اردوباد و نقش فرهنگی آن در دوره صفوی

یازار :

+0 به یه ن
     


نوشته شده توسط رسول جعفریان   

اردوباد شهرکی بسیار زیبا در ساحل شمالی ارس و فعال در عرصه دبیری و فرهنگی در عصر صفوی. این مقاله به ارائه برخی از نمونه های تاریخی در باره موقعیت فرهنگی این شهر در دوره صفوی و بیشتر در نیمه دوم آن می پردازد.

 یکی از شهرهای ساحلی شمال رود ارس که دست کم در قرن هشتم هجری وجود داشته و مستوفی (م 740) از آن یاد کرده است. گفته‌اند که این شهر، نخست بار، اردوگاه مغولان بوده و بنابرین باید از قرن هفتم به این سوی آباد شده باشد. این شهر تا جنگهای ایران و روس متعلق به ایران بود و پس از شکست ایران همراه دیگر شهرهای آن سوی ارس، به روسیه واگذار شد.
اردوباد شهری است که نامش از دوره صفوی، در حوزه تاریخ ایرانی می‌درخشد و شاید شهرت آن به این دلیل هم باشد که یکی ازمهم‌ترین صدراعظم‌های دوره صفوی، یعنی حاتم بیک اردوبادی، منتسب به این خطه بوده و از آنجا برخاسته است

ملک بهرام پدر حاتم بیک، امیر اردوباد بود و خاندان وی از محترمین این شهر به شمار می‌آمدند. مهم‌تر از آن این که، گفته‌اند طایفه‌ای به نام نَصیریه از اعقاب خواجه نصیر الدین طوسی (م 672) در این شهر سکنا داشته‌اند. توان گفت که آنان از زمانی که مغولان در آنجا اردو زدند و فرزندان خواجه در زمره برجستگان این دولت بودند، در آن جا مستقر شده‌اند. حاتم بیک را از همین خانواده نصیریه دانسته‌اند، چنان که در عبارت زیر از اسکندر بیک تفصیل آن آمده است
اسکندر بیک ضمن شرح سفر شاه عباس به اردوباد برای فتح آذربایجان می‌نویسد
اردوباد قصبه‏ایست بغایت دلگشا و دلنشین در جانب شمالى آب ارس که سخن پرداز خطه شیراز خواجه حافظ در مدح سواحل طیبه نزهت فزایش فرموده: شعر
اى صبا گر بگذرى بر ساحل رود ارس

بوسه زن بر خاک آن وادى و مشکین کن نفس‏

در دامنه کوه قپان واقع شده، در کمال نزهت و خرمى بلطافت و عذوبت ماء و باغات و بساتین میوه‏دار و چشمه‏هاى خوشگوار شهره آفاقست؛ هیچ منزلى و سرزمینى نیست که چشمه آبى در نهایت لطافت و سردى در آنجا نبوده باشد. مردم آنجا به تشیع فطرى و خلوص عقیدت و دوستدارى خاندان کرامت و ولایت نشان صفویه مشهور و معروفند، چنانچه در زمان تسلط رومیه، چند مرتبه بدین جهت قتل عام یافتند و خرابى تمام بآن بلده جنّت مقام و اختلال به احوال سکنه و اهالى آنجا خصوصا طبقه علیه نصیریه طوسیه که از احفاد استاد البشر عقل حادى عشر خواجه نصیر الملة و الدین طوسى ـ روّح اللّه روحه‏ ـ اند راه یافت و درین هنگام که آن اختلال به نیروى اقبال خسرو بیهمال زوال پذیرفت، منظور عنایات شاهانه گشته، از جمیع تکالیف دیوانى معاف و مرفوع القلم و در کل ولایت آذربایجان محسود اماثل و اقرانند، و چون آصف جم اقتدار و اعتماد الدوله غفران دثار حاتم بیک از آن سلسله علیّه است و راقم حروف را بنا بر طول مدّت معاشرت و همصحبتى و طریقه اخلاص و نمکخوردگى آن عالیجناب فلک احترام ناگزیر بود که در این مقام برخى از احوال سعادت منوال آن سلسله علیه بقلم اخلاص در صحیفه بیان نگارد. (عالم آرای عباسی، ج 2ص 722). وی در صفحات پس از آن شرحی از احوال وی به دست داده است. در این بخش از کتاب، اطلاعات مهمی در باره این خطه به دست داده شده است. (تا ص 759).
در روضة الصفا هم آمده است
اردوباد قصبه‌ای دلنشین و آباد در جانب شمالی رود ارس و ارومیه کوه قبان واقع بوده، و به خوبی آب و هوا و وفور چشمه‌های خوشگوار معروف و خلقش چند بار به قتل عام رفته‌اند و طایفه نصیریه از دودمان استاد البشر خواجه نصیرالدین محمد طوسی ـ قدس سره العزیز ـ که در آنجا می‌زیسته‌اند صدمات خورده‌اند. و حاتم بیک اعتماد الدوله وزیر شاه عباس از آن ولایت بوده که قریب بیست سال به استقلال وزارت ایران نموده. (روضة الصفا: ج 8، ص 6798). 
به هر روی، در منابع صفوی اطلاعات پراکنده فراوانی در باره اردوباد در منابع آمده است. در دوره قاجار هم به دلیل جنگهای ایران و روس از این خطه یاد شده است. کسی که این شهر را به روسها واگذار کرد، شیخ علی خان برادر احسان الله خان کنگرلو بود که قلعه اردوباد را به روسیان سپرد و خدمت ایشان گرفت! (ناسخ التواریخ، قاجاریه، ج 1، ص 382). 
بعدها ناصرالدین شاه در سفر سوم خود به فرنگستان، از این شهر عبور کرد و یادداشت‌هایی در باره آن نوشت (روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان، ص 101 - 104). 
شهر اردوباد که به خاطر مشکلات آن، شاه عباس، از پرداخت معالیت معافش کرده بود، طی دوره‌های بعد کما بیش مورد توجه بوده است. در میان آثار خطی باقی مانده در ایران، کتابهایی که متعلق به اردوبادی‌ها باشد چندان مفصل نیست. (در این باره به آثار چند اردوبادی بنگرید در:‌ فهرست واره دستنوشت‌های ایران، ج 11، ص 140 که چندان گسترده نیست. یک نفر از قرن دهم، دو نفر قرن دوازدهم، چهار نفر قرن سیزدهم و چهاردهم). 
به جز اینها آثاری هم در اردوباد کتابت شده که نویسندگان آن، اردوبادی نبوده‌اند. برای مثال مختصر مصباح المتهجد شیخ طوسی که در سال 1004 در بقعه شهدای اردوباد توسط جلال الدین محمد بن حافظ علی جرجانی کتابت شده است. (فهرست دانشگاه: 16/ 459). 
دیوان یک شاعر اردوبادی هم از نیمه اول قرن دهم با نام احمد بن قاسم اردوبادی متخلص به ضیائی در کتابخانه مرعشی (ج 28، ص 400 - 402) موجود است که اشعاری هم در ستایش اردوباد در آن آمده است
از دانشمندی با نام سید هاشم الأردوبادی (قرن دهم و یازدهم) هم یاد شده است که کتاب نهج الحق علامه حلی را در سال 1019 کتابت کرده است (تراجم الرجال: 4/39)
با این حال، حتی بعد از واگذاری اردوباد به روسیه، مردمان شیعه این شهر، ارتباطشان را با شهرهای ایران و عتبات حفظ کرده و شماری از آنان برای تحصیل به نجف عزیمت می‌کردند. نسبت «اردوبادی» تا قرن سیزدهم و حتی چهاردهم در میان علمای مقیم نجف دیده می شود. برخی از آنها در بازگشت در تبریز اقامت گزیدند
حاج سیا ح هم در باره اردوبادی که دیگر از دست ایران رفته بوده، می‌نویسد:‌ 
بعد از چهار روز به اردوباد رسیدم. آنجا هم فراز کوه واقع است. اقسام میوه یافت مى‏شود. اهالى مسلمان شیعه، قلیلى ارامنه و روس هم هستند. مساجد متعدّد، حسینیّه براى تعزیه‏دارى موضوع. (سفرنامه حاج سیاح، ص 383). شماری از ادیبان و شاعران پارسی گوی این خطه را می‌توان در جای جای مجلد پنجم دانشنامه ادب پارسی به دست آورد.
در هفت اقلیم (3/261)، ذیل نام اردوباد آمده است: «از شهرهاى نزه آذربایجان و برکنار رود ارس واقع شده و پیوسته بر ساحت سوادش ابواب فرح گشوده، از هر گل زمینش استشمام روایح فیض نموده، نه از هوایش بر دل بارى و نه از خاکش بر خاطر غبارى‏؛ چه مشهور است که هفتاد و چند چشمه از میان معموره‏اش جریان مى‏پذیرد و و هیچ منزل و برزن او بى‏آب روان نیست و مردمش در عمارت نهایت دقت را بکار مى‏برند چه مردم اردوباد را خانه‏پرست و اهل تبریز را زن‏پرست و سکان نخجوان را زرپرست می خوانند. و اکثر فواکهش نیک می شود
سپس از برخی شاعران این خطه که در ضمن از منشیان یا وزیران هم بوده‌اند یاد کرده است. یکی میرزا کافى است که «سالها منشى الممالک بوده، همیشه توقیع افضالش بطغراى سعادتمند و فرمان اغمالش برقم خردمندى موشّح گشته در پاکیزگى انشا و درستى املا و وفور اخلاق و فرط کمالات زیاده بر امثال و مستثنى از اقران می‌بود». دیگری «خواجه حاتم بیک‏، عمزاده میرزا کافیست در تدبیر امور وزارت و معرفت ابواب کفایت و محاسن اوصاف ذات و مکارم اطوار صفات عدیم المثل و منقطع النظیر بوده در مبادى حال بوزارت بکتاش خان حاکم کرمان آثار کفایت و کاردانى ظاهر میساخت چون شاه عباس دفع بکتاش را پیش نهاد همت ساخت منظور نظرش گردانیده، استیفاى ممالک محروسه را بدو تفویض فرمود و بعد از عزل میرزا لطفى قامت قابلیتش را بخلعت وزارت محلى ساخته، عنان حل و عقد و قبض و بسط امور مملکت را در کف کفایت او نهاد. تا حال آن وزیر ستوده خصال من حیث الاستقلال تمشیت مهم ملک و مال مى‏پردازد و غایت شهامت و نصفت را بجا مى‏آورد.» پس از آن از میرزا صادق برادر میرزا کافی، قاضی محمد و فکری شاعر یاد کرده است. (هفت اقلیم، 3/262)
از این توضیحات و آنچه خواهد آمد، معلوم می‌شود که اردوبادی‌های که به احتمال از زمان حاتم بیک وارد دربار صفوی شده‌اند، روی شغل منشی‌گری و دبیری تربیت شده، و برخی از منشیان و رقم‌نویسانی که ذیلا نامشان خواهد آمد، به ویژه میرزا خلیل رقم نویس شوی بانوی اصفهانی ـ اردوبای شاعر که سفرنامه حج دارد، از تربیت شدگان همین مکتب بوده‌اند. جالب است که قاضی احمد قمی در گلستان هنر ذیل نام قاضى عماد الاسلام اردوبادى می‌نویسد: «منشى بى‏بدل بود و قرینه خود نداشت، و در خطوط سته و خط تعلیق سرآمد روزگار بود، فقیر تا باین وادى افتاده‏ام، و بخدمت این حضرات رسیده‏ام، منشى بخوش ادراکى و عبارت‏آرایى او ندیده‏ام». (تاریخ تذکره های فارسی، ج‏2، ص: 726). این هم نشانی دیگر که اردوباد از نیمه دوم قرن دهم، منشیان بنام داشته است

File:Nakhichevan05.jpg.

جُنگ و منشآت معینای اردوبادی
سالها پیش توفیق یافتم سفرنامه منظوم حج را که متعلق به یک بانوی دوره شاه سلطان حسین صفوی است به چاپ برسانم. از مطاوی آن سفرنامه بر می‌آمد که این زن اهل اردوباد بوده که البته در اصفهان پرورش یافته و شوهر او میرزا خلیل رقم نویس از دبیران دولت صفوی بوده است. وی در سفر حج به اردوباد که می‌رسد مورد استقبال اهالی آنان واقع می‌شود. این که شوهر او میرزا خلیل هم اهل اردوباد بوده است یا خیر، گرچه احتمال قریب به یقین می‌توان او را هم اردوبادی دانست، اما دلیل صریحی بر این مطلب نداریم.
جُنگ میرزا معینای اردوبادی (در دانشگاه تهران ش 4108 [2591]) که حاوی بیش از 180 متن بلند و کوتاه در قالب منظوم و منثور است، طی نیمه نخست قرن دوازدهم پدید آمده، و تاریخهایی از 1102 تا 1139 دارد. این اثر از جمله منابع مهمی است که برای شناخت تاریخ دوره صفوی، در بخش سیاست و فرهنگ به کار می‌آید. (فهرست دانشگاه، ج 9، ص 1395 - 1421).
افزون بر آن، این اثر حاوی چند متن کوتاه است که ایضا برای شناخت وضعیت اردوباد، ادبیات فارسی در آنجا و حضور شماری از اردوبادی‌ها در اصفهان سودمند است. بخش مهمی از این متن ها منحصر به فرد و برخی نیز دستنوشته خود شاعران و کاتبان آن است که برای خواجه معینا و در دفتر وی نگاشته‌اند. گویا در صفحات سفید آن، بعدها در اواخر قرن دوازدهم و حتی قرن سیزدهم مطالبی نوشته شده که تاریخ همان ایام را هم دارد. اما اصل دفتر توسط یک اردوبادی است و برخی از مطالب آن قطعا در اردوباد نوشته شده است
گویا در این جنگ صفحات سفیدی بوده که بعدها کسانی مطالبی با تاریخ های 1186 و جز آن و حتی تاریخ 1263 در آن نوشته‌اند (جنگ، ص 742 - 743).
برای مثال در حاشیه صفحه 679 توسط کسی که نسخه را در دست داشته، آمده است:‌ «رساله نفیس و بی نظیر کفر و ایمان اثر طبع نصیری و به خط خود مؤلف در جواب رساله صحت و مرض فضولی مورخ به سنه 1136. توضیح آن که عبدالوهاب بن عبدالله نصیری مؤلف دانشمند رساله نفیس و ممتع کفر و ایمان از احفاد و اولاد خواجه نصیر طوسی است و نگارنده چندین اثر از اینها در دست دارم. نسخه دیگر این رساله دیده نشده و مؤلف به خط خود برای صاحب مجموعه محمد معینا اردوبادی در تاریخ سنه 1136 در اردوباد نوشته است». 
در پایان رساله یاد شده که صفحه 684 است، به این که در سال یاد شده در اردوباد کتابت شده، تصریح شده است.
در پایان صفحه صفحه 584 آمده است: به تاریخ روز یکشنبه سلخ جمادی الثانی 1098 حسب الفرموده محمد معینا قلمی شد. العبد محمد تقی ابن محمد علی اردوبادی.
بر اساس فهرستی که از این جنگ نوشته شده چندین متن از اردوبادی ها در این جنگ وجود دارد:
*
انشای بایندر بیکا در پاسخ میرزا عنایت الله قاضی اردوبادی به خط محمد قاسم (ص450) (نوشته آقا محمد معینا روز سه شنبه 1 ذی حجه 1114)
*
قصیده میر اسمعیل محزون تخلص اردوبادی در مدح بیگلر بیگی گنجه وغزلی که به بدیهه سروده بخط خود شاعر مورخ 1115 (ص 643)
*
انشای میرزا محمد باقر پسر آخوند محمد کاظم اردو بادی در زمان لشکر نویسی وگزارش کار خود برای میرزا محمد رحیم وزیر چخور سعد ایرون 387
*
مثنوی کشف الحقایق اثر طبع نطقی اردوبادی مورخ 1098 ، (ص 646 - 647)
*
دو قطعه در تاریخ مدرسه ظهیریه اردوباد از میر اسمعیل بوفکاری ومیرزا محمد رفیع قزوینی مورخ 1126، (ص 662)
*
قطعه میرزا علینقی طبیب اردوبادی در زلزله معروف تبریز به سال 1139 (ص671).
*
انشاء میرزا محمد شفیع قاضی القضاه اردوباد که در جواب مکتوبی، به یکی از اقوام نوشته (ص686)
*
منتخب اشعار نطقی اردوبادی (ص 733)
*
اشعاری چند از آخوند محمد کاظم بن عبد المطلب اردوبادی که کاظم تخلص می‌کند به خط خود شاعر (ص742)
*
تاریخ ایران که معینای اردوباری در 1075 ساخته است ( 800 - 811) (یک دوره خلاصه از تاریخ ایران است که در آن به ذکر نام سلسله ها و سنوات حکومت آنان تا روزگار شاه سلیمان پرداخته است).

اشعار زوجه میرزا خلیل اصفهانی ـ اردوبادی در باره اردوباد
بخشی از جنگ میرزا معینا، مثنوی زوجه میرزا خلیل رقم نویس اردوبادی است که شامل یک سفرنامه حج می‌شود. این سفرنامه را بیش از پانزده سال قبل یک بار و پس از آن دو سال پیش با اصلاحاتی چند برای بار دوم منتشر کردم. بنده عنوان بانوی اصفهانی به او دادم که درست است و از سفرنامه هم آشکار می‌شود، اما حقیقت این است که باید او را «بانوی اصفهانی اردوبادی»‌ نامید
در حاشیه بالای صفحه آغازین این سفرنامه آمده است
مثنوی که علیا جناب عصمت و عفت و طهارت شعار بلقیس الاوانی و خدیجة‌ الدورانی حلیله جلیله مکرمه توقیق آثار مرحمت و غفران پناه میرزا خلیل رقم نویس، و او این در حین حرکت از دارالسلطنه اصفهان به عزم زیارت بیت الله الحرام در خصوص اسامی و قرب وبعد منازل از دارالسلطنه مذکور الی کعبه معظمه و مراجع از آنجا به مقر مستقر و مکان اصلی خود به رشته تقریر و تحریر کشید و آب و هوای هر یک از منازل بیان فرموده. (جنگ معینا، ص 764. این مثنوی تا ص 779 ادامه دارد). 
یادداشت تاریخداری که در یکی از صفحات پیش از این مثنوی، یعنی در صفحه 759 آمده، تاریخ ذی قعده 1122 است. شاید بتوان حدس زد که بنابر آن، سفر این بانو، پیش از این تاریخ بوده است.
خواجه معینا که خود ادیب بوده، مانند بسیاری از ادبا و منشیان دیگر اردوبادی بین اصفهان و اردوباد در رفت و آمد بوده است. شاعره ما هم اصلش از اردوباد است و به احتمال به دلیل این که شوی او از اردوبادی های منشی بوده همراه او به اصفهان آمده است. در آنجا زندگی کرده و فرزندانی داشته و از همین شهر راهی حج شده است
وی که زنی ثروتمند بوده، مسیر حج خویش را از طریق شمال غرب قرار داده، از مسیر اصفهان به سمت کاشان، قم، ساوه، زنجان، تبریز، اردوباد و نخجوان و از آنجا به سمت آناتولی قرار داده است. نمی‌دانیم همراهان وی چه کسانی بوده‌اند، گرچه یقین داریم فرزندانش همراهش نبوده‌اند. به علاوه، شوهرش مدتی پیش از این سفر، درگذشته و او از کنار گلزار یا مرقد وی که در مسیر اصفهان به قریه گز ـ در حال حاضر شهرکی در نزدیکی اصفهان ـ بوده، حرکت خو درا آغاز کرده و ادامه داده است.
زمانی که وی به اردوباد می‌رسد، خویشان او به استقبالش می‌شتابند و او از زنی یاد می کند که همدم وی در اصفهان بوده و سالها با یکدیگر رفاقت داشته و از خواهر برای او گرامی تر بوده است. آنگاه یکباره از هم جدا شده بودند و اکنون پس از سالها، او را در اردوباد زیارت و ملاقات کرده است. وی 22 روز در اردوباد اقامت گزیده و سپس از آنجا حرکت کرده و به سفر خویش ادامه داده است.
همان گونه که شهره است، اردوباد شهر بسیار خوش آب و هوایی بوده و این زن نیز روی این مطلب تأکید دارد: بُدْ اردوبام جاى دلنشینى / نکو آب و هوا، شیرین زمینى‏ / مگو شهرش بگو حبّ نباتست / گذاران چشمه‏اش آب حیاتست‏


                       

         

      مسجد جامع اردوباد.                                          


                



مناسب است عین اشعار وی را در باره اردوباد نقل کنیم.
به یک مژگان فشارى همچو بادم رسانیدى به شهر اردوبادم 
چو بط از آب بر ساحل پریدم ز سنبک بارهاى خود کشیدم‏
شدندى آگه اردوبادى‏ها چون که آمد سنبکم از آب بیرون‏
ز خویش و آشنا وز پیر و برنا نمودند انجمن بر روى صحرا
به اعزاز تمامى پیشوازم نمودند آن عزیزان سرفرازم‏
بَرِ جمازه خویشان گرامى ستادند و رساندندم سلامى‏
ز پیش محملم چون موج قلزم به روى هم همى رفتند مردم‏
به اعزاز و به اکرام تمامى مرا بردند خویشان گرامى‏
به سوى شهر با صد عزّ و شأنم به کوى آن رفیق مهربانم‏
که با هم در صفاهان یار بودیم ز جان با یکدگر غمخوار بودیم‏
بدان خویش گرامى به ز خواهر ز خویشان دگر بس مهربان‏تر
بناگه آسمان از حیله‏سازى درآمد بر مقام مکر و بازى‏
چنان برد از نظر آن مهربان را بدانسان، کز بدن روح و روان را
چهل منزل ز یکدیگر جدا کرد به هجران این دو تن را مبتلا کرد
به دل از لا علاجى جبر کردیم به هجران هر دو قرنى صبر کردیم‏
که تا آخر شب ظلمات هجران مبدّل شد به صبح وصل جانان‏
بدیدم بعد قرنى روى آن یار فکندم بار را در کوى آن یار
دواى درد بى‏درمان هجران بود صبر و تحمل اى عزیزان‏
در آن وادى بماندم بیست و دو روز به کوى آن گرامى یار دلسوز
ز شادى، آن رفیق اصفهانى در این مدت نمودم میزبانى‏
رفیق مهربان و یار دیرین دریغ از من نکردى جان شیرین‏
پرستارى بدان سان مى‏نمودم که گویا ز آسمان افتاده بودم‏
ولى بختم نکردى سازگارى نکردى با من او یک هفته یارى‏
همیشه خسته و رنجور بودم به آزار و به تب محشور بودم‏
نگشتم یک زمان همصحبت او نکردم الفتى با آن نکوخو
ز خویشان دگر هم مهربانى بسى دیدم از ایشان جانفشانى‏
بُدْ اردوبام جاى دلنشینى نکو آب و هوا، شیرین زمینى‏
ز هر سو چشمه‏اى مى‏بود در جوش ز صافى بردى از بیننده‏اش هوش‏
ز سردى یخ غلام و برف چاکر ز شیرینى بُدى قند مکرّر
چنین جاى خوش و دامان کهسار ز هر سو باغ‏ها گلزار بسیار
نبردم بهره از سیر و صفایش به من سازش نکرد آب و هوایش‏
همیشه صاحب آزار بودم ضعیف و ناتوان و زار بودم‏
خجل گشتم ز روى آن وفادار کشیدى دایم از بهر من آزار
بدى دلخسته از رنجورى من شدى دلخسته‏تر از دروى من‏
چو عمر ماندنم آنجا سر آمد جرس فریاد زن پیشم درآمد
که وقت بار و ایّام فراق است نه هنگام نشستن در اتاق است‏
چو گلبانگ جرس را آن وفاجوى شنیدى سر نهاد از غم به زانوى‏
مگو شهرش بگو حبّ نباتست گذاران چشمه‏اش آب حیاتست‏
روان کرد از دو دیده اشک خونین شده دامانش از خونابه رنگین‏
ز بس بگریست آن خویش وفادار تو گویى ماتم نو شد پدیدار
دگر خویشان بدو یارى نمودند ز بهر رفتنم زارى نمودند
غرض آن روز تا شام آن گرامى نه نان خورد ونه آب و نه طعامى‏
همى بارید از مژگان چو باران سرشک ارغوانى تا به دامان‏
که تا کردى نهان مهر جهان‏تاب رخ خود را درون لجه آب‏
وداع آن گرامى را نمودم ز چشمان جوى خونین را گشودم‏
برون مهر عزیزان کردم از دل نهادم پاى همت را به محمل‏
ز شور شوق طوف خانه حق بکردم فرق سر از پاى مطلق‏
که تا یک فرسخى ره را بریدم به فیض آباد آن وادى رسیدم‏

مدرسه ظهیریه اردوباد
در دوره شاه سلیمان به کوشش محمد ابراهیم ظهیر الدوله، وزیر آذربایجان که شخص خیّری هم بوده، مدرسه‌ای برای علوم دینی در اردوباد ساخته شده است
دو قطعه شعری موجود در جنگ میرزا معینا قطعه شعری به عنوان ماده تاریخ تأسیس مدرسه ظهیریه در اردوباد آمده است، مدرسه‌ای که توسط محمد ابراهیم ظهیر در سال 1126 تأسیس شده است
عجالتا اطلاع دیگری که از این مدرسه داریم این است که یک «مجموعه» که در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود (فهرست، ج 8، ص 569 ـ 571) طی سالهای 1234 ـ 1238 در مدرسه ظهیریه اردوبادیه توسط حسن بن ملاخان محمد شیخ الاسلام کتابت شده است. این یعنی این که مدرسه تا دوره قاجاری بوده و به احتمال بعد از آمدن روسها، نابود شده است، چون در حال حاضر پرس و جوهای نویسنده نشان داد که خبری از آن نیست.
در ماده تاریخ دوم که توسط محمد رفیع قزوینی در باره مدرسه ظهیریه سروده شده نام محمد ابراهیم ظهیرالدوله آمده است. این شخص باید همان وزیر آذربایجان در دوره شاه سلیمان باشد که از وی وقف نامه ای هم با تاریخ 1090 یعنی در دوره سلطنت شاه سلیمان برای مرقد شاه عباس [دوم] در قم و مسجد اسماعیلیه اصفهان و آستانه سید حمزه در کوی سرخاب تبریز و خیرات دیگر است. این وقف نامه در چاپخانه داد اصفهان به چاپ رسیده است. (بنگرید: نشریه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی، دفتر چهارم، ص 336) مقاله‌ای نیز با عنوان وقف صفوی در دوره قاجار ـ ظهیریه در تبریز در میراث جاویدان چاپ شده و شرحی از موقوفات ظهیریه در تبریز و وقف نامه آن به دست داده است. متن چاپی این وقفنامه چاپ شده به وساطت آقای دکتر هاشیمان به دست آمد. روی آن نوشته شده است: «رونوشت و وقفنامه مورخه یک هزار و نود قمری مرحوم جد میرزا ابراهیم ظهیر الدوله که اصل منحصر به فرد آن نزد اینجانب غلامرضا بزرگزاد فرزند مرحوم حاج میرزا ابوالحسن خان بزرگزاد مستوفی مقیم اصفهان می باشد». اوراق چاپی در قطع آچهار بیست صفحه است، اما با یک مرور اجمالی نشانی از اردوباد در آن نیافتم.
در باره مسجد ظهیریه تبریز و همین وقفنامه، مرحوم عبدالعلی کارنگ مطالبی در آثار باستانی آذربایجان (صص 360 - 379) آورده و در باره چاپ دیگری از وقفنامه مزبور در تهران و همین طور این که نسخه اصلی آن دست ستار ظهیریه (نیشابوری!) است، سخن گفته است.
شاردن داستانی در باره این میرزا ابراهیم و تلاش وی برای گرفتن مقام اعتمادالدوله‌گی نقل کرده است. (سفرنامه شاردن:‌ 5/1695 و بعد از آن).
در جنگ یا تذکره میرزا معینا دو ماده تاریخ هست که نخست آن از میر اسماعیل بوفکاری (یا بوقکاری) است و در آن از شخصی به نام «خلیل» به عنوان بانی مدرسه یاد کرده است. ماده تاریخ این بنا در این قطعه «یک بنای از خلیل رحمان دان» است که 1125 می شود.
ماده تاریخ دوم سروده میرزا محمد رفیع قزوینی از محمد ابراهیم ظهیر یاد کرده وزیر آذربایجان بوده و از وی وقف نامه معروفی را در تبریز و قم می‌شناسیم. اسم مدرسه نیز در عناوین هر دو ماده تاریخ، به نام همین شخص است. ماده تاریخ در این قطعه «مکان فضل و کمال آباد»‌ است که زیر آن تاریخ 1126 نوشته شده است.

تاریخ مدرسه ظهیریه واقعه در قصبه طیبه اردوباد 
من کلام سیادت پناه میر اسماعیل بوفکاری
آن که تعمیر کعبه و گل کرد
خواند او را خلیلِ خود رحمان
از خلیل اللهی که ثانی اوست
کعبه های دلست آبادان
آن اکابر ملاذ عالیجاه
زینت مجلس بهشت نشان
آن که وصفش ز حد فزون باشد
ذات او را محمد است احسان
فیض اسم مبارکش سازد
نار نمرود و سنبل و ریحان
بس که پرهای همتش عالیست 
هرچه امرش بود، شود فی الان
ساخت عالی تمام مدرسه‌ای 
تا شود علم دین تمام در آن 
آن بنا شد به شهر اردوباد
فخر آن شهر و جمله ایشان
وصف آبی که منبعش آنجاست
وه چه آبی چو چشمه حیوان
در هوا و فضای او باشد
نشاء از خورنق نعمان 
مسجدش را نموده هم چشمی
بلکه سر برکشیده برتر از آن
از پی جستجوی تاریخش
فکر و هوشم شده بسی حیران
ناگه از پیر عقل پرسیدم
سال تاریخ آن فنعم مکان
گفت بیحد بنای خیر این هم 
«
یک بنای از خلیل رحمان دان»

تاریخ مدرسه ظهیریه واقعه در قصبه اردوباد 
من نتایج الافکار سیادت و نجابت پناه میرزا محمد رفیع قزوینی
بعهدت ای سلطان حسین عدل آیین
که چرخ پیر چو او خسروی ندارد یاد
شهی که سلّم ایوان رفعت و قدرش 
کشیده خط بدلیل تباهی ابعاد
بلند مرتبه مجلس نویس عالیجاه
که گیرد از رقم او دبیر عقل ارشاد
ظهیر دولت شاهی محمد ابراهیم
که در فضایل علم و عمل بود اوستاد
بنای مدرسه فکر عالیش افراشت
برای مجمع اهل کمال استعداد
به قصد خالی ز اغراض و اعتقاد درست
که نشر علم شود در سواد اردوباد
برای ضابط سال این بنای متین
رفیع گفت: مکان کمال و فضل آباد
1126

قطعه شعری در باره زلزله تبریز از علینقی اردوبادی
در اینجا بی مناسبت نیست قطعه شعری از علینقی اردوبادی متخلص به «نقی» را که در باره زلزله سال 1139 سروده و در ص 671 جنگ معینای اردوبادی آمده است، نقل کنیم
ز گردش فلک واژگون کج رفتار
بعزّ عرض رسانم که چون بُد این اخبار
کنون که از ستم دی خلاص شد تبریز
رسید فصل گل و لاله و نوای هزار
جهان نه گرم و نه سرد و نه روز و شب کم و بیش
هوا نه ابر و نه صاف و زمین نه گِل نه غبار
عروس باغ چو طاوس جلوه گر گردید
دمید سنبل و گل همچو زلف و عارض یار
شد آن زمان که به طرف چمن ز غم آزاد
کنند سیر گل و سبزه و رخ دلدار
که ناگه از پس این پرده گفت هاتف غیب
که خیز و فکر بِحِل، دل خراب گمار
که می رسد ز بلا بهر این خجسته مکان 
چنان که زلزله تبریز را کند هموار
به بیست و هشتم شهر جمادی الثانی
ز بعد الف، صد و سی و نه که بود شمار
بناگه از طرف فوق و تحت، زلزله‌ای 
پدید گشت که عالم خراب شد یکبار
هوا ز گرد و غبار آنچنان بشد تاریک
که تیره گشت از او دیده اولوا الابصار
به یک دقیقه عمارات مسجد و حمام
دگر مدارس و دکان و جملگی بازار
شدند زیر و زبر آنچنان که هیچ نماند
نه قصر و طاق و رواق و نه کوچه و دیوار
به زیر خشت و گل و سنگ ماند خلق کثیر
بمرد در سر هر رهگذر هزار هزار
دگر که جان بسلامت از این بلا بردند
شکسته پا و سر و دست، بی حد ومقدار
یکی شکسته کمر، دیگری گشوده جبین
یکی شکافته فرقش به خشت همچو انار
بسینه چوب عمارت چو تیره جا کرده 
به حلق شیشه جامش چو تیغ کرده گذار
چو روز حشر همه وامصیبتا گویان
فغان شور چو غوغای گیر و نعره دار
نگویم از فلک است این بلا که ناید راست
به حکم آن که بود بنده فاعل مختار
نگویم آنکه به تبریز ظلم و جور بود
همان که ظلم گرفته است عالمی یکبار
ز حرص مال چنان غرق بحر عصانیم
به صد هزار کمند ار کشند، نیست کنار
خورند مال یتیم و برند حق کسان
نمانده شرع نبی را علامت و آثار
کسی که دوخت چو ماهی درم به خرقه خویش 
زمانه از سر او پوست برکشد چون مار
همه علامت آن است و گوشمالی چند
شوند از این حرکت خفتگان مگر بیدار
ز بس خلاف رضای خدا ز ما سرزد
که از تدارک آن عاجز است استغفار
مهم نیست دگر گر بدین نسق گذرد
در این جهان تو نبینی ز آدمی دیّار
بغیر از آن که گمارم نظر به لطف و دگر 
زبان گشاده به حمد مُهمین غفار
ببین به لطف الها! بجمع بنده خود
نظر به حال اسیران مستمند گمار 
بدفع زلزله قادر تویی دگر کس نیست
ز سیل حادثه عالم خراب شد مگذار
نقی! تو از عمل خویش شرم دار و مترس
که هست حضرت باری گناه را ستّار
به قعر لجّه اندیشه سر فرو بردم
که تا برآرم از آن بحر گوهر شهوار
خرد چو دید چنین بانگ بر خیالم زد
یکی به وجه حسن پیش دوستان اظهار
چنین که «واو» میفکن ز مصرع ثانی
بگو که «زلزله بنمود شهر را هموار» 1139


آچار سؤزلر : فرهنگی,

قازان پایتخت فرهنگی جهان ترك در سال2014

یازار :

+0 به یه ن


                                                                


                                             نشان

كازان پایتخت جمهوری ترك نشین تاتارستان در كشور روسیه می باشد است كه براساس سرشماری ۲۰۱۰ روسیه با ۱٬۱۴۳٬۵۳۵ نفر جمعیت، هشتمین شهر پرجمعیت و یكی از مهم‌ترین شهرهای روسیه به شمار می‌رود.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة  رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

شهر كازان محل تلاقی رودهای ولگا(ایتیل) و كازان سو  در بخش اروپایی روسیه می‌باشد. كرملین قازان (ارگ قازان) از میراث جهانی یونسكو به شمار می اید .


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة


یونسكو در سال ۲۰۰۵ میلادی، در مراسمی سالگرد هزارسالگی شهر كازان را به عنوان شهریترك نشین وچند دینی و محل زندگی مسالمت‌آمیز مسلمان و مسیحی گرامی داشت.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

در آوریل ۲۰۰۹ لقب رسمی «پایتخت سوم فدراسیون روسیه» برای این شهر در نظر گرفته شد. و در سال ۲۰۰۹ به عنوان پایتخت ورزشی روسیه انتخاب شد.كازان در سال ۲۰۱۳ میزبان مسابقات المپیاد تابستانی دانشجویی، ۲۰۱۵، میزبان مسابقات جهانی ورزش‌های آبی و یكی از شهرهای میزبان جام جهانی فوتبال  در روسیه می‌باشد.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

همچنین این شهر در سال 2014 پایتخت فرهنگی جهان ترك ونیز میزبان مسابقات تورك ویژن بود


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

این شهر در ۷۹۷ كیلومتری شهر مسكو و در بخش شرقی روسیهٔ اروپائی قرار گرفته است. كازان ۱٫۱ میلیون نفر جمعیت دارد كه ۴۰٪ آن زیر ۳۰ سال سن دارند.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

كازان از مراكز صنعتی، بازرگانی و فرهنگی در مرز اروپا و آسیا است و مهمترین شهر فرهنگی برای تركهای تاتار است.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

شهر اولیه در محل كازان شهر كرمن ( شهر تركهای بلغار)بود كه گفته می‌شود روی تپه‌ای دیگ‌مانند بنا شده بود و واژهٔ كازان در زبان  تركی تاتاری به معنای  دیگ است.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

كازان از سال ۱۸۰۱ دارای دانشگاه شده و از سال ۲۰۰۵ میلادی بزرگترین مسجد روسیه (و احتمالاً اروپا) به نام  مسجد قل شریف در آن ساخته شده است. در سال ۲۰۰۵، كازان هزارسالگی خود را جشن گرفت.


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة


رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة

       
رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة رائعه السیاحه مدینة قازان جمهوریة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة نقرتین لعرض الصورة فی صفحة مستقلة




آچار سؤزلر : جهان, فرهنگی,

پاره‌هایی چند درباره اوضاع فرهنگی و علمی تبریز در سده هشتم قمری

یازار :

+0 به یه ن
پ

نوشته شده توسط حسن انصاری   

تاح العلوم سكاكی(د. د 626 ق) [1] در طول قرنهای متمادی همواره مورد اقبال و توجه بوده و در این میان عالمان و دانشیان مختلف بر روایت و نسخه برداری آن اهتمام داشته اند. نویسنده این سطور در طی چند سال گذشته بخشی از اهتمام خود را به سنت اجازه نویسی علوم دینی و فلسفی در سده های گذشته اختصاص داده و در آن میان نمونه های متعددی را از این سنت در ارتباط با شهر تبریز مورد كاوش قرار داده است. در این مقاله كوتاه كه آن را به پیشگاه استاد ارجمند جناب آقای دكتر محمد علی موحد تقدیم می دارم، چند نمونه را از این سنت علمی در تبریز در سده هشتم قمری ارائه می دهم.


1- قرائت و روایت مفتاح العلوم سكاكی در تبریز
چنانكه می دانیم مفتاح العلوم سكاكی(د. د 626 ق) [1] در طول قرنهای متمادی همواره مورد اقبال و توجه بوده و در این میان عالمان و دانشیان مختلف بر روایت و نسخه برداری آن اهتمام داشته اند. در اینجا نمونه ای را متذكر می شوم كه به روایت این كتاب در تبریز مربوط می شود؛ روایت و نسخه ای كه در نهایت به دلیل اجازه ای كه آن را نقل خواهیم كرد به دست زیدیان یمن رسیده است. واسطه این انتقال دانشمندی است زیدی از كوفه كه با سفر به یمن این روایت كه اصلش از تبریز بوده است را به زیدیان یمن منتقل كرده است. نام این دانشمند كوفی محمد بن عبدالله الكوفی المُضَری و موسوم به غزال است كه برای یكی از شاگردان خود از میان سادات اجازه ای را نوشته است كه نشان می دهد آن شاگرد نزد استاد بخشی از كتاب مفتاح العلوم سكاكی به همراه بخشی از نهج البلاغة را به قرائت آموخته بوده و استاد نیز اجازه روایت این دو كتاب را به او داده است. این اجازه به خط شخص مجیز یعنی محمد بن عبدالله الغزال همینك همراه نسخه ای كهن از قسم سوم كتاب مفتاح العلوم (بخش مربوط به معانی و بیان؛ به خط شاگردی كه اجازه برای او صادر شده و به كتابت 728 ق) در كتابخانه دولتی برلین موجود است (به شماره گلازر 80) [2]. ما در اینجا این اجازه را بر اساس نسخه موجود آن در كتابخانه دولتی برلین ارائه می دهیم و سپس با معرفی این دانشمند زیدی، سهم دانشمندی برجسته از تبریز را در این روایت معلوم خواهیم كرد:

  •  
  • متن اجازه محمد بن عبدالله الغزال به شمس الدین المهدی أحمد بن قاسم بن مطهر بن أحمد العلوی الحسینی[3]

    "
    بسم الله الرحمن الرحیم. أما بعد حمد الله تعالی حمداً یكون وسیلة للتشبث بأذیال نعمته وذریعة للإعتصام به من إنزال نقمته والصلوة علی من اصطفاه بشیر رحمته ونذیر عقابه وسطوته صلوة تقضی فرض قبول حجته وتقتضی فضل اتباع محجته وعلی آله ومن قام بایوائه ونصرته من جمیع بریته وعلی من تبعهم من المؤمنین المصدقین ببعثته فإنه قرأ علی السید المعظم العالم العامل الكامل الفاضل الصدر العلامة جامع فضائل الخلق جائز قصبات السبق مفتاح ... [4] كشاف المشكلات موضح المسائل مقرر الدلائل سلالة الآباء الأطهار خلاصة السلف الأخیار شمس الدین أحمد بن السید المعظم قاسم بن السید الأجل الأوحد مطهر العلوی الحسینی وفقه الله للعلم والعمل وبلغه غایة السؤل[5] ونهایة الأمل قسمی المعانی والبیان من مفتاح العلوم الذی صنفه الإمام الصدر العلامة سراج الدین یوسف بن محمد المعروف بالسكاكی [6] تغمده الله برحمته وأسكنه بحبوحة جنته وقد أذنت له فی روایته عنی بحق روایتی عن الامام فخر الدین أحمد بن الحسن بن علی الجاربردی[7] أدام الله أیامه بروایته عن العالم الفاضل نظام الدین محمد الطوسی [8] وهو یرویه عن الإمام شمس الدین المعری[9] عن المصنف المذكور وقرأ علی السید المعظم المذكور بعض نهج البلاغة المنتزع من كلام مولانا وسیدنا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه الصلوة والسلام جمع السید المعظم الشریف الرضی ذی الحسبین أبی الحسن محمد بن الطاهر أبی أحمد الحسین بن موسی الموسوی رضی الله عنهم وأجزناه الباقی منه بإجازتی عن العالم الفاضل المحقق محی الدین صالح بن الشیخ العلامة تقی الدین عبدالله بن جعفر الأسدی[10] بإجازته عن العالم الفاضل الصدر مجد الدین عبدالله بن محمود بن مودود بن بلدجی[11] بروایته عن العالم الفاضل العابد السید ذی الحسبین جمال الدین أبی الفتوح حیدر بن محمد بن زید بن محمد بن محمد بن عبیدالله الحسینی[12] قرآءة علیه بحق روایته ذلك قرآءة علی الشیخ الإمام العالم رشید الدین أبی جعفر محمد بن علی بن شهرآشوب السروی عن السید المنتهی بن أبی زید بن كیابكی[13] الحسینی الجرجانی[14] عن أبیه أبی زید عن السید الرضی مصنف الكتاب المذكور فلیروهما لمن شاء مؤفقاً إن شاء الله علی الشروط المعتبرة فی الإجازة وكتب العبد الفقیر إلی عفو الله ورحمته محمد بن عبدالله الكوفی المضری عفا الله عنه ووفقه لما یرتضیه منه وذلك فی آخر شعبان المبارك من سنة ثمان وعشرین وسبعمائة هجریة والحمد لله وحده وصلواته علی خیر خلقه محمد النبی الأمی وعلی آله وسلامه وبه أختم بخیر یا أرحم الراحمین."

    معرفی مجیز: بدر الدین/ شمس الدین محمد بن عبدالله بن عمر معروف به غزال المُضَری (د. حدود 740 ق)، یكی از دانشمندان و ادبای سده هفتم و اوائل سده هشتم قمری در كوفه است كه بر مذهب زیدی بوده و به دلیل دو سفری كه به یمن داشته در انتقال علوم و آثار و روایات زیدیان كوفی به آن سامان در این دوران نقش مهمی داشته است. اجازه ای كه از او نقل كردیم خود گویای این مطلب هست؛ اما در اینجا شایسته است تا آنچه برخی منابع زیدی درباره او گفته اند را نقل كنیم تا اهمیت این دانشمند بیشتر مورد توجه قرار گیرد. از جمله طبقات الزیدیة الكبری تألیف ابراهیم بن القاسم الشهاری بر اساس اجازه ای كه الغزال به یكی از شاگردانش داده اطلاعاتی را درباره تحصیلات و اجازات و سماعات او ارائه نموده است. در همین نقلها اشاره ای هست به روایت دو بخش معانی و بیان مفتاح العلوم سكاكی به وسیله الغزال از استادش احمد بن الحسن الجاربردی كه نام او و اشاره به این مطلب در اجازه نقل شده بر اساس نسخه برلین آمده است. ما در اینجا عین عبارات الشهاری را با اندكی اختصار از طبقات نقل می كنیم:

    "
    محمد بن عبد الله بن عمر المعروف بالغزال ...المضری ..، الفقیه العالم بدر الدین. قلت: نقلت من إجازة له لمحمد بن إدریس الحسنی ما لفظه أو معناه: قرأ (الكشاف) لجار الله الزمخشری علی شیخه أحمد بن الحسن الجاربردی، وهو یرویه عن الشیخ محمد بن علی إجازة، عن الشیخ علی بن یوسف، عن الشیخ محمود بن أحمد عن زینب بنت عبد الرحمن الشعریة، عن المؤلف، وروی (المصابیح) وقسمی المعانی والبیان من (المفتاح) علی شیخه المذكور قراءةً و(موطأ مالك) یرویه عن شیخه المذكور إجازة، وكذلك (صحیح البخاری) و(صحیح مسلم)، و(مسند الإمام الشافعی)..."
    كما اینكه اینجا می بینیم نه تنها این دانشمند زیدی از طریق استادش در تبریز، فخر الدین احمد بن الحسن بن یوسف الجاربردی الشافعی(د. 746ق در تبریز) كه دانشمندی است به خوبی شناخته و صاحب آثار متعدد در صرف ونحو و اصول فقه و تفسیر[15] و بعد از این او را بیشتر معرفی خواهیم كرد، متنهای پیشگفته را دریافت كرده بلكه از او چند كتاب دیگر و از جمله كشاف زمخشری را هم روایت می كرده است و در نهایت همه این روایات را با سفر به یمن بدانجا منتقل می كند. در مورد سهم او در روایت و سماع كتاب كشاف در یمن و نیز مفتاح العلوم سكاكی می توان اطلاعاتی را باز بر اساس طبقات الزیدیة الكبری و در ذیل شرح حال یكی دیگر از شاگردانش یعنی المطهر بن محمد بن حسین بن محمد بن یحیی بن تُریك التمیمی الصعدی الزیدی (د. 748 ق) به دست آورد. عبارت الشهاری درباره این شاگرد چنین است: " ...وسمع أیضاً كتاب الكشاف علی الفقیه محمد بن عبد الله المعروف بابن الغزال بصنعاء بمحضر الإمام المهدی محمد بن المطهر، وجماعة من العلماء سنة سبع وعشرین وسبعمائة، وذكر السید صلاح بن أحمد أنه روی (مفتاح السكاكی) علی محمد بن عبد الله الغزال، والغزال یروی (الكشاف) عن [الشیخ] الجاربردی، عن الشیخ محمد بن علی عن علی بن یوسف ، عن محمود بن أحمد، عن زینب الشعریة عن المؤلف، و(مفتاح السكاكی) عن الجاربردی عن العالم محمد الطوسی عن شمس الدین العربی (كذا: المعری)، عن المؤلف یوسف بن محمد السكاكی. قال ابن حمید: له موضوعات ورسالات إلی السید أحمد بن علی بن أبی الفتح، وقد أورد علیه فی كل فن عشر مسائل، ومن شعره إلی الإمام محمد بن المطهر یطلب منه عاریة نسخة (الكشاف) التی وصلت له من الفقیه محمد بن عبد الله الغزال ونسخة المفتاح علی الأربعة لیقص علیها نسخته، من أبیات..."

    همانطور كه دیده می شود در اینجا درست به همان نسخه و روایتی از كتاب مفتاح العلوم سكاكی اشاره می شود كه در اجازه موجود در نسخه برلین بدان اشاره رفته است. در قسمت بعدی به سهم جاربردی در روایت كشاف بیشتر خواهیم پرداخت.

    2-
    روایت و قرائت كشاف زمخشری در تبریز

    اهمیت كشاف علاوه بر آنكه تفسیر مهمی بر قرآن است جنبه های ادبی آن و نیز ارائه تفسیری درایی و خردگرا و قابل بحث و تدریس و تدرس برای صاحب نظران و طالب علمان بوده است. اهمیت آن از دایره معتزله و شیعیان امامی و زیدی بسیار فراتر رفت و سنیان نیز با وجود انتقاداتی كه گاه اینجا و آنجا بر آن روا می داشته اند آن را تفسیری مهم ارزیابی می كرده اند. نسخه های تفسیر كشاف نه تنها در مشرق اسلامی بل به مغرب اسلامی نیز راه پیدا كرد و سرزمینی نیست كه در دایره جهان اسلام نسخه های این كتاب در طول قرنهای گذشته بدان نرسیده باشد[16]. در اینجا به معرفی دو نسخه از این كتاب خواهیم پرداخت كه سهم احمد بن الحسن الجاربردی و عالمان تبریزی را در روایت و استنساخ این كتاب در سده هشتم قمری نشان می دهد:

    1-
    نسخه راغب پاشا، ش 209:
    رقم كاتب در برگ 588ب: "فرغ من كتابته ید صاحبه الفقیر إلی الله الغنی أبو الحسن علی بن محمد بن أبی الحسن بن علی بن المؤید بن أبی بكر بن أبی الحسن ؟؟ شیخ الإسلام أبی عبد الله محمد بن حمویه الجوینی لیلة السبت (قریب من الصبح) ستّ لیال مضین من شوّال سنة ستّ وعشرین وسبعمائة بهابع عشق (؟؟) بمدینة (مدینة) تبریز صانها الله تعالی وسائر بلاد المسلمین عن نوائب الزمان وحوادث الملوان (؟) وكان المؤذن یقرأ زمان فراغه عن الكتابة: یا من أظهر الجمیل وستر علی القبیح [بین السطور: إلی آخر الأذان (؟)] یرجو من الله الستار الكریم متوسّلاً بشفاعة نبیّه..."
    در ذیل آن كاتب به سهم جاربردی در تعلیم، تدریس و روایت كشاف زمخشری در تبریز آن دوران بدین ترتیب اشاره می كند: "فرغ من سماعه صاحبه (وكاتبه، صح) الفقیر إلی ربّه الغنیّ أبو الحسن علی الحموینی الجوینی زاده (؟) للإطلاع علی حقائقه والفحص عن دقائقه یوم الأحد لتسع لیال خلون من شهر ربیع الأخر سنة تسع وعشرین وسبعمائة علی مجلس مولانا العلامة أفضل المتأخرین قدوة المحققین فخر الملة والدین تاج الإسلام والمسلمین أحمد بن الحسن بن علی الجاربردی متّع الله الطلبة بإدامة حیوته وصان عن حوادث الزمان شریف ذاته ویرحم الله عبداً قال آمینا."
    پس از آن اجازه جاربردی به كاتب و مالك نسخه كه خود او از خاندان معروف حمویی/حموینی جوینی بوده دیده می شود؛ در برگ 589 الف:
    "
    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین والصلوة والسلام علی نبیّنا سیّد الأنبیاء والمرسلین محمد النبیّ الأمیّ العربی وعلی آله وأصحابه وعترته أجمعین وعلی من تبعهم بإحسان إلی یوم الدین أمّا بعد فیقول العبد الضعیف المفتقر إلی رحمة ربّه القوی الغنی أحمد بن الحسن الجاربردی أحسن الله عاقبته وجعل عقباه خیراً من أولاه سمع منّی المولی المعظّم الإمام المفخّم العالم الربّانی والإمام الزاهد المحقّ المحقق جامع أنواع الفضائل صدر الملة والدین أبو الحسن علی بن الشیخ الزاهد والمقتدی العابد فلك المشایخ والزهاد قطب الأوتاد (كذا: بدون واو) سعد الملة والدین محمد بن الإمام المرحوم الشیخ المؤید زاد الله تأییده وإفضاله ورحم أعقابه وأسلافه سماع تحقیق وإتقان وتدقیق وإیقان كتاب الكشّاف فی تفسیر القرآن لجار الله العلّامة رفعه الله تعالی مكاناً علیّاً وبحث عن فوائده واطلع علی فرائده فأجزته أن یرویه عنّی بحثاً ودرساً وإرشاداً وتعلیماً وأن یروی عنّی سائر مستجازاتی ومناولاتی فی الحدیث والتفسیر والفقه وسائر العلوم المنقولة والمعقولة مما للروایة فیه مدخل ومجال وأجزته فی الدرس والفتوی فإنّه أهل العلم والتقوی فكلّ ما صحّ عنده وثبت لدیه أنّه من مسموعاتی أو مقروءاتی أو مصنّفاتی فله روایة ذلك عنّی بعد رعایة ما یجب رعایته والمرجوّ منه أدام الله تعالی فضله وزاد توفیقه أن یذكرنی فی صالح دعائه ومظانّ إجابته ولا ینسانی عنه. كتب هذه الأحرف أضعف عباد الله تعالی وأحوجهم إلیه أحمد بن الحسن الجاربردی حامداً لله تعالی ومصلّیاً علی خیر خلقه محمد وآله وأصحابه أجمعین والمتابعین لهم بإحسان إلی یوم الدین وسلّم تسلیماً كثیراً برحمتك یا أرحم الراحمین".
    بر روی برگ آغازین نسخه گواهی تملك كتاب از سوی ابو الفضل عبدالرحمان بن الحسین البحرآباذی نیز دیده می شود؛ در مدینه تبریز تاریخ ذی الحجة 733 ق.

    2-
    نسخه فاتح، ش 369:
    بر روی این نسخه نیز چند اجازه و گواهی های سماع و قرائت دیده می شود كه باز نشانی است از اهتمام دانشمندان در قرائت و سماع و آموزش كتاب كشاف و از جمله سهم عالمان تبریز در این دوران:
    در برگ 280 الف: "بسم الله الرحمن الرحیم ربّ وفّق للخیر. الحمد لله الذی زیّن قلوب خواصّ عبیده بنور الولایة وحلّی أرواح العارفین بحسن العنایة وفتح باب التوحید علی العلماء الراسخین بمفتاح الكفایة والصلوة والسلام علی سید المرسلین صاحب الدعوة والرعایة ذی التاج والرایة ودلیل الأمة إلی الرشاد والهدایة وعلی آله وصحبه سكّان حرم الحمایة وبعد فقد قرأ علیّ مولانا الإمام الأجلّ الهمام ملك الأفاضل مفخر الأماثل جامع أشتات المزایا والفضائل مرضیّ الأخلاق والشمائل بدر الملة والدین داود بن فیلغ بك بن سلام الرومی الكاتی أدام الله فضله وكثّر فی الإسلام مثله جمیع كتاب الكشّاف الذی صنّفه الإمام العلامة زاهد العرب والعجم جار الله محمود بن عمر الزمخشری جزاه الله تعالی من طلبة العلوم خیر جزاء فی تفسیر كلام الله الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه، جمعنا فی الفحص عن دقائقه ومبانیه والكشف عن حقائقه ومعانیه وأنا قرأته علی المولی المعظّم والحبر المفخّم سلطان العلماء المحققین كاشف علوم الأولین والآخرین شمس الملة والحقّ والدین محمد الكشی (كذا: الكیشی) أنار الله تعالی برهانه وثقّل بالحسنات میزانه وأجزت له أن یروی عنی شارطاً علیه ما شرطه المفسّرون وعلماء النقل قدس الله أرواحهم من الإحتیاط والضبط وأنا بریء من التحریف والغلط والله عزّ سلطانه عصمه وإیانا من الخلل والزلل فی القول والعمل فالمتوقّع من حسن عهده أن لا ینسانی فی مظانّ إجابة دعائه مراعاة لحقوق الإخاء ومحافظة علی صدق الوفاء وكتب هذه الأسطر أضعف عباد الله تعالی وأحقرهم محمد بن الحسن الهمدانی أحسن الله عاقبته السادس من شهر رمضان سنة ستّ عشرة وسبعمائة حامداً لله تعالی ومصلّیاً علی نبیّه علیه الصلوة والسلام".
    در اینجا باید مقصود، شمس الدین كیشی معروف باشد.

    در ذیل آن با خط دیگر: "قرأ فی (كذا) هذا الكتاب المبارك العبد الضعیف الفقیر الغریب المعترف بذنبه الراجی عفو ربّه الحاجی عبد الدائم بن الحاجی ؟ (كلمه ای پاك شده) أحمد بن الحاجی عبد الملك الدیری فی شهر رمضان المعظّم سنة ستّ وأربعین وسبعمائة فی مدینة طنوب (؟)".

    در برگ 280 ب اجازه جاربردی در مورد كتاب كشّاف دیده می شود كه بسیار جالب توجه است و نمونه ای است از اهتمام به تدریس این كتاب در مجالس درس تبریز در سده هشتم قمری:
    "
    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعلنا من أفضل الناس نبیاً وأكرمهم رسولاً وأبقاهم شریعة وأحسنهم طریقة وأوثقهم عروة وذریعة وأنفعهم سنة وفریضة وأوفرهم جزاء وثواباً وأكرمهم بیاناً وكتاباً والصلوة والسلام علی نبیّنا نبیّ الثقلین ورسولنا رسول الحرمین المبعوث إلی الخافقین وعلی آله وأصحابه أجمعین وبعد لا یخفی علی أحد ممّن به مسكه (؟) أنّ السعادة الأبدیة والنجاة السرمدیة متوفقة علی معرفة كتاب الله العزیز الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه فإنّ الأحكام الشرعیة والحوادث الدینیة وكیفیة الإتیان بالعبادات والإخلاص فی أسباب السعادات متوقّفة علیه منوطة به فإنّ السنة المصطفویة والأخبار النبویة منشأها منه ومبدأها هو ولا ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی والإجماع سنده أحدهما ولا بدّ للقیاس من التأیید بأحدهما فالكلّ یعود إلیه ویعوّل علیه ولما كان له غور بعید لا یمكن الإطلاع علیه إلا للراسخین من أولی الألباب ومعان دقیقة لا یُطّلع أنوار حقائقها الّا علی المختصّین بعنایة ربّ الأرباب كان محتاجاً إلی تفاسیر یكشف عنها وتأویلات بیّنها وقد صنّف العلماء شكّر الله سعیهم فی ذلك تصانیف بذلوا فیها جهدهم وعانوا فی تحقیق ذلك وكدهم وكدّهم وقد أحسنوا وأجادوا جزاهم الله تعالی أحسن جزاء لكن لیس فی جمیع ذلك كتاب یواری أو یدانی كتاب الكشّاف الذی صنّفه جار الله العلامة فخر خوارزم أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشری أعلی الله درجته فإنّه كتاب جمّ الفوائد غزیر الفرائد مشتمل علی معانی دقیقة وبیانات لطیفة خلت عن أكثرها جمیعها إلا كتاب من أراد أن یتبع اثره (؟؟) فإنّه قد یوجد فیه شیء من ذلك لكن لم یبلغ شاؤه ولما كان الأمر علی هذا الوجه توجهنا إلیه برهة من الزمان ومدة من الأوان وقد وفّق الله تعالی للتأمل والتدبر فی جلّ ألفاظه واستخراج معانیه وتزیین (كذا) جوانبه بما یلائم وحلّ ألفاظه فیها بما یوافق ویوجه إلینا جمع من الأصحاب واشتغلوا به وبینا نحن فی ذلك إذ زیّن مجلسنا الإمام الهمام فخر الأنام فائق الأقران الأفضل الأكمل جامع أنواع الفضائل ملك العلماء قدوة الفقهاء مولانا بدر الملة والدین داود بن المرحوم السعید فیلغ بك بن المرحوم سلام الرومی الكاتی أدام الله فضله فیشرق مجلسنا بحضوره واقتبسنا من نوره وكان أدام الله فضائله یفید ویستفید ویبتدیء من ذلك ویعید فسمع منّا معظم كتاب الكشّاف سماع تحقیق وإتقان وتدقیق وإیقان فوجدته متفنناً مكثراً (؟)// فی أنواع العلوم ذا دربة (؟ درایة؟) وتحقیق فی أنواع الفضائل لم (كذا: لمّا)یتسنح له سفر (؟) مبارك نحو مولده ومسقط رأسه حفظه الله فیه وجعله راشداً مهدیاً وجعل قلوب الطالبین متوجّهاً إلیه لیقتبسوا من أبواب علومه ویغترفوا من بحار فنونه لیبقی العلم وینتفی الجهل فلا یتخذ الناس رؤوساً جهالاً فاستجاز منّا فاستخرت الله تعالی وأجزته أن یروی عنّی كتاب الكشّاف بتمامه ویدرّس للطالبین المتوجهین فإنّه مطّلع علی حاقّ معناه وفصوص (خصوص) فحواه ثمّ إنّه أدام الله فضائله سمع منّی فی المجلس كتباً كثیرة فی التفسیر والحدیث والفقه وغیرها فأجزت له أدام الله فضائله أن یروی عنّی مصنّفاتی وسائر مستجازاتی ومرویّاتی مما ثبت لدیه وصحّ عنده وهو أدام الله فضائله ممّن لا یحتاج إلی اشتراط رعایة ما یجب رعایته فی البحث معه والروایة فإنّه یراعی ذلك لا محالة والمرجوّ أن یذكرنا فی صالح دعائه [فی] مظانّ الإجابة ولا ینسانا فی ذلك، كتب هذه الأحرف أضعف عباد الله تعالی وأحوجهم إلیه أحمد بن الحسن الجاربردی حامداً لله تعالی ومصلیاً علی خیر خلقه محمد وآله أجمعین."
    كما اینكه می بینیم جاربردی سهم مهمی در تدریس و تدرس و انتقال اجازات كتاب كشاف داشته و می دانیم كه او خود حواشی مشهوری بر كشاف دارد كه موجود است. در منابع از تعلق خاطر او به كتاب كشاف نوشته اند و اینكه مكرر آن را بر شاگردان بر می خوانده است.

    3-
    سنت اجازه نویسی كتابهای عقلی در تبریز
    در میان نسخه های خطی تركیه و در میان آثار كلامی و فلسفی مجموعه ها و كتابخانه های آن گاه با نسخه هایی روبرو می شویم كه ریشه آنها به تبریز و شهرهای مختلف آذربایجان می رسد و در میان آنها مواردی تاكنون دیده ام كه از نقطه نظر بررسی تاریخ تداول آثار كلامی و سنتهای آموزشی كتابهای كلامی و فلسفی در این خطه بسیار ارزشمند است[17]. می دانیم كه تبریز و شهرهای مختلف آذربایجان از زمان شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی و فخر رازی تا یكی دو قرن بعد یكی از مراكز مهم تعلیم و تعلم علوم عقلی در اسلام بوده و آثار فخر رازی و شماری از شاگردان او و بعدتر آثار خواجه طوسی (و البته تعدادی از آثار دیگر همانند آثار فلسفی و حكمی غزالی) در این شهرها مجالی فراهم می كرده است برای تعلیم و تعلم آثار كلامی و فلسفی و اصولی و جدلی. این مكتب بعدتر در ارتباطی مستقیم با رونق گرفتن شهرهای مختلف دیار بكر و آسیای صغیر و "روم" و از آن میان رونق علوم عقلی در قونیه در سده های ششم به بعد و اهتمام به سنت مدرسی در این شهرها از سوی سلاجقه و دیگر امرای محلی بوده و طبعاً از همه اینها باید در ارتباط با هم و در رشته ای به هم پیوسته سخن راند. بسیاری از دانشمندان متخصص در علوم عقلی را در میان سده های ششم تا هشتم می شناسیم كه به شهرهای تبریز و ارومیه و مراغه و قونیه و امثال آن منسوبند و در همین شهرها هم فعال بوده اند. رونق گرفتن این خطه تا اندازه ای هم به سبب افول خراسان به دلیل حملات غزها و بعدتر مغولان و نیز نزاعهای میان حنفیان و شافعیان در صفحات مختلف آن و به ویژه در نیشابور بوده و به هر حال می دانیم كه همه اینها و اسبابی دیگر و از جمله حمایت سلاجقه روم و حاكمان دیگر محلی از اهل علم و به ویژه علوم عقلی و نیز بعدتر رونق گرفتن مراغه و مواردی دیگر موجبات هجرت شماری از دانشمندان را از خراسان بزرگ به سوی غرب فراهم كرد (و حتی از دیگر سو به سوی شامات و مصر و در تحت حمایت آل زنگی و ایوبیان) و خطه آذربایجان و روم را به مركزی برای دانش های عقلی تبدیل كرد. به هر حال به ویژه در دوره ایلخانان، چنانكه می دانیم تبریز از مهمترین مراكز دانشهای عقلی بوده است[18]. در میان این دست نسخه ها كه پیشتر اشاره كردم تعدادی هست كه نه تنها در این شهرها كتابت شده و مورد سماع و بلاغ قرار گرفته بلكه مشتمل بر اجازاتی است از همین شهرها كه نشان دهنده تداوم سنت آموزشی و مدرسی در این مراكز علمی در زمینه های علوم عقلی است. هم به دلیل ارتباط میان تبریز و قونیه از نقطه نظر سپهر فرهنگی و مدرسی و هم به دلیل مناسبات دوره های بعد و به ویژه در دوران عثمانی و نیز جنگ چالدران شماری از نسخه ها و آثار ارزشمند مكتب تبریز راهی عثمانی شد و همینك این نسخه ها در كتابخانه های قونیه و استانبول جای گرفته اند. بی تردید تدوین تاریخ علوم عقلی در ایران بدون مطالعه دقیق این نسخه ها امكان پذیر نیست و آنچه در این یادداشت می آید تنها نمونه ای است دیگر از میان دهها نمونه موجود كه وقتی باید مستقلاً بدانها پرداخت.
    نسخه محل گفتگو نسخه ای است از كتاب لباب الأربعین فی أصول الدین سراج الدین أرموی كه تاكنون به چاپ نرسیده و شرح گونه ای است بر اربعین فخر رازی. از این كتاب نسخه ای هم در چستربیتی هست اما نسخه ما در كتابخانه اسعد افندی است به شماره 1276 كه بر روی آن نوشته شده: كتاب اللباب فی أصول الدین للقاضی ناصر الدین الأرموی. در اینجا لقب سراج الدین را ناصر الدین نوشته است. سراج الدین أبو الثناء محمود بن أبی بكر بن أحمد ارموی شخصیتی است شناخته شده در منطق و كلام و اصول فقه و فلسفه و صاحب كتاب مشهور مطالع الأنوار در منطق و شارح كتاب اشارات بوعلی كه از این یكی كه بر خلاف مطالع تاكنون چاپ نشده چندین نسخه هست و از آن جمله در كتابخانه احمد ثالث و طبعاً اینجا نیازی به ذكر احوال او نیست. لطائف الحكمه فارسی او در حكمت و كلام هم به زبان فارسی است كه به چاپ رسیده است. او خود وابسته به همین مكتب و سنت علمی میان تبریز و قونیه بوده و در 682 ق درگذشته است. رقم كاتب در 82 الف چنین است: "فرغ من كتابة لباب الأربعین فی أصول الدین الفقیر إلی ربّه الغنی أبو الحسن علی بن محمد بن الحسن (كذا) الحموینی الجوینی أصلح الله أحواله وأنجح آماله وأحسن منقلبه ومآبه بالنبیّ وعترته وصحبه وآله لیلة الإثنین لخمس وعشرین لیال مضین من شهر الله الحرام ذی الحجّة من سنة (؟) ثلث وثلثین وسبعمائة بدار الملك تبریز فی الزاویة المنسوبة إلی المولی السعید العلّامة قطب الدین الشیرازی (در حاشیه آن: من نسخة مصححة علیها خطّه) قدّس نفسه وروح رمسه والحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمد وآله أجمعین وحسبنا الله" [19].
    بنابراین كاتب این نسخه را در تبریز در 733 ق كتابت كرده در زاویه قطب الدین شیرازی و بر اساس نسخه مصححی كه خط قطب الدین شیرازی هم بر روی آن بوده است. این باز نشان از اهتمامی است كه شاگردان خواجه طوسی به آثار سراج الدین ارموی عموماً نشان می دادند؛ علاوه بر اهتمامی كه در این سنت به مطالع او در منطق ابراز می داشتند.
    در حاشیه همین برگ باز به خط كاتب چنین آمده است: "وقد فرغت من قرآءته (در حاشیه بالای سطر: سوی الوجوه المغالطیة) علی حضرة مولانا العلّامة أفضل المتأخرین علّامة العلماء الراسخین أستاذ المتكلّمین المؤید بتأیید ربّ العالمین عضد الدین (؟) عماد الإسلام والمسلمین عبد الرحمن الإیجی متّع الله الطلبة بإدامة حیوته یوم الخمیس التاسع عشر من شهر الله الحرام المحرّم المحترم لسنة أربع وثلثین وسبعمائة وهذا خطّ أقلّ مستفیدیه الفقیر إلی الله الغنی علی بن محمد الحمویی الجوینی وقاه الله ممّا یفسد دینه واعتقاده وأحسن مرجعه ومعاده ورزقه متابعة الأئمة الراشدین والسلف الصالحین بمحمد وآله أجمعین".
    كاتب از افراد شناخته شده خاندان حموینی جوینی است كه به خوبی شناخته اند و او را به عنوان كاتب نسخه ای از كشاف زمخشری در تبریز پیش از این نام بردیم. كاتب نسخه لباب بدین ترتیب خود دانشمندی بوده شناخته و نسخه لباب را پس از كتابت نزد دانشمند برجسته عضد الدین ایجی (د. 756 ق)خوانده بوده است؛ آن هم در تبریز. پس از آن عضد الدین ایجی اجازه ای داده است به حموینی جوینی بابت گواهی قرائت كتاب لباب الأربعین نزد وی كه آن را در برگ 82 ب نسخه لباب الأربعین محل گفتگو می بینیم به این صورت: " الحمد لله آلائه المتواترة ونعمائه الباطنة والظاهرة والصلاة والسلم علی محمد المبعوث بالآیات الظاهرة والمعجزات المتظاهرة وعلی آله وأصحابه وعترته الطاهرة صاحب الكتاب (در حاشیه: وهو المولی العلاّمة فرع دوحة الإمامة أسد الناظرین وأشدّ المناظرین صدر الملة والدین علی بن محمد بن أبی الحسن الحمویی أفاض الله علیه محال أنعامه) قرأ علیّ كتاب لباب الأربعین من مفتتحه إلی مختتمه قراءة كشف بها عن وجه مقاصده القناع ومیّز فیه القشر من اللباب والبرهان من الإقناع وجرّ به ذیل التبریز (؟) ساجمه (؟) وبان له من نهج التقدیس لاحبه (؟) فأجزت له أن یرویه عنّی مما سمعه من الفوائد الزوائد (كذا) منّی بعد رعایة ما یجب رعایته والمأمول من سجایاه أن لا یخلینی (؟) عن دعاء یسمع فی مظانّه وبالله العون والقوة كتبه عبد الرحمان بن أحمد الإیجی أحمد الله عواقبه فی محرم سنة أربع وثلثین وسبعمائة بمدینة تبریز".
    از این اجازه اولاً معلوم است كه كتاب را كاتب دانشمند نزد عضد الدین ایجی در تبریز خوانده و نیز این نكته هم معلوم است كه قرائت كتاب به صورت بحث و نظر در مطاوی آن بوده و بدین ترتیب این متن به مثابه متنی جهت تدریس و تدرس علم كلام و برخی مباحث فلسفی وابسته بدان كه در اربعین فخر رازی مورد بحث قرار گرفته قلمداد می شده است. ارموی در این كتاب ایراداتی هم بر فخر رازی دارد و این نكته هم گفتنی است كه قرافی دانشمند معروف در شرح اربعین خود كه هنوز چاپ نشده از شرح ارموی بهره گرفته و اعتراضاتی را به تقلید از ارموی بر فخر رازی مطرح می كند. ابن تیمیه هم در آثارش و از جمله در كتاب درء تعارض العقل والنقل[20] از این نوع انتقادات بر علیه فخر رازی بهره برده و از سراج الدین ارموی و لباب او در همین رابطه نقل می كند. كتاب لباب الأربعین سراج الدین ارموی را می دانیم كه مورد توجه شافعیان اشعری مذهب بوده و آن را بر استادان قرائت می كرده اند[21].

    یادداشتها
    ++++++
    [1]
    دانشمند و ادیب معتزلی مذهب حنفی خوارزمی كه شهرت او بیشتر به كتابش است؛ برای او نك: تاریخ الاسلام ذهبی، 45/ 273؛ نیز مقدمه استاد مادلونگ بر كتاب المعتمد محمود الملاحمی الخوارزمی.
    [2]
    نك: فهرست آلوارت، جلد ششم، ص 365 تا 366
    [3]
    نام كامل او را بر اساس ذكر وی در این اجازه و نیز امضای خود او بر پایان نسخه گلازر 80 كه چنانكه گفتیم به خط خود اوست و علاوه بر مفتاح العلوم مشتمل بر نسخه خطی كتاب كلامی الكیفیة تألیف حسن بن محمد الرصاص نیز می شود، ارائه داده ام؛ نیز نك: فهرست آلوارت، جلد 4، ص 448 تا 449 (نیز: ابن ابی الرجال، مطلع البدور، 4/28؛ ذیل شرح حال الفضل الدمتی الصغیر). كما اینكه شرح حالش در طبقات الزیدیة الكبری هم آمده است (ج 2، ص 1155 تا 1156). در آنجا نام و نسب كاملش آمده اما تنها عنوان المهدی را برای او به كار برده و نه المهدی أحمد. كنیه او هم ابو یحیی است. او داماد المؤید بالله یحیی بن حمزه بوده است و پس از مرگ این امام برخی طالب امامت وی بوده اند اما او بدین امر تن نداد. وی در صنعاء به تاریخ 759 ق درگذشت (نیز نك: مطلع البدور، 4/ 436).
    [4]
    كلمة لا تقرأ؛ یحتمل أن تكون المقفلات أو المعضلات.
    [5]
    السؤل: چنین می نماید كه در نسخه، السؤلة ضبط شده است.
    [6]
    در برخی منابع شرح احوال او نام پدرش به صورت ابوبكر آمده و نام نیایش محمد، اما هم در این اجازه و هم در آغاز نسخه كتاب مفتاح العلوم در همین نسخه كه اجازه را از آن نقل می كنیم، نام پدر او محمد ذكر شده و نام ابوبكر در میان نیست؛ نیز نك: الاعلام زركلی، جلد 8/ 222.
    [7]
    نام نیای او در منابع یوسف است؛ نك: پس از این.
    [8]
    در منابعی كه همینك در دسترس من هست او را نیافتم.
    [9]
    شمس الدین القاضی ابو الفتح / ابو الفتوح عمر بن اسعد التنوخی المعری الدمشقی، فقیه حنبلی (د. 641 ق)، نك: تاریخ الاسلام، 47/ 90؛ شذرات الذهب، 7/364
    [10]
    شرحی درباره این شخص در طبقات الزیدیة الكبری تألیف ابراهیم بن القاسم الشهاری آمده است و به روایت الغزال از او اشاره شده است. عبارت طبقات چنین است: " صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدی، الشیخ العالم. یروی كتاب (المفصل) للزمخشری عن والده قراءة إلی آخر باب المنصوبات وإجازة لباقیه ، ویروی كتاب (الكافیة) فی النحو لابن الحاجب [إجازة] عن القاضی عبد الله بن محمد بن أبی داود (كذا: عبدالله بن محمود بن مودود)، عن مصنفه، ویروی (الأربعین السیلقیة) عن الشیخ علی بن أبی منصور بن أحمد الهمدانی، وكذلك یروی كتاب (الشهاب) فی الحدیث للقضاعی عن القاضی عبد الله بن محمد بن مردود (كذا: مودود) بسنده إلی المؤلف، وكذلك (مقصورة ابن درید) یرویها عن والده عبد الله بن جعفر. واخذ عنه ذلك: تلمیذه محمد بن عبد الله بن عمر الغزال، ذكر ذلك السید محمد بن إدریس فی مشیخته". جالب است كه اشاره ای به نهج البلاغة و روایت آن به وسیله این شخص نشده است. اجازه نسخه برلین ظاهرا چندان در دسترس تراجم نگاران بعدی نبوده است.
    [11]
    ابو الفضل مجد الدین الموصلی الحنفی (د. 683 ق)، عالم معروف و آگاه به فقه و خلاف و اصول و از شاگردان محی الدین ابن عربی و ابو عمرو ابن حاجب. برخی آثار او در فقه منتشر شده و از شهرت برخوردار است؛ برای او نك: تاریخ الاسلام ذهبی، 51/ 145 تا 146؛ الحوادث الجامعة، ص 211 و بسیاری منابع دیگر كه در حاشیه تاریخ الاسلام ذكر آنها آمده و به هر حال از رجال نامداری است كه در منابع متعدد آن دوران یادش آمده است. غیاث الدین عبدالكریم ابن طاووس از راویان و شاگردان او بوده است؛ نك: امل الآمل، 2/164.
    [12]
    برای این شاگرد ابن شهرآشوب، نك: اجازه ای از ابن شهرآشوب به او در امل الآمل، 2/108؛ او از مشایخ ابن طاووس هم بوده و این دانشمند نزد او در حله به سال 620 ق قرائت كرده بوده است؛ نك: كلبرگ، كتابخانه ابن طاووس، ص 24؛ الیقین، ص 187/485؛ الأنوار الساطعة، ص 57-58. همچنین اجازه ای دیگر از او به سال 629 ق بر نسخه ای از مصباح المتهجد موجود است؛ نك: الذریعة، ج 9، قسمت اول، ص 21 تا 22.
    [13]
    ظاهرا در نسخه كیاكی آمده اما معروف كیابكی است. در مورد این نام باید تحقیق بیشتری شود.
    [14]
    برای این عالم امامی از مشایخ ابن شهرآشوب و نیز پدرش كه شخص اخیر از شاگردان شریف رضی و شریف مرتضی بوده، نك: مناقب آل أبی طالب، 1/10، 12؛المزار ابن المشهدی، ص 135؛ اربعین شهید، ص 25؛ اجازات البحار، 104/ 153 تا 154؛ امل الآمل، 2/326.
    [15]
    دانشمند تبریزی نامدار و صاحب شرح منهاج بیضاوی و حاشیه كشاف. شرح احوال او در كتابهای طبقات شافعیان هست و نیز در مقدمه كتاب چاپ شرح منهاج بیضاوی او در اصول فقه با عنوان "السراج الوهاج فی شرح المنهاج" و می دانیم نزد همین بیضاوی هم تحصیل علم كرده بوده است. او به علوم عقلی شهرت داشت؛ برای او نیز نك:شذرات الذهب، 8/256؛ البدر الطالع، 1/303؛ اعلام زركلی، 1/111. در طبقات الزیدیة الكبری به مناسبت آنكه این دانشمند استاد محمد بن عبدالله الغزال بوده، شرح حالی از این دانشمند شافعی ارائه شده و به برخی از اجازات و مسموعات او اشاره شده كه حائز اهمیت است. قسمتی از آنچه الشهاری آورده از این قرار است: " أحمد بن الحسن المعروف بالجاربردی نزیل تبریز أحد شیوخ العلم المشهورین. أخذ عن الزاهد محمد بن علی بن محمد، والشیخ عمر بن نجم الدین، ورضی الدین الطوسی، وغیرهم. وأخذ عنه جماعة منهم: [بیاض فی المخطوطات]، ومن الزیدیة محمد بن عبد الله الغزال، وأجازه... توفی بتبریز سنة ست وأربعین وسبعمائة... ویروی قسمی المعانی والبیان عن نظام الدین الطوسی، عن الإمام شمس الدین المغربی (كذا)، وهو عن المؤلف یوسف بن محمد السكاكی فذكرهما.". در اینجا همینطور كه دیده می شود به روایت دو قسم كتاب مفتاح العلوم سكاكی با همان سند موجود در اجازه برلین اشاره می شود.
    [16]
    خوشبختانه نسخه های كهنه این اثر بسیار است و شاید كمتر كتابخانه مهمی در جهان و مشتمل بر نسخه های اسلامی باشد كه نسخه ای كهنسال از این كتاب در آن نباشد. در ایران نیز نسخه های پیر این اثر فراوان است و به ویژه در كتابخانه آیة الله مرعشی. چاپ انتقادی این اثر و بر پایه یك سازواره انتقادی و تاریخی از ضرورتهای پژوهشهای قرآنی است.
    [17]
    از میان این نسخه ها عجالتاً چند تایی را اینجا به اختصار معرفی می كنم: شهید علی پاشا ش 1805: مجموعه در ضمن آن در برگ 6 ب به بعد رساله كوتاهی از "شیخ الإسلام مفتی المسلمین تاج الدین أبو الحسن علی بن أبی محمد عبد الله بن الحسن بن أبی بكر التبریزی" با عنوان: رسالة فی تحقیق أجزاء العلوم من الموضوع والمبادی والمسائل وما یتعلّق بها من تحقیق حقیقتها. محتمل است كه این نویسنده همان نویسنده شرح مقدمات 25 گانه دلالة الحائرین باشد كه تاكنون دو بار چاپ شده، گرچه در نام و نسب اختلافاتی دیده می شود؛ المعارف فی شرح الصحائف سمرقندی از خود ماتن. فاضل احمد پاشا، ش 827: كتابت ذی القعدة در تبریز در مدرسة قاضی القضاة قاضی شیخ علی سنه 787 ق؛ نسخه كتابخانه محمد عاصم بیگ در كوپریلی، ش 238: شرح خطبة الشیخ الرئیس ابن سینا لمحمد بن عبد الواحد التبریزی رحمة الله علیه. در برگ 1ب: "هذا وإن عبد الله الفقیر إلی رحمة الله وغفرانه محمد بن عبد الواحد التبریزی یقول قد رأی بعض الأفاضل من أحبّائی والأكابر من خلّص أصدقائه وهو الإمام الأجل صفی الدین محمد بن الشیخ الإمام السعید أوحد الدین علی بن أحمد البلخی یدیم الله فضله أن أفسر الخطبة الالهیة للشیخ الرئیس أبی علی بن سینا رحمه الله ... بما استفدته من شیخی ومولایی أستاذ الدنیا أفضل الوری حجة الحقّ الداعی إلی الله محمد بن عمر الرازی رضی الله عنه ...". نسخه بسیار كهنه شاید خط مؤلف. این دانشمند، شاگرد شناخته شده فخر رازی است و از او آثار دیگری در كلام و فلسفه در اختیار است. درباره او مطالعه مستقلی را در دست دارم؛ نسخه فاضل احمد پاشا، ش 901: الملخص فی الحكمة رازی با گواهی تملك محمود بن المظفر بن محمد التبریزی اواسط ربیع الأول 690.
    [18]
    به نوشته های استاد دكتر نصر الله پورجوادی در رابطه با سفینه تبریز و مكتب آذربایجان در این خصوص باید مراجعه كرد.
    [19]
    بر روی نسخه ما دست خط فیروزآبادی، صاحب قاموس دیده می شود.
    [20]
    نك: نمونه، 1 / 323.
    [21]
    نمونه؛ نك: الوافی صفدی، 3/237؛ معجم الشیوخ سبكی، 1/408.

  • حلقه كاتبان


آچار سؤزلر : فرهنگی,