اوچ گونبز” اورمیه استوار و باشکوه، ایستاده از دل تاریخ + تصاویر

یازار :

+0 به یه ن



 

بنای با شکوه و تاریخی”اوچ گونبز” اورمیه یادگاری برجای مانده از دوره سلجوقیان و قرن ششم هجری است که همچنان استوار و پابرجا تاریخ کهن این سرزمین را روایت می کند.


شهر سه هزار ساله اورمیه، که چندی پیش در فهرست ۱۰۰۰ شهر فرهنگی جهان در یونسکو نیز به ثبت رسید اماکن و بناهای تاریخی فراوانی دارد که کم توجهی به آنها به سبب فقدان شناخت کافی مسئولان چند دهه ریشه دوانده است.

آگاهی نداشتن بخش اعظمی از شهروندان از ارزش های یک بنای تاریخی در شهری مثل اورمیه یک دلیل بیشتر ندارد و آن اینکه شیوه معرفی بنایی کهنی همچون “اوچ گونبز” ارومیه چندان تاثیرگذار نبوده که در دل مردمان این شهر و حتی مجاوران این مکان تاریخی قرار گیرد.
اصالت قائل شدن به یک اثر باستانی و تاریخی نخست باید در احترام به پیشینه حقیقی آن متبلور باشد آن سان که افکار عمومی حقیقتاً بتوانند بپذیرند که اثری کهن و تاریخی با صداقت و روشنی برایشان مورد معرفی قرار گرفته است.

اینکه برای معرفی یک اثری که در اورمیه به عنوان یکی از شهرهای مهم آذری زبان واقع شده در پی القاء نام های جدید باشیم و هویت یک بنا را که در نام محلی و حقیقی آن تجلی یافته است را تغییر دهیم کار صادقانه ای برای معرفی یک اثر تاریخی به شمار نمی آید.

 

وقتی بنای تاریخی “اوچ گونبز” به همین نام در شهر ترک زبان ارومیه مشهور بوده و اصولاً نامش نیز همین است چرا باید این نام ترجمه شود و معادل فارسی برای آن برگزیده شود؟

روشن است که وقتی بچه ای بدنیا می آید، نخست پدر و مادر طفل بر وی نامی را انتخاب می کنند و سپس حتی اگر اداره ثبت احوال باشد موظف به تمکین به انتخاب نام از سوی پدر و مادر برای بچه است و حق ندارد خودش نامی برای کودک انتخاب کند یا نام بچه را ترجمه کرده و چیز جدیدی خلق نماید.

معلوم نیست از چه زمان و چه افرادی، تمام همّ و غم خود را به کار گرفته اند تا اسم های ترکی اماکن تاریخی شهر ارومیه و استان آذربایجان غربی را به فارسی ترجمه کنند در حالیکه هیچ قانونی به هیچ کس حق و اجازه نمی دهد که یک اسم را ترجمه کنند.

پر واضح است که “اوچ گونبز” به عنوان یکی از عناصر تاریخی هویت بخش در شهر ارومیه نامی غیر از “اوچ گونبز” ندارد و ترجمه نام آن و در آوردن کلمه نامأنوس “سه گنبد” نه تنها کار غلط و اشتباهی است بلکه توهین به شهروندان این منطقه به عنوان صاحبان این تاریخ و تمدن نیز به شمار می آید.

تصور کنید یک ترک زبان به اصفهان سفر کند و “منار جنبان” این شهر را به ترکی ترجمه کرده و “ترپشن مناره” نامگذاری نماید، آیا این کار غلط نیست و سبب آسیب زدن به هویت تاریخی این بنا و پیشینه تاریخی شهر اصفهان محسوب نمی شود؟

 

بنابراین ترجمه اسم “اوچ گونبز” به “سه گنبد” کار غلطی است و بر همین اساس نهادهای متولی میراث فرهنگی این سرزمین، اگر در پی حفاظت از پیشینه تاریخ و تمدن منطقه هستند باید مظاهر این نامگذاری و ترجمه های غلط را برچیده و هر اثر تاریخی را با نام و شناسنامه حقیقی خود معرفی کنند تا شهروندان نیز بتوانند با هویت اصلی بناها و اماکن تاریخی آشنا شوند و با آنها ارتباط برقرار کنند.

رضا حیدری دانشجوی دوره دکترای باستان شناسی در دانشگاه مونیخ آلمان به عنوان یکی از پرسابقه ترین کاوشگران باستانی ایران به ویژه در آذربایجان غربی در گزارش پیش رو به تفصیل به معرفی اثر تاریخی و باشکوه “اوچ گونبز” ارومیه پرداخته و قسمت های مختلف این بنا را با دقت و وسواس مورد کنکاش قرار داده است.
وی می گوید: “اوچ گونبز” از قدیمی ترین بناهای اسلامی ایستاده در آذربایجان غربی است.

حیدری می افزاید: این بنا به عنوان یک مدفن و مقبره در گورستانی واقع شده که گویا زمانی خارج از شهر ارومیه بود اما اینک تقریبا” در بافت قدیمی شهر قرار دارد.

به گفته وی قدمت “اوچ گونبز” به دوران ترکان سلجوقی یعنی قرن ششم هجری قمری باز می گردد.
حیدری می گوید: این بنا دارای کتیبه هایی به خط کوفی است و در واقع گره چینی سنگی دارد یعنی سنگ های مختلف در کنار یکدیگر هم برای تزئین و هم برای متن نشانده شده اند.
وی می افزاید: یکی از این سه کتیبه بالای درگاه، دومی بر روی طاق ها و سومی بر فراز قاب تزئینی واقع شده است.

 

این باستان شناس تصریح می کند: بنای “اوچ گونبز”از سه گنبد یا همان گونبز مختلف تشکیل شده و حتی در جداره این بنا یک تزئینات مقرنس کاری مشاهده می شود و در واقع کل این تزئینات در داخل قاب کار شده است.
او می افزاید: طبقه اول این بنای تاریخی سردابه یا محل دفن است که صدا در مرکز آن به طرز زیبایی اکو می شود و اگر قاری در اینجا قرآن بخواند صدای قرائتش به زیبایی شنیده می شود.

حیدری می گوید: اگر بپذیریم که این بنا براساس کتیبه ای که در خارج از این محیط قرار دارد مربوط به دوران سلجوقی و قرن ششم هجری است پس این محراب قدیمی ترین محراب در آذربایجان غربی محسوب می شود.
وی می افزاید: به این محراب قدیمی کمتر توجه شده چون زمانی که شرف شاه نقاش تبریزی که محراب بی بدیل مسجد جامع ارومیه را کار کرده، یک ایده برای ایجاد محراب زیبای مسجد ارومیه دیده که متاسفانه در هنر اسلامی آذربایجان غربی کمتر معرفی شده است در حالیکه صدها و هزاران سال این محراب می توانست مایه ارتباط بین زمین و آسمان باشد.

 

وی با مورد توجه قرار دادن نشانه های موجود در داخل بنای “اوچ گونبز” می گوید: در این قسمت دست ها به عنوان شاهد هستند یعنی زمانی که اینجا را مرمت می کردیم هدفمان این بود که به مخاطب بگوییم که این مکان را مرمت کرده ایم.

 

حیدری می افزاید: در چهار سمت این قسمت، ۴ مقرنس گچی می بینید و در کنار آن ۴ روزنه هواکش و نورکش که خاصیت آن برای این طبقه و طبقه پایین است، مشاهده می کنید.

به گفته این باستان شناس بر اساس کتیبه ای که وجود دارد، اینجا مقبره شخصی “امیر ششقاط مظفری” است و توسط یک معمار به نام منصور بن موسی ساخته شده و در انتهای کتیبه نوشتن کلمه المرحوم به معنی این است که این شخص پیش از اتمام بنا فوت کرده است.

وی می گوید: این محل بر اساس قدیمی ترین عکس هایی که وجود دارد محل یک قبرستان قدیمی و در یک باغ بزرگ بوده و به شماره ۲۴۲ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

 

حیدری تصریح می کند: خود این بنا از خارج به صورت مدور و از داخل به شکل چهار گوش است، قسمت بالای بنای سه گنبد از سنگ ها و قسمت های پایین از آجر ساخته شده و لابه لای آجرها جای مهرهای تزئینی قرار دارد.

او می افزاید: فضای کلی این بنا هم اکنون در داخل و بافت شهری ارومیه قرار دارد و برخی ساختمان ها بالاتر از بنا ساخته شده اند بنابراین تجربه آزادسازی مقبره شمس تبریزی در آذربایجان غربی می تواند تجربه ای بسیار موفقی برای آزادسازی حرایم بناهای تاریخی محسوب شود.

بنابر استناد حیدری به وضعیت مناره شمس تبریزی در خوی، همین کار را می توان در “اوچ گونبز” ارومیه هم انجام داد چون اگر این فضا توسعه یابد مردم از آن به عنوان فضای عمومی می توانند استفاده کند.
به گفته وی برای مثال یک قسمت آن می تواند اختصاص به فروش سوغاتی، هدایا و صنایع دستی آذربایجان غربی و حتی یک قسمت آمفی تائتر روباز به گنجایش صدها نفر و محل برگزاری برنامه های فرهنگی و هنری مثل شب های شعر باشد.

حیدری می گوید: حتی این مکان می تواند یک فضای فعال تر در حوزه فرهنگی و شهری محسوب شود، یعنی ما با انجام جداره سازی می توانیم جنبه های بصری این مکان را همگون تر کنیم و از سوی دیگر اگر چند پلاک اطراف بنای تاریخی و با شکوه “اوچ گونبز” آزاد شود این فضای آرام بخش می تواند بیشتر در اختیار مردم قرار گیرد.
او می افزاید: حتی من مخالف کاشت درختان در محوطه این بنا هستم چون در سالهای آینده وقتی این درختها بزرگ شوند جلوی نماد را می گیرند بنابراین پیشنهاد می شود به جای درختکاری به دنبال گل کاری و چمن کاری در چنین اماکنی باشیم.

این باستان شناس می گوید: اوصلاً سبک آذری درون گرا است یعنی تزئینات بنا مربوط به داخل است مانند مسجد جامع ارومیه و مسجد کبود تبریز که یک سبک خاص در حوزه معماری تعریف شده است اما ما به عنوان وارثان این سبک تا چه اندازه به این میراث فرهنگی توجه کرده ایم؟


وی تصریح می کند: متولیان امر موظف به رعایت الگوهای اسلامی و ایرانی در بناهای تاریخی هستند.
حیدری می گوید: ما باید فراتر از مسئله مرمت آثار تاریخی نگریسته و به دنبال مدیریت فرهنگی بنا و احیا روح و پیرامون چنین بناهایی باشیم اما متاسفانه هم اینک تنها به ظاهر بناها توجه می کنیم.

 

 


منبع:خبرگزاری تسنیم



آچار سؤزلر : اورمیه,

مریم، اورمیه شهر غریبی است

یازار :

+0 به یه ن





محمدعلی ارجمندی ـ نشریه آغری ـ دوشنبه 23 بهمن 91 شماره 140

نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم، شهر من شهر فراموشی هاست. مردمانش تاریخ و فرهنگ و ادب گذشته گانشان را به فراموشی سپرده اند و مسئولانش با مشاهیر و افتخاراتشان غریبی می كنند.

مرداد ماه سال 88 طی مقاله ای در هفته نامه یاشایش از سرقت میراث فرهنگی و هنری كشورمان و اورمیه توسط كشورهای همسایه سخن گفته و نوشتم كه وزیر فرهنگ «عراق» در گفتگو با تلویزیون بی بی سی از صفی الدین اورموی، خطاط، كاتب قرآن و موسیقی شناس نامی آذربایجانی و اورمیه ای تحت عنوان مفاخر فرهنگی كشور عراق و بغداد یاد كرده است.

در آن ایام مسئولان اورمیه به تكاپو افتادند كه مانع از سرقت میراث فرهنگی و هنری اورمیه شوند. شهردار وقت صحبت از نامگذاری یكی از پروژه های فاخر شهری به نام صفی الدین اورموی نمود و حتی در مصاحبه با كانال تلویزیونی آذربایجان «اورمیه» مژده آن را نیز به مردم داد. اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی از برگزاری همایشی در پاسداشت مقام صفی الدین اورموی سخن گفته و وعده داد یكی از سالنهای نمایش شهر به نام اورموی نامگذاری خواهد شد.

و دهها وعده دیگر از طرف مسئولان فرهنگی كه تنها در حد سخن بود و بس! از نامگذاری پروژه ای فاخر به نام صفی الدین اورموی خبری نشد كه هیچ حتی از نامگذاری كوچه و دربندی نیز به نام وی دریغ شد.

افسوس و صد افسوس كه به فرهنگ مان بی اعتنا هستیم و كج می اندیشیم. از این ناآگاهی ما دیگران نهایت استفاده را برده و با داشته های ما به جهانیان فخر می فروشند.

آذربایجان و اورمیه سرشار از این نامها و یادهاست. چه بسیار بزرگانی كه غریبانه زیستند و غریبانه بدرود حیات گفتند.

یكی دیگر از این بزرگان بانوی شعر اورمیه، زنده یاد مریم جهانگیری است كه اشعار دلنشینش به زبانهای تركی و فارسی هر خواننده ای را به تحسین وی وا می دارد. بی شك دوستداران شعر و ادب با نام و یاد مریم آشنا هستند، شاعر خوش ذوق و زیبا رویی كه در عنفوان جوانی دوستدارانش را داغدار كرد.

مریم جهانگیری بانوی شعر اورمیه

نگارنده در دو مقاله جداگانه كه در نشریات یاشایش و آغری به چاپ رسید به معرفی آثار این شاعره نامدار پرداخته و برای نخستین بار توفیق نصیب شد تا كتاب اشعار مریم را كه در كتابخانه شخصی ام موجود بود در شمارگان اندك تجدید چاپ كرده و در اختیار دوستداران شعر و ادب قرار دهم.

دو نسخه از كتاب را نیز به مسئولین اداره اوقاف و میراث فرهنگی آذربایجان غربی اهدا نمودم تا با اشعار و فعالیت های خیرخواهانه و هنری مریم جهانگیری آشنا بشوند. متاسفانه قبل از مراجعه من به مدیران این دو اداره به سبب بی تفاوتی و عدم مسئولیت شناسی میراث فرهنگی آذربایجان غربی و اداره ارشاد در حفظ و صیانت از مفاخر فرهنگی، اداره اوقاف در پی سنگ فرش نمودن و مسطح كردن محوطه آرامگاه عرب باغی، سنگ مزار این شاعره نامی را كه مزین به اشعاری زیبا بود را پوشانده و تنها در قطعه سنگی كوچك نام وی را حك و بر بالای مزارش قرار داده اند.

سنگ مزار قدیمی سنگ مزار فعلی مریم جهانگیری

حجت السلام بیگی رئیس وقت اوقاف با خواندن زندگینامه و اشعار ارزشمند مریم جهانگیری خصوصا شعری كه مریم برای اولین بار در ایران در حق مظلومیت مسلمانان فلسطین و جنایت اسرائیلیها سروده بود قول مساعد دادند كه سنگ مزاری متناسب با نام و آوازه این شاعره گرانقدر تهیه شود كه متاسفانه تا كنون محقر نشده است.

قسمتی از شعر «یادی از مسلمانان» سروده مریم جهانگیری:

كنون خواهد از نو مسیحای دیگر ـ ز اسلام مصلوب سازد یهودی ـ زخون مسلمان به بیت المقدس ـ ز هر كوی جاری نموده است رودی

علیزاده مدیركل وقت میراث فرهنگی آذربایجان غربی و حسن سپهر فر معاون گردشگری نیز از ساخت سردیس و تندیس مریم جهانگیری سخن گفته و وعده ها دادند كه آن هم تا كنون به سرانجام نرسیده است.

تمامی این موارد نمونه بارز پاسداشت مقام مفاخر آذربایجان در اورمیه است. بزرگانی چون صفی الدین اورموی ها، حسام الدین چلبی اَخی ترك ها، كلبعلی خان ایپ قیران، اقبال الدوله، مجدالسلطنه افشار، ممد قولو خان افشار، مستوره افشار، مریم جهانگیری، حیدرخان عم اوغلو، جبار باغچه بان، میرزا علی عسگرآبادی و .... گم شده گان امروز كهن شهر آذربایجان می باشند.

به هر حال امیدواریم یاد و نام مفاخر ادبی و فرهنگی اورمیه بالخصوص بانوی شعر اورمیه زنده یاد مریم جهانگیری بیش از پیش مورد توجه واقع شده و سنگ مزاری مناسب به جهت مقام والای ادبی و هنری وی بر روی مزارش نقش ببندد.

شاعره فَرین صمصامی دختر زنده یاد مریم جهانگیری

در پایان این دل نوشته بر خود لازم می دانم كه از سركار خانم «فَرین صمصامی» دختر مهربان مریم جهانگیری به سبب ارائه عكسهای چاپ نشده از مادرشان تشكر ویژه ای داشته باشم. ایشان جدای از عكسهای مادرشان غزل استادشهریار را كه در سفر به اورمیه در مرداد ماه سال 1334 با دست خط خود نوشته و به وی «فَرین خانم» تقدیم كرده بود را نیز در اختیارم گذاشت كه در نشریه به چاپ برسد.خاطر نشان می شوم كه سركار خانم فَرین خودشان نیز دستی در شعر و غزل دارد. امیدوارم در آینده نزدیك بتوانم رضایت ایشان را جلب كرده و سروده هایشان را در نشریه به چاپ برسانیم هر چند كه خانم فَرین صمصامی در همان ابتدای آشنایی با ایشان نیز محبت نموده و از اشعار زیبایشان جنت قوشوم را به عنوان هدیه ای ارزشمند به نگارنده اهدا نمودند: جنت قوشوم، گؤزل گؤلوم ـ آغ ساچیین یولوب گئتدین ـ داشلارا سردین گئتدین ـ دوداقلاریندا اؤپوجوك ـ ساحیلی اؤپدون گئتدین ـ بیرده دؤنوب باخیب گئتدین .

شعری از فَرین صمصامی دختر زنده یاد مریم جهانگیری چاپ شده در نشریه آغری

ابیاتی چند از مریم جهانگیری:

علی ای مهربان شاه زمین وزمان ــ فخر همه انس و جان قادر یكتا توئی

چونكه تو هستی دلم نیست مرا دردو غم ــ  بلبل شیدا منم آن گل حمرا توئی

قسمتی از شعر آذربایجان سروده مریم چهانگیری:

داغ و داشی پارلییان الماس تك توپراغی زر

چایلاری جوشقون هامی بوستانلاریندا چوخ ثمر

پوزگینان بیگانه فكرین نقشه سین ائیله بیرجه هدر

قویما نا محرم ائده او عارضه بیرجه نظر

ای شرافت كانی ای غیرتلی آذربایجان

قهرمانلار یوردوسان شهرتلی آذربایجان

نمونه ای از اشعار تركی:

 گل دو لاشما گینان اول زولف ـ ی پریشانه كؤنول

صبر ایله دؤز بو قارانلیق شب  ـ ی هیجرانه كؤنول

اولما نامرد، محبت ائیله مه نا اهله

باغلاما ز عاقیل اولان اولفت ـ ی نادانه كؤنول

شعری با عنوان رشته مهر و محبت از مریم:

روزهایم همه بیماری و شب بیداری

آه از این درد كه ما را نبود غمخواری

رشته مهرو محبت بگسسته است چرا؟

آخر این است مگر قاعده دلداری

مریم همچنین در جایی دیگر می سراید:

ای شب چرا نرفته و تاخیر می كنی؟

ای صبحدم در آمدنت دیر می كنی؟

ای ناله ساعتی برو از تنگنای دل

           ای سوز دل ز زندگیم سیر می كنی

مریم در شعر گوهر جان این چنین می سراید:

ای خوش آن روزی كه در تاب و تبت می سوختم  

 با غمت خو می گرفتم لب فرو می دوختم

حاصل یك عمر ناكامی براهت شد نثار

گوهر جان بود كان در دیده می اندوختم

قصه عشقم به هر جمعی گذشت و همچو شمع

خویشتن می سوختم صد بزم می افروختم

نازم آن سوزو گداز مكتب عشق ترا

زندگی را سوختن افروختن آموختم

دو بیت اول و آخر غزل شهریار:

نالدم پای كه چند از پی یار بدوانی ـ من بدو میرسم اما تو كه دیدن نتوانی

من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت ـ عاشق پا به فرارم تو كه این درد ندانی

اشكت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند ـ ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی

تشنه دیدی به سرش كوزه تهمت بشكانند ـ شهریارا تو بدان تشنه جان سوخته مانی

دست خط استاد شهریار به فَرین صمصامی دختر مریم جهانگیری: غزل بالا را بعنوان یادگار در دولتمنزل دوست صاحبدل و صاحبنظرم حضرت سرگرد امینی از در كتابچه دوشیزه بسیار عزیز «فرین صمصامی» كه گذشته از لطافت و مكارم خود یادگار یك بانوی شاعره بلند مقامی هستند « كه مرحومه مریم جهانگیری مادر ناكامشان باشد» نوشته و با تمام شوق خود تقدیمشان میدهم ـ رضائیه ـ  مرداد 1334 امضاء سیدمحمد حسین شهریار

دست خط استاد شهریار به خانم فَرین صمصامی

و هدیه ای دیگر از خانم فرین صمصامی: «حسرت»

بو دونیانین آدی حسرت - گئدنلرین یوكو حسرت - قالانلارین پایی حسرت - گولوب سوسوب آغلاسامدا - بو دونیانین آدی حسرت

شاعره فرین صمصامی دختر بانوی شعر اورمیه مریم جهانگیری ـ شعر حسرت فرین صمصامی

پی نوشت:

1 ـ مریم جهانگیری فرزند حسین خان جهانگیری «بیلَر بَیی» و نوه حبیب ا... خان بَیلر بَیی افشار اورمیه می باشد كه به سال 1296 شمسی همزمان با فجایع جیلولوق در اورمیه متولد و به شهریور سال 1331 شمسی در اورمیه چشم از این جهان فرو بست. اشعار وی به دو زبان تركی و فارسی می باشد كه برخی از آنها در نشریاتی چون شاهین تبریز و كانون شعرای تهران به چاپ می رسید. كتاب اشعار وی با عنوان «به یاد مریم» بعد مرگ زود هنگامش به طبع چاپ آراسته گردیده است. اپرای گلها و نمایشنامه های فرشتگان و سرباز میهن از دیگر آثار شناخته شده وی می باشد.محمدعلی ارجمندی ـ نشریه آغری ـ دوشنبه 23 بهمن 91 شماره 140  

 

برای آشنایی بیشتر با مریم جهانگیری مقاله  قبلی نگارنده با عنوان بیاد مریم و بانوی شعر اورمیه تقدیم می شود.

متن كامل «مقاله بیاد مریم و بانوی شعر اورمیه» نوشته محمدعلی ارجمندی در هفته نامه یاشایش شماره 115 ـ 6 مرداد 89  و نشریه آغری شماره 130 ـ 11 تیر 91

بیاد مریم «بانوی شعر اورمیه»

زنده یاد مریم جهانگیری شاعره شهیر اورمیه« 1296 ـ 1331»

مریم جهانگیری بانوی شعر اورمیه

ای علی ای مهربان شاه زمین و زمان ـ فخر همه انس و جان قادر یكتا توئی

چونكه تو هستی دلم نیست مرا دردو غم ــ  بلبل شیدا منم آن گل حمرا توئی

«مریم جهانگیری»

شهر اورمیه در طول سالیان دراز هنرمندان گرانقدری را در سینه خود پرورانده و جای داده كه هر یك از این ادیبان به مانند ستاره ای در آسمان هنر و ادب آذربایجان و ایران می درخشند.

بی شك یكی از این نام آوران بانوی شعر اورمیه زنده یاد مریم جهانگیری است كه اشعارش دلنشین اش هر خواننده ای را به تحسین وا می دارد.

اشعاری كه «مریم» در قالب آنها جدای از احساسات درونی خود، گوشه های از تاریخ آذربایجان و زادگاهش اورمیه را نیز به زیبایی بیان می كند كه در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

تولد مریم:

مریم جهانگیری در سال 1296 شمسی در بحبوحه فجایع جیلولوق در خانواده ای حسینخان جهانگیری ( بیگلر بیگی ) 1  در اورمیه چشم به جهان گشود. حسین خان جهانگیری پدر مریم در پشت جلد قران كریم زمان دقیق تولد فرزندش را اینگونه یادداشت می كند: ( ساعت یازده و نیم صبح روز شنبه دهم شهر رمضان 1335 هجری قمری مطابق با دهم تیر ماه 1296 شمسی)2

تولد وی همراه بود با فجایع جیلوق و قتل و عام مردم اورمیه توسط جیلوها، طولی نمی كشد كه با آمدن سال 1337 ه.ق صحنه عملیات دولتهای بیگانه و استعمارگر در قطعه ای از زرخیز ترین نقطه آذربایجان یعنی اورمیه به نحوی دیگر عرض اندام می نماید و این بار به نوعی دیگر و به شكلی بدتر توسط سیمیتتو و عشایر تحت فرمانش، كه در پوشش مهمانان ناخوانده شهر اورمیه را با بازیگردانی پاكارد آمریكایی و كاپیتان گرد انگلیسی غارت می كنند. به گفته علا الدین تكش برادر مریم: تمام این اعمال فجیع و اوضاع قبیح در آیینه مغز كودكانه او موثر و او را طوری حساس و پر مهر و محبت بار آورد كه این خصایل عالیه تا آخرین دقایق حیات او را ترك نكرد.3

قسمتی از شعر آذربایجان سروده مریم چهانگیری:

داغ و داشی پارلایانن الماس تك توپراغی زر

چایلاری جوشقون هامی بوستانلاریندا چوخ ثمر

پوزگینان بیگانه فكرین نقشه سین ائیله بیرجه هدر

قویما نا محرم ائده او عارضه بیرجه نظر

ای شرافت كانی ای غئیرتلی آذربایجان

قهرمانلار یوردوسان شهرتلی آذربایجان

دوران كوردكی مریم با همه سختی ها  و رنج ها سپری شده و وی به سال 1310 ش موفق به اخذ گواهینامه شش ساله ابتدایی از دبستان دولتی (اناث)می شود.

بنا به گفته نزدیكانش، مریم در طول تحصیلاتش همواره شاگردی ممتاز بوده و این نشان از بهره هوشی است كه وی داشته .

در طول چند سال كه وی به تحصیل اشتغال داشت اغلب در منزل مشغولیت خاطرش مطالعه مجلات و روزنامه هایی مانند علم وهنر چاپ برلین و حبل المتین معروف بود كه به پدرش فرستاده می شد و اوقات دیگر خود را صرف تعلیم تربیت دختران كاركنان و مستخدمین منزل پدری كه استطاعت مالی جهت تحصیل نداشتند می كرد.4

طولی نمیكشید پدر مریم با اصرار مداوم متصدی اداره فرهنگ آنروز با استخدام دخترش موافقت نموده و مریم در كودكستان شماره 3 اورمیه كه به مدیریت بانوی فعالی اداره می شد به كار پرداخته و تعلیم و تربیت عده ای از كودكان را به عهده می گیرد.

ازدواج مریم

مریم در سال 1313و در حالیكه هنوز هیجده برگ از كتاب حیاتش ورق نخورده بود خواستگاران زیادی داشت ولی با صلاحدید خواهر بزرگ و موافقت مادر و رضایت پدرش با یكی از اقوام ازدواج می كند و قدم در خانه شوهر می گذارد و شمع آن جمع پریشان قرار می گیردو آن كاشانه تنگ و تاریك را با نور جمال و كاردانی و كمال خویشتن وسعتی بی اندازه و بهجتی تازه می بخشد. و به قول خودش خویشتن می سوخت و صد بزمی می افروخت.5

مریم در شعر گوهر جان این چنین می سراید:

ای خوش آن روزی كه در تاب و تبت می سوختم ـ 

 با غمت خو می گرفتم لب فرو می دوختم ـ

حاصل یك عمر ناكامی براهت شد نثار ـ

گوهر جان بود كان در دیده میاندوختم ـ

قصه عشقم به هر جمعی گذشت و همچو شمع ـ

خویشتن می سوختم صد بزم می افروختم ـ

نازم آن سوزو گداز مكتب عشق تراـ

زندگی را سوختن افروختن آموختم ـ

علاالدین تكش برادر مریم در اشاره به سالهای جوانی و علاقه مریم به شعر و شاعری می نویسد:  ایام جوانی مریم به آرامی می گذشت و مریم در این موقع مدت دو سال بود كه به زبان  فرشتگان پی برده بود و همواره در آرزوی این بود كه به زبان آنان سخن بگوید و تصورات خود را به قالب سخن موزون و منظوم در آورد طولی نكشید در اثر تشویق پدر اشعار او ارزش پیدا كرده و در برخی از جراید از جمله ( شاهین) چاپ تبریز و (كانون شعرا) چاپ تهران به طبع رسید (و همچنین در آن موقع بود كه مریم (اپرای گلها) و نمایشنامه های ( فرشتگان) و ( سرباز میهن) را نوشت و سروده هایی را كه تا آن وقت سابقه نداشت را برای دوشیزگان به نظم آورد.6

متأسفانه مقدار زیادی از مقالات و یادداشت های ادبی و خاطرات شیرین مریم با اشعار نغزی كه داشته و یادگار اواخر حیاتش بوده در اثر اهمال اطرافیانش از میان رفته .

مریم علاوه بر ادبیات در موسیقی نیز دستی داشت و همچنان از حسن نظر بهره كافی و از حنجره دلنشین نصیب وافر داشت.7  و با سرودن اشعاری برای كودكان ونواختن آهنگهای زیبا در ( ماندولین) به فرزندان نونهال خود در خانه آرامش می بخشید، برای نمونه:

جوجه آی جوجه

سئومیلی ساری جوجه      

دئمدیك حنائی جوجه

سیندیردین یومورتایین    

نئجه گوردون دونیایین؟

گوردوم یئریم داریدی     

آغداش دان دیواریدی

پنجره سی یوخیدی       

درد و غمیم چوخیدی

اوردا تك قالمیشیدیم     

سارالیب سولموشیدیم

اؤزومه وئردیم تكان        

مثل رستم پهلوان

جوجول له دیم آتیلدیم

جوجه لره قاتیلدیم

شعر و ادبیات جزئی از زندگی وتنهایی مریم از اوایل زندگیش تا اواخر عمرش بود و این شاید به خانواده و به  خصوص ( پدرش8) بر می گردد كه عموماً اهل شعر و ادب بودند و با هم مشاعره می كردند. 9 

نمونه یكی از مجالس مشاعره، رباعی زیر است:

بیگلر بیگی پدر مریم:من تخم وفای تو به دل كاشته بودم

مریم : مهرت ز ازل در دل خود داشته بودم

عموی مریم : دیدم كه وفا در دل تو نقش نبسته است

برادر مریم: بیهوده خیالیست كه پنداشته بودم

اما نخستین كتاب شعر و شاعری كه مریم با او آشنا شد ( حیران ) 10ـ و دیوانش بود به طوری كه در غالب اشعارش این علاقه بارز است و بعد ها با راهنمایی پدرش با شاعران دیگری به مانند حافظ ، سعدی و مولانا آشنا شد وی به دیوان غزلیات مولانا كه منتخباتی از آن به نام شمس تبریزی معروف است ارادت می ورزید و از شعرای تركی زبان به فضولی مهری خاص داشت .

نمونه ای از اشعار مریم :

 گل دو لاشما گینان اول زولف پریشانه كؤنول

صبر ایله دؤز بو قرانلیق شب هجرانه كؤنول

اولما نامرد، محبت ائیله مه نا اهله

باغلاما ز عاقیل اولان الفتی نادانه كؤنول

مریم در شعر هایش به خوبی نشان می دهد كه حتی با مسائل سیاسی جهان نیز آشنایی خوبی داشته و نمونه بارز این حرف شعر ( یادی از مسلمانان ) است كه مریم آن را به مناسبت جنگ اسرائیل با اعراب سروده و جایی بس تقدیر و تحسین دارد كه در آن شرایط زمانی چنین آزادانه با روح بزرگش آلام مسلمانان را بیان میكند.

 با قسمتی از این شعر آشنا می شویم : 11

كنون خواهد از نو مسیحای دیگر

 ز اسلام مصلوب سازد یهودی

ز خون مسلمان به بیت المقدس

 ز هر كوی جاری نموده است رودی

 ( مریم یك دسته گل ، یك عالم كمال و یك دنیا زیبایی بود و همین بود كه پدر ، مادر ، خاله ، عمو ، برادر ، خواهر ، دوست ، آشنا همه و همه به مریم ارادت می ورزیدند و مصاحبت با او را نعمتی بزرگ می شمردند .12

اما حیف و صد حیف كه عمر مریم نیز به مانند گلی زیبا كوتاه بود و در عنفوان جوانی در حالی كه 34 سال بیشتر از بهار عمرش نمی گذشت دوستارانش را داغدار كرد.

شعری با عنوان رشته مهر و محبت از مریم:

روزهایم همه بیماری و شب بیداری

آه از این درد كه ما را نبود غمخواری

رشته مهرو محبت بگسسته است چرا؟

آخر این است مگر قاعده دلداری

مریم همچنین در جایی دیگر می سراید:

ای شب چرا نرفته و تاخیر می كنی؟

ای صبحدم در آمدنت دیر می كنی؟

ای ناله ساعتی برو از تنگنای دل

ای سوز دل ز زندگیم سیر می كنی

مریم در شهریور 1331 ش بیمار می شود و بنا به گفته برادرش در اثر تجویز نادرست دارو توسط پزشكان بیماریش به سختی می گراید و در روز هفتم شهریور 1331 چشم از جهان فرو می بندد.

دفتر شعر مریم پس از مرگش با عنوان «به یاد مریم» چاپ و منتشر شد هر چند كه بسیاری از اشعارش در نتیجه اهمال اطرافیانش هرگز روی چاپ شدن به خود ندیدند.

مریم رفت و از او دو دختر و دو پسر باقی ماند با خاطرات زیبایی كه با مادرشان داشته اند یكی از شیفتگان علم وادب و دوستار مریم چه زیبا شاعر دلها را توصیف می كند.( آری او ملكه بانوان اورمیه بود و حالا ملكه در عالم ملكوت است ،روحش شاد ابدی باد.)13

مزار مریم جهانگیری در صحن آرامگاه آیت ا.. عرب باغی قرار دارد كه در این اواخر با مسطح كردن محوطه آرامگاه سنگ مزار مریم كه اشعار زیبایی توسط آقای فخرایی سروده و بر سنگ مزار حك شده بود از میان رفته و تنها قطعه سنگ كوچكی كه نامش بر آن حك شده بود به جای آن قرار گرفته است. كه جای بسی تاسف و گلایه را دارد كه مسئولین میراث فرهنگی آذربایجان غربی و اداره اوقاف هیچ گونه علاقه ای از خود برای حفظ این سنگ نوشته و بزرگداشت مقام بانوی شعر اورمیه نشان ندادند.

شعری كه بر سنگ مزار مریم جهانگیری نقشی بسته بود :

مریم ای تازه گل باغ صفا      ـ  مریم ای بلبل گلزار صفا

مریم ای چشمه عرفان و ادب    ـ   ای درخشان گهر پاك نسب

نو گل باغ جوانی بودی     ـ    جامع فضل و معانی بودی

در كمالات جهانگیر شدی      ـ    تو چه دیدی ز جهان سیر شدی

رفتی و بر دل ما داغ زدی   ـ     داغ بر لاله هر باغ زدی 

هفتمین روز مه شهریور       ـ   شد گل مریم زیبا پرپر

پی نوشت ها:

-1 حسین جهانگیری ( بیگلر بیگی ) پسر حبیب ا... خان بیگلر بیگی بود كه پس از مرگ پدرش جانشین او شد .

-2 بیاد مریم – علاءالدین تكش – چاپ و انتشار آتشكده – آذرماه 1334- ص 6

-3 همان منبع ص 8

-4 چنان كه این مطلب در شماره پنجم سال یازدهم شهریور ماه 1310 خورشیدی مجله ( عالم نسوان ) كه تنها نشریه خانوادگی وقت شمرده می شد و در تحت نظر هیئت رئیسه مدرسه اناثیه آمریكایی در تهران انتشار می یافت در ستون ( داوطلب تدریس افتخاری ) با تقدیر و تقدیس از احساسات نوع پرورانه او درج گردیده است .

-5بیاد مریم ص 10

-6شرح كاملی از این سروده هادر ضمن اخبار شهرستان ها در شماره 3030 سال یازدهم روز شنبه سوم بهمن ماه 1315 خورشیدی در روزنامه ( اطلاعات ) چاپ تهران درج گردیده است .

-7 اورمیه در گذر زمان – حسن انزلی – چاپ دوم – ص 849

-8یك نمونه از  اشعار پدرش – درج در ارومیه در گذر زمان ص 816 – سوز آهیمنن یانار هر لحظه مین پروانه لر – عشق اودی یاپمیش عجب سینمده آتش خانه لر – خالوی گورجك گوگول اوچدی آلیشدی زلفوه – بیلمه دی چوخلاری سالمیش دامه اشبو دانه لر

-9علاء الدین تكش در این باره می گوید ص 15-14 بیاد مریم ، پدر در صدر مجلس می نشست و ماحضری در مقابل او ، با اشاره پدر برادر گوشمالی به « تار » خود می داد و مریم خود را آ ماده می كرد و با صدای دلنوازش آهنگی را به تركی می خواند و در فواصل موسیقی بحث شعر و شاعری در می گرفت .

-10حیران خانم ، حیران از شاعره های نادره گفتار اورمیه است ، خواهر كریم خان جد كریم لوهای اورمیه است كه در تاریخ 1218 ش پس از عهد نامه تركمان چای در قفقاز نمانده و به همراه خانواده اش به ایران آمده و پس از اندكی اقامت در تبریز به اورمیه آمده و در قریه « قزل خنیه » كه از طرف دولت به عنوان تیول به كریم خان داده شده بود اقامت گزید ، گویا حیران در قفقاز نامزد داشته و نامزدش در نخجوان مانده بود و بدین جهت حیران اشعار سوزناكی در فراق دلدلر سروده است :

 « حال ما را كه كند عرض به جانانه ما »

«شودآگاه ز حال دل دیوانه ما »

«ای ستمگر منی رسوای جهان ایله می سن

 گوزومون یاشینی چون دجله روان ایله می سن»

-11متن كامل این شعر در مجموعه « به یاد مریم » ص 32و3 موجود می باشد به اهتمام علاء الدین تكش چاپ 1334 – آتشكده

-12همان اثر ص 15

-13همان اثر ص 20 

«مقاله بیاد مریم و بانوی شعر اورمیه» نوشته محمدعلی ارجمندی در هفته نامه یاشایش شماره 115 ـ 6 مرداد 89  و نشریه آغری شماره 130 ـ 11 تیر 91



آچار سؤزلر : اورمیه,

حاشیه‏ ای بر نام اورمیه

یازار :

+0 به یه ن

          Şəkil:DSC 5862.jpg

مركز استان آذربایجان غربی كه امروزه اورمیه یا ارومیه خوانده می‏شود یكی از قدیمی‏ترین شهرهای كشورمان ایران است كه بیش از چهار هزار سال سابقه تاریخی دارد.

در مورد نام این شهر نظرات مختلفی ابراز شده است و گویا یكی از قدیمی‏ترین نامهای آن چی‏چست بوده است (به نام دختر زرتشت و نظر به اینكه این شهر مهد زرتشت بوده) ولی بحث ما روی نام فعلی آن است كه میان اورمیه و ارومیه سرگردان است به چند نظریه در مورد نام شهر اشاره می‏كنیم و روی هر كدام بحث مختصری خواهیم داشت.

۱- ساده ‏ترین تحلیلی كه از نام شهر به عمل آمده و در كتب چندی به آن اشاره شده این است كه آن را اورمیه دانسته به اور+ میه (میاه) تجزیه كرده‏اند و عقیده این تحلیل‏گران آن است كه اورمیاه واژه‏ای عبری است. «اور» به معنی شهر (همانند اورشلیم) و میاه جمع «ماء» به معنی آبها و اورمیاه یعنی شهر آبها. همانگونه كه اورشلیم به معنی شهر سلامتی است.

این نظریه بسیار ساده‏لوحانه به نظر می‏رسد و گویا مستمسك نظریه‏پردازان آن اشتراك واژه «اور» در دو شهر اورمیه و اورشلیم بوده و در ادامه اشاره می‏كنیم كه اصولاً (میه)ای در میان نیست تا تبدیل به «میاه» شود و این شهر در سابقه تاریخی خود جمعیت غالب یهودی نداشته كه نام شهر یادگاری از آنها باشد.

۲- گروه دیگری بر این عقیده‏اند كه این شهر سرزمین اورارتوها بوده است و نام اورمیه با نام اورارتوها در ارتباط است و از آنها باقی مانده است. این گروه اورمیه را قبول دارند نه ارومیه را.

۳- عده دیگری می‏گویند این شهر از قدیم‏الایام دروازه روم بوده است (تركیه فعلی). بنابراین با پسوند نسبیت تبدیل به رومی و با پسوند “ه” مكان به شكل رومیه در آمده است و از آنجایی كه تكلم شهر به زبان تركی بوده و تركان عادت داشته‏اند و دارند كه معمولاً به اول اسامی الف زایدی اضافه كنند همچون شنبه=ایشنبه و رضا=ایرضا به رومیه نیز الفی اضافه كرده آنرا اورومیه یا ارومیه نموده‏اند.

این نظریه از چند جهت ضعیف به نظر می‏رسد اول اینكه دروازه روم آنچنان كه از بقایای جاده ابریشم نیز مشخص است از شمال استان بوده است نه از این شهر و دوم اینكه چرا اهالی ترك زبان شهر برای ساختن نام شهر خود از دستور زبان عربی پیروی كردند؟

۴- اورمان (ORMAN) در تركی به معنی جنگل است عده قلیلی نام شهر را مشتق از اورمان دانسته و مدعی می‏شوند كه شهر جنگلهای وسیعی داشته است. این نظریه سست‏تر از موارد قبلی است.

۵- پنجمین نظریه‏ای كه مطرح می‏كنیم نام شهر را با نام شهر اورومچی در تركستان چین (ایالت سین‏كیانگ) در ارتباط می‏داند بر اساس این نظریه خاستگاه اصلی تركان آسیای میانه و ایالاتی از چین است و اقوام ترك در طول تاریخ به طور دسته جمعی یا انفرادی مهاجرتهای متعددی را به سمت غرب انجام داده‏اند. به طوری كه امروزه ملل ترك تا غربی‏ترین نقاط اروپا پراكنده شده‏اند. تركستان چین كه تا چندی قبل دولت مستقلی بود دو شهر بزرگ و تاریخی دارد.

اورومچی و قشقر (كاشغر). اورومچی كه مورد بحث ماست و عده‏ای نام عشایر قشقایی در جنوب كشورمان را نیز مشتق از قشقر دانسته‏اند (هر چند در این مورد نیز نظریات دیگری مطرح است). رسم بر این بوده و الان نیز است كه وقتی مهاجرینی از یك منطقه به منطقه دیگر می‏روند نام محل اصلی خود یا نام طایفه و عشیره خود را به محل تازه اطلاق می‏كنند و ما این هر دو را در اورمی مشاهده می‏كنیم. می‏توانیم اینگونه در نظر بگیریم كه طوایفی از تركان به محل این شهر و محل روستاهای اطراف كوچیده‏اند.

گروهی از آنها محل تازه خود را به نام شهر و آبادی اصلی خود نامگذاری كرده‏اند همچون اورمی از اورومچی و توپراق قلعه (روستایی در شمال شهر) كه در عین حال نام یك محل تاریخی در آسیای میانه نیز می‏باشد و تعداد زیادی از همان مهاجرین محل جدید خود را به نام عشیره و طایفه خود نامیده‏اند همچون چونقورالی – دانقیرالی – یاغمورالی – سوروك – بدكی (نام روستاهایی در اطراف اورمی) و دوه‏لی (روستایی در سلماس) كه به ترتیب از نام طایفه‏های چونقورلو – دانقیرلی – یاغمورلو – سوروكلو – بدكی -دوه‏لیخانلی گرفته شده‏اند. لازم به تذكر است كه بیشتر طوایف فوق‏الذكر الان هم در میان قشقاییان به صورت طایفه‏ای زندگی می‏كنند. بنابراین فرض ما اینگونه شكل می‏گیرد كه یك گروه از اقوام مهاجر از تركستان هنگام ورود به ایران دو شاخه می‏شوند یكی به منطقه آذربایجان مهاجرت می‏كنند و آبادیهای فوق‏الاشاره و بسیاری از آبادیهای دیگر را به نام طایفه یا موطن اصلی خود نامگذاری می‏كنند و گروه دیگری از همان طوایف به جنوب كشور رفته و عشایر قشقایی را تشكیل داده‏اند و نام عشیره‏ای خود را همچنان حفظ كرده‏اند[۱]، ما اورمیه یا ارومیه را قبول نداریم و اصولاً پسوند یه=ye  بعداً به نام شهر اضافه شده است.

بحث تاریخی و بررسی اسناد تاریخی در این مورد را به مورخین وا می‏گذاریم و به چند سند ادبی اشاره‏ای خواهیم داشت:

۱- در یك مثل فولكلوریك آذری آمده است:…گل اوخو بیزیم دیلی – بیزیم دیل اورمو دیلی – اورمودان گلن آتلار… در این سند شفاهی كه از قرون كهن در سینه مردم آذربایجان باقیمانده نام شهر «اورمو» آمده است.

۲- آشیقها، نوازندگان محلی آذربایجان هستند كه اكثراً مشاور و همه‏كاره قوم نیز بوده‏اند. سابقه تاریخی آنها چندین هزار سال است. ولی قدیمی‏ترین آشیق آذربایجان كه اشعارش را در دست داریم آشیق قوربانی است كه معاصر شاه‏اسماعیل صفوی بوده. در جایی از دیوان آشیق قوربانی می‏خوانیم:

اورمونون یوللاری دوزوم-دوزومدور / اورمو كاروانینین یوكو اوزومدور

در اینجا نیز نام شهر «اورمو» آمده است و به اصلی‏ترین محصول شهر در آن دوره تاریخی (حدود پانصد سال پیش از این) یعنی انگور اشاره شده است كه هم‏اكنون نیز از محصولات عمده شهر می‏باشد.

۳- در دوره‏های متأخر سری هم به دیوان میرزا علی معجز شبستری می‏زنیم. ایشان از شعرای معاصر رضاخان بوده و در چند جای دیوانش لفظ اورمو آورده است به عنوان مثال:

ائدنده اورمونو اشغال اسماعیل آقا / آخیردی سئل كیمی بیچاره ازرقین قانی.

۴- بعد از نام همه شخصیتهای تاریخی شهر چون حسام‏الدین چلبی و صفی‏الدین همواره واژه اورموی آمده است و این نشان‏دهنده آن است كه نام شهر اورمی بوده چون اگر نام شهر اورمیه بود در ساختن صفت نسبی از آن «ی» حفظ می‏شد و باید می‏گفتیم حسام‏الدین اورمیوی، همچنانكه در نسبت دادن شخصیتهایی از شهرهای قونیه و ملطیه به آن شهرها همواره «قونیَوی» و «ملَطیَوی» گفته شده است نه قونَوی و مَلَطَوی.

تذكر: معمولاً در زبان روسی و به تبع آن در زبان آذربایجان رایج در شمال رود ارس همچنین در تعدادی از زبانهای خارجی مخصوصاً نامهایی كه به مصوت ختم شده‏اند الف زایدی می‏آید كه در مصوتها با یك «ی» نیز همراه است همچنانكه نامهای اندونزی، ژاپن و آلمان به صورت اندونزیا، یاپونیا و آلمانیا تلفظ می‏شود.

بنابراین با این مدل «اورمو» به شكل «اورمویا» در می‏آید كه می‏تواند به راحتی به اورمیا و ارومیه تبدیل شود و شاید یكی از دلایل تبدیل اورمی به اورمیه در اثر كثرت استعمال استفاده از این شیوه باشد كه رفته رفته بر سر زبانها افتاده و رایج شده است.[۲]

معنی لغوی اورمو: در مورد معنی لغوی اورمو می‏توانیم بگوییم كه می‏تواند مشتق از مصدر تركی «اورماق» شكل قدیمی «وورماق» به معنی زدن، نشانه‏گیری كردن و معانی قریب به آن باشد. اورماق در دیوانهای شعرای آذربایجان مكرر آمده است به عنوان مثال حكیم فضولی می‏فرماید:

دم خیر سؤزوندن اور دمادم / ور خیر دئمزسن ابسم ابسم

بنابراین «اوروم» به معنی محل نشانه‏گیری و هدف و آماج و اورومچو به معنی نشانه‏گیر و تیرانداز خواهد بود.

از یك زاویه دیگر نیز می‏توانیم به مسئله نگاه كنیم و آن این است كه شهر اورومچی در چین به احتمال قوی در مسیر و در اوایل جاده ابریشم قرار داشته و عده زیادی از افراد آن به اروپا (روم) به تجارت می‏رفته‏اند و از این جهت «رومچو» و با اضافه كردن الف زاید تركی «اورومچو» نامیده می‏شده‏اند. رفته رفته همین نام روی شهر باقیمانده است یا شاید همین اورومچوها شهر اورومچی را ساخته‏اند و بعد تعدادی از آنها به آذربایجان مهاجرت كرده و محل خوش آب و هوای آن را پسندیده و در آن ساكن شده‏اند و آنرا با روم (اوروم) برابر دانسته‏اند. (اورومو بولدوق = روم را پیدا كردیم).

اورومو= اورمو

لازم به تذكر است كه در زبان تركی به تاجرانی كه به یك شهر بیشتر مسافرت داشته‏اند نام همان شهر با پسوند «چی» اطلاق می‏شد همچنانكه امروز هم در میان نام خانوادگی تعدادی از هم میهنامان به نامهایی چون تهرانچی و استانبولچی برخورد می‏كنیم (باكیچی‏نین سؤزو سووو كاغیذی-مرحوم شهریار)


              Şəkil:OrumiehFromPlane.jpg

– كوتاه سخن اینكه در یك جمع­بندی از مطالب بالا مشاهده می‏كنیم نام شهر به صورتهای اورمیه – ارومیه – رومیه – ارمیه – اورومیه – اورمویا – اورمیا نوشته شده است ولی با مراجعه به اسناد ادبی و بررسی قراین كه تنها به چند مورد از آنها اشاره شد آنچه بیشتر از همه به چشم می‏خورد واژه «اورمو» می‏باشد بنابراین اگر فرد منصفی باشیم و به آداب و رسوم و فولكلور اهالی نیز احترام قایل باشیم باید همان واژه «اورمو»« و یا حداقل «اورمی» به كار ببریم نه اورمیه و نه ارومیه و نه واژه دیگر.

و اما ساده‏ترین تحلیل كه سهل‏الوصول‏ترین معنی را نیز دارد و نظریه اصلی خود اینجانب به شمار می‏آید این است كه اورمو از دو كلمه اور+مو تشكیل یافته.

اور تلفظ قدیمی «قور» از مصدر «قورماق» به معنی بنا نهادن و آباد كردن گرفته شده است كه معنی شهر نیز از آن استخراج می‏شود و «مو» معنی «من» می‏دهد در زبان سومری به جای كلمات من – سن واژه‏های مئ – سئ (ME-SE) به كار می‏رفته است و اورمو یا اورمه با این حساب «شهر من» معنی می‏دهد. همین واژه (مئ) در كلمه مئآنا(میانه) نیز خودنمایی می‏كند و نام این شهر نیز به معنی (مادر من) و سئآنا(چیانه) در منطقه سولدوز به معنی (مادر تو) می‏باشد.

به همین صورت است كلمه «ماوانا». مئ + وانا= آبادی من.

ازطرفی نام ارومچی به معنی علفزار است وشهر ارومیه نیز درچمنزاری وسیع دركنار دریاچه ارومیه قرار دارد

[۱] مطالب اشاره شده در حد نظریه مطرح شده‏اند چنانكه نظریات دیگری مطرحند كه نشان‏دهنده مهاجرت آن اقوام(اورومچی و قشقر و امثالهم) از منطقه اورمی هستند.

[۲] دكتر توحید ملكزاده در این مورد نظر دیگری دارد. طبق نظر ایشان كاربرد واژه ارومیه توسط مرحوم تمدن بوده است كه ایشان نیز برای خود دلایلی داشته است.(رجوع شود به كتاب »تاریخچه دارالنشاط اورمیه« تألیف دكتر توحید ملكزاده دیلمقانی).

نویسنده: استاد بهرام اسدی

به نقل از دورنا نیوز



آچار سؤزلر : اورمیه,