نقش شاعران و شاهان تورک تبار در تکامل زبان و شعر فارسی
+0 به یه نبعد از آن که دین مقدس اسلام در آسیا و شمال افریقا انتشار یافت و با گذشت زمان به آیین عمومی اکثریت مردمان این منا طق مبدل گردید، فرهنگ و ثقافت ملل مختلف را به هم پیوند داد و زمینۀ پیدایش تمدن عظیمی را به وجود آورد که به نام تمدن اسلام وعرب و یا تمدن اسلام یاد می شود. تمدن اسلام پدیدۀ بزرگی است که مظاهر گونا گون آن را در حیات مادی ومعنوی تمام ملل منسوب به عالم اسلام به اشکال گوناگون میتوان مشاهده کرد. ساحه ای از زندگی ملل مسلمان وجود ندارد که از منشوراین تمدن نگذشته باشد. باگذشت زمان، مسلمانان به موفقیت های چشمگیری در علوم و فنون نایل آمدند و به ایجاد آبده های مادی ومعنوی عظیمی دست یافتند که هم اکنون بخش جدایی ناپذیر فرهنگ جهانی است. مسلمانان باترجمۀ دانش و فلسفۀ یونان قدیم و انتقال آن یکجا بادانش و فرهنگ آفریدۀ خود به جهان غرب، دریچه- های حکمت، هنر و ادب را به روی آنان گشودند. درین دوره مناسبات دوستانه میان کشورهای مسلمان افزایش یافت. "یکی از پی آمدهای مهم این مناسبات وارتباطات، تاًثیر زبان های تورکی و فارسی بریکدیگروآمیزش واختلاط باهم است . بویژه پس از رویکار آمدن دولتهای تورکان در منطقه، که سالیان و سده های درازی (در ایران بیش از هزارسال بعدازاسلام) ادامه یافت، فرایند این آمیزش واختلاط وسعت و شدت فزاینده ای کسب کرد. درین جریان زبان تورکی، بیشتر به عنوان زبان لشکری وحاکمیت و زبان فارسی – دری زبان ادب وعرفان (وبعضا اداری) به کار میرفت." درنتیجۀ آمیزش فرهنگ ها، به غنای زبان و ادبیات ملت های مختلف مسلمان افزوده شد و تاَثیر متقابل آن علاوه بر تحکیم دوستی و اخوت میان آنان، ثمرات نیکی به بار آورد که سنت شعر گویی دردو یا چند زبان را میتوان یکی از نمودهای آن به شمار آورد. در قرن های هفتم و هشتم که شعر فارسی مدارج رشد و تکامل خودرا می پیمود، برخی از شاعران معروف چون سعدی و حافظ و بعداٌ جامی و دیگران ابیات و مصاریعی به زبان تازی می سرودند و جزًغزل های خود میساختند. طور مثال به ابیات ذیل حافظ و جامی توجه بفرمایید :
- شب وصل است و طی شد نامۀ هجر « سلام هی حتی مطلع الفجر»
- «ما لسلمی و من بذی سلمِ اَین جیراننا و کیف الحال»
- «الصبر مر والعمر فانٍ یالیت شَعری حتام القاه»
- ازخون دل نوشتم نزدیک دوست نامه «اِنی راَیت دهراٌمن هجرک القیامه»
هرچند کازمودم، از وی نبود سودم «من جرّب المجرَّب حلت به الندامه»
از جامی:
«اًحنّ شوقا الی دیارٍلقیت فیها جمال سلمی »( یاکه اًجن شوقاٌ)
که می رساند از آن نواحی نوید لطفی به جانب ما
شیخ سعدی به مناسبت سقوط بغداد قصیدۀ غرایی به زبان عربی سروده که نمودار تسلط کامل او بر این زبان و قدرت شعری اوست. برخی از شاعرانِ بنام تورک چون امیر خسرو دهلوی، هلالی چغتایی، زیب النسا بیگم اساسا به زبان فارسی و عده ای هم مانند میرزا غالب واحمدشاه ظفر به زبان های فارسی و اردو اشعارخودرا سروده اند. گروهی دیگر ازآنان چون مولوی رومی بلخی و میرزا عبدالقادر بیدل بخش اساسی آثار خودرا به فارسی سروده، اما بعضا به زبان تورکی نیز شعرانشاد کرده اند. در مورد شاعر بزرگ نظامی گنجوی باید گفت که او شاعر چیره دست تورکی زبان بوده، بر طبق معلومات علی افندی حلمی داغستانی مسؤل کتابخانۀ خدیویۀ مصر در فهرست کتابهای نشر شدۀ سال 1306 قمری مطبعۀ عثمانیۀ موجود در کتابخانۀ مذ کور، دیوان تورکی نظامی گنجوی موجوداست [ محمد رحمانی فر،نگاهی نوین به تاریخ دیرین تورکهای ایران، نشر اختر، ص 157]
همچنان شاعر بزرگ ایران دوکتور محمد حسین شهریار طی مصاحبه- ای که در شمارۀ هفتم مهر ماه سال 1367کیهان فرهنگی نشر شده گفته است:
« نظامی گنجوی هم می خواست لیلی ومجنون را به تورکی بنویسد، ولی پیکی از شروانشاه رسید که درآن دستور داده بود تا به زبان فارسی بسراید و به این موضوع خود نظامی گنجوی هم در مقدمۀ لیلی و مجنون اشاره نموده است». (گفتگو با شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، ص 180 ، تهران، 1379). نویسندۀ معروف دوکتوررضا براهنی درمقالۀ تحقیقی عالمانه ای که در مورد زبان وایجاد صمد بهرنگی تحت عنوان «اسطورۀ صمد و موضوع زبان» در- نامۀ کانون نویسندگان ایران- نوشته وکتاب قبل الذکر، آنرا اقتباس کرده، شاعران ونویسندگان آذربایجان را به چهار گروه تقسیم نموده، درمورد گروه چهارم که ناگزیر بوده اند به زبان حاکم درسراسر ایران یعنی زبان فارسی بنویسند چنین می گوید: " تعداد این قبیل نویسندگان وشاعران به راستی بی شمار است وبرخی ازآنان در تحقیق، نقد ادبی، تاریخ نویسی، شعر وقصه، صاحب سبک وشیوه در زبان فارسی هستند. بیک معنی اینان همان کارراکرده اند که تعداد زیادی ازنویسندگان گذشتۀ آذربایجان، ترکان ایران ویا نیمه ترکان کرده اند: نظامی، شمس تبریزی، مولوی، قطران، خاقانی تا پروین اعتصامی و ایرج میرزاوتقی رفعت تاکسروی، صمد بهرنگی، غلام حسین ساعدی، بهروز دهقانی واشرف دهقانی." (ص، 477 کتاب مذکور)
شاعرعالی مقام وبزرگترین ممثل سبک ادبی هند میرزا عبد القادر بیدل که شاهکارهای ماند گاری در زبان فارسی ازخود بجا گذاشته، با آنکه زبان وتبار تورکی داشت، بنابه خواست زمان اشعار خودرا جز در بعضی موارد به فارسی میسرود. دوکتورعبد الغنی دانشمند هندی می نویسد که یک منظومۀ 65 بیتی تورکی بیدل را در نسخۀ خطی دیوان او موجود در کتابخانۀ معارف کابل دیده و یک بیت ازآن نقل کرده است. امیر خسرودهلوی – این تورک هندی لقب، آنچنان که نوایی درخاتمۀ دفتر پنجم خمسۀ خود "سد اسکندری" تصریح می کند، نسب تورکی داشته وبا نیروی سخن تمام سرزمین هارا ازعرب تاعجم زیر نفوذ خود قرار داده است: یانا خسرواول ترک هندی لقب که سوز بیرلا آلدی عجم تاعرب برطبق پژوهش های پروفیسور شهرانی امیرخسرو از قبیلۀ تورکان لاچین هزاره بوده است. او بیت زیررا از امیر خسرو نقل می کند: " ترک هندوستانی ام من، هندویی گویم جواب شکر مصری ندانم کزعرب گویم سخن " باوجود این، او تمام اشعار خودرا به زبان فارسی نوشته ودرقطار پیشاهنگان ادبیات کلاسیک این زبان قرار گرفته است. به نوشتۀ دوکتور صفا درصفحۀ 146 جلد 4 " تاریخ ادبیات در ایران" ، "شعرترکی گفتن امری تازه نیست، ودر حقیقت به وسیلۀ شاعران پارسی گویی مثل سلطان ولد پسر جلال الدین محمد بلخی وشاه قاسم انوار و قبولی و امثال آن آغاز شده، ولی نضج واقعی آن درعهد تیموریان حاصل گشت". درین مورد باید گفت که اولا- شعر تورکی اززمانه های خیلی باستان حتی قبل از اسلام وجود داشته و نمونه هایی که شیخ محمود کاشغری در اثر گرانبهای خود " دیوان لغات الترک" آورده دلیل انکارناپذیر آنست. ثانیا- شعرتورکی گفتن درآسیای صغیربه وسیلۀ خود مولانا جلال الدین رومی- بلخی آغازشده، نه پسرش سلطان ولد وما درین مقاله پیرامون این موضوع معلومات داده ایم. ثالثا – شعر تورکی درآسیای میانه و تورکستان شرقی توسط شاعر بزرگ یوسف خاص حاجب باسرودن " قوتادغوبیلیک "(دانش رسیدن به سعادت " وتوسط احمد یوگنکی باسرایش " عتبة الحقائق " و بعد ازآنان به وسیلۀ خوارزمی ودیگر شاعران راه رشد خودرا پیموده است. رابعا- مولانا و پسرش سلطان ولد و نیز شاه قاسم انوارو قبولی شاعران تورکتبار بوده اند.
طوری که گفتیم سنت سرا یش شعر به زبان های فارسی و تورکی توسط یک شاعر، محصول آمیزش فرهنگ ملتهای ماست، بخصوص دردوران حکمروایی تیموریان و ادامه دهند گان آن ــ کورگانیان هند، این عنعنۀ پسندیده در ایران، ترکستان، خراسان و هندوستان اقبا ل وسیع یافت و حتی می توان گفت که تو سعۀ این سنت شعری محصول دورۀ تیموریان و ناشی از سیاست فرهنگی متکی بر وسعت نظر، سعۀ صدر و برخورد احترام آمیز آنان به زبان و کلتور ملل دیگر بخصوص زبان فارسی بوده است.
این وسعت نظر وسعۀ صدر، درطول قرنها یکی از ویژگی های تاریخی اقوام تورک تبار بوده ودر مراحل مختلف تاریخ، خودرا نشان داده است. طورمثال دورۀ سلطنت غزنویان یکی از ادواردرخشان زبان وادب فارسی محسوب می شود. محمود غزنوی تورکی تبار حامی بی بدیل شعر وادب فارسی بوده که بقول مؤرخان در حدود چهارصد شاعرفارسی گوی ازتشویق وحمایۀ اوبرخورداربوده اند. آن چنان که استاد خلیل الله خلیلی درکتاب «سلطنت غزنویان» تاًکید میکند، برخلاف ادعای برخی از جعل کنندگان تاریخ، وی ازدانش و سطح عالی معلومات بهرۀ کافی داشته وفارسی را به اسلوبی زیبا می نوشته چنانچه استاد نمونۀ زیبایی از نوشتۀ فارسی او نقل میکند.
همچنان فیلا لوگ های مشهورتورکی تبار- اسماعیل بن حمادالفارابی باتاًلیف اولین فرهنگ عربی بزبان عربی بنام«صحاح اللغة» وجارالله الزمخشری خوارزمی مؤلف تفسیر معروف«الکشاف» باتالیف لغتنامۀ "مقدمة الادب" و جاحظ ادیب بزرگ عرب با تألیفات بی نظیر خود درراه رشد و تکامل زبان عربی، مورد تمجید و ستایش دانشمندان عرب وغیر عرب قرار گرفته اند. متن این اثر زمخشری به زبان عربی و ترجمۀ متن به سه زبان تورکی، فارسی و عربی است ومتضمن توضیح 6500 لغت میباشد .
محقق دانشمند ایرانی دوکتور ذبیح الله صفا درصفحۀ450 جلد پنجم بخش یکم کتاب ارزشمند خود « تاریخ ادبیات درایران » پس از بررسی عصر مورد بحث خودبه نحو زیرین ارزیابی واقعبینانه میکند: « عصر کورگانی در آن سرزمین(یعنی سرزمین هند ) که بی هیچ گونه تردید یکی ازبهترین دوره های ترویج زبان وشعر فارسی در سرزمین هند وعهد تشویق و ترغیب مؤلفان و نویسند گان و شاعران پارسی گوی بحد اعلای امکان در سراسر دوران تاریخ ادب فارسیست ودیگر هیچگاه نظیرِی نیافت و نخواهد یافت.»...« بحقیقت باید گفت که نهضت دوران کورگانیان هند درادب فارسی نجاتبخش واقعی شعر وادب فارسی از زبونی و رهایی دهندۀ آن از تنهایی و انخذال بود ».
آقاِی صفا در جای دیگر می افزاید: «شاهان و شاهزاد گان کورگانی هند، در حقیقت ظرافت طبع و گرایش به شعر و ادب فارسی وصنعت های ظریف ایرانی را از نیاکان با ذوق خود به ارث برده بودند »...« براستی اگر ایران آن زمان دو پناگاه بزرگ فرهنگی عثمانی و کورگانی هند را نداشت، ادب فارسی به روزگار بدی دچار میشد ».
استاد درجای دیگر میگوید : « لشکرکش قهاری چون تیمور همچنان که قدرت سلالۀ تیموری را پیریزی کرد، توجه سلالۀ خودرا به هنر وادب نیز آغازنمود و بانی چنین کاری در دولت بود. »
آنچه دوکتور صفا نوشته عین حقیقت است. زیرا شاهان و شهزادگان تیموری نه تنها حا میان شعر وادب و مشوقان شاعران و هنرمندان بودند، بلکه غالبا خود آنان به زبان تورکی و فارسی ویا به یکی ازین دو زبان شعر می سرودند و قریحه آزمایی میکردند. ابیات و غزلهایی که از میرزا اولوغ بیک و خلیل سلطان نواده های تیمور گرفته تا آخرین شاهان سلالۀ بابری هند به یادگار مانده و دواوین اشعاری که برخی از ایشان تدوین کرده اند، از ادامۀ این سنت ادبی حکایت می کند. ما درین مقاله شاعران تورکی تباری راکه درسرزمین های مختلف، این سنت شعری را ادامه وانکشاف داده اند، با نمونه های کلام شان طور مختصر وبعضا مفصل معرفی می نماییم.
درخراسان
امیرعلیشیر نوایی چون سلطان حسین بایقرا براریکۀ قدرت تکیه زد، دوست دوران تحصیل خودعلیشیرنوایی را ازسمرقند فراخوند وبه عالیترین مقام دولتی آن وقت توظیف نمود. برطبق نوشتۀ مورخ مشهورخوندمیر، سلطان حسین بایقرا درسال 862 منصب "امارت دیوان اعلی" را به وی تفویض کردواو با دربرنمودن جبۀ طلادوزی شده و کلاه نوروزی مفتخر وسرافرازشد. مولانا برهان الدین عطاوالله رازی دربارۀ تاریخ تفویض این منصب به امیر علیشیر، این قطعه را سروده است: میرفلک جناب علیشیر کزشرف عاجزبود زدرک کمالات او خرد
دیوان نشست آخرشعبان به دادوعدل ازلطف شاه غازی و الحق چنین سزد
چون مهرزد به دولت سلطان روزگار تاریخ شد همین که "علیشیر مهرزد" این احترام وباورنسبت به نوایی، کاملا به جابود. زیرا درزمان سلطنت سلطان حسین و صدارت این شاعر بزرگ اوزبیک و تمام تورکان جهان، خراسان و ترکستان شاهد دگرکونی های شگفت انگیزی درساحۀ دانش و فرهنگ گردید. نوایی، این شخصیت بزرگ انساندوست که ستارۀ فروزان این دوربود، به صفت یک دانشمند پیشاهنگ و سیاستمدار برجسته، در نیمۀ دوم قرن 15 رنسانس شرق را در خراسان و ترکستان رهبری کرد و درراه آبادانی خراسان که آنرا « کشورعدیم المثل» میخواند وپایتخت زیبای آن شهرهری که زادگاهش بود وباغ هایش را رشک بهشت برین و« خیا بان » آن را راه فردوس برین میدانست [ شهراه سوی جنت فردوس که جویند فانی به یقین دان که خیابان هرات است ] تمام امکانات مادی و صلاحیت دولتی خود را به کاربرد و با استفاده از دارایی شخصی خود بیش از370 بقعۀخیر از قبیل مدرسه، خانقاه، مسجد، کتابخانه، جاده، کانال، کاریز،چشمه، پل، حوض و شفاخانه احداث کرد و ساختمان آبده های بزرگی چون آرامگاه علی ابن ابیطالب در شهر مزار شریف، مسجد جامع بزرگ مصلای هرات (که برطبق نوشتۀ مرحوم غبار، به دستورامیرعبد رحمان توسط جنراال لیمسدن انگلیسی مین گذاری و انفجار داده شد و یکجا با آن بنای عظیم مدرسۀ گوهرشاد بیگم که به قول مرحوم فکری سلجوقی رواقها و گنبذهای آن با خطوط و نقوش نفیس و شگفت انگیز خود آیت زیبایی و شاهد زندۀ صنعت معماری قرن 15 کشور بود، منفجر گردید) و بازسازی مسجد جامع هرات را نظارت و رهبری کرد. به قول داکتر صفا درصفحۀ 384 جلد چهارم" تاریخ ادبیات درایران": "نوایی عواید خودرا درراه خیرات ومبرات وتشویق وترغیب اهل ادب وهنروایجاد آثارعام المنفعه صرف میکرد وازان آثارخیرهنوز قسمتی باقیست مثل ایوان جنوبی صحن عتیق آستان رضوی، نهرآب بالا خیابان درمشهد، رباط سنگ بست، رباط دیزآباد، بند آجری قریۀ تروق در نزدیکی طوس، مقبرۀ قاسم الانواردرقریۀ لنگر نزدیک تربت جام و قسمتی ازمزارعطار نیشابوری یعنی سنگ مزارآن شاعرکه موجود است واین مایه بازماندۀ 370 بقعه ای است که ایجاد یا تعمیر کرده و 90 رباطی است که ساخته". ( البته آنچه داکتر صفایادآوری کرده، فقط بقایای ابنیه ای است که درحدود ایران اعمار شده - نویسنده ). ادوارد برون دانشمند انگلیس درجلدسوم " تاریخ ادبی ایران" که توسط علی اصغر حکمت به نام " ازسعدی تا جامی " ترجمه و تحشیه شده می- نویسد: "اهمیت وعظمت میرعلیشیرهم ازجهت نویسندگی وهم ازحیث پشتیبانی او از اهل علم وفضل بقدری ظاهرو نمایان است که میتوان اورا بی مبالغه ماسیناس زمان و کشور خود او خواند". به توضیح علی اصغرحکمت درحاشیه، ماسیناس نام یکی ازبزرگان روم قدیم است که حامی ادب بود و دوست هراس شاعربزرگ لاطین بوده است، متولد بسال 73 و متوفی بسال8 قبل از میلاد.
این شاعرنام آور که در اشعار تورکی « نوایی » و در شعر فارسی « فانی » تخلص میکرد، باسرایش اشعار به زبان مادری ونیز به زبان دری عنعنۀ سرایش شعر دردوزبان را ترویج کرد و سرمشق و نمونه برای دیگرن شد و بیش از 32 اثر ماند گار ازخود بجا گذاشت. او با دیوان فانی و یازده قصیدۀ خود درزبان فارسی، دیگران را به دنبال خود کشانید.
بدون تردید، نوایی استاد مسلم شعر و ادب در هردو زبان بود. به قول دوکتور ذبیح الله صفا درصفحۀ 148 کتاب «تاریخ ادبیات درایران»، نوایی بزرگترین کسی است که شعر تورکی را به حد اعلای کمال رسانیده وتوانسته به همه انواع شعر فارسی از مثنوی و قصیده وغزل وغیره شعر ترکی بسراید. او خودش گفته است :
معنی اشعار رنگینم به ترکی بیحد است فارسی هم همچو درهای ثمین گر بنگری
گو ًییا در راست بازار سخن بگشا ده ام یک طرف دکان قنّادی و یکسو زرگری همچنان به نوشتۀ شمس الدین سامی درکتاب ارزندۀ " قاموس الاعلام "، هیچ کس درجهان به مانند او شعر خوب وزیاد نه گفته است. علیشیر نوایی و دوست و مرشد او مولانا عبدالرحمن جامی ممثل دوستی فارسی زبانان و تورکی زبانان خراسان و ترکستان بودند وعنعنۀ انشاد شعر در هردو زبان را تشویق و ترغیب میکردند.
نوایی گرویدۀ شاعران بزرگی چون سعدی، حافظ، خسرو دهلوی و نظامی بود. به جا می بالاتر از یک دوست، به مثابۀ یک مرشد می- نگریست. جامی نیز برخی از اثار خودرا به تشویق او نوشته واورا اساسگذار خمسه سرایی در زبان تورکی میدانست و خمسۀ تورکی اورا در اسکندرنامۀ خود چنین ارج می نهاد :
زچرخ آفرین ها برآن کلک باد که این نقش مطبوع ازآن کلک زاد
به ترکی زبان نقشی آمد عجب که جادو دمان را بود مهر لب
ببخشید برپارسی گوهران به نظم دری درّ نظم آوران
که گر بودی آن هم به نظم دری نماندی مجا ل سخن گستری
به میزان آن نظم معجزنظام نظامی که بودی و خسرو کدام
چواو برزبان دگرنکته راند خردرا به تمییزشان ره نماند
زهی طبع تو اوستاد سخن زمفتاح کلکت گشاد سخن
سخن را که از رونق افتاده بود به کنج هوان رخت بنهاده بود
تو دادی دگرباره این آبروی کشیدی به جولانگۀ گفت و گوی
صفایاب از نور رای تو شد نوا یی زلطف نوای تو شد
جا می بعضا ابیاتی به تورکی نیز می سرود. دو غزل ملمع ازاو بجا مانده و ما دو بیت از یک غزلش را درین جا ذکر میکنیم :
ای لبت پر خنده و چشم سیاهت مست خواب "ایککی زلفینگ آره سیده آی یوزینگ دور آفتاب"
مستی می میکند روی ترا غرق عرق "با ده ایچسنگ توکیلو ایککی قیزیل یوز دین گلاب"
نوایی تمام زند گی خودرا وقف شعروادب، انکشاف علوم و فنون، عمران و آبادانی مملکت ساخت. به قول ادوار براون در کتاب قبل الذکر، نوایی خود موسیقیدان ماهر ونوازنده ای استاد و نقاشی چیره دست بوده است که به گفتۀ بابر موسیقی شناسانی بی نظیر مانند قول محمد و شیخ نائی و حسین عودی همه ترقی وپیشرفت خودرا مدیون وی هستند (ص742 ). عبدالحی حبیبی درکتاب " هنرعهد تیموریان" خود، اززبان خوند میرمی نویسد که وزیر مشهورهرات امیرعلیشیر نوایی خود نیز در تصویر ونوشتن کتاب شخصی بیمانند بود.
اوبعد از فیلالوگ بزرگ شیخ محمود کاشغری مؤلف« دیوان لغات الترک » به زبان عربی، بزرگترین حامی زبان تورکی است. او با وارد کردن موضوعات مهم حیاتی درژانرغزل، تقویه و تو سعۀ شیوه های افاده، اسلوب بیانِ صورِخیال در شعر تورکی را انکشاف بخشید و پروسۀ گذار از اوزان هجایی به اوزان عروضی رابه کمال رسانید و بانوشتن رسا لۀ « محاکمة اللغتین » کسانی را که مدعی بودند درزبان تورکی ایجاد آثار بزرگ امکان ندارد، با پاسخ های علمی خاموش ساخت. به گفتۀ ادوارد براون " آخرین مؤلفات وی کتابی است به نام محاکمة اللغتین که درآن سعی کرده برتری زبان ترکی را برفارسی به ثبوت برساند. این کتاب را یک سال قبل از وفات خویش تاً لیف کرده است (از سعدی تا جامی ص 744). دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب ارزشمند خود به نام " تاریخ ترکهای آسیای میانه " که توسط دکتر غفار حسینی به فارسی ترجمه وبسال 1376 درتهران چاپ شده دررابطه به این موضوع می نویسد :" تاجایی که ما اطلاع داریم، هیچ شاعر ترکی پیش ازاو بخصوص درآسیای صغیرجراًت نکرده بود به چنین کاری دست بزند " اوتوصیه میکند هرگاه اطلاعات بیشتر و جامعتر اززندگی و تالیفات او بخواهند، باید به مقالۀ سودمندی که مسیو بلن M.Blin فرانسوی دربارۀ او نوشته ودر روزنامۀ آسیایی پاریس بسال 1861م طبع شده مراجعه فرمایند(ص 255). همچنان او، با سرایش چهاردیوان «خزا ئن- المعانی» و شاه اثر خود «خمسه » درزبان تورکی آبده های ادبی عظیم به وجود آورد. اگر بخواهیم تمام شاعران، خوانندگان و نوازندگان، مذهبان وخطاطان، اطبا وریاضیدانان ونمایندگان سایر رشته های دانش و فرهنگ این دوررایکایک به حساب بگیریم، طوماری طویل ساخته خواهدشد. ازین رو به اختصار با استفاده ازمنابع مختلف برخی ازمشاهیرآنان را یادآورمیشویم: ازرسامان: شاه مظفر نقاش، نقاش ومذهب کمال الدین بهزاد، میرک نقاش. از موسیقیدانان: قل محمد، شیخ نائی و حسین عودی. از خطاطان: سلطان علی مشهدی، خواجه عبدالله مروارید که میرزا بیرم خان بارها دستانش را بوسیده است. ازشعرا، نویسندگان و دانشمندان: عبدالرزاق سمرقندی مؤلف کتاب "مطلع السعدین"، هلالی چغتایی، دولتشاه سمرقندی مؤلف " تذکرة الشعرا"، میر خواند مؤلف کتاب "روضة الصفا"، خوندمیرمؤلف کتابهای "حبیب السیر و خلاصة الاخبار"،زین الدین محمود واصفی مؤلف کتاب"بدائع الوقائع" ، بنائی، کمال الدین حسین واعظ کاشفی مؤلف کتاب"انوار سهیلی"، مولانا عبدالرحمان جامی مؤلف آثارمتعدد که برخی ازآنهارا بنام علیشیر نوایی تقدیم کرده است ودیگران. مؤرخان ومؤلفان دیگر علیشیر نواییرا چه درزمان حیات وچه بعداز وفات با القاب رکن السلطنة، اعتمادالملک والملة، مقرب حضرت خاقانی، نظام الملة والدین وغیره ذکرکرده اند. ازجمله دولتشاه سمرقندی در"تذکرة الشعرا"، سام میرزا در "تحفۀ سامی"، زین الدین واصفی در"بدائع الوقائع"، همچنان مؤلفان روضة الصفا، حبیب السیر، وخلاصة الاخباردراطراف ترجمۀ حال و آثاروی معلومات مفصل داده، احترام وارادت خودرا نسبت به وی ابراز داشته اند. به طورمثال دولتشاه سمرقندی معرفتپروری وانساندوستی نوایی را ستوده، خدمات بزرگ اوبخصوص پروژه ای راکه باکندن کانالی طولانی ازمیان کوهها آب چشمۀ بزرگ را به شهر مشهد آورده، باحیرت و شگفت یادآوری کرده، آن را به مثابۀ معجزۀ عصرارزیابی میکند. او درقصیدۀ ملمع 26 بیتی تورکی- فارسی خود، شخصیت نوایی ومقام علمی وادبی اورا بهایی بلند قایل می شود.چند بیت ازین قصیده:
صبحدم آچتی یوزینی پردۀ نیلوفری جلوه بیردی حسنینی زیبا عروس خاوری
ازافق تاشد ید بیضای موسی آشکار بوالعجبکاران شب را رفت سحرسامری
مظهر دولت علیشیراولکه شیرحق ایرور هرمعارکده انینگ فتح و سعادت رهبری
آنچنان کاز مقدم سید شده یثرب عزیز گشت دارالفضل عالم ازوجود او هری.
همچنان یکی ازصوفیان بنام هندوستان شاه جهانگیر هاشمی، 34 سال پس ازوفات علیشیر نوایی، در اثر "مظهرالاسرار" خود که به جواب "مخزن –الاسرار" نظامی گنجوی پرداخته، ازعلیشیرنوایی وسلطان حسین بایقرا به نیکی یادکرده ، راه وروش آنهارا درامور مملکتداری ارجی بلند می نهد و چنین اظهارفکرمیکند:
داشت امیری به هزاران کمال نادرو ممتاز وعدیم المثال شیردل وصاحب شمشیر بود نام خوشش میرعلیشیر بود کردیکی خمسۀ ترکی رقم داد صلا برعرب و برعجم
مادرذیل نمونه هایی ازکلام نوایی تقدیم میکنیم. از قصیدۀ « تحفة- الافکار»
- آتشین لعلی که تاج خسروان را زیوراست
اخگری بهر خیال خام پختن در سراست
شاه اگر عادل نباشد زوست ویرانی ملک
خسرو بی عاقبت خُسر بلادو کشوراست
ظالم و عادل نه یکسانند در تعمیر ملک
خوک دیگر در شیار ملک و دهقان دیگراست
- نگار ترک تاجیکم کند صدخانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
- ازخیال آن میان فکر محالی داشتم
بود اگرچه بس محال اما خیالی داشتم
- گر پرده اندازد مهم آن روی آتشناک را
سوزم به آه خویشتن نه پردۀ افلاک را
- فانی عجب مدان اگر آن گل شگفته است از اشک ابرسان تو بشگفت اگر شگفت
از اشعار تورکی او:
- دیدی هرنی که قیلمیش آدمیزاد تفکر بیرله بیلمیش آدمیزاد
ترجمه:
گفت،هر آنچه را که آد می درعمل پیاده کرده، به نیروی تفکربدان پی- برده است.
• یوزجفا قیلسامنگا بیرقتله فریادایلامان ایلگا قیلسه بیرجفایوزقتله فریاد ایلارم
ترجمه:
اگر صد بار با من جفا کند، یک بارهم ناله سرنمی دهم، اما اگر یک بارهم به مردم ستم روادارد،صد بار فریاد می کشم.
سلطان حسین بایقرا [ حسینی ]
شاعر نا م آور دیگر این دور ابوالغازی سلطان حسین میرزا بایقرا ست که بقول داکتر صفا از سلاطین مشهور دانش پرور وشعردوست تیموری است.او در اشعار ترکی و فارسی «حسینی» تخلص می کرد و اشعار آبداری درهردوزبان سروده است. دیوان ترکی او که مشحون از غزلیات رنگین و مضامین بدیع و شیرین است، نمایانگر استعداد عالی وطبع لطیف و سرشار اومی باشد.علیشیر نوایی مجلس هشتم ــ آخرین بخش کتاب «مجالس النفائس» خودرا به ارزیابی اشعار او تخصیص داده و بعداز ذکر تمام مطالع دیوان او از بدیهه سرایی ونکته سنجی هایش مثال ها یی آورده است.
هرچند کتاب مشهوری به نام «مجالس العشاق» درزبان فارسی به وی منسوب است ویک نسخۀ نفیس خطی آن در فوند نسخ خطی کتابخانۀ انستیتوت شرقشناسی ابوریحا ن بیرونی مربوط اکادمی علوم اوزبیکستان نگهدارِی میشود، اما ظهیرالدین محمد بابر در بابرنامه این کتاب را از آن کمال الدین حسین گازرگاهی دانسته که به نام سلطان حسین نوشته است. دیوان ترکی او به اهتمام کاندید اکادمیسین دوکتو محمد یعقوب واحدی درسال1346از طرف انجمن تاریخ افغانستان اقبال نشر یافته است.
در زمان حکمروایی این سلطان ادب دوست و هنرپرورووزیرروشن- ضمیرش نوایی ، شهر هرات پایتخت خراسان به مرکز تجمع شاعران، دانشمندان، نقاشان وهنرمندان بزرگی چون عبد الرحمن جامی، کمال الدین بهزاد، حسین واعظ کاشفی و دیگراهل دانش و فرهنگ مبدل گردیده بود که همه درتحت حمایه ورعایت دولت بودند و پیوسته مورد تشویق و ترغیب قرارمی گرفتند.در ذیل دو بیت ازاشعارفارسی و ترکی حسینی تقدیم می شود:
عشقیم اوتیدن کیلیب مجنون بیراوچقون ایسته دی آل دیدیم سونغاچ ایلیک باشد ین آیاغی اورته دی
ترجمه: مجنون آمد وازآتش عشقم قبسی خواست. گفتم بگیر، اما همین که دست درازکرد، سرتا پایش سوخت.
درغم عشقت مرا نی تن نه جانی مانده است
این خیالی گشته و از آن نشانی مانده است
ملک الکلام لطفی هروی
به قول نوایی در «مجالس النفایس» لطفی هروی ملک الکلام زمان خود بود ودر اشعار فارسی و تورکی نظیرنداشت، امادیوان تورکی او شهرت بیشتر یافته ودارای مطالع متعذر الجواب میباشد، ازآن جمله مطلع ذیل را یادآورمی شود:
نازک لوک ایچره بیلی چه یوق تار گیسویی
اوز حدینی بیلیب بیلیدین اولتورور قویی
ترجمه:
تار گیسو درنازکی نمی تواند با کمرش همسری کند. ازین رو، حد خودرا می شناسد واز کمرش پایینتر می نشیند. درین بیت شاعر در وصف نازکی کمر معشوق و درازی موی اومبا لغه می کند.
لطفی درزبان فارسی به اشعار مشکل قصیده سرایان زیادی جواب گفته و خوب گفته است. او 99 سال زیست و در آخر عمر شعری به ردیف آفتاب سرود که شعرای معاصرش ازآن استقبال کردند، اما هیچ کس نتوانست مطلعی همپایۀ او بسازد وآن چنین است:
ای ززلف شب مثالت سایه پرور آفتاب
شام زلفت را بجای ماه دربر آفتاب
لطفی در لحظات آخر حیات خود مطلع غزلی انشاد میکند و چون نمیتواند آن را تکمیل نماید، بگفتۀ نوایی وصیت میکند تا حضرت مخدومی [نورا] یعنی حضرت جامی آن را تکمیل نماید ودرج دیوان خود بسازد. جامی این خواهش اورا می پذیردوآن مطلع را تکمیل و ثبت دیوان خود میسازد.مطلع مذکور این است:
گر کار دل عاشق با کافرچین افتد به زانکه به بدخویی بی مهرچنین افتد
درین اواخرآرامگاه لطفی در نزدیکی شهر هرات با کتیبۀ سنگی در یکی از قریه های نزدیک شهر هرات کشف گردیده و از طرف فوند بین المللی ظهیرالدین محمد بابراوزبیکستان برآن مقبرۀ قشنگی ساخته شده است.
سهیلی
امیر شیخیم سهیلی از رجال برجسته و معتمَد سلاطین دانش پرور تیموری چون سلطان ابوسعید میرزا و سلطان حسین میرزا ودوست و مصاحب نزدیک علیشیر نوایی بود و در هردو زبان شعرمی سرود. به قول نوایی بعضا اشعار ترکی او درغایت لطافت می بود.ازآن جمله به مطلع ذیل توجه کنید:
زهد ایلی تسبیح دیب حیران قالور اوباش ارا رشتۀ جسمیم نی کورسه قطره قطره یاش ارا
ترجمه:اگر زاهد رشتۀ جسم مرادر بین قطره های اشک مشاهده کند، به حیرت میرود و آنرا گمان تسبیح میکند.
نوایی گفته که او یک مثنوی بنام «لیلی ومجنون» نیزدارد.اینک مطلع یک قصیدۀ عیدیۀ او:
شکر ای دل که دگربار به صد زیب وجما ل گردن شاهد عید است در آغوش هلال
و نیز از اوست:
دل چو شکسته ای مکش عاشق خسته حال را سنگ ستم چه میزنی مرغ شکسته بال را
خلیل سلطان خلیل سلطان پسر میرانشاه بن تیمورکه 807 تا 812 درسمرقند سلطنت داشت، گروهی از شاعران را در سرای خود تربیت میکرد و آنانرا به صلات می نواخت. او بغایت خوش طبع وظریف ونکته پردازبود وهمیشه در مجلس او خوش طبعان حاضر بودند و خود نیز شعررا پخته میگفت. به نوشتۀ داکترصفا خواجه عصمت درتعریف دیوان اشعار او گفته است: دل کبابیست کزوشور برانگیخته اند وزنمکدان خلیلش نمکی ریخته اند همچنان نوۀ دیگر تیموراسکندرمیرزا پسرعمرشیخ بن تیمورکه به سبب حکومتش تا سال 818 درشیراز به اسکندرشیرازی شهرت داشت و زین- الدین ابابکرمیرزا(818) پسر سلطان ابوسعید میرزا(873) پسر سلطان محمد میرزاپسر میرانشاه بن تیمورشعر فارسی و ترکی را خوب می سروده است. مسعود میرزا سلطان مسعود میرزا پسر سلطان محمود میرزا پسرسلطان ابوسعید میرزا (متوفی 913) که درفارسی "عارفی" ودر ترکی "شاهی" تخلص میکرد وبرادرش میرزا ثانی (بایسنقر ثانی) که "عادلی" تخلص میکرد. غزل زیر ازاوست:
دردل من بسکه مهر آتشین رخساره ای است داغ خونین بردلم نبودکه آتشپاره ای است آن که برد ازمن قرارو صبرو عقل ودین ودل آفت دینی، بلایی، کافری خونخواره ای ست گشته ام دیوانه وزمردم گریزان میشوم چون مرا درسینه سودای پری رخساره ای است "عادلی" را ای که می پرسی به کوی عشق کیست دردمندی، خاکساری، بی کسی، بیچاره ای است
نوایی ازشاعران ذواللسانین دورۀ تیموری بیست تن را با نمونه های اشعارشان معرفی میکند که ما برخی از آنان را با اضافۀ معلومات خود به اختصار ذ کر می کنیم :
مولانا آصف
شا عری خوش کلام بود، با تخیل نازک مضامینی بکرو بدیع می آفرید.مطلع زیبایی از یک غزل او:
نریخت درد می و محتسب زدیر گذشت رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت
بایسنقر میزا
میرزا غیاث الدین بایسنقر پسرشاهرخ میرزا، شاعر خوش قریحه و یکی از شاهان سخاوت پیشـۀ هنر پرور سلا لۀ تیموری و خطاط چیره دست هرات درسال 1444 میلادی (837 ق) ازجهان درگذشت وپس از انجام مراسم تکفین در«باغ سپید» در مقبره یی که مادرش ملکه گوهرشاد بیگم ساخته بود به خاک سپرده شد. او خطوط هفتگانه را به مهارت کامل می نوشت، اما درنوشتن خط ثلث مهارتی خاص داشت و استادی توانابود. به تصریح استاد پرویز بشرمل، هنرستان خطاطی و نقاشی هرات مرهون این شهزادۀ والا گهر میباشد. درین هنرکده 400 تن کاتب، مصور، مذهّب و مجلّد کارمیکردند. جعفر بایسنقری رئیس کتابخانۀ آن نگارستان بود. به همت این شهزادۀ والاتبار کاملترین و صحیحترین نسخۀ خطی شهنامۀ فردوسی تهیه وبه ما رسیده است. این نسخۀ بینظیربه خط بایسنقر میرزا درموزیم گلستان تهران موجود است که 22 تصویرازشاهکارهای نقاشی هرات را در خود دارد. پروفیسور د. برت رئیس موزیم بریتا نیا، این کتاب را درتاریخ زندگی بشر، عا لیترین وگرانبهاترین کتاب دانسته است. در مسجد گوهرشاد مشهد نیز کتیبه یی به خط ثلث جلی او موجوداست که برپیشانی ایوان مقصوره به حیث یکی از شاهکارهای هنر خطاطی جاداده شده. به قول نوایی خطاطان، نقاشان، نوازندگان وسرایندگانی که در تربیت او به کمال رسیده ، درعهد هیچ پادشاهی نرسیده اند. درزمان شاهرخ میرزا درنتیجۀ ایجاد روابط سیاسی باچین، مبادلۀ هیئت ها و نمایندگان بین هردو کشورآغازشد. هنگامی که او یک هیئت خودرا به ریاست "شادی خواجه" به کشور چین می فرستاد، بایسقرمیرزانیز یکی از هنر مندان بنام هرات " غیاث الدین نقاش" راضمیمۀ هیئت میسازد. به نوشتۀ کمال الدین عبدالرزاق در "مطلع السعدین" «وبه تاکید تمام خواجه غیاث -الدین را گفته بودکه ازآ نروزکه از دارالسلطنۀ هرات بیرون رود، تا به روزی که بازآید، درهرشهروولایت آنچه بیند ازچگونگی راه و صفت ولایت وعمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان وطریقۀ ضبط و سیاست ایشان و عجائب آن بلاد و دیارواطوارملوک نامدار، روزبروز بطریق روزنامه ثبت نماید" . این هیئت چون در رمضان سال 825 هق به هرات برگشت، خواجه غیاث الدین سفرنامه ای راکه باخود آورده بود، تقدیم بایسنقر میرزا نمود. بایسنقر میرزا از قریحۀ عالی شعری نیز برخورداربود. هنگامی که برادرش سلطان ابراهیم میرزا چند بارخواننده و سازنده خواجه یوسف را ازاوطلب کرد، بایسنقر قبول نکرد واین بیت را به برادرخود نوشت:
مایوسف خود نمی فروشیم توسیم سیاه خود نگهدار دو بیت ازاشعاراو تقدیم میشود:
ندیدم آن دورخ، اکنون دوماه است ولی مهرش بسی درجان ما هست
غلام روی او شد بایسنقر غلام خوبرویان پادشاهست
بایسنقرتلاش داشت تا مانند پدر ومادردرساحۀ انکشاف دانش وفرهنگ خدمات زیاد انجام دهد، اما مرگ نابهنگام مجالش نداد. تاریخ وفات اورا به اسلوبی بدیع چنین دریافته اند:
سلطانِ سعید، بایسنقر سحرم گفتاکه: بگو به اهل عالم خبرم من رفتم و تاریخ وفاتم اینست: « بادا به جهان عمردراز پدرم »
ابوالقاسم بابر
سلطان ابوالقاسم بابر میرزاکه ازسال 852 تا 861 حکومت میکرد، مردی شاعردوست و شاعر بود ودرشعر بابر تخلص میکرد. این غزل مشهور اورا برخی منابع ازجمله "تذکرۀ دولتتشاه" ذکر کرده است: در دورما زکهنه سواران یکی می است وان کو دم از قبول نفس میزند نی است این سلطنت که ما زگدائیش یافتیم دارا نداشت هرگزو کاووس را کی است می نوش و جرعه ای به من دردمند بخش رند شرابخواره به ازحاتم طی است دارد به زلف او دل زناربند ما، سودای کفرو کافری و هرچه دروی است "بابر" رسید نالۀ زارت به گوش یار لیلی وقوف یافت که مجنون درین حی است
اولوغ بیک میرزا
میرزامحمد تره غی معروف به اولوغ بیک میرزا، چهارمین پسرشاهرخ میرزا درسال 1394م ازبطن ملکه گوهرشادبیگم به دنیا آمد. پس از فراگیری دانشهای معمول وقت ازطرف پدربه صفت والی ماوراؤالنهرتعیین گردید. به نوشتۀ دانشمند روسی و. بارتولد درکتاب "تاریخ ترکهای آسیای میانه": «اولوغ بیک مانند پدر بزرگش فقط به مصاحبت بافضلا و کسب دانش ازآنان قناعت نکرد، بلکه خود به فراگرفتن دانش وبخصوص دانش اخترشناسی مشغول شد و نمونه ای ارائه داد که در فرهنگ اسلامی نادراست، و آن مردی فاضل برتخت فرمانروایی بود (معاصران ما اورا با اسکندر شاگرد ارسطو مقایسه میکنند، چراکه فردی نظیر اولوغ بیک را نمیتوان در تاریخ فرهنگ اسلامی یافت). آثار علمی او و نزدیکترین پیروانش درمیان مسلمانان به عنوان دقیقترین تحقیقات در علم ستاره شناسی مشهوراست... اولوغ بیک نه تنها خود یک عالم ستاره شناس شد، بلکه توانست شاگرد وجانشینی از میان اطرافیان ترکش تربیت کند که علی قوشی(قوشچی- ش) نامیده میشد» (ص268 کتاب مذکور). او پادشاهی دانشمند، ستاره شناسی چیره دست، ریاضیدان وجامع کمالات عصرخود بود. به ابتکاراو رصدخانۀ اولغ بیک در سمرقند اعمار گردید. در پهلوی آن مرکزی برای علوم ریاضی تاسیس کرد که 60 تن دانشمندان این ساحه در آنجا مصروف پژوهشهای علمی بودند. همین گروه به رهبری اولوغ بیک به نوشتن فرمول های سینوس و تانجانت در ریاضی موفق شدند. میرزا اولوغ بیک درعلم تاریخ نیزاحاطۀ وسیع داشت و قرآن کریم را در ظرف شش ماه ازبرکرده بود. «زیج کورگانی» که اورا شهرت جهانی بخشیده، همچنان « تاریخ اولس اربعه » گواه زندۀ شخصیت پرنبوغ اوست. اولوغ بیک مردی آزاده و آزاد اندیش بود، به تصریح بارتولد درجشنهایی که برپا میشد، خوانندگان زن نیز ترانه میخواندند واین به مذاق متعصبان وتاریک اندیشان وقت سازگار نبود. این پادشاه عدالت پرور به تحریک مشتی عناصرمتعصب ضد دانش و معرفت درسال 1450 به دستور پسر نیمه دیوانه اش عبد اللطیف حاکم بلخ به قتل رسید. اولوغ بیک اشعار لطیفی میسرود وما بیتی ازاونقل می کنیم:
هرچند ملک حسن به زیرنگین تواست
شوخی مکن که چشم بدان درکمین تواست
بدیع الزمان میرزا
سلطان بدیع الزمان میرزا پسر ارشد سلطان حسین بایقرا مرد شمشیر وقلم بود، درزمان حکمروایی پدر ولایت مناطق مهم کشوررا به عهده داشت.محافل او بخصوص در بالا حصار کابل خالی از اهل شعروادب
نبود. نوایی میگوید که او آراسته با جمال ظاهری و پیراسته با کمال باطنی ودرعین حال مردی رزمجو و سخاوت پیشه بود. طبعی روان داشت ودر هردو زبان شعر میسرود. نوایی اورا شایسته ترین جانشین سلطان میدانست، به لیاقت و عدالت پروری او باور کامل داشت. چنانچه مقالت بیستم «حیرة الابرار» خودرا به بیان خصایل ستودۀ او تخصیص داده، اورا فرامیخواند تا ضمن کاربرد لطف و کرم وقانون وسیاست، همیشه عدالت و انصا ف را شعارخود بسازد و یادآور میشود که عدالت مایـۀ آبادانی ملک میگردد. شاه عادلِ کافر مملکت راآباد میکند اما شاه ظالمِ مسلمان آنرا به باد فنا میدهد. نمونۀ کلام او:
- مۀ من بی گل رویت دلم خون گشته چون لاله جگر هم از غم هجرت شده پرکاله پرکاله
- وزیدی ای صبا برهم زدی گلهای رعنارا شکستی زان میان نورسته شاخ گلبن مارا
- ای صبا گر سورسه حالیم شمه ای اول سروناز ایورولوب باشیغه مین سرگشته دین ییتکور نیاز
ترجمه: ای باد صبا اگر آن سروناز جویای احوالم شود، بعد از طواف به دور سرش مراتب نیاز من سرگشته رابه عرض وی برسان.
شاه غریب میرزا
این شهزاده، پراستعدادترین فرزند سلطان حسین بایقرا بود که «غریبی» تخلص میکرد. به قول نوایی او باشوخی طبع، ذهن وقاد، تخیل نازک و تعقل دقیق در نظم و نثر بی رقیب و درقوۀ حافظه ومتخیله بی نظیربود. به ترکی وفارسی شعر می سرود.
درین اواخر فوتو کاپی نسخۀ خطی دیوان اشعار ترکی و فارسی او که در کتابخانه علمی هامبورگ آلمان موجود بوده، توسط نما یند گان آن به فوند بین المللی ظهیرالدین محمد بابردرولایت اندجان اوزبیکستان اهدا شده و با مقدمه واهتمام دوکتور شفیقه یارقین بسال 2001 درتاشکند به طبع رسیده است. ازاوست :
• دوستان هرگه گذر سوی مزارمن کنید
جای تکبیرم دعای یار جان من کنید
• بازم بلای جان غم آن ماه پاره شد
ای وای آن مریض که دردش دوباره شد
• قیسی بیر گلچهره اول گلبرگ خندانیم چه بار
قیسی بیر شمشاد قد سرو خرامانیم چه بار
ترجمه:
کدام ماهروی گل رخسار، زیبایی آن گلبرگ خندان مرا دارد و کدام شمشاد قد می تواند با سرو خرامان من لاف همسری بزند.
فریدون حسین میرزا
فریدون حسین میرزا متخلص به "فریدون" پسر دیگرسلطان حسین بایقرا نیز از استعداد بلند شاعری برخوردار بود وغزل را خوب می سرود. نمونۀ کلام او:
تراکه خال سیه درچۀ زنخدان است هزار یوسف گم گشته برتو حیران است براه عشق چوبنهاده ای قدم، زاهد مگو که قطع بیابانِ عشق آسان است زراه عشق سلامت نمی توان رفتن که کوه های بلا ریگ این بیابان است هرآنکه خاک سرکوی دوست منزل کرد به پیش دیدۀ او به زباغ رضوان است زتیغ یار"فریدون" مکش سر تسلیم چراکه بودن ونا بودن تو یکسان است
محمد علی
این شخصیت برازنده، مامای علیشیر نوایی و برخوردار از قریحه شعری درهردو زبا فارسی و ترکی و بهره مند از هنر خطاطی و استعدادخوانندگی ونوازندگی ومورد عنایت و توجه سلطان حسین بایقرا بوده است.یک بیت از اشعار فارسی او:
چشم بیمار تو هردم ناتوانم میکند لعل جانبخش تو جانا قصد جانم میکند
همچنان علیشیر نوایی شعرای ذیل را طور موجز با نمونه های کلام شان معرفی میکند:مولانا شوقی، مولانا ضیا، ساقی، مولانا امیری، مولانا حاجی ابوالحسن، مولانا ترخانی از اندخوی، درویش نازکی، مولانا یقینی، مولانا بلالی، سید حسن اردشیر واز شهزا دگان تیموری سید احمد میرزا و یکعدۀ دیگر همه از جملۀ شاعران ذواللسانین همان دور بوده اند.
یک سیمای تابناک دیگر دوران تیموری، امیر دولتشاه سمرقندی مؤلف "تذکرة الشعرا" که به نام تذکرۀ دولتشاه شهرت یافته، از مؤلفان و نویسند- گان فارسی زبان معاصر علیشیر نوایی است. او از حیات پرتجمل سلالۀ خود که دودمانی بنام بوده اند چشم پوشیده، با اختیار فقر به کار دهقانی وکسب فضل و کمال اشتغال می ورزیده است. نوایی کتاب اورا نمودار استعداد و کمال او تعریف کرده، به قریحۀ شعریش اشاره می کند.
دولتشاه در تذکرة الشعرای خود قصیده ای ملمع در 26 بیت بزبان فارسی و ترکی دارد و ما ازآن بیتی چند می آوریم:
صبحدم آچدی یوزینی پردۀ نیلوفری
جلوه بیردی حسنینی زِیبا عروس خاوری
ترجمه: صبحگاهان چون پرده نیلوفری به کنار رفت، عروس زیبای خاوری [ آفتاب ] با حسن خیره کنندۀ خود جلوه گر شد.
ازافق تا شد ید بیضای موسی آشکار
بوالعجبکاران شب را رفت سحر سامری
مظهر دولت علیشیر اول که شیر حق ایرور
هر معارک دا انینگ فتح و سعادت رهبری
ترجمه:
علیشیر که شیر حق و مظهر دولت است، در تمام معرکه ها پیروزی و سعادت اورا رهبری میکند.
آنچنان کز مقدم سید شده یثرب عزیز
گشت دارالفضل عالم از وجود او هری
درهندوستان
[ دوران کورگانیان هند ]
ظهیرالدین محمد بابر
وپسران او
در دوران کورگانیان هند که ادامه دهند گان سلطنت سلالۀ تیموری بودند، به تأسی از سیاست تشویق و حما یۀ بنیانگذاراین دولت ظهیرالدین محمد بابر شاه و فرزندان او، عنعنۀ شعرسرایی به زبان های ترکی وفارسی ادامه یافت.
بابر که به تصدیق محققان شرق وغرب با نوشتن « بابرنامه » مؤلف بهترین وارزشمند ترین اوتو- بیوگرافی در جهان شناخته شده که توسط یک پادشاه به رشته تحریر درآمده ، علاوه بر دیوان اشعار، آثاری در فقه، تصوف، عروض و موسیقی نیز دارد. او که غزلسرایی چیره دست و منقدی توانا است، به هردو زبان شعر می سرود. شاهکار او «بابرنامه» که به زبان ترکی نوشته شده و تا کنون چند بار به زبان های مختلف چون فارسی،فرانسوی،انگلیسی،جاپانی واخیرا عربی ترجمه شده، روزتاروزبه مثابۀ یک اثر ماندگاراهمیت روزافزون پیدا میکند.
متن انتقادی دیوان بابردر بیش از 500 صفحه شامل مقدمۀ مفصل توسط دوکتوشفیقه یارقین، شامل لغتنامه، فهارس وتعلیقات درسال 1362 درکابل نشر شد. نمونه هایی از اشعار بابر:
• خراباتی و رندو می پرستم
به عالم هرچه می گویند هستم
• آمد بهارودلشده ای راکه یارنیست
پروای لاله زارو هوای بهار نیست
درروزگار فتنه بسی دیده ام ولی
چشم تو فتنه ای ست که در روزگار نیست
• کیم کوروبتورای کونگل اهل زماندین یخشیلیغ
کیم که آندین یخشی یوق، کوز توتمه آندین یخشیلیغ
ترجمه:
ای دل از مردم زمان که خوبی دیده است ؟ حتی از کسی هم که بهتر ازا و سراغ نداری، انتظار نیکی نداشته باش.
هرسه پسر بابر از قریحۀ شعری برخوردار بوده، دوتای آن ها – همایون میرزا و کامران میرزا صاحب دیوان بوده اند. تاریخ فرشته رباعی ذیل راکه همایون به سپهسالارخود محمدبیرام خان فرستاده، نقل کرده است:
ای آن که انیس خاطر محزونی
چون طبع لطیف خویشتن موزونی چون میدانی که بی توچون می گذرد
چون میپرسی که در فراقم چونی
دیوان کامران میرزا حاوی اشعار لطیف ودلنشینی است که از جودت طبع و استعداد بلند او در مضمون آفرینی گواهی میدهد. دوکتور شفیقه یارقین تز داکتری خودرا در موضوع «زند گانی وآثار کامران میرزا» نوشته ودر سال 1999 در تاشکند از آن حما یه کرده است. اینک مطلعی ازیک غزل او:
چشم بر راه تو داریم و شد ایامی چند
وقت آن شد که نهی جانب ما گامی چند
گلبدن بیگیم دختر بابر میرزا زن فاضله ای بود که با بهره داشتن ازانوع فضایل ازاستعداد شعری نیز برخوردار بود. او مؤلف کتاب ارزنده « همایون نامه » است که برای بررسی یک بخش تاریخ کورگانیان هند، منبع موثق و نادر به حساب میرود. یک بیت ازاو:
هر پری رویی که او با عاشق خود یار نیست
تو یقین میدان که هیچ از عمر برخوردار نیست
سرای بابر و جانشینان او مانند سایر شاهان سلالۀ تیموری مرکز تجمع شعرا، ادبا، دانشمندان و هنرمندان بود وهرکدام آنان مورد تشویق و ترغیب قرارمی گرفتند. یکی ازعجایب روزگارکه درسلاله های شاهی دیگرجهان کمتر نظیرآن دیده شده، اشتغال شاهان و شهزادگان تیموری وسلالۀ بابری به شعروادب واشتراک زنان ودختران شان درکارپیشبرد و انکشا ف فرهنگ و دانش آن زمان است. دختران با بر، نواده ها وعروس های اونه تنها باایجاد خود بلکه با حمایه وترغیب خود محیط علم و هنررا توسعه میدادند.
مثلا به محیط ادبی دربار جهانگیر پسر اکبر توجه کنید. نورجهان بیگم همسراو که درعین داشتن وجاهت وجمال از قریحۀ شعری و بدیهه سرایی نیز برخوردار بود، گاهی با شوهر خود مشاعره می نمود. روزی جهانگیر با دیدن هلال ماه رمضان می گوید:
هلال عید بر اوج فلک هویدا شد
نورجهان بیگم بداهة میگوید:
کلید میکده گم گشته بود پیدا شد
ونیزجهانگیر:
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
نورجهان بیگم:
پای در زنجیرو کف برلب مگر دیوانه است
استاد حضرتقل دلیل طی مقاله ای درشماره 34-5 مجله «چاووش» سال 1379 ص 80-81 حادثۀ جالب ذیل را ذکر می کند وما آن را به اختصار نقل می کنیم: روزی نورجهان پادشاه، با یک قلندر به این شرط شطرنج بازی می کند که در صورت باخت، شاه یکی از باغهای چهارگانه خودرا که هر کدام بنام یکی از زنان چهارگانۀ او[ جهان آرا، حیات آرا، دل آرا و فنا آرا ] نامیده می شد به وی بدهد. بازی آغاز می شود و فرصت زیاد نگذشته شاه در آستانۀ مات شدن قرار میگیرد. زنان که دربازی شطرنج مهارت داشتند وازعقب پرده ناظر حرکات بودند، با- لترتیب یکی بعد دیگر با ابیا ت ذیل شاه را مخاطب قرار میدهند:
نورجهان بیگم که باغ جهان آرا به وی متعلق بود می گوید:
تو پادشاه جهانی جهان زدست مده
که پادشاه جهان را جهان به کار آید
ملکه حیا ة النسا :
جهان خوش است ولیکن حیات می باید
اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
ملکه فناؤالنسا :
حیات و جهان چون همه بی وفاست
فنارا طلب کن که آخر فناست
ملکه دلارام با چال گفتن هم جهانگیر را از ما ت شدن نجات می دهد وهم باغهارا :
شاها دورخ بده و دلارام را مده
پیل و پیاده پیش کنی، کشت اسب ومات
فرزندان شاهجهان
شاهجهان که آبدۀ « تاج محل » نام او و همسرش ممتاز محل را جاودانی ساخته است، فرزندان زیادی داشت که از آن جمله اورنگ زیب عالمگیر، دارا شکوه قادری و دخترش جهان آرا بیگیم به انواع علوم وفنون زمان وارد وهر یک خصلت ویژه ای داشتند. مثلا اورنگ زیب سیاستمداری چیره دست، عالم فقه وفنون موسیقی وادبیات بود. دارا شکوه قادری عالم تصوف و پیرو طریقه قادریه بود و کتابی بنام «سفینة الفضلا» در بیان احوال مشاهیر صوفیه به زبان فارسی نوشته و نیز پنج کتاب مربوط به تصوف هند را از سانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. جهان آرا بیگیم مثل برادرخود سرسپردۀ تصوف و پیرو طریقه چشتتیه بوده، اما بعدا گرویدۀ طریقۀ قادریه شده است. او مراتب سیر سلوک خودرا در تصوف، طی رساله ای بنام «صاحبیه» بیان کرده و این شعر صوفیانه که نوعی از شطحیات است از وی نقل شده: گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا پادشاهی چه که دعوای خدایی بکنم
دارا شکوه قادری
شهزاده محمد داراشکوه متخلص به" قادری" نوادۀ بافضل ودانش ظهیرالدین محمد بابر، پسر بزرگ شاهجهان پادشاه هندوستان است که یکی ازورزیده ترین نویسندگان ومؤلفان و مترجمان دوران سلطنت کورگانیان هند به شمار میرود. به نوشتۀ دکتر احمد تمیم داری مؤلف کتاب "عرفان وادب درعصرصفوی"، " دارا شکوه حضوراستادانی چون ملاعبداللطیف سلطانپوری عالم وحکیم حنفی مذهب هند، حضرت میرک شیخ، شیخ احمد دهلوی، سرمد کاشانی شاگرد ملا صدرا، میرزا ابوالقاسم میرفندرسکی وشیخ ناصر محمد را درک کردوبا معارف عرفانی ودینی اسلام و هندو آشناگشت ودر حیات خود ضمن انجام دادن کارهای درباری ودولتی خویش به تالیف و ترجمۀ کتابهایی پرداخت که هریک واجد اهمیت و قابل استفاده است". از آنجاکه دارا شکوه جویندۀ پروسواس حقیقت ومعرفت بود، به تصوف وعرفان گرائید و باتعلیمات پیش کسوتان مکاتب عرفانی وطریقت های تصوف عمیقا آشنایی حاصل کرد وچون سخت گرویدۀ صوفی معروف شیخ عبدالقادر گیلانی وسلوک اوبود، تخلص "قادری" را برای خود انتخاب نمود. او نه تنها بامتصوفان اسلام، بلکه بازاهدان وخبرگان هنود نیزدرتماس بود و با تعلیمات تصوفی آنان آشنائی پیدامیکرد. چنانچه دراوخر زنگی خود طی مدت ششماه کتاب سراکبر(سرالاسرار) را باکمک "پند تان"، "سنیاسیان بید" و "اوپانیشاددان" ازسانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب که ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد میباشد وبه اصول آموزش علوم سری اختصاص دارد، درجملۀ آثاراو متعلق به فرهنگ هند و مهمترین اثر به حساب می آید.
ما آثار فارسی دارا شکوه راکه درزمینۀ فرهنگ اسلامی ونیز فرهنگ هندی تالیف کرده است، با استفاده ازکتاب داکتر احمد تمیم داری ومنابع دیگرهندی ذیلا معرفی میکنیم:
"سفینة الاولیا"، دربیان مهمترین طریقت های تصوف وترجمۀ احوال مشایخ آن. 2- "سکینة الاولیا"، که مشتمل بریک مقدمه وشرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی، مناقب وکرامات او می باشد، ترجمۀ آن بزبان اردو بسال 1920 درلاهور به طبع رسیده است. 3- "رسالۀ حق نما"، که دربیان وحدة الوجود وشرح مقوله های آن میباشد. متن فارسی وترجمۀ انگلیسی آن به نشر رسیده است. 4- "حسنات العارفین"، مجموعه ای ازشطحیات که معتقدین به وحدت وجود درحالت جذبه بزبان می آرند و ظاهرا خلاف شرع به نظر میرسد. 5- "مجمع البحرین"، که با این بیت آغاز میشود: - بنام آنکه او نامی ندارد به هرنامی که خوانی سربرارد
- کفرو اسلام دررهش پویان و حده لا شریک له گویان
مؤلف درین اثر خود 22 موضوع را مورد بحث قراداده وسعی نموده تا میان اسلام و دین هندو قدر مشترکی پیدا کند. این کتاب درسال 1185 هجری توسط شیخ احمد مصری به عربی ترجمه شده و مولوی محفوظ- الحق آنرا به اردو برگردان نموده وبا شرح حال مؤلف درسال 1929 درکلکته به طبع رسانده است. 6- "سراکبر" (سرالاسرار)، ترجمۀ پنجاه اوپانیشاد اززبان سانسکریت به زبان فارسی. 7- " دیوان اشعارداراشکوه "، که ازآن دو نسخۀ خطی موجود است. 8- نامه های عرفانی، که به مشایخ همزمان خود نوشته. 9- "طریقة الحقیقه" یارسالۀ معارف که بسال 1341 در لاهور چاپ شده. 10- "رسالۀ سوال و جواب"، مکالمۀ داراشکوه و بابا لال که درسال 1897 دردهلی چاپ شده. این شهزادۀ عارف و معرفت پرور که درمیان دانشمندان قرن یازدهم هجری ازلحاظ احاطه برموضوعات عرفانی ومتود کاوشهای علمی، آزاد اندیشی ووسعت مشرب خود بی رقیب بود، دراوج پختگی وباروری علمی، قربانی منازعات سیاسی گردید و در45 سالگی (بسال 1069) چشم اززندگی پوشید.
زیب النسا بیگیم
این دختر اورنگ زیب عالمگیر زیر تربیۀ خاص پدر و مادر خود به مدارج بلند دانش و ادب رسید وبه مثابۀ ورزیده ترین شاعرۀ زمان خود دیوان اشعاری نفیس و ماندگار در زبان فارسی از خود به یادگار گذاشت. او معاصر شاعربزرگ ابوالمعانی بیدل، ناصرعلی ویک عده شاعران دیگر بود و بعضا با برخی ازآنان مشاعره و یا مقابله داشت. طورمثال وقتی که این غزل را سرود:
گرچه من لیلی اساسم دل چو مجنون در هواست
سر به صحرا می زنم لیکن حیا زنجیر پاست
میگویند میرزاعبدالقادر بیدل به جواب او این بیت را نوشته است:
عشق تاخام است باشد بستۀ ناموس و ننگ
پخته مغزان جنون را کی حیا زنجیر پاست
او شاعری بدیهه سرا بود. روزی هنگام تفرج در باغ این شعررا باخود زمزمه میکرد :
چهار چیز که دل می برد، کدام چهار
کباب و باده و گلگشت باغ و روی نگار
چون متوجه می شود که پدرش به او نزدیک آمده است، بلا درنگ موضوع شعررا چنین تغییر میدهد:
چهارچیز که دل میبرد، کدام چهار
نمازو روزه و ورد صباح(؟) واستغفار
درمنابع هندی آمده است، روزی شاعر معروف هند ناصرعلی غزلی بامطلع ذیل می سراید:
از هم نمی شود زحلاوت جدا لبم
گویی رسیده برلب زیب النسا لبم
بدون تردید گفتن شعری بدین صراحت در رابطه به دختر پادشاهی مانند اورنگ زیب، حد اعلای جسارت وگستاخی بود. ولی ازآن جاکه سلالۀ بابری سعۀ صدر، مسا محه و گذشت را ازنیاکان خود به ارث برده بودند، زیب النسا در جواب او فقط به گفتن این بیت اکتفا می کند:
ناصر علی به نام علی برده ای پناه
ورنه به ذوالفقار علی سر برید مت
برخی از منابع هندی عشق نافرجام افسانوی را به او نسبت می دهند. مطابق این روایت او با جوانی زیبا بنام عاقل خان که والی یکی از ایالات هند وبرخوردار از قریحه شعری بود عشق می ورزید. روزی عاقل خان اورا بربام قصر دیده می گوید :
سرخپوشی لب بامی به نظر می آید
زیب النسا بلا درنگ جواب میدهد:
نه به زاری نه به زورو نه به زر می آید
زیب النسا از وجاهت و زیبایی کم نظیری برخوردار بود. من یک تصویرخیلی قشنگ اورا در میان نسخ خطی متعلق به سید محی الدین گوهری دیده بودم که توسط یک نقا ش هندی همان عصر کشیده شده بود و از لحاظ هنری ارزش بلندی داشت. زیب النسا به این حسن وجما ل خداداد ملتفت بود و برآن می بالید وبعضا با ابراز احساسات زنانه آن را انعکاس می داد. اینک ابیاتی چند از دیوان او:
• دختر شاهم ولیکن روبه فقر آورده ام زیب و زینت بس همینم نام من زیب النساست
-
• بلبل از گل بگذرد گردر چمن بیند مرا بت پرستی کی کند چون برهمن بیند مرا
در سخن پنهان شدم چون بوی گل در برگ گل هرکه دیدن میل دارد در سخن بیند مرا
- بیا که زلف کج و چشم سرمه سا این جاست
نگاه گرم و اداهای دلربا این جاست
کتابخانۀ عالم ورق ورق جستم
خط تو دیدم و گفتم که مدعا این جاست
زفرق تابه قدم هرکجا که می نگرم
کرشمه دامن دل می کشد که جا این جاست
زکات حسن اگر میدهی برای خدا
بیا که« زیب نسا» همچو من گدا این جاست
این هم قطعه شعری لطیف اززیب النسا بیگم:
ای آبشار نوحه گر ازبهر چیستی چین برجبین فگنده زاندوه کیستی دردت چه درد بودکه چون من تمام شب سررا به سنگ میزدی و می گریستی
بهادر شاه ظفر
اکثریت نواده های بابراستعدادهای شعری خوبی داشته اند که نمونه- های اشعارشان درتذ کره ها ومنا بع مختلف ذکر شده است. آخرین پادشاه این سلاله بهادر شاه ثانی دردو زبان اردو و فارسی شاعری توانابوده ودر شعر «ظفر» تخلص می کرده. سرای او مجمع شاعران و دانشمندان بوده است. نمونه کلامش:
بتی سرکشی کافری کج کلاهی به رخ آفتابی، به رخسار ماهی
نه در خاکساری چو من بینوایی نه در ناز وتمکین چواوپادشاهی
عبدالرحیم خاخانان
یکی از چهره های درخشان دوران بابریان هند میرزا عبدالرحیم ملقب به خان خانان وزیر و مشاور جهانگیر پادشاه بود که در ترکی و فارسی طبعی وقاد و رساداشت وی حامی اهل هنر وشعرو ادب بود. دیوان وی مشتملبر قصائد وغزلیات درزبانهای تورکی ودری است. دیوان اشعار او بار بار به طبع رسیده.
از یک غزل مشهوراودو بیت ذیل را طور نمونه کلام او تقدیم می کنیم:
شمار شوق ندانسته ام که تاچند است جزاین قدر که دلم سخت آرزومنداست
مرا فروخت محبت ولی ندانستم که مشتری چه کس است و بهای من چند است
میرزا بیدل
میرزا عبدالقادر بیدل که از ترکان برلاس بود، بسال 1054 در عظیم آباد هند تولد یافت و درعهد اورنگ زیب عالمگیر نوادۀ بابر مورد اعزاز و احترام فراوان قرار گرفت. بر طبق معلوماتی که در یکی از منابع هندی خوانده ام اورنگ زیب ازوی خواهش می کند تایک شهنامۀ تورکی بسراید، اما بیدل به نسبت کبرسن از قبول آن معذرت می خواهد.
اوبزرگترین شاعر سرزمین هند است که سبک هندی را با آثار پر- محتوا ومملو از تخیلات شیرین و اندیشه های عرفانی و فلسفی خود غنا بخشیده وبه مدارج عالی تکامل رسانده و به لقب «ابوالمعانی» ملقب گردیده است.
بیدل که زبان مادریش ترکی بود بنابه خواست زمان آثارعظیم خودرا به زبان فارسی ایجادکرد، اما گاهی به زبان ترکی نیز شعر می سروده است. داکتر عبدالغنی دانشمند هندی در کتاب ارزندۀ خود بنام «احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل» که توسط مرحوم میر محمد آصف انصاری به دری ترجمه ودرسال 1351 هجری درکابل نشر شده می نویسد: «علاوه برآن در دیوان کابل (در کتابخانۀ معارف) که بسال 1309 هجری قمری به خط غلام حسین کابلی کتابت شده، علاوه بر آثار منظوم و منثور فارسی 65 بیت که به زبان ترکی از طرف بیدل انشاد گردیده شامل می باشد. درین جا تنها یک بیت از قصیده را ذکر می کنم:
« ای تخت تیموری اوزره نا در
بو جمله غا حا فظ اولدی قادر»
ترجمه:
ای که بر اریکۀ تیموری چونان نادردوران تکیه زده ای، با قدرت و صلاحیت، شایستگی نگهبانی آنرا داری. ظاهرا این شعر درمدح یکی از شاهان تیموری سروده شده است.
کلیات بیدل و دیوان اشعار او بارباردرهندوستان ویک بار نیز درمطبعۀ معارف کابل وغزلیات بیدل ازردیف الف الی ردیف دال در دورۀ سراجیه به طبع رسیده است. از دانشمندان افغانستا استاد صلاح الدین سلجوقی و دیگران پیرامون آثار و افکار بیدل کتب و مقالات زیادی نوشته اند. در اوزبیکستان اکادمیسین پروفیسور ابراهیم مومنوف در اطراف اندیشه های فلسفی بیدل کتابی نگاشته که معروف است. بیدل شناسی در ایران با کتاب ارزشمند دوکتورمحمد رضا شفیعی کد کنی به نام «شاعرآیینه ها» و کتاب حسن حسینی به نام «بیدل، سپهری و سبک هندی» آغاز یافت. تاجایی که بنده معلومات دارم سالها قبل استاد سعید نفیسی ضمن سفرخود درکابل هنگامی که برای ملاقات با دانشمند بزرگ مرحوم استاد هاشم شایق افندی شاعر و بید لشناس معروف، به منزل شان آمده بود، استاد یک نسخۀ کلیات بیدل را به وی اهدا می نماید. نمونه هایی از سخنان بیدل:
• بحر طبع من بیدل قلزم معانی هاست
مصرعی اگرخواهم سرکنم غزل دارم
• میکند یک دیدۀ بیدار کار صد چراغ
روزن این خانۀ تاریک بردل واکنید
• بیدل تجد دی است لباس خیال من
گر صد هزار سال براید کهن نیم
• موقع شناس عصیان ذلت کش خطا نیست
می حکم شیر دارد در ماهتاب خوردن
• هرجا صلای محرمی راز داده اند
آهسته تر زبوی گل آواز داده اند
• ستم است اگرهوست کشد که به سیر سرووسمن درا
تو زغنچه کم نه دمیده ای دردل گشا به چمن درا
با استناد به آنچه گفته آمد، باید افزودکه سیاست فرهنگی بابریان هند مبتنی بر سعۀ صدرو مسامحه دربرابر اقوام، زبانها، ادیان ومذاهب دیگر زمینۀ رشد وبالندگی علوم وفنون ازجمله شعر وادب فارسی را مساعد ساخت. ازین رو بی سبب نیست که دانشمند ایرانی دوکتور ذبیح الله صفا در کتاب « تاریخ ادبیات در ایران » ضمن یادآری از شاعران بنامی که در کنف حمایه وتشویق شاهان و شاهزادگان بابری می زیستند یادآورمی شود: « بدینگونه باید پذیرفت که باروری ادب فارسی که بر اثر تشویق شاهان و شاهزادگان تیموری از عهد میرزا شاهرخ و پسرش بایسنقر آغاز شده ودر دوران پادشاهی سلطان حسین بایقرا در مرکز ادبی و هنری هرات به کمال رسیده بود، با پادشاهی جلال الدین اکبراز سر گرفته شد. » دوران جلال الدین اکبربااصلاحات و تجددی که او در زمینه های اجتماعی، سیاسی وفرهنگی براه انداخت، بخصوص با گامهای وسیعی که درراه انکشاف موسیقی وادب برداشت، کاملا متمایزاست. مثلا به دستور او بدون هیچگونه تعصب مذ هبی شاه اثر اسا طیری هند « مها بهارات » دردو مجلد قطور بزبان فارسی ترجمه شد ودر زمینۀ نزدیک ساختن مذاهب هنود با اسلام فعالیت هایی صورت گرفت.
در ایران و آذربایجان
ختایی
ترکان صفوی ایران نیز حامی شعر وادب فارسی بودند. مؤسس این سلاله شاه اسماعیل صفوی به هردو زبان شعر انشاد می کرد. دیوان اشعار ترکی او که با تخلص" ختایی "سروده شده درسال 1996 از نشر برآمده ست. به گفتۀ داکترصفا وی نامه هایی در1400 بیت سروده که بسال 1948 درباکو به طبع رسیده ودیوان اشعار تورکی اورا هم اکادمی علوم آذربایجان درسال 1966به نشررسانده است. به نوشتۀ آزاد رستموا درکتاب "سیرغزل درادبیات آذربایجان" ختایی بیشتر درغزلیات غنائی عاشقانه شهرت کسب کرده است. شعر وغزل عرفانی هم دارد. برخی ازغزلهای وی تماما بازندگی زمینی وواقعی پیوند دارد. یک بیت ازاشعارتورکی عارفانۀ وی:
مسجده وارمق نه حاجت، دیدیم ای زاهد مانا روح ایله زلفو آنین، کفرایله ایماندیرمانا
ازاشعار فارسی او: بازگرد ای جان که جسمم بی تو در افگندگی است مرده ای را باردیگر آرزوی زندگی است گرمنم اینجا، دلم آنجاست درخدمت مقیم گرچه زان حضرت تنم دوراست، جان دربندگی است پیش مهرعارضت مه خودنما گرشد چه شد هرچراغی را به قدرنورخود تابندگی است
یک بند ازتخمیس زیبای او برغزل مشهورحافظ: توآن گلی که خراب تو گلعذارانند اسیر بند کمند توشهسوارانند به بند دانه ودامت چومن هزارانند " غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب بادۀ لعل تو هوشیارانند "
درعهد صفویان تعداد شاعرانی که به ترکی وفارسی شعر می سروده اند کم نبوده اند، ازآن جمله سام میرزا عده ای از شاعران ذواللسانین این دوررا در کتاب « تحفۀ سامی » معرفی کرده است.
محمد فضولی
مقتدرترین شاعر ترکی سرای سدۀ دهم هجری محمد بن سلیمان بغدادی متخلص به « فضولی » میباشد که به قول داکترصفا ازطائفۀ بیات واصلااهل آذربایجان بوده وچون زندگانیش بیشتر دربغداد گذشته، به همین سبب به بغدادی شهرت یافته است. بعدازپیوستن بغداد درسال941 به قلمرودولت عثمانی، به دربار سلطان سلیمان قانونی پذیرفته شد وتا سال وفاتش بسال 963 درکمال اعزاز و احترام حیات بسربرد. فضولی بزبانهای تورکی، فارسی وعربی تسلط کامل داشته وعلوم متداولۀ عصرخود چون فلسفه، منطق، طب و ریاضیات را فراگرفته بود ودر هرسه زبان آثار زیبا وماندگاری ازخود بجا گذاشته است. کلیات فارسی او مشتمل برقصیده، غزل، قطعه، رباعی و یک ساقینامه بنام "هفت جام" به چاپ رسیده است. آثارتورکی او چون انیس القلب، بنگ وباده، صحبة الاثمار، حدیقة الشهدا ورساله ای بنام لطائف المعارف یا سفرنامۀ روح داردکه مناظره ای است میان روح وعشق ونیز رساله ای بنام رندوزاهد پرداخته که بسال 1275 درتهران چاپ شده است. مثنوی لیلی ومجنون اوکه به پیروی ازعلیشیرنوایی سروده شده، لطیف و مشهور است. به نوشتۀ دانشمند آذربایجانی آزاده رستموا " غزل آذربایجان باآثارفضولی به قلۀ رفیعی نائل آمد. طی قرنها مقلدین زیادی باسحر آثارفضولی تسخیر شدند... علت آن بیش ازهرچیزدرآن است که آثار وغزلیات فضولی ازجنبۀ بدیعی وبیان نسبت به آثارسایرشعرای ترک زبان خصوصا شعرای تورکی آذری برتری دارد.. فضولی طرفداروحدت وجود عرفانی بوده است. اودررسالۀ عربی خود موسوم به "مطلع الاعتقاد " با تیزبینی عالمانۀ خویش به تحلیل و نقد جریانات فکری، فلسفی و تصوف زمان خودمی پردازد ودراثارخود "هفت جام" ، "رند وزاهد"، "صحت ومرض" شرح بدیعی از اعتقادات عرفانی خودرا ارائه میدهد" .
او بدون تردید بعدازعلیشیر نوایی درزبان ترکی بزرگترین شاعراست که دیوانش باربار در با کو، ترکیه وسه بار در تاشکند به طبع رسیده و مورد قبول خاص وعام قرارگرفته است. نمونه های شعر او:
مارا هلاک غمزۀ خونریز کرده ای
تیغی عجب به کشتن ما تیز کرده ای
دل را نمی رسد زفرح پای برزمین
تا بسته اش به زلف دل آویز کرده ای
شدتازه داغ شوق توتا باغ حسن را آراسته به سبزۀ نوخیز کرده ای
ایدل به اهل زهد نداری ارادتی زین ناکسان خوشست که پرهیزکرده ای
بغداد را نخواست فضولی دلت مگر
کاهنگ عیش خانۀ تبریز کرده ای
چند بیت از غزلهای مشهورترکی او:
لبی نین نکته سیدن بیخبر در زاهد غافل
بو پنهان نکته نی بیر واقف اسرار اولندن سور
غمینگده شمع تک یاندیم، صبادن سورمه احوالیم
بواحوال شب هجران بنیمله یار اولندن سور
کوزوم یاشلیغلرین حالین نه بیلسون مردم غافل
کواکب سیرینی شب تا سحر بیدار اولندن سور
ترجمه: زاهدغافل، ازنکتۀ لب او بیخبر است. این نکتۀ نهان را از کسی جویا شوکه واقف اسرار باشد. دراندوه فراق تو چون شمع سوختم و آب شدم. حال زارمرا از باد صبا چه میپرسی، احوال این شب هجران را ازکسی بپرس که با من یاربوده- است. درغفلت خفتگان، از آنچه برچشمان اشک آلودم میگذرد چه خبردارند؟ سیرکواکب را ازکسی جویا شوکه شبانگاه تا صبحدم چشم برهم ننهاده وبیدار مانده است. بت نورسیم نمازه شب وروز راغب اولمیش بو نه د یندر الله الله ، بته سجده واجب اولمیش ترجمه: بت نورسیده ام شب وروز میل نمازدارد. خدایا، این چه دینی است که درآن سجده کردن بربت واجب آمده است.
درین باره که این شاعر والا مقام چرا کلمه ای مانند « فضولی » را به صفت تخلص خود برگزیده است باید گفت که کمینه چند دهه قبل در مقاله ای تحت عنوان " فضولی، محیط زندگی و شخصیت او"، ترجمۀ دوکتور خیامپور، درنشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، سال سوم، شماره های 1 – 2 خوانده بودم که به حوالۀ خوداوگفته شده بود، چون حریفان همیشه اشعار اورا باتخلص هایش یکجا سرقت کرده وازآنِ خوداعلان میکرده اند، شاعرمجبورشده تا برای جلوگیری ازآن، این تخلص را برای خود انتخاب نماید.
صائب تبریزی
شاعر نام آور دوران صفوی، ستارۀ درخشان سبک هندی، استاد مسلم غزل، سرایندۀ بیش از یکصدو بیست هزار بیت درزبان فارسی وصاحب دیوان بزرگ در زبان ترکی میرزا محمد علی صائب – صائبا میباشد. به گفتۀ مرحوم امیری فیروزکوهی درمقدمۀ دیوان صائب، او که مدت هفت سال زندگی خودرا در کابل، لاهور، آگره، دکن و برهانپورهندوستان سپری کرده، مورد تقدیر و احترام دربار بابریان قرارداشت و با میرزا احسن الله ملقب به ظفرخان متخلص به «احسن» حکمدارکابل در مراسم تاجپوشی شاه- جهان اشتراک کرده قصیده ای بدین مناسبت قرائت کرد و بنا به نوشتۀ منابع مختلف هندی به دریافت القاب وعناوین و مناصب نایل گردید وبعد برگشت به ایران عنوان « ملک الشعرا » به وی داده شد. به قول علی اکبر دهخدا در«لغتنامه» یک دیوان صائب به زبان ترکی است وبه قول امیری فیروزکوهی با حواله به منابعی که مورد استفاده او قرار داشته از دیوان ترکی او چند نسخه در ترکیه موجوداست. او میگوید: در منبعی که من دیدم تعداد اشعار دیوان ترکی او به بیست هزار تخمین زده شده است.
دوست محترم من پروفیسور دوکتورعنایة الله شهرانی که در ایالات متحدۀ امریکا مصروف تحقیقات علمی وادبی ونشر کتاب ها می باشد، طی مکتوبی به من نوشته بود که :من دیوان ترکی صائب را درسال 1966 در نزد یکی از ارادتمندان صائب- شاعرغزلسرا در سبک هندی آقای عبدالعزیز پورغنی دیده ام.
صائب طی اقامت چهارسالۀ خود درشهر کابل قصیدۀ غرایی در وصف این شهر سروده که خیلی شهرت دارد وما بیتی چند ازآن انتخاب وتقدیم خوانندگان محترم می نماییم :
خوشا عشرتسرای کابل ودامان کهسارش
که ناخن بردل گل می زند مژگان هر خارش
حساب مه جبینان لب بامش که می داند
که صد خورشیدرو افتاده در هرپای دیوارش
چه موزون است یارب طاق ابروی پل مستان
خدا از چشم شور زاهدان بادا نگهدارش دیوان صائب بارباردرایران، استنبول، هند ازجمله در بمبی ولکنهوچاپ شده است. در« دیوان صائب تبریزی » که به کوشش محمد قهرمان از طرف شرکت انتشارات علمی به چاپ رسیده، 19 غزل ترکی او نیز جاداده شده. ما مطلع دوغزل اورا طورنمونه از اشعار ترکی اوذ کرمی کنیم که به نوشتۀ محمد دیهیم مؤلف کتاب "تذکرۀ شعرای آذربایجان" از جملۀ پنج غزل تورکی اواست که توسط حمید سید نقوی (حامد) یکی از شعرای بلند پایه وفاضل معاصربه فارسی ترجمه ونشر شده است:
دوتولموش کونگلومی جام ایله شادان ایلمک اولمز
ال ایلن پسته نین آغزینی خندان ایلمک اولمز
ترجمه:
دل افسرده ام باباده شادان چون توان کردن دهان پسته را بادست خندان چون توان کردن
خط غباری، عارضین آیات قرآن ایله میش حسن صاحب شوکتین موری سلیمان ایله میش
ترجمه: جلوۀ خط عارضت آیات قرآن کرده است موررا حسن جهانگیرت سلیمان کرده است
داکتر شهریار
نام کامل این شاعرپرآوزه سید محمد حسین بهجت تبریزی می باشد که به نام « شهریار» شهرۀ آفاق گردیده است . او درسال 1281 در دهکدۀ خشکناب از توابع آزربایجان شرقی ایران متولد شد .تحصیلات ابتدائی را در زادگاه خود به سر رسانید وآنگاه برای ادامه تحصیل به تبریز وسپس به تهران رفته شامل مدرسۀ عالی طب ( فاکولتۀ طب ) شد، اما در اثریک عشق نافرجام که منجربه تبعید ش ازتهران به نیشاپورگردید، به تحصیل پایان داد ودرسال 3101 به کار در دستگاه دولت شروع کرد.
شهریار بزرگترین شاعر ترکی گوی پس ازعلیشیر نوایی و مولانا فضولی و بزرگترین شاعرغزلسرا در زبان فارسی پس از سعدی و حافظ است . نیما یوشیج پدر شعر نو در ایران به یک دوست خود نوشته بود که «بایدبگویم شهریار» تنها شاعری است که من در ایران دیدم.»
مناسبات دوستانه میان شهریار و نیما یوشیج نهایت مستحکم و شگفت انگیزاست . او باخوندن «افسانۀ» نیما ، گرویده او می شود و به قصد دیدار با نیما به معیت دوست خود امیری فیروزکوهی به نقاط دوردست مازندران سفر میکند ، اما موفق به دیدن او نه می شود. منظومۀ « دومرغ بهشتی » که افاده کنندۀ جستجوی پروسواس شاعر و آیینۀ احساسات مملو از صمیمیت اونسبت به نیماست، داستان مرغی است تنها که بدنبال جفتی چون خود میگردد ، مرغی که از تبار او بوده، سرودی چون سرودهای او وروحی آزاده چون روح او داشته باشد...سرانجام پس ازانتظار طولانی، آن مرغ بهشتی به منزل شاعرمی آید و همان طوری که حسن پور زنجانی میگوید: و براستی ، لحظه ، لحظه ای باشکوه و فراموش ناشدنی است هم برای شهریار، هم برای نیماو هم برای شعر معاصر فارسی که درآن دوشاعر بزرگ، هریک به عنوان نمایندۀ شایسته ای ازدو فصل مشخص شعرامروز، آغوش به روی هم میگشایند. این صحنه- ایست که درآن غزل امروز، با شعر نیمایی آشتی می کند و مثنوی بر گونۀ شعر آزاد بوسه میزندوبار دیگر مضحک بودن جنگ و ستیز برسر قالبهارا، به رخ میکشد. بندهای شعر خیلی زیبا و دلنشین است .
جمشید علیزاده که کتاب : « گفتگو با شهریار» به اهتمام او به طبع رسیده در مقدمه ای که براین کتاب نوشته میگوید: « او بزرگترین شاعر دوزبانۀ سراسر تاریخ ادبیات ایران است و همین امراست که به او در میان بزرگان شعر این سرزمین جایگاهی خاص و منحصر می بخشد». نویسندۀ مقدمه پس از یک بررسی مختتصر اشعار عربی وفارسی خاقانی و سعدی و اشعار عربی مهناز دیلمی و ابونواس می نویسد: « همچنین با تفاوت های بنیادینی که از هرلحاظ میان زبان وادبیات عربی و ترکی وجوددارد؛ تاًکیدم صرفاٌ روی این نکته است که شهریار در بین شاعران ذولسانین ادبیات ایران تنها چهره ای است که در هردوزبان شاهکار آفرین ونقطۀ عطف بشمار می آید.»
شهریار ضمن گفتگویی با رادیو تبریز اظهار داشته بودکه ذوق وحساست ادبی خودرا بیشترمدیون مادر خود میباشد.مادرش باآن که سواد خواندن و نوشتن نداشته ، اشعار بسیار لطیف ترکی را به خاطرداشته و چون شعر لطیفی میخوانده می لرزیده و اشک می ریخته « ..این بودکه علاوه بروراثت، حال و هوای مادرم از کودکی درروح من منعکس شد. در4-5 سالگی اولین شعری که من حس کردم وبه ذائقه سپردم را مادرم خواند، این دو بیت ترکی بودکه هنوز درمغزمن صدا میکند و به نظر من از لطیفترین اشعار دنیا ست:
گئتمه ترسا بالاسی منده سنه سایه گلیم دامنیندن یاپوشوم منده کلیسایه گلیم یاکه سنگل گینه اسلامی گولوم ایله قبول یاکه تعلیم ائله من مذهب عیسایه گلیم
مضمون شعر چنین است: ای یار ترسازاده، دورنرو، من نیز چون سایه به دنبالت روانم. به دامنت می آویزم وبه کلیسا میروم. یابیا اسلام را بپذ یرویا به من بیاموزتا به مذهب عیسی درایم. او درجای دیگر میگوید: «مادرم روحا یک شاعر بود و من بیشتر جنبۀ شعریم را ازاو به ارث برده بودم. شعر ترکی زیاد سروده ام.»
شاعر اولین شعرخودرا به زبان ترکی در7 سالگی می گوید و در9 سالگی اولین شعر فارسی خودرامی سراید که یک بیت آن چنین است:
من گنهکار شدم وای به من مردم آزار شدم وای به من
او با بسیاری از شعرا وهنرمندان معا صرخود ازجمله ملک الشعرا بهار،عارف قزوینی ، امیری فیروزکوهی ، ا یرج میرزا، کمال الملک ، حبیب سماعی، ابراهیم صهبا ، نیمایوشیج ، صادق هدایت، فریدون مشیری، کسرایی، رضا براهنی ، دوکتورمحمد رضا شفیعی کد کنی ( م . سرشک )، سایه (هوشنگ ابتهاج )، نادر نادرپور، دکتر مرتضی رضوی نشست و برخاست و با مهدی اخوان ثالث ، سیمین بهبهانی،دکتر حمید مصدق و دیگران ملاقاتها داشته است .
شاعران ،دانشمندان و ادیبان ایران و خلق آذربا یجان اورا گرامی داشتند وبه آثار فارسی و ترکی او دل بستند. اودراولین کنگرۀ نویسندگان ایران به ریاست ملک الشعرای بهار شرکت داشت و « دومین کنگرۀ سراسری شعر ایران » در تبریز به ریاست اوتشکیل شد. در فروردین 1363 « کنگرۀ بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریاربه مناسبت هشتاد مین سلگرد تولد او» درتبریز برگزارشد.
داکتر شهریار که درسالهای آخرزندگی به تصوف و عرفان روی آورده ، تا حدودی گوشه گیر شده بود، نسبت بیماری در شفاخانۀ مهر تهران بستری شد . آیت الله خامنه ای که رئیس جمهور وقت بود، ازاوعیادت به عمل آورد. سرانجام داکترشهریار یکی از بزرگترین شاعران فارسی و ترکی به عمر 83 سالگی در27 شهریور سال 1367 در بیمارستان مهردرگذشت . در تشییع جنازۀ او تا آرامگا ه ابد یش«مقبرة الشعرای تبریز» بیش ازچهل هزارنفراشتراک داشتند ودرسراسر آذربایجان عزای عمومی اعلام شد.
محققان، شاعران، ومنقدان زیادی در ایران ، جمهوری آذربیجان و ترکیه پیرامون احوال و آثار این سخن سرای بزرگ مقالات زیادی نوشته وابراز نظر کرده اند. شهریار آثار بزرگ و ماندگاری در هردو زبان آفریده که ازنظر محققان، اکثریت آن بی بدیل و شاهکار به حساب می آید .ازآن جمله است :
- دیوان شهریار که باربار و یک بار هم در مجموعۀ پنج جلدی به طبع رسیده.
- « حیدر بابایه سلام » ( سلام به حیدر بابا ) به ترکی آزربایجانی که شاه -اثراو در زبان مادری قبول شده و باربار در ایران ، آزربایجان و ترکیه با شرح وتعلیق وترجمۀ حال شاعر نشر شده .
- «سهندیه » که بنام شاعر مشهور آزربایجان «بولود قره چورلو » بزبان ترکی سروده شده.
- « دو مرغ بهشتی » بزبان فارسی.
- « افسانۀ شب » به زبان فارسی .
- « هذیان دل » بزبان فارسی.
- «قهرمانان استالینگراد» به زبان فارسی .
- «پیام به اینشتین»به زبان فارسی.
- « تورکون دیلی » (زبان ترکی) قطعه ای بزرگ در بارۀ خصوصیا ت و افتخارات این زبان.
- « بهجت آباد خاطره سی » بزبان ترکی.
- « خان ننه » بزبان ترکی.
نظر شاعران ایرانی در مورد داکتر شهریار و آثار او:
ملک الشعرا بهار که با استادسعید نفیسی و پژمان بختیاری بر چاپ دیوان شهریارمقدمه نوشته اند، دربارۀ او چنین ابراز نظر کرده اند: « شهریار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار عالم شرق است – ملک الشعرا بهار.»
«راستی حق اوراست که با سخنان دلکش خود ، دلهای آشفته را نیز درمان بخشد وهم پزشک تن وهم طبیب ] روان باشد – استاد سعید نفیسی.»
«زبان دلپذیر این شاعر پندار پرست، [ راوی ] دقیقترین افکار عاشقانه و حاوی زیباترین لطائف شاعرانه است. منظومۀ روح پروانۀ او تودۀ آتشی است که دل را از حرارت خویش می گدازد – پژمان بختیاری. »
نیما یوشیج پدر شعر نو درایران که منظومۀ مطولی مشحون از راز و نیازشاعرانه بنام «منظومه به شهریار» نوشته وبا نامۀ مختصری به شاعر تقدیم کرده است می نویسد:«چشمداشت عمده این است که این هدیۀ ناقابل را به منزلۀ برگ سبزی که درویشی به آستان ملوک تحفه میبرد، از دوست خود بپذیرید. این نمونۀ کار من نیست .این یک نمونۀ صفای من است. دوست شما نیما یوشیج».
دوکتور منوچهر رضوی:
زاولین شعر گرفتی لقب "مفخر شرق"
بیدقت بادیه نارفته همه فرزین بود
پارسی، ترکی وتازی همه دردست تو موم
کلک جادوی توازاین همه گوهرچین بود
سایه (هوشنگ ابتهاج):
• شهریارا توبمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا ، اندوهگسارا توبمان
• عروس طبع من ای"سایه" هرچه دل ببرد
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست
بیژن ترقی:
زبان شعرتو از بارگاه الهام است که خود زجانب پروردگار می آید
مگربه خواب ببینیم شاعری چون تو فهیم و نادره در روزگار می آید
پژمان بختیاری:
اینجاست شهریاری واینجاست شهریار وان شاعر بلند سخن شهریار ماست
گلشن کردستانی:
شکوهی به پیشانی روزگاری جهان سخن را مگر شهریاری
فروغ ازتو خیزدمگر آفتابی هنر ازتو خیزد مگر شهریاری
مشفق همدانی طی قصیدۀ بزرگی که بنام ”معبد خورشید” خطاب به او نوشته:
شهریار پهنۀ پهناور اندیشمندی کز هنرتاج شرف برتارک شَعرانهاده
نی تراامروزتنها زیب دامن کرده،گوهر پارسی راگنج درگنجینۀ فردا نهاده
دوکتور محمد رضا شفیعی کد کنی ( م. سرشک ) درراه سفر به تبریز و نخستین دیدار با شهریاردرشعر «سرمنزل خورشید»:
نک بر در میخانۀ رندی که همه عمر
می جز ز خم خواجه ننوشید رسیدیم
در حضرت آن پیر که پشمینۀ حافظ
بر قامتِ جز او نبرازید رسیدیم
مهرداد اوستا : آن تازگی و جهش که درغزل شهریار وجوددارد،نه درغزل امیری وجوددارد ونه درغزل رهی، که اینها هردو از مهمترین غزلسرایان روزگار ما هستند .
بهمن فرسی مترجم «حیدربابا» به شعر فارسی : ..درتنۀ بیش و کم تناور شعر ایران درین قرن ، هیچ شعری را بلند یا کوتاه ، موزون یا بی وزن ، نمی توان نشان داد که نفوذ مستقیم و بی درنگش در اهل زبان ونه تنها اهل شعر به پای حید ر بابا برسد...شرمگینم که فارسی من ، در جای جایش ، آب روان شعرشهریاررا از بسترهایی سنگلاخ گذرانده است.
سپیده در مصاحبه با شهریار: من آزربایجانی نمیدانم، اما در تبریزکه بودم هرکه را دیدم گفت: ما درخانه یک قرآن داریم ویک « حیدربابا » وحید ر بابا به این طریق برای مردم آزربایجان ابدی وافسانه ای شده است.
شهریار در برابر این سوال که : استاد، زبان ترکی را در آیندۀ ایران چگونه می بینید، میگوید:
ترکی ، فارسی، عربی به تنهایی نمی تواند وجود داشته باشد. زبانها همه به یکدیگر وابسته اند و هریک به نحوی نقصی دارند. دردنیازبانی نیست که مستقل باشد. مثلادر زبان عربی آنقدر لغت ترکی هست که خودشان هم نمیدانند . برای نمونه «بلبل» در اصل ترکی است که آن را « بلبله » میگویند وبه صورت « بلابل » جمع بسته اند ، فارسی هم همینطور. درفارسی لغات ترکی زیاداست...البته درزبان ترکی هم واژه های فارسی و عربی وجوددارد. زبان مادری هرکسی برای خودش بیش از سایر زبانها شیرین است ، اما مهم اینست که نباید تعصب داشت.
ازسخنان شهریاردر بارۀ خودش و اشعارش :
باید ازحافظ آموخت.هفتصد سال بودکه حافظ تنها مانده بود.غزل در بن بست قرار گرفته بود، تا آنکه من آمدم.. اگرما از حافظ وسعدی تبعیت کنیم آن وقت میتوانیم به جایی برسیم. کاری که من کردم همین بود.حالا نه تنها به حافظ رسیدم، بلکه ازاوهم گذ شتم. حافظ دیگر” افسانۀ شب”. ” دو مرغ بهشتی” .”هذیان د ل” و ”ای وای مادرم” راندارد. علتش اینست که من از آنها نبریدم. من دنبال کارآنهاراگرفتم.
به جواب سوالات کیهان فرهنگی: منظومۀ «حیدر بابایه سلام» که امروزه ورد زبان تمام ترکهای دنیاست ، با چه انگیزه ای سروده شده؟
...مادرم روحا یک شاعر بود و من بیشتر جنبۀ شعریم را از او به ارث برده بودم . شعر ترکی زیاد سروده ام ... حیدر بابا هم اولین شعری است که مادرم با تأثیرات سحر انگیز خود موجب سرودن آن شد.
در ذیل نمونه هایی از اشعار شهریار برگزیده ازدیوان او تقدیم میکنیم:
• برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تومن سرکردم
عهد و پیمان تو باما و وفا با دگران ساده دل من که قسم های تو باورکردم
تو شدی همسراغیار ومن ازیارودیار گشتم آواره و ترک سرو همسر کردم
• آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی وبعدازمرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودترمیخواستی،حالا چرا
• برو که خرده گرفتن به عاشقان نه رواست که دست عقل تو از نخل عشق ما کوتاست تو شهریار، سخن را به آه می بندی که برنیامده از سینه آسمان پیماست
• فلک گو بامن این نامردمی و مر که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم
چو شهسوار فلک گر به نیزۀ زرین گلوی شب نشگافم بریده باد سرم
لحظه های هیجان آمیزی ازآمدن نیما به سراغ شهریار که در « دو مرغ بهشتی » تصویرشده است:
شبچراغان روشنگر شهر
رنگ و وارنگ ، دل می ربایند
لاله رویان به طرف خیابان
زیب و فر ، رنگ و بو می فزایند
آمد از گرد ره این مسافر
دخترانش به هم می نمایند
این همان شاعر آسمانی است!
دو بندازمنظومۀ ترکی « حیدربابا»:
« من سنین تک داغا سالدیم نفسی
سنده قایتار، گویلره سال بو سسی
بایقوشون دا ، دار اولماسین قفسی
بوردا بیر شیر داردا قالیب باغیریر
مروت سیز انسانلری چاغیریر...
ترجمه از اسماعیل فیروز ثمرین:
«مانند تو در کوهستان فریاد برآوردم
تونیز پژواک صدایم را به آسمانها برگردان،
ای کاش قفس جغدهم برایش تنگ نشود .
درینجا شیری در تنگنا مانده ونعره می کشد
و انسانهای بی مروت را به امداد می طلبد...
حیدر بابا گون دالیوی داغلاسین اوزون گولسون بولاغلارین آغلاسین اوشاقلارین بیر دسته گل باغلاسین یل گلنده ویرگتیرسین بو یانا بلکه منیم یاتمیش بختیم اویانا
ترجمه:
حیدر بابا خورشید همیشه پشتت را گرم نگهدارد همیشه چهره ات خندان و چشمه هایت گریان باشد.
بگذار بچه هایت یک دسته گل ببندند و چون شمال بوزد، آنرا به سوی ما پرتاب کنند شاید بخت خفتۀ من بیدار شود.
درترکیه
انشاد شعردردوزبان ترکی و فارسی اززمان مولوی رومی درسرزمین ترکیه که سابقا روم نامیده می شد وجود داشت، اما بعدا در اثر تشویق و حمایه سلاطین عثمانی افزایش یافت. سلاطین مقتدرعثمانی – سلطان سلیم و سلطان سلیمان هردو شاعران بنام در زبانهای ترکی و فارسی بودند. نمونه ای از اشعارسلطان سلیم:
درعاشقی دودیدۀ من چون گریستند خوبان خجل شدند وبهم خون گریستند ازغم بسوختند چودیدند حال من آنانکه برملامت مجنون گریستند درفکرم ای سلیم که چون گشت حال شان آنهاکه دورازآن لب میگون گریستند
نمونۀ کلام پسراوسلطان سلیمان که در هردو زبان شعرمی نوشت:
دیده ازآتش دل غرقه درآبست مرا کار این چشمه زسرچشمه خرابست مرا
طوریکه داکترصفا می نویسد، شاهان عثمانی حامی ادبا، شعرا ومنشیان ادبشناس بودند وباادیبان بزرگ نظیرجامی نیز مکاتبه داشتند. جامی به سبب عنایات خاصی که ازسلاطین عثمانی میدید، دفترسوم مثنوی" سلسلة الذهب" خودرا بنام بایزید کرد ودرآغازآن چنین یادنموده است:
مهبط العز و العلی سلطان بایزید ایلدرم شۀ دوران خاک یونان زمین ازاوگلشن جان یونانیان ازاو روشن
ودرمدح سلطان محمد فاتح اورا "شاه مجاهد غازی" نامیده است:
پیش شاه مجاهد غازی بکشا لب به نکته پردازی
امادرترکیه بزرگترین پیشگام درعرصۀ این سنت ، جلال الدین رومی- بلخی مشهور به مولوی یا مولاناست.
جلال الدین رومی- بلخی
خداوند گار بلخ جلال الدین محمد بن بهاؤالدین ولد از احفاد خوارزمشاهان بسال 604 هجری در بلخ زاده شده و در سال 672 در شهر قونیه ترکیه زندگی را پدرود گفته است. ترکیه درگذشته بنام کشورروم یاد می شد، ازین رومولانا به نسبت این که قسمت اعظم حیات خودرا درین سرزمین سپری کرده و آثار خودرا در آن جا نوشته و در همان جا دفن گردیده است، بنام مولوی رومی شهرت یافت. بنا به قول مؤلف دانشمند کتاب«نگاهی نوین به تاریخ دیرین تورکهای ایران» محمدرحمانی فر، مادر بهاؤالدین دختر سلطان محمد خوارزمشاه بوده وازهمین رو برخی ازمنابع مولانارا از جمله ترکان خوارزمشاهی به حساب آورده اند.
مولانا ازاعجوبه های تاریخ ادبیات دری بوده، باشاهکارهای بزرگ خود «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» شهرت جهانی بدست آورده است. شیخ بهاؤالدین عاملی، «مثنوی معنوی» اورا چنین ارزیابی میکند:
من نمی گویم که آن عالی جناب
هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مثنوی معنوی مولوی
هست قرآنی به لفظ پهلوی
مثنوی او چو قرآن مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل
اقتباس محترم محمد امین اوچقون از ص 6 مقدمه مثنوی طبع کابل ازروی چاپ ایران براساس طبع لیدن.
مثنوی ازنقطه نظر احتوای اندیشه های عرفانی و فلسفی و برخی اندیشه- های دائر به تکامل انسان، کتابی نادر وبی همتاست. طور نمونه به ابیات ذیل توجه کنید:
از جمادی مردم و نامی شد م وز نما مردم زحیوان سرزدم
مردم از حیوانی و آدم شد م پس که داند چون زمردن کم شدم
بار دیگر چون ملک پران شوم آن چه کاندر و هم ناید آن شوم
مولانا در لابلای مثنوی برخی مسائل خیلی مهم و مرکب فلسفی چون مسئله تضاد و وحدت دیالکتیکی اضداد را صدها سال قبل از هیگل چنان استادانه بیان میکند که خواننده ازآن به شگفت اندرمی شود، حتی برخی از محققان گفته اند که او زبان یونانی را نیکو میدانسته وبا اندیشه های فلاسفه یونان از نزدیک آشنایی داشته است.
مولوی از نما یند گان تصوف مبتنی بر ذوق و شوق و جذبه و احساس است و با آنکه یک عدۀ زیاد اندیشه های فلسفی را در آثار خود انعکاس داده است، معتقد است که به حق و حقیقت فقط از طریق مکاشفه و اشراق میتوان پی برد، نه از راه معقولات. بنا برآن عقل وخرد آدمی را درقلمرو عشق راهی نیست :
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
مولوی تمام انسان هارا از یک اصل میداند وهمه را جویندۀ یک حقیقت می شمارد وماهیت انسان را بالاتر از جنس و قبیله و معتقدات مذهبی ارزیابی میکند. او مثنوی را برای انسانیت – برای تمام انسانها سرده است. او اگر بعضا از قوم و قبیله ای نام می برد، بر اساس یک ضرورت مبرم این کاررا می کند. مثلا در جلد دوم کلیات دیوان شمس تبریزی رباعی 1187 را چنین می خوانیم:
بیگانه مگیرید مرا زین کویم در کوی شما خانۀ خود میجویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم اصلم ترک است اگرچه هندی گویم یک بیت از مثنوی معنوی مولوی:
ترکجوشی کرده ام من نیم خام ازحکیم غزنوی بشنو تمام
مولانا درغزل 1318، صفحۀ 489، جلد 1 کلیات شمس تبریزی میگوید: من ترکم و سرمستم، ترکانه سلح بستم درده شدم و گفتم، سالار سلام علیک غزلهای شماره 1183،1362، 1363، 1382، درترکیب خود ابیات زیبای ترکی دارد. ونیز ازو است: نیمیم زترکستان، نیمیم زفرغانه و: ترکی همه ترکی کند، تاجیک تاجیکی کند من ساعتی ترکی شوم، یک لحظه تاجیکی کنم
به گفتۀ برخی ازمحققان دربعضی از منابع در متن این رباعی بجای کلمۀ «هندی» کلمه «دری» »آمده است. برطبق نظر پژوهندگان احوال و آثار مولانا او این رباعی را به جواب کسانی که وی را بیگانه در دیار خود می دانستند که به زبانی بیگانه برای آنها شعر می سرود، به دفاع از خود نوشته است.
محمد حلیم یارقین در مقدمه ای که بر ترجمۀ 162رباعی مولانا توسط دوکتور شفیقه یارقین نوشته و بسال 1376 درکابل نشر شده، به حوالۀ یک منبع می نویسد : غریبی نویسنده وشاعر خوش قریحۀ آزربایجان در تذکرۀ ترکی خود بنام «مجالس شعرای روم» که در زمان شاه طهماسب صفوی در شهر تبریز به رشته تحریرکشیده، دربارۀ شاعران ترکی سرای زیادی معلومات می دهد واز جمله مولانارا نیز در جملۀ ترکی سرایان معرفی کرده از اشعار فارسی، فارسی – ترکی ملمع او نمونه ها ذکر کرده که ازآن جمله دو بیت ذیل را می آوریم:
دانی چرا به عالم یالغیز سنی سیورمن
چون دربرم نیایی اندر غمت اولرمن
روزی نشست خواهم یالغیز سنین قاشیندا
هم سن چاخیر ایچرسن، هم من قومیز چیلرمن
ماهی چوشمس تبریز غیبت نمود گفتند
ازدیگری نپرسید، من سویله دیم آریرمن
بزرگترین شاعر فارسی گوی و ترکی سرای معاصر داکترمحمد حسین شهریار میگوید:« مولوی را نمیتوان تنها شاعر نامید، بلکه اورا بزگترین متفکر میدانم. من حافظ و سعدی و مولوی را نبی هم میدانم.»
در ترکستان
عبیدی
زمانی که سلاله بابر د رهندوستان و حدود افغانستان امروز حکمروایی داشتند، در ترکستان سلاله شیبانیان ترک اوزبیک براریکه حاکمیت قرار گرفته بودند. سلاطین شیبانی نه فقط در ترویج شعر وادب وحمایت ازاهل دانش و فرهنگ همت می گماشتند، بلکه عده ای ازآنان منجمله اساسگذار این دولت محمد خان شیبانی وعبیدالله خان شاعران بااستعدادی بودند. مؤرخان وتذکره نویسان درمورد مقام شاعری واشعارمحمد خان شیبانی، عبیدالله خان متخلص به عبیدی و سلطان محمودخان پسر یونس خان معلومات زیاد داده اند.
عبیدالله بهادرخان متخلص به«عبیدی» پادشاهی دانشمند و دانشپرور و درعین حال از قریحه شعری عالی برخورداربود. نسخۀ خطی منحصر بفرد
کلیات اشعار«عبیدی» که درفوند نسخ خطی کتابخانه انستیتوت شرقشناسی ابوریحان بیرونی مربوط اکادمی علوم اوزبیکستان باشماره 3931 نگهداری میشود، گواه زندۀ طبع وقاد و توانمندی او در سرایش شعر میباشد.
کلیات عبیدی که با تذهیب برخی صفحات، به خط نستعلیق زیبا نوشته شده ونزدیک به 700 صفحه را دربر میگیرد، متشکل از سه قسمت است . قسمت اول شعرهای فارسی است که غزلیات وبیش از دوصد رباعی ، قطعات و یک تعداد ابیات را احتوا میکند. در قسمت دوم کلیات هشت غزل و چند فرد عبیدی به زبان عربی جاداده شده. قسمت سوم عبارت از اشعار ترکی شاعراست که در بخش اول آن «حکمت ها» که به تأسی از شیوۀ مخصوص عارف بزرگ خواجه احمد یسوی پیشوای طریقه « یسویه » دراوزان هجایی سروده شده وتعداد آن به 200 قطعه می رسد جاداده شده و دربخش دوم، دیوان اشعار او که مرکب از غزلها، رباعیات، قطعات وتک -بیت ها به ترتیب الفبامیباشد، قرار دارد. رویهم رفته اشعار فارسی عبیدی بخش قابل ملاحظۀ کلیات را دربر میگیرد.
عبیدی پادشاه مقتدرترکستان، گرویده طریقتهای «یسویه» و«نقشبندیه» بودوباسید احمد بن جلال الدین معروف به مخدوم اعظم کاسانی – دهبیدی که بعداز خواجه عبیدالله احرار، خلیفۀ بزرگ و با بیش از 28 رساله خود نظریه پرداز و یکی از مروجین این طریقت می باشد، مناسبات دوستانه وخیلی نزدیک داشت. مخدوم اعظم مؤلف « رساله بابریه » که با ظهیرالدین محمد بابر نیز علایق دوستانه داشت، یک عده رباعیات ویک غزل فارسی عبیدی را دائر به تعلیمات نقشبندیه شرح نموده و درک عالی اورا از اصول تصوف ودقائق عرفانی ستوده است. این جانب شرح این رباعیات را به زبان اوزبیکی ترجمه کرده، در جریدۀ "ملی تیکلنیش " ونیز در کتاب" تصوف وانسان " خود به نشر رسانده است. نمونه کلام عبیدی :
- ای آفتاب حسن برافگن زرخ نقاب تا آفتاب روی توبینیم بی حجاب
- ای شیخ مقید کرامات نه ایم دربند خیالات و مباهات نه ایم
اسباب علامات کرامات مپرس کاندرپی اسباب کرامات نه ایم
- آشفته منینگدیک سنگا ای یا ر تاپیلمس
کونگلوم کبی زلفونگغه گرفتار تاپیلمس
ترجمه :
در عشق تو چون من دلداده ای آشفته را نمیتوان پیدا کرد و دلی که چون قلب من اسیر زلفانت باشد ، وجود ندارد.
مشرب نمنگانی
یکی ازشعرای بنام نیمۀ دوم قرن 17 ترکستان شاعر وارسته ، هم نفس عمادالدین نسیمی و منصور حلاج، بابا رحیم مشرب نمنگانی مشهور به شاه مشرب است که با اشعار لطیف و دل انگیز خود درترکی و فارسی به قلب و روح علاقمندان درآسیای میانه و افغانستان راه گشوده است. اشعار عارفانه اومتأثر از فلسفۀ «وحدت وجود» ودر عین حال انعکاس دهنده اندیشه های عرفانی ابن عربی و منصور حلاج است .
تجلی خدا در کوه طور، مصلوب شدن عیسی، به دار آویخته شدن منصور و آرزوی رسیدن به شهادت در راه حق، در اشعار او بار بار به چشم می خورد. او مرید یکی از احفاد مخدوم اعظم مشهور به « آفاق خواجه » بود که در کاشغر مرکز ترکستان شرقی در رأس حاکمیت قرار داشت. او این پیشگویی مرشد خودرا که سرانجام بدست شخصی ینام محمود خان در بلخ جام شهادت خواهد نوشید، پیوسته با مباهات وخرسندی یاد آوری می کرد.
قانیم نی توکرایرمیش بلخ شهریده محمود خان
تقدیر ازل بولسه نیلای انگا بیرمای جان
ترجمه : دربلخ محمود خان خونم را خواهد ریخت ، اگر سرنوشت ازلی این باشد ، چه کنم اگر جان نه سپارم.
بابارحیم مشرب طبعی وارسته ازعلایق داشت وحیاتی قلندرانه بسرمیبرد وباروحانیان قشری و زاهدان ریائی آشتی ناپذیر بود و پیوسته در اشعار خود بر آنان می تاخت و با شیوه ای طنز آمیز ماهیت آنان را برملا می ساخت. راویان، اورا در قطاراولیاءالله قرارداده، پیرامون کرامات صادرشده ازوی سخنانی گفته اند. اما طوری که ازلابلای اشعارش برمی آید ، او به علوم دینی و دقائق احکام قرآنی وارد بوده، تاریخ انبیا ، تصوف و نیزعلوم ادبی را نیک می دانسته است.
برخی از اشعار مشرب آمیخته با شطحیات است یعنی افادۀ حالاتی که درمواقع جذبه و هیجانات ناشی از عقیدۀ وحدت، به صوفی دست میدهد وظاهرا خلاف شرع می باشد و بعضا منجر به قتل صوفیانی چون منصور و نسیمی گردیده است. به مثال های زیرین توجه کنید:
نیم موسی نقاب از چهره بردار نمی آید خوشم این « لن ترانی»
توضیح: در کوه طور هنگامی که حضرت موسی از خدا خواست تا خودرا به وی نشان دهد ، در جوابش گفته شد که « لن ترانی » یعنی هرگز مرا نخواهی دید.
« لن ترانی » برسر دشت تو نخل « ایمن »است
«خرّموسی» رفتم و «إنی أناالله» آمدم
توضیح: اقتباس از آیت قرآنی« ...خرّ موسی صعقا» یعنی موسی بی هوش افتاد. «انی اناالله» یعنی به تحقیق من خدای یگانه ام.
- سر به جیب خویش بردم از عدم باز آمدم
مظهر ذات الستم یک تن اوتاد آمدم
- در چشم اهل عالم صوفی وشم به ظاهر
سیرت طراز ماهان اندر لباس موسی
ای جبرئیل ییغ ایندی اوزینگ نی پرینگ کویر بی درد سن، فرشته سن و عشق دین یراغ
ترجمه: ای جبرائیل حالا خودرا نگهدار که پروبالت می سوزد ، زیرا توفرشته ای و از سوزو درد بی خبر وبا عشق بیگانه ای.
یا صمدانی ترک ایتیب یا صنمیم دیس موکین عیش وسرورنی قوییب یا که غمیم دیسام موکین
ترجمه: آیا می شود ذکر« یا صمد ا» را ترک گفته بجای آن « یا صنما » بگویم و با پشت پا زدن به عیش و سرور باغم و اندوه خویش هم نفس شوم .
سرانجام با با رحیم مشرب این غواص قلزم وحدت در سال 1711 م براساس فتوای گروهی از روحانیان قشری به دستور محمودخان حاکم در شهر بلخ به شهادت رسانیده شد. قبر اول او در بلخ در کنار مزار جوانمرد قصاب قرار دارد وآرامگاه اصلی اودرشهراشکمش ازمربوطات ولایت تخارواقع است.
قسمتی از اشعار شاه مشرب بابیان زندگی افسانه آمیز او در تاشکند و مطابع هندوستان به طبع رسیده ومجموعۀ اشعارش دوبار، باردوم یکجا با زندگی- نامۀ او در حجم قطور به اهتمام و تدوین جلال الدین یوسپوف درتاشکند بسال 2008 حلیه طبع پوشیده است.
از 350 مین سال تولد مشرب به سال 1992 در اوزبیکستان تجلیل به عمل آمد. در افغانستان نیز بدین مناسبت از طرف انجمن فرهنگی نوایی منتخبی از اشعار دری واوزبیکی او بنام « گزیده ای از اشعار مشرب » یکجا با پرتریت ومختصر ترجمۀ حال او به اهتمام عبدالله روئین ومقدمۀ رئیس اتحادیۀ نویسند-
گان بلخ صالح محمد خلیق با عنوان « انسانی وارسته از تبار رندان » در مطبعه دولتی بلخ به طبع رسیده است.
در وادی فرغانه
امیری و نادره
درسده های 18 و 19 منطقۀ وسیع ترکستان به سه قلمرو مهم – بخارا ، خیوه و قوقند منقسم شده ، توسط سه سلالۀ ترکی اوزبیکی اداره می شد . پدر آخرین امیر بخارا امیرعبدالاحد خان متخلص به عاجز نه فقط مشوق شعرا بود بلکه خود نیز از قریحه شعری خوبی بهره داشت.
امیر عمرخان متخلص به امیر یاامیری که بر وادی فرغانه و متعلقات ان حکمرویی داشت ، شهر قوقند را به مرکز تجمع علما ، شعرا و اهل فضل و هنر مبدل ساخته بود . او و همسر زیبایش ماهلر آییم مشهور به نادره بیگیم متخلص به نادره هردو شاعرانی ورزیده وصاحب دیوان در زبان ترکی و فارسی بودند.
بعد از وفات امیر عمرخان با هجوم امیر نصرالله پادشاه بخارا ، ملکه فرغانه – نادره بیگم باآن همه فضل و کمال خود درسال 1842 باکمال قساوت به قتل می رسد .
مجا لس امیرعمرخان امیری و نیز محافل نادره بیگم در مصاحبت با شاعران و ارباب سخن برگزار می شد . اویسی شاعرۀ مرغینانی مصاحب دائمی نادره و مربی فرزندانش بود. فضلی نمنگانی که سردسته شاعر ان دربار به حساب می رفت ، در تذکره منظوم خود"مجموعة الشعرا" نام عده زیادی از شاعران و شاعره های آن دوررا بانمونه های اشعارشان ذکرکرده است که ما نمونه کلام یک تن از آنان- محزونه راکه فضلی با وی در شعر ترکی مشاعره داشته ، ذکر می کنیم . به روایت فضلی روزی بیت ذیل به قلم محزونه به دست او میرسد:
دل محزون به سرانگشت قضا در گره است
یارب این غنچۀ نشگفته کجا بگشاید
فضلی به جواب او این بیت را می نویسد و می فرستد:
ابرتا زار نه گرید نکند خنده چمن
غنچۀ تنگ تو از شبنم ما بگشاید
لیکن به گفتۀ مولف کتاب : محزونه از سر عفت خاموش میماند وحرف نمیزند .
نمونۀ کلام امیری:
هرکس خبرازفضل و هنرداشته باشد سر برخط تسلیم اگر داشته باشد
زاهد نه شوی قابل درگاه امیری هرچند دعای تو اثر داشته باشد
- قاشینگغه تیکوزما گیل قلم نی
بو خط بیله بوزماگیل رقم نی
بتخانه لر ایچره هیچ ترسا
بیر کورمه دی سین کبی صنم نی
ازنادره :
- هزار دست هوس کوته است زان دامان
معین است که نتوان گرفت دامن جان
- ای زلف سیاه تو شبستان محبت
انوار جمالت مه تابان محبت
- کیل دهرنی امتحان ایتیب کیت سیر چمن جهان ایتیب کیت مقصد نه ایدی جهانه کیلدینگ کیفیتی نی بیان ایتیب کیت
درافغانستان
درخراسان باستانی وافغانستان کنونی، ازدوران سلطنت تیموریان دانشپروروادامه- دهند گان حکومت آنان- بابریان هند، سنت پسندیدۀ شعرسرایی درهردو زبان رائج بود. طوریکه یادآور شده بودیم، پیش کسوتان این عنعنه علیشیر نوایی، حسین بایقرا ولطفی هروی بودند. به تاًسی ازین شیوۀ مقبول، شاعران زیادی به هردوزبان دری وترکی شعر انشاد کرده و تا کنون نیز آنرا ادامه میدهند.
در افغانستان تعداد شاعرانی که درین ساحه قریحه آزمایی کرده اند خیلی زیاداست. ترکان افغانستان بخصوص اوزبیکان، زبان دری راخوب میدانند وتوانسته اند آثارماند- گارگرانبهایی بیافرینند. ما برخی از شاعران ذواللسانین این سرزمین را معرفی میکنیم.
نیازی بلخی
این شاعر پراستعداد درشهر بلخ میزیسته ودر همانجا زندگی را پدرود گفته است. اشعاراوبسیارسلیس وروان، کلمات و اوزانیکه بکار میبرد، آهنگدار وپرطنین است. سالها قبل دیوان اشعارترکی وفارسی اورا ازنظر گذرانده نمونه هایی ازآن اقتباس کرده بودم. لیکن افسوس که فعلا آنهارا دراختیارندارم، لذا با ذکر چند بیت از یک غزل شوخ ترکی اوکه به خاطردارم بسنده میکنم:
مطرب رباب چالدی، گورگوممه بولدی قالدی
قیغو قاچیب اویالدی، گورکوممه بولدی قالدی
آیینه آلدی تیزگه، کوب ناز قیلدی بیزگه
یوزآفرین بو قیزگه، گورگوممه بولدی قالدی
مشاطه اوردی ساچین، پیشانه چین ماچین آچتی کولیب قولاچین، گورگوممه بولدی قالدی
ترجمه: مطرب دست به تارهای رباب برد و با آهنگ افسونگرآن،هنگامه بپا کرد وغم و اندوه را ازدلها زدود ومتواری ساخت.
هزارآفرین به دلدارزیبا که با نازوعشوه، آیینه روی زانو گذاشت و با کرشمه وادای شورانگیزخودهوش ازسرم ربود ودلم را اسیر خود گردانید.
نادم قیصاری
میرزا محمد یحیی متخلص به «نادم» که اصلا از قیصاربود بسال 1248 درشهر میمنه زاده شد وبسال 1328 زندگی را پدرود گفت. اوبه زبانهای فارسی و ترکی شعرمی سرود و به صفت یک شخصیت دانشدوست وشاعرتوانا مورد اعزازواکرام قرارداشت وجوانان را به آموزش و سرود شعر تشویق وترغیب میکرد.
نادم قیصاری باشعرای معاصرخودچون نظرمحمد نوا، ابوالخیرخیری و غلام محمد خدیم سرپلی روابط وعلایق ادبی داشت ودرمحافل علمی وفرهنگی اشتراک میکرد. قسمتی از اشعاراودرسال 1330درمطبعه دولتی فاریاب از نشر برآمده است.نمونه کلامش:
به جان دردتودرمان می فروشد به دل داغت گلستان می فروشد
شود گر آگه از سر دهانت نگینش را سلیمان می فروشد
بجز«نادم» طرب را با غم عشق کدامین خانه ویران می فروشد
- کوزلرینگ عین عتاب و قاشلرینگ دور موج ناز
ای گوزل تانگ یوق اگرنازینگ عتاب اوستینده دور
ترجمه:
درحالی که ابروانت نازو کرشمه می فروشند، از چشمانت عتاب نموداراست. ای نازنین، مگراین نازوادا بخاطرعتاب عشاق است.
نزیهی جلوه
شاعر ودانشمند عالیمقام محمد کریم نزیهی«جلوه» که بسال 1285 در محیط فضل ودانش پدرش قاضی بابه مرادخان پرورش یافته بود، از علوم معقول و منقول بهره کافی داشت وبه زبان وادبیات کلاسیک عرب آشنا بود و زبان انگلیسی را خوب میدانست.
نزیهی مردی آزادیخواه، مبارزودموکرات بود و وباگروه تحول طلبان، مشروطه خواهان وعناصرضداستبداد پیوندعمیق واستوارداشت واین تمایلات ازجهانبینی مترقی وانساندوستانۀ او سرچشمه میگرفت.
استاد نزیهی به تاریخ افغانستان وتاریخ ادبیات دری درافغانستان احاطۀ وسیع داشت و اولین دانشمندی بود که بخش مهمی از تاریخ ادبیات فارسی درافغانستان رانوشت ومقالات علمی متعددی پیرامون احوال وآثارفقهای افغانستان در مجلۀ ادبی کابل نشرکرد. اومدافع جدی رشد وانکشاف زبان ترکی اوزبیکی بودودرین زمینه با ایجاد شاعرانۀ خودبرای دیگران سرمشق میشد. اودرسال1978دریک مجلس مشورتی علمی که به ریاست شادروان محمد طاهربدخشی، رئیس تالیف و ترجمه، ازطرف دپارتمنت زبان اوزبیکی وترکمنی در وزارت تعلیم وتربیه دایرشده بود، اشتراک فعال داشت. او انسانی دموکرات، تحول طلب بود و روحیۀ انقلابی داشت.
نزیهی به تاریخ ادبیات زبانهای ترکی وارد بود، اشعار ترکی او متاًثرازاسلوب شعری مولانا فضولی شاعرکلاسیک آذربایجان است.
من بااستاد روابط ومناسبات دوستانه داشتم وهمیشه جویای احوالش میشدم. اوبرخی کتابهای نادرواسناد تاریخی خودرا دراختیارمن میگذاشت ودرموارد مختلف نظرمراجویامی شد. کمینه طی مقاله ای نسبتا مفصل درمجلۀ "ملاقات" تاشکند، مختصراحوال وآثارواشعار ترکی اورامعرفی کرده ام.
برخی از اشعار ترکی وفارسی نزیهی درمطبوعات کشورونیز منتخبات اشعار فارسی اونشرشده. مرحوم میرغلام محمدغبار یک شعر سیاسی 18بیتی اورادرآخر کتاب «افغانستان درمسیرتاریخ» آورده وما بیتی چند ازآن انتخاب وتقدیم میکنیم:
تاکی از جورو ستم شکوه و فریاد کنید
سعی برهم زدن منشا بیداد کنید
فتنه انگیخته تبعیض نژادی درخلق
فکر آیندۀ ملک خودو اولاد کنید
ننگ دارد بشریت زچنین کهنه رژیم
طرح ویرانی این بنگه زبنیاد کنید
آشیان همه مرغان زستم زد آتش
قصد آتش زدن خانه صیاد کنید
غازه سازید زخون شاهد آزادی را
تازخود روح شهیدان وطن شاد کنید
شعرمن لالۀ باغ دل خونین من است
مهوشان زیب لب وحسن خداداد کنید
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد ازین «جلوۀ» ناشاد کنید
مولانا قربت
مولانا محمد امین قربت به سال 1288ش درخانواده صدرالعلما مولانا غیاث الدین اعلم بخاری متخلص به ثاقب یکی از علمای والامقام درشهر بخارا زاده شد. مادر قربت سلسلۀ نسب به دانشمند معروف میر سید شریف جرجانی میرساند. او پس از اخذ مبادی علوم در مدرسۀ میرعرب درسن بیست و دو سالگی به افغانستان آمده درشهر اندخوی متوطن شد وسالیان زیادی از دانشمندان وقت علوم عقلی و نقلی را فراگرفت.
اوطبعی رساداشت وپیوسته به انشاد شعر میپرداخت، نخست ازشیوۀ صائب تبریزی و سپس از بیدل پیروی کرد. قربت غیراز دیوان شعر برخی آثارپژوهشی دیگرچون«فضیلت محمدبرسایرانبیا»، «ظهیرفاریابی»،کتابی راجع به مقایسه شرح مولانا جامی و شرح شیخ رضی بر «کافیۀ» ابن حاجب نگاشته و مقاله ای در رابطه به اثبات واجب الوجود به رشته تحریر کشیده است.
مولانا قربت درسال 1369 در کابل چشم از جهان پوشید. دیوان اوکه حاوی اشعار فارسی و ترکی او میباشد، بسال 1931 با مقدمۀ فاضلانۀ متین اندخویی و سرمایۀ حاجی عبدالجلیل رشیدزاده سمرقندی در ایالات متحده امریکا با قطع و صحافت زیبا به طبع رسیده است.نمونه هایی ازاشعار او:
- گوش غربت را صدای آشنایی برنخاست
زین بیابان بهر قد خم عصایی برنخاست
- صبح دارد آرزو چاک گریبان ترا
شام دارد حسرت زلف پریشان ترا
درخیال قامتت چون آه هرسو میرویم
رشتۀ جان ریشه شد سرو خرامان ترا
مطلع قصیدۀ ترکی او به مناسبت سالگرد تولد ابوعلی بن سینا:
- ساقیا دفع غم ایتغیل جام و مینادین گپور
قیشده هم سن نوبهار عالم آرادین گپور
ترجمه: ای ساقی با صحبت از جام و مینا غم و اندوه ازدلم بزدای،هرچند سرما ی دی بیداد میکند،تواز نوبهار عالم آرا سخن بگو.
عظیمی جوزجانی
الحاج استاد قاری محمد عظیم عظیمی سرپلی فرزند قاضی میرزا محمد اسمعیل بن میرزا قاضی شمس الدین از احفاد شخصیت مشهور حضرت میر روزه دار میباشد که مقبره شان دربلخ زیارتگاه خاص وعام است. استاد عظیمی به سال 1317 قمری درگذر تکانه خانۀ شهر سرپل متولد شده و پس از اخذ مبادی علوم درسایۀ تربیت پدر خویش که فقیه، ادیب، شاعرو خطا ط توانابود، دروس صرف ونحوزبان عربی، فقه، تفسیر، کلام و تجوید،همچنان حسن خط را فراگرفت و در 12سالگی قرآن کریم را حفظ کرد و به انشاد شعر پرداخت.
پدرومربی او قاضی محمد اسمعیل قریحۀ شاعرانه داشت وتاریخ تولدپسران خودرابا قطعات شعری مرغوبی ثبت کرده است. از آثار خطاطی او میتوان از «دلائل الخیرات»، «مولودالنبی» و چهار نسخۀ قرآن کریم نام برد که برای چهار پسرخود کتابت کرده است. چند بیت ازاشعاراو:
- من همانم که بودم دی و پری، اما حال
زانچه ازپیش بودم کاستنم افزوده است
- برآورده آن گلبدن خط سبز چه زیباست برنسترن خط سبز
نروییده از لعل فیروزه ای مگر از لب یار من خط سبز
سالهااست که استاد سخن عظیمی سرپلی به دیار خاموشان پیوسته، اما گذشت زمان نتوانسته یاد اورا ازخاطرها بزداید و برآثارماندگارش گرد و غبار فراموشی بپاشد.
هرچند تاًثیر سبکهای خراسان وعراق درآثار او مشهوداست، ولی با قاطعیت میتوان گفت که او بیش ازهمه پیرو سبک هندی و دانش آموز دبستان بیدل است. درمیان شاعران معاصر که به تتبع واقتفا از بیدل شعر سروده اند، غزلهای عظیمی بانکات ظریف و مضمون آفرینی های بکر وناب خود جایگاه خاصی را حائزاست.
دیوان شعر او آیینه تمام نمای جهان بینی انساندوستانه، وسعت مشرب و افق وسیع تفکر او میباشد. تصوف وعرفان آیینۀ روح اورا صیقل میدهد و ملکات عالیه را در وجود او تقویه میکند. او باتمام مکتبهای عرفانی دقیقا آشنابود، از«وحدةالوجود» گرفته تا «وحدةالشهود» وتمام مقولات عرفانی و اصطلات تصوفی در محور توجهش قرار داشت و دراشعارش انعکاس می- یافت. عظیمی به پیشوایان صوفیه واساسگذاران طریقتها بخصوص خواجه احمد یسوی، بهاوًالدین نقشبند، امام ربانی ودیگران عشق میورزید و آنهارا مطابق معیارهای قبولشده در تصوف درزمرۀ انسانهای کامل به حساب می- آورد. دردیوانش قصائد وقطعات متعددی، افاده کنندۀ اندیشه های او درین زمینه میباشد. او غواص قلزم معانی بیدل است، گاهی از اقتفای غزل او خودرا سربلند ومغرور احساس میکند وبا اقتباس ازمقطع آن چنین زمزمه سرمیدهد:
ای عظیمی چون بیدل قلزم معانی ام
«مصرعی اکرخواهم سرکنم غزل دارم»
عظیمی استاد چیره دست صنائع بدیعی است. صور خیال در اشعار او باکاربرد نهایت دقیق و طبیعی این صنائع و استفاده از اصطلاحات ادبی دلکش و شیرین تمثیل میشود. کمینه دررسالۀ خود به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» که بسال 1331 درروزنامه «بیدار» مزارشریف طور مسلسل نشرشده بود، پیرامون احوال وآثار استاد فقید معلومات داده ودرین زمینه ارزیابی های لازم به عمل آورده ام.
اوخطا ط خوبی بود، ویژه گیهای خطوط هفتگانه ورموزخط کوفی را باتمام ظرافتهای آن میدانست، چنانچه توانست پس ازمساعی فراوان زحمت افزا، کتیبه های مرقد امام یحیی بن زید بن زین العابدین راکه بانقوش برجسته به خط کوفی مرکب روی دیوارهای گنبذ تاریخی نوشته شده بود، به دقت بخواند و با مراجعه به منابع معتبر تاریخی، تاریخ شهادت ومدفن واقعی امامزاده را درجوزجان قدیم (سرپل کنونی) به همگان اعلام نماید و منابع معتبر صحت این کشف اورا تصدیق کردند، طوریکه بعدازین کشف، مزار امام به زیارتگاه عمومی به مقیاس مملکت و خارج ازآن مبدل شد.
استاد عظیمی در فن موسیقی وارد بود ودر نواختن طنبور و رباب مهارت داشت، چنانچه پسرش شاعر خوش کلام محمد کریم ذره عظیمی ونواسۀ او نقاش محمد شفیع عظیمی این استعداد هنری اورا به ارث بردند وزمینه تشکیل گروه هنری «ظفر» را درموسیقی اوزبیکی فراهم ساختند.
عظیمی استاد چیره دست صنعت تعمیه است.«التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» که قسمتی ازآن بنام «کلیدحل معمای منظوم» بسال 1331 در روزنامه بیدار مزارشریف نشرشده، نمودار استعدادعالی استاد در شناخت قواعد تعمیه وکاربرد این قواعد درساختن معماست. دردیوانش تعداد زیادی معما به نامهای گوناگون و قطعات تاریخ باتعمیه وجود دارد. طور مثال از معمای ذیل میتوان صدها اسم چهار حرفی را ستخراج کرد:
هرچند فصول چهار اندر شمراست عالم زبهار خرم وبهره وراست هرفصل که سوی مهر رویت جانا افتد نظرم مرا بهار دگراست
دوست فاضل و دانشمند من استاد واصف باختری که یکی از طلایه -داران شعرفارسی معاصرکشوراست، طی صحبت تیلفونی که با ایشان داشتم، ضمن اظهار نظر پیرامون آثار استاد عظیمی دربارۀ رسالۀ «التحفة العظیمیه فی قواعد التعمیه» گفت: «استاد غزلسرایی توانا در اسلوب بیدل وبیدل شناسی بسیار چیره دست بود. رسالۀ او درفن معما، تقریبا دریک صدوپنجاه سال اخیرتاریخ ادبیات افغانستان یک اثر بی نظیراست. هرچند در آغاز شگوفایی شعر فارسی به این صنعت کمتر توجه میشد، اما فن معما و تاریخ پردازی باتعمیه دردورۀ تیموریان و صفویان بسیار رشد کرد. محمد ابراهیم خلیل رسالۀ مختصری درزمینه دارد، اما نه به عمق و طول اثر قاری صاحب. استاد حبیبی هم درزمینه تحقیقاتی کرده است.» او افزود: استاد، باتفکری اندک، مشکلترین معماهارا حل میکرد. اودرین زمینه حکایت جالب ذیل را اززبان عصمت الله شرقی شاعرسمنگانی ووکیل پارلمان به من نقل کرد وچون خیلی دلچسب است، درینجا ذکر میکنم:
روزی ازقاری صاحب طریق حل معمای ذیل راکه منسوب به یک شاعر سبزواری است، پرسیدم:
به تصحیف و به تردیف وبه تقلیب زروی یار خواهم ضد شرقی
قاری صاحب بعداز اندکی مکث گفتند، مراد ازآن بوسه است وطریق حل آن چنین است:
ضدشرقی، غربی است. غربی به تصحیف، عربی می شود.عربی به تقلیب ، ربیع میشود. ربیع به تردیف بهار می شود. بهار به تصحیف نهار و نهار به تردیف، یَوم و یَوم به تقلیب موی و موی به تردیف شَعر و شَعر به تصحیف شِعر، شِعر به تردیف، بَیت و بَیت به تردیف، دارمیشود. به همین ترتیب دار به تقلیب راد و راد به تصحیف زاد، زاد به تصحیف، توشه و توشه به تصحیف بوسه می شود.
رسام ومحقق دانشمند پروفیسوردوکتورعنایة الله شهرانی که شیفتۀ نخبگان شعروادب دری وترکی میباشد، ضمن صحبت درباره این شاعر به من گفت: یکی ازخاطرات فراموش نشدنی زندگی من اینست که شبی تاسپیده دم،افتخار صحبت بااستاد سخن عظیمی جوزجانی راداشتم. اودارای شخصیتی چند بعدی بود واندیشه هایی خلاق در زمینۀ ادبیات، جامعه شناسی وتحلیل اشعار بیدل ومولوی داشت. من درحیات خود شاعری بااین استعداد عالی و دانشمندی ژرف نگرمثل اوندیده بودم.
دیوان شعراستاد که مرکب از غزلیات، رباعیات، قصائد، مخمس، مسدس، ترکیب بند، ترجیع بند، قطعات، معماها وماده های تاریخ باتعمیه میباشد، درسال 1373 خورشیدی به اهتمام یحیی حفیظی در مطبعه شبرغان به طبع رسید و چون این کار درشرائط خاص باعجله و شتاب صورت گرفته بود، به نسبت داشتن یک سلسله اغلاط طباعتی نمیتوانست ذوق استتیک علاقمندان را اشباع کند، بنابرآن چاپ دوباره آن باتصحیح اغلاط مطابق اصل نسخه خطی به همت کاندید اکادمیسین دوکتورمحمد یعقوب واحدی تهیه شده و آماده نشراست.
اثر دیگر استاد عظیمی کتاب «نصاب الصبیان» اوست. عنعنۀ نصاب نویسی بعداز ابونصر فراهی دراینجا وآنجا علاقمندان و متشبثینی داشته، اما توسط استاد عظیمی جلوه دیگری یافت. او قریحه خودرا باتوضیح لغات پشتو به زبان دری بشکل منظوم به آزمایش گرفت. مؤلف درین منظومه، لغات پشتورابه بابهای مختلف چون البسه، ظروف، اقارب، اعضای بدن وغیره تقسیم کرده و معانی آنهارا به زبان دری بیان میکند وموفقا نه از عهده برمیآید. دوبیت سر آغاز هر بند به بیان وزن عروضی باب اختصاص دارد وخیلی جالب است. مثلا درباب صفتهای نسبی:
ای در نگاه تو اثر صد پیاله می باشیم درخمار وصال تو تابکی مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات بحرمضارع است بخوان خوش به با نگ نی هرچیز اولینه بود، هست لمرِنی شد منحًنی میانه ،اخیرین وروستنی
پروفیسورعبدالشکوررشاد درمقدمۀ این اثر که از طرف اکادمی علوم افغانستان درسال 1362 به نشر رسیده، مینویسد: «استاد قاری محمد عظیم عظیمی با این ابتکار دررشته لغت شناسی پشتو اثر سودمندی بیفزود ند که درنوع خود درزبان ملیت پشتون سابقه ندارد. من از ته دل جدت عمل وجودت طبع اورا می ستایم.» این اثر استادعظیمی نمونه سعهً صدر ووسعت مشرب ترکی تباران افغا نستان است.
اثر دیگر استاد درزبان فارسی منظومه«قواعدالقرآن» میباشد که دارای 94 بیت بوده، به بیان قواعد تجوید اختصاص دارد و بیانگر تسلط اوبرعلم قرائت وتجوید میباشد.
«باکاروان بیدل»، مجموعه ای است ازاشعاردری او که بسال 1365 در کابل به طبع رسیده. مجموعه اشعار اوزبیکی استاد به شکل یک اثر مستقل هنوز اقبال نشر نیافته، فقط برخی غزلهای او در دیوان اشعارش جاداده شده است. استاد عظیمی چون مشعلی فروزان محیط ماحول خودرا روشن میکرد. او چندین سال نخستین آموزگارو سرمعلم مکتب ابتدائی«لطافت» سرپل بود و قشر وسیعی از روشنفکران شهرشاگردان دست پروردۀ او بودند. اوچند دوره بحیث رئیس بلدیه و نمایندۀ مردم سرپل درمجلس شورای ملی و ولسوال یکی ازحکومت های محلی وظیفه اجراکرد. درسال 1369 عنوان «کارمند شایستۀ فرهنگ» به وی داده شد. استار عظیمی به تاریخ 12 عقرب 1369 در94 سالگی در شهر کابل زندگی را پدرود گفت وجنازه اش به دستور دولت وقت توسط هواپیما به زادگاهش سرپل انتقال داده شده، درمقبره آبائی شان در«امام کلان» بااعزاز واحترام به خاک سپرده شد.
به مناسبت وفات او عده ای ا زشعرا و فضلای معا صرچون استاد غلام محمد خدیم، محمد امین متین اند خویی،عبدالحی عبهر، حفیظی جوزجانی، قانع، انتظارو سرور اندخویی، سوگنامه هایی به زبانهای دری وترکی سروده اند که در مقدمه دیوانش به نشررسیده. استاد متین اند خویی در دو رباعی دری واوزبیکی خود، ماده تاریخ وفات اورامسجل کرده است. نمونه هایی ازاشعاراستاد عظیمی:
• چه پرسی لطف شعرم راکه از نازک خیالی ها
رگ گل رشتۀ شیرازۀ دیوان من باشد
---
• ازاشک خویش هستیم یکسر فرو به دریا
باشد چوشاخ مرجان مارا نمو به دریا
گاهی زپوچ مغزان هم نفع میتوا ن برد
بهر شنا بکارت آید کدو به دریا
---
ای پا یبند کثرت ازقید غم برون آ زین دامگاه وحشت پروازرم برون آ
ای فطرت تواضع بگذرزسربلندی پست است وضع این طاق با قد خم برون آ
درتنگنای هستی ذوق فسردگی چند همچون شرر سوار دوش عدم برون آ
ازراستی عظیمی یابی ظفر چو بیدل هرجابه جلوه آیی بااین علم برون آ
---
• عرقجوش است آب زندگی از لطف اندامش
به طفلی داده اند ازشیرۀ جانها مگر شیرش
• عظیمی شاعر شیرین سخن بوعصره سیندورسن
اوقوب کورگان کیشی دیر یازگن اشعارینگ گه سلمنا
ترجمه: ای عظیمی، توشاعر شیرین کلام عصرخودی. هرآنکه اشعار رنگینت را بخواند، البته تحسین و آفرین نثارآن میکند.
خیری میمنگی
ابوالخیر خیری بسال 1907درخانوادۀ احمد قلیخان زاده شد. او تعلیمات ابتدایی را درمکتب رشدیۀ کابل فراگرفته، دورۀ متوسطه را درمکاتب سراجیه وحبیبیه دوام داد. او صرف ونحو وعلوم دینی، همچنان زبانهای پشتو وعربی را ازفضلای وقت آموخت وحیات ادبی خودرا با نوشتن کقالات وانشاد شعر با تخلص"خیری" آغازکرد. خیری مدتی درمیمنه مرکزولایت فاریاب به صفت معلم و سرمعلم کارکرد و بسال 1311به حیث علاقدارالمارتعیین گردید و بعدا درسال 1309 به صفت نمایندۀ مردم درلویه جرگه انتخاب شد. او دراثر فعالیت های سیاسی خود مبنی برحمایت ازحقوق فرهنگی مردمان ترکتباروافشای مظالم آل نادر، بسال 1952 به کابل فراخوانده شده توقیف میشود ویک سال بعد در اثر شکایت وعرایض اهالی میمنه ازحبس رها میگردد. اوبعدا به صفت عضو سنای افغانستان ضمن دفاع اززبان مادری خویش، هرچند کسی نداند هم، به ترکی صحبت میکند و به جواب معترضان میگوید: شما دوصد سال است که مارا به شنیدن وآموختن زبان خود مجبور ساخته اید. خوبست که این حقیقت تلخ را احساس کنید. او بسال 1978 زندگی را پدرود گفت. ازاو5 پسرو 5 دختر باقی مانده است. خیری به زبانهای ترکی وفارسی شعرمیسرود. آثارش درمطبوعات نشر شده، مجموعۀ اشعارش نزد خانواده موجود است. چون اشعار فارسی او دردسترس نبود، به نقل چند بیت ازاشعار ترکی او اکتفاشد:
بیز نیچون یارب بوتورلوک اوزگه بیداد ایلریز نی سببدن اوز بیراونی بویله برباد ایلریز اوزیمیز، بیریاندن اوز بنیادیمیزغه سو قویوب، بیر طرفدین سو اوزه، عشرتنی بنیاد ایلریز
خدیم سرپلی
عالم معقول و منقول استاد غلام محمد خدیم فرزند ملا رحمان بسال 1296 درشهر سرپل دریک خانوادۀ فضل و کمال چشم به دنیا گشود. پس از ختم مکتب ابتدائیه، در مدارس گذر شاهان سرپل، درزاب، خاسارو میمنه علوم عقلی ونقلی رافراگرفت، آنگاه به صفت مدرس مدرسۀ ظاهرشاهی میمنه، سپس به حیث منشی اطاق تجارت این ولایت وبعدازآن به وظیفۀ نمایندۀ انطباعات مدت سه سال کار کرد.
خدیم بعداز بازگشت به زادگاه خود برای یک دوره به ریاست بلدیۀ شهر سرپل انتخاب گردید وپس ازآن بالترتیب تا سال 1353 به وظائف ذیل اشتغال داشت: آمرذاتیۀ تفحصات پطرول در مزار شریف، معاون جریدۀ «دیوه» شبرغان، آموزگار درلیسه های ابن یمین، خدیجه جوزجانی و لیسه سرپل. سرانجام این شاعر حساس و عارف مشرب درسال 1379 به عمر هشتاد و سه سالگی چشم ازجهان بست
او از جوانی به شعروادب دلبستگی داشت وپیوسته با روشنفکران ولایت فاریاب و سرپل درتماس بود و درمحافل ادبی اشتراک می ورزید. بدون مبا -لغه میتوان گفت که قشر معینی از روشنفکران همان وقت فاریاب دست پرورده و ملهم از محضر علمی وی بودند. خدیم نه تنها درزبانهای دری وترکی شعر میسرود، بلکه درزبان عربی نیز استعداد سرایش شعرداشت. چنانچه او به پیروی از ابوعبدالله بوصیری « قصیدۀ برده» عربی اورا باانشاد قصیده ای در بیش ازصد بیت استقبال کرده است. متن این قصیده عربی به کوشش محترم محمد امین اوچقون درمطبوعات عربی نشر شده. آثار شعری دیگراو عبارت از غزلها، رباعیات، قطعات ومخمس ها بوده، جز در صحایف جرائد و مجلات تا کنون به شکل مستقل اقبال نشر نیافته است. مثنوی او به نام «گلبانگ قلندری» مشهوراست. یک رسالۀ او بنام «فیض دل ازمشرب بیدل» (شرح نخستین غزل دیوان ابوالمعانی میرزا عبدالقادربیدل) به سال 1387 از طرف کتابخانه امیرعلیشیر نوایی– بنیاد اجتماعی و فرهنگی بیانی درسرپل، به کوشش کاندید اکادمیسین دوکتور محمد یعقوب واحدی در مطبعۀ فرهاد نشرشده است. درین رسالۀ مختصر او توانسته غزل مشهور بیدل را بادرنظرداشت ویژگیهای کلام شاعر به خوبی شرح و تفسیرنماید. او بیدلشناسی توانا بود. درذیل نمونه هایی از آثار او تقدیم می شود. چند بیت ازیک غزل او به تتبع ازبیدل:
• به قرب لا مکانی هرکسی رانیست راه آنجا
مگر در هست مطلق نیست گردد راه خواه آنجا
سراغم را چه داری، درتجلیگاه او هیچم
نشانم را چه پرسی ، شد عدم هستی و جاه آنجا
به یاد جلوۀ بیرنگ او محوم که در گلشن
گدازد شبنمش را آفتاب صبحگاه آنجا
کرم می جوشد از دریای رحمت موج او فیض است
جز از عجز و امید ما چه یاسی از گناه آنجا
به سوی جلوه گاه انس جز یک راه دیگر نیست
برو ازراه عشق و بیخودی بشکن کلاه آنجا
یک رباعی:
یاران به جهان معنوی رو آرید همت به تنزه روان بگمارید
کو پرتوی از نور جمال علوی است لاهوتی و آزاد و منور دارید
• اول سیوکلی مینگه ایل ایردی، یاو ایتتی بیر یامان
انگا یخشی مین بولالمسمن یامانیم باریچه
ترجمه: آن یار دوست داشتنی بامن الفت ویاری داشت، اما رقیب بد طینت اورا از من دورساخت. تازمانی که وجود دارد، طرح الفت باوی دشوار خواهد بود.
برق
میرزا محمد قاسم قاضی زاده متخلص به برق بسال 1287 شمسی در محله قاضیخانه شهر سرپل در یک خانواده بادانش و فرهنگ زاده شد. پدرش قاضی میرزا محمد اسماعیل دانشمندی فقیه، خوشنویسی پرکار، ادیب، شاعر و آراسته با فضائل ستوده اخلاقی بود. برق درتحت نظراو با روحیه انساندوستی و گرایش به فضل و کما ل پرورش یافت وحسن خط را به وجه نیکو فراگرف وبعدازوفات پدر در سایۀ تربیت استاد خود برادرش قاری محمد عظیم عظیمی قرارداشت. او پس از ختم مکتب ابتدائی لطافت سرپل شامل مکتب رشدیه مزارشریف گردید و درسال 1307 با موفقیت از آن فراغت یافت.
قاضی زاده برق بعدازختم تحصیل در ادارات وموسسات دولتی وتجارتی سرپل واندخوی به کار پرداخت. چندین سال درما لیۀ سرپل، شرکت اخلاص اندخوی، شرکت «اتحادیۀ اندخوی و میمنه» ودر اطا قهای تجارت اندخوی و میمنه بصفت منشی اشتغال ورزید . درسال 1325 به حیث رئیس بلدیۀ (شهردار ) سرپل انتخا ب گردید. او روشنفکری متجد د و تحول طلب بود. بادوستان روشنگر خود که اکثرشان فارغ التحصیل مکتب رشدیه وقت بودند ا زنخستین کسانی بودند که درآن وقت گرامافون و بعدا رادیو را به شهر آوردند. او دردورۀ هفتم وکیل سرپل در شورای ملی افغانستان بود وباگروه اپوزیسیون دوره هفتم شورا به پیش آهنگی داکتر محمودی و اشتراک محمد کریم نزیهی، عبد رئوف بینوا، خال محمد خسته، نظرمحمد نوا، غلام محمد غبار، عبدالکریم فروتن، عبدالحی حبیبی، عبدالاول قریشی، سید محمد دهقان، سخی امین وعده ای دیگر درجهت دفاع از حقوق مردم و تامین عدالت مبارزه میکرد. قاضی زاده برق از 1334 به بعد درریاست تفحصات پطرول بحیث مدیر عمومی محاسبه واداری و در ا واخربه صفت مدیرعمومی تصفیۀ پروژۀ بند برق نغلو کارکرد و سرانجام در سال 1377 در شهر شبرغان زندگی را پدرود گفت.
برق ازاستعداد ادبی و قریحه شعری برخوردار بود و اشعار آبداری که غالبا روحیه طنز و انتقادراداشت ، درقالب های قصیده، غزل، مثنوی، قطعه و رباعی می سرود . غزل ها- یش دلکش و موزون است. درزیر نمونه هایی ازکلامش :
موج خار در خار است گلشنی که من دارم
بی خزان سبکباراست، گلبنی که من دارم
مزرع خیالاتم، سنگلاخ نا فهمی است
آب دیده می خواهد، کشتنی که من دارم
راز صدق بنهفتم، حق شنیدم آشفتم
یک جهان نیرنگ است، گفتنی که من دارم
ازچه گر مسلمانم، وهم این وآن دارم
تیغ تیز میخواهد، گردنی که من دارم
آبشار حیرانی، داینموی نادانی
برق کی دهد این سد بستنی که من دارم
سوختم، سوختنم مایه فخراست ازآنک
برق آسا ثمر نور درخشان دارم
عالم لبیب
عالم لبیب درسال 1336 در شهر اندخوی متولد شد. بعد فراغت از لیسۀ
ابومسلم خراسانی ، فاکولته ادبیات وعلوم بشری کابل را به پایان رسانید وبرای تحصیلات عالی به مسکو اعزام شد وبااخذ دپلوم ماستری در رشتۀ ادبیات به وطن برگشت.
او سالهاست که به سرودن شعر به زبانهای ترکی ودری، نوشتن مقالات تحقیقی ونشر آنها در مطبوعات کشور اشتغال دارد. او مدتی محرر مسئول
«توغری یول» نشریه انجمن فرهنگی امیرعلیشیرنوایی بودوبعدا به صفت سکرتر«یاغدو»(نور) نشریۀ دیگر این انجمن کارکرد. لبیب مدتی درفاکولتۀ زبان وادبیات به تدریس پرداخت و سراز سال 1371 دراونیورستی بلخ به صفت استاد ادبیات مشغول تدریس میباشد.
استاد لبیب یک سلسله مقالات ارزنده پیرامون احوال و آثار علیشیر نوایی نوشته و پژوهشهایی در اطراف حیات ومیراث ادبی ملک الکلام مولانا لطفی هروی شاعر کلاسیک اوزبیک به عمل آورده است. «مؤسس طریقت نقشبندیه و آموزشهای او» وترجمۀ یک سلسله مقالات علمی اززبان روسی درساحه ادبیاتشناسی و نیز نشر متن انتقادی «میزان الاوزان» نوایی از کارهای ارزندۀ او به شمار میرود. اشعار منتخب او درسال 1368 از طرف انجمن نویسندگان افغانستان به نشر رسیده.
اشعار لبیب درهردوزبان سلیس، روان، پرمحتواوبرخورداراز پختگی ومتانت ترکیب میباشد. لبیب انسانی پاک طینت، عالی همت، قناعت پیشه، متواضع ودرعین زمان برخوردار ازغرور انسانی مشروع است وبدان افتخارمیکند. درذیل نمونه هایی ازاشعار او تقدیم میشود:
• شب که مهتاب بهار اشعۀ فانوسی ریخت
یکسر از روی جهان ظلمت کابوسی ریخت
گوهراشک که چشمم به نثارت پرورد
درتماشای خرامت به قدمبوسی ریخت
پیش دونان گهر خویش نریزیم لبیب فقر گرچند به دل دانۀ ماً یوسی ریخت
کوزومگه سین سیزین اوشبو آچون بوزوغ کورونور نیتای آچوننی که اوچماغ داغی تموغ کورونور
ترجمه: دور ازتو این جهان در نظرم ویرانه ای بیش نیست. جهان را یکسوبگذار، حتی بهشت برین هم چون جهنم جلوه میکند.
شفیقه یارقین
شفیقه یارقین بسال 1955 در گذر تکانه خانۀ سرپل دریک خانوادۀ فضل وکمال زاده شد. پدرش میرزا محمد قاسم قاضی زاده برق از تحول طلبان دور خودوعضوفعال اپوزیسیون دورۀ هفتم شورای ملی بود وباتخلص «برق» اشعارآبداری میسرود. اخیرا مجموعۀ اشعارش بزبان دری اقبال نشریافته است.
شفیقه بعد فراغت از لیسۀ رابعه بلخی و فاکولته ژورنالیزم یونیورستی کابل مدتی در رادیو تلویزیون وسپس در اکادمی علوم افغانستان مصروف کارشد. درسال 1999 از تز داکتری خود به عنوان«زندگی و آثارکامران میرزا» درانستیتوت زبان وادبیات اوزبیکی اکادمی علوم اوزبیکستان دفاع کرد. درسال 2001 به صفت معین مسلکی وزارت امورزنان تعیین و درسال 2002 به عضویت لویه جرگه اضطراری انتخاب گردید.
اوازخوردسالی به زبانهای دری و ترکی شعر مینوشت و با پشتکار به مطالعه و بررسی اشعار کلاسیک دری و ترکی اشتغال داشت. استعدادی سرشار، طبعی روان وروحی حساس دارد. درزبان دری به شیوۀ کلاسیک وشیوۀ نیمایی باتخلص«دیباج» شعرمیگوید ودراوزبیکی باتخلص «یارقین». دراشعارش مضامین بدیع با افاده های نو بسیار به چشم میخورد. اوهمچنان مترجمی تواناست که اشعار فروغ فرخزاد و قسمتی از رباعیات مولوی رومی- بلخی را بزبان اوزبیکی، بابرنامه وقسمتی از اشعار بابر میرزارا از اوزبیکی به فارسی ترجمه ونشر کرده است. یکی از کارهای مهم او تالیف «فرهنگ اوزبیکی به فارسی» به اشترا ک محمد حلیم یارقین میباشد که در 1432 صفحه توسط انتشارات سخن در تهران بسا ل 1386 به طبع رسیده است. برخی از آثار نشرشدۀ او:
• «زندگی و آثار کامران میرزا»، تاشکند ،1999.
• «دیوان شاه غریب میرزا غریبی»، بامقدمه و اهتمام . تاشکند 1999.
• «سیمای میر علیشیر نوایی» با حلیم یارقین ، کابل 1991.
• «نادره و شعرهای او» بامقدمه وتحلیل وتعلیق. کابل 1989.
• «بابرگه ارمغان» کابل
• «بابر منگولیگی» جوزجان 1993.
• «دیوان ظهیرالدین بابر» بامقدمه وتوضیح مقام ادبی وشاعری بابر.کابل
«بابرنامه» برگردان متن اوزبیکی با مقدمه و فهارس. انتشارات اکادمی علوم افغانستان کابل.1386.
«...تیلماجی» (ترجمه منثوروملخص قصه های مثنوی).نشر انجمن قلم، کابل 1386.
برخی از آثار نشر ناشده او:
دفترهای اشعار دری بنام «حجله باران»، «با کاروان نور» و مجموعه رباعیات بنام «سوگنامه گلسرخ» ودیگران. درزیر نمونه هایی ااز اشعار اوتقدیم می شود:
بگذار بنام تو غزل سرکنم ایدوست بیت الغزل نام تو ازبر کنم ایدوست
بگذار که من بی من ازین شهر مسافر آیم به درت سرزده و سرکنم ایدوست
بگذار که عشق تو برم خانه به خانه هرخانه به این نور منور کنم ایدوست
درسینه هرگل سحری پرورم وباز دررهگذر یاد تو پرپرکنم ایدوست
درنورسحر، برق گهر، گرمی اخگر صد جلوه زتو بینم و باورکنم ایدوست
• اول قراکوزدن مینگه ییتکی اگرچه دردو داغ
بولمسون بیردم خیالیمدن قرا کوزی ییراغ
کوپ قرا کوزلرنی کوردیم باشقه دورکوزینگ سینینگ
تینگ ایمسدور قاره تونلرگه بو ایککی شبچراغ
ترجمه: هرچند ازآن سیه چشم جز دردو داغ حاصلی ندارم، یک لحظه هم نمیتوانم دوری چشمان سیاهش را از نظرخود تحمل کنم. من سیه چشمان زیادی را دیده ام، اما چشمان تو چیز دیگریست، این دوتا شبچراغ را نمی شود با شبهای سیاه مقایسه کرد.
متین اندخویی
محمدامین متین فرزند مرحوم عبدالحی بسال 11941در دهکدۀ چک محلۀ اندخوی متولدشده، پس از ختم دوره ابتدائی، علوم متداوله را طور خصوصی از محضر فضلای وقت فراگرفته است. اوکه درعلوم ادبی وارد ودر فنون شعری ماهر میباشد، به زبان های دری و ترکی شعر میگوید، مقاله وکتاب مینویسد. تحقیقات جالبی درموضوعات مختلف ادبی و تاریخی انجام داده است.
دراستخراج مادۀ تاریخ مهارت دارد وضمن قطعات موزونی سال وقوع حوادث و وفات بزرگان علم وفن را با افاده های لطیف و دلنشین مسجل نموده است.
استاد متین، انسانی متواضع، صمیمی ومهربان و برخوردار ازعواطف عالی انساندوستانه ووطنپرستانه میباشد. علاوه بر ژنرهای مختلف شعردرسرودن قصیده وغزل ید طولایی دارد. او با نوشتن چند قصیدۀ حماسی، هرکدام بیش از صد بیت به زبان مادری، درین عرصه پیشگام میباشد. اسلوب شعری او متاثر از سبک هندی است. تاکنون بیش از 35 اثرش بزبان های دری وترکی نشرشده و ما برخی از آن هارا نام میبریم .
• « مرز خورشید»، مجموعۀ اشعار دری. کابل1367.
• «کونگول سوزی»، مجموعه اشعار اوزبیکی. کابل 1365.
• «باغ لاله پوش».دیوان اشعار دری و اوزبیکی.
• «اندخوی و جایگاه آن در تاریخ».پشاور 1376.
• «ازمسند تدریس تامنبر ارشاد». جوزجان 1372.
• «کاسۀ چوبین» جوزجان 1372.
او منتخباتی از اشعار استاد خلیلی، عبدالهادی داوی، نزیهی جلوه، غلام احمد نوید، محمد ابراهیم صفا، محمد انور بسمل وعبدالرحمان پژواک تهیه وبه شکل مجموعه های جداگانه به نشر رسانده است و یک عدۀ دیگر آثارش آمادۀ نشر میباشد. نمونۀ کلامش:
زبس که ریختند ازمعرفت می درایاغ من
زند فیض معانی موج هرسو از دماغ من
زکلکم عنبرافشان می چکد بس نکتۀ رنگین
دمیده ازرگ گل نافۀۀ مشکین به باغ من
چنان زینت فزودم زاب دیده مزرع دل را
بغل واکرده می آید صبا بر طرف باغ من
به رمز شعرپی بردن متین بوده است بس مشکل
اگرچه ازتفکر لحظه یی نبود فراغ من
از یک شعراو در بار میهن:
• نیتانگ خامم تیلی وصفینگده گویا بولسه بلبل دیک
که هرذرنگ ایچیده یوزتومن گلشن شگوفان دور
ترجمه: ازآن رو خامه ام درستایشت چون زبان بلبل گویاست که در هر قدم خاکت گلشنی شگوفان داری.
ذره عظیمی
محمد کریم ذره عظیمی بسال 1307 در گذر قاضی خانه سرپل در یک
خا نواده فضل ودانش زاده شد. پدرش استادعظیمی دانشمندی متبحر درعلوم اسلامی، فنون ادبی و شاعری ورزیده و شیوابیان، صاحب دیوان شعر و آثار ادبی دیگر بود.
ذره به سبب چشم دردی شدید نتوانست بالاتر از دورۀ ابتدائیه در مکاتب رسمی تحصیل کند وپس از بهبودی نسبی مدتی به آموزش علوم متداول ومشق خوشنویسی در مدرسه پرداخت. اوازخوردسالی به پیروی ازپدرخود به سرودن شعرمی پرداخت وبا نوجوانان تجدد پسندی که دلبستۀ شعروادب بودند وبا مو -سیقی علاقمندی داشتند محشور بود. رفته رفته تعداد این جوانان روشنفکر
روشن نگر که این جا نب نیز در زمرۀ آنان بودم افزایش یافت و شکل« انجمن ادبی سرپل» را گرفت. اشتراک میرزای شاعر بخارایی متخلص به «اصلی» و بعضا نوازنده و خوانندۀ ورزیده حاجی عبد الرشید سمرقندی به رونق محافل می افزود. ذره درنواختن رباب و طنبورمهارت داشت، شاعرو خواننده خال محمد کوکب دنبوره و غچک، شاعر نواب نائب هارمونیه می نواختند ودیگران با دائره همراهی میکردند. ضمن اجرای آهنگ و سرود، شاعران نو پرداز اشعار خود را میخواندند و گاهی مشاعره صورت می گرفت. روزی ضمن صحبت در باره شاعران وسخن پردازان کابل ازمن دربارۀ استاد هاشم شایق افندی وشایق جمال پرسیدند. من آنچه میدانستم درباره آنها گفتم. ذره که از ارادتمندان افندی بود بداهة این بیت را نوشت:
افندی را بود کرسی دانش برتراز شایق که دارند امتیاز ابرو و چشم این دوشایق ها
من نوشتم:
بلی هرمدعی کی میرسد بر رتبه مجنون به صبرو عشق ورزی فرقها دارند عاشق ها
چون ما همه نومشق ونوپردازبودیم، وجود نواقص در اشعارما طبیعی بود. بعدا هنگامی که این ابیات را به حضورمرحوم شایق افندی خواندم، تبسمی کرد وگفت که یک نقل آن را برای من بدهید. بنده ضمن رساله ای که به نام«مشاهیروسخنوران سرپل» درسال 1331 درروزنامه «بیدار»مزار شریف نشرشد، عده ای ازین شاعران جوان را معرفی کرده ام. ذره مدتی در ریاست بلدیه سرپل، چندسال درلیسه های منهاج سراج ونسوان سرپل به صفت آموزگار کارکرد. در اثرشرایط دشوارچندین سال او با فامیل خود در کابل و بعدا در مزارشریف حیات بسربرد درسال 1371 در همانجا زندگی را پدرودگفت ودرجوار پدرش استاد عظیمی در زادگاهش بخاک سپرده شد.
اخیرامجموعه اشعار دری وترکی ذره عظیمی به اهتمام دوکتور شفیقه یارقین و مساعی رحیم ابراهیم ومقدمه محمد حلیم یارقین بنام «آب وآتش» در 146 صحیفه ازچاپ برآمده که حاوی 2000 بیت درژانرهای مختلف شعرمیباشد. شاعر علاوه برین اثرهای دیگری به نام های «چلچراغ» و«نصاب الصبیان» نیز دارد که نشرنشده.
درین جا یک نکته قابل یادآوری است که نسل بعدی، تجارب وسنت های «انجمن ادبی سرپل»را ادامه دادند و درسال 1357 به رهبری نوازنده، کمپوزیتور ونقاش محمد شفیع عظیمی واشتراک ملا تاج محمد، صدرالدین انتظار، داکتر درمان ویکعده دیگر ازخوانندگان و نوازندگان، «گروه هنری اوزبیکی ظفر» راتشکیل دادند که با اجرای سرودهای دلنشین جالب به زبان های اوزبیکی ودری دررادیو- تلویزیون افغانستان و کنسرت های خود شهرت یافتند وبه مرور زمان زمینه تبارز استعدادهای درخشانی را مساعدساختند که هم اکنون به فعالیت های هنری مصروفند.
نمونه هایی از اشعار ذره:
• سبورا محتسب بشکست، من چون توبه بشکستم
تودست محتسب بشکن که بشکن بشکن است امشب
• جهان به کشتی طوفان رسیده میماند زمان به خانه سیلاب دیده میماند
• ندامت شاهد بزمم امیرکشورعشقم فرح آمادۀ رزمم وزیر لشکرعشقم
• ازبسکه خورده ایم به دل نیش زندگی
بیزار گشته ایم ازین کیش زندگی
عیش است این که رفته سکندر به خواب ناز
خضراست این که مانده به تشویش زندگی
• زبس گرم کرده است بازار خودرا نداند حساب خریدار خود را
به آتش تو انگشت خود میگذاری اگر میکنی غازه رخسارخودرا
عمل، ذره گرنیست سهواست گفتار چوگفتارخود کن توکردارخودرا
• آپاق قینه قوش، طلاقفسده سیریدی تینمی اوچماق هوسده
تا بو جهانده یازسه قناتین آزادلیکده تاپسه حیاتین
آزادلیک گه هیچ نرسه ییتمس آزادلیک سیز دنیاگه بیتمس
ترجمه: مرغک سپید درقفس طلایی به آرزوی پریدن می سراید تادرجهان پهناور بال و پر بگشاید و آزاد زندگی کند. آری، هیچ چیز به پای آزادی نمی رسد وهیچ کاری بدون آزادی فرجام ندارد.
بورگوت:
فضل احمد بورگوت(بورگیت) در سال 1353درولسوالی ینگی قلعه ولایت تخار زاده شد. پس ازختم تعلیمات ابتدایی و ثانوی درسال 1994 برای تحصیلات عالی به ترکیه اعزام شد. دانش آموز جوان که تشنه معرفت واز استعداد عالی برخوردار بود، پس ازچهارسال تحصیل دررشتۀ زبان وتاریخ ترکها، دورۀ دانشجویی را به پایان رسانید و دررشته تاریخ معاصر آسیای میانه به تحقیقات پرداخت ودپلوم ماستری به دست اورد. بورگوت طی اقامت خود درترکیه مدتی درمطبوعات ترک های افغانستان مصروف کارشد واز سال 1998 تا سال 2000درمرکز پژوهش های استراتیژیک اورو- آسیا (آسام – ASAM) به بررسی های علمی پرداخته وبه گرفتن تقدیرنامه ها موفق شده است.
فضل احمد بورگوت ازقریحه شعری سرشاری برخوردار بوده به زبان های ترکی و فارسی شعر می سراید و می نویسد. بیشتر به شعر نو تمایل دارد. او مولف یک سلسله مقالات تحقیقی میباشد که برخی از آنها در مطبوعات و سایت ها به نشر رسیده و برخی به زبان های انگلیسی وروسی برگردان شده است. فعلا او در اونیویرستی کابل مصروف تدریس زبان ترکی میباشد.
نمونه هایی ازاشعار او:
• خیال های زرینم را درسینه زمان نهاده ام
تاروزی به نهال آرزوهایم
پیوند حقیقت زنم.
اما افسوس !
زمان نیز قطره قطره آب شد
واز پله های مژگانم
برریگستان ناامیدی فروریخت.
من نیک میدانم،
این همه دردو اندوه وغم
که چون دود یک سیگار
در رگ رگماحساس میکنم،
ذره ذره مرا خاکستر میکند.
اینک می بینی ؟
دستانم با خون خورشید آلوده است
ودارد خاموش میشود
همه ستاره ها درچشمانم،
ومن
دارم می لرزم
گمراه چون ابرها
وچون یک طفل تنها
می ترسم
می ترسم ازآن لحظه ای که
درگورستان آرزوهایم
آهنگ نا امیدی سرایم.
• مین من اول حسرت چیکیب فریاد و افغان ایلگن
کوز یاشیمنی ییرگه توکیب سیل و طوفان ایلگن
ترجمه:
• من آن حسرت کش ستمدیده ام که فریاد وفغانم به آسمانها میرود وازسیل اشک طوفان برپاکرده ام.
درین جا مقالۀ «نقش شاعران وشاهان ترکتباردرتکامل زبان وشعرفارسی »به پایان میرسد. خلاصۀ این مقاله تحت عنوان «نقش شاعران ذواللسانین در تکامل زبان و شعر فارسی» در همایش بین المللی ایرانشناسی منعقدۀ تهران درسال 2004 توسط نویسنده خوانده شده است.
باید خاطر نشان ساخت که مقاله گنجایش بحث کافی پیرامون خدماتی که شاعران وشاهان ترکتبار درراه رشد و انکشاف زبان فارسی، باکمال صمیمیت و محبت نسبت به این زبان و گویندگان آن انجام داده اند رانداشت، بنابرآن مؤلف جز درموارد معدود ناگزیر بود پیرامون احوال و آثاراکثریت سخنوران به ایجاز و اختصار سخن براند. البته بااین روش نمی شد حق مطلب رادرمورد عدۀ زیادی از شاعران ذواللسانین اداکرد. بنابرآن مؤلف تصمیم دارد، اگرزمان یاری دهد، موضوع را به شکلی فراگیرترکه تعداد قابل ملاحظۀ به قول حافظ شیرازی«ترکان فارسی گو» را بابررسی آثار شان دربربگیرد، با ذکردقیق تمام منابع مورد استفاده تکمیل وآماده نشر بسازد. این هم قابل یادآوری است که در متن حاضر ارائۀ دقیق صفحات، محل و سال نشریک تعداد منابع به نسبت شرایط مهاجرت برای نویسنده میسرنشد، لذا به ذکر آنها طوری که دریادداشت های مختصر بنده وجودداشت اکتفاشد.
برخی از شاعران هموطن که در هردو زبان آثاری درنظم و نثردارند، به سبب نبودن زند گینامه وآثارشان در دسترس مؤلف، درمقاله جاداده نشد. ازآن جمله اند: شرف الدین شرف، نظرمحمد نوا، اشرف عظیمی، محمد اسحاق ثنا، فرشته ضیایی، آصفه شاداب،حامد فاریابی، محمد انور مهجور، یحیا حفیظی، سیف الدین نوری، غلام سخی وکیل زاده، سید عزیزالله الفتی، ذکرالله ایشانچ، محمد عالم کوهکن، صدرالدین انتظار، تاشقین بهایی، فیض الله قرداش، عبدالله کارگر، کاظم امینی، هوشنگ پیگیر، همایون خیری ودیگران.
باید گفت که هم اکنون در افغانستان تعداد شاعرانی که دردو زبان ترکی وفارسی می نویسند و شعر می سرایند خیلی زیاداست. بویژه پس ازحوادث سال 1357 وتاسیس هفته نامه های «یولدوز» و «کورش» بزبانهای اوزبیکی و ترکمنی، تاسیس دپارتمنت های اوزبیکی وترکمنی درفاکولتۀ ادبیات، اکادمی علوم ووزارت تعلیم وتربیه، مسجل شدن زبان ترکی به صفت زبان رسمی درقانون اساسی و نیز تشدید مبارزه برضد اشغال خارجی به تعداد آنان افزوده شده است. آثار این نسل نو سخن پردازان که جهانبینی واسلوب نسبتا خاص خودرا دارد، موضوع بحث و بررسی جالب جداگانه را تشکیل میدهد. یقینا دانش پژوهان به این امر توجه مبذول خواهند داشت.
برخی ازمنابعی که درنوشتن این مقاله مورداستفاده قرارداشته است :
- علیشیرنوایی، خمسه، نشر تاشکند، 1893. - علیشیر نوایی، مجالس النفائس، نشر تاشکند. مناع:،..
- علیشیر نوایی خزائن المعانی، نشر تاشکند. -علیشیر نوایی، دیوان فانی ، محمد قهرمان نشر تهران. - دوکتور محمد ناظم حیات و اوقات سلطان محمود.
- دوکتور محمد اکبر مددی، اوضاع اجتماعی دورغزنویان، کابل، بیهقی 1977 .
- میر غلام حمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، مطبعه دولتی، کابل، 1967.
- خلیل الله خلیلی، غزنویان، جلد 3 ، انجمن تاریخ، کابل، مطبعۀ دولتی، کابل، 1957.
- احسان طبری، برخی بررسی هادربارۀ جهان بینی ها و جنبش های - اجتماعی در ایران، نشردوم، مطبعۀ دولتی، کابل، 1983.
- فضلی نمنگانی، مجموعة الشعرا، نشر تاشکند، مطبعۀ سنگی.
- عبدالحی حبیبی، افغانستان بعداز اسلام، جلد1 ، انجمن تاریخ، مطبعۀ دولتی،کابل، 1950.
- دوکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوسی، 1944.
- عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ حقی لطفی و محمد جعفر
یا حقی، تهران،1367.
- صائب تبریزی، کلیات، با مقدمۀ امیری فیروزکوهی، تهران، 1333.
- صائب تبریزی، کلیات، چاپ لاهور، 1971 م.
- محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان، 1314، تهران.
- آزاده رستموا، سیر غزل در ادبیات آذربایجان، ترجمۀ نادعلی پیام، انتشارات شیخ صفی الدین، تبریز. – محمد دیهیم، تذکرۀ شعرای آذربایجان، جلددوم، سال 1367تبریز. –یادنامۀ استاد سید محمد حسین شهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، تهران، 1374. – گفتگوباشهریار، به اهتمام جمشید علیزاده، نشرنگاه، تهران، 1379. – داکتر شهریار، سلام به حیدر بابا، برگردان بهمن فرسی به فارسی بامتن ترکی، ناشر دفتر خاک، لندن، 1993. - صمد سرداری نیا، مشاهیر آذربایجان، نشر دانیال، تبریز، 1377. – جعفرکوهی، ناشناخته های حیدر بابا، چاپ اندیشه،تبریز،1379. – و. بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای میانه، ترجمۀ غفار حسینی، تهران،1373. – نصرالله فتحی (آتشباک) ، یادی ازحیدر بابا...، نشر فخرآذر، 1343. – دیوان شهریاردر پنج جلد، تهران. - برگزیدۀ دیوان استاد شهریار، بکوشش: یحیی شیدا، تبریز- تلاش،1361. – "سلام بر حیدر بابا" استاد محمد حسین شهریار، ترجمۀ منظوم کریم مشروطه چی (سونمز)، چاپ سوم ، چاپخانۀنیل،تهران،1377. - "به همین سادگی و زیبایی"( یادنامۀ استاد سید حسین شهریار) به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، 1374. - رحمانی فر ، محمد، نگاهی نوین به تاریخ تورکهای ایران، نشر اختر، تبریز. 1379. - هیئت، دکتور جواد، سیری درتاریخ زبان و لهجه های تورکی، چاپ سوم، نشر پیکان، تهران،1380. - ابن عربشاه، عجائب المقدور فی اخبار تیمور، ترجمۀ ام، ای ، نجاتی، شرکت نشریات علمی و فرهنگی، تهران، 1994. - حبیبی، عبدالحی، ظهیرالدین محمد بابرشاه، کابل، 1351. – براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران، جلد سوم (ازسعدی تا جامی)، ترجمه وتعلیق علی اصغرحکمت، تهران. – دوکتورعبدالغنی، احوال وآثارمیرزاعبدالقادر بیدل، ترجمۀ میر محمد آصف انصاری، کابل، 1351. – حبیبی، عبدالحی، هنرعهد تیموریان، نشر ایران. – دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمی، تهران. – دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، CD – وریانت الکترونیک.
درزبان اوزبیکی:
- مومنوف، ابراهیم«امیر تیمورنینگ اورته آسیاتاریخیده توتگن اورنی»
(جایگاه امیرتیموردرتاریخ آسیای میانه)، تاشکند، «فن»، 1993.
- نسیمخان رحمان، «تورک خاقانلیگی»(امپراتوری تورک)، تاشکند، میراث، 1993.
- احمیدوف، بوری بای، «تاریخدن سباقلر»(درسهایی از تاریخ)، تاشکند، اوقیتوچی، 1994.
- جوزجانی،شرعی، تصوف و انسان، تاشکند،عدالت 2001 .
- تیمور توزوکلری (توزوکهای امیر تیمور) ترجمه علیخان صاغونی و حبیب الله کرامتوف، تاشکند، نشرات غفورغلام ....
- «اوزبیکستان خلقلری تاریخی» (تاریخ خلقهای اوزبیکستان)، مجموعۀ مقالات، جلد اول، به اهتمام ا.اسقروف، تاشکند، فن، 1992
- «امیرتیموراوگیتلری»(اندرزهای امیر تیمور)، مجموعۀ مقالات، تاشکند نوروز، 1992. - ملله یف، نتن، اوزبیک ادبیاتی تاریخی، تاشکند، 1976. - بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، تاشکند، بدیعی ادبیات نشریاتی، 1965. - روی فیش، جلال الدین رومی، ترجمۀ جمال کمال، تاشکند، 1986.
درزبان ترکی:
- شمس الدین سامی، قاموس الاعلام، استنبول، مطبعه مهران، 1898. - اسلام انسیکلوپیدیه سی (دائرة المعارف اسلام)، دانشگاه استنبول، فاکولته ادبیات، جلد1، 1950. - برخی ویب سایتها و ویبلاکها.
نویسنده: پروفیسور شرعی جوزجانی.
زبان تركی واژهسازترین زبان دنیاست- دكتر صدیق (دوزگون)
+0 به یه نارمغان آذربایجان، سال اول، شماره 5، نیمه دوم مهرماه 1381
مصاحبه: محمد مرادی
محمد مرادی: استاد از اینكه وقت پر بهایتان را در اختیار ما قرار داده اید بسیار سپاسگزاریم. اولین سؤال را بهتر است این گونه مطرح كنیم: زبان مردم آذربایجان چه نام دارد؟ قدمت این زبان در ایران به خصوص در ایران و آذربایجان مربوط به كدام اعصار است؟
دكتر صدیق: میدانید كه در سرزمین آذربایجان در طول اعصار و قرون در كنار زبان فراگیر و بومی تركی، نیم زبانها و گویشهای چندی نیز در گوشه و كنار به كار گرفته میشد. نظیر طالشی، تاتی، اوستینی، هرزنی، عبری، عربی، ارمنی، كرینگانی و ... كه فقط در میان اقلّیتها و گروههای قومی خاصی در روستاها و كوهپایهها رایج بود. اما فارسی هیچگاه در آذربایجان رواج نداشت. حتی یك روستای فارسی زبان هم در این سرزمین وجود نداشت. اكنون نیز وجود ندارد. همین گونه است زبان موهوم آذری از ریشهی فارسی كه محصول ذهن معلول كسروی است وجود خارجی نداشته است و تا كنون بر روی كرهی زمین چینین زبانی و قومی كه به آن تكلم كنند متولد نشده است. زبان تركی آذربایجان شاید نخسین زبانی باشد كه در غرب دریای خزر از سوی عشیرهی «آذ» یا «آس» اختراع شد و فراگیر گشت. پیشینهی ادبیات مكتوب این زبان به بیش از 7 هزار سال پیش میرسد كه از سوی دیرین نگاران و تركی پژوهان جهان مورد مداقه قرار گرفته است. زبان تركی یك زبان التصاقی است كه ضمن دارا بودن قوانین ذاتی خودویژه، همهی خصوصیات زبانهای تك هجایی و تركیبی را نیز صاحب است. دارا بودن این ویژگیها سبب شده است كه زبان تركی به فراگیرترین السنهی جهان تبدیل شود. گستردگی استحصال لغات و وسعت مخزن واژگان در این زبان حیرت انگیز است و هم از این روی، از سوی یونسكو با عنوان سومین زبان غنی و گسترش یافتهی جهان برگزیده شده است.
محمد مرادی: برای اثبات این كه سومریان، عیلامیان، هوریان، لولوبیان، ساكاها، مانناها و دیگر التصاقی زبانهای باستان جزو نیاكان و اجداد اولیهی تركان بودهاند؛ زبانشناسان و باستانشناسان تا جایی كه توانستهاند دلایل مستند و كافی ارایه دادهاند اما باز اقوامی هستند كه با اینكه كل ساختار زبانشان با آنها متفاوت است سعی میكنند با پارهای تشابهات ظاهری اسامی و یا صِرف اینكه محدودهی جغرافیایی آن تمدنها گوشهای از سرزمین فعلی آنان را در بر گرفته بود، خود را بازماندگان آن اقوام بخوانند. برای این دست از مدعیان چه جوابی دارید؟
دكتر صدیق: گروههای قومی ساكن و همجوار مردم آذربایجان پیوسته در پناه و حمایت تركان زیستهاند. اگر هم در طول تاریخ خود نتوانستهاند حكومتی تشكیل بدهند، از سوی دولتهای تركان ایرانی از دولتهای آزان، كیانیان و اشكانیان گرفته تا غزنویان، سلجوقیان، قاراقویونلوها، آغ قویونلوها، اتابكان، خوارزمشاهیان، ایلخانیان، صفویان، افشاریه، قاجاریان و دهها دولت ترك دیگر حمایت شده و به گوشههایی از مدنیت بشری دست پیدا كردهاند. در میان این اقوام، مخصوصاً اقوام همسایه محبت و حمایت فراوانی از تركان ایرانی دیدهاند و در پناه حكومتهای سدههای میانه پیوسته در امن و آسایش زیستهاند. زبانهای همجوار به ویژه در مناطقی كه با زبان توانمند تركی برخوردی تنگاتنگ داشته، غنیتر شده است و با گویشهای فرافكنده تفاوتهای اصلی دیالكتولوژیك پیدا كرده است. بسیاری از مضامین عالی ادبیات تركی وارد كتابت این گویشها شده و عرایس و معاشیق ادب تركی در منظومههای فولكلوریك و یا مكتوب آنها راه یافته است. اگر امروز در گویش آنان مجموعهی نسبتاً قابل اعتنای ادبیات مكتوب بوجود آمده، در سایهی تاثیر و حمایتی است كه از زبان و فرهنگ تركی آذربایجان دیده است. افسانهی «مم و زین» و یا «خج و سیامند» و «كیلهسیپان» مستقیماً از ادبیات دیرینْسال شفاهی آذربایجان اخذ شده است و سرایندگان این منظومهها در گذشته همگی تركی نیز بلد بودند و از این زبان اخذ قوت و الهام میكردند.
محمد مرادی: همانطور كه میدانید شوونیستها، گسترهی جغرافیایی آذربایجان را در مرزهای سیاسی ایران محدود به استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل میدانند. توسعه طلبان ارمنی نیز در پی تشكیل ارمنستان بزرگ، تقریباً كل سرزمینهای آذربایجان را جزو قلمروی تاریخی خود قلمداد میكنند، علاوه بر این بعضی از اقوام همسایه نسبت به آذربایجان غربی و چند شهر جنوبی آذربایجان شرقی ادعای ارضی دارند. میخواستیم نظر شما را در خصوص گسترهی جغرافیایی آذربایجان جویا باشیم؟
دكتر صدیق: اگر این بازیهای سیاسی قرن ما را در نظر نگیریم، باید بگوییم كه «ولایت آذربایجان» طبق حكایت كتب تاریخی و جغرافیایی تركی، عربی و فارسی در شمال به مناطق شمالی داغستان و در جنوب به شمال بغداد میرسیده است. از غرب تا سیواس و از شرق تا عراق عجم وصل میشده است. حتی در برخی منابع، «گیلان زمین» جزو سرزمین آذربایجان نامیده شده است. پس از كودتای سوم اسفند به دلیل اجرای اصل فراماسونری تركیستیزی از سوی رژیم پهلوی، این بازیها پیدا شد. در ایران بخشهایی از آذربایجان را استانهای گیلان، كردستان، خمسه، همدان و... نامیدند و دو بخش شرقی و غربی ابداع كردند و قسمتهای شمالی نیز تحت سیطرهی روسها قرار گرفت و تجزیه شد. به گونهای كه در سال 1926 با تجزیهی اراضی غربی آذربایجان، كشور جدیدی به نام ارمنستان را درست كردند، بخشی را به گرجستان اعطا كردند، داغستان ساختند و ایالتهای خودمختار قرهباغ و نخجوان پدید آوردند. در قسمت غرب نیز از روی استانهای قارْص و ایغدیر لفظ آذربایجان برداشته شد و حتی ارضروم كه پیوسته جزوی از خاك آذربایجان بود، با عنوان استانی مستقل بازشناسی گردید. در باب گسترهی جغرافیایی آذربایجان تحقیقات، غرضآلود بوده است و متأسفانه تئوریهای غرضآلود شوونیستها به كتابهای درسی نیز راه یافته است.
محمد مرادی: اگر بخواهیم مقایسهای از لحاظ علمی و فرهنگی میان زبانهای رایج در ایران با زبان تركی داشته باشیم، آیا به نظر شما زبان تركی آذری قابل مقایسه با زبانهای ایرانی از جمله فارسی و عربی میباشد یا خیر؟
دكتر صدیق: البته مقایسه غلط است. هر زبان ویژگیها و خصوصیات ذاتی خود را دارد و اهل زبان احتیاجات خود را از طریق زبان و گویش خود برآورده میسازند. اما به لحاظ تطبیق علمی میتوان گفت كه زبان تركی به قول مرحوم علی پاشا صالح - محقق منصف كردستانی - نقش مادر را برای همهی زبانهای جهان بازی كرده است، به گونهای كه لغات تركی در همهی زبانهای دنیا یافت میشود و هر زبانی به فراخور قرابت و نزدیكی و تاثیرپذیری از تركی، تحت تأثیر سازندهی آن بوده و تكامل یافته است. زبانهایی كه از تركی بهره نبردهاند، به صورت «بسته» (CLOSED) درآمدهاند. اقوامی كه اكنون طبق دیكتهی رهبران فراماسونر خود، به تركیستیزی میپردازند، به نسلهای آیندهی خود ستم میكنند و زبان خود كه با تأثیرپذیری از تركی، حالت «باز» (Unclosed) یافته است را به حالت نیم گسترده و نیمه منبسط در میآورند.
سیاست زبانی فرامانوسری در اصل برای جهانی ساختن زبان انگلیسی و مقابله با گسترش تركی و جلوگیری موذیانه از این گستردگی ایجاد شد. حتی «اسپرانتو» بازی دكتر زمانهوف نیز به خاطر تحكیم مبانی تركیستیزی شروع شده بود كه پس از شیاع فراماسونری در اقصی نقاط جهان، این بازی رنگ باخت. فراماسونری در جهان به زبانهای همجوار تركی توجه عمده و عمیق داشته است و این توجه و اعتنا پس از فروپاشی عثمانی بیشتر شده است. ناسیونالیسم و شوونیسم و قومگرایی همه در راستای تركیستیزی فراماسونری در خاورمیانه و اروپای شرقی پا گرفته است.
محمد مرادی: گفته میشود: زبان تركی، واسطهی كامپیوتر است. منظور چیست؟ و جایگاه زبان تركی را از لحاظ علمی، اقتصادی و فرهنگی، بخصوص به عنوان وسیلهی ارتباط در بین تمدنهای اروپایی و شرق پیشرفته بیان كنید.
دكتر صدیق: در اوایل قرن نهم هجری قمری، گلشنی تبریزی - منجم و فیزیكدان و ادیب معروف آن عصر- دستگاهی شبیه كامپیوتر امروزی اختراع كرده بود و الفاظی به زبان اختراعی خود از آن بیرون میآورد كه به آن نام «بالی بیلن» داده بود. وی در مقدمهی كتاب «مفردات بالی بیلن» كه به زبان عربی نوشته است، گوید كه این زبان را بر اساس قواعد تركی ساخته است و با كشف اندكی از اسرار خدادادی این زبان توانسته است مفردات جدیدی را به اصطلاح امروی «فرموله» بكند.
میدانید كه دكتر زمانهوف نیز «اسپرانتو» را بر مبنای قواعد التصاقی زبان تركی ساخت. پی افزودههای صفت ساز، قیدساز و غیره عیناً از تركی برداشته شده است. صرف زمان و افعال نیز تلخیصی از زمانهای گونهگون موجود در تركی است. در روزگار ما كسانی كه در كشورمان فرزندان خود را از یادگیری تركی محروم میكنند، آنان را به افرادی لال و الكن بدل میسازند كه در هیچ یك از كشورهای خارجی نتوانند به تفهیم و تفاهم بپردازند. شاید به همین دلیل است جوانانی كه در كودكی از سوی پدر و مادرشان به زور از تركی روی گردان میشوند، بعدها به آنها لعن و نفرین میفرستند و این كار آنان را خیانتی میدانند كه جبران آن سخت مینماید.محمد مرادی: همانطور كه میدانید، افعال ساده در هر زبانی اساس ساخت واژههای جدیدند. با توجه به این مطلب تعداد افعال ساده در تركی چقدر است؟ از یك فعل سادهی تركی چند مورد واژهی جدید میتوان ساخت؟
دكتر صدیق: اصولاً زبان تركی واژهسازترین زبان جهان است. كلیهی تكواژهای تركی یك هجاییاند. به نظر زبانشناسان تكواژ دو هجایی در تركی یافت نمیشود و هر ریشهی دو هجایی قابل تجزیه به دو جزء ریشهی اصل و پی افزودهی جوش خورده با ریشه است. هم از اینرو، استحصال و تولید واژههای نوین در تركی نسبت به دیگر السنهی جهان بینظیر است و هیچ زبانی در دنیا از این لحاظ به پای تركی نمیرسد. نزدیك یكصد پی افزودهی واژهساز در تركی داریم كه هم به تنهایی و تك تك به ریشه میپیوندد و هم با صورت متوالی و یا ایجاد لغاتی با معانی و مفاهیم جدید با هم جوش میخورند. در نظر بگیرید كه تكواژهی «گؤز» در معنای چشم با دو پی افزودهی «ال» و «لیك» هم به تنهایی و هم به صورت تركیبی پیوند میخورد و 3 لفظ جدید: گؤزل، گؤزلوك و گؤزهللیك پدید میآید.
در باب افعال بسیط یا به قول شما افعال ساده باید گفت كه در تركی نزدیك 4 هزار تكواژ فعل بسیط وجود دارد. این تعداد در فارسی بسیار كمتر از این هستند و قابلیت استحصال پیوندی نیز ندارند. شما میتوانید افعال بسیط بدون پی افزودهها را خودتان گردآوری كنید و به صورت الفبایی تنظیم نمایید تا به عدد فوق برسید. در فارسی كتاب «صرف فعل در تركی» اثر مرحوم دكتر وزینپور نیز از این لحاظ قابل اهمیت و مراجعه است.
محمد مرادی: دست كم از قرن هفتم هجری قمری - علاوه بر كتاب دده قورقود كه قرنها قبل از آن خلق شده است- در ایران به زبان تركی آثار كلاسیك اسلامی پدید آمده است. شوونیستها با تنگنظری خاص، تاریخ كتابت تركی در ایران را به اواخر حكومت صفویان میرسانند و تعداد این آثار را كمتر از سیصد عنوان ذكر میكنند. میخواستم از جنابعالی سؤال نمایم كه در كتابخانههای كشور علاوه بر دست نوشتههای چاپ شده، از لحاظ كمّی تعداد كتابهای خطی تركی در مقایسه با كتابهای خطی عربی و فارسی چه مقدار است؟
دكتر صدیق: اگر منظور شما كتابت دورهی اسلامی است باید تاریخ آن را از تاریخ تدوین «حماسهی مناس» و «قوتادغو بیلیغ» و «نهجالفرادیس» و «عتبة الحقایق» و مانند آنها شروع كنید كه همگی در سدههای دوم و سوم هجری قمری تألیف شدهاند. گذشته از آن، مجموعهای عظیم از قرآنهای ترجمه شده و احادیث و روایات از جمله «قرآن مترجم آستان قدس رضوی» داریم كه در عهد سامانیان در خراسان تدوین شدهاند. اما تاریخ ادبیات مكتوب پیش از اسلام را باید به تاریخ نقر و حكم الواح سومری پیوند داد. كتابهایی كه در بالا نام بردم، همه ایرانیاند و نسخ خطی متعددی از آنها در كتابخانههای جهان نگهداری میشود و آنچه تاكنون برآورد شده است، تعداد یك میلیون نسخهی خطی به خط و الفبای اسلامی به تركی در جهان هست كه متأسفانه تاكنون یك هزارم آنها چاپ نشده است. در ایران پیش از انقلاب، سیاست امحاء و انكار پیش برده میشد و در ایران پس از انقلاب نیز متاسفانه حتی یك عنوان كتاب از میان نسخ خطی تركی با حمایت دولتی، چاپ نشده است.
محمد مرادی: در یكی از مصاحبههایتان در خصوص بعضی مغرضان در امحاء و نابودی آثار خطی تركی مطالبی ارائه داده بودید. در آن مصاحبه از آثار و اشعار صادقی افشار كه توسط یكی از نسخهبرداران بازنویسی شده بود صحبت كرده بودید. حال میخواستم بپرسم كه آیا آثار و اشعار صادقی افشار - شاعر قرن دهم - كلاً از بین رفته یا نسخههای دیگری در دست است؟ آثار چند تن از ادبا و شعرای ترك سرنوشتی همچون آثار صادقی افشار داشتهاند؟
دكتر صدیق: متأسفانه در ایران امحاء و نابودی نسخ خطی تركی در دورهی پهلوی به امری عادی تبدیل شده بود. كتابهای چاپی تركی را در میدانهای شهر به طور علنی آتش میزدند و نسخ خطی و چاپهای سنگی را از كتابخانههای عمومی بیرون میآوردند و یا حداقل در معرض مطالعهی عموم قرار نمیدادند. از آثار صادقی افشار - كتابدار عصر شاه عباس- تذكرهی وی همراه ترجمهی فارسی توسط مرحوم دكتر خیامپور چاپ شده است. گزیدهی آثارش نیز توسط دانشگاه استانبول سالها پیش به زیور طبع آراسته شده است. اما، وی نیز مانند همهی شعرا و ادبای تركیسرا و تركینویس در ایران مظلوم مانده و آثارش دچار غبار غربت گشته است. كسی در اندیشهی برگزاری همایشی دربارهی آنان و آثارشان نیست. پیكرهیشان را بر پا نمیدارند. اولاد ما را با نام و آثار آنان آشنا نمیكنند. رسالات دكتری در باب خلاقیت آنان نوشته نمیشود و... به نظر این جانب تركی زبانان ایران از هر ملیت دیگر بیشتر شایستگی تحقیق در نسخ خطی و مواریث گرانبهای تركی اجداد خود را دارند. دانشمندان آذربایجان ما به دلیل تسلط به زبانهای فارسی و عربی بهتر میتوانند در ظرایف و دقایق این آثار غور كنند. غفلت در تحقیق و بررسی و نشر آنها، زیانهای جبرانناپذیری بر پیكرهی فرهنگ اسلامی این سرزمین میزند.
محمد مرادی: آیا در میان فعالیتهای فرهنگی بین كشورها در خصوص مبادلات نسخ خطی توافقاتی وجود دارد یا خیر؟یعنی مقامات فرهنگی بین الملل میتوانند كپی یا عكس نسخ خطی را با یكدیگر مبادله نمایند؟
دكتر صدیق: مجتبی مینوی یكی از شوونیستهای دورهی شاه در چارچوب توافقات «سنتو» در آن زمان برای تهیهی فیلم و عكس از نسخ خطی اسلامی به تركیه رفت و دوازده هزار جلد نسخهی خطی فارسی را عكسبرداری كرد و به ایران آورد ولی حتی یك صفحه تركی در بین این 12 هزار فیلم و عكس وجود نداشت. غیر از او گروههای دیگری به كشورهای آلمان، انگلستان، آمریكا و ژاپن رفتند كه نسخ خطی دورهی اسلامی را بازشناسی كنند. آنان نیز هیچكدام حتی یك صفحه از كتابهای تركی را نخواستند ببینند و یا تحمل دیدن نداشتند. اصولاً در ایران سیاست تركیستیزی، اساس سیاست فرهنگی رژیم شاه را تشكیل میداد و این رویه طبیعی است كه در آن دوران قبول این مسأله كه به تركی هم میتوان نسخهی خطی یافت، استبعاد داشته است. بعد از انقلاب متأسفانه جو فرهنگی كشور ما را شوونیستها و ملیگراها آلوده ساختهاند و اگر من ادعا كنم كه سیاست فرهنگی تركیستیزی شاهنشاهی هنوز هم به نوعی از سوی بداندیشان به نظام مقدس جمهوری اسلامی تحمیل میشود، پس بیجا نگفتهام. به نظر اینجانب ملت و دولت با هم باید حركت عظیمی علیه تركیستیزان و هر گونه ملیگرایی و شوونیسم بنمایند و تو دهنی مرگباری به تركیستیزان آریامهری بزنند.
منبع: سایت دوستاران دكتر صدیق
اترك نمادی از وجود تورك های خوراسان قبل از آریایی ها در خوراسان
+0 به یه نمنبع:زبان وادبیات تركان خراسان
قابل توجه كسانی كه می گویند تورك ها با غزنویان و یا مغول ها وارد ایران شدند. غزنویان 300 سال پس از اسلام حكومت می كردند. اما عمر 6 سال پس از فوت پیامبر(ص) حمله به ایران را آغاز كرد.
توضیح : وقتی در زمان خلیفه دوم اسلام، حمله به ایران آغاز شد، اعراب به ایران وارد شدند و در حال پیشروی در سوی مشرق زمین بودند كه به مناطق خوراسان رسیدند. وقتی با مردم این منطقه روبروشدند فهمیدند تمام مردم این مناطق تورك هستند و زمانی كه به سمت نقاط شمالی خوراسان رسیدند مشاهده كردند كه تمام مردم در امتداد رود اترك تورك هستند به همین دلیل نام این رود را اترك نهادند به معنای " توركها " است. علت این نام گذاری سكونت طولانی مدت تورك ها در ساحل آن بوده است. اترك مخفف كلمه اتراك (جمع مكسر تورك بزبان عربی) می باشد.
مانند : اعراب = اعرب = عرب // اتراك = اترك = ترك
منبع : ( مهرالزمان نوبان، نام مكانهای جغرافیایی در بستر زمان ، چاپ اول تهران : انتشارات ما، 1376 – 258 شابك 4- 00- 6497 - 0964)
چرا فارس ها نمی توانند تركی یاد بگیرند
+0 به یه نمنبع:زبان وادبیات تركان خراسان
كسانی كه فرانسوی و یا انگلیسی یاد می گیرند با اصوات غریبی مواجه می شوند كه همه آنها برای ترك زبانان بسیار ساده و راحت است. بعنوان مثال اصوات كلمه (Open) در انگلیسی بصورت "Öpın " در تركی، یعنی صدای اول بصورت " اؤ "در كلمه اؤلوم (مرگ) و صدای دوم " ای " در كلمه ایراق (دور) تلفظ می شود. همچنین كلمه ( Bönjö) در فرانسوی با صدای " اؤ " در كلمه اؤز (خویش) تلفظ می شود كه هیچ كدام در فارسی و حتی عربی وجود ندارد.
در اینجا سخن حكیم و ادیب ترك علیشیر نوایی را خاطر نشان می كنیم كه گفتند : در محیطی كه ترك ها و فارس ها در شرایط مساوی زندگی می كنند، می بینی همه ترك ها حتی بی سوادهای آنها فارسی را یاد می گیرند، ولی فارس ها ( حتی با سوادهای آنها) نمی توانند تركی را یاد بگیرند و به آن صحبت كنند. كه این نشان دهنده اولا هوش و ذكاوت خدادادی ترك هاست، و دیگر اینكه زبان فارسی از قاعده خاصی تبعیت نمی كند و اگر كسی 30 درصد فارسی بداند می تواند با سر و هم بندی كلمات، گلیم خود را از آب بیرون بكشد. ولی اگر كسی كمتر از 60 درصد تركی بداند نمی تواند به آن صحبت بكند.
شاعر نامدار قرن 15 هجری علیشیر نوایی زمانی این حرف را زده است كه بنا به قول خودش تمام ایران تحت حكومت ترك ها بسر می برده و زبان رسمی ایران تركی بوده است. وی با دیدن عده ای شاعر جوان كه بنا به ضعفشان در ادبیات تركی به شعر سرایی در زبان فارسی پناه برده بودند، ناراحت شده كتابی را در همین عنوان، یعنی برتری ادبی تركی بر فارسی با عنوان " محاكمة اللغتین " می نگارد كه این كتاب هم اكنون از گنجینه های ادبی تركی به حساب می آید. وی كه استاد بی چون و چرای ادبیات تركی، عربی و فارسی است و در تمامی آنها آثار گرانبهایی به جای گذارده است، در كتاب مذكور صدها نمونه برای اثبات ادعای خود عرضه می دارد. برای معلومات بیشتر به كتاب " محاكمة اللغتین" مراجعه بفرمایید.
نوشته خود را با قسمتی از كتاب مذكور كه نمونه هایی از قدرت زبان توركی را نشان می دهند به پایان می رسانیم :
افعالی كه در فارسی معادل ندارد :
سیپقارماق : نوشیدنی را بصورت مكیدن نوشیدن (این نوع نوشیدن از آداب نزاكت محسوب می شد.)
تامسیماق : نوشیدنی را یك دفعه سر نكشیدن، بلكه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن.
آغلاماق چشیتلری : انواع گریه كردن
آغلامسینماق : بغض كردن و چشم ها را تر ساختن.
اینلمك : یواش و بی صدا گریه كردن
سیزلاماق : گریه و زاری كردن
سیتقاماق : با حالت التماس گریه كردن
هیچقیرماق : با صدای گرفته كه حاكی از زیاد گریه كردن است، گریه كردن
هؤنگورلمك : زار زار گریه كردن
زیریلداماق : گریه ای كه دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی
اینقالاماق : گریه بچه شیرخوار
كلماتی با اختلاف جزئی (نوآنس) در معانی :
در زبان توركی كلماتی با اختلاف جزئی (نوآنس) در معانی موجود است كه در فارسی نیست. مثلا"برای انواع بیزار شدن :
اوُسانماق: بیزار شدن و به تنگ آمدن
در توركیاوُسانماقبه بیزار شدن و به تنگ آمدن می گویند .بیقماق، بئزیكمك، بئزمك و چییریمكهم با اختلاف جزئی همان معنی را می دهد. مثلا ":
چییریمك بیشتر بمعنی زده شدن میباشد.
ترپشمك به معنی تكان خوردن
ترپتمك به معنی تكان دادن است
چالخالاماق به معنی تكان دادن به منظور سوا كردن (مثلا سوا كردن كره از ماست).
قاتیشدیرماق به معنی مخلوط كردن
وقاریشدیرماق به معنی به هم زدن با قاشق و غیره .. می باشد.
ییرقالاماقبه معنی تكان دادن و جنباندن
وسیلكه له مكبه معنی تكان دادن درخت و یا لباس و فرش و امثال آن می با شد.
در فارسی برای هیچكدام از این تعبیرات لغات مستقل به خصوصی وجود ندارد
ایمرنمك : آرزو كردن
ایمرنمك، قیمسانماق كه با اختلاف جزئی به معنی آرزو كردن و هوس كردن و نیسگیل به معنی آرزوی براورده نشده و حسرت می باشد، در زبان فارسی هیچكدام معادل مستقلی ندارند.
قازماق : بمعنی كندن زمین و امثال آن
همچنین در برابر كلمه" كندن " فارسی شش كلمه توركی موجود است كه هر كدام در محل و مورد خاصی بكار می رود:
قازماق: بمعنی كندن زمین و امثال آن
یولماق:بمعنی كندن مو و كندن از ریشه
سویماق :بمعنی كندن پوست و رازهزنی
اویماق :بمعنی كندن چوب و امثال آن برای منبت كاری و در آوردن چشم بكار میرود.
قوپارماق: برای كندن جزئی از چیزی
قیرتماق : برای كندن و برداشتن جزئی از چیزی و نشگون گرفتن است.
بطوریكه مشاهده میشود در فارسی به جای كلمات مستقل تقلید صداها بطور مكرر بكار میرود.
نا گفته نماند با آنكه لغت باعث غنای زبان است ولی غنایزبان بیشتر تابع تحرك و قابلیت لغت سازی، افاده و بیان مفاهیم جدید و غنایمفاهیم مجرد همچنین تنوع بیان قدرت بیان تفرعات و تفاوت های جزئی (نوآنس)كلاماست.
با در نظر گرفتن مراتب فوق، نوائی و بسیاری از شرقشناسانمعتقدند كه نثر زبان توركی برای بیان اندیشه و مفاهیم و موضوعات مختلفعلمی، فلسفی، اجتماعی و ... رساتر و مناسبتر از زبان های دیگر است.
مفاهیم و اندیشه هایی را كه می توان در توركی با یك جمله بیان نمود، جملات و شرح مفصلی را در آن زبان ایجاب می نماید.
واژگان زبان فارسی برای مفاهیم علمی مجهز نیست :
در زبان فارسی واژه های بسیط سخت گرفتار كمبود است زیرا بیشتر آنها به مرور زمان ها رها گشته و از یاد رفته است، مترجمان ایرانی بیش از همه این درد جانكاه را احساس می كنند و از این، عذاب می برند.گاهمی شود كه انسان یك ساعت، یك روز و حتی یك هفته تمام درباره بهمان تعبیرزبان خارجی می اندیشد، مغز و اعصاب خود را می فرساید و از هم می گسلد و سرانجام نیز راه به جائی نمی برد و خوانندگان هم همواره از مترجمان و ترجمه های فارسی ناخشنودی می نمایندوام واژههای تركی در زبان كرهای
+0 به یه نتالیف: ح. و. چوئی.
ترجمه: محبوبه هریسچیان
با استناد به مدارك تاریخی موجود معلوم گردیدهاست كه میان دولت «كوجوسون»، اولّین دولت متشكّل در كشور كره و دولت تركان هیونگنو (هون) مناسبات نزدیكی وجود داشتهاست. این مناسبات فرهنگی و جغرافیایی چنان نزدیك بودهاست كه سایر ملل همسایه، ایشان را «اتحاد آلتایی» قلمداد كردهاند زیرا تركها و مردم كره در كنار هم و مانند یك ملّت واحد بر علیه كشور چین میجنگیدند. نزدیكی این دو ملت آنقدر زیاد بودهاست كه بعضی از ملل همسایه ایشان را از یك تبار دانستهاند. مدارك و منابع تاریخی موجود، همبستگی و اتحاد دولتهای گوكتورك و هون را با دولتهای كوجوسون و كوقوریو ثبت و تایید مینماید. «پویه» و «كوقوریه» دولتهای دیگری بودند كه بعد از «كوجوسون» با تركان ساكن در منطقهی مانچو (شمال كشور كره) تشكّل اتحادیهای داشتند. «موری» تركشناس مشهور ژاپونی روابط سیاسی-اجتماعی تركان را با دولتهای كره و تشكیل اتّحادیّه «ترك-كره» را با استناد به متون اورخون و متون تاریخی كشور كره تایید میكند. با شكل گیری حكومت مقتدر چین در شمال شرقی آسیا كه در قرن نهم میلادی به حقیقت پیوست، مناسبات نزدیك تركان و دولتهای كشور كره رو به اضمحلال نهاد. و از آن همه مناسبات تاریخی جز واژههای دخیل تركی در زبان كرهای چیز به یادگار نماند.
در بارهی مناسبات تاریخی و ژنتیكی زبان كرهای و تركی نظریّات متفاوتی موجود است. عدّهای بر این عقیدهاند كه زبان كرهای، مغولی، تونقوسی، مانچویی دارای مشابهتای مشترك بسیاری میباشند و از لحاظ زبانشناسی به گروه زبانهای آلتایی تعلق دارند.
رامستد زبانشناس و دانشمندا مشهور غربی هم با كمی تردید، زبان كرهای جزو زبانهای آلتایی میشمارد. پوپ دانشمند دیگر غربی كه شاگرد رامستد میباشد خویشاوندی ژنتیكی زبان كرهای را با زبانهای آلتایی تایید نموده و بر این عقیده است كه خویشاوندی این دو زبان تقریباً پذیرفته و قطعی است اما باید گفت كه زبان كرهای در دوران اوّلیه از زبانهای آلتایی فاصله گرفته و كمی مهجور گردیدهاست.
به عقیده نگارنده (هان وو چویی) زبان كرهای از خانوادهی زبانهای آلتایی است و قرابت این زبان با زبان تركی بیشتر از سایر زبانهای آلتاییك است. با عنایت به تحقیقات دانشمندان اروپایی و تحقیقات اینجانب (نگارنده) نزدیك به 180 كلمه، 90 پسوند مشترك در این زبانها موجود است كه در مقایسه با دیگر زبانهای آلتایی مانند مغولی، مانچو، تونقوس رقم قابل توجّهی است.
نگارنده علاوه بر موارد فوق، عناصر مشترك دیگری نیز در تحقیقات خود یافتهاست كه به شرح زیر میباشند.
در هر دو زبان:
الف- 37 پسوند اسمی مشابه وجود دارد.
ب- 14 پسوند فعلی مشابه وجود دارد.
پ- 9 پسوند مشابه برای صرف زمان حال وجود دارد.
ت- 8 ضمیر مشابه وجود دارد.
ث- 5 پسوند صفت فعلی مشابه وجود دارد.
ج- 12 پسوند مشابه در ظروف فعلی وجود دارد.
ح- 2 پسوند مشابه در اشكال جمع وجود دارد. (چویی 1989)
قابل ذكر است كه علاوه بر نكات مشترك فوق، كلمات دخیل تركی بسیاری نیز در زبان كرهای موجود میباشد كه این خود دلیل متقن دیگری برای خویشاوندی این دو زبان است.
لازم به ذكر است كه ورود كلمات دخیل تركی در زبان كرهای طیّ دو دورهی تاریخی متفاوت انجام گرفتهاست.
1-دوران قبل از میلاد (دو قرن پیش از میلاد مسیح): از پیدایش و آغاز اوّلین حكومتهای كشور كره.
2- قرن 13 میلادی: دورهی تسلّط امپراتوری مغول بر كشور كره. (از طریق زبان مغولی)
در این مقال از وامواژههای تركیای كه در اوّلین دوران تشكیل دولت كره وارد زبان كرهای گردیدهاند سخن خواهیم راند.
برخی از كلمات دخیل تركی رایج در زبان كرهای
1-اوری (ori): مرغابی. بط. از كلمهی تركی اوردك گرفته شده و در زبان كرهای میانه به دو شكل orh//orhi بكار رفتهاست. حرف «h» موجود در این كلمه بر اثر تغییرات فونتیكی بوده و حرف صدادار «i» موجود در آخر كلمه پسوند اسمی است كه در زبان كرهای بكار میرود. این كلمه در زبان یاكوتی به شكل oor بكار میرود. كلمهی مذكور در زبان اویغوری قدیم به شكل ördək[1] ثبت گردیدهاست. كلاوسون مدّعی است كه این كلمه از دو بخش اور: بالا رفتن، برخاستن، بلند شدن و دَك: پسوند اسمی ساخته شدهاست.[2] ولی به نظر ما پسوند دَك منشاء تركی ندارد.
2-تورومی//تورنا: (toromi//turna)دُرنا. واژهی مذكور از تركی قدیم وارد زبان كرهای شدهاست. شكل باستانی این كلمه تورونیا است. در تركی میانه به شكل تورنا بكار رفتهاست. در زبانهای قبچاق و كومان و تركی عثمانی نیز به همین شكل بكار رفتهاست. در تركی آذربایجانی و تركمنی به شكل دورنا//درنا بكار میرود. در تركی یاكوتی به شكل تورویا مصطلح میباشد. این كلمه به شكل «تورو» در زبانهای تونقوسی و ژاپونی نیز داخل شدهاست.
3-بورا (bora): توفان، گرباد. كولاك. از دو جز بور+ پسوند اسمی «آ».این كلمه در زبان كرهای به شكل تركیبی «munbora»؛ مون: برف+ بورا: بوران، گردباد. لازم به ذكر است واژهی بور برای اوّلین بار در متون اورخون بكار رفتهاست. در زبان جغتایی به شكل بوراغان مصطلح است كه شكل مغولی گشتهی كلمه میباشد. در تركمنی booran در قزاقی boran در تووا boraan در تاتاری buran در تركی آناتولی به شكل bora در تونقوسی نیز به همین شكل داخل گردیدهاست. در زبان یاكوتی به شكل بورخآان burxaan به معنی توفان برف بكار میرود. این كلمه از طریق زبان مغولی به زبانهای اوینك نیز وارد شدهاست. پوپ بر این عقیده است كه شكل مغولیboroğan از كلمهی buruğan گرفتهشدهاست.[3]وی باور دارد كه این كلمه از فعل bur گرفته شدهاست. كه به نظر ما اشتباه است.
4-چوكها (cokha): برادر و یا خواهر كوچك. این كلمه اوّل بار در متون اورخون و به شكل
oçigan بكار رفتهاست.
5-تونگا (tonga): قدرتمند، قوی، طناب ضخیم و كلفت كه با آن كشتی را به اسكله میبندند. این كلمهی تركی در واژهی مركّب تونگاچور (tongacur)نیز ثبت شده است. واژهی تونگا در تركی قدیم و میانه بسیار رایج بوده و در دیوان لغاتالترك كاشغری به همین صورت (تنگا) و به معنی ببر قوی بكار رفتهاست. كلاوسون معنی كلمه را «قهرمان»[4]و ابنمهنّی در معنی «پر قدرت» ذكر كردهاند. این واژه در منابع چینی به شكل dung-nga بكار میرود. به نظر ما واژهی فوق از طریق زبانهای تونقوس-مانچو به زبان كرهای راه یافتهاست.
6-وَری (wâri): سگ بزرگ. سگ قوی بنیه. این واژه در لهجهی ایالات جنوبی كره رایج است. این كلمه از بوری كه در تركی قدیم به معنی گرگ است گرفته شدهاست. كلمهی مذكور در زبانهای روسی و استیاك نیز داخل شدهاست.
7-توقسوری (toqsuri): شاهین. پرندهی شكاری. این كلمه از واژهی توق تركی و پسوند سوری ساخته شدهآست. واژهی توق//توغ در كلمهی توقان//توغان//طغان نیز به چشم میخورد. بنظر ما از زبان تركی باستان (پرتوترك) به زبان كرهای داخل شدهاست.
8-قااو (qao) : روح خبیثی كه قصد تسلّط بر آدمی و اذیّت آنرا دارد. در زبان امروزی كره به شكل قاوی بكار میرود. این كلمه در تركی اوغوزی میانه به اشكال (qowu//qowuz) و به معنی؛ گرفتار شدن در سلطهی روح پلید بكار رفتهاست. كاشغری در دیوان لغاتالترك آوردهاست: «برای دور كردن روح بد از شخص گرفتار شده آب سرد بر سر و روی مریض پاشیده "قووو-قووو" میگویند. تا روح خبیث دفع گردد». كلاوسون و دانكوف این لفظ را از فعل قووماق به معنی راندن و دفع كردن میدانند.[5]
9-تارق (tarq): ماكیان. مرغ و خروس. این كلمه در تركی میانه و اویغوری قدیم به شكل تاقیغو (مرغ خانگی) بكار رفتهاست. واژه مذكور از دو جزء تا+غو ساخته شدهاست. كلاوسون پسوند غو را شكل دیگری از پسوند اسمی غا//قا میداند كه در اسامی حیوانات بكار فتهاست. مانند: قابورغا (جغد)، تورغا (چكاوك)[6] و... بعضی بر این باورند كه پسوند غو//قو پسوندی چینی است كه در زبان تركی وارد شدهاست.[7]
كلمهی مذكور در زبان مغولی به شكل تاقی داخل گردیده و در واژهی مركّب «تاقیان» كه به معنی جوجه میباشد بكار رفتهاست.
10-ساتاری (satari): نردبان قابل حمل. بنظر كلاوسون كلمهی مذكور ریشهی اصیل تركی ندارد.[8] ما واژهی مذكور را مركّب از دو جزء «ساتا» (كلمهی تركی) و «آری» پسوند كرهای میدانیم. واژهی تركیبی «ساتاكتاری» در زبان كرهای امروزی نیز از همین ریشه میباشد.
11-قوت (qut): آرزوی بركت و خیر. طلب نیكی در مراسم آیینی شمنی. كلمهی قوت در تمام زبانهای آلتایی موجود است. قوت در تركی قدیم و میانه به معنی دولت، سعادت، تبریك و شادباش بكار رفتهاست. واژهی قوت در كلماتی مانند قوتقور- خوشبخت كردن، قوتاد-خوشبخت شدن نیز بكار رفتهاست. واژهی مذكور در زبان مغولی به شكل «قوتو» و در معنی؛ مقدّس، مبارك، سعادت بكار میرود. قوت در زبان مانچو نیز به همان معنی ولی به شكل «خوتوری» مصطلح است. كلمهی «قوتو» در زبان مانچو به معنی روح بد، روح خبیث نیز ضبط گردیدهاست. واژهی تركی قوت در زبان كرهای عموماً به معنی؛ آرزوی سعادت و دعای خیر مراسم آیینی بكار میرود.
12-تول (tul): حیوان مادهی فاقد نوزاد. حیوان نازا. از تركی تول//دول اخذ گردیدهاست. واژهی تول هم در تركی قدیم و هم در تركی نوین به معنی بیوهزن قید شدهاست. رامستد این كلمه را با واژهی مغولی و قالموقی توغلو هم ریشه دانسته و مفهوم آنرا «تنها و یتیم» قید كردهاست.
13-قور (qor): مایه، خمیره. دُردی و رسوبی كه در ته مواد غذایی پدید آید. این واژهی تركی در زبان كرهای به شكل تركیبی در كلمات قورماچی و قورقاچی بكار رفتهاست. واژهی قور در تركی میانه، قرقیزی، تركمنی به اشكال قور، كوُر، گور، كور نیز بكار رفتهاست.
14-توق (tuq) : سدّ. آب بند. دانكوف میگوید: واژهی توغ در تركی قدیم و تركی میانه به معنی دام و تله بكار رفتهاست.[9] وی معتقد است این كلمه از فعل تو+پسوند اسمی «غ» ساخته شده است. دانكوف واژههای توغلو و توغاق در تركی قدیم را برگرفته از این همین كلمه میداند.
15-تام (tam): دیواری كه با خاك و سنگ بنا شود. این كلمه در تركی قدیم و در بیشتر شیوههای تركی دیده میشود. در متون اورخون و اویغور نیز ثبت گردیدهاست. كلمهی تام در تركی میانه، جغتایی، كومان به معنی سقف و در تركی عثمانی فقط به معنی سقف زندان ذكر شدهاست.
واژهی تامولا در زبان كرهای به معنی سدّ آب، آب بند نیز از همین كلمهی تركی گرفته شدهاست.
16-توری (tori): قهرمان. این كلمه اوّلین بار در «سامگوك یوسا» (samguk yusa) یكی از منابع كهن تاریخی كره، زمان بحث از مؤسس دولت «سیللا» كه یكی از دولتهای مقتدر كره بودهاست به شكل «سوبلتوری» بكار رفتهاست. كلمه از دو جزء «سوبل» و «توری» ساخته شدهاست. سوبل به معنی پایتخت است كه امروزه به شكل «سئولی مصطلح است و «توری» نیز در اسامی مركّب اولانباتور، باقاتور و....دیده میشود. توری//تور در واژهی مركّب «باقاتور» به مفهوم ژنرال قهرمان معنی و شكل كهن خود را حفظ كردهاست. واژهی توری در زبان امروزی كره در معنی و مفهوم «مرد جسور» بكار میرود.
17-قاققان (qaqqan): از عناوین دولتی حكومت سیللا. در دورهی حكومت قوقوریا كه یكی از دولتهای قدیم كشور كره است به شكل «قاخان» و در مفهوم فرمانروای بزرگ نیز ثبت شدهاست.[10] كلمهی مذكور در تركی قدیم به شكل «قاقان» ثبت گردیدهاست. كلمهی تركی قاقان در زبان كرهای قدیم به شكل قان (فرمانروا) و قا (فرمانروای محلی) نیز بكار رفتهاست و این حاكی از آن است كه كلمهی تركی قاقان در تركی قدیم مركب از قا+قان بودهاست كه در زبان كرهای شكل كهن خود را نگهداشتهاست. واژهی مذكور در زبان مغولی به اشكال قان//قآن//قاآن//قاغان و...بكار رفتهاست. واژهی قاقان در تركی قدیم، متون اوتوكن و زبانهای اورال- آلتایی، تبتی، فارسی، هند و اروپایی نیز بكار میرود.[11]
18-قام (qam): از عناوین سلطنتی در دولت سیللا. واژهی تركی قام در دورهی سلطنتی سیللا در تركیب عناوینی نظیر قام بزرگ، قام كوچك، برادر قام و...بكار رفتهاست. قام در زبان تركی به معنی كاهن و شمن است.[12]كلمهی قام در زبان تركی اویغوری به معنی جادوگر و ساحر ثبت گردیده امّا در شیوهی تركی جغتایی به معنی پزشك و عالم آمدهاست.[13] كلمهی قام در تركی میانه با پسوند فعلی «لاماق» به شكل قاملاماق و در معنی طبابت و كهانت بكار رفتهاست. واژهی قام در لهجهی تركی كومان نیز به همین معنی قید شدهاست. رامستد از روی خطا منشاء كلمهی قام را چینی میداند. «قام» واژهی اصیل تركی است كه درزبان كرهای داخل شدهاست.
تعین دقیق زمان و یا دورهای كه وام واژههای تركی در زبان كرهای داخل شدهاند كاری بس مشكل است امّا با مدارك و شواهدی كه در دست است میتوان گفت كه این واژهها از زبان پروتوترك (تركی باستان) به زبان كرهای داخل شدهاند. ضمناً واژههایی نیز موجود هستند كه تركی و یا كرهای بودن آنها بطور دقیق مشخصّ نیست.
منابع
1-Choi.H.W.1989.Türkce ile korecenin karşilaştirilmali morfolojisi.yayimlanmiş doktora tezi.hacettepe üniversiteti. Social bilimler enstitu.Ankara
2-Choişh.H.W.1992.,,Notes on ancient korean Titles,,Central Asiatik jurnal,Vol,36,1-2
3-Clauson.G.1972.An Etymological Dictionary of pre-thirteenth-century.oxford.
4-Dankoff.Robert.1985.Mahmud kaşgari,Compendiom of The Turkic Dialects (Divani Lugat at Turk)Part 3…………
5-Doerfer,G,1975,Türkische und mongolische Element im neupersischen,4,Wiesbaden
6-Karlgren,Bernhard 1923,Analytic Dictionary of Chinese and Sino-Japanese,Librairie Orientaliste Paul Geuthner,Paris
7-Lee,B.D.1985,Hanguk Kodaesa Yongu.Seoul.
[2] -clauson p205/1977
[3] -pop. P 21/1960
[4]- Clauson. 515.1972
[5] -Clauson .581. 1972-Dankoff. 144. 1985
[6] -Clauson. 587.1972
[7] - Karl. 126
[8] -Clauson. 867. 1972
[9] -Dankoff. 198. 1985
[10] -lee. B.d/12.1985
[11] -Doerfer.4. 1161
زبان آذری شاخه ای از زبان تركی باستان
+0 به یه نزبان آذری یا زبان تركی اودی(اوتی)
تذكر
این مقاله توسط باستان شناسان و زبان شناسان فارس زبان و با بهره گیری از منابع فارسی زبان نوشته شده و در آن از منابع تركی استفاده نشده است پس به نوعی نقصان در آن مشهود است.
دراین مقاله به بررسی ریشه زبان آذری و به بیان دلایلی در منابع تاریخی به اشتباه بودن نظزیه كسروی پرداخته شده است.
بررسی نام آران بخشی از آذربایجان:
نامهای مختلف اَران (آر ان در زبان تركی سكایی) یعنی اردان (ار دان در فارسی)، اوتیا (به تركی یعنی سرزمین آتش)، آلوان ( آلاو وان، به تركی یعنی محل شعله آتش، آلبانیا؛ آلاو در تركی به معنی شعله و وان پسوند مكان تركی)، آگوان (آگ وان به سكایی و سانسكریت یعنی محل آتش) و شهرستان آتورپاتكان (محل نگهداری آتشهای مقدس) در كتاب پهلوی شهرستانهای ایران جملگی به معنی محل پرستش آتش اجاق خانوادگی می باشند چه به قول استرابون، سكاها در عهد مادها به اران آمدند و آنجا را مسكن خود قرار دادند و هرودوت در مورد سكاها گفته است كه "ایشان در درجه نخست الهه اجاق خانوادگی، تابیتی (تابنده) را می پرستند".
عدم وجود زبان آذری پهلوی
باطل شدن نظریه كسروی
آذری زبان تركی باستان آذربایجان
در آذربایجان هنوز مردم آذری زبان زیارتگاهها را اجاق می نامند. از این گفته ها معلوم میشود كه زبان آذری ترجمه فارسی همان نام زبان ارانی (اوتی زبان تركی آذری در خبر استرابون) بوده است كه به قول یاقوت حموی "كسی جز خودشان آن را در نیابد (یعنی برای همسایگان ایرانیشان غریبه است)". لذا زبان آذری بر خلاف تصور غالب ربطی با زبان پهلوی نداشته است چون ابوالحسین علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب در اوایل قرن چهارم هجری قمری از سه زبان جداگانه آذربایجان به نامهای پهلوی و دری و آذری سخن رانده است. احمد كسروی نیز با توجه به شباهت ظاهری نام آذربایجان و زبان آذری به خطا نام زبان آذری بر گرفته از نام ولایت آذربایجان می داند در صورتی كه آذری ترجمه نام زبان اوتی (ارانی، آگوانی و آلوانی) است نه ترجمه نام زبان ایرانی كه پهلوی نامیده می شده است. خود نام تركی اوتی منابع یونانی (استرابون به نقل از اراستوفن) و ارمنی (موسی خورنی) نشان میدهد كه گروه حاكم و بزرگ سكائیان اران ترك زبان بوده اند و بخش مهمی از كتاب اساطیری ده ده قورقود اران كه یك اوستای منحصر به فردی است، یادگار برجای مانده از زبان و فرهنگ ایشان است.
علاوه بر این در منابع مختلف نیز بر ترك بودن آذربایجان اشاراتی شده است.به عنوان نمونه یكی از منابع قدیمی را در پایین آورده ایم.
كتاب عربی «التیجان فی ملوك حمیر» اثر ابن هشام كه در حدود سال 200 قمری نگاشته شده است . ترجمه ی رحیم رئیس نیا مربوط به صفحه ی 402 از این كتاب است كه اسكن آن را هم می توانید مشاهده كنید: یكی از اسناد مهمی كه از حضور اقوام و طوایف ترك زبان در آذربایجان پیش از اسلام حكایت دارد، اخبار عبیدبن شریة . . . است. عبیدبن شریة جرهمی در دوره جاهلیت در یمن به دنیا آمده، یكی از معمرین و جهاندیدگان دوره خلافت معاویه بوده است. معاویه او را دمشق دعوت كرد و از اخبار عرب و ملوك آن قوم جویا شد و وی به پرسش های معاویه پاسخ داد. به دستور معاویه اخبار او تدوین گردید. گفته شده است كه عبید _ در گذشته در سال 67 ه. _ نخستین كسی از عرب است كه كتاب تصنیف كرده است. اخبار عبید . . . بعدها به دست ابن هشام معروف _ در گذشته در سال 213 یا 218 ه. _ افتاده و او آن را بانضمام كتاب التیجان فی ملوك حمیر – كه خود بواسطه سه نفر از وهب ابن منبه (114 – 34 ه.) روایت كرده – در یك جا گرد آورده است . این اثر ابن هشام در سال 1347 ه./1928 م. به تصحیح زین العابدین موسوی در حیدر آباد دكن به چاپ رسیده است . در جریان گفتگوی عبید با معاویه دو بار از آذربایجان سخن به میان آمده است. بار اول از حمله حارث رایش پدر ابرهه معروف – كه به روایتی در سال تولد حضرت محمد(ص) با فیل به مكه حمله كرد – به آذربایجان سخن رفته است. به روایت عبید رایش با صد هزار قشون از یمن به راه افتاد و از طریق جزیرة العرب و عراق به كوهستان موصل فرود آمد و در آن جا شمربن القطاف . . .را همراه با صد هزار لشكر روانه آذربایجان كرد .»شمر وارد آذربایجان شد، جنگجویان آن ها را كشت و كودكان را اسیر گرفت . پس باز آمد و روی دوپاره سنگ موضوع آمدنش را نگاشت . آن دو سنگ هم امروز [در اواسط سده 1 ه.] بر دیوار آذربایجان باقی است . معاویه گفت : خداوند ترا خیر دهاد، از حال آذربایجان بگو ؟ عبید گفت:آذربایجان از سرزمین های ترك است و تركان در آن گرد آمده اند.»
دانستنیهایی درباره زبان قدرتمند تركی
+0 به یه ن
زبان امروزین و دیرین مردم آذربایجان، تركی آذربایجانی میباشد كه در نقاط مختلف آن با لهجههای گوناگون تلكم میشود. زبان نوشتار و رسمی آذربایجان در بیشتر دورههای تاریخی آن، زبان تركی بودهاست. اكثریت قریب به اتفاق نوشتهها و آثار مردم این منطقه نیز در دورههای مختلف به فارسی و تركی بوده است.زبان تركی دارای تاریخ بیش از هفت هزار ساله در جهان است كه دارای گویشهای مختلف آذربایجانی ، استانبولی ، تركمنی ، ازبكی ، یاقوتی ، چاووشی ، اویغوری ، چینی ، قرقیزی ، آلبانیائی ، بلغارستانی و … هستند.
آنها
از شرق آسیا تا اروپا و حتی آمریكا گسترانیده شده اند و مجموعاً ۳۶۰
میلیون نفر از جمعیت دنیا را تشكیل می دهند كه بعد از زبانهای چینی ، هندی ،
انگلیسی و اسپانیائی و بالاتر از زبانهای عربی و فارسی بعنوان پنجمین
جمعیت دنیا محسوب می شوند.
در
جهان اسلام نیز زبان تركی با ۳۰۰ میلیون نفر متكلم ، بیشترین تعداد را
دارد و حتی بالاتر از زبان عربی قرار دارد. بعد از زبان تركی ، زبانهای
عربی ، اردو و فارسی بیشترین تعداد مسلمانان را تشكیل می دهند.
از نظر زبانشناسان ، زبان تركی زبانی است شكرین ، بغایت زیبا و دلنشین و اصیل و قانونمند با ریشه ای هزاران ساله. تمام قواعد و گرامر این زبان هنری و شكری موزون و مبتنی بر ملودی است تا جائیكه بعضی زبانشناسان ، اختراع آنرا فوق بشری و اعجاز گونه و اعجاب انگیز خوانده اند.
زبانشناس نامی ، Man Muller ، انگشت به دهان از عظمت فوق بشری زبان تركی ، چنین سخن می راند: « زمانیكه ما زبان تركی را با دقت و موشكافانه می آموزیم با معجزه ای روبرو می شویم كه خرد انسانی در عرصه زبان آنرا آفریده است». Herman Vanbery از نظر زیبائی و كمال ، جایگاه آنرا بالاتر از زبان عربی می داند. « نیكیتا هایدن» زبانشناس نامی آلمانی و عضو مؤسسه اروپائی یوروتوم ، با شك و شبهه نسبت به خلق زبان تركی توسط فرمولهای پیچیده توسط اندیشمندان می گوید: « انسان در آنزمان قادر به خلق چنین زبانی نبوده ، یا موجودات فضائی این زبان را خلق كرده اند و یا خداوند به پیامبران خود ، این عالیترین كلام ارتباطی را هدیه كرده است».
در زبانشناسی تطبیقی ، فصل بسیار جذاب ، شیرین و علمی اتیمولوژی ، به ریشه شناسی كلمات بصورت علمی می پردازد. می توان بوسیله علم اتیمولوژی ، تأثیر زبانهای مختلف روی هم را دید. زبان غالب ، زبانی است كه توانمند بوده و زبان دیگر را تحت سیطره خود درآورده است ، طوریكه گاهی زبان مغلوب به گویشی از زبان غالب تعبیر می شود ، مانند زبان فارسی كه بنا به آخرین نتائج علمی و تحقیقاتی سازمان یونسكو بعنوان ۳۳ مین گویش زبان عربی معرفی شد و بصورت زبانی مستقل پذیرفته نشد.
تأثیر زبانها روی هم گاهی برای دو زبان همسایه جغرافیائی اتفاق می افتد ، مانند زبان عربی و فارسی. گاهی برای دو زبان همسایه ادبی پیش می آید ، مانند زبان انگلیسی و فارسی كه هر دو از زبانهای هند و اروپائی اند. اما گاهی یك زبان با درنوردیدن قله های زمان و مكان ، همه را به تسخیر می كشد ، مانند زبانهای تركی و انگلیسی.
زبان تركی بعنوان كهنترین زبان دنیا با متكلمانی كه شرق و غرب عالم را تحت حاكمیت خود درآورده بودند ، جا پائی در تمام زبانهای دنیا دارد. شاید زبانی وجود نداشته باشد كه تحت تأثیر این زبان قرار نگرفته باشد. البته این تأثیر در كنار گستردگی جمعیتی و وسعتی حكومت تركان ، ناشی از توانمندی و زیبائی و قانونمندی زبان تركی نیز بوده است.
برای بررسی میزان تأثیرگذاری زبان تركی بر زبانهای صاحب نام جهان كافیست به گزارش سال ۲۰۰۲ مؤسسه A.M.T تحت مدیریت برجسته ترین زبانشناسان اروپا و آمریكا نظری داشته باشیم. طبق این گزارش:
۲۰% واژگان انگلیسی، ۴۰% واژگان ایتالیائی، ۱۷% واژگان آلمانی و ۱۰% از واژگان فرانسوی از زبان تركی گرفته شده اند. زبانی كه بتواند در آنسوی عالم چنین نفوذی در زبانهای غیر همنوع (تركی از زبانهای اورال ـ آلتای و زبانهای مذكور از زبانهای هند ـ اروپائی) داشته باشد ، بی تردید تأثیر عظیمی روی زبان همسایه خود ، پارسی ، خواهد داشت. دو قوم همسایه مانند ترك و فارس كه صدها سال باهم زندگی كرده و در كنار هم بوده اند و با هم وصلت نموده اند ، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی روی هم تأثیر نزدیك و متقابل داشته اند و این تأثیر متقابل فرهنگ ها اجتناب ناپذیر می باشد. از جمله این تأثیرات ، می توان به تأثیر فرهنگ ، آداب و رسوم ، اصطلاحات ، مثلها ، متلها ، داستانها ، لغات و حتی قیافه اشاره داشت كه اكثراً با ازدواجها وارد فرهنگ دیگر می شود. در حدود یك پنجم لغات زبان فارسی را نیز لغات تركی تشكیل می دهند.تأثیر زبان تركی بر فارسی در تاریخ اجتناب ناپذیر است بطوریكه John Perry ، مورخ نامی ، می نویسد: «همانگونه كه زبان عربی بعنوان زبان مبلغین اسلام تأثیر زیادی روی فارسی داشته است، پس تعجب آور نیست كه زبان تركی بعنوان زبان مبلغین شیعه ، تأثیر ژرفی در فارسی داشته باشد» زبان تركی اكنون در تمام جهان جای خود را پیدا كرده است و بعنوان كاملترین زبان در بسیاری از صنایع پیشرفته جا پا باز كرده است.
سلجوقیان و زبان تركی
+0 به یه نگاهی پشتیبانی و حمایت حكمرانان ترك از زبان مادری خود، به سبب حاكمیتی كه بر كشورهای دیگرداشته اند، مورد شك و تردید قرار مىگیرد. هرچند پاره ای از پژوهشگران معتقد هستند كه در دوره سلجوقیان زبان تركی در دربار و ارتش مورد استفاده قرار نمی گرفته، تاكنون دلایل كافی كه مؤید این نظر باشد، عرضه نشده است.(1) برخی دیگر از پژوهشگران نیز كوشیده اند كه استفاده از زبان تركی را با آثار ادبی توجیه كنند. در این مقاله ضمن اشاره به این كه تكلم به زبان تركی در دربار و ارتش سلجوقیان متداول بوده، به ایضاح مطلب خواهیم كوشید. به نظر مىرسد كه اشاره به تداول زبان تركی نزد سلاطین غزنوی كه سلجوقیان ارتباط پیوستهای با آنان داشتند و از سازمان و تشكیلات دولتی آنان متأثر مىشدند، مفید فایده خواهد بود. نخستین خبر از تكلم به زبان تركی دردوره غزنویان با سبكتگین (997ـ977)، بنیانگذار این خاندان ارتباط دارد. یكی از روستائیان كه نخلستانی داشت، از فیلبانی كه خرماهایش را گرفته و برده بود، شكایت پیش سبكتگین مىبرد و وی بلافاصله به آلتون تاش (خوارزمشاه) كه در كنارش بود، دستور مىدهد: «زه كمان را درآور، ابتدا به طرف فیل و سپس به سوی درخت برو و فیلبان را با این زه بدار آویز.»(2) سربازن سلطان محمود (1030ـ998) در یكی از جنگهای خود با قراخانیان، تصنیفی را ترنم مىكردند كه «در ختن ساخته شده بود».(3) سلطان مسعود (1040ـ1030) نیز گاهی فرامینی را كه نمىخواست همه بشنوند به زبان تركی صادر مىكرد.(4) وقتی ارتش غزنویان در جنگ دندانقان (1040) مغلوب شد و پراكنده گشت، مسعود به جنگ ادامه مىداد و نزدیك بود كه به اسارت بیافتد. در این اثنا یكی از مأموران دربار (جامه دار حاجب) به تركی گفته بود كه: «اگر سلطان به شتاب نرود، به دست دشمن خواهد افتاد.» سلطان پس از شنیدن این اخطار به وخامت اوضاع پی میبرد و میدان جنگ را ترك مىكند.»(5) احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود نیز با زبان تركی آشنایی داشت.(6) سپهسالار غازی و اریارق از فرماندهان نامی دوره های سلطان محمود بودند و گاهی به ترتیب مجالس شرابخواری دست مىزدند و تركانی كه در آن مجالس حضور مىیافتند به مدح این دو فرمانده به زبان تركی دست می یازیدند.(7) وقتی جنگ دندانقان با پیروزی به پایان رسید، سلجوقیان كه دیگر به ثروت دست یافته بودند، دور هم گرد آمدند. غنایمی كه از جنگ به دست آورده بودند، حد و حصری نداشت و كسی نمی توانست در مقابلشان عرض اندام بكند. آنها به تركی مىگفتند كه «ما به این كار موفق شدیم.»(8) یكی از دلایلی كه ثابت مىكند زبان تركی در دوره سلجوقیان مورد استفاده قرار مىگرفت، با ابراهیم ینال (فـ . 1059) ارتباط دارد. «قریش» از عقیلی ها و «دوبیش» از مزیدی ها كه دست همكاری به ارسلان بساسیری داده بودند، تقاضای عفو از سلطان طغرل بیگ (1063ـ1038) كردند و چون با مخالفت ابراهیم ینال مواجه شدند، نامه ای به وزیر عمیدالملك نوشتند و از وی استمداد كردند. ابراهیم ینال كه از ماجرا مطلع شده بود، به تركی به وزیر عمیدالملك گفت: «آیا توانستی سلطان و اعراب را به صلح راضی كنی؟ صلح میان كسانی اتفاق می افتد كه در مرتبه و مقام مساوی قرار گرفته اند…» و پس از آن كه جواب وزیر را گرفت، سخنش را چنین ادامه داد: «امروز به چادرت برو، استراحت كن و فردا به خدمت سلطان مىرسی.»(9) وقتی طغرل بیگ روز 24 ژانویه 1058 با خلیفه قائم بامرالله ملاقات كرد، خلیفه خطاب به رئیس الرؤسا دستور داد كه طغرل بیگ در كنارش بنشیند و وزیر كندری به خاطر ترجمه و توضیح مطالب سلطان در كنار طغرل جای بگیرد. بدین ترتیب هر دو در جایی كه خواسته شده بود، نشستند. عمیدالملك كندری سخن خلیفه را عینا به سلطان ترجمه مىكرد.(10) خلیفه قائم بامرالله پس از رهایی از دست ارسلان بساسیری دوباره با طغرل بیگ ملاقات كرد (ژانویه 1060). در این دیدار طغرل بیگ رشته بافته شده از یاقوت سرخ را كه به آل بویه تعلق داشت بیرون آورد و جلوی خلیفه گذاشت؛ سپس 12 عدد مروارید هشت گوشه بزرگ و ارزشمند را نیز بیرون آورد و گفت: «اینها هدیه ارسلان خاتون هستند كه توسط من به شما فرستاده و از من خواسته است كه امیرالمؤمنین تسبیحی از اینها بسازد.» سلطان این مطلب را به تركی به عمیدالملك گفته و از او خواسته بود كه برای خلیفه ترجمه كند.(11) از این جا مستفاد مىشود كه عمیدالملك به جز فارسی كه زبان مادریش بود با زبان تركی نیز آشنایی داشت.(12) وقتی مؤلف كتاب «تفضیل الاتراك علی سائر الجناد» اثر خود را به عمیدالملك مىدهد، از وی مىخواهد كه «آن را به تركی به طغرل بیگ تفسیر و تشریح كند.»(12/الف) آخرین مطلب در خصوص رواج زبان تركی در دوره طغرل بیگ با عروسی سلطان و سیده دختر خلیفه ارتباط دارد(1063). در مراسم عروسی، دولتمردان سلجوقی و نزدیكان سلطان می رقصیدند و تصانیف تركی ترنم مىكردند.(13) به روایتی دیگر(14) سلطان نیز با اشراف ترك بپاخاسته و موافق با رسوم و عادتهای خود رقصیده… و تصانیف تركی خوانده بود. هرچند هنوز سند و مدركی در دست نیست كه نشان بدهد سلطان آلپ ارسلان (1072ـ1063) به زبان تركی تكلم مىكرده است، منابع مربوط به جنگ ملازگرد نشان مىدهد كه سلطان خطابه هایی به تركی داشته است. به عنوان مثال ابن اثیر (15) مىنویسد كه سلطان پیش از شروع جنگ، خطاب به سربازانش گفته بود: «من به خاطر رضای خدا صبر كرده، وارد جنگ خواهم شد؛ اگر زنده بمانم، لطف حضرت پروردگار بر من است و اگر شهید شوم، پسرم ملكشاه جانشین من خواهد بود.» معلوم نیست آلپ ارسلان در این سخن و دیگر سخنانی كه خطاب به سربازان و فرماندهانش ادا مىكرده و نیز در دیدار مشهوری(16) كه با رومانس دیوجانس، امپراتور بیزانس داشته از چه زبانی استفاده مىكرده است؟ از دیگرسو وقتی «اوزها» و «پچنك ها» در جریان جنگ ملازگرد تركان سلجوقی را دیدند، از كلام و سر و وضعشان دریافتند كه از یك ریشه و تبار هستند و به سلجوقیان پیوستند.(17) سلطان آلپ ارسلان در یك مجلس شرابخواری كه سیاه مست افتاده بود، قتل محمود، امیر حلب را مىخواهد و نظام الملك و همسر سلطان او را از این كار مانع مىشوند.(18) معلوم نیست این سه به چه زبانی صحبت مىكرده اند؟ تحقیق لازم در این خصوص ضرورت دارد.(19) مكاتبات تركی سلطان ملكشاه (1092ـ1072) جالب توجه است. كمال الدین ابوالرضا فضل الله بن محمد، صاحب دیوان الانشاء یكی از ندیمان این سلطان بود. وی مورد توجه فوق العاده سلطان بود و پیوسته در التزام ركابش قرار داشت. روزی كمال الدین به سبب مانعی كه ایجاد شده بود، در خدمت سلطان حضور نداشت. سلطان به تركی به او مىنویسد: «تو مىتوانی بدون من بمانی، ولی من نمىتوانم بدون تو بمانم…» معلوم نیست سلطان كه نامه اش را به تركی نگاشته، چه الفبایی را به كار برده است؟ هرچند این مطلب نیز باید مورد بررسی قرار گیرد، ولی تحریر بعضی كلمات و جملات تركی با الفبای عربی در منابع، موضوع را تا اندازه ای تصریح مىكند. محمد تاپار (1118ـ1105) یكی دیگر از سلاطین ترك است كه به زبان تركی تكلم مىكرده است. پس از قتل سلطان بركیارق (1104)، پسر او ملكشاه كه دوره طفولیت را مىگذرانید، در بغداد به عنوان سلطان بر تخت نشست و امیر ایاز به اتابیگی او برگزیده شد. در همین اثنا محمود تاپار روی به بغداد گذاشت. اتابیگ ایاز ضمن همراهی با محمد تاپار سلطنت او را به رسمیت شناخت. ایاز به ترتیب ضیافتی بزرگ دست زد و سلطان محمد تاپار را نیز بدان ضیافت دعوت كرد. ولی از تصادف نامیمون، در این ضیافت بر اثر شوخی غلامان، یكی از كتّاب به یكی از نزدیكان سلطان پناهنده شد. سلطان كه از این مساله مشكوك شده بود، به زبان تركی به یكی از غلامان خود دستور داد كه مخفیانه پناهنده را مورد بازرسی بدنی قرار بدهد.(25 فوریه 1105)(21). تتش، سلطان سلاجقه سوریه (1095ـ1078) نیز یكی از سلاطین سلجوقی است كه به زبان تركی تكلم مىكرد. او كسی بود كه به خاطر دستیابی به حاكمیت حلب با سلیمان شاه، فاتح آناتولی جنگیده و در پایان این جنگ (4 ژوئن 1086) او را كشته بود. تتش پس از تشخیص جسد وی به زبان تركی گفته بود: «ما به شما ظلم كردیم، شما را از خود دور ساختیم و بدین ترتیب هم مىكشیم.»(22) در دوره سلطان سنجر (1157ـ1118) طوغان بیگ كه ریشه و منشاء تركی داشت و بدین جهت با زبان تركی آشنا بود… بر سلطان تأثیر كرده و به عنوان وزیر تعیین شده بود.(23) نظر ما درخصوص صحبت سلطان سنجر به زبان تركی با غزان چادرنشین در اثنایی كه در جشن آنان بسر مىبرد (1156ـ1153)، محتملا قرین صواب است. ازتوجه به زبان تركی در دوره سلجوقیان عراق اطلاعی در دست نیست. مسعود با حمایت اتابیگ چاووش علیه برادرش سلطان محمود (1131ـ1118) قیام كرده بود. در اثنای جنگ وقتی چشم مسعود به محمود مىافتد، فریاد «ایجی ایجی» سر مىدهد (14 ژوئن 1120)(24). در منبع این خبر آمده است كه «ایجی» در زبان تركی در مفهوم برادر بزرگ مىباشد. مىتوان گفت كه در دوره سلجوقیان تركیه نیز زبان تركی مورد استفاده قرار مىگرفت. یكی از نمونه ها با حاجب زكریا ارتباط دارد. پس از مرگ سلطان سلیمان شاه دوم (1204)، امیران سلجوقی برای اینكه غیاث الدین كیخسرو را در تخت بنشانند، زكریا را به استانبول فرستادند. ابن بىبى(25) مىنویسد: «حاجب زكریا در ملك روم (آناتولی) بر پنج زبانی كه مردم تكلم مىكردند، حاكمیت یافته و با ظرایف آن زبانها آشنا شده بود.» مسلما یكی از این پنج زبان، تركی باید باشد. یازیجیزاده(26) عبارت ابن بىبى را به شكل «به جز تركی و فارسی با پنج زبانی كه در آناتولی و روم ایلی مورد استعمال داشت…» نقل كرده است. مرحوم پروفسور دكتر عثمان توران(27) مىنویسد كه در این دوره چهار زبان مورد تكلم را زبانهای تركی، یونانی و ارمنی و در كنار آنها زبان فارسی كه در شهرهای بزرگ و محافل فرهنگی رواج داشت، تشكیل مىدادند. وی درمورد زبان پنجم تردید مىكند. حادثه ای كه درمحاصره اخلاط از سوی سلطان جلال الدین خوارزمشاه رخ داد، وجود حداقل سه زبان را تسجیل مىكند. پیرزنی كه از اخلاط حضور سلطان جلال الدین رسیده بود، با زبانهای عربی، تركی و ارمنی آشنایی داشت.(28) در دوره عزالدین كیكاووس اول (1219ـ1210) قلعه خانجین كه در اختیار ارامنه بود، مورد حمله نیروهای سلطان قرار گرفت. عزالدین كیكاووس دستور جنگ صادر كرد و سربازان به تركی فریاد «اطلان، اطلان» سردادند. ابن بىبى(29) این دستور سلطان را عینا با الفبای عربی به تركی نقل كرده است. سلطان علاءالدین كیقباد اول (1237ـ1219) با سفیران جلال الدین خوارزمشاه كه به حضورش باریافته بودند، بدون توسل به مترجم صحبت كرده بود.(30) از بىنیازی سلطان به مترجم، برمىآید كه محاوره وی با سفیران جلال الدین به تركی بوده است.(31) علاءالدین كیقباد به هنگام صحبت با ملك اشرف كه به همكاری علیه خوارزمشاه دست زده بود، وظیفه ترجمه را به امیر كمال الدین كامیار محول كرده بود. همو بود كه(32) سخن ملك اشرف كه به عربی ادا مىشد را به تركی برمىگرداند. ابن بىبى(33) در شرح فضایل سلطان علاءالدین كیقباد، از رباعیات وی نیز سخن به میان مىآورد. یازیجی زاده(33) نیز مىافزاید: «هرچند كه تركی الاصل و سلطان غزان بود، در آن روزگاران كه خبری از شعر تركی نبود و از اقلیم عجم آمده بود، اغلب اوقات شعر فارسی مىسرود.» بدین ترتیب یازیجی زاده حاكمیت فارسی را در صحنه ادبیات تصدیق و تأیید مىكند و ضمن اشاره به اینكه سلجوقیان تركی الاصل بوده اند، از تكلم آنان به تركی در پشت صحنه سخن به میان مىآورد. قلیج ارسلان چهارم، سلطان سلجوقیان تركیه (1256ـ1257) به سبب عدم تفاهمی كه با معین الدین پروانه داشت، به وی گفته بود: «ایجی مستی یا مغشوشی؟»(35) واژه تركی «ایجی» كه در حوالی سال 1120 مورد استعمال یافته بود، بعدا پس از حدود یك قرن و نیم در آناتولی ادامه حیات داد و مورد استفاده قرار گرفت. در دوره ای كه سلجوقیان تركیه دوره فروپاشی را طی مىكردند، گسترشی در مورد زبان تركی پدید آمد (1277). شكی نیست كه پس از حاكمیت مغولان بر آناتولی و با ورود قبایل جدید تركمن به این منطقه، بر تعداد تركزبانان افزوده شد. علاءالدین سیاوش (جمری) كه از حمایت تركمنان برخوردار شده بود، فردای روزی كه بر تخت نشست، تصمیمی مهم درمورد رسمیت زبان تركی اتخاذ كرد (13 مه 1277)(36). از سوی دیگر دلیلی در دست است كه حكمرانان مغول حاكم بر آناتولی و مردم منطقه به زبان تركی صحبت مىكرده اند. گیخاتو (1295ـ1291) در منطقه ایلگین به یك روستایی كه گندم مىكاشت، كمك كرده و به تركی گفته بود: «یكی بیش اقجیا، یكی بیش اقجیا»(37). به عنوان نتیجه مىتوان گفت: در دوره سلجوقیان بزرگ تكلم در دربار و ارتش به زبان تركی بوده است. در میان دیوانسالاران نیز افرادی بودند كه به زبان تركی صحبت مىكردند. زبان تركی در دوره سلجوقیان آسیای صغیر نیز موجودیتش را ادامه داده، در دوره های بیگ نشینی و عثمانی، زبان حاكم آسیای صغیر شده بود. پاورقیها: 1- M.A. Köymen: Büyük Selçuklu İmparatorluğu Tarihi, III, Alp Arslan ve Zamanı, Ankara 1992, s. 235; O. Turan, Selçuklular Tarihi ve Türk-İslâm Medeniyeti, Ankara 1965, s. 312, 318. 2ـ خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی: تاریخ بیهقی (نشر غنی ـ فیاض) تهران 1324 شمسی، ص 450. 3- V. V. Barthold, Moğol İstilâsına Kadar Türkistan (Haz. H. D. Yıldız=, Ankara 1990, s. 292. 4ـ بیهقی: همان اثر، ص 163، 166 و 438. 5ـ همان اثر، ص 624. مقایسه كنید با: M.A. Köymen, Büyük Selçuklu İmparatorluğu Tarihi, I, Kuruluş Devri, Ankara 1979, s. 339. 6ـ همان اثر، ص 655. 7ـ همان اثر، ص 722. 8ـ همان اثر، ص 628. غنی و فیاض به نادرست بودن این عبارت اشاره مىكنند، ص 628 (یادداشت شماره 5). كوی من (Kuruluş devrı, s.344) با استفاده از نشر سعید نفیسی، بیهقی را عینا به شكل ما ترجمه كرده است. 9ـ برای اطلاع از مطالب مربوط به سلجوقیان و دوره سلطان طغرل بیگ در كتاب «مرآت الزمان فی تاریخ الاعیان» ابن جوزی نگاه كنید به: Ali Sevim, Belgeler, Sayı: 22, Ankara 1997, s. 22. 10ـ همان اثر، ص 27. البنداری: زبده النصره و نخبه العصره (متن عربی، ص 14). Kıvameddin Burslan, Irak ve Horasan Selçukluları Tarihi, İstanbul 1943, s.11. 11ـ نگاه كنید به ابن جوزی؛ همان اثر، ص 52. 12ـ به نظر كوی من (Köymen) عمیدالملك با زبانهای فارسی، تركی و عربی و هندی آشنا بود. Alp Arslan ve Zamanı, III, s. 157. 1/12ـ نگاه كنید به: Abbas Azzavî, “İbn Hassul'un Türkler Hakkında Bir Eseri", Türkçeye çeviren Şerefeddin Yaltkaya, Belleten sayı: 14-15 Ankara 1940, Arapça metin, sç 45, s. 247, 262. 13ـ نگاه كنید به ابن جوزی؛ همان اثر، ص 83ـ82. 14ـ نگاه كنید به: Gregory Abu’l Farac (Bar Hebraeus), Abu'l Farac Tarihi, I, Trk.trc. Ömer R. Doğrul, Ankara 1987, s. 315. Krş. Turan, Selçuklular Tarihi, s. 94.; M. A. Köymen, Tuğrul Bey ve Zamanı, İstanbul 1976, s. 120. 15ـ نگاه كنید به: İslâm Tarihi, El-Kâmil Fi't-Târih Tercümesi, çvr. A. Özaydın, I cilt, İstanbul 1987, s. 71-72. 16ـ نگاه كنید به: İslâm Kaynaklarına göre Malazgirt Savaşı (metinle ve çevirileri), F. Sümer - A. Sevim, Ankara 1971. 17ـ نگاه كنید به: Urfalı Mateos Vekayi-Nâmesi (952-1136) ve Papaz Grigor'un Zeyli (1136-1162), Trk. Çvr. Hrant D. Andreasyan, Ankara 1962, s. 143. Krş. İ. Kafesoğlu, Malazgirt (Malazgirt muharebesi) mad., İA., s. 246.; Köymen, Alp Arslan ve Zamanı, III, s. 34. 18ـ نگاه كنید به: Biyografilerle Selçuklu Tarihi, İbnü'l-Adîm Bugyetü't-Taleb fî Tarihi Haleb (Seçmeler), çeviri notlar ve açıklamalar, Ali Sevim, Ankara 1982, s. 18. 19ـ نظام الملك با هزاران غلام ترك خود (نگاه كنید به: ترجمه تركی ابن الاثیر ص 123) چگونه صحبت مىكرد؟ باتوجه به این مطلب و اینكه از دوره غزنویان به بعد در خدمت تركان بوده است، به احتمال قریب به یقین مىتوان گفت كه وی با زبان تركی آشنایی داشته است. 20ـ صدرالدین ابوالحسن علی بن ناصر بن علی الحسینی: اخبار الدولت السلجوقیه (نشر محمد اقبال، لاهور 1993، ص 89ـ68، ترجمه تركی نجاتی لوغال: آنكارا، 1943، ص 47). مقایسه كنید با: Turan: Selçuklular Tarihi, 318 21ـ نگاه كنید به: ابن الاثیر (ترجمه تركی، ص 314). در مورد این حادثه نگاه كنید به: A. Özaydın, Sultan Muhammed Tapar Devri Selçuklu Tarihi (498-511/1105-1118), Ankara 1990, s. 43. 22- A. Sevim, Suriye ve Filistin Selçukluları Tarihi, Ankara 1983, s. 124. 23ـ نگاه كنید به سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی: آثار الوزراء (نشر میرجلال الدین حسینی ارموی ـ تهران: 1337 شمسی، ص 236؛ خواندمیر: دستورالوزراء (نشر سعید نفیسی ـ تهران: 1317 شمسی، ص 191). مقایسه كنید با: A. Taneri, “Büyük Selçuklu İmparatorluğu’nda Vezirlik”, TAD. V. Ankara 1970, s. 96. 24ـ نگاه كنید به: اخبار (متن عربی) ص 97ـ96 و ترجمه تركی، ص 68؛ بنداری (متن عربی) ص 133ـ132)، ترجمه تركی، ص 127ـ126. 25ـ نگاه كنید به: الاوامر العلائیه فی الامور العلائیه (نشر ارزی) ـ آنكارا: 1956 جلد اول ص 77. ترجمه تركی (مرسل اوزترك) آنكارا، 1996 جلال الدین 97. 26ـ نگاه كنید به: M.Th. Houtsma, Recueil de Textes relatifs a'l’historie des Seljoucides, Histoire Des 27- Seldjoucides D'Asie Mineure D’Abres İbn-Bibi Texte Turc, III, Leiden 1902, s. 63. 28ـ نگاه كنید به: محمد نسوی: سیرت جلال الدین منگبرنی (نشر مجتبی مینوی)، تهران: 1344 شمسی، ص 208. 29ـ نگاه كنید به: متن فارسی ص 166 و ترجمه تركی ص 382ـ381. 30ـ نگاه كنید به: ابن بىبى، ص 376 (ترجمه تركی ص 382ـ381). 31ـ جلال الدین خوارزمشاه نیز تركی گوی بوده است، نسوی، ص 281. 32ـ نگاه كنید به: ابن بىبى ص 387 (ترجمه تركی جلد اول ص 390) 33ـ نگاه كنید به متن فارسی ص 228 (ترجمه تركی، ص 246) 34ـ نگاه كنید به ص 216. ژ35ـ نگاه كنید به: كریم الدین محمود بن محمد آقسرائی: مسامره الاخبار (نشر عثمان توران)، 1944، ص 85 و یادداشت 3؛ ترجمه تركی مرسل اوزترك، آنكارا 2000، ص 65. مقایسه كنید با: N. Kaymaz, Pervâne Mu'înü’d-Dîn Süleyman, Ankara 1970, s. 120. 36- E. Merçil, “Türkiye Selçukluları Devrinde Türkçe'nin Resmî Dil Olmasını Kim Kabul Etti:", Belleten, Sayı: 239, Ankara 2000, s. 51-57. 37ـ عثمان توران: مسامره الاخبار (مقدمه) ص 24. F.N. Uzluk, Anadolu Selçukluları Devleti Tarihi, III, Ankara 1852, s. 80, Turan, Müsameret ül-Ahbâr, önsöz, s. 24.
زبـان تـركـی در دربـار صـفـویـۀ ایـران تورخان گنجه ای
+0 به یه ناهمیت زبان تركی در ایران در قرون گذشته از دید مورخین، سیاحان و دیپلماتهای خارجی
+0 به یه نپادشاهان ترك در طول حكومت هزار ساله شان بعد از حاكمیت اسلام, بیشترین خدمت را به زبان فارسی كرده اند, زبان تركی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به شكوفایی ادامه می داد و این زبان در مكتب خانه ها در كنار زبان عربی تعلیم داده می شد. اولیاء چلبی سیّاح نامدار ترك اهل آناتولی كه در سال ۱۰۵۰ هجری از تبریز دیدن كرده در مورد مدارس این شهر می نویسد:
تبریز چندین مدرسه دارد كه علوم مختلف در آنها تدریس می شود. تعداد این مدارس ۴۷ میباشد كه همه مهم و مورد استفاده می باشند. این مدارس برای بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوری در آن تدریس می كنند. به عقیده اولیاء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» می باشد كه علاوه بر قرآن سخنان حضرت علی(ع) (نهج البلاغه) نیز در آن تدریس می شود. [۲]
وی میافزید: در تبریز علاوه بر این مدارس, ۶۰۰ مدرسه نیز برای كودكان موجود است كه مردم این شهر آنرا مكتب می گویند. سپس اولیاء, تعدادی از مكتبهای مشهور شهر چون مكتب شیخ حسن, مكتب حسن میمندی, مكتب تقی خان, مكتب سلطان حسن, مكتب سلطان یعقوب و غیره نام برده می گوید در این مدارس سالیانه به شاگردان لباس داده می شود.
وی در مورد زبان مردم تبریز می گوید: مردم این شهر به لهجة بخصوصی صحبت می كنند. سپس نمونهای از جملات زبانشان داده میگوید: مثلاً می گویند «هله تانیمهمیشم»[۳] یعنی (هنوز نشناخته ام).
این جملات نشان می دهد كه مردم تبریز به تركی صحبت می كردند ولی چون تركی آذربایجانی اندكی با تركی استانبولی فرق داشته و در لهجة تركی استانبولی به جای «تانیمامیشام», «تانیمادیم» گفته می شود اولیاء آن را «لهجة مخصوص» گفته كه تفاوت لهجة تركی آذربایجانی با استانبولی را نشان می دهد.
پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی كه در دورة صفویه به اصفهان سفر كرده در نامه ای كه از اصفهان به دوستش «ماریو اسكیپانو» در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنین می گوید:
«در ایران عموماً بیشتر به تركی سخن گفته می شود تا فارسی, مخصوصاً در دربار و بین بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم كه از اقوام مختلف اند بیشتر به تركی سخن می گویند و فارسی نمی دانند. از این رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلكه خود شاه هم كه بیشتر اوقاتش را در میان آنان بسر می برد, برای تفهیم مطالب خود به تركی سخن می گوید. و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج یافته است.».[۴] و وی ادامه می دهد كه زبان تركی در میان طبقات آنچنان معمول بوده كه میتوان گفت زبان عامه بوده است.
پیترو دلاواله جریان نخستین دیدارش را با شاه چنین توصیف می كند. «شاه از كسانی كه نزدیكش ایستاده بودند پرسید كه آیا من تركی می دانم یا نه. و چون من تمام روز را با ایشان به تركی سخن گفته بودم, جواب مثبت شنید, پس بار دیگر رو به من كرد و تبسم كنان چنانكه رسم ایرانیان است به تركی گفت: خوش گلدی, صفا گلدی».
نیز دربارة یك سخنرانی شاه عباس چنین می گوید:
شاه عباس در جواب برخاست و به زبان تركی نطق فصیحی ایراد كرد…»[۵].
وی در نامة دیگری كه در اوایل ماه مه (مئی) ۱۶۱۸ نوشته است, دربارة ملاقات و گفتگوی خود با شاه مینویسد: «پس از آنكه شاه دستور نشستن داد, به زبان تركی از علت آمدنم به آن نواحی و . . . بر مطالب استفسار كرد. من بطور خلاصه و به نحوی كه برایم مقدور بود جواب گفتم.»[۶] این مؤلف كه در طول اقامت خود در ایران حتی یك شعر تركی هم گفته است[۷] در سال ۱۶۲۰ كتابی دربارة دستور زبان تركی تألیف كرده و در مقدمة آن دربارة اهمیت و فواید فراگیری زبان تركی به مناسبت قدرت امپراطوری عثمانی در اروپا, آسیا, آفریقا, و حكومت قزلباش ها در ایران و سایر اقوام ترك در آسیای میانه, مطالب جالبی آورده است.[۸]
یكی دیگر از اروپائیانی كه به دربار صفویان راه یافته, آدام اولئاریوس آلمانی است كه از طرف دربار فردریك فن هلشتاین به عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر ۱۶۳۶ تا فوریه ۱۶۳۸ در ایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی كه شاه صفی برای سفرا داده بود, می گوید: «وقتی ضیافت تمام شد, ایشیك آقاسی باشی, به تركی فریاد زد:
سوفره حقّینه, شاه دولتینه, غازیلر قوتینه, آللاه دییلوم آللاه آللاه, و حاضران كلمات آللاه آللاه را تكرار كردند.»[۹]
«همین مؤلف می گوید: ایرانیان غیر از زبان خود, خصوصاً در ولایات شیروان و آذربایجان و عراق [عراق عجم, اراك امروزی و مناطق مركزی ایران تا اصفهان] و بغداد و ایروان, به كودكان تركی هم یاد می دهند. همو می نویسد زبان تركی بقدری در دربار اصفهان اهمیت دارد كه آنجا بندرت یك كلمه فارسی به گوش می خورد.[۱۰] همین مؤلف باز می گوید كه ایرانیان آثار شعری خوبی به تركی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیل نسیمی, نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی می آورد.»[۱۱] وی می گوید كه فارسها با شور و شوق زیادی تركی یاد می گیرند.
شوالیه ژان شاردن كه مدت یازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ایران بوده می نویسد:
از اَبهَر به بعد است كه زبان فارسی به گوش می خورد در حالی كه تا آنجا عموماً زبان تركی است. ولی این تركی با زبانی كه در تركیه به آن تكلم می كنند اندكی فرق دارد.[۱۲] همین مؤلف در فصلی كه راجع به زبانها در سفرنامهاش دارد, دربارة تركی می گوید:
«تركی زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به تركی سخن می گویند, خصوصاً در خانواده های اشرافی. علت این امر آن است كه خاندان (صفوی) از مناطق ترك زبان و از میان تركمانان كه زبان مادریشان تركی است برخاسته اند.».[۱۳]
«سانسون» كه به نمایندگی از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصی می گوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قوربان اولیم, دین ایمانوم پادشاه, باشینكا دونیم»[۱۴] را بكار می برند.
«رافائل دومان» رئیس هیئت كبوشین در اصفهان كه به سال ۱۶۴۴ به ایران آمده و همانجا در گذشته است, در كتاب «وضع ایران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به این كه فارسی زبانی است كه در ایران مردم عامی به آن صحبت می كنند و تركی زبانی است كه در دربار رواج دارد, شرح مختصری راجع به ساختمان این دو زبان می دهد. وی كه حُسن زبانهای یونانی و لاتینی را ناشی از فراوانی تصریف های مختلف و اهمیت خاص هریك از آنها می داند, می نویسد: «تركی از این بابت, هیچ كمتر از آن زبان ها نیست. وانگهی تركی آن همه صرف بی قاعده و اختلاف و تنوع در تصریف افعال و اسامی هم ندارد, بلكه قواعد آن همه یكسان است.»[۱۵]
این مؤلف در سال ۱۶۸۴ رسالهای راجع به دستور زبان تركی به لاتینی نوشته است كه با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضی از خصوصیات زبان تركی این دوره مهم است.
«انگلبرت كمپفر» آلمانی كه به سال ۱۶۸۴ همراه هیأتی باسفیر سوئد به ایران آمده و سمت منشیگری و طبابت داشته است, راجع به تركی می نویسد: «زبان تركی دربار بیشتر زبان مادری خاندان سلطنت است تا مردم عادی. . . سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانوادههای اعیان و اشراف به قدری گسترش یافته است كه اكنون ندانستن آن برای كسی كه از امتیازی برخوردار باشد, اسباب شرمندگی است.»[۱۶]
از همین دوره یك لغتنامه سه زبانه (ایتالیایی- تركی- فارسی) در دست است كه در حوزه راهبان كرملی در اصفهان تألیف شده است و نشان می دهد كه تركی تا چه حد برای تبلیغات دینی نیز مهم بوده است.[۱۷]
محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثانی می نویسد:
«چون درویش مصطفی ارادة مراجعت به وطن مالوف (الكاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارك به اسم حاجی منوچهرخان بیگلر بیگی شیروان. . . در سلك تحریر بل سمط اعجاز كشیدند.». و سواد امان نامه را كه به تركی است نقل میكند. متن امان نامه به زبان تركی از سوی «شاه عباس دوم صفوی» به منوچهرخان بیگلربیگی شیروان:
«اخلاص طریقتینده راسخ العقیده, شجاعت و مبارزت یولوندا پسندیده حاجی منوچهرخان توجه و عنایتیم طرفینه نهایت سیز بیلیب, اؤزونو اكثر خاطیریمده بیله سن!
خصوصاً بعضی فصرنلو (؟) مجلیسلرده انشااللاه یاخشی وجهیله حضوروموزا یئتمك میسّر اولا!
آیینة ضمیر ائمه معصومین علیهم السلام مهریندن مصّفی, درویش مصطفی یولداشی بیرله [ایله], شیروان سمتیندن اؤز ولایتینه گئتمك اراده سی وار. مهربانلیق لازیمه سین یئره گتیریب روانه ائدهسن»[۱۸].
زبان و سبك ساده و بی تكلف این امان نامه نمونه احكام و فرامینی است كه [به] تركی در دورة شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر می شده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتكلفی كه در مكاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دورة شاه عباس اوّل به بعد, به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال میتوان به عناوین دو نامه زیر اشاره كرد:
نامه شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسین به فردریك اكسدوس (اوگوست) دوك ساكسونی و پادشاه لهستان.».[۱۹]
«در دربار صفویه منصب ملك الشعرایی مقامی رسمی بود و «خدمت او [ملك الشعرا] این كه, هر سال كه تحویل آفتاب به حمل می شود, باید بیشتر قصیدهای در مدح و ثنای پادشاه یا در تعریف بهار گفته باشد, و آن روز كه عید نوروز است بیاورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنیه و عمارت پادشاهی كه تازه احداث میشود تاریخی بگوید و مثنوی و قصیده كه در هر باب امر اشرف صادر شود در سلك نظم كشیده رساند.».[۲۰]
در دیوان «تأثیر تبریزی» كه مدتی از مستوفیان دربار بود, غیر از غزلیات تركی, شعرهایی از قصیده مثنوی و غیره به تركی هست. از عناوین منظومه هایی كه تقدیم شده است پیداست كه در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین وظیفه ملك الشعرایی به زبان تركی را هم عملاً این شاعر به عهده داشته است.[۲۱]
…………………………………..
روند تعلیم و تدریس عربی, تركی و فارسی در كنار هم در ایران ادامه داشت تا اینكه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از تدریس و یادگیری زبان تركی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ غنی تركی در رأس برنامه های تخریباتی رضاخان و جانشین وی قرار گرفت !
امروزه نیز پان فارسیست ها به جای تشكر از سلاطین گذشته ترك كه توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همة تركان دشمنی می ورزند ! علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی می شود كه در طول هزار سال, تركان در رأس حكومت های ایران بوده و پارسیان و تاجیكان بیشتر به عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بوده اند؛ این عوامل باعث احساس حقارت در ناسیونالیست های افراطی شده, پس از حاكمیت خانواده پهلوی بر ایران كه خود را منتسب به پارسیان می كرد در پی تلافی این حقارت هزارساله بر آمدند !
دربارة این حسّ حقارت به متنی كه در مجلة «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و این مجلّه به وسیله ناسیونالیست هایی چون كاوه بیات و همفكران وی منتشر میشد نظری می افكنیم:
«ملّت ایران طی حدود هزار سال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه ایلات ترك قرار داشته است و چنان بوده كه در مدت طولانی این تسلط , از حداكثر حق و بختی كه گاه برخوردار می شده, شمشیر زنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترك بوده است, حال لازم به یادآوری نیست كه چون همه املاك بزرگ همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار سرداران پیروزمند قرار می گرفت, یك ایرانی غیر ترك سهمی در این میان نمی توانست داشته باشد.».[۲۲]
علاوه بر مناسب حكومتی, تركان در امر تجارت نیز ابتكار عمل را در دست داشتند, آنها شركت هایی را بنام «اورتاق» با شركت شهزادگان تشكیل داده و از امكاناات دولتی استفاده می كردند.
تاجران ترك تمام اعتبارات تجاری را در اختیار داشتند.
«. . . . تجّار تات[۲۳] وقتی نمی توانستند قروض خود را به این شركتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در می آمدند. تات ها را برای خدمت نظام قبول نمی كردند و در مواقعی هم كه سرباز می شدند با علامت مخصوص مشخص و تحقیرشان می كردند.».[۲۴]
همانطوری كه آمد, در طول حكومت هزار ساله تركان در ایران, پارسیان و تاجیكان كه در میان تركان به تاتها مشهور بودند بیشتر در كارهای خدماتی به كار گرفته می شدند, از كارهای مهم حكومتی كه بیشتر در اختیار آنان قرار می گرفت منشیگری و كارهای دیوانی بود كه گاهی از بین همین منشیان افرادی كه نظر سلطان را جلب می كردند به مقام وزارت و صدارت هم می رسیدند.
راجر سیوری در كتاب «دربارة صفویان» می گوید:
«عناصر ترك, یا درستتر تركمان, دولت صفوی طبعاً «اصحاب سیف» بودند؛ نخبگان جنگی قزلباشی كه صفویان را با شور جنگی هنگفتشان به قدرت رسانیده بودند از دید ایشان, تصدی مناسب اصلی دولت صفوی از جانب آنان, صرفاً پاداشی در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفویان بود. عناصر تاجیك, یا ایرانی [فارس][۲۵] عموماً «اهل قلم» جامعة كهن اسلامی بودند. آنها متصدی مقامات اداری, و از تبار طویل آن مستخدمان كشوری ایرانی بودند كه تداوم و ثبات اداری را در عهد رشته ای از امرای . . . اعراب, تركان, مغولان, تاتارها و تركمانان را فراهم می ساختند. كشمكش میان این دو عنصر از این رو ناگزیر بود كه, چنانكه مینورسكی میگوید, قزلباشان با ایرانیان[۲۶] [پارسیان] پیشینة ملی مشتركی نداشتند. تركمانان [تركان] و ایرانیان [پارسیان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمی آمیختند, و دوگانگی این تركیب تأثیری ژرف بر ادارة امور كشوری و لشكری ایران هر دو گذاشت.» به خصوص, قزلباشان تصور بسیار روشنی از نقشی داشتند كه یك «تاجیك», یعنی نا تركمان, باید داشته باشد, و تاجیك پلشت نامی بود كه آنها در حق ایرانیان [پارسیان] به كار می بردند؛ تاجیكان تنها در خور «رسیدگی به حسابها و امیر دیوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداری محافظان شخصی یا فرماندهی قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان می خواستند كه زیر دست سردار ایرانی [پارسی] خدمت كنند, آنرا ننگ می دانستند.».[۲۷]
قزلباشان هرگز تصور نمی كردند كه یك فارس بتواند «لاف سپاهیگری زند»[۲۸] لذا آنها را تنها در حد رسیدگی به «دیوان» دانسته و باعناون «امر دیوان» تحقیرشان می ردند!
از آنجائیكه كارهای منشیگری و دیوان و دفتر بخاطر موقعیت خاص آن تعریف و تمجید و تملق گویی از سلاطین و شاهزادگان و دیگر مقامات كشوری و لشكری را طلب می كرده, در نتیجة تداوم این پیشه در بین پارسیان در طول قرن های متمادی, فرهنگ تملق گویی و افراط در اظهار كوچكی و بندگی, در بین این قوم پدیدار گردید و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا جایی كه امروزه این پدیدة نامیمون به فرهنگ عادی در بین مردم كوچه و بازار تبدیل شده و در جایی كه برای عملكرد مثبت یك شخص تنها یك تشكر صمیمانه كافی است و هیچ نیاز و احتیاجی به كاربرد الفاظ تملق آمیز چاپلوسانه احساس نمیشود بنا به عادت دیرینه, این كلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاری می گردد !
قربان شما (هستم), كوچك شما, فدای شما, خاك پای شما, دست بوس شما، چاكرم، نوكرم، ارادتمندم, عبدم, عبیدم, جان نثارم, مخلصم, غلام حلقه بگوشم, گدای در خانه ام, خانه زادم, نمك پروردهام, بنده نوازید, ارباب مایید, سرور مایید, قربان قدم هایتان, فدای خاك پایتان و دهها كلمة تملّق آمیز دیگری كه امروزها ورد زبان هموطنان فارس زبان است!
آیت اله سید حسن مدرس نماینده مجلس و مبارز سیاسی دوران رضاخان می گوید: «. . . به هر كلمه و جمله فریبنده از [روی] ساده دلی می گروند و چون فقیر و گرسنه اند, سر هر سفرهای جمع می شوند و ولینعمت را هر كه, شد نان دهندة خود میدانند. هیچ مملكتی به اندازة مملكت ما كلمات تملق آمیز چاپلوسانه ندارد. . . »[۲۹].
در مورد اینگونه تملق گویی, به نمونهای از متنی كه منشی ناصرالدین شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در كتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعریف و تمجید از ناصرالدین شاه آورده است بسنده می كنیم:
در ذكر شمه ای از شمایل و فضایل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملكه و سلطانه
«شمایل همایون اعلیحضرت قدر قدرت اقدس صاحب قرانی ادام الله تعالی شوكته» كه همواره به بشاaj و فرخندگی مقرون است حاكی از تمامی خلقت و تناسب عناصر و استكمال قوی و استعداد حواس و مدارك عالیه و مشاعر كامله می باشد.
پیكر مبارك در كمال اعتدال است و هر لباس كه در بر داشته باشد به سبك جدید یا قدیم بطرز فرنگی یا ایرانی, نظامی یا غیرنظامی حتی جبه و امثال آن نهایت زیبنده و برازنده به نظر می آید چنانكه گاه شده كه قبای قدك پوشیده اند همان جلوه نموده كه خفتان مروارید و شب كلاه بر فرق فرقدسا گذاشته و از آن فر تاج كیانی پدید, و نگارنده این فصول [اعتماد السلطنه] نه تنها حضرت اقدس شهریاری را در ایران و در دربار سپهر نشان دیده كه بگوید تجمل پادشاهی و سلطنت است كه چاكر و رعیت را [اعتماد السلطنه را] بالطبع موله و مجذوب می نماید بلكه بارها در اقلیم و ممالك فرنگ با سلاطین و امپراطورهای با تمكین حضور همایون این شاهنشاه را مشاهده كرده. . . .
چهر مهرلمعان در عین خوشرویی آیت ابهت و احتشام است و سیمای صباحت انتمای معلی مبین هر گونه سماحت و اقدام انوار پادشاهی از آن پیدا و اسرار آگاهی از این هویدا. . .
گونه های مبارك متلألی باشد و درخشنده چون لئالی و می توان گفت احدی از ملوك معاصرین را این تجلی و جمال نیست و به نام ایزد حضرتش را برتری است و خدا داند كه هركس به زیارت آن جمال عدیم المثال نایل آید یك عالم خرمی و مسرت حاصل نماید. . .
مژگان به درستی سیاه و اسباب گیرندگی نگاه, كشیدگی بینی به قدری كه باید, دهن از كمال طبیعی سخن نماید, و دندان ها را از آن لمعان كه همگان را خوش آید, ذقن [چانه] مستدیر و نمایان با چاه زنخی محسوس و فی لجمله نهان. . .
دست و دل مبارك بحر و كان است و در سخا و كرامت مانند ابر و باران. ناطقه آن را وصف نتواند و دراكه حد آن نداند. خواهنده از این روست كه عموم بار یافتگان آستان سپهر نشان بلكه قاطبه رعایای این دولت جاوید بنیان تعشقی خاص و اشتیاقی مخصوص به زیارت تمثال آفتاب مثال همایون شاهنشاهی خلدالله ملكه و سلطانه دارند و دولت دیدار خسروانی را از مواهب سینه و نعم عنیر متناهیة خداوندی میشمارند, درك این سعادت و كسب میمنت را بر سر راه موكب منصور می آیند و دیده را از غبار این راه روشن می نمایند. مشاهدة آن جمال با كمال را به جان می جویند و بیاختیار می گویند كه تبارك الله احسن الخالقین.».[۳۰]
پانآریائیستهای وطنی اثر منحصر بهفرد و جهانی«ددهقورقود» (قرن ۵ هـ ق), و آثار شاعرانی چون حسناوغلو و نصیر باكویی (قرن ۷ هـ ق), فرهنگ لغات«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (قرن ۷ هـ ق), قاضی ضریر, برهان الدین, نسیمی, شیخ انوار (قرن ۸ هـ ق), حقیقی, حبیبی و دیگران را كه بسیار قدیمیتر از زمان صفویان و به تركی آذربایجانی است نادیده گرفته تلاش می كنند این تفكر را بر مخاطبینشان القاء كنند كه زبان تركی, بیشتر از زمان حكومت صفویان زبان مردم آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند كه زبان تركی را رونق بخشیده رواج دادند, در حالی كه ادعای اینان كاملاً غیر مدلل و غیر منطقی است و آثار مكتوب باقی مانده از سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان, مؤید این واقعیت است كه زبان تركی از زمانهای بسیار كهن, زبان عموم مردم آذربایجان بوده است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام نداده اند.
نصراله فلسفی در جلد اول زندگی شاه عباس اول با استناد به تاریخ خلدبرین می نویسد:
«شاه عباس برای اینكه از قدرت قزلباش بكاهد, یك دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران. . . ایجاد كرد. . . و از قزلباش ترك كه خود را اصیلتر و نجیبتر از مردم پارس زبان ایران می پنداشتند داخل سپاه نبود» و می افزاید «رعایای تاجیك یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات لشكری محروم و ممنوع بودند.»[۳۱].
در كتاب «دین و دولت در عصر صفوی» هم به نقل از مینورسكی «the middle east » صفحه ۴۵۱ آمده است: «تركی كه زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و با وجودیكه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یكم اشعار خود را به تركی می سرود, از بیشتر ترك شدن ایران جلوگیری شد. . . »[۳۲]
محمد سعید اردوباری نویسنده مشهور آذربایجانی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) در مقالهای در سال ۱۹۳۴ و همچنین در رمان «دومانلی تبریز» (تبریز مهآلود) در مبحث تكامل زبان تركی آذربایجانی می نویسد:
اگر چه شاه اسماعیل صفوی (۱۵۰۱-۱۵۲۴) زبان تركی را به زبان رسمی دربار خویش تبدیل كرد, شاه عباس صفوی سعی كرد زبان فارسی را به تمام اهالی پادشاهی خویش تحمیل كند.[۳۳] اردوبادی معتقد است كه مهاجرت اجباری ارامنه به جلفای اصفهان و كردها به خراسان در دورة صفویان تلاشی بود جهت استحالة آنها در یك محیط فارس زبان.
با توجه به مستندات فوق, هر آنچه از رونق زبان تركی در زمان صفویان و حكومتهای قبل آن می بینیم نفوذ و گسترش طبیعی و ذاتی این زبان در بین متكلمین آن بوده كه این قدرت در جوهرة وجودی زبان تركی نهفته است كه در دیگر زبانها كمتر به چشم می خورد, و این حالت, روند عادی و جاری در كشور بوده است كه ما تكلم به این زبان را در میان عموم مردم آذربایجان تاریخی[۳۴] و مردم ترك دیگر نقاط ایران بخصوص در بین رجال و مقامهای بالای كشوری و لشكری و درباریان و پادشاهان تا قبل از حاكمیت خاندان پهلوی در ایران می بینیم.
با اینكه در دوران صفویه هم مثل گذشته, زبان علم و دین, زبان عربی بوده و در مدارس و مكاتب آن دوران بیشتر به عربی تحصیل می كردند, و طبق سنتی كه از زمان سامانیان باقی مانده بود شعرا هم بیشتر به زبان دری (فارسی) كه زبان اصلی مردم تاجیكستان و افغانستان بود و به وسیلة امپراتوران ترك در مناطق تحت حاكمیت آنها از جمله در شهرهای مركزی ایران رواج پیدا كرده بود شعر میسرودند, زبان تركی هم زبان مقامات عالیرتبه كشور بود و این زبان به زبانی تبدیل شده بود كه دانستن آن جزء مباهات و افتخارات فرد محسوب میشد. خصوصاً تكلم به این زبان برای كسانیكه از منصب و مقام بالای كشوری برخوردار بودند امری واجب و لازم به حساب می آمد.
در زمان افشاریه هم موقعیت زبان تركی با توجه به كتیبة عظیمی كه بوسیلة نادرشاه و به زبان تركی در خراسان در كلات نادری نوشته شده و هم اكنون نیز موجود است كاملاً نمایان است. نادرشاه به تركی سخن می گفت و از دیپلمات ها و فرستادگان كشورهای خارجی چون پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان به زبان تركی استقبال می كرد.[۳۵] «آن روز كه خلیفه ارامنه به حضور نادرشاه بار یافت نادر فرمودش: خوش گلیبسن خلیفه, یاخچیسن, چاقسن, یولدا آزار چكیبسن, خوش آمدی خلیفه, چطوری, خوب هستی, سلامتی, در راه زحمت زمستان [!] را تحمل كردی. . . . ».[۳۶]
در دوران قاجاریه نیز زبان تركی جایگاه ویژه خود را داشت, گرچه در این دوران پایتخت و دارالحكومه ممالك محروسه ایران شهر تهران قرار داده شد اما بعلت موقعیت ممتاز و خاص آذربایجان, تبریز شهر ولیعهدنشین و دارالسلطنه بود و از نقطه نظر سیاسی هم اهمیت تبریز كمتر از تهران نبود, بخصوص اینكه صدای نهضتهای آزادیبخش و آوای تمدن اروپا از طریق آذربایجان و تبریز به تهران و دیگر شهرهای ایران می رسید.
كاسپاردروویل از فرماندهان سپاه عباس میرزا در مورد كاربرد زبانها در دوران قاجار در ایران می نویسد: «زبانهای متداول در ایران فارسی, عربی و تركی است. تعداد زیادی از افراد با اینكه به زبان فارسی مسلط هستند ترجیح می دهند به تركی كه زبان متداول در قشون است صحبت نمایند.».[۳۷]
دربارة زبان پادشاهان قاجار از جمله نوع تكلم ناصرالدین شاه, در كتاب «الماثر و الاثار» نوشته اعتمادالسلطنه چنین آمده است:
«. . . اما تكلم خسروانی- ناطقه در كمال فصاحت است و منتهای بلاغت. . . غالب محاورات و مكالمات ملوكانه به زبان فارسی و تركی آذربایجانی است كه دو لغت عمومی مملكت ایران می باشد. و از السنة خارجی زبان فرانسه را در كمال خوبی می دانند و زیاده از سی هزار لغت در خاطر دارند. به این زبان سخن می گویند و هم می نویسند. . . انگلیسی را در اوان ولیعهدی تحصیل كرده می خوانند. و صحیحاً تلفظ می نمایند اما بدان تكلم نمی كنند. تركی جغتایی را كه اینك در ممالك عثمانی متعارف است كاملاً می دانند و مشكلات كه در املاء و منشئات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد.».[۳۸]
آنچه از صدای مظفرالدین شاه قاجار جانشین ناصرالدین شاه بصورت صفحه ضبط شده در دست است نشان می دهد كه وی نیز در تهران اغلب به تركی سخن می گفته و در موارد خاص به فارسی صحبت می كرده است و در هنگام صحبت به فارسی نیز لهجة تركی وی حاكم بر محاورات فارسی اش بوده است.
نوشته هایی كه از مظفرالدین شاه به صورت خاطرات و به فارسی باقی مانده است نیز نشان می دهد كه وی اصطلاحات تركی را به وفور در نوشتن فارسی به كار می برده و حتی نوشته هایش را به نوعی میتوان ترجمه از تركی به فارسی قلمداد كرد.
وی در یكی از خاطرات شكار خود مینویسد: به طرف دستة آهو «تفنگ انداختم». از آنجائیكه در زبان تركی از جمله : «توفنگ آتدیم». در این نوع موارد استفاده می شود شاه قاجار دقیقاً این جمله تركی را به فارسی ترجمه كرده و منظور خود را بیان داشته است!
اینك نوشته ای از مظفرالدین شاه كه از خاطرات یك روز شكار می نویسد:
«صبح به هوای شكار آرقالی رفتیم. ما حصل شكار این شد كه ما دو دسته رم دادیم. یكی جلو میراخور رفت و دیگری جلوی منشی حضور. هر دو تفنگ انداختند هیچیك نخورد. چند دسته قوش كشیدیم. آنها بند كردند چیزی بدست نیامد. آخرالامر قوش دستی خودم را دادم میراخور برد و سیر كرد. با كمال خستگی كه لازم و ملزوم شكاریگری است خاصه وقتی كه شكار هم نشده باشد مراجعه كردیم…»[۳۹].
كلمات و اصطلاحاتی كه عیناً از تركی به فارسی ترجمه شده:
۱- آرقالی یا آرغالی= بز كوهی
۲- تفنگ انداختن= تیر انداختن یا تیراندازی.
۳- قوش كشیدن= بازشكاری را به سوی هدف پرواز دادن
۴- شكار نشده باشد= شكار بدست نیامده باشد, (اوو (شكار) اولماسا).
حسن راشدی
۲ مهر ۱۳۹۰
۱- «دربارة زبان فارسی» دكتر رحمت مصطفوی, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتی عطایی- تهران.
۱- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اكرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶).
[۳]- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اكرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶)/ آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار پروفسور علیار اوف, باكو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولیاء چلبی (سیاحتنامه جلد دوم).
[۴] – مقاله: «زبان تركی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۱ – همان مأخذ ص ۲۳۶.
۲ – مقاله: «زبان تركی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۳- مقاله پروفسور تورخان گنجهای مجلة تریبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.
Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, ۲۲, ۱۹۷۴) ۹۲- ۹۸.
۴- همان مجله, ص ۷۵
Ettore
Rossi, importanza dell, inedita grammatical turcadi pietro Della valle,
attidel XIX Cangresso interzionale degi orienttalisti, (Roma, ۱۹۹۳), ۲۰۳.
[۹] – Adam olearius, vermehrte neue beschreibung dermuscovitischen/
همان مجله, ص ۷۵.
[۱۰] – همان مجله ص ۷۵/ همان مأخذ خارجی ص ۶۱۶.
[۱۱] – همان مجله همان صفخه/ همان مأخذ خارجی ص ۶۲۴.
[۱۲] – مجلة تریبون, شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹, ص ۷۵
Voyages du chevalier chardin en perse (paris, ۱۸۱۱) ۱۱, ۳۸۳-۳۸۶.
[۱۳] – همان مجله, همان صفحه/ همان مأخذ خارجی, جلد چهارم, ص ۲۳۸. / ضمناٌّ وقتی در تاریخ صحبت از تركمانان آذربایجان و آناتولی است منظور همان تركان است نه تركمنهایی كه در شمال شرقی ایران هستند.
[۱۴] – همان مجله, ص ۷۶/
P.Sanson, estat present du Royaumede perse (paris, ۱۶۹۴), ۱۳۷
[۱۵] – همان مجله, ص ۷۶/
(۱)Raphael du mans, estatdela perese enlan ۱۶۶۰.(Paris,۱۸۹۰),۱۳۴sqq.
[۱۶] – مجلة «تریبون» شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ م, ص ۷۶
Enaelbert kaempfer, Amoenita tum exoticatum politico- phsico- medicarum fasc culi v, (lemgoviate, ۱۷۱۲), ۱۴۴.
[۱۷] – همان مجله, همان شماره همان صفحه.
[۱۸] – سایت تریبون «اینترنت».www.tribun.com
[۱۹] – مجله تریبون ص ۷۷.
IRan şahlarının iki turkce mektubu, T M , ۷-۷۱ (۱۹۳۴- ۳۶)۲۶۹-۲۴۷
[۲۰]- مجلة تریبون شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹ ص ۷۸-۷۹ / دستورالملوك میرزا رفیعا, به كوشش محمدتقی دانشپژوه, مجله دانشكده علوم و ادبیات انسانی, شماره مسلسل ۶۸ (۱۳۴۸) ص ۴۲۴.
[۲۱]- همان مجله ص ۷۹.
[۲۲] – مجلة «نگاه نو» شماره ۴, دی ماه ۱۳۷۰ ص ۳۸.
[۲۳] – تركان
به مردم غیر ترك بخصوص تاجیك و فارس تات میگفتند, گروهی از دانشمندان و
زبانشناسان «تات» را واژه تركی میدانند و معتقدند كه این واژه نامی است كه
از سوی تركان به زیردستانشان داده شده, زیرا «تات» در زبان تركی معنی:
خوار, پست بیگانه دارد (قاموس عثمانی: تات= ذلیل) پروفسور ماركوارت آلمانی
واژه «تاجیك را تركیبی از دو قسمت تات» (= زیردست), جیك (= ادات تصغیر تركی
دانسته), آنرا «زیردست كوچك» معنی كرده است.
[۲۴] – سیری در تاریخ زبان و لهجههای تركی, دكتر جواد هیئت, ص ۱۷۱.
[۲۵] – وقتی
من با مترجم كتاب «در باب صفویان» راجر سیوری تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما
در ترجمه خود از كدام كلمه انگلیسی, مفهوم «ایرانی» را استنباط كردهاید
گفت از كلمه (Persian) كه در اینجا معنی فارس را میدهد نه ایرانی را.
[۲۶] – مترجم هر جا به كلمه «persian»
. رسیده آنرا مطابق میل خود «ایرانیان» و یا تاجیكان ترجمه كرده در حالی
كه این كلمه معنی «فارسها- پارسیان» را میدهد. چه, صفویان و قزلباشان هم
در محدودة جغرافیای ایران زندگی میكردند و ایرانی به حساب میآمدند.
[۲۷] – «درباب صفویان» راجر مروین سیوری, ترجمه رمضان علی روح الهی, نشر مركز, ۱۳۸۰ صص ۲۶۰-۲۶۱.
[۲۸] – ایران عصر صفوی, راجر سیوری, ترجمه كامبیز عزیزی ص ۷۲, نشر مركز ۱۳۷۲.
[۲۹] – روزنامة ایران ۸۱/۵/۲۱ , شماره ۲۵۴۸ ستون «عبور از پل فیروزه»
[۳۰] – چهل سال تاریخ ایران در دورة پادشاهی ناصرالدین شاه, به كوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳ ص ۲۶ «الماثر و الآثار» جلد اوّل تألیف محمدحسن خان اعتماد السلطنه منشی دربار ناصر الدین شاه.
[۳۱] – مجلة نگاه نو, شماره ۴ , ۱۳۷۰, ص ۳۸.
[۳۲] – دین و دولت در عصر صفوی, دكتر مریم میراحمدی, ص ۷۵.
[۳۳] – مجلة تریبون, شماره ۶, ص ۲۹۲.
[۳۴] – آذربایجان
تاریخی مناطقی است كه محدودة آن در تاریخ بلعمی و نزهتالقلوب حمداله
مستوفی و دیگر مورخین آمده است و سرزمینهایی كه از اراك و همدان وساوه شروع
و از ابهر و زنجان وتبریز و باكو گذشته تا در بند (در جمهوری داغستان
امروزی در شمال جمهوری آذربایجان) ادامه مییابد, آذربایجان نامیده میشده
است.
[۳۵] – تاریخچة نادرشاه, و- مینورسكی, ترجمه رشید یاسمی, ص ۹, انتشارات امیركبیر (سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی- ۱۳۵۵ شمسی) چاپ دوم.
[۳۶]- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری, ۱۳۸۱, ص ۷۳/ از پاریز تا پاریس, محمد ابراهیم باستان پاریزی, صص ۲۵۰/ ۸۰-۸۱
[۳۷] – طوفان در آذربایجان ص ۷۴ (زیر نویس)/ سفر در ایران (كاسپاردروویل) ص ۲۰۹.
[۳۸] – چهل سال تاریخ ایران, به كوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳, انتشارات اساطیر صص ۲۵-۲۸.
[۳۹] – زبان فارسی در آذربایجان, گردآوری ایرج افشار, ص ۴۵۶- ۴۵۵.