخیرا تكرار شده است.

سوال : اگر بخواهیم مولوی را به كوتاهی معرفی كنید، چه می‌گویید؟

پاسخ : همان حرف‌هایی كه در مقدمه آورده‌ام، معرفی كوتاه زندگی مولوی است. مولانا جلال‌الدین محمد بن بهاء‌الدین محمد بن حسین الخطیبی معروف به مولوی رومی از خوارزمشاهیان بلخ است. وی در سال 604 ه‍. در شهر بلخ چشم به جهان گشود و مانند ابن سینا از هفت سالگی شروع به آموزش زبان فارسی كرد و آن را خوب آموخت و بعدها آن را زبان شعر خود ساخت. در اوان كودكی و همراه پدرش بهاء‌الدین ولد به آسیای صغیر رفت، و در شهر قونیه موطن گزید و در همان شهر به سال 672 ه‍. زندگی را بدرود گفت.

پدر مولوی در سال 628 و به قولی 631 ه‍. در قونیه درگذشت و سید برهان ‌الدین ترمذی، جلال‌الدین را برای ادامه و تكمیل تحصیل به حلب اعزام كرد. او در همان جا با محیی‌الدین عربی محشور شد و پس از بازگشت به قونیه، از سال 638 (سال فوت برهان‌الدین ترمذی) به تدریس و ارشاد در قونیه پرداخت.

 مولانا جلال‌الدین محمد در سال 642 با شمس تبریزی ملاقات كرد و تحت ارشاد و رهبری او دگرگونی روحی عظیمی یافت، تا آن جا كه از بحث، جدل و قیل و قال و مدرسه دست شست و به حالات عارفان گرایش پیدا كرد.

در سال 645، شمس تبریزی به دست گروهی به قتل رسید. پس از این واقعه، مولوی، مدت مدیدی سوگوار ماند و به اضطراب روزگار گذراند، و یك ربع قرن، به زندگی شاعرانه پرداخت او كه عارفی وارسته و اصلی كامل شده بود، دفترهای گرانبار « مثنوی » را سرود، دیوانی تركی و دیوانی نیز به فارسی ترتیب داد.

سوال : نظر شما این است كه مولوی دیوان تركی داشته است؟

پاسخ : این ادعای من نیست، در تذكره و كتب تراجم احوال آمده است كه وی در كنار زبان تاجیكان به تركی سخن می‌گفته و به تركی می‌نوشته و عنوان كرده‌اند كه هزاران بیت اشعار متنوع تركی از وی بر جای مانده است و از دراویش خانقاه‌های زیادی كه اشعار او را به آهنگ‌های موسیقی می‌ خواندند، یاد كرده‌اند. مثلا شما مطلبی را كه از « تذكره‌ی مجالس » اثر غریبی تبریزی در مقدمه‌ی كتاب آورده‌ام بخوانید. در آنجا غریبی می‌گوید:

« ... اعلم المحققین و افضل العارفین، فرید الملة و الدّین مولانا جلا‌الدین - قدس سرّه- دورور كه عجم ولایت‌لرینده « ملای روم » و روم اقلیمینده مولانا خونكار دئمك ایله مشهور و معروفدور.

اولدورور سردفتر اهل كتاب،

سرّ گفتاریندا عاجز دیر فهم.

قرمان ولایتینده و قونیه شهرینده واقع اولموشلاردیر و مرقد پر نورلاری همان آندادیر. ملویلر خانقاهی و موالیلر زیارتگاهیدیر و آنلارین رتبه‌ی عالیلری، درجه‌ی تعریفدن اعلی و درجه‌ی والیلری رتبه‌ی توصیفدن معلادور. اما چون حقایق اداسیندا اهل دللر آنلارین نظملر گوهرلری ایله رشته‌ی جانلارینی مگوهر و خاطر عاطر لرینی اولارین اشعار دقایق شعارلری فحواسی ایله معطر و منور قیلیرلار، بو مختصر اول طوطی شكرستان حقیقت اسم شریفی ایله ابتدا قیلیندی... و توركی اشعاریندان بومطلع و حسن مطلع دوازد ه ا مام علیهم السلام اوصافین یازدیغی بندلردندیر :

اولار كیم بنده‌ی خاص خدادیر،

محب خاندان مصطفا دیر.

حقیقت كعبه سینین قبله گاهی،

امام و پیشوامیز مرتضادیر.

و بو بیت داخی درویشلر پندی ایچون اول بولبول گلستان ارم نطق جان بخشیدن وارددیر كه اهل گفتار اشعارلرینه بو بیت ایله رونق وئریب، ترجیع بند قیلمیشلاردیر :

دینمه، كؤزت، باقما، چاپار بوشمه هئچ،

رند جهان اول، یوری دوقونما كئچ».

از همین اشاره‌ی اندك در می‌یابیم كه دیوان تركی مولوی حاوی اشعار پرطنین و پرشور و حال بوده است كه صوفیان و دراویش ابیات آن را به صورت ترجیع‌بند درآورده بودند و پیوسته بر زبانشان جاری بود.

سوال :‌ اگر اشعار تركی مولوی چنین معروف بوده، چرا مفقود شده است؟

پاسخ : در معروفیت اشعار تركی مولوی همین بس كه بگویم بسیاری از شاعران تركی‌سرا، اشعار او را تضمین و یا استقبال كرده‌اند. مخصوصاً شعرای عثمانی، حتی با آوردن نام وی در سروده‌های خود به اقتباس وزن و قافیه از وی به غزل‌سرایی پرداخته‌اند. برای نمونه عرض می‌كنم كه « باقی » شاعر بسیار معروف عثمانی، غزل معروف خود به مطلع :

مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه،

فتنه‌لی آلا گؤزلر چون اویخودان اویانه.

را در استقبال از یك غزل ملمع مولوی و با استفاده از مصرع‌های آن سروده است. آن غزل چنین شروع می‌شود:

ماه است نمی‌دانم خورشید رخت یا نه،

بو آیریلیق اودونا نئجه جگریم یا نه؟

مردم ز فراق تو، مردم كه همه دانند،

عشق اودو نهان اولماز، یانا دوشیجك جانه،

سودای رخ لیلی، شد حاصل ما خیلی،

مجنون بیگی واویلی اولدوم یئنه دیوانه.

صد تیر زند دلدوز آن ترك كمان ابرو،

فتنه‌لی آلاگؤزلر چون اویخودان اویانه.

ای شاه شجاع ‌الدین، شمس الحق تبریزی،

رحمتدن اگر نولا بیر قطره بیزه دانه؟

پیرامون این مسأله كه چرا دیوان تركی مولوی به طور كامل به دست ما نرسیده است می‌توان گفت كه نگارش به تركی در آن روزگار چندان رسم نبوده است. حتی اشعار تركی سلطان ولد (فرزند مولوی) در حواشی دیوان فارسی وی نگاشته‌اند. سلاطین سلجوقی، بیشتر همت به ترویج ادب فارسی می‌گماشتند مگر دراویش و متصوفه كه در بیاض‌های خود اشعار عرفانی تركی را ثبت و ضبط می‌كرده‌اند چنان كه شعرهای یونس امره – صوفی بزرگ آناطولی  كه اصالتاً اهل خوی است – به صورت چند بیاض آن هم متأخر به دست ما رسیده است. شاید در آینده با جستجو های گسترده‌تر بتوان بخش‌های بیشتری از اشعار تركی مولوی را به دست آورد. چنان كه صائب تبریزی هم همین گونه است. در تذكره‌ها از 20 هزار بیت تركی صائب خبر می‌دهند در حالی كه ما 20 غزل تركی بیشتر تا كنون از وی به دست نیاورده‌ایم.

سوال : آیا مولوی، خود به این مسأله كه از نژاد ترك بود، اشاره‌ای كرده است؟

پاسخ : مولوی در دیوان فارسی خود بارها اشاره كرده است. من ابیاتی از دیوان وی را كه كلمه‌ی ترك در آن‌ها به كار رفته در همین كتاب استخراج كرده و آورده‌ام. در جایی می‌گوید:

بیگانه مگوئید مرا زین كویم،

در شهر شما خانه‌ی خود می‌جویم.

دشمن نی‌ام ار چند كه دشمن رویم

اصلم ترك است اگر چه هندی گویم.[1]

* * *

خمش كن كز ملامت او بدان ماند كه می‌گوید،

زبان تو نمی‌دانم، كه من تركم، تو هندویی.

اما باید گفت كه مولوی هیچ گاه تفاخر نژادی ندارد و اگر ترك بودن خود را به رخ می‌كشد، به خاطر وجود صفاتی نظیر صافی ضمیری و فضیلت و جوانمردی در تركان است و در واقع به این صفات و خصوصیات انسانی آن می‌نازد. واقعیت این است كه مولوی به انسان و انسانیت می‌اندیشد و از این جهت می‌گوییم كه او به انسانیت وابسته است.

سوال : درباره‌ی كار خودتان در شرح اشعار تركی مولانا بفرمایید، ظاهرا شما اولین كسی هستید كه دیوان تركی او را شرح می‌كنید.

پاسخ : من در این كتاب " اشعار تركی مولوی و تركی سرایان مكتب شمس و مولوی " كلیه‌ی الفاظ و لغات تركی را به لحاظ ریشه ‌شناسی و اشتقاقات لغات و قواعد دستور زبان تركی و خصوصیات تركی خوراسانی به بحث گذاشته‌ام و در واقع شرح من، یك شرح و گزارش لفظی و ادبی است. با توجه به این كه اشعار تركی مولوی از نخستین نمونه‌های مكتوب تركی خوراسانی یا تركی خوارزمشاهی است، دقت در ساختار واژه‌ها و حالات دستوری آن‌ها باید در چارچوب نگاه به ویژگی‌های تركی شرقی انجام گیرد و من چنین تلاشی داشتم و وجوه افتراق هر كلمه را با تركی غربی یا تركی آنادولو ذكر كنم كه مولوی تمام عمرش را از هفت سالگی به بعد در میان اهل آن زبان به سر برده است.

پایان



آچار سؤزلر : شعر, تورک,

آذربایجاندا یاشامیش قدیم تورك طایفالاری

یازار :

+0 به یه ن

 

 

ائرامیزدان اول 3-جو مین ایللیكدن اوزو بری

   تاریخی قایناقلار قدیم آذربایجان اراضیسینده ایسلاما قدر بیر چوخ دؤولتلرین قورولدوغونو، اونلارین بعضیلری‌نین حتّی ایمپئرییا سویییه‌سینه گلیب چاتدیغینی ثوبوت ائدیر. ان قدیم یازیلی منبعلره اساسن ائ.أ. 3-2 مین‌ایللیكده موعاصیر آذربایجان تورپاقلاری‌نین گونئی حیصه‌سی شومئر-آككاد جوغرافییاسی‌نین تركیبینده ایدی. آذربایجان اراضیسینده‌كی  ایلك طایفا بیرلشمه‌سی تونج دؤورونون آخیرلاریندا یارانمیشدیر. كور-آراز مدنیتی ایسه قدیم آذربایجانلیلارین هله او واختلار، یعنی ائرادان اول 2. مین‌ایللیكده اكینچیلیگی موكمّل بیلدیگینی آشكارا چیخاریر. 

  گونئی آذربایجان ایله اونا قونشو اولان تورپاقلاردا یاشامیش طایفالارلا باغلی ایلك یازیلی منبعلر ائ.أ. 25-23 عصرلره عاییددیر و اونلار اورمییه بؤلگه‌سینده آككادجا یازیلمیشدیر. آنجاق آذربایجان تورپاقلاریندا تورك حاكیمیتی ائ.أ. 4 مین ایل اوللره گئدیب چیخیر. منبعلرده خوصوصیله آراتتالیلار، قوتلار (قوتیلر)، لوللوبیلر و خورریلر حاقدا معلوماتلار واردیر. آنجاق علمی منبعلره اساسن گونئی آذربایجان تورپاقلاریندا یارانمیش ایلك تورك دؤولتی آراتتادیر. آراتتالیلارلا باغلی معلوماتلار شومئر داستانیندا قئید اولونموشدور. شومئر حؤكمداری مئركار ایله آراتتا حؤكمداری سۇكوشسیراننا آراسیندا حادیثه‌‌‌لر همین داستاندا عكس ائدیلمیشدیر. 

  آراتتا دؤولتی ائ.أ. 3. مین‌ایللیگین بیرینجی یاریسیندا مئیدانا گلمیشدیر. اونون تورپاقلاری اورمییه گؤلونون گونئی و گونئی-شرق حیصه‌سینی احاطه ائدیردی. موعاصیر زنجان-قزوین اراضیسی ده آراتتانین آشاغی سرحدلرینده ایدی. 

  آراتتا اهالیسی قیزیل، گوموش، قورغوشون، میس، داغ داشی و قییمتلی لاجیورد رنگلی داشدان زینت اشیالاری ایستحصال ائدیردیلر. اونلار ایستحصال ائتدیكلری اشیالاری ایكی چای آراسیندا حؤكمران اولان شومئر دؤولتینه ایخراج ائدیردیلر. 

  ائ.أ. اوچ مین‌ایللیگین ایكینجی یاریسیندا شومئر شهر دؤولتلری سوقوطا اوغرادیلار. اونلار ائ.أ. 24-22 عصرلرده آككاد دؤولتی‌نین حاكیمیتینه تابئع اولدولار. او واختلار آراتتا دؤولتی ده اؤز عؤمرونو باشا وورموشدو. بو واختلاردا اورمییه گؤلونون گونئی حیصه‌سینده لوللوبو (لوللوبی) طایفالاری‌نین ایتتیفاقی یاراندی. لوللوبولاری تاریخ صحنه‌سینه سۇ و تۇرۇككی طایفالاری چیخارمیشدی. بو طایفا دؤولتی‌نین یارانماسی ائ.أ. 23. عصرده رئاللاشدی. 

  لوللوبولار مالدارلیق و دئم اكینچیلیگی ایله مشغول ایدیلر. اونلار دا آراتتالیلار كیمی شومئر مدنیتی‌نین گوجلو تاثیرینده قالمیشدیلار. میخی یازینی بیلیردیلر، آككادلارلا علاقه  ساخلایا بیلن میرزه‌لری واردی. 

  واحید لوللوبو دؤولتی ائ.أ. 2. مین‌ایللیكده پارچالاندی و یئرینده خیردا حاكیمیتلر یاراندی. 

  قوتی طایفا بیرلشمه‌لری 

  ائ.أ. 3. مین‌ایللیكده اورمییه گؤلونون غرب و گونئی-غرب بؤلگه‌سینده قوتی طایفا بیرلشمه‌لری مؤوجود ایدی. اونلار همین مین‌ایللیگین ایكینجی یاریسیندان سونرا دؤولت كیمی بیرلشدیلر. قوتیلر شومئرلرله موتتفیق اولموشدولار؛ لاكین آككادلارین ایشغالچی سیاستینه ده كسكین اعتیراض ائدیردیلر. 

  سارقونون نوه‌سی اولان آككاد حؤكمداری نارامسین (نارام-سۇئن) (ئ.أ. 2236-2201) اورمییه بؤلگه‌سینده یاشایان طایفالارا قارشی تجاووزو گوجلندیردی. بوردا یاشایان 70 طایفانین باشچیسی دا بیرلشیب حربی ایتتیفاق یاراتدیلار. بونونلا دا آككاد اوردولارینی مغلوب ائتدیلر. قوتیلرین حؤكمداری انریداوازیرین( (Ənridavazir باشچیلیغی ایله نارامسین اؤلدورولدو و اونلار یوروشه كئچه‌رك گونئی مئسوپوتامییایا داخیل اولوب شومئرلرین موقدس شهری نیپپورو اله كئچیردیلر. تخمین ائدیلیر كی، بو حادیثه‌‌دن سونرا قوتیلر یئنیدن اؤز تورپاقلارینا - شرقی آنادولو و جنوبی آذربایجانا قاییدیب بورالاردا قونشولوقلاریندا اولان لوللوبیلرله توققوشوبلار. 

  قوتی دؤولتی بوی بیرلشمه‌لریندن یارانمیش بیر دؤولت ایدی. اونون تركیبینده سوبار، توروك، كومان، بارس، بؤری، قارقار، آذر، زنگی و س. تورك بویلاری ایشتیراك ائدیردیلر. منبعلر یازیر كی، قوتیلر ائ.أ. 23. عصرین نهایتینده مئسوپوتامییادان قووولموشلار. اونلارین حاكیمیتی 91 ایل 40 گون چكمیشدیر. قوتی دؤولتی‌نین ان بؤیوك خوصوصیتی اونون دئموكراتیك اساسلارلا ایداره ائدیلمه‌سی ایدی. قونشولوقدا یاشایان دؤولتلرده حاكیمیت آتادان اوغولا كئچیردی؛ لاكین قوتیلرده حاكیمیتی  " ائل "  آغساققاللاری‌نین و  " ائل "  بیلری‌نین ایشتیراك ائتدیگی مجلیس سئچیردی. قوتی ائلی‌نین پایتاختی ایندیكی كركوك (ارراپها) شهری ایدی. 

  آككاد یازیلاریندا آدلاری چكیلن قوتی ائل‌بیلری‌نین بعضیلری‌نین آدلاری: یارلاقاب، یارلاقاش، یارلاقان، سارلاقاب، ائلۇلۇ(مئش)، اینیم-آباقئش (قئید: اورخون-یئنی‌سئی آبیده‌لرینده كول‌تیگینه  " اینیم كول‌تیگین "  كیمی موراجیعت اولونوب)، كۇرۇم، تیریكان. معلومدور كی،  " قۇت "  سؤزو تورك ائتیمولوگییاسیندا  " حؤكمرانلیق، اوغور، جان، روح "  كیمی معنالاردا ایشله‌دیلیر و 553-جو ایلده حاكیمیتده اولان آوار (تورك) حؤكمداری‌نین آدی كوتی-خان اولموشدور. قوتیلرین توركلوگونو ثوبوتا یئتیره‌جك او واختدان قالمیش بو جور بیر چوخ دلیلی تاریخی منبعلردن گؤسترمك اولار. 

  آككاد حؤكمداری نارامسی‌نین كیتابه‌لری‌نین بیرینده لوللوبیلر باره ده معلوماتلار واردیر. لوللوبی حؤكمدارلاری‌نین اؤزلرینه مخصوص ایلك یازیلی آبیده‌لری ائ.أ. 23. عصره مخصوصدور. سارینۇل آدی وئریلن یئرده قایایا حك اولونموش كرال آنوبانینییه مخصوص كیتابه اساس كیمی گؤتورولرسه، لوللوبی تورپاقلاری‌نین اورمییه گؤلوندن توتموش بصره (كنگر) كؤرفزینه كیمی گئدیب چیخدیغی آیدین اولور. 

  شومئر منبعلری تصدیق ائدیر كی، خورریلرین وطنی گونئی قافقاز، وان گؤلو اطرافی و شیمالی زاقروس بؤلگه لریدیر. شومئر منبعلرینده اونلارین ساحه‌‌‌لره  " خۇررۇم "  دئییلیر. 

  خورریلرین ائ.أ. اوچ مین‌ایللیگین نهایتینده یازی و یازیلی منبعلره مالیك اولدوقلارینی دلیل كیمی قبول ائده‌رك اونلاری شومئر، آككاد و ائلاملارلا یاناشی اؤن آسییانین دؤردونجو بؤیوك و مدنی خالقی كیمی قلمه وئرنلر واردیر. تاریخی فاكتلاردان نتیجه‌یه گلمك اولار كی، میتاننی دؤولتینی خورریلر یاراتمیشلار. میتاننیلرین ایسه تورك نسلیندن اولدوغو قطعیدیر. حتّی اورمییه گؤلو بیر مودت مانتیانا آدییلا یاد ائدیلمیشدیر. اورمییه گؤلو اطرافیندا كاششۇ (كاسسیت) خالقی‌نین دا یاشادیغی منبعلرده قئید اولونموشدور. 

  گونئی آذربایجانداكی تورك طایفالاری 

  گونئی آذربایجانین ان قدیم خالقلاریندان بیری توركلردیر كی، نارامسینه قارشی بیرلشن 17 حؤكمدارین ایچینده اونلارین ایللۇشومئل آدلی حؤكمداری‌نین دا آدی واردیر. توروككیلرین یاشادیغی جوغرافییا اورمییه گؤلوندن توتموش زنجانا كیمی گئدیب چیخیر. توروككیلر تاریخ صحنه‌سینده قوتتیلر و اوللوبیلرله عئینی واختدا چیخیش ائتمیشلر. 

  ائ.أ. 3. مین‌ایللیگین آخیری و 2. مین‌ایللیگین اوللرینده موعاصیر آذربایجان تورپاقلاریندا یاشادیغی تخمین ائدیلن طایفالارین و دیگر ائتنوسلارین دیللری زاقر-ائلام، زاقروس، كاسپی و س. آدلار وئریلن بؤیوك دیللر قروپوندا بیرلشیرلر. بعضی عالیملر شیمال-شرق قافقاز دیل قروپونا منسوب اولان ناه-داغیستان دیل قروپونون خورری و اورارتو دیللری ایله قوهوملوغونو ایره‌لی سورورلر. 

  اورمییه گؤلو حؤوزه‌سینده ائ.أ. 3-2. مین‌ایللرده سوبارلار دا یاشاییردیلار. سوبارلار نینكی آذربایجان خالقی‌نین، بیر چوخ تورك خالقلاری‌نین فورمالاشماسیندا ایشتیراك ائتمیشلر. سوبارلار ایكی چای آراسیندا (دجله-فرات) یاشاییردیلار و سونرادان بورا گلن سامی طایفالاری آككاد شهر دؤولتی اطرافیندا جمعلشدیلر و اونون گوجلنمه‌سینه عامیل اولدولار. آككاد كرالی سارقون ائ.أ. 24. عصرده یوخاری سوبار بؤلگه‌سینه هوجوم چكدی و سوبارلاری سیخیشدیردی. 2. مین‌ایللیگین اوللرینده آرتیق سوبار تورپاقلاریندا آسور حاكیمیتی گوجله‌نیردی. یوخاریدان آككاد، شیمال-شرقدن خورری، آشاغیدان سامی-آسور طایفالاری‌نین هوجومونا معروض قالان سوبارلار غرب، اورتا و شرق اولماق اوزره اوچ قولا آیریلدیلار. 38-جی پارالئل بویونجا غربه اوز توتان سوبارلار او اراضیلرده یاشایان خالقلارین ایچینده اریییب گئتدیلر. همین ایستیقامتده اورمییه گؤلو حؤوضه‌سینده مسكونلاشانلارین بیر خئیلی حیصه‌سی سیبیر و توركوستان طرفه اوز توتدو. سیبیرین آدی دا سوبارلارلا باغلیدیر. اورتا حیصه ده قالان سوبارلار دجله و فراتین یوخاری حیصه‌سینده، وان گؤلونون غربینده ایندیكی بیتلیس ایله دییاربكیر آراسیندا هر بوی بیر ماحالدا اولماق اوزره مسكن سالدیلار. همین واخت بورالار خورریلرین یاراتدیغی موتاننی دؤولتی‌نین حاكیمیتینده ایدی.  

  13. عصرده میتاننی دؤولتی داغیلدیقدا سوبارلارین آرمئ، اورمو، كولمئری، تورخو و دیگر یئرلرینده آیری-آیری بَیلیكلر یاراندی. اونلار آسور و تزه یارانان اورارتو دؤولتینه قارشی دؤزوم گتیره بیلمك اوچون بیرلشیب سوبار بیلیگینی قوردولار. سوبار دؤولتی ائ.أ. 673-جو ایله كیمی اؤز موستقیللیگینی قورویوب ساخلایا بیلمیشدیر. 

  قارقار طایفالاری

  آلبانلاردان سونرا آذربایجاندا گئنیش اراضیلرده مسكونلاشمیش اساس طایفالاردان بیری قارقارلار ایدی. قارقارلار چوخ قدیم ائتنوسدور. منبع اولمادیغیندان اونلارین شیمالی قافقازدان آلبانییا اراضیسینه نه واخت ائندیكلرینی سؤیله‌مك چتیندیر. كالانكاتوكلو مویسئی قارقارلارین ماكئدونییالی ایسكندر دؤوروندن آلبانییادا یاشادیغی باره ده معلومات وئرمیشدیر. لاكین قدیم تورك طایفالاریندان اولان قارقارلار حاقیندا ائ.أ. 1. مین‌ایللیگین باشلانغیجیندا یارانمیش  " ایلیادا "  اثرینده معلومات وار:  " هومئر  " ایلیادا " دا ایدی داغیندا قارقار زیروه‌سی‌نین و داردانئل بوغازیندان آزجا آرالیداكی قارقار شهری‌نین آدلارینی چكیر " . (13؛ 30-31) 

  قارقارلار كومپاكت حالدا یاشامیشلار. اونلار آلبانییانین اساس طایفالاریندان ایدیلر؛ كورون آشاغی طرفینده، آرتساكدا، آلبانییانین شیمال-شرقینده، عئینی زاماندا جنوبی آذربایجاندا، شیمالی قافقازدا و ایندیكی ائرمنیستان اراضیلرینده یاشاییردیلار.  

  خورئنلی مویسئی قارقار دیلینده بوغاز سسلری‌نین چوخ اولدوغونو گؤسترمیش، قارقار دیلینی  " باربار دیلی "  آدلاندیرمیشدیر. قارقارلارین تورك منشالی طایفا اولدوغونو ثوبوت ائدن ان موهوم دلیللردن بیری یالنیز آذربایجاندا، ایراندا، شیمالی قافقازدا دئییل، بوتون مركزی  آسییادا بو طایفانین سون درجه گئنیش ایز قویماسیدیر.  

  باشقا تورك طایفالاری كیمی، قارقارلار دا واختیله اؤن آسییادان شیمالا و شرقه یاییلمیشلار. و.و.بارتولد قئید ائدیر كی:  " قارقارلار عئینی آدلی قیرغیز داستانی‌نین افسانوی قهرمانی ماناسین بابالاری ایدیلر "  و قیرغیز ائپوسو  " ماناس " این قهرمانی ماناسین خالقی دا قارقار و یا قیپچاقلار ایدی. (14؛ 541) آذربایجان اراضیسینده قارقار توپونیملری چوخدور.  " قارقار "  و یا  " كاركار "  توپونیمی گئنیش ایشلنمه آرئالینا مالیك اولموشدور.5. عصرده قارقار دیلی اوچون الیفبا یارادیلماسی حاقیندا معلومات دا وار. 

  سامی طایفالاری ائ.أ. اوچ مین‌ایللیگین اوللرینده فرات و دجله چایی‌نین شیمال طرفینده مسكونلاشدیلار. آری منشالی اهمه‌نی دؤولتی‌نین سیاسی نوفوذو قافقاز داغلارینا چاتدیقدا قوزئی آذربایجاندا یاشایان طایفالار آرتیق تاریخ صحنه‌سینده گؤرونمه‌یه باشلادیلار. اونلارین ان گؤركملیسی كاسپیلردیر كی، خزر دنیزی‌نین بیر آدی‌نین دا كاسپی اولماسی اونلارین یادیگاریدیر. كاسپیلر قدیم زامانلارین گوجلو خالقلاریندان بیری اولان كاسسیلرین قوهومودورلار. اونلار ائ.أ. 1. مینیلین سونوندا آلبان طایفالاری آراسیندا أریییب گئدیبلر. اونلارین یاشادیغی جوغرافییا موغان-لنكران اووالیغی اولموشدور. كاسپیلر گمیچیلیك صنعتینه یاخشی یییلنمیشدیلر. 

  بو دؤورلرده آذربایجان اراضیسینده یاشایان قؤوملرین بیر حیصه‌سی‌نین توران سیستئمینه داخیل اولدوغونو ایره‌لی سورنلر واردیر. 

  كوشی و یا قوشچو طایفاسی 

  آذربایجان اراضیسینده یاشامیش كوشی و یا قوشچو قدیم تورك طایفاسی حاقیندا تاریخی قایناقلاردا ماراقلی معلوماتلار وار. آذربایجان توپونیمییاسیندا بو طایفانین مسكونلاشماسی نتیجه‌سینده یارانمیش بیر سیرا توپونیملر مؤوجوددور. 

  ائرامیزدان اول 2. عصرده اورتا آسییانین ایالتلری هونلارین هوجوملارینا معروض قالیر. هونلار طرفیندن مغلوب ائدیلمیش و غربه طرف سیخیشدیریلمیش خالقلار چین منبعلرینده یوستی آدی ایله معلومدور. محض یوْستی سؤزونون ترانسكریپسییاسی تك حالدا كوشی و یا قوشی، جمع حالدا قوشان فورماسینی وئرمیشدیر. توركوستانین شرقینده‌‌كی  ایندیكی تورفان شهری‌نین یئرلشدیگی ویلایت ده او زامان قوشی آدلانمیشدیر. ن.و.پیقولئوسكایا یازیر كی، قوشانلارین تركیبینده توركلر ده وار. 

  ق.أ.قئیبوللایئو 19. عصرده آذربایجاندا قوشی/ قوشان/قوشچو واریانتلاریندا 38 توپونیمین اولدوغونو قئید ائتمیشدیر. قوشچو توپونیمی‌نین موختلیف واریانتلاری قازاخلاردا - قوشی، باشقیرلرده - قوشچو، كوشسی؛ توركمنلرده - قوتچی، قارا نوقایلاردا - قوشسی، قیرغیزلاردا - قوشچو و س. واریانتلاردا شیمالی قافقازدا، اورتا آسییادا، ایران و توركییه‌ده ده یاییلمیشدیر.  

  تدقیقاتچیلاردان بعضیلری‌نین فیكرینجه، بو توپونیم هون قبیله لریندن اولان قوشانلارین (قارا هونلارین) آدی ایله باغلیدیر. 

  ایلك دفعه  ن.آ.آریستوو كوشچو طایفاسی‌نین هونلارلا علاقه دار اولدوغونو سؤیله‌میشدیر. م. أ.ولییئوه گؤره، قوشچولار 3-6. عصرلرده آذربایجانا گلمیش هونلارین واریثلریدیر. اونون فیكرینجه، آذربایجانا 227-جی ایلده گلمیش هونلار  " قوشان "  (قارا هونلار) و هون-سابیرلر ایدیلر. آبرامسون و أ.حوسئین‌زاده بو ائتنونیمین كؤكونده تورك و آذربایجان دیللرینده كی  كوش (قوش) سؤزونون دوردوغونو و بوتونلوكده ائتنونیمین  " اوولایان قوشلا مشغول اولان "  معناسینی وئردیگینی سؤیله‌میشدیر. لاكین گئنیش آرئاللی قوشچو توپونیملری و قوشچو طایفا آدلاری آیدین گؤستریر كی، اونلارین اوو قوشو ایله هئچ بیر علاقه‌سی یوخدور. 

  ن.پیقولئوسكایا یازیر كی، كوشانلارین ایچریسینده تورك طایفالاری دا واردی. بونو كوشان چارلاری‌نین یابقو آدلانماسی دا آیدین گؤستریر كی، بو دا  " شاهزاده "  دئمكدیر. طبری 9. عصر كوشان چارلارینی  " خوقان "  آدلاندیرمیشدیر. بئله‌لیكله، هم تاریخده، هم ده دیلچیلیكده  " آغ قوشو ساخلایان "  شاهزاده  " خوقان "  معنالارینی داشییان بو طایفانین اوغوز یوردوندا اؤزونه‌مخصوص یئری اولموشدور . 

  أ.حوسئین‌زاده ایسه قوشچو طایفاسی‌نین آذربایجانا گلیشینی مونقوللارین شیمالی قافقازی آلماسی ایله علاقه‌لندیرمیشدیر. لاكین أ.حوسئین‌زاده‌نین فیكری ایناندیریجی دئییلدیر، چونكی 12. عصره عایید ائرمنی منبعلرینده آذربایجان اراضیسینده شیروان، باكان و ب. طایفالار ایله یاناشی قوشی طایفاسی‌نین دا آدی چكیلیر. ماراقلی اودور كی، زاقافقازییا توپونیمییاسیندا بو ائتنونیم هم قوشی، هم ده قوشچو فورمالاریندا اؤز عكسینی تاپمیشدیر. آذربایجاندا كوشی ائتنونیم اساسلی ائتنوتوپونیملرین یاییلما آرئاللارینا آشاغیداكی بؤلگه‌لر داخیل ائدیلیر: قوبا، شاماخی، آغدام، قازاخ، جبراییل، شوشا، قاخ، داش‌كسن. 

  توپونیم و ائتنوتوپونیملر اصل حقیقتی اوزه چیخاریر 

  هله محمد حسن ولییئو باهارلی‌نین  " آذربایجان "  اثرینده آذربایجاندا قوشچو طایفا آدی ایله باغلی یارانان آشاغیداكی كند آدلاری چكیلیر: گؤی‌چایدا-قوشچی، یئنگیجه؛ قوبادا-كؤهنه قوشچو، یوخاری قوشچو، آشاغی قوشچو؛ شاماخیدا قوشچو؛ آغداشدا - قوشلار؛ جاوانشیرده - قوشلار؛ زنگزوردا - قوشچو بلك، قوشچو، قوشچو تزه‌كند؛ قازاخدا - قوشچو؛ جبراییلدا - قوشچولار؛ شوشادا - قوشچولار، قوشابا. 

  بوندان علاوه ، قاخ رایونونون ایلیسو كندینده محض بو ائتنونیم قوشیلر فورماسیندادیر. آذربایجان اراضیسینده یاشامیش قوشچو طایفاسی‌نین آدی شاماخی رایونوندا قوشچو داغی‌نین (هوندورلوگو 1421 مئتر) آدیندا قالمیشدیر. رئسپوبلیكامیزدا قوشچو داغی داش‌كسن اراضیسینده، قوشچو آیریمی، قوشچو قالاسی داغی (لاچین رایونو، قوشچو كندی) قوشچولار داغی (خوجه‌وند رایونو) قوشچونون یالی گده‌بَی رایونو، گؤی‌ألی كندی اورونیملری و س. قئیده آلینمیشدیر. 

  اوغوز رایونونون یاقوبلو كندی‌نین جنوبوندا قوشلار آدلی كند خارابالیغی دا واردیر. كئچمیشده كوبان ایالتینده قوشی خوتورو و قوشی آدلی بیر نئچه كند اولموشدور. بوتون بو فاكتلار كوشی‌نین ائتنونیم اولماسینا ثوبوتا یئتیرمكله یاناشی، اونون گئنیش آرئالدا یاییلماسینی گؤستریر. 

  ائرمنیستان اراضیسینده ده كوشی ائتنونیم اساسلی ائتنوتوپونیملر چوخدور. 

  ایروان خانلیغی‌نین سورمه‌لی ماحالیندا كند آدی وار. 1878-1832-جی ایللرده آذربایجان توركلریندن عیبارت اهالیسی قووولموش و كند داغیدیلمیشدیر. قدیم تورك منشالی كوشی (كوشچو) طایفاسی‌نین آدینی عكس ائتدیریر. 19. عصرده قافقازدا 38 كوشی و قوشی، قوشچو، قوشیلر توپونیمی واردی. قوشی (قوشچو) طایفاسی 4-3.عصرلرده جنوبی قافقازا گلمیشدیر. ایلك دفعه   " 7. عصر ائرمنی جوغرافییاسی "  آدلی منبعده (6. عصر) خوشی كیمی قئید اولونموشدور. منشاجه اورتا آسییادا كوشان چارلیغینی یاراتمیش (1-3. عصرلر) توركلرده قوشچو، فارسلاردا كوشان طایفاسی اورتا آسییا ایران و قافقازدا كوللی میقداردا توپونیملرده ایز قویموشدور. 

  قوشی-ایروان خانلیغی‌نین دره‌له‌یز ماحالیندا كند آدی اولموشدور. 1828-1832-جی ایللردن كندده ائرمنیلر ده مسكونلاشمیشدیلار. 1918-جی ایلده آذربایجانلیلار كنددن قووولموشلار. 1946-جی ایلده كند ائرمنیجه كئجیت آدلاندیریلمیشدیر. یئرلی اهالی ایچریسینده كنده بیلن ده دئییلمیشدیر. 

  قوشی - ایروان قوبئرنییاسی‌نین ائچمیدزین قزاسیندا كند آدیدیر. قوشی‌دره‌سی - ایروان قوبئرنییاسی‌نین نوووبیازید قزاسیندا كند آدیدیر. 19. عصرین سونلاریندان بری آدی چكیلمیر. قوشی‌اوغلو مزره‌سی - 1590-جی ایلده روان ایالتی‌نین آباران ناحیه‌سینده كند آدی اولموشدور. 

  قوشچو - گنجه قوبئرنییاسی‌نین زنگه‌زور قزاسیندا كند آدی اولموشدور. 1950-جی ایلده داویدبی قصبه‌سی ایله بیرلشدیریلمیشدیر. 1988-جی ایلده اهالیسی آذربایجانا قووولموشدور. 

  قوشچو - 1590-جی ایلده ایروان ایالتی‌نین كاربی ناحیه‌سینده كند آدی؛ قوشچو - 1728-جی ایلده ایروان ایالتی‌نین مزره ناحیه‌سینده آغجاقالا طرفده یئرلشن كند آدی اولموشدور. قوشجاقایا - گنجه قوبئرنییاسی‌نین قازاخ قزاسیندا ماحال آدی اولموشدور. 20. عصرین 30-جو ایللرینده كوللئكتیولشمه ایله علاقه دار اولاراق كند لغو ائدیلمیشدیر. قوطبی قیشلاغی - 1728-جی ایلده ایروان ایالتی‌نین شیراكئل ناحیه‌سینده كند آدی ایدی. بئیتی - موراد (مورادخان كندی) دا آدلانیر. 

   " آزادلیق "-ین آراشدیرماچی ژورنالیستلر قروپو 

  كؤچورن: عباس ائلچین



آچار سؤزلر : تورک, قدیم,

تورك میتولوژیسینده ۹ رقمی

یازار :

+0 به یه ن

       

 • تورك میتولوژیسینده دونیانی یارادان قاراخان، دونیانین تام مركزینه دوققوز داللی چام آغاجی تیكمیشدی 

   

  • آلتایلارا گؤره اینسانین ایسكئلئتینده؛ باش، بئل، دیز، توپوق، آیاق بیله یی، اوموز، دیرسك، آووچ و ال بیله یی اولماق اوزره دوققوز ائك واردیر 

   

  • شامانلارین داوولوندا تانری اولگنین قیزی نین دوققوز و بیر آنلاتیشدا دا اوچ رسمی واردیر 

   

  • شامانلارین گئیدیكلری  " مانیاك "  آدینداكی خیرقه نین ساغ قولوندا دؤرد، سول قولوندا بئش اولماق اوزره توپلام دوققوز چینقیراق بولونماقدادیر 

   

  • تورك دستانلارینا گؤره دوققوز اوغوزلاردان بؤیوك بیر سوی تؤره میشدیر 

   

  • یاكوتلارا گؤره گؤك تانریلاری دوققوزدور 

   

  • تورك دستانلارینا گؤره اوغوزون وردیگی شؤلنده دوققوز ایله ایلگیلی اولاراق 900 آت، 9000 قویون كسیلمیش و 90 حووضدا قیمیز یاپیلمیشدیر  

   

  • آلتای توركلری نین بیر قییامت تصویرینده دنیزین دیبینده دوققوز چاتاللی قارا داش واردیر كی، قییامت زامانیندا بو داش دوققوز یئریندن آیریلاجاق، دمیردن و قویو ساری رنگ ده آتلارا مینمیش دوققوز ساواشچی اطرافا سالدیراجاقدیر (قایناق تورك میتولوژیسی)

   

  • اؤلن كیشی اوچون یاپیلاجاق اساس تؤرن اوچون چادیر حاضیرلانیر بو چادیرین بیر چیخیش یئری، بیر ده گیریش یئری واردیر گیریش یئری بو دونیانی، چیخیش یئری ده اؤته كی  دونیانی سمبولیزه ائتمكده دیر شامان، چادیرین اؤنونه گله رك، گیریش یئرینه دوققوز كز وورور و بئله جه  ضررلی جینلری اوركوتموش اولور 

   

  • خسته لیك تداویسی اوچون شامان داوولو اوزرینه سو اییه لرینی تمثیل ائدن ایكی بالیق تصویر ائدیلیر بالیقلارین ایچ خسته لیكلرینی ایگی لشدیردیگینه اینانیلیر اگر قام كؤتو روحلاردان داها گوجلویسه اونلاری داغ روحلاری نین خانی نین یاشادیغی دوققوز دنیزین سونونا قدر سوره بیلیر اگر قام ضعیف سه ، یولون یاریسیندان دؤنر و بالیق خسته نی  یئنیدن آلت ائدر 

   

  • شامان جوببه سی نین یاخاسیندان ساللانان دوققوز كیچیك كوكلا اولگنین دوققوز قیزینی، كیچیجیك جوببه لر اونلارین البیسه لرینی تمثیل ائدر 

   

  • آلتای و سیبیریا شامانلیغیندا اینانجا گؤره شامانلار گؤیه چیخارلار و گؤیون دوققوز قاتینی دولاشدیقدان سونرا یئره ائنردی لر شامانین گؤیه چیخماسیندان اؤنجه بیر تؤرن یاپیلیر و شامان، دوققوز شامان چیراغی نین توتتوغو آغ  بیر كئچه اوزرینه قوناراق دوققوز دفعه دؤندورولوردو 

   

  • تانری اولگنین دوققوز اوغلو و دوققوز قیزی واردی اوغوللاری نین و دیگر ائلچیلری نین یاردیمییلا كامیارا یوی(kamiara yoi) گؤستره رك اینسانلاری یوخاریدان یؤنتیردی بولوتلار، تانری اولگنین دویغولارینی یانسیتیردی 

   

  • تانری اولگنین دوققوز قیزی ایلاهی صافلیقلاری و گوزللیكلری ندنییله آغ اولاراق آنیلیردی آق، آلتای توركجه سینده جنّت دئمكدی قاملارین ایلهام پریلری اولان آغ -قیزلارین شامان داووللارینا رسیملری یاپیلیر، كیمی زامان دا سمبوللری، شامان جوپپه سینه تیكیلیردی ساده جه ایكی دانه سی نین آدی بیلینیردی: كیشتئی آنا و ائركه سولدون  (Kiştey Ana ve Erke Soldon)

   

  • بیر ده یئرآلتی دونیاسی واردی كی بوراسی نین خانی ارلیك دی ارلیك خانین دا قاراقیزلار دئییلن دوققوز قیزی واردی قاملار، یئراوزونو یئرآلتینا باغلایان قاپی لاردان گئچدیكلرینده ارلیكین قاراقیزلاری، اَیلنجه و اویونلارلا قاملاری قاندیراراق ایشلریندن ساخلایار، اونلاری اؤزلرینه چكردی لر. اصلینده چوخ آلیملی دئییلدی لر. آما جیلوه لی، عیشوه لی دیشی دی لر.

   

  • تورك قاغانلاری نین دوققوز توغو بولونوردو 

   

  • رادلوففون ساپتادیغی ماناس دستانیندا ماناسین گؤمولوشو آنلاتیلیركن، اؤلوسونون دوققوز گون بكله تیلدیگی، ایشله مه لی گئییملری نین دوققوز پارچایا بؤلونوب خالقا اولاشدیریلدیغی آنلاتیلیر  

   

  • عوثمانلی توركلرینده ده گؤرولن، وئریلن آرماغانین دوققوز ساییسی ایله اؤلچولمه سی گلنگی چوخ اسكیلره دایانیر  

   

  • ماركو پولو، چنگیزلی خاقانلیغیندا بؤیوك خانا وئریلن آرماغانلارین دوققوز قات اولاراق سونولماسی گركدیگینی سؤیلر  

   

  • دده قورقوت كیتابیندا گئچن دوققوزلاما چارقاپ آرماغانلارین ان بؤیوگودور 

   

  • دده قورقوت كیتابیندا، دلی دومرول دوغدوغوندا باباسی دوققوز بوغرا اؤلدورور  

   

  • دده قورقوت كیتابیندا اوغوز بیگلری نین تویلاریندا اونلارا دوققوز قاراگؤزلو كافیر قیزلاری ساغراق (بارداق، قدح) سوررلر، بادیالار دوققوز یئرده قورولور، اوغوز آلپی اؤوونوركن دوشمانین دوققوزونو بیر یئرینه سایدیراجاغینی سؤیلر، دؤرد تور قادین ایچینده ان كؤتوسو صاباح له یین داها الینی ییخامادان دوققوز بولاماچ یئیَر 

   

  •  "دوققوز "  كلمه سی نین اسكی توركجه ده كی  سؤیله نیشی "توكوز" دور اسكی تورك بویلاری نین كیمیلری نین آدلاریندا دوققوز سؤزجویو گئچر اؤرنك توكوز اوغوز (دوققوز اوغوز)، توكوز اوقور (دوققوز اوگقور)، توكوز تاتار (دوققوز تاتار)

   

  • آلتای شامانلاری، اوموزلاریندا دوققوز اوخ (Yebe) و یای (Ya) سیمگه لرینی اسكیك ائتمزلر اونلارا گؤره بو دوققوز اوخ ایله یایا، كودای-دان تارتكان، یانی تانریدان اوزاتیلان شئیلردیر 

   

  • آلتای توركلرینده شامان (قام)، اولگنه (تانرییا) قوربان سونماق اوچون گؤیه چیخار بو یولچولوق اوچ گون سورر قوربانی گؤیون دوققوزونجو قاتینا چیخارینجا اولگنه سونار  

   

  • آلتای توركلرینه گؤره، یئر آلتی و گؤك دوققوز  قاتدیر 

   

  • آلتای شامانیزمینده اولگنین دوققوز قیزی و دوققوز اوغلو واركن، كؤتولویون سیمگه سی اولان ارلیك خانین (ارلیك خان بیر تور شئیطاندیر) دا عینی بیچیمده دوققوز قیزی ایله دوققوز اوغلو واردیر 

   

  • یینه آلتای توركلرینده، اؤروس سارا(Örüs Sara) آدینی داشییان باهار بایرامی دوققوز مارت دا قوتلانیر 

   

  • آلتایلیلارین گؤك تانری قوربانی ایله داغ قوربانی بایراملاری نین تؤرنلری دوققوز گون سورر  

   

  • آلتای توركلرینده ایلك باهار آیینینه ده دوققوز معصوم قیز ایله دوققوز معصوم اوغلان قاتیلیر  

   

  • آلتای توركلری نین یارادیلیش دستانیندا تانری، ائوره نی یارادیركن بیر ده دوققوز داللی بیر آغاج یارادیر سونرا تانری، هر دوققوز دالین كؤكوندن بیرر كیشی یارادیر و هر كیشیدن بیرر اویماق تورر (توپلام دوققوز كیشی، دوققوز اویماق)

   

  • آنوهین(Anohin)، آلتای توركلری نین اینانیشیندا یئر آلان و یئر آلتیندا یاشایان آبرا و یوتپا (Abra ve Yutpa )آدلی ایكی بؤیوك جاناوارلا ایلگیلی بیلگیلر وئریركن بئله دئیَر:  " یاشیل بیر قوماشدان یاپیلمیش و هؤرگولرله سوسلنمیش آبرا- نین تصویری، شامانین گئیسی سینه آسیلیر آبرا-نین باشی پوهو توك لری ((ülberk)) ایله سوسله نیر گؤزو، پارلاق باقیر(میس) دویمه لردن، آیاقلاری دا گئنل لیكله قیرمیزی قوماشلاردان سئچیلمیش یامالاردان یاپیلیر بونلارا هؤرولموش دوققوز پوسكول ائكله نیر "  آلتای توركلری نین قوتسال یاشام (گؤك) آغاجی دا دوققوز داللی دیر 

   

  • گونئی سیبیریادا یاشایان مینوسینسك تاتارلاری نین سؤیله دیگی بیر دستاندا، ایرله خانین (İrle Han)ائوی نین اؤنونده بیر قارا آغاج واردیر بو آغاجین كؤكوندن دوققوز آغاج یوكسه لیر 

   

  • بیر گونئی سیبیریا ناغیلیندا یئر آلتینداكی كؤتو روحلار، ناغیلین قهرمانی  اولان چوجوغا دوققوز زینجیر وورور و حبس ائدرلر. 

   

  • قوزئی آسیا ناغیللاریندا آلتین یئله لی، گوموش اوزنگیلی، قویروغو دوققوز هؤرمه لی، دوققوز قولانلی آتلاردان سؤز ائدیلیر  

   

  • ساكا (یاكوت) توركلری نین ار سوقوتوح (Er Sogotoh) دستانیندا گؤك، دوققوز قاتلی دیر؛ یئنه بو دستاندا قاراخانین دوققوز قیزی واردیر آیریجا گؤك روحلاری دا دوققوز عدد دیر.

   

  • گؤك توركلر چاغیندا بیر كیشی قاغان اولدوغوندا، بیر قالخان (یا دا بیر كئچه) اوزرینه قونوب، گؤیه قالدیریلاراق دوققوز كز دؤندورولوردو .

   

  • گؤك تورك آنیتلاریندا، توكوز ارسین (دوققوز ارسین) آدینداكی بیر یئردن سؤز ائدیلیر 

   

  • هولاقونون خانیمی و ان یاخین دانیشمانی اولان خیریستییان قادینین آدی دوققوز خاتون ایدی. 

   

  • تورك دستانلاریندا دوققوز آغاج، دوققوز بوی، دوققوز داللی آغاج، دوققوز دئو، دوققوز فلك، دوققوز اوغوز كیمی تعبیرلر چوخجا گئچر  .

   

  • توركلر ارگنكوندان، بیر ریوایته گؤره دوققوز مارتدا، بیر ریوایته گؤره ده ییرمی بیر مارتدا (نوروز بایرامی نین قوتلاندیغی گون) چیخمیشدیلار.

    كؤچورن :‌عباس ائلچین



آچار سؤزلر : تورک,

ادبیات تركی در مسیر زمان

یازار :

+0 به یه ن


نزد تركان، شعر همچون نزد پارسی‌زبانان و اعراب، فطری نیست؛ بناً تركان جمع كردن بهترین آنچه را در ادب آید و قوام وجود داشته باشد، برای ادبیات خودشان اقدامی لازم می‌دانستند. وضع ترك‌ها در مورد اخذ موضوعات و مضامین ادبی از خراسان و عرب، مثل یونان و روم است. لهجه‌های زبان تركی از ابتدا متعدد بوده است.

ترك شرق دارای دو لهجه‌ی جغتایی و آذری است و ترك مغرب لهجه‌ی عثمانی (تركی اسلامبولی) و در مشرق ادبیات تركی اسلامبولی تا حدی مورد توجه و اعتنای تركان مغولی هند می‌باشد. همچنان كه در تركستان نیز این زبان تركی مورد توجه است.

همچنین آنچه به لهجه جغتایی و آذری نوشته می‌شود، نزد تركان مغرب خوانده می‌شود. در قرن پانزدهم میلادی امیر علی‌شیر نوایی كتاب «محاكمه لغتین» را تألیف كرد و در آن دلایلی بر اثبات رجحان زبان تركی بر فارسی دری آورد و بعد از او در قرن شانزدهم بابر (ظهیر‌الدین محمد) مؤسس سلسله مغول در هند، كتاب با برنامه را كه از بهترین كتب نثر تركی جغتایی است، تألیف نمود.

آنگاه دیوانش را منظوم كرد و مجموعه مثنوی‌های خود را به زبان تركی جغتایی به وجود آورد. در این قرن اشعار فراوانی به لهجه‌ی‌ آذری سروده شد و در تصوف اثر عظیمی در ادبیات پدید آمد و طریقه الیسویه شیخ احمد الیسوی در شرق و غرب رواج یافت و دیوانش (دیوان حكمت) تقریباَ در هر خانه‌یی خوانده می‌شود؛ زیرا اسلوب و سبكی روان دارد.

همچنین مولانا جلال‌الدین رومی مثنوی را كه یك اثر بزرگ ادبیات عرفانی است، در 6 دفتر به زبان فارسی دری تصنیف كرد. علاوه بر آن دیوان كبیر شمس تبریزی اثر این شاعر عارف را می‌توان ذكر نمود.

در طریقه مولوی شعرا و موسیقی‌دانان برجسته یی ظهور كردند و این طریقه از شعر، موسیقی و سماع جانبداری می‌كرد. همچنین طریقه تصوف یكتا شبیه منسوب به سید محمد ابراهیم آتا مشهور به حاج بكتاش (ق سیزدهم میلادی) از خراسان برخاست و خانقاهی در بیرآوری در شهر سولیجه (فارا اویوك)‌ بر پا كرد.

بكتاشه مخلوطی از اعتقادات قلندریه و الیسویه و حیدری است، باطنی و شیعه اثناعشری هستند. طریقه‌ی بكتاشیه تا سال 1826 باقی بود.

همچنین طرفداران طریقه مولویه اشعار مولوی، عطار، سنایی، حافظ و سعدی و غیر آن از شعرای متصوف فارسی را با ترنم می‌خواندند؛ یك‌باره اشعار (قایغوسز سلطان) معروف به عبدالله مغاوی را ترنم می‌كردند. یونس امره واحمد فقیه وغیره از بزرگان طریقه بكتاشیه بودند.

ادبیات تركی به سه مرحله تقسیم می‌شود: اول، مرحله‌ی تأثیر و نفوذپذیری از ادبیات فارسی و اسلام؛ دوم، مرحله‌ی‌ تأثیرپذیری از ادبیات اروپایی مخصوصاً فرانسه و مرحله‌ی سوم، عصر جدید یعنی مرحله قومیت تركی. مرحله اول ادبیات تركی به معنای وسیع كلمه تابع ادبیات اسلامی و یكی از ملل اسلامی بودند، یك دولت و حكومت تركی و دور این محور ادبیات تكی می‌چرخید و سخت متأثر از ادبیات فارسی بود و از مكاتب و مدارس ادبی اسلامی ادبای ترك فارغ‌التحصیل می‌شدند.

در قرن چهاردهم نسیمی (عماد‌الدین) شاعر مشهور منسوب به فرقه باطنی (برای حروف قرآن معانی خاص قایل بودند) تا جایی كه وی را متهم به ندقه كردند.

در قرن پانزدهم نام‌هایی از جمله: شیخی، احمد پاشا، نجاتی می‌درخشید و گروهی از علما كه توجه فراوانی به فقه‌اللغت و اصطلاحات می‌كردند و آثار فارسی را به تركی برمی‌گردانیدند و بر آن شروحی می‌نوشتند، همچنین ذكر اسامی سروری و سود، این كمال ضروری است. در قرن شانزدهم ادبیات تركی به اوج كمال رسید.

و سلیمان قانونی، سلطان عثمانی مردی شاعر بود و عده‌یی از ادبا به دورش جمع می‌شدند. از سلمان قانونی دیوانی به جا مانده كه در آن تخلص محبی كرده بود. بزرگترین شاعران این قرن، تركی باقی و فضولی بودند و در این روزگار دیگر ادبیات تركی جنبه‌ی تقلید و دنباله‌روی از زبان و ادبیات فارسی نداشت و اشتباه است كه اگر اشعار این دوره را ابتكاری ندانیم و كسانی كه در معانی ادبی تركی دقت لازم معمول دارند، به‌خوبی متوجه می‌شوند كه ادبیات این زمان تركی دارای خیال و فكر تازه است و در آنها از فتوحات نظامی و اصلاحات داخلی دولت تركیه عثمانی مطالب فراوانی به چشم می‌خورد. در قرن هفدهم سبك و شیوه ادبیات فارسی در نفعی متجلی است؛ اما غزلیات و هجویاتش خوبی و جمال كافی ندارد.

در این قرن، نویسندگان برجسته‌یی ظهور كردند. ادبیات ترك در دوران امپراطوری عثمانی رونقی فراوان یافت، حتا سلاطین عثمانی نیز شعر می‌سرودند؛ از جمله سلطان سلیم، دیوانی از اشعار خویش به‌جا گذاشت. تقریباً هر كه در تركیه عهد امپراطوری عثمانی سوادی داشت، شعر می‌سرود. در طی 6 قرن حكومت امپراطوری عثمانی 2200 تن شاعر نام آور ظهور كرد كه در بین آنان نام 12سلطان، عده زیادی شاهزاده ذكر شده است.

این شاعران بیشتر از مضامین اشعار فارسی و عربی سود می‌جستنتد و در ستایش خداوند وسلطان زمان و زنان شعرهای فراوان فراهم ساختند.

در قرن چهاردهم احمدی سیواس از شاعران نام آور ترك زبان بود كه در سال 1413 درگذشت، از سبك نظامی گنجوی و اسكندرنامه وی الهام گرفت و در آن از غلبه اسكندر بر شرق، تاریخ و دین و فلسفه خاورمیانه را از ابتدا تا دوران سلطنت بایزید اول به تفصیل شرح داده و به رشته نظم درآورده است.

اولین كسی كه تاریخ ترك را نظم كرد، احمد پاشا یكی دیگر از شاعران بزرگ زبان ترك بود كه خیلی مورد توجه سلطان محمد دوم قرار داشت تا جایی كه این شاعر را به وزارت خویش برگزید؛ اما چون احمد پاشا دل به غلام بچه‌یی از ملتزمان شاه بست، سلطان بر وی خشم گرفت و او را به شهری تبعید كرد، تا اینكه در سال 1496 درگذشت.

نجاتی از شاعران بزرگی بوده كه به تركی اشعاری بسیار جالب می‌سرود و از مداحان خاص سلطان محمد دوم و سلطان بایزید دوم بود و در سرودن غزل به تركی مهارتی بسیار داشت و اشعارش از آثار پر اوج ادبیات ترك محسوب می‌گردد.

وفات نجاتی در سال 1508 رخ داد. بزرگترین غزلسرای ترك دربار عثمانی محود عبدالباقی بود. وی نخست به كار زین سازی اشتغال داشت، اما ناگهان از این حرفه دست كشید و به شاعری و مدیحه‌سرایی پرداخت و از انعامات سلطان سلیمان بهره فراوان یافت و در مرثیه‌یی كه برای سلطان سلیمان سرود، هیجان و التهاب بسیار دیده می‌شود.

كتب متعدد غیر مشهوری در آن زمان پدید آمد، اما اكنون آنها دارای اهمیت است از قبیل: كتاب سیاحت‌نامه اولیا چلبی و در این قرن «ساز شاعر لری» كه به تعداد فراوان در میان فرقه‌های تصوف و سپاهیان وجود داشتند كه آنها را در فرقه مولویه، بكتاشیه و قزلباش و سپس انكشاریه بودند.

در قرن هجدهم شعرایی همچوین خواجه راغب پاشا، شیخ غالب و ندیم ظهور كردند و این عصر در تاریخ تركی به عصر خزامی معروف است. با اینكه در این دوره فتور و سستی در كار دولت پدید آمده بود و سلطان عثمانی از علما و هنرمندان حمایت می‌كرد و وزیرش نیز در كمك به این امر مهم مقدم بود و بر اثر حمایت این وزیر و توجه و عنایت سلطان به كارهای علمی و هنری و ادبی پرداخت و یك مجمع ادبی پیشرفته نیز در اسلامبول پدید آمد.

شیخ غالب در كتابش «حسن و عشق» مطالب جالب ادبی آورده است. وی آخرین شاعر دوره نخستین و مرحله‌ی‌ اول ادبیات تركی به شمار می‌رود. در نیمه‌ی‌ اول قرن نوزدهم ادبیات كلاسیك همه قوت و اصالتش را از دست داد و شعر عاجز از ابداع چیز تازه‌یی ضمن پایبندی به اصول و قواعد شد و حیات شعر تركی به كلی آكنده از تكرار افكار به‌وسیله‌ی تعابیر محدود گشت.

وضع به همین منوال بود تا اینكه ادیبان بزرگی همچون: شناسی، ضیا پاشا، عبدا‌لحق حامد، نامق كمال ظهور كردند و عصر جدیدی در ادبیات تركی گشودند و آن دوره مرحله‌ی دوم ادبیات تركی است. این مرحله با ضابطه و دستور تنظیماتی كه در سال 1839 را روزگار سلطان عبدالمجید صادر شد و احكام و شریعت اسلامی جای خود را به مبادی جدید انقلاب كبیر فرانسه داد، همان‌طور كه این انقلاب سراسر اروپا را فرا گرفت.

ادبیاتی كه در این دوره آمد، از افكار غربی مخصوصاً ادبیات فرانسه سخت متأثر بود؛ اما عده‌یی در اخذ شیوه‌های ادبی غربی راه غلو و مبالغه پیمودند. و از شرق بریدند و دور گشتند؛ در نتیجه ادبیات تركی اصالت خود را از دست داد واز جرگه ادبی اسلامی و فارسی خارج شد.

در نیمه‌ی قرن نوزدهم دایره نفوذ و وسعت ادبیات تركی از خوارزم تا اندلس بود و در این مناطق مسلمانانی می‌زیستند كه كم و بیش زیر نفوذ دولت عثمانی بودند. ادبیات ثروت فنون، محمد عاكف (شاعر اسلامی) ارزش و اهمیت فكر اسلامی را در ادبیات تركی تا حد زیادی آشكار كرد.

در این اواخر ادبیات ملی تركیه به وجود آمد و ادیبان جدید در تبلیغ و بحث قومی و ملی تركی پرداختند و از شیوه‌های قدیمی یعنی پیروی از ادبیات اسلامی، فارسی و اروپایی تا حد زیادی دست كشیدند و به مرحله‌ی سوم ادبیات گام نهادند .

ضیاء كوك الب از شعراء و نویسندگان، عمر سیف‌الدین، خالد ادیب درین عصر ظهور كردند و آراء شاعر اشتراكی ناظم حكمت منتشر گشت و انتشار آنها به مقیاس وسیعی صورت گرفت و خط عربی متروك و خط لاتین به جای آن از سال 1928 معمول شد.

نجاتی جومالی Necati Cumali شاعر، نمایشنامه‌نویس و داستان‌پرداز ترك در سال 1921 به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ازمیر و رشته‌ی‌ حقوق را در داشنگاه انقره به پایان رسانید، نخست به كار وكالت دادگستری پرداخت، مدتی وابسته مطبوعاتی تركیه در پاریس بود و از سال 1958 تا 1964 با رادیو استانبول همكاری كرد و اكنون به كار شاعری و نویسندگی پرداخته و دل و جان به ادب سپرده است.

وی در بیان عشق به زندگی و بحث در باب عشق، به‌طور كلی ظرافت خاصی در اشعارش نشان داده است. نجاتی جومالی بیشتر از لحاظ شعر، شهرت دارد و با این‌حال داستان‌ها، كتاب‌ها و نمایشنامه‌هایش در سراسر تركیه حتا خارج از كشورش طرفدار و خواننده دارد.

مجموعه‌های متعددی از اشعارش تاكنون انتشار یافته و آخرین اثرش مجموعه‌ شعری به نام «خوشه‌ها آبستن‌اند» در سال 1970 انتشار یافته است. مجموعه‌ی «دریای بارانی» این شاعر در سال 1968 جایزه شعر انجمن زبان ترك را ربود. او مجموعه‌یی از اشعار آپولینر را نیز به زبان تركی ترجمه كرد.

ادبیات دیوانی ترك نمونه‌هایی كه از آثار تركان قدیم (مربوط به پیش از میلاد) به دست آمده، در دو لهجه است: لهجه شمالی «گوك تورك» و لهجه‌ی جنوبی «اویغور» پس از اسلام از قرن دهم میلادی به بعد، اویغوری را به نام «لهجه‌ی خاقانی» خواندند.

همه‌ی آثار ادبی ترك از قرن هشتم تا قرن سیزدهم میلادی تنها در این لهجه نوشته شده است. در قرن پانزدهم این لهجه را به نام جغتای پسر چنگیز (جغتایی) خواندند. در تاریخ ادبیات همه‌ی آثاری را كه بدین لهجه‌ها نوشته شده، مربوط به «لهجه‌ی‌ شرقی تركی» می‌دانند.

لهجه‌هایی كه از لهجه‌ی‌ شمالی «گوك تورك» به وجود آمده و آثار دوران بعد از اسلام آن از قرن سیزدهم بدین سوی پدیدار گردیده است، در اصطلاح تاریخ ادبیات زبان تركی «لهجه‌ی غربی تركی» و یا «لهجه‌ی اوغوزی» Oguz خوانده می‌شود.

همانگونه كه ذكر شد، در میان قرن هشتم و سیزدهم كه دوران مهاجرت‌ها و جا به جا شدن اقوام متكلم به لهجه‌ها بوده، به هیچ اثری در این لهجه‌ها برنمی‌خوریم.

در این سده‌ها یكه‌سوار میدان سخن، گویندگان اویغوری( خاقانی)‌اند: از اثر معروف یوسف خاص حاجب «غود اتغوبیلیك» بگیرید تا «دیوان لغات ترك» محمود كاشغری و سخنان احمد به سوی و اشعار علی‌شیر نوایی و بابرشاه و ابوالقاضی بهادر خان كه هر یك به جای خویش با سخن خود این فاصله را پرمی‌كنند تا نوبت به گویندگان لهجه‌ی غربی- اوغوز- برسد.

با ‎آغاز قرن سیزدهم كه دامنه‌ی موج مهاجرت‌ها تا مرز اروپا كشانده شد و سلجوقیان در پهنه‌ی‌ وسیعی بساط فرمانروایی خویش را گستردند، بهار ادبیات لهجه‌های غربی تركی اوغوز، آغاز شد.

از همان اول به علت شرایط اجتماعی و سیاسی، ادبیات برگزیدگان قوم، از سویی از سخن عارفان و سالكان راه حق، از سوی دیگر از شعر و هنر توده‌ی مردم جدا می‌شود و این جدایی در طی قرون همچنان به جای می‌ماند تا به شیوه‌های سخنوری نو در قرن بیستم می‌رسیم كه خود داستان مفصلی دارد كه باید در جای دیگر گفته شود.

پس برای شناختن ادبیات ترك درگذشته باید با چند اصطلاح آشنا شد. كلمه‌ی‌ «دیوان» یا «دیوانی» از مهمترین آنهاست. این كلمه در تركی به هفت معنی به كار می‌رود: 1- دفتر مخصوص دولتی 2- مجلس مشورت جنگی 3- تختی كه سلطان عثمانی بر آن می‌نشست 4- دادگاه عالی

5- آیین احترامی كه در حضور بزرگان مراعات آن واجب بود 6- مجموعه «مدونی» در موضوعی خاص مانند دیوان لغات ترك 7- مجموعه‌ی اشعار سرایندگان بزرگ كه مورد نظر سخن‌شناسان برگزیده بودند، چون «دیوان ندیم»، «دیوان باقی» و یا دیوان فضولی. اصلاح «ادبیات دیوانی» شاید از این معنی آخر سرچشمه گرفته باشد.



آچار سؤزلر : تورک, ادبیات,

واژگان تركی مربوط به تقویم و زمان

یازار :

+0 به یه ن

بنام خدا

آتلاق: ساعت (دستگاه).

آلماناق: تقویم. سالنامه.

آی: ماه. كرة ماه. برج. اسامی برجهای فلكی در زبان تركی به این ترتیب هستند: 1) حَمَل: قوْچ، قوْچاق، قوْچقار. 2) ثور: بوْغا، اود، اؤكوز. 3) جوزا: گولشچی، ائكیزلر، ائكیز. 4) سرطان: یئنگج. 5) اسد: اسلان. 6) سنبله: باشاق. 7) میزان: اولگو. 8) عقرب: چایان. 9) قوس: یای. 10) جدّی: اوْغلاق. 11) دلو: ساقا، دوْلچا. 12) حوت: بالیق. نام ماهها نیز در زبان تركی به این ترتیب است: 1) فروردین: آغلار گولر، ائركك قاراجا، اوْغلاق قیران، باش آی، بایراق آیی، چالقان قوران، یاز اولدوز. بیردین. كؤروك. قانق. توْتورنو. كرك. توتار. 2) اردیبهشت: گولن آی. اولوق آی. چین قوران. كؤكك. آن آی. قوسقار. قیچاوبان. نامیس. اؤرتنگ. شین آی. اوستار. 3) خرداد: قیزاران، قان اوْیانان، موْز آیی. مامیر. پس آی. سیلكر. لوكور. دارتچان. قزل. شابین. لویام. 4) تیر: قوْرا پیشن. اوْتامالی. اؤلن آی. چولوق. یاینی. پار آی. اوْلان آی. اوْداق آی. 5) مرداد: قویروق دوْغان، وارتاوار. شیلده. پیچن. توْز آی. قیرقار. وْوت آی. 6) شهریور: زومار. تامیز. اوْرقاق. كیسچن. قیرقاووز. اوْت آی. چیزیق آی. آتیرداق. 7) مهر: خزل آیی. قیركویك. اورتون. گوزنو. آلچان. تایقا. بالاغان. 8) آبان: قیروْو آیی. دوْغوزدون. قازان. قورتویاق. كیچكرك. قاچنی. چاریس. آلتینلی. 9) آذر: اوْخ آتان. چؤمچه قوروتماز. قاراشا. قیرلاش. سوْخ آی. ائندیره ووك. قیرلاس. آخسینلی. 10) دی: چیلله. قارا قیش. قار باسان. آرالیق. جالتوْخسان. كیچیك. آلای. باشیل. كیتیك. بیلیده. 11) بهمن: دوْندوران. قوران. كؤچورگن. قانتار. جل آی. كورگن آی. چیل آی. باییچا. كوزر. توْخسونلو. 12) اسفند: بایرام آیی. بوْز آی. قیش قیران. بوْغای. بیردین. جَملَه. سیغین. قیشقی قوران. آلاچیلله. آلاچاپوْ. آقپان. آزیق. پوْزوق. آووزنو. قیرا. آرقان. چاسقی. اوْلونلو.

اؤتچك: (Ötçək)ساعت(مقیاس وقت).

ائتمج: (Etməc) عادت. تقویم. برنامه.

اؤد: (Öd) زمان. وقت. هنگام. ساعت (60 دقیقه).

اؤدچك: (Ödçək) ساعت (دستگاه).

اؤدموك: (Ödmük) دقیقه.

اؤدوش: (Ödüş) تمام روز. 24 ساعت.

اوچور: (Uçur) لحظه.

اوْغ: (Oğ) لحظه.

اوْغور: (Oğur) زمان. ساعت (مقیاس زمان).

ایغریق: (Iğrıq) ساعت. كرنومتر.

ایگیرمی دؤرد مؤسوم: موسمهای 24 گانة حاصل از گردش زمین به دور خورشید كه نامهای تركی آن عبارت است از: 1) قارا سویوق. (آغاز از 6 ژانویه). 2) قاپاق یاردی. (آغاز از 21 ژانویه). 3) باش باهار. (آغاز از 4 فوریه). 4) اگیز سویو. (آغاز از 19 فوریه). 5) جاناوارلارین اویانیشی (آغاز از 4 مارس). 6) اتیازلیق گون تون تنلیگی (آغاز از 21 مارس). 7) چؤكن تال. (آغاز از 5 آوریل). 8) قیزیل گوز(آغاز از 20 آوریل). 9) باش یاز(آغاز از 6 مه). 10) ساراتان ایستیسی (آغاز از 21 مه). 11) وورما واختی(آغاز از 6 ژوئن). 12) یازلیق گون تون توختاشی (آغاز از 21 ژوئن). 13) باش توموز(آغاز از 7 ژوئیه). 14) توموز(آغاز از 21 ژوئیه). 15) باش گوز(آغاز از 7 اوت). 16) گوزگو دریم(آغاز از 22 اوت). 17) آغ شبنم (آغاز از 7 سپتامبر). 18) گوزلوك گون تون تنلیگی (آغاز از 22 سپتامبر). 19) سویوق شبنم(آغاز از 8 اكتبر). 20) قیروو چؤشوگو(آغاز از 23 اكتبر). 21) باش قیش (آغاز از 7 نوامبر). 22) ساری قار(آغاز از 22 نوامبر). 23) آغ قار(آغاز از 6 دسامبر). 24) قیشلیق گون تون توختاشی (آغاز از 21 دسامبر). هر كدام ازاین موسمها، نتایج آب و هوایی خاص خود را دارد.

ایل سایار: (Il sayar) سالنامه. تقویم.

ایل: (Il) سال. سنه. سال در نزد تركان، طبق تقویم 12 گانة حیوانی و به صورت 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه محاسبه می شود.

ایلگز: (Ilgəz) تقویم. سالنامه.

باخالاش: ارزیابی. مراقبت. تقویم.

باغیت: دقیقه.

تؤكه له: (Tökələ) دقیقه.

تم: (Təm) لحظه.

تورك ایل سایاری: تقویم تركی. تقویم تركی در سدة پنجم پیش از میلاد در میان قبایل ترك شمال ختای پدید آمده است. این تقویم بر اساس دوازده حیوان بود: 1) موش. 2) گاو. 3) پلنگ. 4) خرگوش. 5 ) نهنگ. 6) مار. 7) اسب. 8) گوسفند. 9) میمون. 10) مرغ. 11) سگ. 12) خوك. هر كدام از این سالها به باور تركان معنا و مفهوم خاصی داشتند: موش (آرامش)، گاو (جنگ و آشوب. به گفتة كاشغری چون گاوها به هم فراوان شاخ بزنند و درگیر شوند)، پلنگ (نیكی و بدی با هم)، خرگوش (بدبختی)، نهنگ یا تمساح (فراوانی و ارزانی. زیادی باران. به گفتة كاشغری چون تمساح در آب باشد.)، مار (پیروزی)، اسب (متوسط)، گوسفند (بركت و فراوانی)، میمون (بی‎بركت)، مرغ (دشواری. به گفتة كاشغری چون مرغ بسیار به دنبال دانه بگردد و پیوسته چیزها را زیروروكند)، سگ (فلاكتهای بوجود آمده در سالهای میمون و مرغ كم می‎شود)، خوك (بی‎اثر). هر دورة 12 ساله را نیز موشئل ‎نامیدند. ← موشئل. به گفتة محمود كاشغری در دیوان لغات الترك، این نوع تقویم از آنروی بوجود آمد كه یكی از خاقانهای ترك خواست تا تاریخ یكی از جنگهای پیشین را بداند. چون میان مؤرخان در تعیین این تاریخ اختلاف افتاد، خاقان برای اینكه این اختلاف در آینده نیز رخ ندهد، به مردمش گفت تا سالها را به تعداد 12 برج فلكی و ماههای سال نام نهند. خاقان دستور داد تا حیوانات وحشی را به سوی رودخانه «ایلاسو» برانند و ببینند كه كدامیك از آنها می تواند از رود بگذرد. بسیاری از حیوانات شكار شدند و یا آب آنها را برد و تنها 12 حیوان از آب گذشتند كه نام آنها به ترتیب بر سالها نهاده شد. اساساً در تقویم تركی، هر شبانه روز به 12 قسمت با نام «چاغ» تقسیم می شود كه هر چاغ آن نیز از موش گرفته تا خوك، هریك به اسم همان حیوانات گفته شده برای نام سالها و همان ترتیب نامیده می شوند. هر چاغ نیز به 8 قسمت مساوی به نام «گاه» تقسیم می شود. مدت زمان هر «گاه» 15 دقیقه است. اگر هر شبانه روز را به 10 هزار قسمت تقسیم كنیم، به هر قسمت «فنگ» گفته می شود كه مدت آن 64/8 ثانیه است. تركان قدیم به سال «سیجو» می گفتند و مدت آن را 365 روز، 2 چاغ، 7 گاه و چهل و یك ششم فنگ می باشد. مبداء سال قمری در میان تركان «آرام آی» است كه آن را «كؤنوكله میش» می نامند. تقویم 12 حیوانی تركی دارای ادوارچهارگانة دورة دوازدهی، دورة دهه ای، دورة شصتی و دورة صدوهشتادی است. 180 سال اول را «شانگون»، 180 سال دوم را «جانگون» و 180 سال سوم را «خاون» می نامند. هر دورة 10 هزارساله را نیز «ون» گویند.

جیبیل: (Cibil) لحظه.

چاس: (Ças) ساعت.

چاغ سایار: (Çağ sayar) تقویم.

چاغ: (Çağ) وقت. زمان. وقت و دوران حكومت یك فرمان روا. همچنین در سیستم زمان نگاری تركی هر شبانه روز به 12 قسمت مساوی برابر با 2 ساعت به نام «چاغ» تقسیم می‎شود.

چاغاج: (Çağac) گاهنما. ساعت.

چاغاییل: (Çağayıl) تقویم. سالنامه.

چاغداق: (Çağdaq) تقویم. سالنامه.

چاغلیق: (Çağlıq) تقویم.

چاغیت: ساعت.

دؤش: (Döş) لحظه.

دؤنگل: (Döngəl) ساعت.

دسته: (Dəstə) دسته. قبضه. دستگیره. ساعت 12 (ظهر یا نیمه شب). زمانی كه هر سه عقربة ساعت برهم قرار گیرند.