یازار :
+0 به یه ن
دورنانیوز-
سرویس تاریخی و فرهنگی: رقص های آذربایجانی از یک سری رقص های مختلف که از
نسلی به نسل بعدی منتقل شده و در این پروسه توسعه یافته اند، شکل گرفته
است. بعضی از این رقص ها در اصل جزء مراسم دینی یا جزئی از آمادگی های جنگی
و دفاعی بوده است در هر صورت در حال حاضر از این رقص ها در مجالس مهم در
آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان و در برگزاری برنامه های ورزشی
وگردهمایی های فرهنگی استفاده میشود. رقص ملی آذربایجان ریشه در فرهنگ و
تمدن تورک های آذربایجان دارد و جزئی از هویت مردم آذربایجان می باشد.
در سرزمین آذربایجان، از دیرباز رقص با معنی و مضمون و در عین طراوت و
دارا بودن جنبه حماسی و قهرمانی خود در مراسم پیش از شکار، مبارزه(شاخسی
رفتن که در ماه محرم در بین مردم آذربایجان رواج دارد در اصل یک رقص و رژه
نظامی بوده است که قبل از جنگ و مبارزه اجرا میشد) و در نهایت پیروزی و
قدردانی از خدایان طبیعت و شکستن طلسم ها اجرا می شده است. در دورانی که
انسانها، آفتاب، ماه، باد، آتش، آب، خاک، درختان و حیوانات را مقدس
میشمردند و ستایش میکردند به رسم پرستش و نیایش طی مراسمی دست به انجام
حرکات موزون میزدند.
رقص آذربایجان انواع مختلفی دارد. که به چند نوع از مهمترین و مرسوم ترین آنها اشاره میکنیم.
یاللی:
با توجه به منابع در دسترس “یاللی از رقص های کوللکتیو(جمعی) قدیمی
آذربایجان است که در بین اکراد، گرجی ها، ارامنه و برخی دیگر از فرهنگ های
آسیای مرکزی به گستردکی انتشار یافته است.” منشا یاللی به طور دقیق مشخص
نیست اما در رابطه با این رقص اولین اطلاعات و آثار را میتوان در تصاویر و
طرح های صخره های قوبوستان و بعد از آن در منظومه “خسرو و شیرین” نظامی
گنجوی یافت.
از یاللی های مشهور آذربایجان میتوان به اوزون دره (uzun dere )، جینیق
جینیق (ciniq ciniq )، جئیران جئیران (ceyran ceyran )، ، قالادان قالایا
(qaladan qalaya ) و …، اشاره کرد. از یاللی در قسمتی از اپرای “کوراوغلو”
ساخته اوزئییر حاجی بگلی، اپرای “نرگیز” ساخته مسلم ماقامایف، “گلشن” ساخته
سلطان حاجی بگلی، اپرای “آزاد” ساخته جهانگیر جهانگیرلی، “قوبوستان کولگه
لری” ساخته قاراقارایف و آهنگسازان روسی و بعضا اروپایی استفاده شده است.
قایتاغی:
این نوع رقص از مشهورترین، زیباترین و یکی از رقص های پر از شادی
آذربایجان به شمار میرود. درباره منشا این رقص به یقین نمیتوان گفت که با
قایتاقها در ارتباط است. حسن اف(محقق درباره رقص آذربایجانی) با تکیه بر
اثر “گلستان ارم” عباس قولو آغا می نویسد: قایتاق کی از سه ایالت داغستان
است و سپس به این نکته قناعت میکند که یکی از قبایل داغستان، قایتاق،
آفریننده این رقص هستند. انواع مختلف قایتاغی دارای حرکات مشابهی هستند.
قایتاق یک کلمه تورکی است. این رقص در آذربایجان با عناوین اوچ دوست، یئددی
قارداش و اوغلانلار رقصی اجرا میگردد. از قایتاغی در آثاری از گلینکا،
روبنشتین، برودین، نیازی، قلی اف، حاجی اف، رستم اف و برخی دیگر از
آهنگسازان استفاده شده است.
لزگی:
رقصی که با نام لزگینکا مشهور است و مانند رقص ملی لزگی ها (اقلیتی در
آذربایجان آن سوی ارس که در فرهنگ آذربایجان استحاله شده اند) اجرا میشود.
لزگی،حماسی، با وقار، پر تحرک و ریتمیک است که توسط مردان به صورت دست جمعی
و با هنرنمایی تک تک ایفاگران با حرکاتی بدیع و گاه اکروباتیک، چرخش روی
زانو ها و پرشها و همچنین به صورت دو نفری توسط زنان اجرا میشود. این رقص
از رقص های قدیمی آذربایجان به شمار رفته و تداوم رقص آواری یا آباری
آذربایجان است.لزگی تمامی ویژگی های جنگاوری ملت تورک آذربایجان را در خود
حفظ کرده و مکمل رقص قایتاغی است.
کوراوغلو:
از رقص های قدیمی است که توسط سورنا و دهل اجرا میشود. کوراوغلو
پرصلابت، حماسی، رزمی و پهلوانی است که در ابتدا به صورتی آرام شروع شده و
تدریجا تند میشودکه به یادبود قهرمان افسانه های دوران فئودالی، کوراوغلو
نامیده میشود. کوراوغلو از قدیم در انواع مختلف و با نامهای گوناگونی
مانند: کوراوغلونون قایتارماسی، میصری، کوراوغلونون باغیرتیسی و …، همچنین
در ورزشهای باستانی و زورخانه توام با حرکات موزون رایج بوده است.
رقص تواماً و بی واسطه در درون موسیقی حیات و تحول یافته است. در سرزمین
آذربایجان، از دیرباز رقص با معنی و مضمون و در عین طراوات و دارا بودن
جنبه حماسی و قهرمانی خود در مراسم پیش از شکار مبارزه و در نهایت پیروزی و
قدردانی از خدایان طبیعت و شکستن طلسمها اجرا میشده است. در دورانی که
انسانها، آفتاب، ماه، باد، آتش، آب، خاک درختان و حیوانات را مقدس
میشمردندو ستایش میکردند به رسم پرستش و نیایش و عبادت طی مراسمی دست به
انجام حرکات موزون میزدند. ستایش و حرمت آتش در شرق و بویژه در آذربایجان
اهمیت زیادی داشت. آتش مظهر روشناییگرما، محو کننده تاریکی بود. و به این
اعتبار در ستایش قدرت آتش با انجام حرکات موزون با موسیقی، جشنهای خود را
انجام میدادند. براین اساس است که نقشهایی ایجاد شده بر صخره های قوبوستان
(نام محلی در نزدیکی شهر باکو در جمهوری آذربایجان) اهمیت حرکتهای موزون در
نزد مردمی که در حد ۰-۸ هزار سال پیش میزیسته اند را نشان میدهد.
تکامل تدریجی رقص از گردش موزون و پریدن از آتش تا انجام مراسمی با
فرمهای بدیع، حرکات ظریف، پانتومیم و تقلید و نقل، راه درازی را پیموده
است. این سلسله از حرکات بامعنا،مفهوم و مضمون شکار، کمین، ردیابی،
رماندن، گرفتن وجنگیدن و با تمثیلهایی چون فرا رسیدن بهار،بیداری طبیعت،
کاشت، برداشت، برداشت محصول، باغ چینی، صید ماهی، کومه سازی و در نهایت
درحرکات موزون پهلوانی و حماسه های با شمشیر کوراوغلو، با سینه ای فراخ، با
نگاهی به دوردست، مغرورو گاه آرام، گاه تند، پایکوبان، با پرشها و جهشهای
سریع و نشانی از مهارتهای جنگی، باریتم تند طبل ها، به اوج میرسد.
زندگی مردم آذربایجان از دیرباز با رقص عجین بوده است. تاریخ انواع
حرکات موزون در آذربایجان از نظر فرم و نحوه اجرا،به صورت انفرادی یا دسته
جمعی، اعم از مردانه یا زنانه و تعداد ایفاکنندگان بقدری متنوع و مبسوط
است که در فرهنگهای ترکی، کردی، ارمنی، گرجی و … با نامهای گوناگون تبلور
یافته و در بسیاری از موارد حرکات موزون فرهنگهای مختلف در پایه مشترک و در
جزئیات باهم تفاوت دارند. با این حال میتوان صدها نوع از حرکات موزون را
بنابه نام محل یا فرد شهیر، مفهوم زبانی، نحوه اجرا بصورت حرکات موزون
غنایی و لیریک پهلوانی و حماسی، مراسمی کمید و … تقسیم بندی کرد.
لیست انواع رقصهای فولکلوریک قدیمی آذربایجانی:
رقص جیرانی
رقص آسما کسمه
رقص آبایی
رقص آذربایجان
رقص آستا قاراباغی
رقص آسما کسمه
رقص آغیر قاراداغی
رقص آلچا گولو
رقص آواری
رقص آی بری باخ
رقص انزلی
رقص اوچ بادام بیر قوز
رقص اوچ نومره. دورد نومره. بش نومره. آلتی نومره
رقص اوزون دره
رقص اون دورد نومره
رقص ایکی آروادلی
رقص بریلیانت
رقص بنؤوشه
رقص پهلوانی
رقص تامارا
رقص توی (عروسی)
رقص توراجی
رقص ترکمه
رقص جامیش باغا گیردی
رقص جنگی
رقص جیرانی
رقص جهری بی یم
رقص چاتتادی
رقص چال پاپاق
رقص چیت تومان
رقص خالاباجی
رقص خان چوبانی
رقص دارتما یاخام جیریلدی
رقص دارچینی
رقص دسمالی
رقص رنگی
رقص زوغالی
رقص ساری باش
رقص ساموخ
رقص سمنی
رقص شالاخو
رقص شاهسونی
رقص شکی
رقص عنابی
رقص قازاغی
رقص قایتاغی
رقص قوچعلی
رقص قوفتا
رقص قیتقیلدا
رقص قیزلار بولاغی
رقص قیزیل گول
رقص کئچی مه مه سی
رقص کسمه
رقص کندیری
رقص کوراغلو
رقص کوراغلونون قایتارماسی
رقص گلین آتلاندی
رقص گلین گتیرمه
رقص گلین هاواسی
رقص گول گز
رقص گولمه یی
رقص لاله
رقص مجسمه
رقص میصری
رقص میرزایی
رقص میرواری
رقص نازنازی
رقص واغزالی
رقص وئلاچولا
رقص هالای
رقص هئیراتی
رقص هئیوا گولو
رقص یاللی
رقص یئرلی
رقص یوز بیر
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
تمدن,
فرهنگ,
آذربایجان,
رقص,
یازار :
+0 به یه ن
عادل ارشادی فر
ماننا، اولین دولت منسجم در آذربایجان جنوبی بود که موفق به ایجاد اتحاد
سراسری در بین سران اقوام مختلف ترک (قوتتی ها، ساویر ها، هوری ها،
آذها،توروک ها و...) و جمع کردن آنها در زیر پرچم وحکومت مشترک شد.
از اوایل قرن ۱۸ ق.م. متحد شدن قبایل ماننا سبب شد که این قبایل بتوانند
یک دولت بزرگ ایجاد کنند.(ا.ن. قلی اوف٬ تاریخ آذربایجان ٬ ص۱۷٬۱۳۵۹ تهران)
ماننا Manna در اوایل به صورت اتحادیه ای قبایلی از طرف اقوام مختلف
قوتتی-لولوبی در اواخر سده های ۱۵ق.م. در ساحل غربی و جنوبی دریاچه اورمیه
تشکیل شده و به مرور زمان با پیوستن دیگر اقوام ترک و التصاقی زبان(سابیر
ها٬ توروک ها ?..) ساکن در آذربایجان به آن اتحادیه، از اوایل قرن ۹ ق.م.
منجر به ایجاد دولت قدرتمند ماننا شد. دکتر ر. رئیس نیا در این باره
مینویسد: شرایط و زمینه تشکیل دولت ماننا ابتدا در اراضی اطراف دریاچه
اورمیه با اتحاد چند تا از قبایل و ایل های قوتتی-لولوبی فراهم شد٬
قدرتمندترین این قبایل قوتتی-لولوبی ٬ ایل ماننا بود که در جنوب و جنوب
شرق دریاچه اورمیه ساکن بودند و به علت نقش مهم آنان در تشکیل دولت ماننا
٬ آن دولت با اسم آن قبیله معروف شد.(آذربایجان در مسیر تاریخ٬ص۱۹۷).
آشوریان و اورارتوها نیز آن دولت را ماننا می نامیدند. بر اساس اسناد
تاریخی بدست آمده، دولت ماننا Manna قدیمیترین دولت در آذربایجان میباشد
که مرزهای جغرافیایی آن با مرزهای کنونی آذربایجان(منظور ایالت آذربایجان
که در زمان پهلوی و جمهوری اسلامی به 8 استان تقسیم شده است) تطبیق می
کند. م.دیاکونوف با شمردن دقیق مناطق ماننا نتیجه گیری می کند که: دقیقا
میشود گفت که اراضی ماننا که بعدها آتروپات ماد خوانده شد با اراضی
آذربایجان کنونی تطبیق می کند.( تاریخ ماد٬۱ص۶۵ )
مرزهای جغرافیایی دولت ماننا از ایالت ایللی پی Ellipiدر
نزدیکی کرمانشاه کنونی و نامار در لرستان شروع شده تا کناره های رود ارس
ادامه داشت٬ و از سال ۷۱۷ ق.م با درایت و کاردانی ایرانزو ( ار+یانزی) شاه
ماننا٬ قوتتی های ماد مرکزی نیز به ماننا پیوستند و همه اراضی آذربایجان
جنوبی در داخل یک سیستم سیاسی قرار گرفت و در نتیجه مرزهای ماننا تا شرق
قم (کلمه ای ترکی به معنی شنزاز)٬ کاشان ومناطق شرقی قزوین گسترش
یافت.(پروفسور ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص ۳۰۰ ).
در این وحله از زمان آذربایجان شمالی دست ترکان ایشغوز(
ساکا) بود.کلمهایرانزو( ار یانزی) که از شاهان معروف ماننا ۷۱۷ق.م. بود٬
از دو کلمه ار+ یانزی تشکیل شده است که برای استعمال آسان تربهمرور زمان،
به یک کلمه تبدیل شده است( کلمات و اسامی زیادی در ترکی امروزی نیز بدان
صورت در گویش عامیانه تغییر یافته اند). کلمه یانزی در بین کاسسی ها و
ماننا ها به عنوان لقب شاهی و سلطنت به صورت وسیعی استفاده می شد ٬ ار یا
آر به معنی قهرمان٬ جوانمرد در بین ترکان به بزرگان و شاهان به علامت
احترام و حرمت به اول اسمشان اضافه می شد٬ مثال ار+سلان( شیر
قهرمان)..(پروفسور ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران۰ ص301 )
البته قسمتهای از سرزمین های غربی ماننا در نزدیک به یک
قرن در اشغال و تحت سلطه اورارتو بود٬ که در بخش مربوط به اورارتو به آن
اشاره شد. بعدأ در قرن ششم قبل از میلاد این دولت ماننا بود که از نظر
سیاسی٬ اقتصادی و مدنیت قلب امپراتوری ماد را تشکیل می داد.(تاریخ
ماد٬ص۱۴۰ )
منابع آشوری و اورارتویی نشانگر آن است که ماننا یکی از
دولت های مهم و خیلی متمدن منطقه بود و سرزمین هایش آباد و مردمش ثروتمند
بودند٬ بعد ها این دولت ماننا بود که پایه و اساس دولت ماد را پی ریزی
کرد. پایتخت ماننا در زیوه واقع در 40 کیلومتری شرق شهر سقز امروزی قرار
داشت.(قرانتوسکی٬ داندامایو٬...٬ تاریخ ایران از آغاز تا به امروز
ص۵۳).لازم به ذکر است که ، کاوشگریهای جدید نشانگر آن است که پایتخت آنان
در نزدیکی بوکان امروزی بود.
بعضی منابع حاکی از آن است که مانناییها صاحب خط بودنده
اند. نظر ا.م. دیاکونوف در این مورد این است که خط آنها به ظن قوی مأخوذ
از خط اورارتویی بوده است. این خط به گمان او نوعی از خط میخی بوده است.
گذشته از این خط میخی، در نواحی اطراف دریاچه ارومیه هیروگلیفهای
اورارتویی متداول بوده است، به عنوان مثال بر روی دیس سیمین که در زیویه
پیدا شده، هیروگیلیفهایی از این نوع نقش گردیده است. زبان مردم ماننا زبان
اقوام قوتتی و لولوبی و هوری بود که تا حدود زیادی به زبان ایلامیها
نزدیک بود.
بعد از آنکه قوتتی ها در سال ۲۱۰۹ ق.م.حاکمیت بابل را از
دست دادند و به وطن خویش آذربایجان برگشتند ٬ بطور مکرر مورد حمله و
لشگرکشی بابل و در اعصار بعدی آشور قرار گرفتند٬ و این حملات اقوام و ایل
های قوتتی-لولوبی ها را هر چه بیشتر منسجم تر میکرد و آنها لزوم ایجاد یک
دولت واحد و مقتدر را احساس میکردند ولی حملات مکرر دشمنان و نفاق بین
قبایل مختلف فرصت انجام این کار را از آنان سلب میکرد.. هدف بابلیان و
آشوریان از حمله به آذربایجان علاوه بر غارت ثروت آن٬ جلوگیری از انسجام
واتحاد قوتتی-لولوبی ها و تشکیل دولت توسط آنها که میتوانست امنیت بابل و
آشور را تهدید کند٬ بود.
منابع تاریخی نشانگر آن است که با وجود حملات مکرر بابل ٬
قوتتی- لولوبی ها موفق شدند دوباره در حوالی قرن ۱۸ ق.م. دولت مستقلی
تشکیل بدهند و از شاهان معروف آنها ملکه ناوار بود که در اوایل قرن ۱۸
ق.م. با ترکهای سایبر در شمال سوریه و دولت ایلام بر علیه بابل-اککد متحد
شد و ده هزار سرباز به کمک دولت ایلام فرستاد. از قرن ۱۵ ق.م آشوریان هر
چند سال یکبار به قصد غارت به آذربایجان لشکر کشی می کردند و چون در
آنزمان بین شاهان محلی در آذربایجان اتحاد لازم وجود نداشت لذا از آشوریان
شکست خورده و مجبور به پرداخت خراج به آشور می شدند. با گذشت زمان دولت
آشور قویتر می شد و برای ساختن بنا ها و عبادتگاههای خود احتیاج به مصالح
ساختمانی٬انواع سنگهای زینتی٬ طلا و نقره داشت و منطقه ارتته در آذربایجان
در آن زمان مشهور به داشتن این منابع و معماران و استادان ماهر بود٬ و
آشوری ها برای تهیه احتیاجات خود به آذربایجان حمله میکردند.
تیقلت پیله سر اول در سال ۱۱۱۴ق.م. : به کمک خدای آشور
سرزمینهای نائیر کوهستانی(اطراف سلماس) را فتح کردم٬ امر دادم که از آنجا
اوبسیدین٬ بازالت٬ خالتو و هئماتیت به آشور بیاورند و عبادتگاه٬ سالن و
خرمخانه خدای آداد را تزئین کنند. (م.ت.ذهتابی٬ تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص
۲۶۵).
آشوریان با حملات مکرر خود به آذربایجان ٬سنگهای تزئینی٬
طلا٬ نقره و معماران٬ صنعتگران و استادان آذربایجانی را به آشور میبردند
تا بنا ها و عبادتگاه های عظیم نینوا را بسازند.
تا زمانی که قوتتی-لولوبی ها با ایجاد امپراتوری ماد موفق
به سرنگونی دولت آشور شدند ٬ در مدت بیش از هزار سال مورد حمله و هجوم
آشوریان قرار داشتند. آشوری ها ویرانی های زیادی را در آذربایجان پدید
آوردند و بنا به کتیبه های خود آنها ٬ هدفشان چپاول و غارت ثروت آذربایجان
بود.چونکه بارها تجربه کرده بودند که قادر به در اشغال نگه داشتن این
سرزمین نیستند، چون مردم دلیر و غیرتمند ماننا ـ ماد ، با وجود اختلافات
داخلی شان، جانانه از وطنشان دفاع میکردند. اولین و آخرین باری هم که
آشوریان موفق به در اشغال نگه داشتن قسمتهایی از ماد مرکزی شدند، منجر به
قیام سراسری سال ۶۷۳ شد که در نهایت بعد از چند دهه به نابودی کامل
آشوریان ختم شد. مردم آذربایجان با رشادت و مردانگی از سرزمین خود دفاع
میکردند٬ هم کتیبه های خود آشوریان و هم هرودت به دلاوری و از خودگذشتگی
مردم ماننا-ماد در مقابل تجاوزات آشور اشاره کرده اند. با توجه به این
حقایق تاریخی، همچون ملت شجاعی، اجازه اشغال سرزمینشان توسط قبایل بدوی به
اصطلاح آریایی ، را نیز به هیچ وجه نمیدادند، لذا ادعای تشکیل امپراطوری
ماد توسط اقوام بدوی آریایی در آذربایجان افسانه ای بیش نیست.
تاریخ باز تکرار میشود٬ امروزه نیز ثروت ومنابع طبیعی
سرشار آذربایجان از طرف کسانی دیگر غارت و به تاراج برده میشود. اینبار
ثروت و نیروی کار هنرمندان٬ صنعتگران٬ دانشمندان و معماران آذربایجان نه
برای ساختن معبد های عظیم شهر نینوا ٬ بلکه برای آبادی و پیشرفت شهرهای
کویری متجاوزین و سلطه گران امروزی صرف میشود. ماننای کهن٬ ماد سرافراز ٬
آذربایجان غیور دوباره از ۸۰ سال به اینور در بند سلطه گران اسیر گشته
است.این بار خاک گرانقدرش نه با جنگ ٬ بلکه با حقه بازیهای سیاسی بین
دیگران تقسیم میشود.
حملات مکرر آشوریان٬ قوتتی-لولوبی ها را تضعیف کرده و توان
ایجاد یک دولت قوی و فراگیر در آذربایجان را از آنها سلب می کرد٬ تا اینکه
دولت آشور به علت حملات مکرر آرامی ها در اواخر قرن ۱۱ و اوایل قرن ۱۰
ق.م. تضعیف شده و قادر به لشکر کشی به آذربایجان نشد. قوتتی لولوبی ها از
آن فرصت استفاده کرده و پایه و اساس دولت های ماننا و ماد مرکزی را ریختند.
رهبران ماننا در ابتدا برای حفظ استقلال و آزادی ملت خود ٬
بعضأ برای مبارزه با تهاجمات آشور با اورارتوها متحد می شدند و بعضا نیز
برای مقاومت در برابر سلطه گری های اورارتو ٬ با آشور متحد میشدند.
ساکنین آذربایجان و کردستان امروزی تا عصر ششم قبل از
میلاد کلا غیر آریایی بودند٬ ساکنین آنجا عبارت بودند از قوتتی-لولوبی ها
و اقوام خویشاوند ونزدیک به آنها ٬ و همه آنها التصاقی زبان
بودند.(م.دیاکونوف٬ تاریخ ماد٬ ص۱۴۶).
در کتابی که توسط ۶ نفر از تاریخدان روسی نوشته شده است٬
هرچند که گرایشات ترک ستیزی آنان ثابت شده است ٬ اعتراف می کنند که اقوام
آریایی هیچوقت نتوانستند به آذربایجان قدیم نفوذ کنند و در مناطق دیگر
فلات ایران ساکن شدند. پس با توجه به این حقایق تاریخی که پای آریایی ها
به آذربایجان نرسیده بود ٬ چه برسد به اینکه بتوانند دولتی(ماد) را در
آنجا ایجاد کنند٬ آریایی بودن مادها چیزی جز یک افسانه و جعل بزرگ تاریخی
که از طرف پان فارس ها و حامیانشان مطرح شده است٬ نیست .
آریایی ها در حوالی ۸۰۰ قبل از میلاد شروع به کوچ کردن به
فلات ایران کردند ولی موفق به پراکنده شدن در همه جای فلات ایران نشدند٬
فقط در مناطق معینی در شرق و قسمت های مرکزی ایران سکونت گزیدند.در غرب
ایران مللی زندگی میکردند که خویشاوند با ایلامیان بودند. (قرانتوسکی٬
داندامایو٬ تاریخ ایران از زمان قدیم تا به امروز٬ ص۵۳ ) .
آریایی ها که همنژاد با هندی ها، خصوصا کولی های هند،
بودند و در حوالی اعصار ۸ـ۹ق.م. از خویشاوندان هندی خود جدا واز طرف شرق
وارد ایران شده و با اجازه دولت ایلام در جنوب و شرق ایران امروزی ساکن
شدند.آنها که اقوامی نیمه وحشی و نا آشنا با مظاهر تمدن بودند ، به مرور
زمان از تمدن ترکهای باستانی(ایلامیان،مانناییها و...) بهره مند شدند.
با توجه به این حقیقت تاریخی که بعد از سده ششم قبل از
میلاد تا قرن دهم بعد از میلاد مهاجرت دسته جمعی جدیدی به آذربایجان نشده
است ٬ پس ماننا-مادها اقوامی جز قوتتی-لولوبی ها ٬ سابیر ها(سوبار ها) و
ایشغوز ها نمی تواند باشد. ضمنا مهاجرت اقوام آریایی به آذربایجان در چند
سده اخیر شروع شده و از ۶۰ سال به اینور سرعت گرفته است. ُادعا و فرضیه
آریایی بودن ماد ها به علل سیاسی و بدون هیچ مدرکی ٬ برای اولین بار با به
قدرت رسیدن پهلوی ها از طرف پان فارسها و حامیانشان مطرح شد٬ ولی هیچ محفل
علمی بیطرف در دنیا آن را قبول ندارد. در تحریف تاریخ ایران توسط پان فارس
ها و قدرتهای استعمارگر خارجی حامی آنان بیشترین ظلم به دولت و تمدن ماننا
شده است و آنها زیرکانه تلاش کرده اند که اصلا اسمی از دولت ماننا برده
نشود تا راه را برای جعل تاریخ ماد هموار تر کرده و بتوانند ماد ها را
آریایی قلمداد کنند. به دلیل آنکه دولت ماد از بطن ماننا زائیده شد ٬ لذا
برای بررسی و شناخت تاریخ امپراتوری ماد ٬باید تاریخ ماننا را به طور دقیق
مورد بررسی قرار داد٬ و فقط در آنجا هست که جواب سوالات و مبهمات موجود در
رابطه با دولت ماد پیدا می شود. برای نمونه به چند تا ازعلل مخفی نگه
داشته شدن تمدن و دولت مانناها توسط پان فارسیسم اشاره می شود:
۱) سرپوشی گذاشتن بر روی این حقیقت تاریخی٬ که در آن دوره
قبایل هندو ایرانی کاملا از نظر تمدن عقب مانده و بصورت نیمه وحشی زندگی
میکردند.
۲) با مخفی کردن این حقیقت که از ۴۰۰۰ سال قبل از آمدن
هندو ایرانی ها به ایران در آذربایجان(ماننا-ماد) تمدن های درخشانی وجود
داشته است ٬ بتوانند نادانی و عقب ماندگی اقوام آریایی را مخفی نگه داشته
و راحتتر بتوانند تمدن درخشان ماننا را به اسم خود مصادره و ضبط کنند.
۳) تا بتوانند ماد ها را آریایی معرفی کنند ( چونکه ماننایی ها تشکیل دهنده دولت ماد و ماننا قلب ماد بود)
۴)ماننا سرزمین زرتشت تاریخی(نه افسانه ای فارس ها) بوده و
اوستای حقیقی( نه اوستای دروغین نوشته شده در قرن ۱۲ در هند به زبان
گجراتی هندی) به طور شفاهی در بین مردم ماننا رایج بود و برای اولین بار
با گرویدن ساسانیان به آن دین ( صورت واقعی دین از بین رفته بود) دعا های
آن به طور شفاهی به فارسی ترجمه شدند. چون پان فارس ها به دروغ ادعا
میکنند که زرتشت یک پیغمبر آریای بود و اوستا اولین بار به زبان فارسی
باستان نوشته شده بود لذا مجبور هستند که وجود تمدن ماننا را مخفی نگه
دارند.
۵) مخفی کردن این حقیقت که همه هنر و معماری هخامنشیان از
ماننا کپی شده است٬ تخت جمشید را معماران ماننا-ماد ساختند.آریای ها قادر
به ساختن میخ طویله ای هم نبودند، چه برسد به ساختن کاخی.
۶)برای اثبات این ادعای پوچ که هخامنشیان بعد از به قدرت
رسیدن ٬ آذربایجان را فارسی زبان کردند٬ باید تمدن چند هزار ساله
آذربایجان را مخفی نگه داشته و آنجا را خالی از سکنه نشان بدهند.
۷) پاک کردن اسم مهمترین دولت آن زمان در آذربایجان و ضبط
آثار آنها به نفع هخامنشیان نیمه وحشی و چادرنشینی که هنوز از مدنیت بویی
نبرده بودند.
در مورد بی فرهنگی و فقدان تمدن در بین آریایی ها حتی
افسانه های شاهنامه هم شهادت میدهند٬ در آن کتاب٬ که نژادپرستی و ضدیت با
زن را ترویج میدهد٬ در بخش مربوط به پیشدادیان ٬ آریایی ها اقوامی نیمه
وحشی معرفی می شوند که به مرور زمان طرز زندگی مدنی و مدنیت را از بومیان
ایران (اجداد ترکان) یاد میگیرند.
آثار ارزشمندی که در منطقه شرقی دریاچه اورمیه٬ از
روستاهای پروستر و آخیرجان پیدا شده است٬ از جمله مجسمه شیر از سنگ زرد
مربوط به ماننا-ماد می باشد.در منطقه گوورقیزی در بین ممقان و دریاچه
اورمیه و همچنین در منطقه گونئی در شمال دریاچه اورمیه تپه های زیادی وجود
دارد که هنوز کاوشگری در آنها نشده است.همچنین آثار زیادی از ماننا ها در
تپه حسنلی ٬ تپه مارلیک٬منطقه نامار و اطراف رودخانه دیاله در لرستان
کنونی وجود دارد.
در روستای زئوه در ۴۰ کیلومتری ساق قیز(سقیز کنونی) یک
قلعه ماننایی مربوط به سده ۹ ق.م. پیدا شده است ٬ در آنجا آثار و وسایل
هنری فراوانی بدست آمده که نشانگر تمدن درخشان ماننا میباشد. از جمله این
آثار یافت شده یک جام شراب زرین میباشد که شکل یک اوزان( عاشیق) میباشد و
طرز لباس٬ ساز و طرز بدست گرفتن ساز عین عاشیق های امروزی آذربایچان
میباشد.
ویل دورانت: نقشی که در لوحه طلایی پیدا شده در زئوه
(ماننا) شش بار تکرار می شود ٬ یعنی مبارزه یک نفر با شیر٬ و مقایسه آن با
نقشی در تخت جمشید ؛ مبارزه شاه با شیر؛ نشان می دهد که آریایی ها تا چه
اندازه از هنر و صنعت ومعماری ماننا ها تقلید و استفاده کرده اند٬ آریایی
ها هیچوقت موفق به آفریدن تمدنی نشدند ٬ آنها تمدن خود را از تمدن های
سومر٬ایلام٬ ماننا و دیگر ملل التصاقی زبان اقتباس کردند.(تاریخ تمدن٬ جلد
۱٬ص۱۱۲)
جام زرین ۶۵۰ گرمی ماننائی حسنلو که در سال 1958 میلادی (
23 مرداد 1337 شمسی) در دهکدة حاجی آباد از توابع سلدوز (نقده) در استان
آذربایجان غربی پیدا شد،قدمتی 3 هزار ساله دارد. این جام علاوه بر اینکه
نماینگر اوج هنر ماننائی میباشد،اطلاعات جالبی را در باره موقعیت ممتاز
"ورزش" در جامعه آنروزی ماننا به ما می دهد. بر روی بدنه خارجی این جام
طلائی، صحنههای ورزشی تیر و کمان ، مشت زنی ، کشتیگیری ، چوگان بازی و
ارابهرانی، بطور برجسته و با ظرافت تمام حکاکی شده است، و معلوم میدارد که
در آن روزگاران در آذربایجان سرسبز و پرآب ، این ورزشها آنچنان مورد توجه
بوده که شهر یاران مقتدر � ماننا� ضمن تجسم آن بر جام طلا، همواره آنرا در
کاخ سلطنتی مدنظر داشتهاند.نقشهای این جام همچنین کیفیت آغاز مسابقات و
صحنه تقسیم جوایز را نیز مجسم گردانیده است . معلوم میدارد 3 هزار سال پیش
که این جام را از طلای خالص ساخته و در کاخ پادشاهان ماننا نهادهاند
رشتههای ورزشی یاد شده در آذربایجان رایج بوده و پیشگامی این ورزشها به
یونان نادرست میباشدلازم به ذکر است که این جام در موزه ایران باستان
نگهداری میشود.
هنر و صنعت ماننا نه فقط به پارس ها بلکه به خیلی از ملل
دنیا تاثیر گذاشته است٬ نقش درخت مقدس و دو شیر در طرفین آن بر روی عاج
فیل٬ که از زئوه پیدا شده است یکی از شاهکاریهای هنری دنیاست ٬ آن نمونه
ای از کارهای هنری ماننا میباشد . قبر های ماننایی و ایشغوزی(ساکایی) پیدا
شده در تپه حسنلی٬ مجید تپه(نزدیکی تخت سلیمان) و زئوه٬ که مربوط به
بزرگان ماننا و ایشغوز میباشند٬ حاوی آثار هنری و زینتی زیادی میباشند و
این رسمی رایج در بین ترکان باستان بود٬ که به رسم احترام به بزرگان خود ٬
وسایل گرانقیمت تزئینی را در قبر آنان قرار می دادند. از این نوع قبرها در
آذربایجان شمالی و آسیای میانه نیز به وفور پیدا شده است. آریایی ها
مردگان خود را دفن نمی کردند٬ آنها مردگانشان را یا میسوزاندند و یا بر سر
کوهها و تپه ها می گذاشتند تا کرکس ها و دیگر پرندگان لاشخور آنها را
بخورند. بنائی که به دروغ به عنوان آرامگاه کوروش معرفی می شود ٬در حقیقت
یک معبد یونانی میباشد که سلوکیان در آنجا ساخته اند و اسامی خدایان
یونانی بر دیواره های آن حک شده است( آقای ناصر پورپیرار نیز به این مسئله
اشاره کرده است). ضمنا کوروش که در جنگ تجاوزکارانه اش در آذربایجان شمالی
به دست ترکان ایشغوز کشته شد٬ سر بریده اش به حضور تومریس خاتون ملکه
آذربایجان فرستاده شد ٬ پس نمیتواند در پاسارگاد مدفون باشد. محوطه
پاسارگاد تا ۱۹۶۰ میلادی، یک زمین زراعتی بود و اثری از هیچ بنایی در آنجا
نبود. دولت وقت ایران با کمک باستانشناسی از دانشگاه شیکاگو، با خراب کردن
کاروانسرای" آتابای" و همچنین معبدی یونانی در محوطه تخت جمشید وانتقال
مصالح آن بدانجا ، قبری برای کوروش و دیگر بناها را درست کردند. اگر کسی
به نوشتجات یونانی و تصاویر خدایان یونانی در سنگهای قبر دروغین کوروش
نگاه کنند، متوجه این دغل بازی پان فارسها خواهند شد.آقای پورپیرار محقق
فارس، با مدارک موثق و عکسها آن را ثابت کرده است.
رابرت دایسون باستان شناس آمریکایی که در تپه حسنلی(۱۲
کیلومتری جنوب دریاچه اورمیه) کاوشگری کرده است ٬ مینویسد: این منطقه از
۶۰۰۰ ق.م. تا ۶۰۰ ق.م. مسکون بوده است و آثار زیادی از ماننا ها ٬ اورارتو
ها و ایشغوز ها در آنجا وجود دارد٬ پیاله زرین با نقش های بی نظیر بر آن٬
نه فقط در باستانشناسی ایران بلکه در دنیا بی نظیر است(م.ت.ذهتابی٬تاریخ
دیرین ترکان ایران٬ ص ۳۸۹).٬ محمد تقی مصطفوی٬ رئیس سابق اداره
باستانشناسی ایران در باره جام زرین ماننایی اظهار داشته است که: اهمیت
فوق العاده جام زرین حسنلی عبارت از آن است که ٬ اولا جزئیات تمدن ماننا
را نشان می دهد ٬ و از طرفی نفوذ عمیق تمدن و هنر ماننا بر تمدن هخامنشی ٬
خصوصا در سنگ تراشی ها و حکاکی ها ی تخت جمشید را بطور واضح نشان میدهد.
(دکتر ر.رئیس نیا٬ آذربایجان در سیر تاریخ٬جلد۱٬ص۲۳۱ ).
ماننایی ها در صنعت قنات سازی٬ پرورش اسب٬ ساختن باغات میوه (خصوصا انگور)و کشاورزی٬ صنعت فلزکاری و معماری مشهور بودند.
قدیمی ترین ظرف منقش به تصویر شطرنج ٫جامی است که از
ویرانه های حسنلو در آذربایجان به دست آمده است و آن را از قرن نهم پیش از
میلاد یعنی دوره ماننا٫می دانند. این نقش در بخش زیرین جام از یک طرف
دارای 10 خانه و از طرف دیگر 9 خانه دارد.
سیستم اجتماعی و سیاسی ماننا: با توجه به اینکه
بنیانگذاران دولت ماننا همان قوتتی-لولوبی ها بودند٬ لذا همان دموکراسی
ابتدایی و فدرالیسم سنتی که از خصوصیات ترکان باستان بوده در آنجا نیز
حاکم بود. م.دیاکونوف در این باره می نویسد: توده های مردم به طور وسیعی
در کارها و امور اجتماعی شرکت می کردند و با استناد به منابع تاریخی ٬ در
آن زمان ملت ماننا بر علیه یک شاه مستبد(آزا) قیام کرده و او را از سلطنت
به زیر کشیدند ٬ در حالی که همچین مسئله ای در دولت های همسایه آنها دیده
نشده و این قیام نشانگر سیستم دمکراسی ابتدایی آنها بود.(تاریخ ماد ٬
ص۱۶۶). روحیه آزادی خواهی٬ عدالت طلبی و قیام بر علیه مستبدین در
آذربایجان امروزی ریشه در تاریخ چند هزارساله این سرزمین کهن دارد.
دین مانناها:دین ماننا یی ها شامانیزم بود و دین زرتشت (
نه آن دین زرتشتی قلابی که در قرن ۱۲ میلادی در هند اختراع کردند) از بطن
مذاهب مختلف شامانیزم رشد کرده و ۱۰۰-۲۰۰ سال بعدش در اواخر امپراتوری ماد
در همان جا یعنی آذربایجان ظاهر شد. هخامنشیان دشمنان سرسخت دین زرتشت
بودند و هر سال روزی را به نام روز مغ کشی جشن می گرفتند. دین زرتشت بعدها
از زمان ساسانیان به بعد در بین فارس ها هم رایج( در آن موقع دیگر اثری از
پیام اصیل آن دین باقی نمانده بود)شد. بعضی ها زرتشت را افسانه ای بیش
نمیدانند٬ مثلا ناصر پورپیرار مینویسد: اثبات شخص زردشت ، دین زردشتی و
کتاب اوستا و آتشکده و غیره پیش از قرن چهارم هجری از هیچ راهی میسر نیست
و کوچک ترین اشاره و مستند تاریخی یا باستان شناسی در این باره وجود
ندارد. دین زردشت از ابداعات شعوبیه در قرن سوم وچهارم هجری و یکی از
ابزارهای آنان برای ایجاد مفاخرات قلابی فرهنگی نزد ایرانیان بوده است.
اثبات اختراعی بودن دین زردشت و ابداع آن پس از ظهور اسلام از راه های
بسیار متنوعی میسر است. ?ر بخش راجع به ماد در این باره بیشتر خواهم نوشت.
از نظر سیستم اداری٬ سرزمین ماننا بر اساس مناطق مسکونی ایل ها و قبایل
مختلف به ایالت های زیادی تقسیم شده بود و هر منطقه ای توسط اقوام ساکن آن
منطقه اداره میشد و در راس حکومت هر منطقه شخصی با لقب شاکنو shaknu قرار
داشت. برای مثال فقط در منطقه هوری نشین ماننا (غرب و جنوبغرب دریاچه
اورمیه) در حوالی قرن ۹ق.م. حداقل ۳۰ امیرنشین نیمه مستقل وجود داشت.ایالت
های ماننا -ماد به صورت نیمه مستقل اداره می شدند. نمونه ای از اسامی این
ایالت ها: امیرنشین اوایش دیش(منطقه مراغه امروزی)٬به زبان سومری
۱۳دندانه( ترکی امروزی همان معنی را دارد، او=اون، ایش=اوش یا اوچ؛ دیش=
دندان یا دندانه) ٫ زیکئرتو (منطقه میانه و اردبیل امروزی)٬ آندیا (مناطق
بالایی دره قیزیل اوزن و سفیدرود)٬ دیوک (منطقه شمالی دره قیزیل اوزن)
ائللی پی(در نزدیکی کرمانشاه امروزی) مادای ( مناطق همدان٬قزوین٬قم٬
کاشان٬زنجان) و غیره. تمام این مناطق امیرنشین کوچک از نقطه نظر نژادی و
زبانی خیلی به همدیگر نزدیک یا عین هم بودند٬ مثلا زبان اهالی زیکئرتو و
ماننا ها یکی بود و به همین خاطر نمایندگانی را که زیکئرتو ها به در بار
آشوری ها فرستاده بودند ٬ با آشوری ها از طریق مترجمین ماننایی صحبت می
کردند.(م.دیاکونوف٬ تاریخ ماد٬ص ۵۱۱ ).
علت اینکه مستقر شدن یک دولت واحد و قوی٫ ماننا٫ در
آذربایجان چندین قرن طول کشید ٬این بود که با تشکیل و قوی شدن دولت مرکزی٬
از قدرت و نفوذ شاهان محلی کاسته می شد و منافع شخصی آنان را تهدید میکرد٬
بدان جهت آنان موافق به تشکیل دولت مشترک نبودند٬ تا اینکه تهاجمات مکرر
خانمان برانداز آشور ّشاهان محلی ماننا-ماد را متقاعد به همبستگی و اتحاد
کرد. آشوریان بعد از تشکیل دولت ماننا نیز ٬ در طی دو دوره طولانی حملات
ویرانگری را بر علیه ماننا-ماد انجام دادند٬ موج اول حملات آنان از سال
۸۳۴ تا ۷۸۸ ق.م.(به مدت ۴۶ سال) و موج دوم حملات آنان از ۷۴۴ تا ۶۷۸ ق.م.
(به مدت ۶۶ سال) ادامه داشت ٬ عمده ترین هدف آشوریان از این حملات در آن
مقطع زمانی تضعیف دولت ماننا بود. در این دو دوره ذکر شده همه شاهان آشور
به آذربایجان لشکر کشی کردند و در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:
سلمنسر سوم در سال۸۴۲ ق.م قیام مردم نامار را سرکوب کرده و یانزی سینی شاه
منطقه بیت همیان در جنوب نامار را بر سر حکومت نامار گذاشت. یانزی در سال
۸۳۴ ق.م.از اطاعت آشور سر پیچید و سلمنسر برای تنبیه او دوباره بدانجا
لشکر کشید و نامار را ویران کرد. یانزی سینی به خاک ماد پناه برد.سلمنسر
سوم آن را بهانه قرار داد و به ماننا-ماد حمله کرد. بعد از گذشتن از رود
دیاله ۲۷ منطقه امیرنشین در پارسوا (ایالت جنوبی ماننا) را تابع خود کرد.
او بعدأ منطقه مئسی در مسیر شمالی رود جیغاتی را گرفته و از رودخانه گذشته
و به منطقه همدان وارد شد. با گذشتن از رود جیغاتی مناطق آرازیاش و خارخار
را گرفت و برای اولین بار در منابع آشوری این مناطق را با نام مشترک
آمادای ذکر شده است. سلمنسر در سالنامه اش از فتح چهار قلعه ٬ کوآکیندا
٬Kuakinda تارزانابیTarzanabi ٬ ائسامولEsamul ٬ کی نابلیلا Kinablila در
نزدیکی همدان در آمادای خبر میدهد و به تایید زبانشناسان همه این اسامی
مربوط به اقوام قوتتی می باشد.سلمنصر سوم با اسیر کردن یانزی به نینوا
برگشت. تاریخ نویسان پان فارس و بعضی از حامیان خارجی آنان ٬همچون گیریشمن
معلوم الحال(مزدور دولت استمارگر انگلیس)٬ بدون داشتن کوچکترین مدرکی و
فقط به علت شباهت ظاهری کلمه پارسوا با کلمه پارس سعی کرده اند که پارشوا
را با قوم پارس ربط بدهند. پارسوا بر عکس ادعاهای بی اساس پان فارس ها ٬
طبق کتیبه های آشوری در قسمتهای جنوبی بستر رود دیاله٬ یعنی در شمال شرق
نامار واقع شده بود ٬ نه در جنوب شرقی دریاچه اورمیه. پارسوا parsuva یا
پارشوا Parshuvaبه معنی کناره و مرز در زبان آشوری بود و هیچ ربطی به قوم
پارس ندارد. بدون هیچ مدرکی پان فارس ها ادعا میکنند که پارسوا در نزدیکی
دریاچه اورمیه بوده و اینکه پارسها در ۸۰۰ ق.م. از آنجا کوچ کرده (۶۰۰
کیلومتر راه کوهستانی را پیموده)و به فارس کنونی رفتند. این ادعا به سه
دلیل رد شده است: ۱)کلمه پارسوا هیچ نوع ارتباطی با کلمه پارس ندارد٬
۲)هیچ سندی که نشانگر کوچ خیالی آریایی ها از آن منطقه به فارس باشد وجود
ندارد٬ ۳) اسامی ۲۷ شاه محلی پارسوا و اسامی مکان ها در آنجا(کتیبه های
آشوری نام برده اند) همه غیر آریایی و مثل اسامی ماننا-قوتتی میباشند٬
برای مثال: توناکو٬ ساسیاشو٬ توتشدی٬ کوشیاناشو غیره.م.دیاکونوف آریایی
بودن پارسوا را با قطعیت رد میکند.(پروفسور ذهتابی٬تاریخ دیرین ترکان
ایران ص۲۸۹) . م?قق گرامی آقای ناصر پورپیرار ( اولین تاریخدان با وجدان
فارسی زبان که با جرات و شهامت دروغ ها و جعلیات شوینیسم فارس را افشا
کرده است) نیز با دلایل مستند و قاطع ارتباط پارس ها را با منطقه پارسوا
رد می کند و به عقیده ایشان اقوام آریایی اولین بار در نیمه های قرن ۶
ق.م. به فلات ایران آمدند. به عقیده ایشان کلمه٬ پارسه٬ لقبی بود که
بومیان ایران(ایلامیان٬ مادهاو..) به قوم خونریز و بی نشان هخامنشی داده
بودند ٬و در فرهنگ عیلام-ماد ٬ گدا٬ولگرد و مهاجم معنی شده است٬ از این
لقب مشتق ٬پرسه زدن ٬ در فارسی آمده است و حتی صدای عصبانی سگ را مردم
ایران۲ به قیاس صدای ٬پارس٬ شناختند.٬ به معنی ولگرد٬ و به علت خشونت و بی
رحمی شان به پارس کردن سگ....(ناصر پورپیرار٬ ۱۲ قرن سکوت٬ تهران٬۱۳۸۰ ص
۲۱۸)
شامش آداد پنجم (۸۲۴-۸۱۰) بعد از ساکت کردن اختلافات داخلی
در آشور و تثبیت حاکمیت خود ٬ در رابطه با آن حوادث کتیبه ای نویسانده ٬
ودر آن کتیبه سرحدات شرقی آشور را کوههای شوردیرا(شوردره) و آریدو اعلام
می کند.از غنیمت هایی که شامش آداد V از آذربایجان برد ٬ شترهای دوکوهانه
نیز ذکر شده است٬ وبه عقیده بعضی از تاریخدانان ٬ آن نشانگر مهاجرت قبیله
های کوچک جدید ترکی از آسیای میانه به آذربایجان در آن مقطع زمانی و
پیوستن به هم تباران بومی آنجا (قوتتی-لولوبی هاو..) میباشد. شامش آداد
پنجم در کتیبه ای به فتح قلعه های اوراشurash و سیبارSibar در نزدیکی
زنجان امروزی اشاره میکند و از کشته شدن۶۰۰۰ سرباز قوتتی سخن میگوید. شامش
آداد پنجم بعدا در نزدیکی قزوین شهر ساق بیتو Sag bitu را ویران کرد.
سیبا?(سابیر٬ ساویر)اسم یکی از قبیله های بزرگ و قدیمی ترکان میباشد که در
۱۸۰۰ق.م. نیز از طرف بابلیان و ایلامیان به آنها اشاره شده است.بعدها نیز
در ترکیب قبایل اغوز اسم این قبیله دوباره ذکر میشود. .(م.ت.ذهتابی٬تاریخ
دیرین ترکان ایران٬ص ۲۸۸).
تیقلت پیله سرIII در سال ۷۴۴ ق.م. از سمت جنوبغرب به ماننا
حمله کرده و در منطقه پارسوا دو تن از شاهان محلی را شکست داد٬. اسم یکی
از آنها توناکو ( با اسم اصیل افراسیاب٬ تونقا از یک ریشه میباشد) بود که
شاه منطقه ساسیاشو بود. اسم دیگری میتا کی ( هم ریشه با مته? مادای٬ ماد)
شاه منطقه بیت سانقی بود. تیقلت پیله سر IIIدر کتیبه هایش از شکست بی سی
خادیم Bi si Khadimشاه منطقه کیشه سو Kishe su و ائرئنزیاش (در نزدیکی
همدان کنونی) نیز نام میبرد. همه این اسامی ترکی میباشند. در سال ۷۳۷ ق.م
تیقلت پیله سر III برای بار دوم به ماننا حمله کرد و در ماد مرکزی چندین
شهر را فتح کرده و عده ای از ساکنین آنجا را به شمال سوریه و فینیقیه
تبعید کرد. آشوریان در کتیبه ای اسامی طوایف مادی تبعید شده را بدین صورت
ذکر کرده اند.: ایللی لیIillili ٬ ناککابیNakkabi ? بودیا Budia ٬
دونیDuni ٬ بیللی Billi ٬ بانیتی Baniti ٬ سانقیلی Sangli . همه این اسامی
نیز ریشه ترکی دارند.
ساردوی دوم(۷۳۳-۷۵۳) در جنگ با تیقلت پیله سر III مغلوب شد
و شاه ماننا از فرصت استفاده کرده و مرزهای غربی ماننا را گسترش داد.
.(م.ت.ذهتابی٬تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص ۲۸۹ -۲۹۰) سارگون II در سال
۷۱۶ق.م. بعد از شکست دادن اورارتو ها وارد ماننا شد و شهرهای
سوبی(صوفیان)٬ تامارکیس(تبریز)٬ اوش قایا(اسکو )و صدها ده را به آتش کشیده
و ویران کرد و آن مناطق را برای همیشه ازدست اورارتو درآورد. بعد از مدت
کوتاهی دولت ماننا آن مناطق ماننایی را باز پس گرفت و ضمیمه ماننا کرد. از
سال ۷۱۳ق.م. مانناها دیگر به آشور خراج نداده و حتی به شهرهای آنان حمله
کردند و این عمل آنها باعث شد که سارگونII در اواخر آن سال دوباره به
ماننا و ماد مرکزی حمله کند.سارگون II بعد از جنایات زیاد درذربایجان٬ در
سال ۷۰۵ق.م. در ماد مرکزی به دست قوتتی ها کشته شد. ا?ن حملات خانمانسوز
ضرورت ایجاد دولتی قوی را در آذربایجان ایجاب میکرد که در نهایت منجر به
اتحاد امیر نشین ها و ایل های مختلف آذربایجان و تشکیل دولت ماد شد و
ماننا قلب آن دولت محسوب میشد. آمدن ترکهای تازه نفس ایشغوز در حوالی ۷۰۰
ق.م. به آذربایجان و اتحاد آنها با خویشاوندان ماننایی و مادی خود، به
ایجاد شرایط برای تشکیل دولت ماد کمک کرد.
به دلایل سیاسی از ۸۰ سال قبل سیاست ترک ستیزی بخش مهم
سیاست حاکمیت در ایران شد .سیاست ترک ستیزی٬ . برای مثال٬ برای تضعیف هرچه بیشتر
موقعیت و نفوذ ترکها در ایران٬ با جعل تاریخ و جعل مشروعیت تاریخی برای
کردها٬ سعی میکنند تا آنها را در آذربایجان سکونت دهند ٬ و از ۸۰ سال پیش
صدها طایفه و قبیله کرد را از شمال سوریه و عراق آورده و در مناطق غربی و
جنوب غربی دریاچه اورمیه سکونت داده اند٬ تا هم سرزمین آذربایجان را تجزیه
کنند و هم بتوانند بین ترکان آذربایجان و آناطولی دیواری گوشتی ایجاد کنند.
زبان قوتتی-لولوبی ها(ماننا-ماد): منابع آشوری و بابلی به
رایج بودن چند زبان در آذربایجان اشاره می کنند٬ قوتتی-لولوبی٬ هوری٬
مئهرانی و کاسپی٬ خصوصیات این زبان ها هنوز بدرستی کاملا روشن نشده است
ولی اسناد موجود نشانگر آن است که این زبان هااز یک طرف با زبان تمدنهای
قدیمی منطقه یعنی ایلام٬ کاسسی ها و آلبانی ها و دیگر اقوام آذربایجان
شمالی و ساکنین جنوب غرب دریای خزر و از طرف دیگر بین خود خویشاوندی و
شباهت زیادی داشته اند.(م.دیاکونوف٬ تاریخ ماد٬ص۶۱) . یامپوسکیjamposki:
قوتتی ها بعدا اوتی اودی نیز نامیده شده اند و در ایجاد دولت آلبان ها در
آذربایجان شمالی سهیم بودند..( تاریخ ماد٬ص 62 ) خویشاوندی و شباهت زبان
ماننا با ترکی آذری امروزی: اسناد باقی مانده از ماننا ها نشانگر آن است
که زبان اقوام تشکیل دهنده ماننا با زبان ترکی امروزی از یک ریشه می باشند
و ترکی آذری امروزی وارث زبان قوتتی-لولوبی ها میباشد.. در اینجا به ذکر
چند نمونه از لغات مشترک بین ترکی امروزی با آن زبان باستانی آذربایجان
بسند می کنم٬ (برگرفته از پروفسور ذهتابی٬تاریخ دیرین ترکان ایران
ص۳۶۲-۳۶۳)
در سال ۱۳۷۴ در نزدیکی شهر اهر لوحه ای زرین با نوشته ای
ترکی با خط اورخون پیدا شد، و عکس این نوشته در ص ۳۱۰ کتاب " تاریخ دیرین
ترکان ایران؛ جلد ۱) وجود دارد. رژیم پان فارس ایران وقتی که متوجه شد که
آن مربوط به ترکان میباشد.از تحقیق بر روی این لوحه جلوگیری کرد.
?وحه پیدا شده در اهر، با خط اورخون و به زبان ترکی
کلمه پدر را ماننایی ها آتا و آدا می گفتند٬ در ترکی
امروزی آذری هم کلمه آتا به همان معنی استفاده میشود ودر بعضی از روستا
های آذربایجان به پدر آدا ?یگویند
-کلمه خان در بین ماننا ها٬ با همان معنی امروزی اش در
زبان ترکی استفاده می شد٬ برای مثال شوما خان٬ از سرکردگان ماننا.
عیلامیان نیز از کلمه خان به همان معنی استفاده میکردند.
- پسوند تاش٬ داش در زبان ماننا ها نیز مثل زبان ترکی امروزی رایج بود٬ برای مثال باتاش.
- کلمه آتیلا که در بین ملل مختلف ترک به عنوان اسم مرد
استفاده میشود ٬ در بین ماننا ها نیز استعمال آن اسم رایج بود ٬ برای
مثال. هورپ آتیلا .
- عدد سه را ماننا ها اوش می گفتند٬ در ترکی امروزی هم اوچ و اوش استعمال میشود..
-کلمه قایا هم در زبان ترکی امروزی و هم در زبان ماننایی
به معنی سنگ بزرگ یا صخره میباشد٬ در منابع آشوری از شهر اوش قایا( اسکو
امروزی) در سرزمین ماننا یاد شده است.
- کلمه آت به معنی اسب در ترکی امروزی در خیلی از کلمات
قدیمی ماننایی استفاده شده است ٬ هرچند که معنی این کلمات هنوز معلوم
نشده٬ برای مثال: آت تارکیت تا٬ آت کال سو و غیره.( رئیس نیا ٬ جلد ۱٬ ص
۲۳۶). برای آشنایی با زبان و تبار ماننا ها-مادها علاوه بر آثار باقی
مانده از خود آنها٬ بهترین منبع و اسناد همان کتیبه ها و سالنامه های
آشوری میباشد: آداد نئراری (۹۱۱-۸۹۰ق.م.) در کتیبه ای اشاره میکند که
قوتتی ها را در ماننا شکست داده و ماننا را تابع خود کرد. (م.ت.ذهتابی٬
تاریخ دیرین ترکان ایران٬ص ۲۶۵ ).
-شامشیلو شاه آشور در کتیبه ای از ۷۷۴ق.م. اشاره می کند که به ماننا حمله کرده و قوتتی ها را در ایالت نامار شکست داد.
۴۰سال بعد از شامشیلو ٬ تیقلت پیله سر سوم در سال ۷۳۸ق.م.
به ماننا و ماد مرکزی حمله کرد ٬ او در کتیبه ای اشاره میکند که عده کثیری
از قوتتی های ماننا-ماد را اسیر گرفته و به شمال سوریه و فینیقیه تبعید
کرد. در این کتیبه اسامی ایالت های مختلف قوتتی ها در ماننا و ماد نام
برده شده است٬ برای مثال: ایللی لی Illili ٬ بیللی Billi ٬ سانقلی Sangili
.(م.دیاکونوف٬تاریخ ماد٬ص ۱۸۹ ). ریشه و معنی این اسامی همه این اسامی
ترکی میباشد. ?شوریان از مناطق قم٬ همدان٬ با نام مشترک بئل آلی نام
میبرند.(تاریخ ماد ٬ص۱۹۲). این اسناد تاریخی نشانگر آن است که قوتتی ها تا
حوالی ۷۰۰ق.م هنوز هم در منطقه ای وسیع از لرستان تا قم ٬ قزوین٬ ارس٬
گیلان و همدان ساکن بودند و ساکنین و حاکمین اصلی این مناطق بودند٬ و بعد
ها به اسم ماننا و ماد مشهور شدند. در کنفرانس به اسم٬ تاریخ و تمدن
ایران٫ عده ای از خود پان فارس ها به آریایی نبودن مادها اشاره کردند٬
برای مثال٬ هما تاج بازیار : تحقیقات علمی نشان میدهد که هیچکدام از تمدن
ها و دولت های موجود در فلاتی٬ که بعدها ایران نامیده شد ٬ تا سده شش قبل
از میلاد آریایی نبودند.تحقیقات دانشمندان اروپایی و همچنین اسناد آشوری-
بابلی نشانگر آن است که در کوههای زاگرس و مناطق اطراف آن تا ۸۰۰ ق.م هیچ
اثری از اقوام آریایی وجود نداشته است. در آذربایجان امروزی ٬ماننا ها که
قلمرو حکومتشان تا قم و اصفهان کشیده شده بود ٬ در غرب آنها اورارتو و در
جنوبغرب٬جنوب و قسمتهای مرکزی دولت مقتدر ایلام بود. در حوالی ۸۰۰
ق.م.برای اولین بار در خارج از مرزهای شرقی ماد مرکزی به امیرنشین های
کوچک آریایی برخورد میکنیم که نشانگر کوچ تدریجی آنان از طرف شرق به فلات
ایران می باشد.در کتیبه های آشوری و بابلی هیچ اثری از اسم مکان یا شخص
آریایی تا ۸۰۰ق.م دیده نمیشود. (کنفرانس تاریخ و تمدن ایران ٬ سال
۱۳۵۳تهران٬ص۳۰)
البته لازم به ذکر است که منظور سخنران از قید شدن اسم
آریایی ها در منابع آشوری در ۸۰۰ ق.م. کلمه پارشوا=پارسوا میباشد ٬
همانطور که در بالا توضیح داده شد تحقیقات علمی ارتباط بین آریایی ها و
پارسوا را قویأ رد میکنند. لذا اولین با اسم آریایی ها در اواخر امپراتوری
ماد در ایالت امروزی فارس آشنا می شویم. اگر هم فرضیه های پان فارس ها را
قبول کنیم که آریایی ها در حوالی ۸۰۰-۹۰۰ ق.م. به ایران آمده اند ٬ باز
میبینیم که به نوشته آشوریان٬ قوتتی ها ?سابیر ها(اجداد ترکان آذری) هنوز
بعد از ۱۶۰ سال بعد از آمدن آریاییها یگانه ساکنین ماننا و ماد مرکزی بوده
و حاکم بر مناطق خود بوده اند ٬و با قدرت با آشوریان تجاوزگر میجنگیدند.
پس فرضیه احتمالی امکان ورود آریایی ها به آذربایجان کاملا منتفی می باشد
. ضمنأ آنهایی که به تاریخ و انسانیت خیانت کرده و برای رسیدن به اهداف
دنیوی و توجیه برتری طلبی خود تاریخ را براحتی تحریف می کنند ٬ عاجز از
جوتب دادن به این سوالات هستند: خلق های پرقدرت و کهن قوتتی-لولوبی٬ سابیر
و غیره که در مدت بیش از ۳۰۰۰ سال بارها صاحب دولت بوده و همواره با
متجاوزین قدرتمندی مثل آشور جنگیده و از سرزمین خود دفاع می کردند٬ یکباره
به کجا رفتند؟ آیا مگر هیچ عقل سلیمی می تواند دروغ به این بزرگی را قبول
کند که ملتی به آن بزرگی(ملکه ناوار قوتتی ۱۰ هزار نیرو به کمک ایلام می
فرستد در حالی که خود مشغول جنگ هست) که ریشه چند هزار ساله در این خاک
داشته و متجاوزین قدرتمندی چون آشور موفق به تسلط بر آنها نشدند٬ حالا با
آمدن چند هزار نفر قبایل چادرنشین خیالی آریایی یکدفعه از روی زمین محو و
ناپدید بشوند؟ از خود و سرزمینشان دفاع نکنند؟ از آن گذشته منابع آشوری که
به کوچکترین حادثه در ماننا-ماد اشاره کرده اند هیچ خبری از مهاجرت اقوام
آریایی به آذربایجان (ماد-ماننا) را نمی دهند٬ و ضمنا تجاوز و یا کوچ یک
قوم جدید به هر سرزمین باعث عکس العمل و مقاومت صاحبین اصلی و بومیان آن
سرزمین می گردد ٬ولی تاریخ هیچ نشانی از برخورد و جنگ بین قوتتی های
ماننا-ماد و آریایی های خیالی را نمی دهد.
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
دولت,
یازار :
+0 به یه ن
دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: آذربایجان سرزمین شگفتیهاست. تاریخ
آن نیز مملو از اتفاقات و حوادث بیمانندی است كه هر خواننده ای را دچار
حیرت و شگفتی میسازد. نگاه به تاریخ این سرزمین میبایست توام با بررسی
تاریخ ملل همسایه باشد. سدهها و هزارههاست كه اقوام بیشماری در این
سرزمین دوش بدوش هم فعالیت داشته، بنای تمدن و مدنیت نهاده و تا امروز هم
در كنار یكدیگر با صلح و صفا، هرچند كه گاهی با برخوردهای خونین هم همراه
بوده، اما با تحمل و بردباری زیستهاند. در این تاریخ پر فراز و نشیب،
اقوام و ملل مختلف با مردم بومی این سرزمین برخوردها و زد و خوردها
داشتهاند كه گاهی غالب و گاهی مغلوب گشتهاند و برآیند تمامی تاریخ همانی
شده است كه امروز مردم غیور آذربایجان را تشكیل میدهد. این پروسهی تاریخی
در تكوین و تكامل تشكیل ملت بزرگی كه امروز در آذربایجان و سویه ای آن
میزیند از دید بسیاری از پژوهندگان به دلایل خاص مغفول مانده و یا حتی
میتوان گفت كه به اجبار مسكوت نهاده شده است. تاریخ این سرزمین از ۲۵۰۰
سال یا ۳۰۰۰ سال پیش آغاز نمیگردد؛ پیش از آمدن آریاییها بدین سرزمین –
با هر عنوان و هر حركتی – مدنیت و تمدن استواری وجود داشته است كه آثار
باقی ماندهی آن در سال های اخیر از زیر خاك بیرون كشیده شده و از تمدنی
پیشتر از ۷۰۰۰ سال خبر میدهد. پرداختن به این تاریخ و فرهنگ و مدنیت
پاگرفته در آن، بدین سادگی هم نخواهد بود؛ زیرا یكجانبه و تك بعدی نمیتوان
با این تاریخ كه بخشی از تاریخ تمدن بشریت است به نتیجه رسید. لذا باید
تاریخ مللی را كه در این سرزمین به تولید فرهنگ و ادب پرداختهاند مد نظر
قرار داد و بدور از تعصب های كور قومی، به كشف واقعیتها نشست. البته آنچه
تا امروز به عمد و با دسیسهی استعمار در این زمینه مغفول مانده است فرهنگ
و زبان غالب امروزی است كه بویژه در سدهی گذشته به نسیان سپرده شده است و
تاریجی جعلی برای آن نوشته شده است. لذا همت این نوشتهها، نگاهی علاوه بر
كل ادبیات و فرهنگ ملل گوناگون این دیار – به زبان های فارسی، عربی و
تركی است – توجه خاصی به فرهنگ تركی خواهد بود تا از نسیان و غفلت بیرون
آورده شود. با این همه، ادبیات فارسی و حتی عربی در آذربایجان گنجینه ای
زوالناپذیر تلقی میگردد كه نمیتوان بدان بیتوجه، یا حتی كم توجه ماند.
ما هم قصدی بر بیتوجهی و یا كمتوجهی بدان نداریم؛ بلكه بررسی تاریخ
ادبیات را در همهی زبان های رایج و اقوام مختلف در طول زمان را به بررسی
خواهیم نشست.
آذربایجان تاریخی پر فراز و نشیب دارد. حكومتهایی مانند
گوتیها، لوللوبیها؛ هورریها؛ ساكاها؛ اورارتوها؛ مانناها و مادها
تمدنهایی را بنا نهادهاند. اینان زبانشان التصاقی بوده و فرهنگ و مدنیتی
پایدار از خود بجا نهادند. بنابراین جا دارد كه تاریخ را از باستانیترین
دورانها آغاز كنیم و مرحله به مرحله پیش بیاییم.
قوتتیها
گوتتیها یا قوتتیها حدود سه هزار سال پیش از میلاد وارد
عرصهی حكومتی شدند و تمدن خود را بنا نهادند. اورارتوها كه هزار سال پیش
از میلاد در آذربایجان سكونت یافتند مانناها و مادها را با نام گوتتی
میخواندهاند. در ادبیات كهن، گوتّیها را با نام كوه های جودی(یادآور
توفان نوح و محل فرود كشتی نوح) كه در شمال كوه های آشور واقع است یكی
میدانستند.
سه هزار سال پیش از میلاد، سرزمین های ماد بعدی را كه نام
آذربایجان از آن گرفته شده است با نام گوتتی میشناختند. در منابع سومری و
هورری، در همین سرزمینها قبایل هورّی، لوللوبی و گوتیها میزیستهاند كه
بعدها جایگاه اصلی مادها شد. در بارهی دولت گوتّی اطلاعات وسیعی در دست
نیست؛ اما این را میدانیم همین گوتّیها در سرزمین هایی كه امروز
آذربایجان خوانده میشود سكنی داشتهاند همین سرزمینها زمانی دیگر وطن
لوللوبیها شده است. این سرزمین از رود دیاله آغاز شده تا دریاچهی اورمیه
امتداد مییافت. لوللوبیها در غرب این دریاچه میزیستند و گوتتیها در شرق
دریاچه اورمیه.
میدانیم كه سومریان توسط اكدیان از بین رفتند. كتب تاریخی از
غلبهی گوتّیها بر اكدیان مینویسند. این مورخان تعجب خود را از غلبهی
گوتّیان بر اكدیان نمیپوشانند. زیرا باور دارند كه هرچند اكدیان دارای
تمدنی برتر بودهاند اما مغلوب گشتند. بنا به نظر آنان گوتّیها بتازگی به
كشاورزی روی آورده بودند و دارای تمدن بالائی هم نبودند. در پی جستجوی
دلایل غلبهی گوتیان بر اكدیان بر این باورند كه گوتیان دارای سلاح های
برتری بوده و خویشی و دلبستگی بین آنان بالاتر از اكدیان بوده است.
بنابراین استحكام خانوادگی و سلاح مدرن گوتتیان را دلیل اصلی غلبه آنان بر
اكدیان قلمداد میكنند.
از این گذشته احتمال میدهند كه گوتیان از پیش با اكدیان
روابطی برقرار كرده و نظر اكثریت را برای بدست گرفتن حكومت جلب كرده بودند.
تاریخ نشان میدهد كه اكدیان در اواخر حكومت خود، استبداد و زورگوئی بر
مردم را شدت داده بودند و مردم از دست حكومتیان رنجیده شده بودند. اكدیان
تمام دوران حكومت خود را با جنگ و جدال سپری كرده و آرامش مردم را در نظر
نمیگرفتهاند. لذا گوتیها با استفاده از نارضایتی مردم اكد، علیه حكومت
بپا خاسته و توانستهاند با حمایت خود مردم اكد، دولت آنان را سرنگون
سازند. در این حركت، گوتیها توانستند نظر جمع بسیاری از مردم ناراضی را به
خود جلب كرده و آنان گوتیها را بعنوان حكومتی پیشرو بر دولت خود ترجیح
دهند. در عین حال بسیاری از مورخان، از ویرانی برخی شهرهای آن زمان مانند:
آكشاك، خورساگ، لاما، در، آداب، اوروك و لاراك را نیز خاطرنشان میسازند.
لذا تنها دلیل غلبهی گوتیها بر اكدیان را حركت ضد استبدادی آنان
میدانند. گوتّیها در زمان سومریان وارد كارزار حكومتی شده و ادارهی
كشوری را فراگرفته بودهاند.
نام گوتیوم بعد از ساراگون ورد زبانها شد و مورخان توانستند
نامی از آنان ببرند. با تكیه بر نوشته های این مورخان است كه میتوان گفت
گوتّیها ۲۳ قرن پیش از میلاد، خاقانهای خود را بوجود آوردند. با تكیه بر
این مواد تاریخی است كه میگوئیم نارامسیس پادشاه اكد با خاقان های
گوتّیها به نبرد روی آورد، اما توسط همانان نابود شد. یاكوبسون Jakobson
دانشمند سومرشناس دانماركی از غلبه یافتن انریداوازیر Enridavazir خاقان
گوتّیها بر نارامسیس و سلطه بر سرزمین های بین النهرین سخن میراند. در
این مورد از كتیبه های بازمانده از اكدیان میتوان اشارات قابل ارزشی را
بدست آورد كه از غلبه گوتیان بر اكدیان سخن میراند. چنین به نظر میآید كه
گوتیان بر اكدیان حمله آورده و توانستهاند با وحدت بر این امر فایق آیند.
با این حال، شاركالی شاریSharkalisharri فرزند نارامسیس توانست وضع را به
نفع خود برگرداند و بینالنهرین را دوباره بازپس بگیرد. همچنین رهبر
گوتّیها با نام سارلاقاب Sarlagab را اسیر گرفته و صد سال دیگر بر دوران
حكومت اكدیان تداوم بخشند.
گوتّیها دوباره با قدرت گرفتن سلالهی اكدیان تحت فشار قرار
میگیرند. بنابراین همین گوتّیها آرام – آرام گردآمده و در سرزمین های
آذربایجان مستقر میشوند. احتمال دارد كه در اینجا هم با لوللوبیها
برخوردهایی داشتهاند. ۲۲۳۰ سال قبل از میلاد بود كه سلسلهی سارگون توسط
گوتیان از بین رفت. بین سال های ۲۲۳۰ و ۲۱۲۰ فبل از میلاد، سومریان و
اكدیان حكومت گوتیان را میپذیرند. اما باید اضافه كرد كه گوتیان باز توسط
سومریان منحل گشتند. این امر را اتوكه گال Utukegalیك بهادر سومری انجام
داده است. این سردار بزرگ اهل اوروك بوده و بین سال های ۲۱۲۰ و ۲۱۱۳ حكومت
كرده است.
هرچند اطلاعات اندكی در بارهی زبان گوتّیها در دست است، اما
همهی محققان زبانشناس و باستانشناس زبان آنان را التصاقی دانستهاند.
كتیبهها و متون اندكی از آنان در دست است؛ محققان تنها با توسل به اسامی
۲۰ تن از امپراتورها و امرای گوتّیها به بررسی پرداخته و نظر دادهاند.
این تحقیقات نشان میدهد كه زبان گوتیان بسیار نزدیك به زبان هورّیها بوده
و بویژه ساختمان و خصوصیات حروف و تلفظ نزدیكی بسیاری بهم داشتهاند. آنان
نظر میدهند كه هرچند زبان گوتیان با زبان عیلامی، سومری و لوللوبی بسیار
نزدیك بوده، اما ماهیت مستقلی را دارا بوده است. هامی Hami دانشمند فرانسوی
در كتاب “سیمای انسانی” خود چنین مینویسد: “امروز آذربایجانی هایی كه در
اطراف شوشا زندگی می كنند بسیار شبیه مجسمه هایی هستند كه از لوللوبیها و
گوتّیها باقی ماندهاند.”.
حكومت گوتتیها در بینالنهرین به مدت ۱۲۵ سال تداوم یافته
است. آنان اكدیان را از بین برده، اما خود نیز چون آنان ظلم را پیشه
ساختهاند و لذا توسط مردم به كوه های آذربایجان رانده شدهاند. با این حال
مورخان اذعان دارند كه هرچند گوتّیها از بین رفتند اما نامشان همچنان
زنده باقی ماند. امروز هم آنان را گوتیوم مینامند. پایتخت آنان آراپا
(كركوك امروزی) بوده است.
در كتیبه ای دیگر چنین نوشته شده است: “من پادشاه گوتّی با
نام شرلكی را اسیر گرفتم”. اما همین شاه اكدی خود شكار گوتّیها میگردد.
همهی مورخان از ۱۲۵ سال حكومت گوتتیها سخن راندهاند. حتی نام تك تك
پادشاهان و سالهای حكومت هر یك را ذكر كردهاند. هرچند كه در این شمارش،
بین مورخان اختلاف هایی مشاهده میشود، اما این اختلاف یكی – دو سال بیشتر
نیست.
همانگونه كه ذكر شد پایتخت گوتّیها شهر آرپا و یا سوبارتو
بود. زنان گوتّی در زیبایی زبانزد بوده كه با نام مامورتی به معنی زنی با
موهای درخشنده نامیده شدهاند. نام یكی از خاقانهای گوتّی كه در كتیبهی
اكدی آمده است لامیراب بوده است. گوتّیها حاكمان بابلی را بر قدرت خویش
حفظ كرده و عزل نمیكردهاند. یكی از این حاكمان در زمان سیوم خاقان گوتتی
حاكم بوده و ۳۵ سال حكومت كرده است. كتیبه ای در موزهی لوور پاریس
نگهداری میشود كه نشان میدهد خاقانی با نام داپیزیر امپراتوری توانمندی
بوجود آورده است. در لوحه های معروف به لوحه های كركوك اطلاعات مفیدی در
بارهی این امپراتوری وجود دارد.
در تمامی كتیبه های باقیمانده از اكدیان و سومریان از برچیده
شدن امپراتوری گوتتیها سخن راندهاند. آنان طبق اطلاعات همین كتیبهها
بعد از اضمحلال و تضعیف به آذربایجان بازگشته و بجای امپراتوری شكل
ملوكالطوایفی داشتهاند. آخرین امپراتور گوتتیها با نام تیریگان تنها ۴۰
روز حكومت كرده و پس از او، شاهان سومری بر سر كار آمدهاند و گوتتیها در
كوهها پراكنده شدهاند.
بنا بگفتهی همین كتیبهها، نخستین قوانین دموكراسی را
گوتتیها نوشته و اجرا كردهاند. آنان خاقان خود را از هر سه سال یكبار
انتخاب میكردند و هر خاقان هم تنها سه بار میتوانست انتخاب شود و در
انتخاب آنان، ریش سفیدان نقش اساسی داشتهاند. همچنین زنان در میان
گوتتیها از ارزش و احترام فوقالعاده ای برخوردار بودهاند. حتی اسناد
تاریخی از وجود زنان در میان قوشون و ارتش نیز خبر دادهاند. مدنیت و فرهنگ
گوتتیها را نسبت به اكدیها و سومریان در مرتبهی پایینتری دانستهاند. به
همین خاطر هم سومریان توانستند آنا را از بین برند. اعدام آخرین خاقان
گوتتیها با نام تیریگان كه تنها ۴۰ روز حكومت كرد در سال ۲۱۰۹ قبل از میلاد
در بابل اتفاق افتاد و پس از او امپراتوری سوم اكد – سومر بر سر كار آمد.
در یك كتیبهی بابلی، ترس و واهمهی شاه اوروك (با نام اوتوخفال) از
گوتّیها بیان شده است. مجسمه های فراوان از پادشاهان گوتّیها بدست آمده
است كه یكی از آنان از آذربایجان كشف شده است؛ دیگری از همدان و سومی در
سلماس پیدا شده است. این مجسمهها هم اینك در موزهی گالری برمر آمریكا
Bremmer Galery نگهداری میشوند. متاسفانه كشفیات و حفریات انجام گرفته در
آذربایجان با توجه به تاریخ باستانی و ارزشمند خویش بسیار اندك صورت گرفته
و آنچه هم در دوران رژیم منحوس پهلوی بدست آمده، همه از ایران خارج شده
است. باستانشناس معروف فرانسوی با نان ا.ت. آمی مجسمه های پیدا شده از
دوران گوتّیها و هورّیها را با تیپهای مردم امروزین آذربایجان مقایسه
كرده و آنان را بسیار بهم نزدیك دانسته است. او به همین خاطر نظریهی
آذربایجانی بودن هورّیها و گوتّیها را طرح كرده است.
برخی دانشمندان مانند ز.ای. یامپولسكی گوتّیها را همان اوتی
Uti، اوایتی Uiti، اوتین Utin و اودین Udin نامیده است. دانشمند دیگر “مار”
هم اثبات كرده است كه زبان گوتیها همان زبان هوریها، لوللوبیها و
مانناها بوده است كه به زبان عیلامیها نیز نزدیك است. نام بسیاری از خاقان
های گوتیها نیز به تركی كنونی بسیار نزدیك دانستهاند. از آن جمله نام
سه تن از این خاقانها با نام ایمتا Imeta بسیار شبیه به نام ایمته یا
متهخان میباشد. یا خاقانی با نام اینقه شوشّIngeshush كه ۶ سال پادشاهی
كرده است، sarlagab سارلاقاب(۶ سال)، Yarlagash یارلاقاش(۶ سال)، Elulumesh
ایلولومئش(۶سال)، یارلاقاب (۱۵ سال)، Korum كوروم ۲ سال، Habilkin
ها(خا)بیلكین (۳ سال)، ایارلاقاندا (۷ سال )، Inimabagesh اینی ماباقئش(۵
سال) نام داشتهاند. در مقایسهی این اسامی با اسامی امروزین تركی به
ریشهی واحد آنها میتوان پیبرد. نام های یارلاقاش و ایلولومیش بعدها در
كتاب دده قورقود آمده است. بدین ترتیب میتوان گفت كه ظلمت تاریخ گوتّیها
رو به روشنایی میرود. به هر حال با حكومت گوتّیها بود كه هجوم های
سامیها و دیگر اقوام كمتر شد و جلوی هجوم آشوریان نیز گرفته شد. در كتیبه
های آشوری از هجوم به آذربایجان بسیار سخن رفته است. آداد نئراری در ۱۴
قرن قبل از میلاد از شكست گوتّیها توسط پدر خویش سخن میراند. آداد نئری
سوم در سال ۸۹۰ ق.م. و توكولتی در سال ۸۵۵ ق.م. از هجوم به گوتتیها سخن
راندهاند. در اسامی گوتّیها پسوند”لی” بسیار بكار رفته است. امروزه هم
همین پسوند به عنوان نسبت بكار میرود. م.دیاكونف در این باره مینویسد:
“نام بسیاری از شاهان گوتّی و اسامی مكانها در كتیبهی تیفلت پیله سر به
اسامی مانناها و مادها شباهت داشته و پسوند لیLi پر است. این پسوند در بین
آشوریان نیز وجود دارد.”
اسناد تاریخی نشان میدهد كه حتی ۶۰۰ سال قبل از میلاد تمام
مردم ماننا و ماد را در آذربایجان با عنوان گوتتی مینامیدند. اینان در
اطراف دریای اورمیه تا توروس پراكنده بودهاند.
منابع:
- علییف، اقرار، پادشاهی ماد. ترجمه كامبیز میربهاء، تهران: ققنوس، ۱۳۸۸٫٫
- كامرون، جرج، ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲٫
- توین بی، آرنولد، تاریخ تمدن. ترجمه یعقوب آژند. تهران: مولی، ۱۳۶۶٫
- بهزادی، رقیه، قومهای كهن در آسیای مركزی و فلات ایران. تهران: طهوری، ۱۳۸۶٫
- گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۵٫
- دیاكونوف، ایگور، تاریخ ماد. ترجمه كریم كشاورز. تهران: پیام،۱۳۵۷٫
- مجیدزاده، یوسف، تاریخ و تمدن بین النهرین، جلد اول. مركز نشر داتشگاهی، ۱۳۸۸٫
- اسكندری، ایرج، در تاریكی هزارهها. به كوشش علی دهباشی. تهران: قطره، ۱۳۷۷٫
نویسنده: دكتر محمد رضا باغبان كریمی
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
تاریخ,
یازار :
+0 به یه ن
نوشته شده توسط دكتر فیروز رفاهی علمداری
جمال رنجی یكی از شعرای بنام قرن 10-9
هجری آذربایجان بشمار میرود. زندگی و احوالات این شاعر در تتبعات ادبی ایران در
بوته فراموشی قرارگرفته است. در هیچ یك از كتب تاریخ ادبیات منتشره در ایران
درمورد این شاعر مطلبی نوشته نشده است. از طرف دیگر خلاقیت و زندگی وی نیز توسط
شرق شناسان مورد بررسی واقع نشده است. متاسفانه در هیچیك از تذكره های منتشره٬ در
مورد زندگی رنجی اطلاعاتی ثبت نشده است تا در دسترس خوانندگاه قرار گیرد. بهمین
جهت نشر و تحقیق در مورد زبان و اسلوب جمال رنجی از نظر فراگیری تاریخ ادبیات
آذربایجان و تاریخ زبان ادبی آن دارای اهمیت بسزایی میباشد.
رنجی علاوه بر نوشتن منظومه « شیخ
صنعان» دارای اشعاری دیگری و از جمله یك بحرطویل ، چندین غزل ، مناظره عقل و عشق ،
كـله نامه وسایر است كه در جنگهای مختلف درج شده است.
برای نخستین بار شامل جمشیدوف در سال
1983 منظومه «شیخ صنعان» را در دفتر سوم نسخ خطی آكادمی علوم وقت جمهوری آذربایجان
معرفی كرده است. بر اساس اطلاعات منتشره توسط زبانشناس و ادبیات شناس نامی
جمهوری آذربایجان یگانه نسخه خطی منظومه « شیخ صنعان » در موسسه نسخ دستنویس
آكادمی علوم جمهوری آذربایجان نگهداری میشود.
از دوره قره قوینلوها و آق قویونلوها
توجه به شعر و شاعری تقویت شد. حاكمان آن دوران كه خود دستی بر آتش داشتند به
نویسندگان ، شعرا و فرهنگ كوشان توجه خاصی نشان دادند. سلطان یعقوب قره
قویونلو٬ میرزا جهانشاه قره قویونلو دومین سلطان سلسله قراقوینلوها خود به فارسی و
تركی صاحب دیوان بود و پسرش پیربداق همگی ذوق شعر داشتند ودستی به قلم. محمد امانی
كه در امر حكومت بود صاحب دیوان اشعار تركی است. قاضی برهان الدین كه سلطان بود
دیوان اشعاری دارد. و این امر به دوره صفویان نیز كشیده شده. شاه اسماعیل صفوی
دیوان اشعار به تركی و فارسی به یادگار گذاشته است. در هیچ دوره ای قرب شاعران به
اندازه دوران شاه اسماعیل نبود.
در همین دوره توجه شاعران و ادیبان
آذربایجان به آثار عطار نیشابوری معطوف شده و بیشتر آثار وی به صورت ترجمه و یا
اقتباس به تركی آذری برگردانده شد. ترجمه ها عمدتا به صورت آزاد انجام میگرفت .
همین امر از یكطرف در تقویت بنیانهای ترجمه به زبان تركی آذری تاثیر میگذاشت و از
طرف دیگر مضامین و موضوعات جدید را به صحنه ادبی آذربایجان وارد میكرد. ترجمه
های این دوران در تثبیت زبان ادبی تركی آذری نیز نقش مهمی را ایفا میكردند. زبان
ادبی تركی آذری تا اواسط قرون میانه بیشتر از اسلوب كلاسیك و خلاقیت شفاهی سیراب
میشد و پیدایی آثار ترجمه حیطه منابع زبان ادبی را گسترش میداد. ترجمه های این
دوران از لحاظ مضمون نیز متنوع بودند. ترجمه « منطق الطیر» عطار توسط شیخ احمد
گلشهری، «اسرارنامه» عطار توسط احمدی تبریزی، در كنار « شهدانامه » كه شرح زندگانی
معصومین است صفحات جدیدی را در زبان ادبی تركی آذربایجانی گشود.
ملاجمال رنجی نیز از جمله شعرایی بود
كه به جستجو در روشهای جدید با مضامین شناخته شده علاقمند بود. از فحوای اشعار
مختصر وی در داستان شیخ صنعان معلوم میشود كه رنجی دستی در قلم داشته و پیشتر نیز
اشعاری سروده است:
سویلردم اوزوم بعضی اشعار
اولماز اولور هرزه-هرزه گفتار
متاسفانه دیوان اشعار وی تاكنون به
دست نیامده است ، و یقینا این اشعار در گوشه ی انبار و مخازن نسخ منتظر كاشفین خود
است. رنجی در نوشتن داستان شیخ صنعان چنان تبحری را در زبان خود بروز داده است كه
میتواند مورد رشك خود عطار نیز واقع شود. وی در سبب نظم اثر مینویسد :
الجا ایله ایتدی
بعضی یاران سویله بیزه شعر شیخ صنعان
درخواست دوستان و یاران رنجی از وی
برای سرودن منظومه شیخ صنعان از یكسو گویای شهرت و آوازه وی برای شاعری در بین
دوستان ادب بوده و از طرف دیگر یقین به تبحر او برای نظم چنین داستان ظریفی
میباشد.
رنجی خواهش دوستان را می پذیرد و خود نیز
دلیل دیگری برای كارش ابراز میكند:
گـوردم كه عجمده نظم تكرار
اتـراكده یـوق ولی بو گفتار
تـرك ایله دیمك اراده قلدوم
بــر نیچه یرین زیاده قلدوم
اشعار ایله ویردوم آنكا زینت
بزم اهلنه اندن اولــه نشأت
درج ایله دیدوم سوزمنی كوتاه
انجـق دیـم استعـین بـالله
بر اساس گفته رنجی كار وی اولین تجربه
در مورد نوشتن عشق شیخ صنعان به زبان تركی میباشد و بیان اینكه این كار مكرر در
میان عجم انجام شده دلیلی بر اطلاعات وی و شاید مطالعه آن آثار است ، زیرا میگوید
كه من در سروده خود اضافاتی را بر داستان آورده و با سایر اشعار آنرا زینت دادم تا
باعث فرح و شادی اهل شعر و بزم باشد.
داستان با ستایش پرودگار و حمد و ثنا
آغاز میشود. در پی آن از كرامات اختر هدایت سخن به میان میاورد. در دنباله آن
فرارسیدن بهار و گل باران شدن دشت و چمن را میسراید و در چنین حال و هوایی است كه
دوستان از وی خواهان شرح داستان شیخ به شعر تركی میشوند. رنجی در میانه شرح داستان
شیخ شش غزل را زینت بخش آن كرده است كه كاری است نو. این شیوه نو منظومه سرایی در
میان متاخرین نیز لطافت و تازگی خود را حفظ میكند. در واقع این روش كاری برگرفته
از روایت داستان توسط عاشق های نوازنده بوده است كه ضمن شرح داستانهای عشقی، حماسی
و دراماتیك گذشتگان در هرجا كه حس میكردند شنوندگان ممكن است دچار خستگی شوند دست
به ساز برده بنا به احوال جمع نغمه میسرایند تا خستگی از جسم شنوندگان خارج شود و
ماندكاری و تاثیر مطالب نیز بیشتر شود. حتی در جایی راوی ضمن شرح داستان میگوید
حالا ببینیم یاران شیخ چه میكنند. و این دقیقا طرز روایت آشیقی میباشد. رنجی نیز
زمانیكه حس میكند خواننده منظومه ممكن است دچار اندوه شود به غزل روی می آورد.
مضمون غزلهای میان داستان مهیج ، فرح انگیز و ریتمیك هستند:
قیلدی ترسا ای خوشا بر دلبر ترسا بنی
صبرمی آلدی المدن ایلدی رسوا بنی
بوی مشكین كاكلی بوینمغه ذی النار
اولدی
برسیه آینه سالدی زلف كافرسا منی
دینمنی بر نوع المدن آلدی اول ترسا
بیچه
گورسه هر كافر مسلمانم دیمز اصلا منی
عشق سوداسنده بر سودا ولی سود ایلدم
جمله سودامنی حسادت قلدی دل سودا بنی
مهر ایله صالدی مگر اول شه بو رسوایه
نظر
اول جهتدن قیلدی بویله مست و ناپروا
منی
عقل و دین و دل خانی ادراك و فضل صبر
اوكوش
قامودن قلدی بری اول شوخ بی همتا منی
بولسه ممكن رنجیا یاری بلونك وصل حبیب
كیم یخارلا بلمشم بو كفر ایله فردا
منی
زبان اشعار رنجی از دو سطح متفاوت
برخوردار است كه ناشی از موقعیت اجتماعی وی میباشد. او با استفاده از واژه های
رایج در ادبیات پارسی و عربی از یكسو از زبان فاخر ویژه طبقات بالاتر جامعه
استفاده میكند تا كارش نزد آنان مورد قبول قرار گیرد. از جانب دیگر از زبان رایج
تركی تا عموم نیز بتوانند از این اثر استفاده بلیغ برند. خصوصا زبان مورد
استفاده در غزل ها با زبان رایج تركی همسویی بیشتری دارد.
رنجی در برخی از اشعار خود از تركیبات
و تعبیرات زیبا چنان استفاده ماهرانه كرده است كه خواننده فكر میكند اینها از ضرب
المثلها هستند و بسیار رایج میباشند:
وار ایدی قدرده بویله یازو
یازونی بوزارمی زور بازو
در اشعار فوق «یازونی بوزارمی زور
بازو» در حد ضرب المثل میباشد.
استفاده از زبان مردمی تنها مختص به
رنجی نمیباشد ، این فرم وجه قالب اشعار قرن 10-9 هجری است. همین امر موجب میشود كه
شعر از زیر بار فشار امیرعلیشیرنوایی خلاصی یابد. استفاده بسیار اندك از مختصات
زبان جغتایی زبان اشعار رنجی را به زبان رایج مردم نزدیكتر و اشعار او را مقبولتر
میكند.
اسلوب و قالب برخی از اشعار وی نشان
میدهند كه رنجی تحت تاثیر اشعار عمادالدین نسیمی بوده است.
نسیمی گوید:
دریای محیط جوشه گلدی
كون ایله مكان خروشه گلدی
رنجی میگوید:
بر نیچه زماندن هوشه گلدی
جانی بدنینده جوشه گلدی
اصولا فلسفه پشت پازدن به مال و منال
دنیا و شوریدگی به محبوب جوهر تمامی اشعار نسیمی است كه در داستان «شیخ صنعان» در
جای جای آن تبلور این افكار موج میزند. اوج این شوریدگی دست شستن دختر ترسا از
ثروت و مكنت و قدرت دنیوی و جستجوی شیخ صنعان برای پیوستن به معبود میباشد. وقتی
دیگران تلاش میكنند او را از این راه دور كنند ٬میگوید:
دیرلر مرشدم اول پیر مغان ایدی همین
پیر صنعانه اویوب همدم فرقان اولورم
نیچه یل كزدم ایسه اورتده خنزیر صیفت
ترك ایدوب ایمدی بو حیوانلغی انسان
اولورم
اشعار رنجی نشان میدهد كه وی به
سنت تاریخی زبان ادبی تركی آذربایجانی پایبند بوده و در آن از توانمندیهای متقدمین
خود بخوبی بهره برده است. استفاده بجا از كلمات ، تركیبات و اصطلاحات رایج در كنار
نوآوریهای وی فراوان میباشد. رنجی در اشعار خود از تركیبات ناب و زیبا نویی مثل
«طعم اجل را چشیدن»، «مسكن گرفتن» ، « به خود آمدن» ، «هوای رسیدن به معبود» ، «
ازپای انداختن» ، « پرنده صبر را به پرواز درآوردن» استفاده كرده ، كه مختص
سبك و اسلوب او میباشد و در اشعار متقدمان وی به این اصطلاحات برنمی خوریم:
باباسی دادوب اجـل مذاقی
قیز قـالـدی همین یـرنده باقی
ایام بهــارده اول پــریــزاد
اول كوشكه كلوب دتردی بنیاد
یتمزمی بو خواب غفلت ای پیر
اوز حالینا گل جهانه باق پیر
عشقنك منكا ایله اوردی آتش
جان چخمغه گلدی خوش و ناخوش
اوردی حق آنی ایاغه صالدی
بـر نیچه زمـان ایـراقه صالدی
آلمشدی قرار و عقل و هوشی
صالمشدی هوایه صبر قوشی
در اشعار وی از تشبیه به عنوان ابزاری
برای بیان تالمات درونی استفاده شده است. در اشعار زیر صورت كبی، گوزم چراغی و شكر
لب مثالی بر این مدعاست.
چون صوت سوزین اشتدی صنعان
صورت كبی قالدی باقه حیران
صنعان دیدی ای گوزم چراغی
گل منكا بو سوزلر دینه داغی
گـفتاره گلــنده اول شكـرلـب
آلـوردی نباتـی مصر مكسب
وی بخوبی از عهده استفاده از تمام
امكانات زبان مادریش برآمده و امكانات دستوری و ساختاری زبان را برای بیان سلیس
زبان ادبی بكار برده است.
رنجی گاه چنان در بحر زیبایی آهنگ
زبان غوطه ور میشود كه وسیله را قربانی هدف میكند و قانون هماهنگی اصوات را فدای
زبان بدیعی خود میكند.
می ایچمك و خاچه سجده قلمك
ذی النار بلنده دیره وارمك
مقصود نه ایسه بیلمك اولمز
ناحق یره زجر قلماك الماز
در اشعار فوق قلمك و وارمك (شكل درست
آن قلماق و وارماق است) و بیلمك و قلماك تابع هماهنگی اصوات نشده است و برای ایجاد
آلیتراسیون چشمی بدین صورت آمده است.
رنجی از تكرار بعنوان روشی برای بیان
بهره میبرد و در این فن به استادی قابلیت خود را بروز میدهد.
نی قیز كه بلكه نسل عیسی
ترسا ولی كور كه نیجه ترسا
بر قدی بلند و قامتی خوب
محبوب ولی كه نیجه محبوب
ترسا بیچه دیمه بلكه حوری
حوری ولی كوركه نیجه حوری
همانطوریكه ملاحظه میشود استفاده از
«ولی كه»،«حوری»،«ترسا»،«محبوب» در ابیات ، زیبایی طرزبیان را چند برابر كرده
است.
از آنجاییكه داستان عشق «شیخ صنعان»
ساخته رنجی نیست و اقتباس از حكایت شیخ عطار است رنجی بصورت سوم شخص داستان را
بیان میكند و در جای جای منظوعه حضور سوم شخص یعنی عطار را با كلمات پیراوستاد،
پیرمغان، دیرینه پیر، افسانه نما و داننده پیر بیان میكند كه نشاندهنده احترام
عمیق وی به عطار به عنوان اوستاد خود میباشد:
پیمانه دهر پیر اوستاد
قلمش بو حكایه بویله
بنیاد
و یا
اول پیرمغان قصه پرداز
بو قصه نی بویله قیلدی آغاز
و یا
دیرینه پیر نظم پیما
بو قصه نی بویله
قیلدی انشا
و یا
افسانه نمای قصه پرداز
بو قصه نی بویله ویردی پرواز
و یا
داننده پیر مغز و گفتار
قلدی بو حكایه
بویله اظهار
جمال رنجی داستان شیخ صنعان را با آب
و تاب و شاخ و برگ بیشتری شرح میدهد. خود وی مینویسد كه من مطالبی را بر داستان
افزودم تا داستان جذابتر و فرح انگیزتر جلوه كند. برای مشاهده زیبایی بیان وی جا
دارد صحنه دیدار شیخ و دختر ترسا را بطور مقایسه از زبان عطار و رنجی بسنجیم تا
تبحر وی برای ما روشنتر شود.
عطار میگوید :
دختر ترسا چو برقع برگرفت
بند بند
شیخ آتش در گرفت
چون نمود از زیر برقع روی خویش
بست صد زنارش از یك موی خویش
گرچه شیخ آنجا نظر در پیش كرد
عشق آن بت روی كار خویش كرد
شد بكل از دست و در پای اوفتاد
جای آتش بود و بر جای اوفتاد
هرچه بودش سر بسر نابود شد
ز آتش سودا دلش چون خون شد
و رنجی میگوید:
چون گلدی یتشدی شیخ صنعان
نظاریه آچدی چشم گریان
بی واسطه گوردی روی ماهی
عیقوقه یتوردی دود و آهی
بر گورمك ایله قراری گیتدی
بیهوش اولوب اختیاری گیتدی
قالمادی تننده تاب و طاقت
الدن قمو گیتدی استطاعت
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
یازار :
+0 به یه ن
یكی
از اقوام باستانی ترك كه در سده های ۷-۸ قبل از میلاد بتدریج به آذربایجان
كوچ كرده و در بین خلقهای قوتتی،سابیر، توروك، آذ و … در ماننا و ماد
مركزی سكونت گزیدند، ایشغوز ها میباشند. طبق منابع چینی ، ایشغوز ها در
حوالی ۱۰-۱۳ ق . م در كنار سرحدات چین در داخل اتحادیه قبیله ای”سیوننو” ”
Siynnu” زندگی میكردند ودر ۹۰۰ ق . م در تصرف پایتخت “چین چژوو” ” Cin
cejo” تركهای هون را یاری كردند. آنها بعدها به قزاقستان امروزی كوچ كردند و
در اوایل ۷۰۰ ق . م از آنجا بدلیل فشار “ایسه دونلار” به سمت غرب كوچ
كردند. به نوشته “هرودت “، آنها از رودخانه “ایدیل”، ولگا ، گذشته و سرزمین
كیمئر ها را تصرف كردند. كیمئر ها مجبور شدند كه از طریق شمال دریای سیاه و
بعد اورارتو به آنادولو رفته ودرآنجا ساكن شوند.
تقریبا
۳۰-۴۰ سال بعد یعنی اواخر ۷۰۰ ق . م عده كثیری از ایشغوزها به رهبری “ایش
پاكا” با هدفی مشخص آنجا را ترك كرده و از طریق دربند وارد آذربایجان شدند.
هدف آنها تشكیل دولت در آنجا بود. لذا با دولت اورارتو كه قسمت اعظمی از
سرزمینهای شمال ارس را در اختیار داشت، وارد جنگ شده و در نزدیكی گنجه
“روسای دوم” شاه اورارتو را شكست دادند. بعد از ایجاد دولت ایشغوز در شمال
آذربایجان، متوجه جنوب ارس شدند. البته قبرهای ایشغوزی پیدا شده در “تپه
حسنلی” نشانگر آن است كه شاخه هایی از ایشغوز ها از ۱۰۰۰ ق . م در ماننا
زندگی میكردند. اراضی شمال و غربی دریاچه اورمیه كه قبلا تحت حاكمیت ارارتو
بود، بدلیل شكست اوارتوها از سارگون دوم در ۷۱۴ ق . م از دست آنها خارج
شده بود، لذا ایشغوز با در اختیار گرفتن این اراضی، مرزهای دولت خود را از
كوههای قفقاز تا جنوب دریاچه اورمیه بسط دادند و پایتخت خود را به نام
“ساققیز، سقز” در جنوب دریاچه اورمیه بنا كردند. به دلیل قرابت نژادی و
زبانی بین ایشغوزها و اهالی ماننا، و همچنین بدلیل اینكه از صدها سال پیش
گروههایی از ایشغوز ها در ماننا – ماد در بین دیگر خلقها زندگی میكردند،
هیچ درگیری بین ایشغوز های تازه وارد و ماننائی ها رخ نداد و آمدن ایشغوز
ها همچون تزریق خون تازه ای در رگهای مردم ماننا – ماد بود، چون باعث تقویت
آنها در مقابل آشوریان شدند. ( منبع ۱ ص ۵۶۷ )
در
این زمان ماد مركزی زیر سلطه آشور بود. بعد از این تاریخ، ایشغوزها متحدأ
با خلق ماننا – ماد ها بر علیه آشوری ها عمل میكردند. عده ای از ایشغوزها
بعدأ به ماد مركزی رفته و در حوالی اسدآباد و همدان ساكن شدند و در مخالفت
های شاهان محلی ماد مركزی با آشوری ها آنان را یاری میكردند. در قیامهای
مردم ماد – ماننا بر علیه اشغالگران آشوری در سالهای ۶۷۵-۶۷۸ ق . م ایشغوز
ها نیز فعالانه اشتراك داشتند. “اسرحدون ” برای سركوبی قیام سراسری در ماد
مركزی، بدانجا نیرو فرستاد، ولی موفقیت زیادی كسب نكرد.
در این
جنگها، “ایش پاكا” اولین شاه ایشغوز ها در سال ۶۷۳ ق . م كشته شد. بعدأ
“پارتاتوا” پسر “ایش پاكا” رهبری ایشغوزها را به عهده گرفت. آشوریان برای
تضعیف دشمن، سعی درتفرقه اندازی در بین آنها میكند و برای رهبران سه ایالت
ماد مركزی و ایشغوز ها پیشنهاد صلح میدهد. مادها به رهبری “خیشتریت”
پیشنهاد آشوریان را رد میكنند ولی شاه جوان و بی تجربه ایشغوزها گول
آشوریان را خورده و با آنها صلح كرده و با آشوریان متحد میشود. “اسرحدون”
شاه آشور برای تحكیم این اتحاد دختر خود را به عقد “پارتاتوا” در می آورد.
پارتاتوا علایق خود را با مادها كه برای آزادی ماد تلاش میكردند قطع و با
پدرزنش بر علیه آنان متفق شد. ” پارتاتوا” با تشویق پدرزنش، “اسرحدون” شاه
آشور همچنین به آنادولی حمله و تا فلسطین را فتح كرده و تمام قیامهایی را
كه در آنجاها بر علیه آشور شكل گرفته بود سركوب كرد و با این كارش دولت
آشور را از گرفتاریهای سختی كه دچار آن شده بود نجات داد.
“توقدامیس، توختامیش” شاه تركان كئمر نیز در این جنگها بدست مادییا كشته شد.
“پارتاتوا”
بعدا به آذربایجان برگشته و در پایتخت ایشغوزها در “سقز،ساققیز” ساكن شد.
بعد از مرگ او، پسرش “مادئی” (مادی ـ مادییا ) شاه ایشغوزها شد، او نیز به
اتحاد با آشوریها ادامه داد. ( منبع ۱ ص ۵۶۸ )
هویت قومی ـ نژادی ایشغوزها
“ساكاها”،
“ایشغوزها،ایش اغوزها”، “ایسكیت ها” یكی از بزرگترین و قدرتمندترین اقوام
تركهای باستانی بودند، كه در سرزمین وسیعی، از كناره های دریاچه بایكال تا
شمال دریای سیاه زندگی میكردند. محقق شهیر ترك، محمود كاشغری در ۱۰۰۰سال
پیش از آنها یاد كرده و آنها را یكی از قبایل ۲۴ گانه تركان اوغوز معرفی
كرده است. ( منبع ۴ )
ایشغوزها برای اولین بار در اوایل قرن ۷ ق . م
به طور جدی، وارد صحنه سیاسی شرق میانه شدند. ایشغوزها، بعد از مهاجرت
قبایل ترك “هیت” كه در حوالی هزاره دوم ق . م انجام گرفت، دومین گروه تأثیر
گذار در روندهای اجتماعی – سیاسی خاور نزدیك بودند.
به قول
“هرودت”، مهاجرت آنها به ماد مركزی و ماننا، به صورت مدنی و با آرامش انجام
گرفته، و در آنجا مورد استقبال سران ماد – ماننا قرار گرفتند، بطوری كه
آنها فرزندان خود را، برای تربیت، پیش آنها گذاشتند تا زبان خالص ( تركی،
تاكید از من ) و تیراندازی را خوب یاد بگیرند. ( وكیلی،جلد ۱، ص ۶۶ ) لازم
به ذكر است كه، اعیان و اشراف اعراب نیز در زمان امویان و عباسیان، فرزندان
خود را، بخاطر یادگیری عربی خالص و رسم و سوم اصیل عربی، به دست قبایل
بادیه نشین عربی می سپردند.
تا اوایل قرن بیستم، بدون استثناء در
تمام متون تاریخی، از آنها به عنوان ترك یاد شده است و همه بر ترك بودن
آنها عقیده داشتند. اما از اوایل قرن بیستم، برای اولین بار، عده ای به
دلایل سیاسی، در اروپا و روسیه، ادعای هندواروپایی بودن آنها را مطرح
كردند.
عده زیادی از تاریخدانان با استناد به هزاران آثار یافته
شده از قبرهای ایشغوز ها و نوشتجات قدیمی یونانی، چینی، هندی، رومی و
غیره، آلتائی بودن آنها را ثابت كرده اند و یافته های بعدی از پازیریك
نظریه آنها را هر چه بیشتر تائید كرده است. ( منبع ۵ ص ۲۶ )
“ایش غوز، ایچ غوز، ایچ اوغوز ها” اتحادیه طوایف بزرگ ترك بود كه از طوایف ساكاها، ماساژت ها و … تشكیل شده بود.
یونانی
ها آنها را “ایسكیت یا ایسكوت” ، و آشوری ها و بابلی ها ” ایشغوز” و
“هرودت” آنها را “ایسكیف” دارندگان كلاه نوك تیز می نامیدند.
زبان
ایشغوزها در منابع قدیمی، زبان ایشغوزی ذكر شده است، چون در آن زمان هنوز
اصطلاح “تركی” مطرح نشده بود و زبان اقوام مختلف ترك با اسم قبیله ای آنها
مطرح می شد.
سرگذشت “مه سكت ها” در عصر ما دلیل زنده ای است مبنی بر
ترك بودن ایشغوزها. استالین گرجی در راستای سیاستهای ترك ستیزی خود، عده
ای از تركهای گرجستان را كه”مه سكت، ماس كت” نامیده میشوند، به ازبكستان
تبعید كرده بود. در زمان گورباچف، بعلت نارضایتی شان از شرایط در ازبكستان،
خواستار عظیمت به سرزمین مادری خود، گرجستان، بودند ولی گرجستان اجازه
برگشت به آنها نداد، و درعوض دولت آذربایجان آنها را كه بیش از ۲۰۰۰۰ نفر
بودند، قبول كرد. تحقیقات انجام شده، نشان داده كه، آنها بازمانگانی از
“ماساژت ها، ماساقت ها” هستند كه قرنها در گرجستان زندگی كرده و اسم قبیله
ای و زبان اصیل خود را حفظ كرده اند. آنها به لهجه ای تركی كه نزدیك به
تركی آذری است، صحبت میكنند. ( منبع ۱ )
از ایشغوزها هزاران اثر
تاریخی، لوازم زینتی مثل گوشواره، گردنبند از جنس طلا، ظروف و وسایل دكوری
طلایی، زین اسب، پارچه، فرش و… پیدا شده است. این آثار از قبرهای ایشغوزها
كه در گستره ای وسیع از آسیای میانه تا شمال دریای سیاه و آذربایجان پخش
شده اند، پیدا شده است. مهمترین این قبور در ارتفاعات شرقی كوههای آلتایی
قرار دارند و معروفترینشان قبرهای موجود در “pazyryk” پازیریك در قزاقستان
میباشد. از “پازیریك” هزاران اشیاء زینتی از جنس طلا و نقره، كه همراه
اجساد بزرگان ایشغوز دفن شده بودند، پیدا شده است. از آنجا قدیمیترین قالی
دنیا، كه شبیه قالی تركمنی است، و قدیمیترین زین اسب دنیا پیدا شده است. (
منبع ۱ )
از قبور ایشغوزها در “سقز” پایتخت شان در آذربایجان، نیز
آثار كاملا شبیه آثار پیدا شده در “پازیریك” پیدا شده است. آثار ایشغوزی
پیدا شده در “ساقیز، سقز” مربوط به سالهای ۶۶۸-۶۸۱ ق . م میباشد. ( منبع ۴ )
طبق
منابع تاریخی چینی، قبایل “hiung-hu”، تركهای هون، به طور سیستماتیك به
شهرهای چینی حمله میكردند و “Suan” امپراطور چین، برای خاتمه دادن به این
حملات، جنگهای وسیعی را در سالهای ۷۸۱-۸۲۷ ق . م بر علیه آنها شروع كرد و
این حملات باعث مهاجرتهای وسیعی به طرف غرب شد. ایشغوز ها كه در سرزمینهای
شرقی خویشاوندان هونی خود زندگی میكردند به سمت غرب، اطراف دریای سیاه و
قفقاز كوچ كردند. ( منبع ۵ ص ۳۹ )
منابع آشوری تائید میكنند كه
ایشغوز ها در زمان حكومت سارگون ( ۷۰۵-۷۲۲ ق . م ) در اطراف دریاچه اورمیه و
در بین اهالی ماننا – ماد ساكن شدند. ( منبع ۱ )
در حوالی قرن ششم ق
. م جوامع یونانی نشینی در سواحل شمالی دریای سیاه وجود داشتند و در شمال
آنها تركان كیمر ساكن بوده و به كشاورزی مشغول بودند و یونانیان به آنها ”
georger” یعنی زارعین میگفتند. در آغاز قرن ۶ ق . م ایشغوز ها سرزمین های
كیمر ها را اشغال و با یونانیان همسایه شدند.
"Hlpokrates"
پزشك یونانی (۴۶۰ق.م.) كه به جاهای زیادی سفر كرده بود، تنها كسی است كه
راجع به نژاد و قیافه ایشغوز ها نوشته است، و از توصیفات او، كه خود شخصأ
آنها را دیده بود، معلوم میشود كه آنها قیافه آلتائئ ـ مغولی داشتند. او در
كتاب" در باره سرزمین ها، آبها و هوا" مینویسد كه ایسكیتها قسمتهایی از
بدنشان را میسوزاندند تا اعصاب را قوی كرده و بهتر بتوانند تیراندازی
كنند. سرخپوستان كالیفرنیا نیز عین این عمل را برای بهتر تیراندازی كردن ،
انجام میدادند.لازم به ذكر است كه سرخپوستان جزر اقوام آلتایی بشمار
میروند.
قوتشمید" تاریخدان مشهور، از رهبر ساكاها در آسیای میانه كه
هنگام حمله اسكندر، در شرق رود جیهون با او جنگیدند، با نام
"كارتاس"Kartas, یاد میكند كه همان كلمه تركی"قارداش - كارداش" میباشد كه
بدلیل نبودن حرف"ش" در زبان یونانی،" كارتاس" نوشته شده است.رئیس نیا،جلد۱،
ص۲۵۹
دیگر اسامی رهبران ایشغوزها نیز كاملا تركی میباشد: بوقاتای، آلپاقای، مادییا ...سلطنت اغوز،ص۳۴
"مئناندر" تاریخدان بیزانسی در عصر ۶ میلادی مینویسد: در قدیم تركها را "ساكا" مینامیدند."تاریخ آذربایجان، ص۱۷، محمود اسماعیل"
"استرابون"(۶۳ق.م.ـ
۱۹ب.م.) ، تاریخنویس و جغرافیدان یونانی كه در شمال دریای سیاه زندگی
میكرد در باره ایشغوزها طلاعات زیادی داده است.، او از طوایف ایشغوز ساكاها
و ماساقت ها را نام برده و راجع به مسكن آنها مینویسد٫ كه آنها از شمال
دریای سیاه تا شمال هند مسكون هستند. او مینویسد كه گروهی از ایشغوزها
كشاورزی و گروهی دامداری میكنند . وی همچنین به وجود معادن زیاد طلا در
قفقاز كه ایشغوزها از آنها طلا استخراج میكردند اشاره كرده است.ص۹۰ـ۹۱ (bok
XI 211)
.
آنا تومروس ملكه ایشغوزها در تبریز
هرودت
در باره زنان "آمازون" ، زنهای طوایف ماساژت، مینویسد: آمازون ها زنهایی
جنگجو با دلیری و شجاعت مردانه هستند و طبق سنت آنها، زن آمازونی تا زمانی
كه سر دشمنی را نبریده ،حق ازدواج كردن ندارد.
ایشغوزها نیزهمچون دیگر خلقهای ترك ـ آلتائی ، به نیروها و پدیده های طبیعی (شامانیسم) عقیده داشتند.
از
ایشغوز شناسان مشهور و بیطرف ، "Rost0vtsev"در روسیه ؛ "Mlnns" و "Geza
Nagy" در انگلیس، بعد از تحقیقات علمی زیاد بر روی آثار پیدا شده در
"پازیریك" به این نتیجه رسیدند كه، ایشغوز ها یك خلق آلتایی بودند.خود
"Rost0vtsev" كسی است كه مسئولیت كاوشگری در "پازیریك" را به عهده داشت.
اجساد پیدا شده در قبر شماره ۲ پازریك كه سالمتر از اجساد دیگر مانده
اند،قیافه كاملا مغولی دارند.
"سارمات ها" كه اجداد تركمن ها میباشند و
خویشاوندی نزدیكی با ایشغوز ها داشتند، در حوالی ۳۴۶ ق.م.حاكمیت سرزمینهای
ایشغوزها را بدست گرفتند. هرودت، سارمات ها را فرزندان ایشغوزها معرفی
میكند.
عدهای از ایشغوز ها كه در شرق خزر،تركمنستان امروزی، ساكن بودند،
بتدریج با دیگراقوام آلتایی قاطی شده و بعدها تركهای "بارد، پارت" را
تشكیل دادند.
عدهای هم كه در اروپا در اطراف دانوب و شمال مقدونیه بودند بارها با فیلیپ دوم پدر اسكندر كبیر جنگ كردند.
منابع
آشوری و یونانی نشانگر آن است كه ، ایشغوزها در هنگام جنگ دم اسبهایشان را
گره میزدند. . ما میدانیم كه این رسم فقط در بین اقوام ترك رایج بوده
است،مثلا، بنا به منابع بیزانسی، درجنگ تاریخساز"ملازگرد" تركان دلیر سلجوق
قبل از حمله شجاعانه شان دم اسبها را گره زدند. تركان سلجوق(تركان اغوز)
فرزندان همان ایشغوزها بودند.
جواهرلعل نهرو دانشمند گرانقد ر و اوّلین
نخست وزیر هند ،انسانی مبارز و حقیقت جوی بود و هنوز هم مورد احترام
جهانیان میباشندلذا ایشان در كتاب" تاریخ تمدن جهان" بدور ازعقده های
آریاگری و كاملا بیطرفانه، اطلاعات دقیقی را در باره ایشغوزها ارائه میدهد:
در
اوایل ۶۰۰ق.م. قبایل ترك اسكیتها و ساكاها كه به وسیله كوشان ها از آسیای
مركزی رانده شده بودند، در شمال هند جایگزین شده و حكومتهای مختلفی را در
آنجا تاسیس كردند. قصد تركهای ایسكیت چپاول و تاراج نبود،بلكه به سرزمینهای
جدید برای سكونت احتیاج داشتند.ص۱۶۶
كوشان ها، اقوام ترك ـ مغول بودند
كه در حوالی ۱۰۰..ق.م. به هند حمله كرده و یك امپراتوری بزرگی را بنا
نهادند كه تا ۳۰۰ سال دوام داشت. این همزمان با حكومت همنژادان
آنها،پارتها،باردها، در ایران بود. اولین پایتخت كوشان ها كابل و بعد
پیشاور بود، مجسمه های بزرگ بودا یادگار آنها میباشد، هزاره ها در
افغانستان امروزی بازماندگان آنها میباشند.
در سال ۳۰۸ میلادی
"سامودراگوپتای" هندی،سلسله هندی"گوپتا" را در هند ایجاد كرد و این سلسله
شروع به پاكسازی آثار تركها و مغولها در هند كرد. و جان تازه ای به فرهنگ
هندی دادند.این سلسه همزمان با سلسله ساسانیان در ایران بود.جلد اول،ص
۱۶۷.( توجه كنید كه با آنها همزمان همنژادان آنان در ایران ،ساسانیان نیز
آثار تركهای بارد را از بین بردند،تمدن كشی خصلت قومی آریایی ها میباشد.
تاكید از من)
سلسله "گوپتا" به زور اقوام تر ـمغول را از هند بیرون
كردند و مناطق پنجاب و كاتیاواد را كه بیش از هزار سال در دست تركها بودند،
آزاد كردند . این سلسله هندی بعد از ۲۰۰ سال ،در اواخر ۵۰۰میلادی بدست
تركهای هون برچیده شد..
قبایل ترك كه در شمال هند ساكن شدند،مذهب بودایی
داشتند،آنها در مدت نزدیك به هزار سال در آنجا حكومت كردند و قسمتهای شمال
هند شدیدأ تحت تأثیر فرهنگهای ترك ـ مغول شد و زبانی هم كه امروزه در آنجا
رایج است تركیبی است از تركی ـ مغولی و هندی، ولی در جنوب فرهنگ آریایی
كمتر تحت تأثیر قرار گرفت.
تركهای ساكا و ایسكیت در شمال هند به مرور
زمان جزوی از مردم هند شدند و ما مردم شمالی هند به همان اندازه كه از
اولاد آریایی ها هستیم ، به همانقدر نیز اولاد آن اقوام هستیم، مخصوصا مردم
دلیر و خوش سیمای" راجیپوت" و اهالی جسور و پرطاقت "كاتیاواد" از اولاد
مستقیم آن اقوام هستند.
در جنگ تركهای پارت با رومیان، مغولها نیز آنها را یاری میكردند.ص۱۶۸�جلد ۱ ٫ تاریخ تمدن جهان.
در
منابع تاریخی، ایشغوز ها ، با نام "ساكاها" نیز نامیده شده اند، ولی در
حقیقت ساكاها، یكی از ۲۰ ایل تشكیل دهنده ، اتحادیه ایشغوزها بودند. هر یك
از ایل های بیستگانه ایشغوز ، اسامی خود را داشتند، مثلا ماساقتها یا
ماساژتها، ساكاها و...ودر بین آنها ایلی به اسم ایشغوز وجود نداشت ،
امروزه نیز ایل بزرگ "قشقایی" از قبایل زیادی با اسمهای مستقل تشكیل شده
است ولی هیچ قبیله ای به اسم قشقایی در بین آنها نیست.
ساكا نیز یك كلمه كاملا تركی میباشد و در" دیوان لغات الترك" كه در هزار سال پیش نوشته شده است، اینطور آمده:
ساك: ساق ،یعنی "كاردان"، "زیرك"
ساكا: "داغ یاماجی"،
با توجه به مقام بالا و تقدس گونه "كوه" در میتولوژی تركان، معنی دوم آن كلمه در باره"ساكاها" بیشتر صدق میكند.
نظامی
گنجوی ،شاعر بزرگ آذربایجان، كه " اسكندرنامه" را بر اساس اطلاعات دقیقش
از تاریخ و منابع یونانی نوشته است، در بیتی از زبان اسكندر به وجود تركان
از غرب خزر تا مرز چین، چه خوب اشاره كرده است:
" ز كوه خزر تا به دریای چین........ همه ترك بر ترك بینم زمین"
در
كتاب"د ده قورقوت" كه در حوالی قرن ۱۱ میلادی نوشته شده ولی داستانهای آن
مربوط به هزاره های قبل از میلاد میباشد، نیز به ایشغوزها اشاره شده و آنها
را به دو گروه، ایچ اغوز و دیش اغوز، تقسیم كرده است.
ایچ اغوز= ایش
اغوز.... درزبان تركی در خیلی از كلمات ، حرف"چ" در زبان گفتاری به حرف"ش"
تغییر می یابد؛ مثلا: "اوچ = اوش"، " قاچ = قاش".و كلمه" ایچ اوغوز، ایچ
غوز" نیز با تبعیت از این قاعده به "ایش اوغوز،ایش غوز" تغییر یافته است.
كلمه
"اغوز" نیز در منابع تاریخی بصورت"غز"،"غوز"، و "اغوز" آمده است. در كل
میتوان با اطمینان گفت كه، كلمه ایشغوز ،كلمه ای كاملأ تركی و از دو كلمه
"ایش"و "غوز" تشكیل شده است،و هیچ ربطی به اقوام هندواروپایی ندارد.
كتیبه های تركی ایشغوزی اهر - ایران
كلمه"ایش
پاكا" یا "ایس پاكا"، اسم اولین شاه ایشغوزها نیز یك كلمه ثابت شده تركی
است. در زبان تركی اغوز ، كارلوق و قبچاق به سگ "كوپك" و به سگ شكاری" ایس
پاك" و "ایزباك" میگویند و این كلمه هنوز هم در بین تركان "باشقیرد"
"قاراچای"و"قاراقالپاق" بعنوان اسم مرد رایج است.
اسامی بزرگان و رهبران دیگر ایشغوز ها: بوقاتای، اوكاتای، آلپاتای،... همه ریشه و معنای تركی قدیم را دارند.۱�
اعتمادالسلطنه،
مشهورترین تاریخدان ایران كه به هفت زبان تسلط داشت ، در ۱۵۰ سال قبل،بعد
از شرحیات مفصل در باره ایشغوز ها نوشته است: ایسكیتها یا ساكاها ، طایفه
ای بزرگ از تورانیان( تركها) بودند.
"آ.ن. بئرنشتام" در باره ریشه
تركها مینویسد: ریشه خلق های ترك را در هون ها و اگر عقبتر هم برویم در
ایسكیت ها میبینیم. تاریخ آذربایجان
ایشغوزشناس معروف"ی.و. دیانكوف" : وقتی كه صحبت از ماساژت ها، ماساقت ها، میشود، منظور تركها میباشند.
"ف.ق.هیشچئنكو"
عالم روسی كه كتاب تاریخ هرودت را به زبان روسی ترجمه كرده است، در باره
كلمه"ایسكیت" نوشته است : تصویری را كه هرودت از تیپ و خصوصیات فیزیكی
"ایسكیف ها،ایشغوزها،ارایه میدهد، كاملأبا تیپ تركها صدق میكند.
در
ترجمه انگلیسی كتاب "تاریخ هرودت" كه توسط"سئیس" انجام شده، در باره
ایشغوزها آمده است: ایسكیفهای هرودت ،همان نژاد ترك ـ تاتار است.
پایان
حكومت ایشغوزها در آذربایجان جنوبی: به نوشته هرودت،" كیاكسار" شاه مادها
در سال ۶۲۵ق.م.، "مادییا" شاه ایشغوزها و دیگر بزرگان آنها را به جشنی بزرگ
دعوت،و بعد از مست كردن آنها ،دستور داد همه را بكشند. و بدینوسیله به
حكومت ۲۸ ساله(۶۲۵ـ۶۵۳) آنها درجنوب ارس خاتمه داده شد. ولی حكومت ایشغوزها
در شمال ارس قرنها ادامه داشت وسر كوروش متجاوز و خونخوار را، رهبر همین
ایشغوزها، تومریس خاتون، نوه مادییا، در شمال ارس از تنش جدا كرد.
ایشغوزهای شمال ارس بعدها با دیگر اقوام ترك در آنجا قاطی شده و خلق آلبان
را آفریدند. ایشغوزهایی كه در آسیای میانه مانده بودند، بعدها نقش مهمی را
در ایجاد امپراطوریهای جهانی هونها و گؤك تركها داشتند.البته جمع كثیری از
ایشغوزها نیز در آذربایجان جنوبی مانده و با اقوام باستانی آنجا قاطی شده و
در تكامل ملت امروزی آذربایجان و زبان آنها تأثیرزیادی گذاشتند. نوشته
بعدی در باره " امپراطوری ماد" خواهد بود.
۱ـ تاریخ قدیم تركان ایران،جلد۱؛ پروفسور دكتر م.ت. زهتابی
۲ـ آذربایجان در سیر تاریخ ایران، از آغاز تا اسلام، دكتر رحیم رئیس نیا
۳ـ تاریخ ماد، ا.م.دیاكونوف،ترجمه ك. كشاورز
۴ـ ایران از آغاز تا اسلام ، گیریشمن، ترجمه معین، ۱۳۵۵ تهران.
۵ـ the scythians, tamara talbot rice,
۶ـ " سلطنت اغوز"،آلتای ممدوف، چاپ باكو
۷ـ " تاریخ آذربایجان، ، محمود اسماعیل، چاپ باكو
۸ـ دیوان لغات الترك، محمود كاشغری،
۹ـ جواهرلعل نهرو، تاریخ تمدن جهان
۱۰ـ تطبیق لغات جغرافیایی، اعتمادالسلطنه
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
ترک,
یازار :
+0 به یه ن
دورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: ساكاها در تاریخ آذربایجان جایگاه
ویژهای دارند و در تاریخ زبان این سرزمین تاثیر خود را نهادهاند. امروز
هنوز هم نام برخی از محلها همچنان مشتق از زبان سكاها باقیمانده است. از
آن جمله نام سیستان، سقز، اسكیت، ساسان، اشكوزا، اشك و… از زبان سكاها
مانده است. نام سام كه در شاهنامه هم آمده است از زبان سكاها مانده است.
سكاها پیش از آمدن هخامنشیان به ایران در این سرزمین میزیستهاند. سكاها
به نظر اكثریت مورخان و محققان عرصهی تاریخ، از كنارههای دریای اورال در
آسیای میانه بدین سرزمین آمده و تا سواحل دون و دانوب در اروپا گسترده شده
اند. سكاها مدت مدیدی در آذربایجان سكنی گزیده و بنای تمدن نهادهاند. آنان
حتی در سیبری طوایف كیمری را از آنجا رانده و خود جایگزین گشته اند. اشیای
بدست آمده از مارتونوشا و ماگونوه نشان میدهد كه سكاها در شمال اوكراین
بوده و بین سالهای ۵۵۰ الی ۴۵۰ قبل از میلاد در این سرزمین میزیستهاند.
تالگران عالم روس زمان اوجگیری تمدن سكاها را در سالهای ۲۵۰ قبل از میلاد
میداند. در این زمان تمدن آنان را در كنارههای رود ولگا میداند كه بعدها
به سواحل دریای خزر منتقل گشته است. سكاها در قرنهای بعدی جای خود را به
امپراتوری خزرها واگذار كردهاند.
برخی از دانشمندان سكاها را از باستانیترین طوایف جهان شمردهاند. از آن جمله تروگوس پومپئوس Tragus Pompeiusسكاها را حتی باستانی تر از مصریان دانسته است. در كتیبهی اسروه سكاها با نامهایی چون ایشكوزا و شكورزا Ishkuz یا Shukrza نامیده و از سردار معروف سكاها با نام ایشپاكادان Ishpakadan
نام بردهاند. یونانیان سكاها را اسكوت مینامیدند. اسكوت در زبان یونانی
به معنی پیاله است و چون سكاها همواره پیاله همراه داشتهاند بدان نام
نامیده شدهاند. نام آنان در بین هندیان جاكChaka،
آشوریان ایشكوزی و پارسها بدانان سكا میگفتند. سكاها از طرف پارسیان همان
تورانیان دانسته میشدند. حتی شاهنامه هم آنرا را با نام تورانیان نامیده
است. آبایف با استناد به اوستا، سكاها را از طایفهی تور دانسته است.
استرابن منطقه ی دویروجاDoubrudja
را ساكانیه مینامد و شمال و شمال شرق دریای سیاه را با همین نام اسم
میبرد. سرزمین باستانی سكاها تیانسان، تالاس و آلایداغ بوده و در اطراف
ایستیگؤل میزیستهاند. بلینسكی در بارهی گسترش سكاها بر روی سرزمینهای
وسیع را مورد بررسی قرار داده و نقش آنان را در برپایی دولت ماد ارزشمند
دانسته است. از سكاها تا ۲۰۰ ق.م نام برده شده و سپس جای آنان به خزرها
داده شده است.
رنه گروسه هم در بارهی سكاها پژوهشهای
تاریخی ارزشمندی به انجام رسانده و تاریخ آنان را در كاشغر و دیگر مناطق
اثبات كرده است. گورهای دسته جمعی سكاها در سیبری نیز یافت شده است.
تاریخ سكاها از ۱۷۰۰ سال ق.م آغاز میگردد.
آنان ۸۰۰ سال ق.م در برابر آشوریان قد علم كرده و آنادولو، آذربایجان و
اطراف آنرا در دست گرفتهاند. ایش پاكای Ishpakayشاه سكاها علیه آشور جنگیده و بر آنان غلبه یافته است. هرودوت با تائید منابع آشوری پارتاتوآ Partatuaیا پرتوتیش Prototkyesرا
در سرزمینهای آتروپاتن – آذربایجان امروزی میزیسته و مدنیت خود را در
اطراف دریای اورمیه برپا نموده است. سكاها رابطهای سالم با مادها داشته و
از حمایت آنان برخوردار بودهاند. سكاها در سال ۶۳۸ ق.م علیه كیمریها هجوم
آورده و آنان را از بین بردهاند. اما شاه آشور برای نابودی سكاها به
اورارتوییها متوسل میگردد. پارتاتوآ خواستگاری دختر آشور شده و آنان را
علیه سكاها میشوراند. ده سال بعد، بنا بگفتهی هرودوت مادیش فرزند
پارتاتوآ سكاها از شكست خورده است. اما هرودوت اضافه كرده و مینویسد مادها
۲۸ سال دیگر زیر سلطهی سكاها بوده و آنگاه سكاها را از بین بردهاند.
سكاها از این پس از این سرزمین بیرون آمده و به قفقاز رفتهاند. داریوش
پادشاه هخامنشی علیه سكاها به نبرد پرداخته و بزرگترین لشكركشی تاریخ را
علیه آنان بكار گرفته است! باز هم در زمان انوشیروان بود كه سكاها در
آذربایجان قدرت یافته، حتی در داخل قشون ساسانی وجود داشتهاند. سكاها به
آسمان، خورشید، ماه و طبیعت عبادت میكرده و اشیای طبیعی را مقدس
میشمردهاند.
بین زبان سكاها با زبان ماننا و ماد شباهتهای
فراوان وجود داشته و زبانشناسان بدان اعتراف كردهاند. هوخشتره شاه ماد
علیه سكاها نبردها كرده، اما به اسرای سكا همواره اعتماد میكرده است.
مادها حتی پرورش و تربیت فرزندان خود را به سكاها میسپردهاند. اگر بدین
نوشتهها اعتماد كنیم باید باور داشته باشیم كه سكاها در امور مربوط به
تربیت و آموزش دارای آموزههای ارزشمندی بودهاند. مورخین به نزدیكی زبان و
حتی مواد فولكلوریك بین ماد و سكاها تاكید میكنند. استرابون نیز جزو
مورخینی است كه به هماهنگی فولكلوریك و نزدیكی فرهنگ مادها و سكاها اذعان
دارد. نامها و كلماتی كه از زبان سكاها در دست است میتوان در بارهی زبان
آنها به بررسی و پژوهش پرداخت. امروز اشیای بسیاری از ابزارآلات آهنی،
برنزی و مفرغی از آنان در دست است كه میتوان از توسعه و پیشرفت صنایع و
هنرهای سكاها سخن گفت. آثار بسیاری علاوه بر فلزات، اشیای چوبی و استخوانی
نیز بدست آمده است. مناطقی كه این اشیا بدست آمده سرزمینهایی از مغولستان
تا آذربایجان كشیده شده است. در میان این اشیا مجسمههایی از حیوانات هم
موجود است. آثاری كه در سال ۱۹۴۰ در ازبكستان پیدا شد آثار هنری سكاها را
بروز میدهد.
گورهای سكاها كاسترومسكایا استانیتزا Kostromskaya Stanitza ، و كلرمس در كوبان و تپههای ملگونوفMelgunov در
روسیه، همچنین اشیای یافته شده در تپههای سقز نشانگر نمونههایی از
هنرهای آذربایجان است. غلاف شمشیر پیدا شده در ملگونوف و نقشهای حك شده بر
روی آن، آثاری از هنرهای تركی شناخته شدهاند. نقش و نگارهای موجود بر روی
این اشیاء، نمونههای ارزشمندی از هنرهای تركان بشمار میآید. سكاها
علاقمند شكار بوده و تاثیر فراوان آثار بازمانده از آنان از طبیعت را در
خود دارد. تصاویر موجود از ماهی و حیوانات دریایی نیز نشانگر هنر تركان
شمرده شده است. تصاویر آهوان نیز دارای چنین ماهیتی است.
سكاها ملتی قوی و توانمند بودهاند كه
توان خود را در تجارت و صنعت نشان داده اند. تجارت و صنعت در بین آنان رواج
داشته و آهنگری، ساخت شمشیر، یراق آلات كشاورزی و حیوانات، همچنین
ابزارهای جنگی جزو صنایع رایج بوده است. این ابزارها از محل زندگی سكاها
پیدا شدهاند. از گورهای سكاها هم ابزار و اشیای ارزشمندی پیدا شده است.
لباس آنان نیز جالب توجه بوده است. نقش و نگار روی لباس آنان نیز ارزشمند
است. همچنین قالی بزرگ پازیریك نشانگر اوج هنر بافندگی و قالی در بین
سكاهاست. از نقش و نگار روی قالیهای سكاها نیز میتوان به طرز پوشش و
لباسهای سكاها پی برد. زنان آنان بسیار زیبا و دارای پوشش بسیار زیبا و
محكم بوده است. آنان لباسی بلند و با پوشش مناسب و زیبا بودهاند. كوزهی
معروف ورونژ Voronezhو كوزهی الكترومی Elecrumو كول اوبا Kul Obaو نقشهای روی آنها، نمونههایی از پوشش زیبای دختران و زنان سكاهاست. علاوه بر این لباس جنگی سكاها نیز بسیار زیبا و محكم بوده است.
آثار بدست آمده از مناطق مختلف دنیا، از
روسیه گرفته تا آذربایجان، نشانگر پیشرفت سكاها در كشاورزی و هنرهای مختلف
بوده است. زیباترین شهر سكایی نام نئاپولیش Neapolis
داشته كه در كریمه قرار دارد و در حفریات سال ۱۹۴۵ پیدا شده است. در این
حفریات اشیای مفرغی بسیاری نیز بدست آمده است. گورهای فراوانی نیز در آسیای
میانه متعلق به سكاهاست. آثار بدست آمده از این گورها، نشان میدهد كه
سكاها دارای هنرهای زیبایی بودهاند و در ساخت ابزارها و وسایل زینتی نیز
ماهر بودهاند. فراموش نكنیم كه بسیاری از پژوهشگران، نام تبریز را برگرفته
از نام تومروس – ملكهی سكایی می دانند.
نویسنده: دكتر محمدرضا باغبان كریمی
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
تاریخ,
یازار :
+0 به یه ن
عباس ائلچین
آذربایجانین گونئیینده فارسلاشدیریلمیش قدیم تورك توپونیملری
دوچئنت دوكتور قالیبه گولتكین
بللیدیر
كی، موختلیف دیللردن بیر-بیرینه قارشیلیقلی سؤز آلیب وئرمه نتیجهسینده هر
هانسی بیر دیله كئچن سؤز همین دیلین قایدا-قانونلارینا اویغون شكیلده یا
فونئتیك تركیبینه، یا آهنگ قانونونا و یا دیگر جهتلرینه گؤره كئچدیگی دیله
اویغونلاشدیریلیر. لاكین تأسوفله قئید ائتمهلیییك كی، بعضاً ائله لئكسیك
واحیدلر اولور كی، اونلار باشقا دیله قبول اولوندوغو زامان فورماجا همین
دیلین فونئتیك سیستئمینه بنزهدیلهرك اؤز اولكی سئمانتیك معناسیندان
اوزاقلاشدیریلیب یئنی و عكس معنالی سؤزلره چئوریلیر. بو باخیمدان دیلده
مؤوجود اولان جوغرافی آدلار خوصوصی لای تشكیل ائدیر.
بیر
طرفدن هر هانسی بیر اراضینی ضبط ائدن ایشغالچی دؤولت همین اؤلكهلرین
تاریخینی تحریف ائتمكله، خالقین تاریخی یادداشینی سیلمهیه چالیشیب،
معنویاتینا ضربه وورور، دیگر طرفدن ایسه همین آدلارین علمی جهتدن
اؤیرهنیلمهسینین قارشیسینی آلیر. بو باخیمدان ایران اراضیسینده اولان
جوغرافی آدلارا خوصوصی دیقت یئتیرمك اولدوقجا واجیبدیر. بئله كی، بورادا
علمی سویییهنین آشاغی اولماسیندان و تورك دیلینین رسمی یازیلی دؤولت دیلی
سویییهسینده دئییل، یالنیز دیالئكت شكلینده مؤوجود اولماسی، فارس
دیلینین هم رسمی دؤولت دیلی، هم ده دیالئكت فورماسیندا مجبوری شكیلده تورك
دیلینه تطبیقی و تاثیری، حاكیم دؤولتین همین اراضیده یاشایان خالقین
دیلینی سیخیشدیریب آرادان قالدیرماقلا اؤز دیلینین تاثیرینی گوجلندیرمهسی
اساس دیل فاكتی كیمی اؤزونو گؤستریر. بئلهلیكله ده فارس دیلینه قبول
ائدیلن جوغرافی آدلار صونعی شكیلده همین دیلین فونئتیك سیستئمینه
بنزهدیلهرك اؤز كؤكوندن تامامیله اوزاقلاشمیشدیر.
قدیم
تورك توپونیمییاسینین قدیم دؤوردن موعاصیر دؤوروموزه قدر اولان تاریخی
كئچید مرحلهلرینه نظر سالساق، ایستر روسییا، ایستر آوروپا، ایسترسه ده
شرق اؤلكهلرینین بیر چوخ بؤلگهلرینده تحریف ائدیلیب دییشدیریلن قدیم
تورك منشالی توپونیملرین اوستونلوك تشكیل ائتدیگینین شاهیدی اولوروق. بو
اؤلكهلر سیراسیندا موعاصیر ایران اراضیسینده دییشدیریلیب تحریف ائدیلن
قدیم تورك منشالی جوغرافی آدلار داها چوخ اوستونلوگه مالیكدیر. موختلیف
دؤورلره عایید بیر چوخ قدیم و موعاصیر قایناقلار رسمی سند كیمی فیكریمیزی
تصدیق ائدیر. هله پهلوی سولالهسینین حاكیمیتی دؤوروندن بو گونهدك بیر
چوخ تورك منشالی تاریخی جوغرافی آدلارین دییشدیریلمهسینه خوصوصی دیقت
یئتیرن ایران دؤولتی موعین معنادا اؤز ایستگینه نایل اولسا دا تاریخی
گئرچكلیكلری تام شكیلده اینكار ائده بیلمهییب. بئله كی، علمی آراشدیرمالار
نتیجهسینده آشكار ائدیلمیش دیل فاكتلاریندان آیدین اولور كی، بو گونهدك
دییشدیریلمیش جوغرافی آدلارین اكثریتینی تامامیله تورك منشالی آدلار تشكیل
ائدیر.
اون
دوققوزنجو عصرین اوللرینده آذربایجان ایكییه بؤلوندوكدن سونرا اونون
شیمال حیصهسینین روسییایا، جنوب حیصهسینین ایسه ایرانین تركیبینه
قاتیلماسی تدقیقاتچیلارین بعضیلرینی چاشدیردیغیندان اونلار آذربایجان
خالقینین ائتنوگئنئزیسی حاقیندا ساختا كونسئپسییالاردان چیخیش ائدهرك
قوزئی آذربایجاندا یاشایان اجدادلاریمیزی قافقازدیللی، جنوبدا یاشایانلاری
ایسه هئچ بیر اساس اولمادان ایراندیللی حساب ائتمیشلر. بونونلا دا ایندیكی
آذربایجان توركلرینین تشكولو، مسكونلاشدیغی اراضی، دیلی، مدنیتی حاقیندا
غرضلی فیكیرلر یورودولموش، تاریخی حقیقتلر گیزلهدیلمیش، خالقیمیزین
ایلكین مسكونلاشدیغی اراضی، ائتنیك منسوبیتی، قدیم مدنیتی حقیقی علمی
تدقیقاتلاردان كناردا قالمیشدیر. قایناقلاردا دیلیمیزی و تاریخیمیزی تحریف
ائتمهیه یؤنلدیلمیش فیكیرلر آذربایجانین اراضی باخیمیندان دا
پارچالانماسینا، تاریخی سند اولان میللی جوغرافی آدلاریمیزین دییشیلمهسینه
گتیریب چیخارمیشدیر. ایلك اؤنجه شیمالا و جنوبا بؤلونموش آذربایجان
اراضیسی ایستر شیمالدا، ایسترسه ده جنوبدا بو گونه قدر پارچالانماقدا و
قدیم یئر-یورد آدلاری دییشیلمكده داوام ائتدیریلمكده دیر.
ییرمینجی عصردن، پهلوی سولالهسینین حاكیمیتی دؤوروندن باشلایاراق " میللی بیرلیك " آدلی
فارس شووینیست سییاستی نتیجهسینده ایراندا یاشایان بوتون غئیری-فارس
خالقلار و میللتلر بوتون میللی حوقوقلاردان محروم ائدیلهرك
فارسلاشدیریلماغا یؤنلدیلمیشدیر. پهلوی رئژیمی دؤورونده بیر چوخ مسلهلرله
یاناشی، میللی جوغرافی آدلارین دا دییشدیریلمهسی جیدی بیر مسله كیمی
دؤولتین قارشیسیندا دایانیردی. بو باره ده ت.ا. ایبراهیموو گئنیش معلومات
وئرهرك یازیر: " میللی بیرلیك " شوعاری و
سییاستی ایلك واختلاردان اؤلكهده فئودال پراكندهلیگین آرادان
قالدیریلماسی و سیاسی حاكیمیتین مركزلشدیریلمهسی كیمی گؤروندوكده ظاهیرن
ضروری بیر تدبیر ساییلیردی. لاكین تئزلیكله بو سییاست ایران خالقلارینین
میللی حوقوقلارمی اینكار ائدیب، اونو تام كوبود و غدار شكیلده حیاتا
كئچیرمهیه باشلادیقدا، اؤزونون ان چیركین ماهیتینی آچیق و آیدین بوروزه
وئرمیش اولدو. اللی ایلدن آرتیق پهلوی حؤكومتینین سیاسی ایستیقامتینی،
شووینیست دایرهلرین اساس هدف و مقصدینی تشكیل ائدن " میللی بیرلیك " سییاستینین اصل ماهیتینی گؤسترمك اوچون بورادا او دؤورون مورتجع مطبوعاتیندان تكجه بیر ژورنالین ایلك نؤمرهسینده باش مقالهنین قیسا مضمونونو نومونه كیمی وئریریك. "
بیزیم طلبیمیز و ایجتیماعی ایستگیمیز ایرانین میللی بیرلیگینی
تكمیللشدیرمك و اونو قوروماقدان عیبارتدیر. میللی بیرلیگی تكمیللشدیرمك
اوچون بوتون اؤلكه ده فارس دیلی عومومی دیل اولمالی، لیباس، اخلاق و س.
جهتدن یئرلی فرقلر آرادان قالدیریلمالیدیر. كورد، لور، قاشقای، عرب، تورك
(آزربایجانلی) و توركمن بیر-بیریندن فرقلنمهمهلیدیر. موختلیف میللی
لیباس گئیمهیه، موختلیف دیللرده دانیشماغا سون قویولمالیدیر. ایراندا دیل،
عادت-عنعنه ، لیباس و س. جهتدن میللی بیرلیك یارانمایینجا ایرانین
موستقیللیگی، اونون اراضی بوتؤولوگو تهلوكه قارشیسیندا قالاجاقدیر. اگر
ایراندا ساكین اولان موختلیف طایفالاری واحید شكله سالماساق، یعنی بوتون
اهالینی تام معنادا ایرانلاشدیرماساق (فارسلاشدیرماساق)، قارشیمیزدا
قارانلیق گلهجك دایانیر. چینگیز، تئیمور دؤورلرینین یادیگاری اولان
جوغرافی آدلار فارس دیلینه چئوریلمهلی، اؤلكه ده بو مقصده خیدمت ائدن یئنی
اینضیباطی اراضی بؤلگوسو آپاریلمالیدیر. حؤكومت ایدارهلیگینده، قوشون
داخیلینده و محكمه دایرهلرینده یاد دیللرین و یاد سؤزلرین ایشلهدیلمهسی
دؤولت طرفیندن قاداغان اولونمالیدیر " (ت.ا. ایبراهیموو. قاشقایلار. باكی، 1988، س.96).
توپونیمیك
تدقیقاتلار نتیجهسینده الده ائدیلمیش فاكتلاردان آیدین اولور كی، پهلوی
سولالهسینین حیاتا كئچیردیگی بو شووینیست سییاست دیل، تاریخ، مدنیت و
باشقا ساحهلرده اولدوغو كیمی گونئی آذربایجاندا یاشایان آذربایجان
توركلرینین دیلینده، ائلجه ده توپونیمییاسیندا دا اؤز بؤیوك تاثیرینی
گؤسترمیش و گؤسترمكده دیر. توپونیمیك تدقیقاتلاردان آیدین اولور كی، شرقی
آذربایجان عومومیتله، گونئی آذربایجان اراضیسینده كی قدیم
تاریخه مالیك مؤوجود توپونیملرین اكثریتی منشا اعتیباریله اساسن تورك
(آزربایجان) دیلی ایله باغلیدیر. لاكین حاضیردا جنوبی آذربایجاندا توركلرین
یاشادیغی قدیم یاشاییش منطقه ، ائلهجه ده موختلیف اوبیئكتلرین آدینی
بیلدیرن توپونیملرین چوخو تاریخی پروسئسلرین نتیجهسی كیمی دییشیكلیگه
اوغرامیش، موعین فونئتیك عوضلنمه ایله سئمانتیك معناسی تحریف ائدیلمیش،
ترجومه ائدیلهرك فارسلاشدیریلمیش و یا دیل منسوبیتینه گؤره معناسی تام
آیدین اولمایان توپونیملره چئوریلمیشدیر. زامان كئچدیكجه بو جوغرافی
آدلارین بعضیسی كوتلوی دیلدن چیخاراق اونودولموشسا دا بیر قیسمی خالقین
یادداشیندا قورونوب ساخلانمیشدیر. بو توپونیملرین آراشدیریلماسی، تركیب
كومپونئنتلرینین آیری-آیریلیقدا تحلیلی منشاجه اونلارین هانسی دیله مخصوص
اولدوغونو آشكارا چیخارماقلا، تاریخی اینكیشاف پروسئسینده اوغرادیغی
فونئتیك واریانتلارین دا برپاسینا ایمكان یارادیر. بو باخیمدان گونئی
آذربایجاندا دییشدیریلمیش جوغرافی آدلاری 3 قروپدا تصنیف ائتمك اولار:
1) فونئتیك دییشمه ایله تحریف ائدیلمیش توپونیملر؛
2) قدیم توپونیمین یئنیسی ایله عوض اولونماسی؛
3) ترجومه ائدیلهرك دییشدیریلمیش توپونیملر.
فونئتیك
دییشیكلییه اوغرامیش توپونیملرده سسین عوضلنمهسی نتیجهسینده سئمانتیك
معناسی دا دییشیلیر. گونئی آذربایجاندا قئیده آلینمیش گونبرف، گیرینج،
جیرینج، بوستانآباد، جامیشآباد، احمدآباد، دمشقیییه، ساریقیییه،
اخمقیییه، كوهدئل، سبلان، پییام، كلانكئش، داهخارقان و باشقا بو كیمی
جوغرافی آدلار تورك منشالی گونبری، گیریش، بوستاناوا، جامیشاوا، اكیناوا،
گوموشقایا، ساریقایا، آخماقایا، گؤیدیل، یام، ساوالان، توفارقان
توپونیملرینین تحریف اولونموش فورمالاریدیر.
حاضیردا
فارس دیلینده گونبرف شكلینده ایشلنن، اصلینده ایسه سسدوشومو نتیجهسینده
بیزه گلیب چاتان گونبری توپونیمی احتیمال كی، واختی ایله گونبرق گونبره و
یا گونبری فورمالاریندان بیرینده اولموشدور. بو توپونیمین جوغرافی مؤوقئعیی
و سئمانتیك معناسی بئله بیر فیكری سؤیلهمهیه ایمكان وئریر. گون و
موختلیف آنلاملار ایفاده ائدن برق // بری // بره كومپونئنتلریندن بیری
اساسیندا یارانمیش گونبرق // گونبری // گونبره توپونیمینین سئمانتیك
معناسی هر اوچ فورمادا دیلیمیزده بیر معنادا - گون توتان، گونئیده اولان،
گونشلی، گونشه دوغرو اولان یئر، عومومیتله گونئی شكلینده آچیقلانیر. لاكین
سؤزون سونوندا سسدوشومو نتیجهسینده بو توپونیمین ایكینجی كومپونئنتی
فارسلاشدیریلمیش گونبرف (برف فارس دیلینده قار دئمكدیر) شكلینه
سالینمیشدیر. ایستر جوغرافی مؤوقئعیینه، ایسترسه ده سئمانتیك معناسینا گؤره
گونبرف توپونیمینین كومپونئنتلری آراسیندا اویغونسوزلوق اؤزونو گؤستریر.
بو ایسه همین توپونیمین ایلكین واریانتینین برپاسینا ایمكان یارادیر و
تصدیق ائدیر كی، بو توپونیم گونبرف یوخ، گونبره // گونبرق // گونبری
شكلینده اولموشدور. حاضیردا بو توپونیمین خالق آراسیندا گونهور شكلینده
ایشلنمهسی فاكتی اونون قدیم توركجه اولدوغونو اساسلاندیریر.
اوسكو
شهرینه یاخین مینئرال بولاغین باشلانغیجیندا یئرلشن جوغرافی مؤوقئعیینه
گؤره گیریش آدلانان كندین آدی دییشدیریلیب گیرینج // جیرینج فورماسینا
دوشوب. تبریزین باغمئشه محللهسینده گوموشقایا بولاغینین آدی
دییشدیریلیب دمشقیییه اولوب. بوستاناوا، جامیشاوا توپونیملرینین موعاصیر
دیلیمیزده توركجه یئر، مكان بیلدیرن ایكینجی كومپونئنتی " آوا " سؤزو فارسجا " آباد " توپوفورمانتی ایله عوضلهنهرك بوستانآباد، جامیشآباد شكلینده دییشیكلیگه اوغرامیشدیر. بونلارلا یاناشی، " آوا " تركیبلی داها بیر توپونیم - اكیناوا جوغرافی آدی احمدآبادلا عوض اولونموشدور.
اونو
دا قئید ائتمك لازیمدیر كی، اكیناوا جوغرافی آدینین پارالئلی ائكینووا
فورماسیندا توركییهده ده مؤوجوددور. ا.اینانین تدقیقاتلاریندا " آوا " سؤزونون قدیم اوغوز طایفا باشچیلاریندان بیرینین آدینی بیلدیردیگی قئید اولونور: " آلتینجی چادیرا " آوا " اوتوردو،اونا سول تراف كورئك كئگیمینی وئردیلر... " (عبدولقادیر اینان. " اورون " و " اولوش " مسئلهسی.
ماقالهلر و اینجهلهمهلر. آنكارا 1987، س.242). تورك دیلینده ائ-ه
فونئتیك عوضلنمهسینی نظره آلساق گؤرریك كی، ائكینووا اكیناوا توپونیمینین
فونئتیك واریانتیدیر. اكیناوا توركجه (اكین و آوا) سؤزلریندن عیبارت اكین
یئری و اكینچیلیكله مشغول اولان طایفا آنلامیندا آچیقلانیر. بو سئمانتیك
معنا عئینی ایله جامیشاوا و بوستاناوا توپونیملرینه ده عاییددیر. بو
توپونیملر ایسه همین یئرلرده اكینچیلیك و حئیواندارلیغین اینكیشافمی
گؤسترمكله یاناشی، همین یئرلرین قدیم تورك طایفالارینا مخصوص اولدوغونو
موعین ائدیر. بونلارلا یاناشی، گونئی آذربایجانین قربینده آوا و قیزیناوا
جوغرافی آدلاری قئیده آلینمیشدیر.
گونئی
آذربایجاندا فارسلاشدیریلمیش ائله جوغرافی آدلار واردیر كی، فورماجا فارس
دیلینده ایشلنن سؤز تاثیری باغیشلاسا دا، همین توپونیملرین سئمانتیك معناسی
موعینلشدیكده معلوم اولور كی، بونلار فونئتیك عوضلنمه نتیجهسینده معنا
دییشیكلیگینه اوغرامیش تورك منشالی سؤزلر اساسیندا یارانمیش جوغرافی
آدلاردیر.
فونئتیك
عوضلنمه ایله سئمانتیك معناسی دییشدیریلیب تحریف ائدیلمیش بئله توپونیملر
سیراسیندا آخماقایا (اخمقییه) و ساریقایا (ساریقییه) توپونیملرینی خوصوصی
قئید ائتمك لازیمدیر.
آخماقایا توپونیمینین " آخما " كومپونئنتی " آخ " فعلی و " -ما " شكیلچیسیندن عیبارت آتریبوتیو فعلی آددیر كی، (آخما) معناسی " یوخاریدان آشاغییا دوغرو ایستیقامتی اولان " یعنی " آخیجی " دئمكدیر. بو سؤزون ایكینجی كومپونئنتی " قایا " سؤزو ده عئینی ایله تورك منشالی سؤز اولوب ایری، بؤیوك داش آنلامیندادیر. گؤروندویو كیمی، آخماقایا " آشاغییا دوغرو ایستیقامتلهنن قایا " معناسینی بیلدیریر و بو سئمانتیك معنا همین توپونیمین جوغرافی وضعیتینه ده اویغون گلیر.
بللیدیر كی، رنگ بیلدیرن سؤزلر توپونیملرده آیری-آیری معنا چالارلارینا مالیكدیر. موعاصیر دیلیمیزده رنگ بیلدیرن " ساری " سؤزو
ده جوغرافی آدلارین تركیبینده موختلیف معنالاردا ایشله نیر. گونئی
آذربایجاندا قئیده آلدیغیمیز ساریقایا توپونیمینین تركیبینده كی " ساری " سؤزو " بؤیوك، گئنیش، اوجا " آنلامیندا آچیقلانیر.
گؤروندویو
كیمی، آخماقایا و ساریقایا توپونیملرینین هر ایكیسی تورك منشالی سؤزلر
اساسیندا یارانمیش، جوغرافی مؤوقئعیینه اویغون سئمانتیك معنا ایفاده ائدن
جوغرافی آدلاردیر. لاكین تأسوفله قئید ائتمك لازیمدیر كی، ظاهیری
اوخشارلیغینا گؤره هر ایكی توپونیم تحریف ائدیلهرك اخمقیییه (اخمق //
آخماق - سفئه، عاغیلسیز سؤزو اساسیندا یارانمیش آخماقخانا معناسینی وئریر) و
ساریقییه (ساریق - فارسجا اوغرو سؤزوندن اولوب اوغروخانا دئمكدیر)
فورماسینا سالیناراق تامامیله یئنی سئمانتیك معنا كسب ائتمیشدیر (موختصر
فارسجا-روسجا-آذربایجانجا لوغت. آذرب.سسر ائا نشریاتی، باكی، 1945، س.
183). بو شكیلده تحریف ائدیلمیش توپونیملر سیراسینا گلنكئش، گوجووار //
كوجووار، كؤیدیل و بورانلی توپونیملرینی ده عایید ائتمك اولار.
گلنكئش
توپونیمی تحریف ائدیلهرك كلانكئش (كلان-گلن فعلی صیفت، كئش ایسه كئچ
(كئچمك) فعلینین دیالئكت واریانتی و چ-ش سس عوضلنمهسی ایله گلیب گئدهنین
كئچدیگی یئری گؤستریر)، گوجووار (گونئی آذربایجان دیالئكتلرینده كوج سؤزو
توخونموش كیچیك كیلیم آنلامیندا ایشلهنیر) كوجااباد (كوجا - هارا،
آباد-یئر-مكان)، كؤیدیل كوهدئل (فارسجا كوه - داغ، دئل - اورك دئمكدیر)،
بورانلی ایسه دییشدیریلیب بارانلو (فارس دیلینده باران یاغمور دئمكدیر)
شكلینه سالینمیشدیر.
حاضیردا
جنوبی آذربایجاندا مؤوجود توپونیملرین تركیبینده آذربایجان دیلینین قدیم
سؤزلرینه تصادوف اولونور كی، بونلارین بیر قیسمی دیلیمیزده ایشلنمیر، بیر
قیسمی ایسه اؤز معناسینی دییشمیش شكیلده ایشلهنیر. بئله سؤزلردن بیری " دوشرگه " ، " شهر " آنلامی ایفاده ائدن تورك منشالی قان // كان سؤزودور. ت.حاجییئو ده " قان " سؤزونون فونئتیك واریانتی "
كئن " این قدیم تورك دیللرینده كند، یئر، مكان آنلاملاریندا ایشلندیگینی
گؤسترمیشدیر (ت.حاجییئو. آذربایجان دیلینین یازییا قدركی ایزلری حاقیندا،
آفم، باكی، 1984، س. 30). تركیبینده قان سؤزو ایشلنن توپونیملردن بیری ده
توفارقان جوغرافی آدیدیر. بو توپونیم اولجه آذرشهر، سونرالار ایسه
دئهخارقان (فارسجا دِه - كند، خار // خاردن یئمك معناسیندا آچیقلانیر) ایله
عوض اولونوب. توفارقان توفار (دیوار سؤزونون دیالئكت فورماسیدیر // دیوار و
قان تركیبلریندن عیبارت (دیوارلی شهر) قدیم تورك منشالی توپونیمدیر. قان
توپوفورمانت كیمی موعاصیر دؤورده ده بیر چوخ قدیم تورك منشالی توپونیملرین
تركیبینده داشلاشیب قالاراق عئینی سئمانتیك معنانی بیلدیریر. قان // كان
تركیبلی جوغرافی آدلارا افقانیستاندا (سمنقان)، ائرمنیستاندا (آغ مانقان
داغ سیلسیلهسی)، اویغورستاندا (قانسو)، شیمالی آذربایجاندا (بئیلقان)، چین
قایناقلاریندا قدیم تورك اؤلكهسی كانقوی آدینا راست گلینسه ده، بو سؤزله
باغلی یارانمیش توپونیملر داها چوخ گونئی آذربایجاندا (كولقان، بئلوكان،
ازقان، آریكان، ابرغان، قولپایقان - شرقی آذربایجاندا، سوپورقان، سوركان،
گیركان // كورقان، قیزیلكان، سقركان، كانیسسوت - قربی آذربایجاندا،
كانیزقوزغون داغلاری - اورمییادا - توسركان و س.) قئیده آلینمیشدیر. یئر،
مكان بیلدیرن قان سؤزونون دیالئكت و شیوهلریمیزده عئینی آنلامدا قورونوب
ساخلانماسی فاكتی ماراقلی جهت كیمی اؤزونو گؤستریر. مثلا، خفقان-خفه -
هاواسیز، قارانلیق قان ایسه یئر آنلامیندا آچیقلانیر.
بونلارلا
یاناشی، ساوالان (سوو - سو و آلان كومپونئنتلریندن یارانیب). یام (پوچت،
چاپار، مركزی)، آغتؤوله و بَیقالا كیمی تورك منشالی جوغرافی آدلار دا
تحریف ائدیلهرك دیل منسوبیتینه گؤره معناسی آیدین اولمایان سبلان، پیام،
آغتویله، پییقله فورماسینا دوشموشدور. جنوبی آذربایجاندا قدیم تورك
ائتنوسلارینین آدینی عكس ائتدیرن بعضی ائتنوتوپونیملر ده دییشدیریلهرك
تامامیله یئنیلری ایله عوض اولونموشدور. بئله ائتنوتوپونیملردن اولان موغان
توپونیمی پارسآبادلا، ائ.ا. دؤورلرده قدیم تورك طایفالارینین آدیندان آد
آلمیش تاور داغی اوللر عئینالی // آینالی، سونرالار ایسه سورخابلا، سولدوز
نغدئیله، زارباش چهاربخچله، جیغاتی چایینین آدی زررینرودلا عوض
اولونموشدور.
حاضیردا
جنوبی آذربایجاندا مؤوجود فارسدیللی جوغرافی آدلارین اكثریتی تورك
(ازربایجان) دیلیندن فارس دیلینه ترجومه ائدیلهرك دییشدیریلمیش
توپونیملردیر. گونئی آذربایجاندا قئیده آلینمیش بئله توپونیملر چوخلوق
تشكیل ائدیر. ای.مردانوو و او.میرزیئوین یازدیغی كیمی ترجومهچیلییه
آلودهلیك بعضاً ائله بیر وضعیته گتیریب چیخاریر كی، باشقا جوغرافی
اوبیئكتین آدی ایتتیفاق و دونیا خریتهلرینه دوشور، سونرالار بو آدین
حقیقی آدینین برپا ائدیلمهسی چتینلشیر و یا غئیری-مومكون اولور
(ی.مردانوو. او.میرزیئو. جوغرافییا خریطهلرینده توپونیملرین تحریف و
ترجومه اولونماسی حاقیندا. AOP حصر اولونموش ایكی علمی نظری كونفرانسین ماتئریاللاری. باكی، 1988، س.189).
تبریزده
قوروچای اوزرینده سالینمیش قدیم تاریخه مالیك داش كؤرپو فارسلاشدیریلیب
پولئسنگ، داها سونرالار ایسه پورسنگ اولوب. داش كؤرپو ایسه آرتیق كوتلوی
دیلدن چیخاراق اونودولوب. قزوین-رشت یولو اوزرینده یئرلشن
شیرینسو-آبشیرین-سویوقبولاق، ماهاباد، آجیچای-تلخرود، قیزیلاوزن
چایی-سئفیدرود، اهرده یئرلشن گؤیداغ-كوهسبز، تبریزین دوهچی محللهسی
شُتربان، اورمییادا قویون كؤرپوسو پولئ گوسفند، اوچگؤزلو
كؤرپو-پلسهدهنه، اورمییادا گؤلاوستو محللهسی سراستخر، اوشنویییه ده
ایكیچای-دورود، اورمییادا آجیسو-تلخاب، شرقی آذربایجاندا آغسو-سفیدرود،
اورمییانین قوشچو انزهلی رایونوندا ایستیسو-آبگرم، توپونیملری بو كیمی
ترجومهلرله فارسلاشدیریلیب. مییانا یول اوستونده یئرلشن كوسالار كندینین
آدی دییشدیریلیب كوسسالار فورماسینا دوشوب. هشتریده قدیمدن دمیردؤین
كندینین آدی سونرادان دییشدیریلیب تئیموردون فورماسینا سالینیب. دون عربجه
آلچاق، لیاقتسیز، یعنی تحقیر آنلامیندا ایشله نیر كی، بو دا واختی ایله
بؤیوك تورك خاقانی اولان امیر تئیمورا فارسلارین موناسیبتی كیمی آلچاق
تئیمور معناسینی ایفاده ائدیر. توركلره قارشی منفی موناسیبتلرینی ایفاده
ائتمك واسیطهلریندن بیرینه چئوریلمیش جوغرافی آدلار سیراسیندا قدیم تورك
طایفالاریندان بیری اوزلارین آدینی قورویوب ساخلایان تاریخی مینیللیكلرله
اؤلچولن آروس كندینین آدی فارسجا عوفونتلی، موردار یئر آنلامی ایفاده ائدن
آبریز سؤزو ایله عوض ائدیلیب.
بیر
سیرا جوغرافی آدلارین تركیبینده اولان قدیم سؤزلر بعضاً همین اراضینین
ساكینلری اوچون آنلاشیلماز اولور. بونا گؤره ده همین توپونیم یا
بوتؤولوكده، یا دا كومپونئنتلریندن بیری موعاصیر دیله اویغونلاشدیریلیر و
فونئتیك فورماسی دییشدیریلیر. بئله فونئتیك دییشیكلیگه اوغرامیش توپونیمین
كومپونئنتلری آیری-آیریلیقدا موستقیل معنالی سؤزلر اولسا دا، عومومی
تركیبده اونلارین معناسی بیر-بیرینه اویغون گلمیر، یعنی بو سؤزلر بیرلیكده
جوغرافی آدین مضمونونو عكس ائتدیرمیر. مثلا، مرندین یاخینلیغیندا یئرلشن
كوللی // كوللو Külli // Küllü كندینین آدی دییشدیریلیب سونرادان كوندلج/ Kondləc
اولوب. فارس دیلینده كوند - آغیر، یاواش، لج ایسه كوسمك، آجیق ائتمك
آنلاملارینی وئریر. بو جوغرافی آدلارین سئمانتیك اساسی و فاكتلارین تحلیلی
گؤستریر كی، همین آدلاری آلینما و غئیری-تورك منشالی حساب ائتمك اولماز. ب.
بوداقووون قئید ائتدیگی كیمی، جوغرافی آدلارین دییشیلمهسی خالقین اؤز
تاریخی كؤكلرینین آیری-آیری شاخهلرینی دوغراماق، اونو یاشادیغی
تورپاقدان تدریجن آییرماق دئمكدیر (ب.ه. بوداقوو. آذربایجان توپونیملری
تدقیقینین پروبلئملری. AOP حصر اولونموش كونفرانس ماتئریاللاری. باكی، 1986، س. 101-105).
بو
قبیل جوغرافی آدلارین یارانماسی ایران دؤولتینین فارسلاشدیرما سییاستی
آپارماسی ایله باغلیدیر. كؤچورمه سییاستی نتیجهسینده باشقا میللتلرین،
غئیری-توركلرین آذربایجانا یئرلشدیریلمهسی ده بیر چوخ توپونیملریمیزین
دییشدیریلمهسینه اؤز تاثیرینی گؤسترمیشدیر. بو تاثیر آذربایجانین شرق
حیصهسینه نیسبتن، داها چوخ آذربایجانین جنوب-قربینده، خوصوصیله اورمییا
طرفده اؤز عكسینی گؤستریر. شرقی آذربایجاندا اولدوغو كیمی، بوراداكی بیر
چوخ جوغرافی آدلار چوخ موختلیف فورمالاردا دییشدیریلهرك فارس دیلی ایله
یاناشی، باشقا آز سایلی كیچیك ائتنیك قروپلارین دا دیللرینه
اویغونلاشدیریلماغا جهد ائدیلمیشدیر. لاكین بونا باخمایاراق بو ائتنیك
قروپلارین دیلینین لوغت تركیبینین آذربایجان توركجهسی قدر زنگین
اولماماسی بو توپونیملرین یالنیز قرامماتیك قورولوشوندا كیچیك دییشیكلیگله
نتیجهلنمیش، سؤزون ایلكین سئمانتیك معناسی ایسه قورونوب ساخلانمیشدیر.
قدیم سول // چول sul // çul
طایفالارینین آدلارینی عكس ائتدیرن اشیك (ترگیورد)، خانیك (باردوستدا)،
قصریك (زولاچاییندا) و باشقا بو كیمی سؤزلر آراسیندا یارانمیش قدیم تورك
منشالی توپونیملر كوردجه اویغونلاشدیریلاراق سونونا - ایك شكیلچیسی
آرتیریلماقلا دییشدیریلسه ده، قدیم تورك منشالی سؤز كیمی ایلكین سئمانتیك
معناسینی قورویوب ساخلامیشدیر.
گؤروندویو
كیمی، گونئی آذربایجانداكی جوغرافی آدلارین چوخو موعین سببلردن و بعضی دیل
فاكتورلاریندان آسیلی اولاراق دییشمیش، نئوتوپونیملرله عوض اولونموشدور.
بو توپونیملرین لئكسیك-سئمانتیك جهتدن آراشدیریلماسی دیلیمیزین تاریخی
دورومونو اورتایا چیخارماقلا یاناشی، عئینی زاماندا خالقیمیزین میفیك،
ایجتیماعی-فلسفی گؤروشلرینین آیدینلاشدیریلماسی دیالئكت و شیوهلریمیزین
اؤیرهنیلمهسی و بیر چوخ دیگر پروبلئملرین حلی اوچون بؤیوك ایمكانلار
یارادیر و بئله بیر فاكتی اساسلاندیرماغا ایمكان وئریر كی، توركلر بو
اراضینین ایلكین مسكونلاشان ساكینلری اولاراق اؤز تاریخینی جوغرافی
آدلاردا موعین ائدهرك گلمه طایفالاری دا آسسیمیللییاسییایا اوغراتمیشلار.
قایناق: «قاراپاپاقلار».-2012.- نمره:6(58).-س.36-41.
كؤچورن: عباس ائلچین
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
قدیم,
آذربایجان,
یازار :
+0 به یه ن
كشور آذربایجان در
مقایسه با دیگر كشورهای منطقه قفقاز از پیشرفت اجتماعی مناسبی برخوردار است
و مردم این كشور دارای رفاه نسبی اجتماعی هستند. در یادداشت زیر، اطلاعاتی
از شرایط اجتماعی این كشور ارائه شده است.
در سال 2014، جمعیت كشور آذربایجان حدود 9 میلیون و 686 هزار نفر تخمین زده
شده است كه اكثریت آنها جمعیت فعال، یعنی15 تا 64 سال هستند.بنابر گزارشات
ارائه شده از اداره آمار آذربایجان، حدود 62 درصد از جمعیت این كشور جمعیت
فعال هستند. میانگین سنی مردم آذربایجان 27.7 سال است كه تقریبا جمعیت
جوانی را تشكیل می دهند. نرخ رشد جمعیت این كشور 0.99 درصد است كه مقام 121
را در میان كشورهای جهان به آذربایجان اختصاص داده است.
از كل جمعیت این كشور 53.6 درصد آنها شهرنشین هستند. این در حالی است كه
نرخ رشد شهرنشینی 1.64 درصد است. باكو، پایتخت این كشور 2.123 میلیون نفر
را در خود جای داده است.
اقلیت های قومی آذربایجان عبارتند از آذری 90%، داغستانی 3.2%، روسی 2.5%،
ارمنی 2%، و دیگر اقلیت ها نیز 2.3% هستند. زبان رسمی مردم این كشور
آذربایجانی است و در واقع 9 میلیون نفر از این دستور زبان استفاده می كنند.
بنا بر قانون اساسی آذربایجان، آزادی مذهبی برای همه مردم آذربایجان در نظر
گرفته شده است. در گذشته دین غالب در كشور آذربایجان، زرتشتی بوده است كه
یكی از قدیمی ترین ادیان بر روی كره زمین است.
ورود اسلام به كشور آذربایجان در سده های 7 و 8 میلادی و پس از فتوح اعراب
صورت گرفت كه به صورت مذاهب شیعه، سنی و شافعی در این كشور رواج دارد. پس
از فروپاشی اتحاد شوروی و با شروع فعالیت های مسلمانان قفقاز، اسلام خواهی
در این كشور رواج بیشتری یافت.
در سده های 4 و 5 میلادی، مسیحیت در منطقه قفقاز رواج پیدا كرد كه تاثیراتی
را بر كشور آذربایجان نیز بر جای گذاشت. بیشتر مسیحیان كشور آذربایجان
ارتدكس هستند.
93.4 درصد از مردم این كشور مسلمان هستند در حالیكه 2.5 درصد آذربایجانی ها
را ارتدكس های روسی تشكیل می دهند و 2.3 درصد از مردم ارتدكس ارمنی هستند.
این در حالی است كه 1.8 درصد از آنها از ادیان دیگری مانند آیین یهود
پیروی می كنند.
آذربایجان تلاش دارد خود را به استانداردهای جهانی توسعه نزدیك كند. 99.8
درصد از مردم كشور سواد خواندن و نوشتن دارند كه با توجه به جنسیت افراد می
توان گفت 99.9 درصد از مردان و 99.7 درصد از زنان آذربایجانی سواد خواندن و
نوشتن دارند.
► بهداشت:
طبق آمار، میانگین امید به زندگی در این كشور 69 سال است. دولت آذربایجان
5.5 درصد از درآمد حاصل از تولید ناخالص ملی را صرف مسائل بهداشتی می كند.
بنابر آمار سال 2014، نرخ زاد و ولد در كشور آذربایجان 16.9 در میان 1000
نفر بوده است كه رتبه 111 را در میان كشورهای جهان به این كشور اختصاص داده
است. در حالی كه نرخ مرگ و میر در این كشور 7 در میان 1000 نفر بوده است
كه رتبه 128 را به این كشور اختصاص می دهد و نشان دهنده آن است كه این كشور
رشد جمعیتی مثبتی را تجربه می كند.
بنابر گزارش های سازمان بهداشت جهانی، كشور آذربایجان از منابع مختلفی برای
سرمایه گذاری در زمینه بهداشت استفاده می كند. از سال 2000 تا سال 2012
منابع مختلف داخلی و بین المللی به تامین هزینه های بهداشت و درمان این
كشور می پرداختند. اصلی ترین منبع هزینه برای مسائل بهداشتی این كشور، دولت
است. دیگر منابع كمك های بهداشتی به این كشور عبارتند از: صندوق جهانی،
بانك جهانی، كمك های امریكا، یونیسف و ....
نمودار زیر نشان دهنده میزان هزینه پرداختی از سوی هر كدام از منابع مذكور است.
► نرخ بیكاری و كودكان كار:
مقامات آذربایجان تلاش دارند نرخ كار در میان كودكان را كاهش دهند. طبق
آمار منتشره در سال 2005 شمار كودكان كار این كشور 106.626 هزار نفر بوده
است كه 7 درصد از جمعیت كودكان این كشور را در بر میگیرد.
►نرخ بیكاری در میان جوانان 15-24 سال:
14 درصداز جوانان در این میانگین سنی از معضل بیكاری رنج می برند. كشور
آذربایجان در میان كشورهای جهان از این منظر، رتبه 90 را دارد. در این
میان، 12 درصد بیكاران این كشور را مردان بین سن 15 تا 24 سال و 16.3% آنها
را در سال 2005 زنانی كه در این میانگین سنی قرار داشتند، تشكیل می دادند.
► نقش سازمان های مردم نهاد در آذربایجان:
در این كشور سازمان های مردم نهاد در جامعه نقش فعالی دارند. بیشتر آنها بر
مسائل پناهندگان و حقوق بشر تمركز دارند و برخی نیز در زمینه مسائلی مانند
حقوق اقلیت ها و زنان كار می كنند؛ مانند مركز حقوقی آذربایجان و مركز
دفاع از حقوق زنان. این سازمانها برای دفاع از حقوق اقلیت ها در تلاش هستند
تا با ارتباط با سازمانهای جهانی آسیب ها را به حداقل برسانند.
نرخ مهاجرت در كشور آذربایجان بنابر آمار سال 2014، صفر در میان 1000 نفر
است كه رتبه 96 را به این كشور اختصاص داده است. البته برخی از سازمان های
مردم نهاد در این كشور به بررسی مسائل پناهندگان نیز می پردازند.
► رسانه های جمعی:
پس از استقلال آذربایجان از فدراسیون شوروی سابق این كشور توانست به صورت
حرفه ای تر و متنوع تر در زمینه رسانه های جمعی به فعالیت بپردازد.
آذربایجان بیش از 2500 روزنامه و مجله در حال چاپ دارد كه اكثر آنها به
صورت مستقل از دولت این كشور و خصوصی اداره می شوند. تعداد خبرگزاری های
این كشور بیش از 15 تا است كه بسیاری از آنها دارای وب سایت نیز هستند و
اخبار آذربایجان و منطقه را پوشش می دهند.
18 كانال تلویزیونی و 11 ایستگاه رادیویی، برنامه های متنوعی را برای مردم
كشور فراهم می كنند كه درباره استقلال یا عدم استقلال آنها از دولت، آماری
در دست نیست. سیستم رادیویی و تلویزیونی این كشور قادر است برنامه های
كشورهای روسیه و تركیه را نیز برای مردم كشور پخش كند.
► ساختار معماری و ساختمانی آذربایجان:
ساختار معماری شهرهای این كشور از گذشته تا كنون تغییراتی را شاهد بوده
است. در دوران باستان، مردم شهرنشین آذربایجان در محله هایی قومیتی زندگی
می كردند كه اكنون این موضوع در شهرها كمرنگ شده است. در آذربایجان مدرن،
هنوز معماری سبك دوران شوروی بر چهره ساختمانهای این كشور سایه افكنده
است. هر چند كه اكنون در باكو برجها و ساختمانهایی هست كه نشان از تاثیر
فرهنگ اروپایی بر این كشور دارد، اما می توان گفت معماری این كشور مخلوطی
از حاصل دوران كمونیسم شوروی وهم چنین فرهنگ سده 20 اروپاست.
► رسوم فرهنگی:
بنا بر گزارشات فرهنگی كشور آذربایجان، مردم این كشور از قدیم اعتقادات و
رسوم متنوعی داشته اند. برای مثال آذربایجانی ها نوروز را جشن می گیرند.
آنها رسومی مانند آتش روشن كردن در چهارشنبه دوم آخرین ماه سال را دارند و
به اعتقاد مردم آذربایجان، این كار پلیدی ها و شكست ها را از بین می برد.
رسم پختن سمنو برای نوروز نشان از حاصلخیزی و باروری گیاهان است. مردم روز
اول سال لباسهای نو می پوشند. نوروز در روز 13 ماه پایان می یابد كه مردم
به بیرون از شهرها می روند و به بازی و سرگرمی می پردازند.
مردم آذربایجان بسیار مهمان نواز هستند و ضرب المثلی میان آنان رواج دارد
كه می گوید خانه ای كه به روی میهمان گشوده نیست باید فرو ریزد. در خانواده
های ثروتمند، هنگام بدرقه میهمان به او سبدی پر از غذا داده می شود.
ادبیات كشور آذربایجان بسیار غنی است به گونه ای كه شعرایی هم چون ابوالعلا
گنجه ای و مجیرالدین بیلقانی از این سرزمین برخاسته اند.
نویسنده: عارفه حاجی ئی؛ كارشناس ارشد سیاستگذاری از دانشگاه ناتینگهام و عضو شورای نویسندگان ایراس؛
منابع:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/aj.html
Administrative Department of the President of the Republic of Azerbaijan
http://www.everyculture.com/A-Bo/Azerbaijan.html#ixzz3BZQRrwf1
www.who.com
http://www.advantour.com/azerbaijan/traditions/novruz.htm
http://www.culturecrossing.net/basics_business_student.php?id=15
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
فرهنگ,
یازار :
+0 به یه ن
منبع:زبان وادبیات تركان خراسان
دورنانیوز-
سرویس تاریخی و فرهنگی: تركان در گستره جغرافیافی عظیمی از ایران سكونت
داشته و در اكثر استان های كشور شاهد حضور پررنگ تیره ای از اقوام ترك
میباشیم. به گونه ای كه به جز معدود استان هایی چون سیستان و بلوچستان،
خراسان جنوبی و … در سایر استان های كشور اقوام ترك اعم از آذربایجانی،
قشقایی، خلج، تركمن و … سكونت داشته و این موضوع نیز بیشك به ریشه و تاریخ
هزاران ساله تركان در ایران باز میگردد چرا كه لازمه وجود چنین گستره
جغرافیایی عظیمی، داشتن پیشینه تاریخی هزاران ساله و تمدن و فرهنگی غنی و
متعالی میباشد.
اما یكی از استان هایی كه با
وجود نام گمراه كننده آن، جمعیت قابل توجهی از تركان آذربایجانی در برخی از
شهرستان های آن سكونت داشته و از لحاظ تاریخی نیز، جزئی از جغرافیای به هم
پیوسته سرزمین آذربایجان در این سوی آراز (ارس) میباشند، استان كردستان در
جنوب استان آذربایجان غربی میباشد كه با توجه به آمار و ارقام رسمی و غیر
رسمی نزدیك به ۳۰% از جمعیت این استان را ترك های آذربایجانی تشكیل میدهند.
مناطق ترك نشین و بخشهای
آذربایجانی در استان كردستان، اساسا در دشتهای گسترده منطقه شرقی و شمال
شرقی آن، شامل بخش عمده دو شهرستان بیجار، قروه و بخشهای كوچكی از شمال
شهرستانهای سقز و دیواندره میباشد(منطقه گروس). این نواحی از دیرباز ترك
نشین، ادامه و بخشی از ناحیه پیوسته ترك نشین شمال غرب كشور و جزئی از
سرزمین تاریخی آذربایجان میباشند كه در اثر بازی با تقسیمات اداری توسط
مرزهای استانی، از مناطق مجاور ترك نشین در استانهای همسایه آذربایجانی
(آذربایجان غربی، زنجان و همدان) جدا شده و در داخل استان جدید التاسیس
كردستان قرار داده شده اند.
امروزه اقلا یك چهارم تا یك سوم اراضی استان كردستان را نواحی ترك نشین و
آذربایجانی مذكور تشكیل میدهد. اكثریت مطلق شهرستان بیجار ترك نشین و از
دیرباز متعلق به آذربایجان تاریخی است. شهرستان قروه نیز با جدا كردن دهها
مركز جمعیتی آذربایجان تاریخی و الحاق آن به استان كردستان بوجود آمده است.
در استان كردستان علاوه بر مناطق فعلا ترك نشین و آدربایجانی مذكور، دو گروه دیگر مراكز جمعیتی ترك نیز وجود دارند:
الف- مراكزی كه به صورت جزایر منفرد زبانی و پراكنده ترك نشین، در دریایی
از همتبارهای كرد و لر و لك قرار دارند. اینگونه جزایر زبانی تركی علاوه بر
سه شهرستان فوق، در دیگر شهرستانهای كردستان نیز یافت میشوند.
ب- مناطق سابقا ترك نشین كه به مروز زمان و با مهاجرت كردها و خروج تركان
بومی به دیگر مناطق، و گسترش ناحیه كردنشین و نیز تغییر زبان اهالی از تركی
به كردی به صورت كردنشین در آمده و به طور تقریبی قسمت شرقی خط سقز
-دیواندره-سنندج را شامل است. امروزه اسامی تركی جغرافیائی باقیمانده در
استان كردستان كه نزدیك به ٨٠- ٩٠ در صد اسامی جغرافیائی این استان را شامل
میشود، تنها یادگار حضور خلق ترك در این مناطق آدربایجانی سابقا ترك نشین
است.
نگاهی بر تاریخ و احوالات منطقه گروس:
منطقه گروس در ۱۳۲۵ شمسی همزمان با شكست « فرقه دموكرات آذربایجان» و
تشدید فشارهای حكومت پهلوی به مردم آذربایجان، از استان چهارم « آذربایجان
غربی» منفك گردیده و به استان همدان واگذار گردید و نهایتاْ در ۱۳۳۷ با
تشكیل استان كردستان، گروس به این استان ضمیمه شد و این در حالیست كه با
بررسی تاریخی مشخص میگردد كه این منطقه همواره جزو منطقه تاریخی آذربایجان
بوده است.
استان چهارم
یكی از ۱۰ استان كشور بود كه در ۱۹ دی ۱۳۱۶ خورشیدی، ﺑﺎ اﺻﻼح ﻗﺎﻧﻮن
ﺗﻘﺴﻴﻤﺎت كشوری به عنوان استان چهارم تعیین گردید. این استان شامل شهرهای
خوی، رضائیه (اورمیه)، مهاباد، مراغه و بیجار میبود.
همچنین در منابع تاریخی ثبت شده است كه، مردم آذربایجانی گروس در جریان
انقلاب مشروطه با ۳۰۰ سوار به یاری و كمك « ستارخان» و دیگر دلیران مشروطه
آذربایجان شتافتند.
بیجار گروس (تبریز كوچك) آذربایجان:
بیجار گروس هم اینك وسیعترین و پرآب ترین منطقه استان كردستان میباشد و
به انبار غله آذربایجان نیز مشهور بوده است. در این منطقه چهار رود پرآب به
نامهای « قزل اوزن »، « قمچی چای» ، « اوزون دره»، « تلوار» وجود دارد.
اكثر مردم این شهرستان مسلمان و ۹۰% شیعه و ۱۰% سنی هستند.
در سال ۱۲۹۶ ه.ق با قحطی بزرگی كه در تبریز و آذربایجان به وقوع پیوست،
در این هنگام بدستور « امیر نظام گروسی» حاكم وقت بیجار، دهها خروار گندم
از گروس به تبریز منتقل گردید و مردم تبریز را از قحطی و مرگ رهانید به
همین علت از این تاریخ به بعد « بیجار گروس» را حتی « تبریز كوچك» نیز
نامیده اند.
ریشه شناسی نام بیجار:
در برخی از كتب درسی جغرافیا و حتی سایت فرمانداری بیجار در خصوص وجه
تسمیه بیجار گروس چنین آمده است: شبی ناصر الدین شاه قاجار در بیجار بوده
است. قرار بود كه فردای آن شب امر مهم یا حرف مهمی را به مردم بیجار بگوید
ولی قبل از اینكه جارچی در شهر جار بزند مردم بیجار می فهمند به همین خاطر
از این زمان به بعد این شهر را “بی جار= بدون جار” بیجار نامیدند.
به نظر شما اینگونه
وجه تسمیه ها چه قدر پایه علمی و تاریخی دارد؟ تا چه اندازه مستند و مستدل
می باشد؟ اصلا تا چه اندازه صحت دارد؟ دلیل آوردن اینگونه وجه تسمیه ها در
خصوص بیجار چیست كه اكنون نیز اكثریت مردم این منطقه این وجه تسمیه را در
مورد شهرشان پذیرفته اند؟ مگر تا زمان ناصر الدین شاه این شهر بدون اسم
بوده است؟ و یا اینكه همان شب این شهر به وجود آمده است؟ چه قضایایی در
خصوص وجه تسمیه برخی از شهرهای ایران نهایتا آذربایجان وجود دارد و از كجا و
با چه تفكرات و سیاست هایی نشات می گیرد؟ مگر می شود در خصوص بیجار كه بیش
از ۵ هزار سال قدمت دارد اینگونه ساده لوحانه و عوام فریبانه استدلال كرد؟
وجه تسمیه آورد؟ آیا اینگونه وجه تسمیه ها سطحی و از روی نادانی و نوعی
تجاهل العارف نیست و دهها سوال دیگر…“بای جار= بیجار”:“بای
جار= بی جار= بیجار”، علی رغم تمام وجه تسمیه هایی كه در كتب تاریخی تحریف
شده و مجعول كه متاسفانه از منابع درسی و تحقیقی در ایران نیز محسوب می
شود، كلمه ای كاملا تركی می باشد كه از دو عنصر”بای= بَی،ماخوذ از بیك” به
معنای ثروتمند و قدرتمند و همچنین “جار” به عنوان پسوند مكان ساز در ادبیات
تركی استفاده می شود و در كل “بای جار = بی جار” به معنای محل سكونت انسان
های قدرتمند و ثروتمند و مرد ثروتمند می باشد در مقابل كلمه “قای دار =
قیدار” كه یكی از شهرستانهای استان زنجان و همسایه “بای جار = بیجار”می
باشد.
البته در مورد این شهر وجه تسمیه های سطحی دیگری نیز وجود دارد از جمله
اینكه قبلا بیدزار بوده كه این تركیب به مرور زمان تبدیل به بیجار شده است
كه جای تامل و تدقیق و تحقیق نیز دارد.
در فرهنگ فارسی حسن عمید از “بای” به عنوان كلمه ای تركی و به معنای مالدار
و ثروتمند و همچنین از “بی – ماخوذ از بیگ” (نه در جایگاه ادات نفی و به
معنای بدون) به عنوان كلمه ای تركی و به معنای امیر ، بزرگ و سرور ذكر شده
است و همچنین در فرهنگ مذكور از پسوند “جار” نیز به عنوان یكی از پسوند های
تركی در معنای های جار زدن، فریاد، و چلچراغ و هارای یاد شده است.
در فرهنگ های تركی فارسی و فارسی تركی شاهمرسی و همچنین فرهنگ لغت “روز
سخن” نیز با معنای های مشابه هم ذكر مطلب شده است.منجمله در فرهنگ لغت
تركی- فارسی شاهمرسی اینچنین بیان شده است:”بای” كلمه ای تركی به معنای
بزرگ و امیر و “جار” نیز به معنای یاری دهنده، هم قسم، حافظ و در كل، كلمه
“بای جار” در معنای بلاد انسان های ثروتمند، مردان كبیر، محل سكونت
انسانهای مالدار،مرد یاری دهنده و مرد ثروتمند آمده است.
همچنین در فرهنگ لغت مذكور “بای جار= بیجار” را مركب از دو كلمه”بیج + ار”
دانسته كه بیج” به معنای جوانه كنده درخت،پاجوش درخت، اصله ای كه از همان
درخت در پایش می روید و می توان آن را جدا كرد و در جای دیگری كاشت و پسوند
“ار” كه به معنای قهرمان و اصیل و قوی، كه در این صورت می توان “بیجار=
بیج+ ار” را به عنوان یك درخت كهن و اصیل و ریشه دار و درخت قهرمان(نماد یك
انسان شجاع و قهرمان و ثروتمند) معنا كرد.
البته در شماره های ۲و ۳ و ۴ فصلنامه تخصصی(فرهنگی – سیاسی) اینجی دنیزیم
طی مقاله های متخلفی در خصوص تاریخ و زبان و فرهنگ و همچنین ریشه كلمه
بیجار كه با مطالب فوق الذكر نیز مطابقت دارد بیشتر بر گیاهی و نباتی بودن
كلمه بیجار تاكید شده است.
از جمله معنای های دیگری كه می توان برای “بای جار= بیجار” در نظر گرفت:
به عنوان یك اسم تركی، ماخوذ از نام یكی از امیران دوره امپراتوری تركی سلجوقی و به معنی شخص قدرتمند و ثروتمند.
بیجار مركب از دو كلمه “بای = بی” و “جار” كه جار در معنای گیاهی به نام
“خر زهره” و “بای” هم كه معنای آن ذكر شده است كه به صورت تلویحی می تواند
در معنای گیاه پر شاخ و برگ(نماد مرد قدرتمند و مالدار) به كار رود.
با توجه به اینكه بیجار گروس به عنوان انبار غله ایران شناخته شده است و
عمده تولید گندم استان كردستان مختص بیجار گروس می باشد و همچنین با توجه
به گندمزار بودن و گندم خیز بودن این منطقه می توان در همین راستا وجه
تسمیه دیگری با تكیه بر تركی بودن بنیان كلمه بیجار در نظر گرفت بدینصورت:
كلمه بیجار برگرفته شده از تركیب تركی “بوغدا جار” كه این تركیب در طی
ادوار مختلف تلفظ محلی، تبدیل به “بوجار” و نهایتا بیجار شده است. با توجه
به اینكه تلفظ حرف حلقی”غ” در تركی در بیشتر اوقات به صورت خفیف تلفظ می
شود و حتی در پاره ای موارد نیز ظاهرا از كلمه حذف می شود و همچنین با توجه
به همجواری حرف”غ” با”د” كه با نوك زبان تلفظ می شود و غلبه تلفظ غلیظ
حرف”د” بر تلفظ حرف”غ” و آمدن مصوت بلند “ا” بعد از “د” منجر به تلفظ خفیف
حرف”غ” و استعلای “د” بر آن شده است، یعنی “بوغدا جار” با تلفظ خفیف “غ” در
زبان مردم و همچنین با توجه به قرار گرفتن حرف”د” ما بین دو مصوت بلند و
حذف آن از فرم اصلی و ظاهری كلمه، به صورت “بوجار” و نهایتا “بیجار” در
آمده است. این تغییر و تحول در فرم و ظاهر كلمه “بوغداجار” شاید برای غیر
ترك ها كمی سنگین باشد ولی در عمل و عكس العمل های زبان تركی و لهجه های
مختلف آن، این عملیات تغییر و تحول تدریجی به مرور زمان در خصوص پاره ای از
كلمات اتفاق می افتد كه تعداد آنها هم قلیل نیست.
نمونه هایی از اشعار و بایاتیهای فولكلوریك تركی آذربایجانی بیجار:
آقا سالاما گلمیشكقیز
آلماقا گلمیشكاون ایكی شیرین شربتیسندیرماقا گلمیشكاین بایاتی اشاره دارد
به مراسم عقد و عروسی و رسم و رسوم قدیمی مردم منطقه در اینگونه مراسمات كه
با سرور و شادی و توسط دختران و زنان جوان اجرا می شود:آق تاووخ قره
تاووخیاییلار كنده یاووخهامی نین یاری گلدی
گلمه دی باشی ساووخ
در خصوص افراد تبنل و سهل انگار استفاده می شود
دال دایاغی ساقلیام
بونوءردن باغلیام
منی ماتلار بسلییب
داغلار تكین داغلیام
بایتی فوق بیانگر اعتقاد تاریخی مردم در خصوص ریشه تاریخی مردم منطقه
مبنی بر اینكه از نژاد مات و یا همان ماد می باشند كلمه “مات” نه به معنی
مات و مبهوت بلكه به معنای ریشه قومی و تاریخی در معانی مختلف استفاده می
شود. مانند اینكه بگویند “فلان كس چوخ مات دی” یا” چوخ مات اوغلاندی” كه
“مات”در اینجا به معنی خوب، قشنگ، زرنگ، قوی، مرد قوی، مرد شجاع، با اصل و
نسب، انسان جمال و كمال دار و… می باشد و یا اسم “گئوماد یا گئومات یا گوی
مات”نام یكی از پادشاهان مقتدر مادها نیز بر همین اساس می باشد. با توجه به
اینكه حروف”ت و د” در زبان تركی به خاطر قریب المخرج بودن به كرات به جای
همدیگر استفاده می شود مانند دوتماق و توتماق كه هر دو به معنی گرفتن می
باشد و صد ها مثال دیگر
تالواریم آی تالواریم
زهر كیمین حال واریم
قزل اوزن سوسوزدور
گئدیم كیمه یالواریم
كوراوغلو سان بیجاریم
تورك اوغلوسان بیجاریم
ستارخانا بابكه
بئل باغلوسان بیجاریم
داغدان داغادور بیجاریم
باغدان باغادور بیجاریم
شهرلرین ایچینده
بیوك آقادیر بیجاریم
تالواریم آی تال واریم
قیر آت واریم ،بال واریم
قاراباغ آیری دوشنی
اورگیمده تال واریم
- در بایاتی ها فوق اسامی مكان ها، رودخانه های و اشخاص و قهرمانان ملی ایران و آذربایجان آمده كه لازم به توضیح می باشد:۱
رودخانه “تالوار” و “قزل اوزن” از جمله رودهای بزرگ استان زنجان می باشند
كه هر دو از كوههای كردستان سرچشمه گرفته و بعد از طی مسیر در بیجار گروس
وارد استان زنجان شده و در روستایی به نام “مصطافال” در منطقه افشار
شهرستان قیدار نبی به همدیگر متصل شده و با نام قزل اوزن وارد دریای خزر می
شود. قریه های بسیاری در كناراین دو رودخانه واقع شده كه به عنوان منبع
اصلی كشاورزی مردم منطقه نیز محسوب می شود.
۲- كوراوغلو از قهرنان و
پهلوانان ملی و حماسی و تاریخی آذربایجان سرافراز می باشد و “قیر آت” نیز
اسب معروف و اصیل كور اوغلی كه داستانهای آن بارها از زبان عاشیق ها محلی
بیجار گروس شنیده شده و در اذهان تاریخی و قومی مردم منطقه نیز برای همیشه
تاریخ جاویدان مانده است و همچنان ستارخان كه در بایاتی مذكور اشاره دارد
به پیوستگی تاریخی و ملی و قومی و نژادی مردم منطقه با آذربایجان و همچنین
در بایاتی چهارم به واقعه جدایی قاراباغ از جمهوری آذربایجان اشاره دارد هر
چند كه خطی فرضی به نام مرز، كوهها، رودها، دریاچه ها،خاك و مردمان یك ملت
را از همدیگر جدا كرده باشد لیكن دلها یكی ست و عاشقانه در دوسوی خط فرضی
برای همدیگر می تپد.
كتیبه قام چاقای (قمچقای) بیجار آذربایجان و ریشه شناسی نام تركی آن:
در بخش ترك نشین استان
كردستان؛ چشمه، رود، روستا، قلعه و كتیبه ای باستانی بنام “قمچقای” وجود
دارد. قلعه و كتیبه قمچقای از ساخته ها و سنگ نگاره های باستانی آذربایجان و
در ضمن از راز آمیزترین آنها هستند. “قمچقای” و یا “قام چاقای” كلمه ای
تركیبی با منشاء تركی-آلتائی و به معنی “كاهن اجرا كننده آئین نیایش برای
خدای رعد و برق خیره كننده” است.
مراسمات مذهبی شیعیان آذربایجانی بیجار:
مراسم تاسوعا و عاشورا ی
بیجار در ایران كم نظیر است و مردم در برگزاری آن مشاركت فعال دارند و هر
ساله خبرنگاران از كشورهای خارجی جهت تهیه گزارش در آن شركت میكنند. مردم
این شهر در زنده نگه داشتن عاشورای حسینی بسیار متعصب و متاثرند به مین جهت
به محض مشاهده هلال محرم در آسمان چند علم سیاه و منقوش را بر پشت بام
مساجد و تكایا می افرازند و طلاق آنها نیز با پارچه های سیاه كه اشعار
محزون و مذهبی بر آنها نوشته شده، میپوشانند هم چنین با پارچه های مربع یا
مثلث شكل كه بر آنها نامهای الله، محمد، علی، حسن، حسین، فاطمه، یا قمربنی
هاشم و یا ابوالفضل نقش بسته است ستونها و طلاق نماهای درون مساجد را می
پوشاند. در این ماه بیشتر مردم بپاس شهادت امام حسین و یارانش سیاه پوش
هستنند و در این مدت خود را از تمام شادیها بیگانه میدانند و اصولا تمایلی
به شادی خویش ندارند به همین مناسبت بیشر مردان ریش نمی زنند و زنان به
آرایشگاه نمی روند و حنا نمی گیرند، روز تاسوعا و عاشورا از خوردن سیر و
پیاز به صورت خام اجتناب می نمایند زیرا خود را عزادار می دانند روز عاشورا
گروهی از مردان پا برهنه هستنند وعده ای آب نمی نوشند بپاس اینكه امام
حسین در صحرای كربلا تشنه لب به شهادت رسیده است در همین ایام نذر و
نیازهای فراوانی می نمایند از جمله دادن حلیم و طعام به فقرا و نیازمندان و
سر بریدن قربانی در جلو هیئت های عزادار و تقسیم گوشت بین خانواده های
حاجتمند. عزاداری مانند سینه زنی و زنجیر زنی و غیره است.
تصاویر زیر مربوط به محرم امسال در شهر بیجار میباشد:
قروه گروس آذربایجان:
قروه (قوروا) شهری سردسیر در شمال غربی همدان و بر سر راه همدان بوده و
در ٩٠ كیلومتری شرق مركز استان سنندج در دشتی وسیع قرار دارد. مركز حكومت
این شهر در گذشته روستای قصلان بوده است. قرار گرفتن در مسیر راه
ارتباطی شرق به غرب در طول جاده سنندج به طرف همدان سبب توسعه و
آبادی قروه (قوروا) شده است. عوامل موثر در پیدایش این شهر، چشمه های
جوشان آب معدنی و گرم (قاینارجا، ایسسی سو و ایلیجالار) در شمال آن،
رودهای متعدد و دشت حاصلخیزیی است كه امروز هم آنرا به یكی از مراكز
توریستی استان تبدیل نموده اند. رودخانه های معروف این شهرستان “آجی چای”،
“ازون” (اوزون) و “طهماسب قلی” (تاهماسب قولو) كه آب آنها وارد رود بزرگ
قزل اوزن می شود هستند.
قروه به دلیل شرایط خاص زمین ساختی و چشمه های آب گرم و معدنی خود، مورد
توجه مسافرین و گردشگران است. از مراكز دیدنی این بخش از آذربایجان،
میتوان به پل فرهادآباد، مقبره شیدای نازار، بقعه باباگرگر (باباقورقور –
دده قورخود)، حمام قصلان (قاسیلان)، و آثار صخرهای فرهادتاش (فرهاد
داشی)، چشمه وینسار و باباگرگر (باباقورقور – دده قورخود) اشاره نمود.
همه این مناطق، آذربایجانی و ترك نشین میباشند.
نام های تركی مناطق اطراف قروه:
آختاتار (آغ تاتار)، جان باغی (چان باغی)، قوری چای (قورو چای)، گوجه
كند (گؤیجه كند)، گزل قایه (قیزیل قایا)، گیلكلو (گیله كلی)، چمقلو
(چوماقلی)، قشلاق (قیشلاق)، قرآغل (قارا آغیل)، اوج بلاغ (اوچ بولاق)،
بایتمر (بای دمیر)، یمق (یاماق)، قزلجه كند (قیزیلجا كند)، مالوجه
(مالیجا)، علی وردی كریم آباد (علی وئردی)، یكه چای (یئكه چای)، یالقوز
آغاج (یالقیز آغاج)، بابا گرگر (دده قورخوت)، باغلوجه (باغلیجا)، بهارلو
(باهارلی)، داش كسن (داش كسه ن)، قوجاق، قصلان (قاسیلان)، باشماق، شاه قلی
(شاه قولو)، چاغر بلاغ (چاغیر بولاق)، قره بلاغ (قارابولاق)، شاه بلاغی
(شاه بولاغی)، نیاز بلاغ (نییاز بولاق)، قاملو (قاملی)، قره بلاغ
(قارابولاق) خان، آق داغ، ساری گونئی، …
بقعه باباگرگر (بابا قورقور یاتیری)
در این محل چشمههای آهكساز فراوان، برجستگیهایی به وجود آوردهاند كه
مشهورترین آنها «اژدها» با حدود ٣٠٠ متر طول ۵ متر ارتفاع و پهنایی بین ۴
تا ٧ متر نام دارد. هر اندازه ارتفاع آن افزایش یافته، پهنای شكاف آن نیز
به علت رسوبگذاری جدید تنگتر شده است. در شرق و شمال شرقی اژدها چند
برجستگی در جهات مختلف، اما كوچكتر از آن وجود دارد كه محل شكاف خروج آب
هنوز در وسط آن به چشم میخورد. این برجستگیهای كوچكتر را دستهای اژدها
مینامند. در چندین نقطه آب از شكاف زمین بیرون میآید و حفرههای خروج گاز
آن نیز فعال است. طعم آب آن شور و تلخ و گویا برای امراض سوداوی و جلدی
مفید است.
در فاصله دو كیلومتری این محل و در مسیر روستاهای «دلبران» (تالپیران) و
«قصلان» (قاسیلان) “زیارتگاه بابا گرگر” منسوب به امامزاده سیدجلال الدین
دیده می شود كه به گفته اهالی از نوادگان امام باقر (ع) است. این بقعه از
دیدنیهای شهرستان قروه و امامزادهی معتبری است كه در روستای باباگرگر
(گورگور) و در شهرستان قروه (قوروا) واقع شده است. امام زاده باباگرگر مكان
مذهبی معتبری است كه به باوه گرگر نیز مشهور است.
مدفن این امام زاده بر صخره سنگی بلندی حاصل از آب ها و گازهای معدنی
ساخته شده است. مقبره امامزاده از چند بخش تشكیل یافته، اتاق اصلی و گنبدی
شكل آن در بخش جنوبی و اتاق های دیگر در ضلع شرقی جای دارد. ورودی بنا به
صورت دیوارچینی از خشت و قلوه است و پوشش چوبی دارد و اتاق مقبره دارای
گنبدی شلجمی است. در ساخت گنبد از سنگ های لاشه ای محلی روی پایه های خشتی و
سنگی استفاده شده است. این بقعه دارای تزئینات خاصی نیست. تاریخ دقیق ساخت
بقعه مشخص نیست، ولی به نظر می رسد كه پیش از دوره حاكمیت دولت ترك ایرانی
قاجار و توسط معماران محلی ساخته شده باشد.
دنیز بولاغی: چشمهآب معدنی بابا گرگر
در ١٨ كیلومتری شمالشرقیشهرستان قروه، در روستای باباگرگر، در فاصله
چند صد متری این مدفن چشمهای جوشانهمیشهمیخروشد كهبهآن”دنگز” (دهنز،
دكنز) میگویند كه یكی از مهمترین چشمه های آب معدنی آذربایجان (قرار
گرفته در تركیب استان فعلی كردستان) است. “تنگیز” لغتی در تركی باستان به
معنای رودخانه بزرگ، دریاچه و دریا بوده، معادل آن در تركی نو، “دنیز” (در
تركی چوواشی، “تنگیر”) میباشد.
آباین چشمهكه از دل زمین می جوشد،در استخریعمیقو مدور بهمحیط
٢٠٠ متر جمعمیشود و منظره جالبی ایجاد می كند. اینآب بهعلتوجود
املاحمعدنیبهویژهگوگرد رنگآنمایلبهسرخاستو در
بعضیمواقعبهرنگزرد مایلبهنارنجی لیموییدر میآید. این نوع آب ها از
دسته آب های كلرو بیكربناته مخلوط گازدار و دارای طعم مخصوصی اند و در
تركیب خود انیدرید كربنیك داشته و آرام بخش هستند و ظاهرا برای برخی بیماری
های دستگاه گوارش مانند سوء تغذیه و نیز راشیتیسمو
درمانتورمامراضسوداییو پوستیبسیار موثر اند. علاوه بر اینها چشمه آب
تلخ پیرصالح در محدوده شهرستان بیجار (بایجار) برای درمان بیماریهای
رماتیسمی مفید است.
جوانان سریش آبادی طرفدار تراكتور تیم محبوب آذربایجان
سریش آباد شهری ۸ هزار نفری و ترك نشین از توابع شهرستان قروه استان كردستان و در نزدیكی همدان میباشد
و به شهر شهر عشق و شور حسینى مشهور است.
سریشآباد گر اولا نهر من اونی دریا ایلرم
اوستونه گر قونا توز دیده لریمنن سیلرم
قوی بو دنیا بله یاتسی كه فراموشه گیداخ
سریشآباد یاده قالار چون بونو قلبن بیلرم
منابع:
- ویكی پدیا فارسی
- ویكی پدیا تركی آذربایجانی
- سایت استانداری كردستان
- سایت فرمانداری بیجار
- سایت فرمانداری قروه
- فرهنگ فارسی، حسن عمید، چاپ اول سال ۱۳۸۹، انتشارات بهنودفرهنگ لغت فارسی شاهمرسی، پرویز زارع شاهمرسی، نشر اختر تبریز، چاپ اول سال، ۱۳۸۸
- فرهنگ لغت تركی فارسی تركی شاهمرسی، پروز زارع شاهمرسی، نشر اختر تبریز، انتشارات آناس، چاپ دوم، ۱۳۸۸
- فرهنگ (اعلام)فرهنگ روز سخن، دكتر حسن انوری،چاپ هفتم، سال ۱۳۸۹، انتشارات سخن
- پیامبران سرزمین ما، صالح مدرسه ای عباس، انتشارات در راه حق، سازمان اوقاف و امور خیریه
- فصلنامه تخصصی(فرهنگی و سیاسی و ادبی) اینجی دنیزیم، شماره های ۲و۳و۴، بهار ،تابستان و پائیز ۱۳۹۱
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,
ترک,
یازار :
+0 به یه ن
بنام خدا
پژوهش: پرویز شاهمرسی
سرزمینهای شمال باختری ایران در زمان پیش از
تشكیل دولتهای نیرومند، (سدهی پنجم پیش از میلاد) ماد نام داشته است.
نخستین تمدن بزرگی كه در این سرزمین شناخته شده، تمدن مانناست. اقوام ساكن
این سرزمین و به ویژه مادها كه بعدها به اینجا وارد شدند، وارث تمدن ماننا
بودند. با تمدن ماننا بود كه این سرزمین و مردمش، نخستین پایههای زندگی
اجتماعی و سیاسی را بنا نهادند. وقتی مادها تقریباً در آغاز هزارهی نخست
پیش از میلاد به شمال باختری ایران رسیدند، با مردمان آنجا آمیخته و از
میراث فرهنگ و تمدن آنان بهره بردند. بدین ترتیب مادها تأثیری عمیق بر
فرهنگ و هستی اینجا نهادند؛ به گونهای كه حتی نام آنان بر این مرز و بوم
قرار گرفت. [1]
مادها هنگامی كه در این سرزمین جای گرفتند، هنوز نیمه صحرا گرد بودند. [2]
در نقشهای آشوری، آنان را با موهای كوتاه (كه آن را با نوار سرخی
بستهاند) و با ریش پیچیده و تابدار كوتاه نقش كردهاند. روی پیراهنشان یك
نیم تنه پوست گوسفند بود كه برای ره سپردن در زمستان دشوار فلات به آن
نیاز داشتند. آنها هم چنین پای افزارهای بلند برای گذشتن از برف داشتند.
سلاح آنها تنها نیزهی بلند و سر پناهشان سپرهای سبد بافتهی چهار گوش
بود. [3] نام مادها نخستین بار در
سالنامههای آشوری به میان آمده است و آن زمانی بود كه در سال 836 پ.م
شلمانصر سوم از پادشاهان پارسوا (غرب دریاچهی اورمیه) باج گرفته و به
سرزمین ماد رسید.
به هر حال نام مادها بر این سرزمین سایه
افكند. سرزمین ماد از ارس در شمال تا كوه الوند در جنوب امتداد داشته است.
از شرق تا قزل اوزن و از غرب تا نواحی پست دریاچهی اورمیه گسترده بود. [4] ماد در بزرگترین گستردگیاش شامل سه بخش میشد:
1. ماد اول (هگمتانه) 2. ماد دوم (ری)
3. ماد سوم (جلگههای گود دریاچهی اورمیه).
بخش شمال باختری ماد یا همان ماد سوم،
آتورپاتگان نام داشت. این نام از كلمهی مادی آتروپاتنون گرفته شده است.
این كه معنای آتورپاتگان چیست و از كجا این واژه بر این سرزمین قرار گرفته،
مورد مناقشه است. به طور كلی بیشتر نظر صاحب نظران بر محور سه نظریه است:
1- برخی بر آنند كه نام آتورپاتگان دارای منشاء تركی است. [5] محمد حسین بن خلف تبریزی در كتاب برهان قاطع بر این نكته تأكید دارد. [6]
این نظر بیشتر از طرف نویسندگان آذربایجانی به ویژه جمهوری آذربایجان مورد
پشتیبانی بوده و برای اثبات این مسأله دلایل مختلف ذكر كردهاند.
2- عدهی بیشتری از نویسندگان به ویژه
دانشمندان ایرانی- یونانی، رومی و اروپایی بر آناند كه نام آتورپاتگان از
نام آتورپات یا آتروپات حاكم این سرزمین در زمان حملهی اسكندر مقدونی
گرفته شده است. [7] آتورپات در زمان پادشاهی داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی، ساتراپ یا خشترپاون ماد بود. [8] در قدیمیترین منابع یونانی، نام آذربایجان به گونهی «آتروپاتنون» آمده است.
3- عدهای از نویسندگان برآنند كه این نام با آتش ارتباط دارد.[9]
نام آذربایجان در زبانهای مختلف به صورتهای زیر آمده است:
در زبان پارسی باستان: آذرباداكان- آذربادكان- آذرپادكان- آدربایدژان- آذربایقان- آذربادگان- آدذربایژان.
در زبان پهلوی: آتون پادكان.
در زبان ارمنی باستان: آته پاتاقان- آتاراپاتاقان- آتر پایجان- آتربادژاتس اركیر.
در زبان یونانی باستان: آتروپاتن- آتروپاتنه.
در زبان یونانی بیزانس: آذربیگانون- آذربایگانون.
در زبان گرجی: آدار باداقان.
در زبان سریانی: آذربایغان.
در زبان عربی: آذربیجان- اذربیجان.[10]
هنگامی كه اسكندر مقدونی در آسیا ظاهر شد، با
امپراتوری سست پیكر هخامنشی رو به رو شد. داریوش سوم قصد داشت تا از قلمرو
خود پاسداری كند. او فرماندهی سواران پیش قراول اكتشافی را به آتورپات
سپرد. در جنگ بزرگ گوئوگامل (نزدیك موصل كنونی- اول اكتبر 331 پ.م) آتورپات
فرمانده هنگ مادیها بود. آلبانها، ساكئینها و كادوسیان یعنی اقوام ساكن
آن سوی رود ارس نیز زیر فرمان آتورپات بودند. با شكست داریوش سوم، آتورپات
به حضور اسكندر رسید ولی از مقامش بر كنار شد. اسكندر كسی به نام اكسودات
را (كه داریوش او را زندانی كرده بود) ساتراپ ماد كرد.
آتورپات كه فرمانروایی خود را از دست داده
بود، تصمیم گرفت به فاتحان نزدیك شود. او دخترش را به عقد پردیكاس فرمانده
سواران اسكندر درآورد و از این راه جایگاه خود را محكم كرد. اكسودات نیز
انتظارات اسكندر را برآورده نكرد و در سال 328پ.م بركنار و آتورپات دوباره
بر ماد حاكم شد. او تا 324پ.م كه اسكندر از لشكركشی بزرگ با هند باز
میگشت، فرصت داشت تا موقعیت گذشته را باز یابد. به زودی اسكندر به ماد رفت
و از دشتهای مشهور نیسه كه چراگاه 50 هزار اسبان پادشاهی ایران بودند،
بازدید كرد. این نشانهی موفقیت آتورپات بود. اسكندر مراسم بزرگ ازدواج
مقدونیان را با پارسیان در شوش برگزار كرد. او خود با دو شاهزاده خانم
پارسی ازدواج كرد. آتورپات در این مراسم شركت داشت. او در ردیف اشراف حاكم
بر آسیا پذیرفته شد و در اولین ردیف نمایندگان نظام جدید قرار گرفت. حتی
زمانی كه اسكندر به اكباتان رفت تا خوش بگذراند، آتورپات، گروهی متشكل از
صد سواركار زن را در پیشگاه او به نمایش گذارد. به گفتهی آریان مورخ
جنگهای اسكندر، این زنان به لباس سواركاران مرد پوشیده بودند، اما به جای
نیزه تبرزین و به جای سپر سنگین، سپر سبك داشتند. [11]
در تابستان 324پ.م كسی به نام بریاكس بر ضد
مقدونیان شورید و خود را پادشاه پارس و ماد نامید. آتورپات با استفاده از
نیروهای مادی، او را شكست داده و به اسارت تحویل مقدونیان داد. آنان نیز
او را در پاسارگاد كشتند. در 323پ.م اسكندر در بابل در گذشت. او قبل از
مرگ، پردیكاس را به عنوان نایب السلطنه تعیین كرده و انگشتری خود را به وی
سپرد. [12] مجلس مشاورهای از سرداران تشكیل شد و تمامی ساتراپها به استثنای آتورپات و اكسیارت (پدر زن اسكندر) از حكمرانی بر كنار شدند.[13]
تصمیم گرفته شد كه ماد بزرگ یا سفلی به مردی از تبار یونانی واگذار شود
لذا پیتونی مقدونی پسر كراتوس، ساتراپ ماد بزرگ شد و ماد كوچك همچنان در
دست آتورپات باقی ماند.
در سال 331 پ.م پردیكاس كه با بطلمیوس حاكم
مصر اختلاف پیدا كرده بود، طی یك لشكركشی به دست سربازانش كشته شد. سرداران
دوباره در تری پارادیس گرد آمده و به تقسیم مجدد استانها پرداختند.
سیطرهی پیتونی بر ماد تا دروازههای خزر تأیید شد ولی در عمل كسی به قلمرو
آتورپات دست دراز نكرد. ماد كوچك نخستین كشور شرقی بود كه استقلال خویش را
باز یافت. درایت شخصی آتورپات، موقعیت جغرافیایی و هم چنین نیروی نظامی
قدرتمند قفقازی از عوامل این مسأله بود. [14]
از پایان كار آتورپات آگاهی نداریم ولی در
زمان سلوكیان پولیبی مورخ یونانی، در سالهای 20 سدهی پ.م از «ارتابزن»
شاه آتورپاتگان نام میبرد كه سرزمینهای زیادی را نه تنها در جنوب بلكه
شمال ارس نیز در دست داشت. برابر گزارش پولیبی، قلمرو او از دریای خزر تا
ارمنستان و ایبریا گسترده بود. بدین ترتیب نام آتورپات ماندگار شد و
جانشینان او به گسترش قلمرو پرداختند. پایتخت تابستانی آتورپاتگان شهر
كازاكا (كانزاك) و پایتخت زمستانی آن فراسپ (تخت سلیمان كنونی) بود.
[1] . برای آگاهی از تمدن ماننا ن.ك:
- علیف، اقرار. تاریخ آتورپاتگان. ترجمهی شادمان یوسف. نشر بلخ. تهران. 1378
- رواسانی، شاپور. جامعهی بزرگ شرق. تهران. نشر شمع. 1370
- مشكور، جواد. نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیت شناسی آن. تهران انجمن آثار ملی. 1349
[2] . دربارهی هویت نژادی مادها و آریایی یا غیر آریایی بودن آنها ن.ك:
- اعتماد السلطنه، محمدحسن خان. مرأت البلدان. به تصحیح عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث. تهران. دانشگاه تهران. 1367. جلد 4
- كسگین، رضا. مقدمهای بر تاریخ تحولات زبان تركی آذری. امیدزنجان.21 تیر 74
- آزاد، ابوالكلام. كوروش كبیر (ذوالقرنین). ترجمهی ابراهیم باستانی پاریزی. تهران. نشركوروش.1371
- ضیاءپور، جلیل. مادها و بنیان گذاری نخستین شاهنشاهی در غرب فلات ایران. تهران. انجمن آثار ملی. 1352
[3] . اومستد، ا.ت. تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان. ترجمهی محمد مقدم. تهران. نشر امیركبیر. 2537. ص42
[4] . دیاكونف، ایگور. تاریخ ماد. ترجمهی كریم كشاورز. تهران. انتشارات پیام. 2537. ص2
[5] . میرعلی
سیدوف در مقالهی «تشریح نام آذربایجان» میگوید: آذ+ ار+ بای+گان (پدر
توانگر مبارك). اقرار علیف منشاء تركی كلمهی آتورپاتگان را رد میكند. به
گفتهی علیف، چون ما بر كنه مسأله واقف نیستیم، میتوانیم با پیش فرضهای
خود واژههایی را تجزیه و تركیب نموده و نتایج خاص از آنها بگیریم در حالی
كه دلایل تاریخی شاید بر علیه این نتیجه باشد. ن.ك: علیف، اقرار. همان.
ص121
[6] . در كتاب برهان قاطع، ذیل واژهی آذربایجان آمده است:
«گویند وقتی كه آغوز (اغوز) آن ولایت را
گرفت، صحرا و مرغزار اوجان كه یكی از محلههای ولایت آذربایجان است، او را
خوش آمد و فرمود كه هر یك از مردم او یك دامن خاك بیاورند و بریختند،
پشتهی عظیمی به هم رسید، نام آن پشته را آذربایگان كرده و آن گاه
آذربایگان را معنا میكند چه آذر به لغت تركی به معنی بلند است و بایگان به
معنی بزرگان و محتشمان» ن.ك:
- تبریزی، محمدحسین بن خلف. برهان قاطع. مؤسسهی مطبوعاتی فریدون علمی. تهران. 1344
[7] . یكی از
دانشمندان شوروی به نام یامپولسكی عقیده دارد كه آتورپات لقب كاهنی بود كه
بر ماد فرمان میراند. ولی ایگور دیاكونف نویسندهی كتاب تاریخ ماد با این
عقیده مخالف است.
[8] . خشتر پاون یعنی حافظ قدرت پادشاهی. ن.ك:
بریان، پیر. امپراتوری هخامنشیان. ترجمهی ناهید فروغان. تهران. نشر قطره و نشر فروزان.1380. ص99
- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه دربارهی نام آذربایجان میگوید:
«آتروپاتنا: اسم قدیم مملكت آذربایجان است و
آذربایجان ابتدا از مدی یعنی از بلاد جبال بود بعد جدا شد. وجه تسمیة این
ولایت به این اسم آن كه در زمان دارا آخرین پادشاه كیانی شخصی آذربادنام از
جانب آن پادشاه در این ولایت حكومت داشت و آذرباد را یونانیها «آتورپات»
میگفتند و ولایت منسوب به او را آتروپاتنا ضبط كرده بعد به زبان پهلوی آن
را آذربادكان گفته و اعراب آن را معرب نموده آذربایجان كردهاند.»
- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان. تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران. به تصحیح میرهاشم محدث. امیركبیر. تهران. 1376. ص 48
- لازم به توضیح است كه آذربایجان جایگاه
بزرگترین و مقدسترین آتش ایزد افروخته به نام «آذرگشنسب» بود كه یكی در
باكو و دیگری در شیزمراغه (تخت سلیمان امروزی) قرار داشت.
استاد ابراهیم پور داوود چنین عقیده دارد:
«نام آتروپات، نامی است كه به گستردگی در
ایران باستان به كار گرفته می شد، از دو بخش در آمیخته آتر (آذر) و پات كه
اسم مفعول از مصدر پا كه در اوستا و پارسی باستان به معنی نگاه داشتن و پاس
داشتن و پناه دادن، بسیار به كار رفته و همین واژه است كه در پارسی،
پاییدن شده است. جزء كان كه در آتروپاتكان و آذرپادگان افزوده شده، همان
است كه در بسیاری از نام های دیگر سرزمین ایران هم دیده می شود مانند
گلپایگان (گلبادگان)».
[9] . یاقوت حموی در معجم البلدان میگوید:
«قال ابن مقفع اذربیجان مسماة بآذرباد بن
ایران بن الاسود بن سام بن نوح عم و قیل آذرباذ بن بیوراسف و قیل بل اذر
اسم النار بالفهلویه و بایكان معناه الحافظ و الخازن فكان معناه بیت النار
او خازن النار و هذا اشبه بالحق و اجری به لان بیوت النار فی هذه الناحیة
كانت كثیراً جداً»
- حموی، یاقوت. معجم البلدان. انتشارات اسدی. تهران. 1965. ص 172
شمس الدین سامی در كتاب قاموس الاعلام در ذیل واژهی «آذری» مینویسد:
«آتش و آتش پرستلكه منسوب» ن.ك:
- سامی، شمس الدین. قاموس تركی. استانبول. 1377 ق. جلد 1
محمد طوسی در كتاب عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات مینویسد:
«آذربایجان – منسوب است با ملك آذرباد بن ایران بن الاسود بن سام و اردبیل برین جهت است.»
- طوسی، محمد بن محمود بن احمد. عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات. به اهتمام دكتر منوچهر ستوده. بنگاه ترجمه و نشر كتاب. 1345. تهران.
اوژن فلاندن جهانگرد اروپایی در سفرنامة خود دربارة نام آذربایجان مینویسد:
«آذربایجان یا زمین آتش درون. به مناسبت زلزلههای پیاپی». ن.ك:
- سفرنامة اوژن فلاندن. ترجمة حسین نور صادقی. نشر اشراقی. تهران. 1356. ص67
سید محمد امین الخانجی در كتاب منجم العمران فی المستدرك علی معجم البلدان میگوید:
«كانت أی اذربیجان تسمی عندالاقدمیین اطروباطینه ...و معنی اذربیجان أو اطروباطینه أرض النار»
- الخانجی،سیدمحمدامین.كتاب منجم العمران فی المستدرك علی معجم البلدان. مصر.1907. ص148
- حاجی زین العابدین شیروانی در كتاب ریاض السیاحه (1237 ه.ق) میگوید:
«قدیم الزمان آنمكانرا آذرپیگان میگفتند چه
آذر در لغت فرس آتش را گویند و پیگان بكاف پارسی محل و مكان را نامند یعنی
آتشگاه و آتشكده چون در بدایت آتش پرستی در آنجا آتشكده چند احداث نمودند
لاجرم مسمی بآذرپیگان گردید.»
- شیروانی، حاجی زین العابدین. ریاض السیاحه. به تصحیح اصغر حامد (ربانی). كتابفروشی سعدی. تهران. 1339. ص 25.
- احمدكسروی تبریزی ضمن اینكه اظهار می دارد
«معنی درست این كلمه را نمیدانیم..»، دربررسی نام آتورپات، واژهی «اتور»
را همان آذر یا آتش و واژهی پات را كه بعدها به صورت پاد و باد درآمد، به
معنای نگهبان میداند. ن.ك:
- كسروی، احمد. كاروند. به كوشش یحیی ذكاء. تهران، 1356، ص 315
همچنین برای آگاهی بیشتر ن.ك:
- طالعی، محبوب. پیدایش و تحول تاریخی نام آذربایجان. مجلة وطن. تبریز. شمارة اول. 1382. ص 48
- نام این منطقه در كتاب بن دهش (خلاصه
اوستا) ایـران ویچ ذكر گردیده است. در آن كتاب می خوانیم. «ایـران ویچ
ناحیت آذربایجان است. ایـران ویچ (آذربایجان) بهترین سرزمین آفریده شده
است. زرتشت چون دین آورد، نخست در ایـران ویچ (آذربایجان) فراز یشت،
پرشیتوت و مدیوما (مدیا – ماد) از او پذیرفتند ایرانویچ یعنی آذربایجان».
ن.ك:
- فرتیغ دادگی: بن دهش (خلاصه اوستا). گزارنده: مهرداد بهار. صص 28 و 152.
1. Esmailov, Rashidbaig. Azarbaijan Tarikhi. Azarbaijan. Baku. 1993. se26
[11] . آریان
معتقد است كه این زنان همان آمازونها هستند كه پستان راست خود را
میسوزاندند تا راحتتر تیراندازی كنند ولی دیاكونف بر آن است كه این زنان
از اقوام ساوروماتها (سرمتها) هستند كه قومی زن سالار هستند. ساوروماتها
در ناحیهی سفلای ولگا و منطقهی مجاور اورال میزیستند. اسارت آنان به
دست آتورپات نشان دهندهی تسلط او بر مناطقی از قفقاز شرقی است و البته خود
نشانهی قدرت نمایی او پیش فاتحان مقدونی نیز تواند بود.
[12] . گریمبرگ، كارل. تاریخ بزرگ جهان. ترجمهی دكتر اسماعیل دولتشاهی. جلد دوم. تهران. انتشارات یزدان. 1369.ص246
[13] . آلفرد فن گوتشمید معتقد است كه آتورپات در مجلس سرداران شركت داشته ولی اقرار علیف با نظر او مخالف است. ن.ك:
- فن گوتشمید، آلفرد. تاریخ ایران و ممالك هم جوار آن از زمان اسكندر تا انقراض اشكانیان. ترجمهی كیكاوس جهانداری. تهران. انتشارات علی اكبر علمی. ص33.
مقایسه كنید با: علیف، اقرار. همان.ص 104 و همچنین ن.ك:
- كاویان پور،احمد. تاریخ عمومی آذربایجان. نشرآسیا. 1346. تهران. صص 88 و 89
[14] . استرابون (19 میلادی-63پ.م) در توضیح خود دربارهی ماد كوچك مینویسد:
«بخش دیگر ماد را آتروپتنه (atropatene)
خوانند. نام این بخش از ماد به نام ساتراپ آتروپاتس atropates باز خوانده
میشود. اوست كه نگذاشت این سرزمین هم پارهای از ماد بزرگ گشته، به زیر
فرمان شهریاری مقدونیها درآید. این او با پادشاهان ارمنستان و سلوكوس و پس
از آنها پارتها، با زناشویی پیوند و یگانگی به هم رسانیدند.
آرديني اوخو
آچار سؤزلر :
آذربایجان,