نگاهی به قدیمیترین لغتنامة ترکی جهان
+0 به یه ن
نوشته شده توسط اسدالله مردانی رحیمی
اگر چه در طول تاریخ لغتنامههای فراوانی در زمینة واژگان ترکی نوشته شده، اما هیچ یک از آنها اهمیت و قدمت « دیواناللغات الترک» محمود کاشغری را ندارد.
دیواناللغات الترک قدیمیترین لغتنامة ترکی جهان است که حدود هزار سال پیش یعنی در سالهای 464 الی 466 ه.ق. بعد از چهار بار بازخوانی و بازنویسی به رشتة تحریر در آمده است.
در مورد زادگاه محمود کاشغری اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهی معتقدند که وی در کاشغر پایتخت ترکستان شرقی ( ایالت سینگ کیانگ) در شمال چین به دنیا آمده؛ بعضیها زادگاه او را ناحیة اپال (50 کیلومتری مغرب کاشغر) دانستهاند و گروهی هم بر این باورند که او در سال 380 ه.ق. مطابق 1001 میلادی در شهر بارسغان نزدیک دریاچة ایسیق گؤل که امروزه در کشور قرقیزستان واقع شده، به دنیا آمده است.
محمود تقریباً بسیاری از قبایل ترک را دیده و لغات و اصطلاحات معمول در بین آنها را جمعآوری نموده و حدود 7500 واژه را ثبت و ضبط کرده است.
زمان محمود کاشغری زمان گسترش قدرت و نبوغ ترکان در زمینة خدمات نظامی و فرهنگی به جهان اسلام است و قیامهای ضد اسلامی همچون قیام استاد سیس خراسانی، ماه فرید، المقنع و ... به وسیلة ترکان سرکوب میگردد و در نتیجه نزدیکی و تعامل بغداد با ترکان افزایش مییابد و یاد گیری زبان ترکی در کنار زبان عربی در سرتاسر سرزمینهای اسلامی رایج میگردد؛ به همین خاطر محمود با هدف تعلیم زبان ترکی به عربها و عربی دانها و با ترجمة عربی به تألیف این لغتنامه پرداخت تا عرب زبانان به آسانی و بر اساس قواعد زبان عربی آموزش ببینند؛ یعنی محمود بر مبنای قوانین عربی به بررسی واژگان ترکی پرداخته است که در حقیقت کار بسیار مشکلی است؛ اما او به راحتی از عهدة این مشکل برآمده است. خود محمود میگوید با نوشتن این کتاب میخواهد ثابت کند که زبان ترکی همگام با زبان عربی مانند دو اسب مسابقه به پیش میتازند و در جای دیگر به حدیثی نبوی استناد میکند که زبان ترکان را بیاموزید که فرمانروایی آنان دراز و طولانی خواهد بود.
دیوان لغات در 8 کتاب به شرح زیر گردآوری شده است: 1-کتاب همزه 2-کتاب سالم 3-کتاب مضاعف 4-کتاب مثال 5-کتاب ذولثلاثه ( سه گانگان) 6-کتاب ذوالاربعه (چهارگانگان) 7-کتاب ذولغنه (غنه داران) 8-کتاب ذوالساکنین ( جمع دو سکون)
سپس هر کتاب به دو بخش اسمها و فعلها تقسیم شده است.
دیوان الغات ضمن آنکه یک لغت نامة گسترده است، یک فرهنگنامة پر محتوا نیز به شمار میرود؛ زیرا در این کتاب مسائل مختلف: تاریخی، جغرافیایی، اسطوره شناسی، شعر، ضربالمثل، فولکلور، ریشهیابی واژگان، دستور زبان و ... فراوان به چشم میخورد.
محمود شخصاً دانشمندی مردمی و فرهنگ دوست است و برای جمعآوری و تدوین کتابش در میان ایلات و عشایر به گشت و گذار میپردازد؛ بدون آنکه انتظار کوچکترین پاداشی از طغرل سلجوقی خاقان ترک یا القائم بامرالله خلیفة عباسی عرب داشته باشد.
محمود در سال 1098 میلادی یعنی در سن 97 سالگی در زادگاه خود یعنی ناحیة اپال که در مغرب کاشغر قرا دارد، میمیرد و در آنجا برای او مقبرهای با شکوه بر فراز تپهای خاکی میسازند که از پایین تپه تا سر قبرش 97 عدد پله میخورد که به تعداد سن و سال محمود کاشغری است.
بعد از محمود دهها لغت نامه به پیروی از دیواناللغاتالترک نگاشته شده که هیچ یک از آنها نتوانست همپایة دیواناللغات گردد. ما در اینجا فقط به ذکر نام بعضی از آنها بسنده میکنیم:
الادراک للسانالاتراک، بلغت المشتاق فیلغتالترک و القفجاق، زهرالملک فی نحو الترک، الافعال فی لسان الترک، قصیدة قواعد لسانالترک، التحفت الزکیه فی لغت الترکیه، سنگلاخ، التمغای ناصری، لغت فتحعلی قاجار و ...
محمود در دیواناللغات نام 22 قبیله از 24 قبیلة ترکان را بدین صورت نام میبرد: قنق (قینیق)، قیغ (قایی)، ییوا (ایوا)، سلغر (سالور)، افشار، بکتلی (بیگدلی)، بکدلاز، بایات، یزغر (یازر)، ایمور، قره بؤللإک، آلقابؤللإک، ایگدیر، الإرهگیر، توتورغا (دودورغا)، اولایونتلوق (آلایونتلو)، تؤکر(دؤکر)، بجنک، جوالدوز، جبنی و جروقلوق. (فقط دو قبیلة قیزیق و قارقین در کتاب ذکر نشده است.)
محمود زبانهای مختلف ترکان را به 20 لهجه و گویش تقسیم میکند؛ بدین قرار: قپچاقی، اوغوزی، یماکی، باشقوردی، باسمیلی، قایی، یباکویی، تاتاری، قیرقیزی، چگلی، تخسییی، یغمایی، اوغراقی، چاروقی، چمولی، اویغوری، تانقوتی، ختایی، خلجی و حاقانی.
در دیواناللغات 250 الی 300 ضربالمثل وجود دارد که بعضی از آنها به همان شکل قدیمی در ترکی امروز بخصوص در ترکی قشقایی موجود است.
در جابه جای دیوان کاشغری اشعار ترکی در اوزانهجایی سروده شده که همه میدانیم اصولاً وزن هجایی وزن بومی و ملی شعر ترکی است که تقریباً تاریخی 7000 ساله را طی میکند . قالبهای هجایی موجود در دیوان محمود عبارتند از : 5 هجایی، 7 هجایی، 8هجایی، 10هجایی، 11هجایی، 12هجایی و 14 هجایی.
تعداد 4 اسطوره در این کتاب موجود است که هر کدام در جای خود قابل تأمل است.
باورها و اعتقادات مردم نیز در دیوان کاشغری نوشته شده؛ مثلاً اعتقاد باران خواهی (استمطار) که به صورت کوسهگلین در بین ترکان قشقایی مرسوم است در دیوان به چشم میخورد.
ظاهراً اولین و قدیمیترین کتابی که از دیوان کاشغری نام میبرد، تاریخ بیهقی است. سپس بدرالدین محمود بن موسیالعیناتی ( از لغویان معروف قرن نهم) در کتاب خود به نام «عقدالجمان فی تاریخ اهل زمان» که در 30 مجلد تالیف شده، در جلد «انساب و جغرافیا» در فصل «الاتراک» به طور مفصل از دیواناللغات استفاده است.
اما اولین کسی که توانست دیوان کاشغری را به چاپ برساند، احمد رفعت معروف به معلم رفعت بود که در سالهای 1333 الی 1335 ه.ق. در 3 جلد چاپ کرد.
در سال 1928 میلادی «کارل بروکلمان» استاد زبانهای سامی این کتاب را به آلمانی ترجمه کرد.
بسیم آتالای در سالهای 1939 الی 1941 با استفاده از دو ترجمة چاپ نشدة معلم رفعت و عاطفت قونیهای این کتاب را به ترکی استانبولی برگرداند . در سالهای 1960 الی 1963 صالح م . مطلب اف با استفاده از ترجمه بسیم آتالای دیوان کاشغری را به ترکی ازبکی ترجمه کرد .
دیوان لغات در سالهای 1981 الی 1983 در شهر اورمچی به ترکی اویغوری ترجمه شد.
«روبرت دنکوف» و «جیمزمک کلی» دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد در سالهای 1982 الی 1984 این کتار را در 3 جلد به انگلیسی ترجمه کردند.
در سالهای 1997 الی 1998 «اصغر کرماشولی اگابایوف» کتاب را در 3 جلد به ترکی قزاقی ترجمه کرد.
در سال 1375 ه.ش. دکتر محمد دبیر سیاقی با استفاده از ترجمة «کارل بروکلمان» آلمانی قسمت نامها، صفتها، ضمیرها و پسوندهای موجود در کتاب دیوان کاشغری را به فارسی ترجمه کرد.
و خلاصه در سال 1383 ه.ش. محقق گرانمایه پرفسور دکتر حسین محمدزادة صدیق این کتاب را به نابترین و درستترین شکل به فارسی برگرداند. این ترجمه ارزندهترین کتابی است که نه تنها ایرانیان بلکه جهان اسلام اعم از ترک، فارس، عرب و ... میتوانند به نحو احسن از آن استفاده نمایند.
زبان دوم کشورهای مختلف جهان
+0 به یه نمنبع:وطن دیلی نیوز
وبسایت مووهاب.کام منبع اطلاعاتی جالبی برای کسانی است که به کشور های دیگر مهاجرت میکنند و یا اهل گردشگری هستند. این سایت اخیرا اینفوگرافیک جالبی در باره زبان دوم کشور ها و منطقه های مختلف دنیا منتشر کرده است که نشان میدهد در کجا زبان دوم اکثر مردم چیست.
مهمترین زبانهای دوم بین المللی به ترتیب انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، روسی و زبان های کرئول هستند (زبان های کرئول به آن زبان های مختلطی میگویند که تبدیل به زبان طبیعی مردم شده اند).
تعریف «زبان دوم» برای این نقشه ها نه زبان دوم رسمی و یا تحصیل، و نه زبانی خارجی، بلکه زبانی از خود همان کشور و منطقه است که اکثر مردم آن کشور و منطقه بعنوان زبان دوم در زندگی روزمره خود بکار می برند.
طبق این نقشه ها:
زبان دوم ایران ترکی آذری ،
زبان دوم عراق کُردی،
زبان دوم جمهوری ارمنستان روسی،
زبان دوم قرقیزستان ترکی اوزبکی،
زبان دوم روسیه ترکی تاتاری،
زبان دوم مغولستان (زبانهای) ترکی،
زبان دوم ایالات متحده اسپانیولی،
زبان دوم کانادا زبان فرانسوی،
زبان دوم آلمان ترکی استانبولی
و زبان دوم استرالیا ماندارین (استاندارد چینی) است.
مولانا شاعر ترك جهان
+0 به یه ن
اولو تورك شاعیر مولانا
مولانا
جلال الدین محمد بن
الدین بن حسین الخطیبی آدلیم آدیله”مولانا”بلخ شهرینین توركلریندن
۱۲۰۷ میلادی ایلینده دونیایا بلخ شهرینده گوز آچیب و اوشاقلیق چاغلاریندا
،آتاسی سلطان بها الدین ولدله ،آناتولیه كوچوب قونیه شهرینده یئرلشیب و
یاشایش سوردوروب.آتاسی
بویوك عالیم و بویوك صوفیلردنیدی كی سلطان محمد خوارزمشاه دان اینجیدیگیندن
بلخ
شهریندن كوچمگه مجبور قالمیشدیر.بیر نئچه یئری گزدیكدن سونرا قونیه شهرینده
مسكن
توتموش.
جلال الدین ین اورتمنلیقینی
اوسلنن آتاسی ؛اولدوكدن سونرا،ترمذی آدلی بیر بویوك اوستادین تعلیمنین قراریندا
حلب و دمیشق شهرلرینده تحصیل سوردورموشدور.اورنجیلیك دونمینی بیتیردیكدن سونرا
اوزی بیر بویوك اورتمن و معلیم اولدی.
۶۲۴ هجری
ایلینده “شمس تبریزی”ایله قارشیلاشیب بیر بویوك اینقلاب و سئودایا سوروكلندیكدن
سونرا چوخلی ماجرادان سونرا شعروشاعیرلیقا اوز قویوب دونیاسینی عشق یارادماقا
آداییب اوزونی اویله یوكسك و یوجه زیرویه اولاشدیردی كی دئماق اولار كیمسه اونون یاراددیجیلیقینا
اولاشا بیلممیش.اونا تای هیچ كیمسه اوندان اونجه و سونرا بویله سینه عشق و سئودانی
آنلادیب ؛سوزلریله بیرناخیش تك چیزممیش ،كیمسه مولانا تك گوی قوبسینه بویله عشق
سوزیله یئرده كی اوركلری یاخین ائدمییب؛بویلسی بیر یوجه تخت قورامامیش دیر.
آدلیم مولانایا گوره هرنه
یازیلا گئنه آز سایلا بیلر،بویوك قلملر و باشاریلی یازارلار بو ساحده باشارسیز
قالاركن بیزیم حدیمیزه دوشمز كی بو كونودا قلم ووروب و بویوك شاعیردن سوز یازاق و
اونی آنلادماقا چالیشاق.
مولانانین فارسجا شعرلرینه
راجع بوگونه قدر چوخلی معظم اوستادلارو تدقیقات چیلار و یازارلار چوخلی كیتابلار و
مقاله لر و بیتكلر یازیبلار.اما تاسف بودوركی مولانانین توركجه و تورك
یازدیقلارینا گوره بوگونه دك چوخ آز و هیچ قدر سایلان یازی اوزلیكله ایراندا یازی
و چالیشما واردی.
بیلدیگمیز بودور كی مولانانین
بیر بویوك تورك دیوانی واریمیمش كی چوخلی تاسفله بیزیم المیزه چاتماییب و یادا
بوگونه جان الده ائدیلمییب.تكجه بو بویوك دیواندان بیر نئچه غزل و پارچا و بیر
بیتی قالمادادیر كی بونلاردا بیر چوخ قیسقانج و غرضلی یازیچینین طرفیندن یا اینكار
ائدیلیب و یادا باشدوشمیرك آرادان گئدیب ؛الده اولان بیر نئچه یازیدا گرچه فارسجا دیوانندا
یئر آلیبدیر.اوررنك اوچون اوستاد” فروزانفر”ین طرفیندن هیچ بیر تدقیق و قارشیق اوزده
یازلیب .
بورابویوك اوستاد دوكتور
ح.محمد زاده صدیق”دوزگون”ون دیرلی كتابی ایله بیزلری مولانانی تورك دونیاسین تانتدیقندان اوچون،سایگی گوستررك
؛او یوجه اوستادا مینت دارلیقلارمیزی ایلتیریك.(سیری در اشعار تركی مكتب مولویه)
مولانانین تورك یارادیجیلیقی
ایلك ایزلریندن آذربایجانین ”غریبی”آدلی یازار طرفیندن “مجالس شعرای
روم”آدلی كیتابیندا گورمك مومكوندور:
«…اعلم المحققین و افضل العارفین
؛فرید المله والدین مولانا جلال الدین قدس سره دورور كه عجم ولایت لرینده “ملای
روم”و روم اقلیمینده “مولانا خونكار”دئوم ایله مشهورومعروفدور.
اولدورور سر دفتر اهل كتاب سر گفتاریندا عاحزدیر فهوم
قرمان ولایتینده و قونیه
شهرینده ئاقع اولموشدور و مرقد پرنورلار همان آندادیر.مولویلرخانقاهی و موالیلر
زیارتگاهدیر…… بو مختصر
اول طوطی شكرستان حقیقت اسم شریفی ایله قیلیندی…..
و توركی اشعاریندان بو مطلع و
حسن مطلع دوازده امام ع اوصافین یازدیغی بندلرندیر:
اولار كیم بنده ی خاص خدادیر
محب خاندان مصطفادیر
حقیقت كعبه سینین قبله گاهی
امام و پیشوامیز مرتضادیر…
وبو بیت داخی درویشلر پندی
ایچون اول بولبول گلستان ارم نطق جانبخشیندن واردیر كه اهل گفتار اشعارلرینه بو
بیت ایله رونق وئریب ،ترجیع بند قیلمیشلاردیر:
دینمه،كوزت،باقما،چاپار بوشمه
هئچ رند جهان اول،یوری دوقونما كئچ»
غریبیدن باشقا بیر چوخ شاعیرده
مولانادان سونراكی دونملرده بو بویوك و یوجه شاعیره بیرچوخ نظیره و تضمیین و
استیقبال دئریك بو شاعیرین شعرلرینه قارشیلق وئرمیشلر.حتی عثمانلی سراینین
شاعیرلریده بو شاعیرین توركجه شعرلرینه نظیرلر و ایستیقباللاری اولموشدور.
بیر چوخ تدقیقاچی طرفیندن مولانانین
سویی و نیژادی اوزرینده تدقیق اپارانلار چالیشیبلار كی بواولو شاعیرین سویونی
توركجه یوخ تاجیك (فارس)اولدوقونی بیلدیرسینلر نیسه كی شاعیرین اوزی دئدیگی كیمی و
بیر چوخ شعرینده ن آنلاشیلدیگی كیمی مولانا اوزون تاجیك یوخ بلكه تورك بیلدیریب:
بیگانه می گوئید مرا زین كویم درشهر شما خانه ی خود می جویم
دشمن نیم ارچند كه دشمن رویم اصلم ترك است اگر چه هندی گویم
گوروندیگی كیمی شاعیر اوزون
تورك بیلدیریب ،بیرچوخ شعرده شاعیر آچیقجا تورك بیلدیگی و تورك اولدوقونودا اثباتلامیش:
خمش كن كز ملامت او بدان
ماندكه می گوید
زبان تو نمی دانم؛كه من تركم
،تو هندوئی
***********************************
تركی همه تركی كند،تاجیك
تاجیكی كند
من ساعتی تركی شوم ،یك لحظه
تاجیكی كنم
***********************************
من كجا شعر از كجا لیكن بمن در
می دهد
آن یكی تركی كه آید گویدم”هی
كیم سن ”
***********************************
ای شاه تو تركی ؛عجم وار
چرائی؟
تو جان و جهانی تو و بیمار
چرائی؟
**********************************
ای ترك چرا بزلف چون هندوئی روی رخ و زنگی خط و پرچین موئی
نتوان دل خود را بخطا كم كردن ترسم كه تو تركی و بتركی گوئی
********************************
بونلاردان ان اونملی اولان و مولانانین
تورك اولدوقونی ثبوتلایان مولانانین اولادلاری و عایله سنین تورك اولدوقلاریدیر
.مولانانین اوغلی “سلطان ولد”ین بیر نئچه فارسجا دیوانی اولدوقی حالده ایكی تورك
دیوانی “ابتدانامه”و”ربابانامه “آدلی اثریده الددیر كی شاعیرین تورك
اولدوقونی گوسترن ان دیرلی بیتكلردن سایلیر.و تورك دیلینده چوخ اونملی و دیرلی
یئری واردیر.
بوندان باشقا ان كسین كانیت و
سند” شمس تبریزینین” توركلوقدور كی مولانا اونی بوتون دیوانیندا دال – به
–دال شعرلرینده گورسدمیشدیر.شمس تبریزلی بیلدیگمیز كیمی قبچاق توركلریندن
و تبریزین اوز دوغما یوردو اولاراك بو شهردن مولانایله گورشوب اوندا بیر
بویوك
اینقلاب یارادان و مولانانی عشق و سئودایا و ان یوكسك مقامه چاتدیران كس
مولانانین
دئدیگی كیمی تورك ائللریندن و بیر توركیدی:
زهی بزم خداوندی؛زهی می های
شاهانه
زهی یغما كه می آرد شه قبچاق
تركانه
************************************
شمس تبریزی شاه تركان است رو به صحرا كه شه بخرگه نیست
************************************
آن سرخ قبایی كه چو مه بر آمد امسال درین خرقه زنگار در آمد
آن ترك كه آن سال بیغمای بدیدی
آنست كه امسال عرب واربرآمد
************************************
زه تركستان آن دنیا بنه تركان
زیبا روی
بهندوستان آب و گل بامر شهریار
آمد
***********************************
مولانا حتا بیر چوخ یئرده شمس
تبریزیله دانیشیقلاریندا توركجه اولدوقونی اچیقجا ایشارت ایلمیش :
بطلح آمد آن ترك تند عربده كن
گرفت دست مرا گفت”تك لیقلا
یئرلیغسن”+
سوال كردم ار چرخ و گردش گز او
گزید لب كه رها كن حدیث بی سر
و بن
بگفتمش كه چرا می كند چنین
گردش
بگفت هیزم تونیست بی صداع توتن+
+ دیواندا شمس:تكری یر لیغسن
+ دیوان شمس :دتن
*********************************
آن ترك سلامم كند و گوید “كیم سن” گویم كه “خمش كن كه نه كی دانم نی بی”(بیگ)
*********************************
تركان پری چهره تك عزم سفر كردند یك یك بسوی قیشلاق+ از غارت بیگانه
+دیوان شمس:قشلق
*********************************
هست سماع ما نظرهست سماع او بتر لیك نداند ای پسر ترك زبان ارمنی
**********************************
قاباقجادا دئدگمیز كیمی مولانا
بیر چوخ دفعه اوزون تورك آدلاندریب و اوزونی تورك بیلدیریب:
من ترك و سر مستم تركانه سلح
بستم
درده شدم و گفتم سالار سلام
علیك
********************************
چه رومی چهرگان دارم چه تركان
نهان دارم
چه عیبست ارهلاوورا نمی دانم
نمی دانم
هلاوورا بپرس آخر ازان تركان
حیران كن
كزان حیران هلاوورا نمی دانم
نمی دانم
رها كن حرف هندو را ببین تركان
معنی را
من آن تركم كه هندو را نمی
دانم نمی دانم
********************************
گه تركم و گه هندو گه رومی گه
زنگی از نقش تو است ای جان اقرارم و آنكارم
*********************************
ترك توئی زه هندوان چهره ترك
كم طلب زانكه نداد هندورا صورت ترك تانگری
**********************************
بر ترك ظن بد مبر و متهم مكن
مستیز همچو هند و بشتاب همرها
***********************************
مولانانی دیوانیندا بو گون ان
آز ۲۰۰ بیت اصیل و دوزگون تورك شعربولونماقدادیر ؛بو آرادا دیوانلارنین
بیر چوخ یئرینده ده چوخلی توركجه سوزجوك بولماق ممكوندور.ایشلنیلن توركجه
سوزجوكلری اصیل بیرتورك اولمایان ادامین طرفیندن ایشلدیلمكلری چوخ چتین و ممكونسوز
گورنور نیه كی بوسوزلرین چوخی اسكی توركجه دیلیندن اولدوقلارینا گوره باشاریكلی
بیر تورك طرفیندن ایشلدیلمگی ممكوندور.
قازان پایتخت فرهنگی جهان ترك در سال2014
+0 به یه ن
كازان پایتخت جمهوری ترك نشین تاتارستان در كشور روسیه می باشد است كه براساس سرشماری ۲۰۱۰ روسیه با ۱٬۱۴۳٬۵۳۵ نفر جمعیت، هشتمین شهر پرجمعیت و یكی از مهمترین شهرهای روسیه به شمار میرود.
شهر كازان محل تلاقی رودهای ولگا(ایتیل) و كازان سو در بخش اروپایی روسیه میباشد. كرملین قازان (ارگ قازان) از میراث جهانی یونسكو به شمار می اید .
یونسكو در سال ۲۰۰۵ میلادی، در مراسمی سالگرد هزارسالگی شهر
كازان را به عنوان شهریترك نشین وچند دینی و محل زندگی مسالمتآمیز مسلمان و مسیحی
گرامی داشت.
در آوریل ۲۰۰۹ لقب رسمی «پایتخت سوم فدراسیون روسیه» برای این شهر در نظر گرفته شد. و در سال ۲۰۰۹ به عنوان پایتخت ورزشی روسیه انتخاب شد.كازان در سال ۲۰۱۳ میزبان مسابقات المپیاد تابستانی دانشجویی، ۲۰۱۵، میزبان مسابقات جهانی ورزشهای آبی و یكی از شهرهای میزبان جام جهانی فوتبال در روسیه میباشد.
همچنین این شهر در سال 2014 پایتخت فرهنگی جهان ترك ونیز میزبان مسابقات تورك ویژن بود
این شهر در ۷۹۷ كیلومتری شهر مسكو و در بخش شرقی روسیهٔ اروپائی قرار گرفته است. كازان ۱٫۱ میلیون نفر جمعیت دارد كه ۴۰٪ آن زیر ۳۰ سال سن دارند.
كازان از مراكز صنعتی، بازرگانی و فرهنگی در مرز اروپا و آسیا است و مهمترین شهر فرهنگی برای تركهای تاتار است.
شهر اولیه در محل كازان شهر كرمن ( شهر تركهای بلغار)بود كه گفته میشود روی تپهای دیگمانند بنا شده بود و واژهٔ كازان در زبان تركی تاتاری به معنای دیگ است.
كازان از سال ۱۸۰۱ دارای دانشگاه شده و از سال ۲۰۰۵ میلادی بزرگترین مسجد روسیه (و احتمالاً اروپا) به نام مسجد قل شریف در آن ساخته شده است. در سال ۲۰۰۵، كازان هزارسالگی خود را جشن گرفت.
پادشاهی برای كل جهان میدان و مسجد حسن پادشاه تبریز
+0 به یه نhttp://tabrizlinks.mihanblog.com/post/779
بازار شتربان - دوه چی سابق تبریز
دو هفته قبل بنده رفتم اینجا از نزدیك دیدم
پادشاه حسن كبیر اوزون حسن آققویونلو (۱۴۲۳-۱۴۷۸) یكی از مقتدرترین سلاطین سلسله آق قویونلو بود كه به ایران، عراق و شرق آناتولی بیست و پنج سال حكومت كرد. وی پدر بزرگ شاه اسماعیل اول از طرف مادری بود.
اوزون حسن به رسم دیگر رهبران آققویونلو با تئودورا دختر امپراتور ژان چهارم، امپراتور ترابوزان، ازدواج كرد. اوزون حسن همچنین خواهرش، خدیجه بگم را به عقد ازدواج شیخ جنید، سركرده جسور طریقت صفوی در اردبیل، درآورد.
بعدها اوزون حسن، دخترش، حلیمه (مارتا) را به عقد خواهر زادهاش، حیدر درآورد كه حاصل این ازدواج اسماعیل، نخستین پادشاه صفوی بوداوزون حسن پایتختش را از دیاربكر به تبریز منتقل كرد. او با این انتخاب اقامتگاهی را برگزید كه به طور سنتی پایتخت قراقویونلوها و مركز عملیاتی ایلخانان و بازماندگانشان آل جلایر بود.
پس از اضمحلال قراقویونلوها و فتح ایران، نه تنها تختگاه آققویونلوها به شرق (تبریز) منتقل شد، بلكه فرهنگ ایرانی بر شیوه حكومت و فرهنگ آنها تاثیرات بسزایی گذاشت. در دوره اوزون حسن ریاست دیوان (وزیر)، مستوفی الممالك، محرر و میرآخور سلطنتی توسط متصدیان ایرانی اداره میشد. تبریز در فاصله بین سلطنت جهانشاه قراقویونلو و سلطنت اوزون حسن و پسر او یعقوب آققویونلو از مراكز عمده هنر كتابآرایی و معماری بود. از ابنیه دوره اوزون حسن به غیر از مرمت مسجد جامع اصفهان، چیزی باقی نمانده. یكی از تاجران ونیزی كه حدود سال ۱۵۱۰م از تبریز دیدن كرده، باغ و قصر هشت بهشت و سایر ابنیه این شهر را توصیف نموده است. خمسه نظامی موجود در توپ قاپیسرای و تاریخ الرسل و الملوك طبری كه در سال ۸۷۴ق/۱۴۷۰م تحریر شده از آثار تذهیب شده این دوره میباشند. دربار حكام تركمان در تبریز در روزگاری كه نگارگری هرات به دلیل اوضاع آشفته سیاسی در قلمرو شرقی تیموریان رو به افول گذاشته بود از هنر كتاب آرایی حمایت شایانی به عمل آورد. فی المثل یعقوب بیك تا پایان عمر خود دوستدار فرهنگ ایران باقیماند
قلمرو امپراتوری آق قویونلو بعد از قراقویونلو و قبل از صفویه
در زمان آق قویونلو و سپس بعد از آن در صفویه یعنی قبل از میدان نقش جهان این میدان بزرگ در تبریز احداث شده بوده اما زلزله هایی دهشتناك تمامی آنرا زیر خروارها خاك فرو برد البته حكومت پهلوی نیز در تخریب آثار باقی مانده آن نقش زیادی داشت بطوریكه در عصر حاضر بقایای آن را از دل خاك بیرون كشیده و در حال شروع بازسازی و مرمت است.
تبریز كل جهان هویت درخشان خود را بتدریج در حال بازیابی است و دوباره با تلاش مسئولان و مردم شهر یكه تاز عرصه های فرهنگی، اقتصادی، صنعتی ایران خواهد شد.
مجموعه حسن پادشاه در منطقه دوه چی قدیم و میدان صاحب آباد تبریز مشتمل بر بخشهای مختلفی است كه در داخل میدان صاحبآباد بعنوان بزرگترین میدان حكومتی تاریخ ایران واقع شده است.
این مجموعه از مسجد جامع، مدرسه، بیمارستان، مقبره، غسالخانه و باغ تشكیل شده كه بیمارستان آن در طول زمان تخریب شده است.
محمد امینیان سرپرست هیأت حفارى باستان شناسى میدان صاحبالامر تبریز درخصوص ویژگىهاى منحصربفرد این مجموعه گفت: « اینكه این میدان در دوره آق قویونلوها ساخته شده و در اوایل صفویه نیز به عمارات و وسعت آن افزوده شده است در واقع پیش درآمد و خمیرمایه اصلى ساخت میدان نقشجهان اصفهان به شمار مىآید.»
نمای حكومتی بسمت ارك تبریز دوران صفوی
تصویری از میدان نقش جهان اصفهان دوران قاجار
سرپرست گروه جستجو در محوطه میدان تاریخى صاحبالامر تبریز در توضیح عمارتهاى موجود در این مجموعه گفت:« مسجد و مدرسه حسن پادشاه، كلیساى سنت هلن، بناى معروف هشت بهشت، دولتخانه، مسجد سلطنتى شاه طهماسب، سردرهاى بسیار زیبا و منحصربفرد ورودى این میدان و سایر متعلقات حكومتى ازجمله مهمترین بناهاى مجموعه حسن پادشاه یا صاحبالامر هستند.»
نقشه میدان صاحب آباد تبریز
در سفرنامه های سیاحانی كه در دوره حكومت آق قریونلوها و صفویان از تبریز دیدن كرده اند، توصیفاتی عجیب از مجموعه عظیم شهری در شمال رودخانه مهران رود به میان آمده است كه عظمت و زیباییهای بیان شده به ظاهر بیشتر به افسانه پردازی و افسانه گویی شباهت دارد تا بیان واقعیت. تاكنون حوزه شناخت پژوهشگران از این مجموعه كه میدان صاحب آباد (میدان تبریز) خوانده می شد و در محدوده آن كاخها و بناهای دوره حكومت آق قویونلوها و صفویان قرار داشت، مختص به اطلاعات كتابخانه ای برگرفته از توضیحات سیاحان گذشته و كلیت فضایی میدان صاحب الامر بود كه در دوره قاجار بر روی بخشی از بقایای این میدان ساخته شده است. این مقاله نتیجه روندی است كه از پیش فرضها و اعتماد به نكات مشترك واقع در توضیحات سیاحان و بررسی میدانی و كتابخانه ای شیوه معماری منطقه و شیوه های معماری فرادست (از لحاظ زمانی و مكانی) در دامنه ای از حدود تاثیرگذاری - تاثیرپذیری مداوم است كه از معماری فلات داخلی ایران تا معماری تركستان و آناتولی را در بر می گیرد. نگارندگان به عنوان نمایندگان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان آذربایجان شرقی با لحاظ كردن نتایج تحقیقات كتابخانه ای و میدانی شان به عنوان مبنای پی گردیها و لایه برداریها و مرمت سبكی بقایای به دست آمده به نكاتی دست یافتند كه از نمونه آنها می توان به بازیابی بقایای ناشناخته ترین دوران معماری ایران بعد از اسلام ایران و حلقه مفقوده و پایه گذار نحوه شهرسازی و معماری وابسته به حكومت در دوره صفویان اشاره كرد.
حكم اوزون حسن آق قویونلو
۴ ذیقعده ۸۷۵ / 24.4.1471 - 24.4.1471 |
|
|
حكام و دیوانیان آذربایجان و خاصه دار السلطنه
تبریز بدانند كه موضع انبدرا از اعمال رودقات نواحی تبریز به سیورغال ابدی
سید رفیع الدین عبد الغفار فرموده شده |
منابع دیگر:
گزارش خبرگزاری فارس:
محمدی با اشاره به قدمت این مجموعه یادآور شد: احداث مسجد جامع و مدرسه حسن پادشاه از دوره این حاكم آغاز شده و طی هفت سال در زمان حكومت آققویونلوها و توسط سلطان یعقوب آققویونلو، فرزندش ساخته شده است.
وی، مجموعه حسن پادشاه را یك عمارت نصیریه خواند و گفت: نصیریه عمارت ابوابالبری با درهای نیكو است كه با توجه به بازسازیهایی كه در دوران قاجار روی آن صورت گرفته، در مرمتها سعی شده دوران طلایی ساخت و معماری دوره آققویونلو بنا حفظ و احیا شود.
مدیركل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان آذربایجانشرقی، مرمت مسجد جامع حسن پادشاه را از محل اعتبارات 30 میلیارد ریالی مساجد آذربایجانشرقی در سال 90 عنوان و اظهار كرد: امسال مرمتهای مدرسه حسن پادشاه به اتمام رسیده و ادامه مرمت تزئینات وابسته به معماری مسجد جامع انجام خواهد شد.
محمدی،مرمت مقبره، غسالخانه پادشاهان آققویونلو و سردر ورودی مجموعه كه ارتباط آن را با میدان صاحبآباد برقرار میكند، از دیگر عملیات مرمتی و بازسازی مجموعه حسن پادشاه در سالجاری عنوان كرد.
وی با بیان اینكه هیچ مدرسهای به جز مدرسه حسن پادشاه، از زمان قبل از دوره قاجار و پس از زلزله و جنگ در استان باقی نمانده است، گفت: شاخصترین بخش این مجموعه مسجد جامع و گنبد آن است كه فضایی در حدود هزار متر مربع از صحن را میپوشاند.
محمدی، مسجد حسن پادشاه را مجموعهای مجلل و كمنظیر توصیف كرد و افزود: سلطان یعقوب برای ساخت این مجموعه از تمام هنرمندان و استادكاران سرزمینهای اسلامی استفاده كرده كه شاخصترین بخش تزئینات این مسجد كاشیكاری معرق آن است كه در كنارش تزئینات سنگ نیز به كار رفته است.
ویكی پدیا:
موقعیت میدان صاحب آباد تبریز
مسجد صاحب الامر در جانب شرقی میدان صاحب آباد قرار دارد. بنا به قول شایع مردم تبریز، آنجا نظر كرده امام زمان است و از این جهت آن را مقام صاحب الامر خواندهاند. ثقهالاسلام شهید مینویسد: این بقعه در سمت شرقی صحن مدرسهای قرار دارد بنام مدرسه اكبریه كه آن را مرحوم میرزا علی اكبر خان مترجم، قونسولگری دولت روس متوفی در سال ۱۲۸۰ هـ. ق احداث كرد و موقوفاتی به آن معین نمود.
خصوصیات میدان: بطور كلی این میدان را میتوان جزء میدانهای حكومتی-اداری با كاركردهای اجتماعی دسته بندی نمود. بناهایی مانند كاخ عالی قاپو و هشت بهشت، نشان از نقش حكومتی میدان دارد و از طرف دیگر ارتباط بسیار نزدیك با بازار و اقتصاد شهر بر نقش اجتماعی میدان تأكید میكند. وجود مسجد و مدرسه نصریه موقعیت مذهب را به عنوان حلقه واسطه بین مردم و حكومت نشان میدهد. سایر فضاهای شهری از جمله بیمارستان نیز بر مركزیت این میدان در شهر صحه میگذاردمیدان صاحب آباد، یا صاحیب آواد میدانی، كه در امتداد خیابان دارایی فعلی تبریز قرار دارد، الگوی و طرح اصلی میدان نخجوان (نقش جهان) اصفهان است.الگو:سفرنامه شاردن
بقایای باقیمانده از این مجموعه كه امروزه به نام مجموعه صاحب الامر معروف است از مجموعههای تاریخی و ارزشمند ایران میباشد. طبق بررسیهای انجام شده این مجموعه مدت چهار قرن مركز حكومت ایران و مقر فرماندهی پادشاهانی چون جهانشاه، اوزون حسن، شاه اسماعیل و شاه طهماسب بوده است؛ اما امروز تنها نام و یاد این مجموعه نفیس باقیمانده و تغییرات بوجود آمده در طول تاریخ باعث كاستن از شكوه و عظمت آن شده است.
تاریخچه
شروع ساخت این مجموعه به دوره اباقاخان در زمان صدرات شیخ محمد جوینی وزیر كبیر وی بر میگردد. و با ساخته شدن این مجموعه روند گسترش شهر تبریز به سمت شمال رودخانه مهران چایی كشیده شده میشود.
- اجزا این مجموعه
میدان حسن پادشاه - مجموعه جعفر پاشا - دارالمساكین - باغ نصریه - عمارت هشت بهشت - كلیسای سنت هلنا - مسجد شاه طهماسب (مسجد صاحب الامر كنونی) تبریز.
شاردن در سفرنامهاش میدان صاحب آباد را توصیف كرده و این میدان را بزرگتر از میدان اصفهان میدانستهاست. در این سفرنامه به رقص گرگ یا همان گرگ بازی اشاره نیز شدهاست.
این كاخ در وسط باغی با مصطبهای قرار دارد و در هر گوشه این مصطبه، فوارههایی به شكل اژدها از مفرغ گذاردهاند. این فوارهها را بقدری با مهارت و هنرمندی ساختهاند كه گویی اژدهاها جان دارند. در داخل این كاخ بر طاق تالار بزرگ، صحنههایی از نبردهای متعدد اوزون حسن و همچنین شرفیابی نمایندگان باب عالی را به حضور اوزون حسن با طلا، نقره، و رنگ آبی تصویر كردهاند. از آن گذشته مجالسی نیز از شكار اوزون حسن كه سوار بر اسب، نمایانده شدهاست با سگها و بازها و از آن گذشته، اتفاقات دیگر را رسم كردهاند و... خود باغ دارای سه در ورودی است، رو به شمال، جنوب و مشرق»
به مسجد اوزون حسن كه ذكرش رفت مدرسههای عالی برای طلاب علوم ضمیمه بود كه اوزون حسن را در صحن باغ آن دفن كردهاند. این بنا كه نیز از آثار اوست، مدرسه نصریه نامیده میشد و در نزدیكی این مدرسه باز مسجد مقصودیه واقع است كه در دوره مقصود، فرزند دسینیا ساخته شدهاست. در میدان صاحب آباد كه تا كنون بصورت مكرر ذكر آن به میان رفت بجز یك قصر كوچكتر كه پادشاهان آق قویونلو از ایوان آن مسابقات و بازیها را تماشا میكردند و یا سفرای خارجی را در آنجا به حضور میپذیرفتند، یك بیمارستان بزرگ هم وجود داشت كه فقط یك دیوار حد فاصل آن و مسجد اوزون حسن بود. در دوران اوزون حسن و یعقوب به شهادت بازرگانان ونیزی، بیش از هزار تن مستمند و بیمار در این بیمارستان كه اتاقهای وسیعش با قالی مفروش بود، زندگی میكردند. در سفرهخانه مجاور كه به فقرا اختصاص داشت، به خرج دربار به تهیدستان غذا داده میشد.
شهریار نیوز:
قصر هشت بهشت در مجموعه میدان صاحب آباد تبریز
آوازه و اعتبار «قصر هشت بهشت» به قدری بود كه جامی، شاعر قرن نهم كه فرسنگ ها دور از تبریز، در خراسان، منزل داشت، قصیده ای بلیغ در مدح آن سروده است. در منابع تاریخی، محل كنونی این قصر از یاد رفته، مجموعه «حسن پادشاه» واقع در میدان صاحب الامر، عنوان شده است.
به گزارش شهریار، تبریز در همیشهی تاریخ شهری مهم برای حكومتهای مختلف سلطنتی بوده است به گونهای كه حكومتها، یا این شهر را مركز حكومت خود قرار میدادند، یا مقعر ولیعهد را در این شهر بنا مینهادند و یا اینكه حكام و امرای این شهر را از خواص و نوادر برمیگزیدند. شهریارنیوز: شهرت و اعتبار «قصر هشت بهشت» به قدری بود كه جامی، شاعر قرن نهم كه فرسنگ ها دور از تبریز، در خراسان، منزل داشت، قصیده ای بلیغ در مدح آن سروده است. در منابع تاریخی، محل كنونی این قصر از یاد رفته، مجموعه «حسن پادشاه» واقع در میدان صاحب الامر، عنوان شده است.
بالانشینی تاریخی تبریز، باعث شده است كه در گوشه و كنار این شهر بناهای مهم تاریخی و فرهنگی ساخته و پرداخته شود، هرچند كه بسیاری از این بناها و اماكن آباد و معمور، در گذر سهمناك حوادث روزگار بر جای نمانده باشد. زلزلهها و تاختوتازهای اقوام همسایه به اغلب این بناها رحم نكرد و اكنون این تصاویر جز در لابهلای سطور كتابهای تاریخ دیده نمیشود. از جملهی این بناها كه دست روزگار آن را از دامن تبریز برچیده است، قصری به نام «هشت بهشت» بود. قصری كه مكان تقریبی آن در منطقه ای كه امروزه به «حسن پادشاه» معروف است، تخمین زده میشود.
آققویونلوها -یا گوسفند سفیدان- از قبایل تركنژاد بودند كه در دیاری بكر زندگی میكردند و به آنان «تركمانان بایندری» نیز گفته میشد. دورهی حكومت این قبیله در بخشی از سرزمین ایران، سراسر جنگ و گریز بود. خوی و خصلت خشمگین آنان جز با لشكركشی آرام نمیگرفت. اما با تمام این سخنان، نقش پادشاهان آققویونلو در آبادانی تبریز غیرقابل انكار است. در عصر آنان، بناهای زیادی در تبریز ساخته شد كه متاسفانه امروز جز نام از آنها نمانده است.
دو نوشتهی كتب تاریخ تبریز بر میآید كه باغ صاحبآباد همان منطقهای ست كه امروزه با نام «حسن پادشاه» در میدان صاحبالامر قرار دارد و قصر هشتبهشت در محوطهی همین باغ صاحبآباد ساخته شدهبود.
چنانكه در تاریخ عالمآرای امینی آمده است، سلطان یعقوب آققویونلو این قصر را بنا نهاد و عمارت قصر در وسط باغ به رنگ فیروزه و هشت ضلعی ساخته شده بود. تاریخ عمارت این بنا را سال 893 ذكر میكنند. تاجر ونیزی بنای این قصر را به اوزون حسن آققویونلو نسبت میدهد و شاید بنای ساختمان این قصر در دوره ی اوزون حسن شروع شده و در عصر سلطنت پسرش یعقوب تكمیل گردیده است.
شهرت و اعتبار قصر هشت بهشت در دورهی خود به اندازهای بود كه عبدالرحمن جامی-شاعر و عارف قرن نهم كه در خراسان منزل داشت- قصیده ای بلیغ در مدح سلطان یعقوب دارد كه در آن كاخ هشت بهشت را ستوده و نوشته :
این نه قصر است، همانا كه بهشتی دگر است
كه گشاده به رخ اهل صفا هشت در است
جای آن دارد اگر هشت بهشتش خوانند
چون ز هر نقش در آن حور وشی جلوه گر است
در سیاحتنامه تاجر ونیزی نام این قصر «آستیبیستی» (Astibisti ) آمده و نویسنده در توصیف هشت بهشت تبریز مینویسد كه در سقف، ایوان بزرگ این قصر تصویر جنگهای مهم ایران و تصاویر سفیران نقاشی شده بود.
یك میدان بزرگ، یك مسجد و یك بیمارستان -كه روزانه آماده پذیرش هزار بیمار بود- در كنار كاخ هشت بهشت قرار داشت. این بیمارستان دارای ساختمان های دیگری در كنار خود بوده و داخلش بسیار آراسته بود به نحوی كه بیمار در مدت زمان حضور خود در بیمارستان از لحظ روحی نیز تیمار میشد. هركدام از تالارها پهنایشان 10 یارد بوده و با فرشی گرد به همان اندازه زینت شده بود.
قسمت هایی از توصیفات بازرگان ونیزی گمنام –كه سیاحتنامهاش یكی از منابع مهم ایرانشناسی در حدود قرون 8 و 9 است- را دربارهی این كاخ میخوانیم: «بر روی ساختمان مركزی، یك طبقه مشتمل بر چهار اطاق قرار داشته و قبهی مدور باشكوهی برفراز آن قرار داشت... همه ی اطاقها به صورتهای گوناگون با كاشی و طلاكاری زینت شده بود. این كاخ در وسط باغ بر مصطبه ای قرار داشت. در هر گوشه ی این مصطبه فوارهای به شكل اژدها از مفرغ گذارده بودند. این فواره ها را به قدری با مهارت ساخته بودند كه گویی آن اژدهاها جان داشتند. در داخل این تالار بر طاق تالار بزرگ صحنههایی از نبرد اوزون حسن و شرفیابی نمایندگان پاپ عالی را به حضور اوزون حسن، با طلا و نقره و رنگ آبی تصویر كرده بودند... قالی بسیار بزرگ ابریشمین در كف تالار گسترده شده است.... در یك جانب آن یك خانه ی ییلاقی بسیار مجلل ساخته اند و با كاشی هایی شفاف به رنگ طلایی و نقره ای آن را آراسته اند. در این خانه ملكه و ندیمههایش خود را با سوزن دوزی سرگرم میكنند. خود باغ دارای سه ورودی است رو به شمال و جنوب و مشرق. در شرقی به سوی میدان باز می شود.
در سمت شمال باید از جایی معین كه مانند نمازخانه است و آن را آجر فرش كرده اند و بر گردش كرسی هایی از سنگ مرمر نصب شده گذشت. در این جا در دیگری است كه به كاخ شاهی منتهی می شود. كاخ شاهی عبارت است از طاقی بلند با ارتفاع پانزده یارد است.... روی آن ساختمانی بزرگ با اطاقهای بسیار و تالار های سرپوشیده ای ساخته اند كه مشرف به باغ است و در طرفی كه رو به میدان است، ایوان گردی دیده می شود كه در مراسمات جشن از آن استفاده می كردند.»
بر اساس نوشته های تاریخی صفویه بعدها از روی این قصر برای خود در اصفهان قصری ساخته و آن را هشت بهشت نامیدند.
پایگاه معماری و شهرسازی آرونا:
تاریخ احداث كاخ هشت بهشت
هشت¬بهشت كه یكی از كاخهای زیبا و معروف دوره آققویونلو بود، در سال 888
هجری قمری، به دستور سلطان یعقوب پسر امیرحسن بیك مشهور به اوزون حسن، در
تبریز بنا شد. البته در مورد بانی احداث این كاخ روایتهای متفاوتی وجود
دارد؛ چنانچه برخی این كاغ را به اوزون حسن و برخی دیگر به پسرش یعقوب نسبت
می دهند. به هر ترتیب اولین كاخ هشت بهشت، در تبریز و در قرن نهم هجری بنا
شده است.
موقعیت كاخ هشت بهشت
در خصوص موقعیت این كاخ، در اسناد و نوشته¬های برجای مانده، مطالب مختلف و
گاه ضد و نقیضی دیده میشود. در ادامه برخی از مهمترین اسناد كه در آنها
موقعیت این كاخ ذكر شده است، اشاره میشود.
صاحب تاریخ عالمآرای امینی در شرح رویدادهای سال 888 هجری قمری چنین نوشته است:
"غره محرم این سال فرخنده مال نزول موكب مسرت انگیز در دارالسلطنه تبریز
بود، جهان از فتنه آرمیده و ایام حوادث به آخر انجامیده و در این سال عمارت
قصر هشت بهشت كه در باغ صاحب آباد بنیاد افكنده بودند، مكمل گشته بود و آن
عمارتی است در وسط آن باغ همچو اورنگ فیروزه برافراخته و رفعت شرفاتش سنگ
حرمان به جانب خورنق و هرمان انداخته و صنع بنایش بر صورت مثمن و محاذی هر
ضلع از خارج صفه و طاقی دلفریب، همچو ابروی محبوبان نظرگاه مردم صاحب كمال و
مزین سطح مینو همچو صورت هلال."
دونالد ویلبر نیز در كتاب باغهای ایران و كوشكهای آن، ضمن یكی دانستن باغ شمال تبریز با باغ هشت بهشت، می¬نویسد:
"وقتی سلاطین آققویونلو در قرن پانزدهم این شهر را پایتخت خود ساختند آن
را با باغ زیبایی به نام هشت¬بهشت زینت دادند. ... در قرون بعد نام
عشرتآباد را به این محل اطلاق كردند ولی قبل از پایان قرن نوزدهم نام آن
به باغ شمال تبدیل یافت. این باغ دقیقا در سمت جنوب و حومه شهر واقع گردیده
بود... ."
نادرمیرزا هم در كتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه در وصف باغ شمال چنین نوشته است:
"این جای نامدار به جنوب شهر تبریز است. نخست نامی كه از این جا دیدهام
آن است كه باغ عشرت¬ باد شمال و هشت¬بهشت تبریز را سلطان یعقوببنحسن
پادشاه بنا نهاد ... ."
در كتاب آثار باستانی آذربایجان تالیف عبدالعلی كارنگ، نیز به نقل از تاجر ونیزی كه در زمان شاه اسماعیل در تبریز بود، آمده است:
"این كاخ در میان باغ بزرگ و دلگشایی احداث شده است كه در نزدیكی شهر، در
سمت شمال رودخانه قرار دارد. در همان محوطه مسجد و بیمارستان با شكوه و
مجهزی پی افكندهاند."
با توجه به تفاوتهایی كه در این اسناد در مورد موقعیت این كاخ وجود دارد،
نمیتوان نتیجهگیری قطعیای در مورد موقعیت این كاخ و اینكه آیا باغ شمال و
باغ هشتبهشت هر دو اشاره به یك مكان واحد دارند یا نه؟ انجام داد. اما به
هر روی با فرض اینكه هر كدام از این باغها، باغی جداگانه در تبریز بوده
باشند (كه احتمال بیشتر هم چنین است) و كاخ هشت بهشت در شمال رودخانه واقع
بوده است، با توجه به قرارگرفتن یك میدان بزرگ، یك مسجد، یك بیمارستان و
حرمسرای شاهی در كنار این كاخ میتوان موقعیت این كاخ را در باغ صاحبآباد
در حوالی میدان صاحبآباد فعلی تبریز دانست.
معماری كاخ هشت بهشت
این كاخ بر مبنای توصیفهایی كه از آن شده است، عمارتی هشت ضلعی و دارای
طرحی موسوم به هشت بهشت بود. تاجر ونیزیای كه از هشتبهشت دیدن كرده، در
توصیف این باغ و كاخ نوشته است:
"اكنون كه از شرح و وصف و مطالب گوناگون درباره این شهر فارغ شدهام،
می¬پندارم كه نباید از ذكر كاخ زیبایی كه سلطان حسنبیك بزرگ ساخته بود،
غفلت كنم. هرچند پادشاهان سلف او كاخ¬های بزرگ و زیبای بسیاری در این شهر
ساختهاند، اما هیچیك قابل قیاس با كاخ حسنبیك نیست و این قصر به مراتب
از همه آنها بهتر است. این كاخ چنان باشكوه است كه تاكنون در ایران همانندی
نداشته است. كاخ را در مركز باغی بزرگ و زیبا، بر روی صفهای به ارتفاع یك
یارد و نیم و پهنای پنج یارد ساختهاند. این كاخ را به زبان فارسی
هشتبهشت خوانند كه در زبان ما به معنی هشت بخش است، زیرا به هشت بخش مختلف
تقسیم ¬شده است. بلندی آن سی قدم و محیطش در حدود هفتاد تا هشتاد یارد است
و هر بخش به چهار غرفه بیرونی و چهار غرفه درونی تقسیم شده و بقیه كاخ در
زیر گنبد مدور فیروزه¬فام باشكوهی قرار گرفته است. كل كاخ در زیر یك سقف
ساخته شده است. بنایی یك طبقه است و فقط یك ردیف پلكان تا صفه كشیده شده كه
از آن طریق شخص بالا میرود و خودش را به غرفههای مختلف میرساند.
كاخ در طبقه همسطح زمین، چهار ورودی سراسر میناكاری و زراندود شده دارد و
چنان زیبا است كه بیان انسان از وصف آن عاجز میماند. جلوی هر یك از
ورودیهای كاخ، راهی را با سنگ مرمر سنگفرش كردهاند كه به صفه منتهی می¬شود
و در مركز صفه، جوی آبی با مهارت در دل سنگ¬های مرمر تراشیدهاند. پهنای
این جوی كوچك، چهار انگشت و ژرفایش نیز چهار انگشت است كه به شكل تاك یا
مار كنده شده است. بدین معنی كه در یك نقطه میجوشد و در جوی روان میشود و
پس از عبور از مسیر مارپیچ و مدور به همان جای اول برمیگردد و به مجرای
دیگر میافتد. سه یارد بالاتر از صفه را با سنگ مرمر ساختهاند و قسمتهای
پایین آن را با گچبری و به رنگهای گوناگون درآورده¬اند و این منظره از دور
مانند آیینه نمایان است."
تزیینات نقاشی كاخ هشت بهشت
"سقف تالار بزرگ با لاجورد و آبطلا به صورت بسیار زیبایی آراسته شده است و
نقوش را چنان زیبا كشیدهاند كه چون تصاویر آدمیان زنده مینمایند. بر روی
سقف تصاویری از جنگهای ایران با بیگانگان كه سال¬ها پیش از این روی داده
است، نقش شده است. همچنین بر روی این نقشها، تصویر گروهی از سفیران دربار
عثمانی در پیشگاه سلطان حسنبیك در تبریز همراه با متن تقاضاها و جوابهایی
كه اوزون حسن به ایشان داده بود، را میتوان دید و همه این مطالب را به خط و
زبان فارسی نوشتهاند. تصویر مجالس شكار حسنبیك را نیز در حالی كه بسیاری
از امیران درگاه ملتزم ركابش هستند و همه بر اسب سوارند با تازی و شاهین
میتوان دید. همچنین بسیاری از جانوران مانند فیل و كرگدن را كه همه حكایت
از ماجراهایی میكند كه بر وی گذشته است.
بر كف تالار فرش باشكوهی گستردهاند كه ظاهرا از ابریشم است و به سبك
ایرانی دارای طرحهای زیباست. این فرش گرد و درست به اندازه كف تالار است.
اتاقهای دیگر نیز مفروش است. این تالار نور ندارد و فقط از اتاقها روشنایی
میگیرد. با این همه تالار مركزی دارای مدخلهایی است كه درهای آنها به
اتاقها و كفشكنها باز می¬شود و این اتاق¬ها و كفش¬كن¬ها دارای پنجره¬های
بسیاری است كه از آنها نور به داخل می¬تابد. هر كفشكن فقط یك پنجره دارد
اما همین یك پنجره به اندازه بدنه اتاق و به صورتی زیبا نصب شده است.
آنچه هنرمندان چیرهدست بر دیوارها و سقف تالارهای كاخ هشت بهشت نقاشی كرده
بودند، در واقع نموداری از اشتیاق سر سلسله دودمان بایندری به شكار و بزم
بود. به گفته باربارو در دوران صلح هنگامی كه امیر حسنبیك در پایتخت
خویش، شهر تبریز یا اصفهان اقامت داشت برای سرگرمی او و ملازمانش مرتبا
بساط سور و سرگرمی گسترده میشد."
برمبنای آنچه در اسناد و مدارك آمده است:
كاخ هشت بهشت تبریز در اوایل عهد صفویه نیز قصری شاهانه بود. در دوران شاه
اسماعیل اول صفوی كه تبریز پایتخت بود در ذكر احوال آن شهریار به دفعات به
نام عمارت و باغ هشتبهشت برمیخوریم كه مراسم شاهانه در آنجا برگزار میشده
است.
اكنون از این كاخ همانند دیگر كاخهای همزمان آن چیزی جز نام بهجای نمانده
است. در خصوص زمان و علل ویرانی یا تخریب این عمارت نیز مطلبی ذكر نشده
است.
قبرستان دوه چی تبریز
وبلاگ مازقامئت:
این مسجد در محوطه ی بازار دوه چی و میدان صاحب آباد (صاحب الامر) تبریز واقع شده است .
" حاج خلیفه كاتب چلبی "مولف كتاب " جهان نما " دربارهاین مسجد می نویسد : ... جامع السلطان حسن كه از بناهای اوزون حسن پادشاه آق قویونلو استوبه طرز جوامع سلاطین باسنگ تراش و سرب ساخته شده،بنای متین و باشكوهی است. در كنار صفه ی محراب،یك قطعه مرمر بلغمی بزرگ به طول و عرض چند ذرع به دیوار نصب شده و جامع را رونق بخشیده است. سنگ مرمری با چنین ابعاد از نوادر به شمار می رود . " اولیا چلبی " كه در سال 1050 ه . ق از مسجد حسن پادشاه دیدن كرده در توصیف این مسجد می نویسد: " ..این مسجد را سلطان حسن آق قویونلو بنا كرده است ... بنای این مسجد یكی از شاهكارهای هنر معماری است . گنبدهای آن همه كاشی كاری شده و از چهار سو دارای منافذی هستند كه با سنگ های مرمرین مزین و مشعشع گردیده اند. "
او در تشریح تزیینات مسجد می افزاید : " روی هر چهار دیوار این مسجد بزرگ را با اسلیمی ها ، ترنج ها ، گل ها وبوته های گوناگون و كتیبه های متعدد حجاری و گچ بری شده زینت بخشیده اند .. بالای درها و پنجره ها نیز سنگ نبشته هایی با خط ثلث جلی وجود دارد كه بی شباهت به خط زیبای یاقوت مستعصمی نیست . در طرفین محراب این مسجد دو پارچه ستون سنگیِزرد رنگ قرار دارد كه گویا اینها كهربا ست و نظیرشان در هیچ جای دنیا پیدا نمی شود." در وضعیت كنونی مسجد حسن پادشاه ، ازآنهمه سنگِ تراش و رخام و كاشی جز تعدادی اندك باقی نمانده است ، زیرا اوایل قرن حاضر در محل حسن پادشاه ، مسجدی با ستون های چوبی و سقف مسطح برپا شد كه هنوز مورد استفاده اهالی است.
شاهكار معماری ایرانی اسلامی و الگوی مساجد بعد از خود
از عناصر اصلی میدان صاحب آباد تبریز
الگوی طرح ها و نقوش مسجد گؤی(كبود) تبریز و مساجد تاریخی اصفهان(شیخ لطف الله،شاه،جامع)
اوزون حسن كبیر خاقان آق قویونلو ها بانی مسجد حسن پادشاه تبریز
وبلاگ تبریز مدرن:
بازسازی مسجد تاریخی حسن پادشاه تبریز (اوزون حسن) كه قدمت آن به حدود سال 870 هجری قمری باز می گردد، می تواند به عنوان یكی از شاهكارهای تمدن جهان اسلامی به محل بازدید گردشگران ایرانی و خارجی تبدیل شود . به گزارش شهریار ، از اسناد تاریخی و آثار جهانگردان خارجی مشخص می شود كه این مسجد یكی از شاهكارهای معماری جهان اسلام بوده و گنبدهای كاشی كاری شده آن با ظرافت خاص هنری و معماری و الهام از مكتب معماری عثمانی – آذری از بناهای باشكوه سده های گذشته ایران محسوب می شده است .
گنبدهای زیبای این مسجد از چهارسو دارای منافذی است كه با سنگ های مرمرین مزین و چهار دیوارهای بلند آن با اسلیمی ها ، ترنج ها ،گلها و بوته های متنوع و كتیبه های متعدد ، حجاری و زینت داده شده است . اسناد تاریخی همچنین نشان می دهد مراسم باشكوه عزاداری و دیوانی كهن شهر تبریز قرن ها در این مسجد برگزار می شد. ساخت مجموعه نصریه در اواخر قرن هشتم هجری قمری در میدان صاحب آباد تبریز آغاز شد كه علاوه بر احداث مسجدی زیبا و باشكوه، بیمارستانی مجهز در كنار آن تاسیس شد. اوزون حسن، پادشاه سلسله آق قویونلوها كه تبریز را پایتخت خویش قرار داده بود، بنای این مسجد را با سنگ و سرب نهاد و به طرز سلاطین عثمانی آن را به انواع شاهكارهای هنری و معماری و كتیبه های گران قیمت مزین ساخت . مستندات تاریخی نشان می دهد كه رونق این مسجد تا قرن دهم هجری ادامه داشت و با شكل گیری حكومت صفویه و انتخاب مجدد تبریز به عنوان پایتخت اولیه آنها، مساجدی در اطراف آن احداث شد. زلزله سال 1194 هجری قمری بخشهایی از این مجموعه، بازار و مسجد را تخریب كرد و علاوه بر آن واقع شدن این مجموعه تاریخی و مذهبی در كنار مهرانرود كه از مركز شهر تبریز می گذشت، به علت طغیان رودخانه و سیلاب های آن آسیب هایی را به این مجموعه وارد ساخت.
آثار كشف شده از مخروبه های تبریز از میدان صاحب آباد
در
دوره قاجار دوباره این مسجد بر روی بقایای اصلی ساخته شد و در معماری دوره
قاجاریه از آن عظمتی كه اسناد تاریخی و سیاحان از كاشی كاریها، حجاریها ،
گنبدهای عظیم ، صفه سازی مرتفع و ستون های بی نظیر محراب مسجد اوزون حسن
ذكر كرده بودند، چیزی دیده نمی شد . امینیان كارشناس ارشد میراث فرهنگی
آذربایجان شرقی می گوید : تاكنون حوزه شناخت پژوهشگران از میدان صاحب آباد و
مجموعه اوزون حسن تبریز مختص به اطلاعات كتابخانه ای بوده و این نبود
شناخت دغدغه بزرگی است كه گریبانگیر استادان و دانشجویان دانشكده های
معماری ایران شده است .
ستاد
معماری دانشگاه هنر اسلامی تبریز نیز می گوید: با توجه به قدمت، عظمت و
شكوه تاریخی مجموعه اوزون حسن تاكنون مطالعات میدانی و پایان نامه ای زیادی
را دانشجویان معماری این دانشگاه انجام داده اند و همه نتایج پژوهش ها
نشان می دهد كه معماری مسجد اوزون حسن كم نظیر بوده است . استاد خیری می
افزاید: كاشی كاری های معرق شامل نقوش، اسلیمی، خطایی و خط بنایی دارای رنگ
های لاجوردی ، فیروزه ای ، سفید ، طلایی و سیاه بوده است و آجرهای لعاب
دار و كاشی های به رنگ آبی – فیروزه ای و قهوه ای و سفید تنوع معماری بكار
رفته در این مسجد را به شاهكاری كم نظیری تبدیل كرده است. حجت الاسلام
قاسمی ، امام جماعت فعلی این مسجد تاریخی نیز می گوید : بقایای مسجد تاریخی
اوزون حسن در سالهای اخیر فرو ریخته و اصناف و كسبه محل مسجدی كوچك را در
جوار این اثر تاریخی احداث كرده اند و اكنون سازمان میراث فرهنگی كشور ،
نقشه جامع بازسازی این مسجد تاریخی را آماده كرده ولی به علت اختصاص نیافتن
اعتبارات لازم به حال خود رها شده است .
مسجد صاحب الامر از عناصر اصلی این میدان
وی می افزاید: در جوار این مسجد
مدرسه علوم دینی نیز وجود داشت كه تا این اواخر به تربیت طلاب می پرداخت كه
آیات عظام شیخ جواد تبریزی و مرعشی نجفی وآیت الله دوزدوزانی و گرگری از
شاگردان این مدرسه بودند . وی می افزاید: اخیرا شهردار تبریز ضمن بازدید از
این مجموعه قول مساعد برای تكمیل نهایی آن داده است . عابدینی از اعضای
هیئت امنای این مسجد نیز می گوید : میراث فرهنگی دست به كاوش های زیادی در
محوطه و اطراف این مسجد زده و بخش هایی را نیز مرمت ، بازسازی و محافظت
كرده است ولی اعتبار و وقت زیادی می خواهد تا شاهد بازسازی كامل آن باشیم .
رئیس هیئت امنای این مسجد می گوید: تاكنون جلسات زیادی در اداره كل میراث
فرهنگی آذربایجان شرقی برای بازسازی كامل مسجد اوزون حسن برگزار شده است
ولی به علت حجم زیاد كار، بازسازی معماری سابق آن و نبود بودجه لازم شاهد
عقب افتادن روند بازسازی بوده ایم . اسكوئیان آذر می افزاید: چند سال پیش
بخش هایی از محوطه تاریخی مسجد اوزون حسن به مجموعه تجاری نصریه تبدیل شد و
حدود 100 حجره و مغازه احداث شد ولی متاسفانه از اختصاص بخشی از عایدات به
بازسازی این مسجد تاكنون خبری نشده است . وی اضافه می كند: ما در هیئت
امنای این مجموعه به این نتیجه رسیده ایم كه بازسازی مجدد آن بدون همكاری
های استانداری آذربایجان شرقی ، شهرداری تبریز ، سازمان میراث فرهنگی،
صنایع دستی و گردشگری ، سازمان اوقاف و امور خیریه استان و همچنین شورای
حوزه های كشور مسیر نیست و امیدواریم در آینده ای نزدیك شاهد بازسازی كامل
این مجموعه باشیم كه یكی از شاخص های معماری جهان اسلام است .
اسب تركـمن زیبـاتریـن و گرانـتریـن اسب جهـان
+0 به یه نمنبع:زبان وادبیات تركان خراسان
اسب تركـمن زیبـاتریـن و گرانـتریـن اسب جهـان
این اسب از نـژاد اسب تركـمن نه تنهـا زیبـا و خیـره كننده است ، بلكـه در سرعت و استقامت نیـز بی نظیـر است . تنهـا حـدود ۳۵۰۰ اسب از این نـژاد در كشورهای ؛ تركمنستان ، روسـیه ، اروپـا ، استـرالیا و آمـریكای شمالی شنـاخته شده است .
اسبهـایی كه نه تنهـا در نـوع رنگ، بلكـه بسیـار پر جنب و جـوش و اندامی قـوی، سخت و هوشی فـوقالعـاده در همـكاری با سـوار را دارند. آخـال تكـه از گـرانتریـن و قدیمی ترین نـژادهای اسب نیـز به حسـاب میآید. گفـته مـیشـود این اسب باقی مانده از نـژاد اسبهای دوران فراعـنه در آسیـای مـركـزی، یعنی حـدود ۲۰۰۰ سـال پیـش است.
آخـال تكـه اسبی طـلایی مـتالیـك و چشـم نواز و بسیـار زیبـا است . این اسب گـرانتریـن اسب دنیـا به ارزش " ۲٫۵ میلیون دلار " آمـریكـا است كه در اختـیار یك خانـم مـیلیـاردر آمـریكـایی است. این اسب رنگی شبـیه گوزن طلایی و درخششی شبیه فلـز دارد. از سـایر مشخصات ظاهـری این اسب می توان گفت كه ؛ بلنـد بالا، پوشش موی صاف به رنگ طلایی مـتالیـك، چشمانی بادامی شـكل روشـن، عضلات شانهای به سمت بالا، عقب و بسیار قـوی، قفـسه سیـنه دارای فـرورفتـگی قـوی و زیبـا، پاهای كشیده و باریك مناسب برای دو و پـرش با مـانع ، یال و دم نازك و خوش فـرم، چربی بدن بسیـار اندك و سرتاسر بدن همـانگـونه كه مشـاهده مـی كنیـد، عضـلانی است.
نظر اندیشمندان جهان درموردپارسیان(هخامنشی)
+0 به یه نماكس وبر
« سرانجام به « آتن » خواهیم رسید .
به تمدن پرمایه و پرتنوعی كه « آتن » به میراث برده بود ، و در ماراتن دلیرانه از آن دفاع كرد »
ویل دورانت
«در جنگ یونان و ایران به واسطة پیروزی قاطع ماراتون ، افتخار عمده نصیب آتن شد»
برتراند راسل
«این فیلسوفان آتن ، میلط ، سیراكوز و اسكندریه بودند كه ساكنان اروپای كنونی را به دیگر انسان ها برتری بخشیدند ، اگر خشایارشا در سالامین پیروز شده بود شاید ما هنوز بربر بودیم»
ولتر
« از زمان بوسوئه تاكنون ، همة مورخان ، ماراتون و سالامیس را چرخشگاه راستین تاریخ دانسته اند كه در آن پیروزی روح بر ماده ، آیندة جهان و آزادی را نجات داده است»
ویكتور دوروی
« (به كسانی كه در برابر ایرانی ها جنگیدند:) آن مردان تنها پدران ما نیستند بلكه پدران آزادی نیز هستند»
افلاطون
«بی جهت نیست كه نامهای ماراتن ، ترموپیل ، پلاته ، و سالامین در تاریخ با درخشندگی پرتو افكن اند : آری ، در این نبردها بوده كه آزادی پیروز شده و برای نسلهای آینده تأمین گشته است ... فكر این توانایی بی كران را دارد كه به خود ، به خلوتسرای خود و به آزادی خود بازآید ، این «به خود بازآمدن» كه به هر حال می بایست صورت پذیرد ، در یونان صورت پذیرفت ، در یونان بود كه شعور انسانی به وجود خویش پی برد ، خود را بازشناخت و جهان را همگوهر خود ساخت ... علم به آن كیفیت كه مستقل از حالات و شرایط خاص ، كلی و تعقلی محض باشد ، به این سبب در یونان پدید آمد كه اندیشة انسانی برای اولین بار در آن سرزمین جلوه گاه آزادی فكر شده است»
شارل ورنر
«اگر پارسها در جنگ ماراتون پیروز می شدند ، تاریخ غرب به پایان می رسید ، نظام دموكراتیك كنونی ، فرزند خلف سیستم یونانی است»
توماس كاهیل
«آتنیان با شهامت ناشی از ناامیدی جنگیده بودند و نیروهای شاه بزرگ را (در ماراتون) شكست داده بودند ، تأثیر روحی آن عظیم بود و بازتاب آن امروز نیز ابداً از بین نرفته است ، نیروهای آسیایی متحمل شكست سختی شده بودند و یونان نجات یافته بود»
دولاپورت
«با این حادثه (ماراتون) ، عقل و آزادی ، بر ماده انگاری و استبداد شرقی پیروز شد»
گیورس
«این یك ظرافت هوشیارانه بود كه خدا وقتی میخواست نویسنده شود، زبان یونانی خواند»
نیچه
«حتی نام یونان در دلهای مردم فرهیختة اروپا تأثیر ویژة خود را بر جای میگذارد »
هگل
«ایتالیا مادر و یونان نیای ماست»
ویكتور هوگو
«تمدن یونانی ، همانا پرمایه ترین فرآورده تاریخ است»
ویل دورانت
«اگر این درست است كه ویالون كاملترین ابزار موسیقی می باشد ، پس یونان ، ویالون تفكر بشری است»
هلن كلر
« مهم ترین شاخصة این تمدن ، شعار بنیادی ملّت یونان است كه بر پرچم آنها نقش بسته است : یا مرگ یا آزادی »
مجید نصرآبادی
«فیلم ها ، هنر جاودانه هستند ، هنرجدیدی از درامای یونانی»
اریك جانسون
«برای یونانیان آن زمان ، آزادی ارزنده ترین متاعی بود كه شرق و غرب را متمایز می ساخت ، نظام حكومتی شرقی استبدادی بود»
ادیت همیلتون
the greeks of antiquity already were westerners in the true sense of the world , we westerners should all be making pilgrimages to marathon
«... بایسته است كه همگی ما غربی ها به اتفاق به زیارت ماراتن برویم»
آندره زیگفرید
«ما ، همه یونانی هستیم»
پرسی شلی
«جز نیروهای كور طبیعت ، هیچ چیز در این جهان حركت نمیكند ، مگر اینكه در ریشة خود یونانی باشد»
سر هنری ماین
«فلسفه غرب ، میراث یونان برای فلسفه غرب است»
برتراند راسل
«دموكراسی آمریكا در سال های نخست خود به دموكراسی یونان بی شباهت نبود...ثروتمندترین شهروندان یونان معمولاً پنج برابر بیش از خرده مالكان كوچك درآمد داشتند ، این اختلاف درآمد به مراتب كمتر از اختلاف درآمد كنونی در غالب جوامع مدرن است... آنچه حتی از دموكراسی هم مهمتر است سنت بحث آزاد یونانی است»
توماس كاهیل
«اشاره كوچكی به یونان ، اذهان را از والاترین احساسات مملو میكند»
پرزیدنت جیمز مونرو
«چه پیش از دورة درخشان آتن و چه پس از آن ، هیچ جایی كه جمعیتی در این حدود داشته باشد ، خود را توانای آفرینش آثار عالی و بزرگ نشان نداده است ... دموكراسی آتن.،از برخی جهات بیش از هر نظام جدیدی دموكراتیك بود»
برتراند راسل
« یونانیان حتی پس از مهاجرت و ترك یونان ، با وطن بیگانه نمی شدند بلكه هرجا می رفتند فرهنگ وطن و احیاناً حتی مشتی از خاك آنرا با خود می بردند ، از اینروی دریای مدیترانه ، تقریباً هزارسال دریاچه ای یونانی و كانون عالم بود »
ویل دورانت
« سعادت ِ كشف ِ اصل و قاعدة ترقی از آن ِ قومی است كوچك ، و آن قوم یونانی است »
تئودور گمپرتس
« اگر ملتی بودند كه سیمای جهان را دگرگون كردند ، این مردمان یونانیان قرنهای ششم و پنجم پیش از میلاد بودند ، بدون آنها ما بی شك جز آنی بودیم كه اینك هستیم »
سی.ام . بورا
«قوانین ما ، ادبیات ما ، دین ما ، هنر ما ، ریشه در یونان دارند»
پرسی شلی
«یونانی فكر كنیم»
گئورگ گادامر
«افلاطون و ارسطو بزرگترین فیلسوفان دوران ها بوده اند،افلاطون به عنوان یك فیلسوف در میان آن دو بزرگتر است ؛ در واقع بزرگترین فیلسوف تا زمان حاضر ؛ امّا اگر افلاطون بزرگترین فیلسوفان است ، ارسطو بزرگترین نابغه ی همه كاره است . او فلسفه را ابداع نكرد ، او علم را اختراع كرد و او نه تنها پیشگام بزرگ زیست شناسی ، جانورشناسی ، روانشناسی و سایر علوم بود ، او پدید آورندة كل ایده یك رشته علمی بود.»
آنتونی كنی
«عصری كه بین زادروز پریكلس و مرگ ارسطو واقع شده ، بی شك چه در حد خود و چه با اشاره به اثراتی كه در سرنوشت ِ بشر ِ متمدن داشته است ، به یاد ماندنی ترین بخش از تاریخ جهان است»
پرسی شلی
« تمام فلسفة غرب پانوشتهایی بر افلاطون است »
آلفرد وایتهد
«ایلیاد و اودیسه ، آغاز ملیت یونانی و آغاز ادبیات غرب است»
توماس كاهیل
«در ابتدا آفرینش های آگاهانه اقتدارهای جدید تقریباً بطور كامل نتیجه سروش های پیامبرانه و یا حداقل زائیده الهاماتی بود كه از هاله نبوت برخوردار بوده اند ، همین مسئله در مورد قوانین قانونگذاران و حكیمان هلنی/یونانی صادق بود»
ماكس وبر
«ابراهیم بت شكن ، به یونانی ها و رومی ها فلسفه و حكمت آموخته است»
ملاصدرا / رساله فی الحدوث
«مرا نیز خدا برای آن فرستاده است كه همواره شما را بجنبانم و برانگیزم و سرزنش كنم»
سقراط/آپولوژی
«مگر دیوانه باشیم كه دست التماس به درگاه همه خدایان برنداریم»
افلاطون/تیمائوس
«درام یونانی ، معماری یونانی ، مجسمه سازی یونانی یادگارهای فنا ناپذیر و جاویدان نبوغ و فرهنگ یونانی و شكوه و عظمت قوم یونانی اند ؛ امّا آن شكوه و جلال بدون فلسفه یونانی ناقص خواهد بودو ما نمی توانیم به نحو كامل فرهنگ یونانیان را ارزشیابی و تقدیر كنیم مگر آنكه چیزی از فلسفه یونانی بدانیم»
فردریك كاپلستون
« با وجود سخنانی كه از هراكلیت برجای مانده ، بشر چرا باز هم كتاب نوشت ؟! »
هایدگر
«همگی ما چه در واشینگتن زاده شده باشیم چه در تهران ، از لحاظ معنوی یونانی هستیم»
الیاس بیكرمن
« فلسفه چیزی جز حاشیه نویسی بر محاورات افلاطون نیست »
راسل
«اگر از ابزارهای ماشینی چشم بپوشیم تقریباً همه مظاهر تمدن دنیوی ما از یونان نشأت گرفته است . كلمات ، ورزشگاه ، حساب ، هندسه ، فن بلاغت ؛ كالبد شكافی ، شعر ، موسیقی ، فلسفه همه ریشه های یونانی دارند...شوقی كه یونانیان به بازی دارند ، حتی در هنگام جنگ هم مكتوم نمی ماند»
ویل دورانت
«یونان نقدیم ، مهد دانش و علوم و حكمت و سرزمین فلاسفه و حكمایی است كه تا نوع بشر در جهان است ، نام تمامی آن بزرگان جاوید و پایدار و آثار آنان ابدی و ماندگار خواهد بود و به راستی كه از غرائب روزگار و نوادر هوش و ذكاء بشری است كه در جهان باستان ، در زمانی كه بیشتر مردمان روی زمین در نهایت نادانی و جهالت به سر می بردند ، در یونان آن روزگار بزرگانی چون سقراط و افلاطون و ارسطو و صدها دانشمند دیگر ، در اوج آزادگی و وسعت نظر و عمق فكر ، آثاری بس عظیم و گران بها از خود به یادگار گذاردند كه برای ابد در تاریخ بشریت تابان و نورافشان برجای ماندگار خواهد ماند..یونانیان در فلسفه و حكمت پیشرو حكما و در نقاشی و هنر و مجسمه سازی و موسیقی ، سرمشق و پیشوای هنرمندان و در ادب استاد ادبای آیندگان بعد از خود بوده اند ، اكثر شعرا و نویسندگان بعد از رنسانس ، در همه كشورهای اروپایی ، پیرو شعرا و نویسندگان یونان باستان بوده اند»
محمد علی فروغی
آتن : چشم یونان ، مادر هنر و فصاحت
جان میلتون
«اغلب یونانیان باور دارند كه به جهانیان هرچیزی گرفته از فلسفه و علم تا ریاضیات و دموكراسی را هدیه داده اند و این آنها را بدین باور رسانیده است كه آنها نژاد برتر هستند»
ریستو استفاو
«آیا..تمدن منفجر می شود و به بربریت پیشاتاریخی بازمی گردد ؟ »
ماركوزه
«آنان كه از این نژادند (یونانی هستند) چون درگذرند در جرگه خدایان در می آیند و روی زمین میگردند ، آدمیان را یاری میكنند و بلاها را از آنان دور می سازند»
افلاطون
«در تمام تواریخ كشورهای شرق ، یك نشانه هم كه نمودار فكر آزاد باشد نیست »
منتسكیو / روح القوانین
« «نژاد نگهبانان باید پاك نگهداشته شود» افلاطون در دفاع از این..استدلال..میگوید كه ما جانواران را با دقت بسیار پرورش می دهیم در حالیكه از نژاد خودمان غفلت می ورزیم»
كارل پوپر
«از آتن است كه این آثار شگفت انگیز كه در همه اعصار..همچون الگو به كار می روند نشأت گرفته است ، تصویر لاكه دمون (اسپارت) درخشش كمتری دارد ، مردمان دیگر می گفتند : در آنجا (آتن) انسان های بافضیلت متولد می شوند ،حتی هوای آن سرزمین گویی فضیلت القا میكند»
ژان ژاك روسو
«آزادی در جامعه سرمایه داری همیشه در حدود آزادی در جمهوری های یونان باستان باقی می ماند»
ولادیمیر لنین
«نور یونان چشمانم را گشود ، به منافذ پوستم نفوذ كرد ، تمام هستی مرا فزونی بخشید»
هنری میلر
«امروزه عقیدة حاكم این است كه اندیشة یونان در برابر فكر شرقی ، می توان گفت استقلال تام دارد و ذاتاً مخلوق ذهن مردم آن مرز و بوم است»
ورنر یگر
«یونانیان به خوبی از راز آن دنیای پنهان باخبر بودند . بزرگی و عظمت روحشان در آن بود كه تسلیم آن جهان نمی شدند ، بلكه با آن می جنگیدند و همین برای آنان به معنای آری گفتن به جهان بود»
نیچه
«هنگامیكه ایرانیان به یونان هجوم آوردند ، جولانگاه فلسفه تغییر و به جانب مغرب نقل مكان كرد و در نواحی جنوبی ایتالیا و صقلیه (سیسیل) یعنی در همان جا كه یونانیان شهرهایی بنیاد نهاده اند ، جایگزین شد»
شارل ورنر
«این است فرق یونان و مشرق زمین ، اندیشة شرقی معرفتی است تجربی كه اغراض سودجویانه بر آن سیطره دارد ، حال آنكه اندیشة یونانی علمی است مبری از غرض و دارای اعتبار همگانی ، چون یونانیان معتقدند كه پژوهش علم باید به خاطر خود علم باشد . نه تنها فلسفه ، این دانش شاهانه را آفریدند بلكه آنرا به نوعی به غایت كمال رسانیدند ... حكمت یونان با بسط و گسترشی كه یافت به فلسفة افلاطون و ارسطو منتهای گشت و به چنان رفعتی رسید كه هنوز در حد اعلی جای دارد . این فلسفه نمونه ای از ژرفترین و درست ترین معرفت را كه همیشه بجای خواهد ماند ، به دست داد»
ورنر یگر
« در پیرامون یونان ، امپراطوری هایی بودند مانند ایران و كارتاژ كه خطر تجاری یونان را دریافتند و با یكدیگر اتحاد كردند تا آنرا در هم كوبند و به صورت تابعی بی آزار درآوردند ، ... مرز یونان را كه به قول سیسرون حاشیه ای یونانی بر جامه ای بربری بود در هم میشكستند و تمدنی را كه قادر به دریافتش نبودند به انهدام می كشانیدند . آزاد بودن و آزاد اندیشیدن و آزادگفتن و آزادكوشیدن كه ذات حیات یونانیان محسوب می شد ، از لحاظ اقوام پیرامون یونان حرمتی نداشت ، همه این اقوام - جز فینیقیان - به حكومتهای مستبد خود تمكین می كردند ، ارواح خود را به خرافات می سپردند ، و تجربه كمی در اثرات آزادی و زندگی عقلایی داشتند . از اینجاست كه یونانیان همه اقوام بیگانه را ، بی تفاوت ، « بربریان » خوانده اند و بربری كسی است كه به اعتقادات بركنار از عقل ، و حیات دور از آزادی خرسند باشد ، ... زمانی فرا می آید كه «بر سر تصاحب جسم و جان یونان» جدالی بزرگ بین دو جهانبینی ، یكی رازوری مشرق زمین ، و دیگری خردگرایی مغرب زمین در میگیرد. در عصر پریكلس ، قیصر ، لئوی دهم و فردریك اول خردگرایی پیروز می شود »
ویل دورانت
«این نكته ناگفته نماند كه اصل آزادی كه اندیشة یونانی را جان تازه بخشید نه همان در زمینة دانش و فلسفه ، بلكه همچنین در زمینة هنر و سیاست جلوه گر شده است ، بر خلاف هنر شرق ، هنر یونان بیان كنندة آزادی فكر انسانی است.»
شارل ورنر
«فكری كه بر ماده دست می یابد و صورتی بدان می دهد كه منطبق با ماهیت او است.بی جهت نیست كه می بینیم نقوش و تصاویر مصری بی حركت و مبهوت می نماید و برعكس در نقوش و تصاویر یونانی آزادی و اعتدال در حركت ، چشمگیر است ، و باز بی سبب نیست كه احساسات و حیات نفسانی در بطون آثار هنری یونانی قابل درك است. هنر شرقی ، تجریدی محض و بی نام و نشان است و از سنّت سرچشمه می گیرد ، لیكن هنر یونان نوعی نوآوری است كه با توسل بدان ، فرد در مقابل جمع قد علم می كند و اصالت احساس و اندیشه و خلاصه گوهر شخصیت خود را نمودار می سازد ؛ همین آزادی در سیاست یونان جلوه گر شد و مفهوم «شهروند» را پدید آورده است ، جوامع شرق گروههایی بودند بی انگاره ، كه گله وار زیر یوغ حاكم جبار كمر خم كرده بودند ، فقط در یونان بود كه فرد انسانی به اعتبار خود واقف گشت و دانست كه قانونگذاری از اختیارات شخص اوست ، آن هم نه قانونی دلبخواهی ، بلكه قانونی كه با نوامیس جاودانی حاكم بر طبیعت سازش داشته باشد ... جامعة یونان برای نخستین بار در تاریخ ، بصورت اجتماعی از مردان آزاد درآمدكه در حاكمیت دولت سهیم بودند ... فلاسفة رواقی حتی بردگان را برادران خود پنداشتند»
ورنر یگر
«هنگامی كه یونانیان ، این مردان آزاده ، در برابر ایرانیان پایداری می كردند در واقع مرزی را تعیین می نمودند كه تاریخ از ایشان به ما انتقال داده است»
آندره زیگفرید
«نظام دموكراتیك یونانی ، در یك دولت-شهر ، آتن پدیدار شد ، اما مدتها پیش از آن نیز یونانی ها از حق بحث آزاد كه در سایر كشورها وجود نداشت ، برخوردار بودند»
كاهیل
«آزاداندیشی یونانی و علاقة وافر آنان به هنر جامعه ای آفرید كه در وهلة نخست در جستجوی یك نظام سلطه گر كارآمد نبود ، یونانیان در اوج مدنیت خود ، نسبت به سرنوشت بشریت خوش بین بودند . در تمام تاریخ آتن ، سقراط تنها اندیشمندی بود كه تحت شرایطی ویژه به شهادت رسید ،.. با این حال مرگ او با جام زهر مرگی كم درد بود ... یونانیان بر خلاف رومیان نمی خواستند مرگ را با زجر و شكنجه بیامیزند»
ادیت همیلتون
«پایان ِ پیروزمندانة جنگ های مادی ، باعث شكوفایی تمدن قدیم یونانی شد ... و اگر ایرانیان پیروز می شدند این تمدن از شكوفایی باز می ماند.»
آندره آیمار و ژانین اوبوآیه
«اسكندر مقدونی ، ناشر سخاوتمند شكل عالی فرهنگ است»
روبر كوئن
«شكوه یونانی ، تواضع ، منطق و كنترل نفس ، همه و همه از بین می روند ؛ زیرا اسكندر پارسی می شود ! »
همیلتون
«اسكندر از لحاظ نیروی بدنی ، غایت آرزوی هر جوانی بود»
ویل دورانت
«اسكندر تشنه دانش بود ، و هر چه سنش بالا میرفت آتش اشتیاقش بیشتر میشد»
پلوتارك
«شخصا ترجیح میدهم كه در دانستنیها و تعالی ، برتر از دیگران باشم تا در بسط قدرت و تسلط بر كشورها»
اسكندر به استاد (ارسطو)
«نیمه شبی اطرافیانش (اطرافیان اسكندر) زن زیبایی را به چادرش بردند، اسكندر از او پرسید : « چرا به این دیری آمدی؟ » زن جواب داد « صبر كردم تا شوهرم بخوابد » اسكندر زن را روانه كرد و مستخدمان خود را سرزنش نمود كه : «كم مانده بود در اثر عمل شما زناكار شوم»»
ویل دورانت
«تاریخ به یاد ندارد كه هیچ سیاستمدار، و كمتر از آن هیچ سرداری ، در صداقت و رأفت و صمیمیت و محبت ِ بیشائبه و خوش نیتی و سخاوتمندی نسبت به دوست یا دشمن به پای او (الكساندر مقدونی) برسد ... با مهربانی خود قلب سربازان را میربود ، جانشان را به خطر میانداخت ، ولی نه با بی اعتنایی ، انگار كه درد یك یك زخمیها را حس میكرد . همانطور كه قیصر ، بروتوس و سیسرون را عفو كرد و ناپلئون ، فوشه و تالران را بخشید، اسكندر نیز از سر تقصیر هارپالوس درگذشت. هارپالوس خزانه دار او بود، كه خزانه را برداشت و گریخت و سپس برگشت و طلب بخشش نمود . اسكندر او را بخشید و در میان اعجاب حضار دوباره مامور خزانه اش كرد ، كه ظاهراً نتیجه عملش مثبت بود... شهرت او به سخاوتمندی در جنگها بسیار كمكش میكرد . بسیاری از دشمنان تن به اسارت او میدادند ، و شهرها از غارت او نمی هراسیدند و دروازه های خود را به رویش میگشودند... برای احراز موفقیت ، هر مسئولیتی را میپذیرفت و با هر خطری رو به رو میشد. در خایرونیا اولین مردی بود كه به دسته مقدس تبیها حمله برد. در گرانیكوس از هیچ عملی دریغ نكرد ، و به قول خودش «اشتیاق به روبه رو شدن با خطر» او را میكشاند. در مقابل این كشش معمولاً چنان تسلیم میشد و منظره و صدای میدان جنگ او را چنان سست و بیخود میكرد كه وظایف و مسئولیتهای مقام سرداری را فراموش میكرد و با سر به هر جا كه جنگ مغلوبتر بود میتاخت. بارها سربازانش از ترس از دست دادن او به التماس می افتادند كه به پشت جبهه برگردد...اسكندر به سربازان الهام میبخشید و احتمالاً سردارانش ، كه مردان قادری بودند، بقیه امور یعنی تشكیلات و تربیت سربازان و تاكتیك و استراتژی را اداره میكردند. او سربازان خود را با قوه تصور و آتش خطابت..و آمادگی و صمیمیتی كه در سهم بردن از سختیها و رنجهای آنها نشان میداد، به پیش میبرد.بدون شك ، وی حكمرانی توانا بود ، بر سرزمینهایی كه غلبه كرده بود با مهربانی و ثبات قدم حكم میراند، نسبت به قراردادهایی كه با فرماندهان و شهرها میبست وفادار بود، و هرگز متحمل جور و ستم ایادی خویش بر ملل زیردست نمیشد. در تمام هیجانات و آشوب لشكركشیها یك هدف بیشتر در افق افكارش نداشت ، كه حتی مرگ هم نتوانست بر آن غلبه كند : متحد ساختن دنیای شرق مدیترانه به صورت یك دنیای فرهنگی واحد، زیر لوای تمدن گسترش یابنده یونان.»
ویل دورانت
« [اسكندر] به كوچكترین بهانه به اشخاص نامه مینوشت و سر دوستی باز میكرد ... در ایران ابتدا لباس بربرها (خارجی) را در بر كرد، شاید برای اینكه كار متمدن كردن ایرانیها را سهلتر كند، زیرا هیچ امری زودتر از اقتباس راه و رسم زندگی مردم آنها را رام نمیكند»
پلوتارك
«اسكندر امیدوار بود كه به عنوان قهرمان یونانیها با ایران بجنگد، ... به او خبر رسیده بود كه ایران میتواند یك میلیون نفر بسیج كند ، حال آنكه جمع لشكریان او از سی هزار پیاده و پنج هزار سواره نظام تجاوز نمیكرد . با این وجود ، «آشیل جدید» دوازده هزار سرباز به سركردگی آنتیپاتر در مقدونیه گذارد كه مواظب یونان باشد و در سال 334 دست به گستاخانه ترین و مهیج ترین لشكركشیهایی زد كه تا به آن روز در تاریخ پادشاهان سابقه نداشت.
سرنوشتش این بود كه یازده سال دیگر زندگی كند ، ولی روی اروپا و وطنش را دیگر نبیند ... پیشرفت موفقیت آمیز مقدونی ها در صحرای سینا در مصر مجددا آغاز شد ، و چون اسكندر خدایان مصریها را مورد احترام قرار داد، مصریها ، كه از زیر یوغ ایرانیها خلاص میشدند، اسكندر را به مثابه ناجی آسمانی خود استقبال كردند... در آخر سال 331 به شوش رسید. مردم شوش، كه هنوز خاطره شكوه ایلام را داشتند، از او چون نجات دهنده ای استقبال كردند...سپس با سربلندی به دنیای یونان اعلام كرد كه یونان دیگر كاملاً از تحت رقیب ایرانیها درآمده است...پس از عبور از رود سند، پوروس شاه را شكست داده، اعلام كرد كه تا رود گنگ خواهد تاخت، ولی سربازانش دیگر پیشتر نرفتند. اسكندر التماس كرد و سه روز تمام با سربازانش قهر كرد و از چادر خارج نشد، ولی سربازان دیگر خسته شده بودند. ناچار خشمگین و دل آزرده برگشت و رو به جنوب نهاد و از میان قبایل دشمن با چنان دلیری عبور كرد كه سربازانش از اینكه نتوانسته بودند رویاهای او را جامه عمل بپوشند میگریستند. وی اولین كسی بود كه از دیوارهای شهر مالیا به شهر پرید. پس از او دو نفر دیگر نیز به همین ترتیب وارد شهر شدند كه نردبان شكست و هر سه میان دشمن تنها ماندند. اسكندر به تنهایی آنقدر جنگید تا از درد زخمهایش از پا در آمد. در این هنگام سربازانش وارد شده بودند و یكی پس از دیگری جانشان را برای حفظ پادشاه خود از دست میدادند. وقتی جنگ به انتها رسید، بدن نیمه جانش را به چادرش بردند و در راه هر كه به او میرسید لباسش را بوسه میداد. پس از سه ماه بیماری، به راهپیمایی خود ادامه داده، رود سند را پشت سر گذاشت و بالاخره به اقیانوس هند رسید. در آنجا قسمتی از نیروهای خود را از راه آب به فرماندهی نئارخوس مراجعت داد. نئارخوس با مهارت كامل نیروها را در آبهای ناشناس به مقصد رساند. اسكندر بقیه سربازان را شخصاً در امتداد سواحل هندوستان و از میان صحرای بلوچستان عبور داد. مشقاتی كه سربازانش در این راه متحمل شدند با آنچه سربازان ناپلئون در مراجعت از مسكو دیدند ، برابری میكند. گرما هزاران نفر و تشنگی هزاران نفر دیگر را از پای درآورد. اندك آبی یافتند. آن را نزد اسكندر آوردند، ولی وی عمدا آن را به زمین ریخت... ارسطو به او گفته بود كه با یونانیها چون «آزادگان» و با بربرها چون بردگان رفتار كند...[اسكندر] سد مابین یونانی و «بربر» را شكست، راه نفوذ موازین تمدن یونانی را باز كرد، درهای آسیای نزدیك را به روی تمدن یونانی گشود ، و حتی تا باكتریا شهرهای یونانی بنا كرد. شرق مدیترانه را چون تارهای عظیم بازرگانی به هم مرتبط ساخت ، و تجارت را آزاد و تشویق نمود. ادبیات و فلسفه و هنر یونانی را به آسیا آورد... مردم او را مانند ناپلئون ستودنی میدانند ، زیرا یك تنه علیه نیمی از دنیا برخاست ، و ما را به نیروی شگفتی كه بالقوه در طبیعت انسان است تشجیع و امیدوار ساخت . علاوه بر آن ، ... ما نسبت به اسكندر احساس همدردی و «محبت» میكنیم ، زیرا میدانیم كه جوان سخاوتمند و پرمحبتی بود ، دلیری توانا بود ... در تمام جنگها و خونریزیها، اندیشه «تعمیم روشنایی آتن» به دنیای وسیعتری را مقابل دیدگانش داشت.»
ویل دورانت
« اولاً تاریخ قدیم شرق مطلقاً افسانه ای است، و ثانیاً در دوره ای هم كه تا حدی قطعیت پیدا می كند، تاریخ سیاسی شرق تقریباً بی اهمیت است ... هوس رانی های خودكامگان نادان و ستمگر و خون آشام ، شورش های حكام ، عوض شدن پیاپی سلسله های سلطنتی ، تغییر دائمی وزیران، انسانیت به كلی مفقود ، نه صدایی از طبیعت و نه جنبشی راستین و اصیل از سوی مردم ، در این دنیای ِ یخ زده چه می توان كرد؟»
ارنست رنان
«شرق از همان آغاز استبدادی بوده است»
همیلتون
«در ایونیا و شهرهایی مانند آن ، كه تحت تأثیر فرهنگ شرقی قرار دارند تسلیم شدن در برابر عاشق ننگ است ، زیرا كه در آن شهرها كه حكومت استبدادی دارند اصولاً عشق ورزی با پسران و همچنین دلبستگی به دانش و ورزش ، زشت شمرده میشود»
افلاطون
« سرنوشت محتوم تمام امپراطوریهای ِ آسیایی این است كه مطیع اروپا شوند »
هگل
....
« یك نفر در اتاقی كه درِب آن قفل نیست و بسـمت داخــل باز اسـت مادامـی كـه بـه ذهنش خطور نكند به جای فشردن درب ، آنرا بكشد ، در آن محبوس خواهد بود. مسائل فلسفــی مـانند فشـردن آن در [بـی معنـا] هستند »
لودویگ ویتگنشتاین
« تأثیر بگذار وگرنه تأثیر میگذارم»
برتراند راسل
افتخار جهان ترك شهید كربلا اسلم الترك
+0 به یه ناسلم(سلیمان)بن عمرو تركی
از نژاد ترك بود.صوت قرآنش محزون و دلنشین بود. شاعر بود و نویسنده و امام همواره اورا میطلبید تا نامه هارا بنویسد.
تیر انداز و كماندار بودو كاتب امام حسین «ع» به شمار میرفت.قاری قرآن و آشنا به عربی بود.برخی نام او راسلیمان و سلیم هم نوشته اند.
سیمایی نمكین وبیانی زیبا داشت.قصه گوی كودكان بود و همین او را محبوب كودك و پیر وجوانش ساخته بود.در كربلا خیمه او تا خیمه مولایش علی بن حسین(ع)چندان فاصله نداشت.(اسلم غلام امام سجاد ع بود)روز عاشورا فرارسیده است.ساعتی از بارش تیرهای دشمنان گذشته است.بیش از پنجاه تن شهید بر خاك افتاده اند. صدای گریه و العطشِ خیمه ها فضا را پر كرده است.غم و اندوه سرتاپای اسلم را فراگرفته است.به سوی امام عاشورا می شتابد و در حالی كه شانه هایش از گریه می لرزد عرض میكند:مولای من!مرا اذن میدان میدهید؟دوست دارم در مقابلتان جان فشانی كنم . امام دستانش را میگیرد و می گوید: برخیز اسلم،مگر تورا به فرزندم سجاد نسپرده ام؟!از او اذن میدان بخواه.اسلم بر میخیزد ولی در دلش غوغایی است.خدایا نكند امام سجاد اذن ندهد؟!اگر اذن ندهد التماسش میكنم به زهرا(س) سوگندش میدهم...
به خیمه علی بن حسین میرسد.دست امام را میبوسد.سر بر دست های امام میگذارد وبا صدایی لرزان و گریان میگوید:مولاجان آیا اذن میدانم میدهی؟قول میدهم جانم را در راه پاسداری ازحریم اهل بیت قربانی كنم،به عصمت زهرا (س)سوگندت میدهم...
امام نیم خیز میشود،چشم درچشمان اشكبار اسلم لبخندی میزند و میگوید:اسلم تو یار وفادار مایی.به پاس این همه خوبی ها از این پس تو آزادی.شادی سرتاپای وجود اسلم را پر كرده است زانوان امام را میبوسد ونزد حسین(ع)باز میگردد.سیدالشهداء از نگاهش میخواند كه پیروز بازگشته است و به او اذن میدان میدهد. اسلم آنچنان باشتاب میرود كه گویی نگران تغییر تصمیم امام است.ناگهان اسلم باز میگردد.این كه اسلم چرابازگشت پرسشی بود كه در چهره ها به خوبی نمایان بود.اسلم به خیمه ها میرود،سلام میكند و میگوید: دوستان كودك من! مرا ببخشید اگر در مورد شما كوتاهی كردم. چه بسیار شعر و قصه كه برایتان گفتم واكنون میروم تا خود شعر و قصه فردا باشم.كودكان میگریستند و اسلم نیز میگریست و میرفت.نبرد اسلم شروع شد. كودكان بی تاب از خیمه ها سَرَك می كشیدند تا عاقبت دوست قصه گوی خویش را ببینند. رجز اسلم در میدان پیچد.البحرمن طعنی و ضربی یصطلی
والجو من سهمی و نبلی یمتلی
اذا حامی فی یمنیی ینجلی
ینشق قلب الحاسد المبخل
از برق شمشیر و نیزه ی من دریا آتش می گیرد
و هوا از تیرهای من پر می شود
هنگامی كه شمشیر در دست راست من برهنه شود،
قلب بخیلان كوته دل و حسودان متكبر را می شكافد.
برخی مورخان نیز گویند وی زمانی كه برای جهاد راهی میدان شده بود، چنین می خواند:
امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشیر النذیر
امیر و سالار من حسین است و چه نیكو امیری!
اوست مایه ی سرور دل پیغمبر بیم دهنده و مژده دهنده
اسلم می كُشت و پیش میرفت.زخم های اسلم بیشتر و بیشتر میشد.حلقه محاصره تنگ شد. كم كم صدای اسلم نیزخاموش شد،خم شد و بر خاك افتاد. امام(ع)به شتاب عقاب خود را به او رساند.سر اسلم را بر دامن گرفت و گونه بر گونه اش نهاد یعنی همان كاری كه با علی اكبرش كرد.اسلم از امام تقاضا كرد تا یاریش كند تا دست بر گردن امام اندازد.وقتی دست خود را برگردن مولایش یافت درهق هق گریه زمزمه كرد: من چقدر خوشبختم كه آفتاب را در آغوش میگیرم.
ودر روایت دیگر امده است
اسلم چون تیرانداز و كمانداری ماهر بود، شجاعانه جنگید و عده ای از لشگر عمر سعد را به هلاكت رساند و خود نیز از شدت زخم و عطش بر زمین افتاد. هنوز در تنش اندك رمقی مانده بود كه امام حسین علیه السلام به بالین او آمد و گریست و صورت خود را بر روی صورت او گذاشت. اسلم چشمان خود را باز كرد و امام را كنار خود دید كه چهره اش را به گونه ی او گذاشته. تبسمی كرد و عرضه داشت «مثل من كیست كه فرزند رسول خدا صورت به صورت او نهاده باشد؟!» آن گاه در آغوش امام حسین علیه السلام جان به جان آفرین تسلیم كرد. (برخی مورخان نام او را "سلیمان" و "سلیم" نیز نوشته اند).
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- تاریخ امام حسین به نقل از: تاریخ طبری، مقتل الحسین، بحرالعلوم، اعیان الشیعه، مقرم
2- عنصر شجاعت
3- فرهنگ عاشورا
4- عاشورا، غمبارترین روز تاریخ
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع :زبان وادبیات تركان خراسان
نوحه غلام ترك حضرت ابا عبداله(ع)
(ایكی دیللی = ملمّع = بزبان تركی و فارسی)
شاعر اهل بیت : دلخون
حاضیرلایان : محمد خسروی
در كرب وبلا زین العباد یك غلام تركی داشت
آن غلام را اصل نصب آثار بزرگیداشت
چون داشت بسر شور و شعف طرفه ساز و برگی داشت
در خدمت شه بودیتا زمان عاشورا
روزی كه درآن وادی رستخیزشدبرپا
روزی كه شه تشنه لبان بی مونس و یاورشد
بی حضرت عباس جوان بیقاسم و اكبرشد
بی یارو مددكارحسین بی مونس و یاورشد
درخدمت سلطانبیمار با دلیل آمد
ازبرای جانبازی آن عبد ذلیل آمد
با زبان تركی بنمود عرض آن یل فرزانه
وئر اذن منه تا كی گئدیمبو بلالو میدانه
تااینكه باتوم لاله كئیمین میداندا قیزیل قانه
میدانداقالیب یالقوز شاه یثرب و بطحا
هرلحظه چئكیر دئیلدن نعره و اغوثا
بعدعلی اكبر منه بو زیئندلیق حرام اولدی
هم بخت سعادت منه بو دنیاده تمام اولدی
بیرغلام ترك روسیه نائب امام اولدی
القصه گرفت از شه دین او رخصت میدان را
بنمود وداع او اهل بیتگریان را
بانوان برج حرم سلطان غریبان را
رو بسوی میدان شد آن غلام نامآور
تااینكه رسید آن دم در مقابل لشكر
گردید مقابل بر عدو چون شیر نیستانی
با بسته پروبال و دلیپر سوزش پنهانی
با زبان تركی بنمود آن لحظه رجز خوانی
ای فرقه ئ بیانصاف ای تخم شیاطین لر
ای ملت - ئ لامذهب دشمنان پیغمبر
ای فرقه ی بی عار بیلون خانه زاد دینم من
من نوكر درگاه آقام زین العابدینم من
ظاهرده اگر روسیه هم باطینده آقم من
بو حسین بییاور نور چشم زهرا دور
شانین ده بو مولانین هل عطا و طاحا دور
بوحسین كی میهمان دور سیزه بو جان پیمبردور
فرزندامیرالمومنین نورچشم حیدردور
صاحب علم روزجزا سرفرازمحشردور
رحم ائدونروان اولمیش گوزلرئیندن قان یاشی
بئش جوانو دوقرالمیش اولمیش یئددیقارداشی
از بعد رجز خوانی او آن لشكر دون كافر
چون طایفه مور و ملخگشتند هجوم آور
بگرفتند او را به میان چون نگین انگشتر
چون زخم تنش كاریبروی زمین افتاد
یك رعشه بر اندام جبریل امین افتاد
افتاد چو بر روی زمین آن غلام نام آور
رو كرد به شاه شهدا كی ایحسین بی یاور
ادركنی دخیلم سنه من ای شاه بلند افسر
ای پادشه خوبانخود را برسان بر من
مشتاق ملاقاتم قربان سنه جان و تن
تا صدای ادركنی او بر گوش حسین آمد
چون باز شكاری بسرش شهحرمین آمد
به نهاد بزانو سر او اشكش زد و عین آمد
فرمودخوشا حالت ای جوانخوش منظردل خون از برای تو نوحه می كند ازبر