تبدیل مسجد تاریخی در قره باغ بالا به محل نگهداری حیوانات توسط ارامنه
+0 به یه نبه گزارش فارس، روزنامه تركیه با درج خبری پیرامون این مطلب نوشت: مسجد تاریخی در خاك آذربایجان از سوی ارامنه به محل نگهداری گاو و خوك تبدیل شده است. این روزنامه تصریح كرد كه مسجد تاریخی ساخته شده توسط معمار كربلایی صافی خان قره باغی در قرن 19 در شهر اقدم از سوی ارامنه به محل نگهداری گاو و خوك تبدیل شده است. بر اساس مشاهدات یك روزنامه نگار روس كه در سایت قفقاز سنتر منتشر شده، سقف این مسجد تاریخی فرو ریخته، درها و پنجره های آن شكسته شده، كف مسجد تخریب شده و این مكان مقدس عبادت به آخور تبدیل شده است. این روزنامه نگار روس می گوید كه بازدید از این مسجد را در معیت یك سرباز ارمنی و تحت نظارت وی انجام داده، اما خوش شانس بوده كه توانسته از وضعیت این مسجد تاریخی عكسبرداری كند، وی میافزاید كه در حین بازدید از مسجد متوجه شده كه كف آن پوشیده از مدفوع چهارپایان است
یازار:قالایچی مورتوض
حلقة گمشده در منابع تاریخ مغول
+0 به یه نبنام خدا
اگر كتاب جامع التواریخ رشید الدین را با دید محدودگرایانه به عنوان مهمترین و اساسیترین منبع تاریخ مغول در میان آثار فارسی بدانیم، آنگاه این پرسش پیش می آید كه فاصلة زمانی میان پیدایش دولت مغولان و بطور خاص زندگی چنگیزخان تا زمان نگارش جامع التواریخ در كدامین اثر تاریخی حفظ شده است.
مشخص است كه رشیدالدین به دستور خان مغول، به بایگانیهای محرمانة مغولان و منابع كتبی و شفاهی آنان دسترسی داشته و از آنها در تألیف كتابش استفاده كرده است. نكته دراین است كه این منابع چه بودند؟ ما از نیمة نخست سدة سیزدهم به اسناد مكتوب زبان مغولی برخورد می كنیم. تا دورة اخیر گمان می رفت كه آثار یك دورة سیصد تا چهارصد ساله از این دوره تا سدة هفدهم كه ادبیات بودایی برتری داشت، تنها عبارت از فرامین، كتیبه ها و مكتوبات بوده است. اكنون معلوم شده است كه مغولان توانسته اند بسیاری از محصولات فرهنگی دورة تاریك تاریخ خود را یعنی از زمان سقوط خاندان یوان تا دورة احیاء كه در نیمة دوم سدة شانزدهم آغاز شد، نگهداری كنند.
معلوم شده است كه ادبیات و نوشتار در میان مغولان منقطع نشده و سنن ادبی خاندان یوان تداوم یافته است. اینكه اروپاییان از دورة میانة زبان مغولی با عنوان «خلاء» یاد كرده اند، بدین معنا نبوده كه در این دوره اثری بوجود نیامده بلكه این تلقی از آن جهت پدید آمده است كه این آثار برای اروپاییان ناشناخته مانده است.
حال باید به این نكته پرداخت كه مهترین منابع تاریخ مغول چه بوده اند؟ كتاب آلتان توبچی از مؤلفی گمنام و كتاب سانانگ سچن شاهزادة اوردوس، مقام اول را درمیان آثار تاریخی ادوار بعدی به خود اختصاص داده است. مؤلف «جامع التواریخ» نیز گفته است كه به هنگام تألیف كتابش از یك اثر مغولی به نام «آلتان دبتر» بهره برده است. این معما هنوز لاینحل باقی مانده كه آیا «آلتان دبتر» همان «آلتان توپچی» است؟ رشیدالدین پاسخی به این پرسش ارائه نمی كند. پس باید پاسخ را در جای دیگری جستجو كرد.
پاسخ در كتابی است كه باید آن را حلقة گمشدة تاریخ مغول نامید: «تاریخ محرمانة مغول». می دانیم كه این كتاب روایتی است دست اول، دقیق و بسیار ارزشمند از زندگی چنگیزخان و اجدادش و همچنین تشكیل دولت مغول. این كتاب به شرط اینكه گزارشات دو ایلچی چینی را نیز كه از آن زمان مانده به آن بیفزاییم، قدیمی ترین اطلاعات را دربارة مغولان و منشأ افسانه ای آنان تا دورة اوكتای شامل می شود. حال مسئله در این است كه ارتباط بین سه كتاب «تاریخ محرمانة مغول»، «آلتان دبتر» و «آلتان توپچی» چیست؟ از این سه كتاب تنها كتاب «آلتان دبتر» در اختیار ما نیست و دو كتاب به همت كوشندگان تاریخ پژوهش و منتشر شده است.
اریك هینس می گوید كه اصل كتاب تاریخ پنهان مغول با حروف اویغوری از طرف رشیدالدین مورد استفاده قرار گرفته است. به نظر او آلتان دبتر كه رشیدالدین از آن یاد می كند، همان تاریخ پنهان مغول است ولی كوزین معتقد است كه از قدیم الایام مغولان روایاتی دربارة تبار و شجرة خاندانها داشتند كه از نسلی به نسل دیگر ادامه داشته كه اینها را ابتدا «دبتر» و سپس «تئوكه» نامیدند.
اینها از زمانهای قدیم با صفتهای چون «آلتان» (سرخ، زرین)، «كؤكه» (آبی)، «شیرا» (زرد) و «چاغان» (سفید) توصیف می شدند. به نظر كوزین، تاریخ پنهان مغول می بایست خلاصه ای از چنین دفتر رسمی یعنی شكلی از آن باشد كه برای طبقة گستردة مردم ترتیب یافته است.
بر اساس این نظریات اگر بپذیریم كه آلتان دبتر همان تاریخ پنهان مغول نیست، بدون تردید می توانیم بگوییم كه حداقل اینها با الهام از یكدیگر نوشته شده اند. در نتیجة نشر تطبیقی كوزین مشخص شده است كه 83 درصد آلتان توبچی با تاریخ پنهان مغول یكی است. به اعتقاد او آلتان توبچی یا از نسخة اویغوری تاریخ پنهان مغول كه بر ما ناشناخته است، اقتباس شده و یا از طریق ترجمة نسخة چینی همین اثر به اویغوری پدید آمده است. كوزین احتمال دوم را قویتر می داند.
با استناد به مطالب پ. ساولیف گمان می رود كه نسخة كتاب آلتان توبچی كه به دست ما رسیده، در سال 1604 نوشته شده است و این خطا بعداً نیز تكرار شده است. همانطور كه احتمال می رود این اثر بسیار پس از تاریخ پنهان مغول نوشته شده است، در هر حال می توان به صراحت گفت كه به زمانی بسیار پیشتر از سال 1604 مربوط می باشد.
مؤلف اثر شناخته نیست. تنها در پایان اثر نوشته شده است: «در زمان برپایی قوریلتای بزرگ در ماه هفتم از سال سیچقان هنگام برپایی دربار، در جزیرة كودغه در رود كرولن هسیان دولوغان بولداغ و شیلگینچك نوشته و به اتمام رسید.» (ص 282)
از این مطلب فهمیده می شد كه اثر در سال 1240 كامل شده است. بدین ترتیب این اثر دارای سابقه ای 130 سال قبل از تاریخ رسمی چین دربارة دورة مغول با نام «یوان شی» و 300 تا 400 سال قبل از آثار تاریخی مغول مربوط به سده های 17 تا 18 (مطالب پیش گفته) می باشد.
تردیدی نیست كه بسیاری از حوادث مندرج در اثر مشاهده و در زمان خود ثبت شده اند. در برخی جاها مشاهدة تكرار اضافی و مغفول ماندن برخی حوادث، نشان می دهد كه مؤلف اثر را بازبینی نهایی نكرده است كه این سادگی، نه تنها ارزش تاریخی اثر را كاهش نمی دهد بلكه بر آن می افزاید.
متن اصلی اثر كه تخمین زده می شود، با الفبای اویغور باشد، هنوز یافت نشده است. نسخ اصلی كه اساس پژوهشها را تشكیل می دهد، نسخه های ترجمه شده به چینی و شامل سه قسمت هستند:
1- متن مغولی كه با حروف چینی به صورت ترانس كریپسیون نوشته شده. (nt)
2- ترجمة میان سطری و تحت اللفظی متن مغولی به چینی (int).
3- ترجمة خلاصة چینی در پایان هر باب. (yp).
این كتاب كه با اشارات چینی منتشر شده دارای دو نام مغولی و چینی است. نام چینی آن «یوان چائو پی شی» و معنای تاریخ پنهان خاندان یوان را می دهد. از آنجا كه تنها ترجمة خلاصة چینی این اثر (yp) به این نام می باشد، كاملاً اشتباه است كه تمام كتاب را «یوان چائو پی شی» بنامیم.
اریك هینس تعبیر «پی شی» (تاریخ پنهان) را برای اینكه از تواریخ رسمی خاندان چین جدا كند، بصورت «تاریخ غیررسمی» تفسیر كرده است. نام مغولی كتاب «مونگغولون نیوچا توپچاغان» و یا «مونگغولون نیغوچا توپچیان» است كه تفاسیر مختلفی را پدید آورده است.
اگرچه پژوهندگان چینی نام این كتاب را كه با اشارات چینی، به صورت «مانگ هیولون نیو چائو تائو چاآن» نوشته می شود، نام مؤلف آن انگاشته اند ولی در ابتدا «ناكا» مؤرخ ژاپنی و سپس «پلیو» ثابت كردند كه این نام عنوان كتاب است. اگرچه واژة «نیوچا» (نیغوچا در نوشتار) معنای «پنهان» را می دهد ولی در این اثر حادثه ای وجود ندارد كه بتوان صفت پنهان را برای آن بكار برد.
به نظر هینس این نام از آن روی بر این كتاب نهاده شده كه این كتاب تنها به خاندان حاكم و حكومت تخصیص داشته و مطالعة آن توسط افراد دیگر امكان نداشته و از این جهت به آن نام «پنهان» (محرمانه) داده شده است ولی كوزین این نام را از طریق واژة «پی» چینی كه در بالا گفته شده تعبیر كرده و به صورت «غیررسمی» توضیح داده است.
تعبیر «توپچاغان» در int به معنای تاریخ ترجمه شده است و بدین ترتیب واژة «توپچی» كه در عنوان بسیاری از آثار مغولی بكار رفته می بایست با «دوگمه» یعنی مجموعه، خلاصه و حكایت از یك ریشه باشد. اگرچه كوالفسكی می خواهد این دو واژه را تنها با تكیه بر منابع تاریخی یكی كند ولی كوزین بر آن است كه این دو واژه از نظر ریشه شناسی معادل هستند و این تحلیل را ارائه می كند: توبچی «كوتاه كردن، كشیدن» > توبچیغا ∞ توبچییا ∞ توبچو ∞ توبچی. «كوتاه كننده، كشانده، گرد آورنده.» مانند آنچه دوگمه چیزهای پراكنده و باز شده را جمع می كند.
كوزین پس از این تعبیر كلمات، تعبیر نیوچا توبچاغان را با «پی شی» چینی معادل كرده و آن را به صورت «مجموعة غیررسمی» توضیح می دهد. به نظر او این اثر «تاریخ پنهان» نیست بلكه عبارت است از خلاصه ای از یك «منابع اصیل» كه قدیمی تر و بزرگتر از آن بوده است و نام «مجموعة خلاصة غیررسمی» به آن داده شده چون به تودة گستردة مردم اختصاص یافته است. همچنانكه پیشتر گفتیم این بسیار معنی دار است كه مغولان منابع رسمی را دبتر و یا تئوكه و مجموعه های غیررسمی را توبچی، توبچیان و توبچاغان نامیده اند.
بسیاری از مؤرخان اسلامی از منابع مغولی بهره گرفته اند ولی اطلاع درستی در دست نیست كه آیا از تاریخ پنهان مغول نیز استفاده كرده اند یا نه. مثلاً ما نمی دانیم آلتان دبتر كه رشیدالدین می گوید همان تاریخ پنهان مغول است یا نه. از آنجا كه نسخة این كتاب در دست نبوده تنها می توان به نشانه هایی از این اثر برخورد كرد.
در پایان این نكته را باید افزود كه متن كامل كتاب «تاریخ محرمانة مغول» تاكنون به زبان فارسی ترجمه نشده است. كتابی كه با ترجمه خانم شیرین بیانی از متن پل پلیو و توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده تنها نیمی از این كتاب است كه پلیو به آن دسترسی داشته است. اگر امكان ترجمه و انتشار متن كامل این كتاب كه در اروپا چاپ شده، فراهم آید، پژوهندگان و شیفتگان تاریخ ایران می توانند به منبعی دست اول و بی نظیر از تاریخ مغولان دست یابند.
واكاوی یك مسئله تاریخی
+0 به یه ن منبع:وطن دیلی نیوز
بحث خودمان را با چند سوال شروع می كنیم :
وقتی كه ژاك شیراك رئیس جمهور سابق فرانسه اظهار داشت كه همه حكومتها
باید "نسل كشی ارمنی" را قبول كنند چرا به فاجعه جیلولوق و كشتار هزاران
مسلمان ،پاكسازی مسلمانان و تغییر بافت جمعیتی مناطق مسلمان نشین توسط روس
در طول تاریخ ، اشغال و كشتار صورت گرفته در باكو توسط ارامنه با حمایت روس
ها ، و یا اشغال 20 درصد از خاك مسلمان در قره باغ و كشتار خوجالی و تبدیل
مساجد مسلمانان به طویله خوك و قرآن سوزی ها در قره باغ اشاره ای نمیكند و
غرب چشم خود را بر تمام مسلمان كشی ها می بندد؟
آیا كشورهای غربی فراموش كرده اند كه در زمان استالین چه بر سر مسلمانان افتاد ؟چرا مدافعان حقوق بشر سالگر كشتار ارامنه را با تمام بزرگنمایی هایش گرامی می دارند اما حتی یادی از قتل عام و تبعید مسلمانان ترك آهیسكا توسط استالین نمی كنند ؟
چرا غرب چشم خود را بر پاكسازی های صورت گرفته بر علیه مسلمان در طول تاریخ می بندد ؟
چرا با وجود محكومیت ارمنستان در سه قطعنامه توسط سازمان ملل و هم چنین محكومیت این كشور توسط اتحادیه اروپا با وجود بی اعتنایی ارمنستان به این قطعنامه ها ، غرب به جای تحریم و برخورد با ارمنستان كه قصذ خروج از مناطق اشغالی آذربایجان را ندارد حتی حمایت های مالی توسط غرب و نظامی توسط روس ها نیز از این كشور صورت می گیرد ؟
اگر در همین موقعیت فعلی ارمنستان كشوری مسلمان و آذربایجان كه 20 درصد از خاك آن در اشغال است كشوری غیر مسلمان بود غرب و روس ها و رسانه های مدافع حقوق بشر چه واكنشی از خود نشان می دادند ؟
چرا برخی كشورها مدام به مسئله نسل كشی ارامنه در گذشته می پردازند اما چشم خود را بر اشغال 20 درصدی خاك آذربایجان توسط همین ارامنه می بندد ؟
چرا یادی از میلیون ها آوره قره باغ كه 20 سال است كه از خانه و كاشانه ابااجدای خودشان آواره شده اند نمی كنند ؟
ترك ستیزان و اسلام ستیزان اگر فراموش هم بكنند اما ما از یاد نمی بریم كه داشناكهای ارمنی بعد از انقلاب 1917 شوروی به نسل كشی خود در مناطق آذری نشین قفقاز ادامه داده اند.هزاران نفر مردم مسلمان را به قتل رسانده وخانه و كاشانه آنها را با خاك یكسان كرده اند.
تاریخ
نویسان باید عاشق حقیقت باشند. مورخ موظف است كه فقط برای نوشتن حقیقت
تلاش كند. آنها قبل از اینكه بنویسند، باید به تمامی منابع زیربط مراجعه
كنند. آنان باید پیشداوریهای خود را مورد بررسی قرار داده، سپس تمام سعی
خود را بكار برند تا مطمئن شوند كه تعصبات شان حقیقت را پایمال نكند. تنها
و تنها پس از آن باید تاریخ بنویسند. باید عقیده مورخین این باشد:
"تمام جوانب موضوع را در نظر بگیر، تعصب را كنار بگذار، فقط پس از آن میتوانی امید به كشف حقیقت داشته باشی".
آیا تاریخ نگاران همیشه این حكم را دنیال میكنند؟ نه، ولی مورخین خوب تلاش میكنند.
راههایی
وجود دارد كه بشود گفت آیا مورخ به كارش وفادار بوده است. تمامی منابع
مهم اطلاعات باید مطالعه شوند. كتابی در مورد تاریخ آمریكا كه منابع
آمریكایی را مد نظر قرار نداده و صرفا از منابع فرانسوی استفاده كرده باشد،
نمیتواند تاریخ دقیقی باشد. همه فاكتهای مهم باید در نظر گرفته شده
باشند.
كتاب تاریخ آلمانیها و یهودیها كه اشارههایی به مرگ یهودیان در هولوكاست
ندارد، نمیتواند حقیقی باشد. واقعیات ناخوشایند، واقعیاتی كه با عقاید
از پیش تشكیل شده و پیشداوریها سازگار نیستند، نباید كنار گذاشته شوند و
یا مورد بیتوجهی قرار گیرند. بلكه حتما باید در نظر گرفته شوند. هر
كتابی راجع به تاریخ تركها و ارمنیها كه حاوی تاریخ تركهایی كه به دست
ارمنیها كشته شدهاند، نباشد، نمیتواند واقعی باشد. این كاملا بدیهی
است، آنقدر روشن است كه احتیاج به گفتن ندارد. ولی میدانیم كه باید گفته
شود، زیرا خیلیها قوائد تاریخ واقعی را فراموش كردهاند.
سیاستمداران
هم در مقابل حقیقت وظایفی دارند. اگر آنها در مورد تاریخ اظهار عقیده
رسمی میكنند، آنها وظایف مورخان را به عهده گرفتهاند. آنها باید به
تمامی وقایع تاریخی ثبت شده صادقانه نگاه كنند. آنها نباید هر آنچه را كه
به آنها گفته شده صرفا به خاطر اینكه گروههای سیاسی فشار میگویند حقیقت
است، به عنوان حقیقت قبول كنند. آنان نباید چیزی را به عنوان حقیقت قبول
كنند، صرفا به این دلیل كه پدرانشان چنین باوری داشتند. آنها نباید به
خاطر تعصبات شان چیزی را به عنوان حقیقت قبول كنند.
اگر سیاستمداران راجع به تاریخ اظهار نظر كنند، اگر در مورد تاریخ لایحه
تصویب كنند، آنها باید قوائد مربوط به تاریخ را رعایت كنند. درغیر این
صورت چیزی را كه اظهار میكنند حقیقت نخواهد بود. اینكار ممكن است از نظر
سیاسی خوب باشد و آرای زیادی كسب كند، ولی هرگز حقیقت نخواهد بود.
واضح
است اگر سیاستمداران باور دارند كه تاریخدان هستند باید قوائد تاریخدانان
را رعایت كنند. پارلمان هایی كه لوایحی به نام "نسل كشی ارمنی" تصویب
كردهاند، هنوز این درس را یاد نگرفتهاند. اظهار عقیده رسمی وحشتناك
تاریخی سیاستمداران، به عنوان تاریخ بد، به آسانی قابل تشخیص است. وقتی كه
پارلمان فرانسه و یا پارلمان اتحادیه اروپا لایحه مربوط به ارمنیها را
تصویب میكرد، آیا مداركی را كه با پیشداوریهای آنان در تضاد بود مورد
توجه قرار دادند؟ نه.
وقتی كه پرزیدنت ژاك شیراك اظهار داشت كه همه حكومتها باید "نسل كشی ارمنی" را قبول كنند، آیا همه منابع، از جمله آنهایی كه توسط مسلمانان دوره عثمانیها ثبت شدهاند را مورد مطالعه دقیق قرار دادند؟ نه.
آنهایی كه در كنگره آمریكا مبادرت به تصویب "لایحه نسل كشی" كردند، آیا به كشته شدن میلیونها مسلمان ترك درهمان جنگها اعتراف نمودند؟ نه.
در تاریخ جعلی این مورخین خود خوانده تنها ارمنی ها كشته شدهاند. میتوان استدلال كرد كه اعضای پارلمان فرانسه و یا اتحادیه اروپا هرگز نمیتوانند قوانین تاریخدانان را رعایت كنند زیرا آنها برای تحقیق مباحث تاریخی وقت ندارند و آموزش لازم برای مطالعه تاریخ را ندیدهاند.
من به آنها توصیه میكنم: اگر نمیتوانید كاری را كه لازمه كشف حقیقت است انجام دهید، هیچ چیز نگویید. قبول میكنم كه به عنوان یك مورخ به آنهایی كه حاضر نیستند همه جوانب مسئله را مطالعه كنند، اما از روی غرض و یا به خاطر منافع سیاسی آزادانه سخن میگویند، عصبانی هستم.
همچنین از ریاكاری آنهایی كه به دروغ اعلام میكنند كه همه جوانب مسئله
را مورد مطالعه قرار میدهند ولی در واقع چنین كاری انجام نمیدهند، عصبانی
هستم. دانش تاریخی وابسته به مباحثه است. هر چقدر سعی كنیم كه همه جوانب
موضوع را ببینیم، بازهم میتوانیم دچار اشتباه شویم. همه مورخان میتوانند
اشتباه كنند. ما به اشتباهات خود از طریق مباحثه پی میبریم. ما به
حرفهای مخالفان خود گوش كرده، مدارك مان را مورد رسیدگی قرار داده و بعضا
فكرمان را عوض میكنیم. كسی كه مدارك دیگران را مورد مطالعه قرار ندهد،
محقق نیست. كسی كه به قضاوت دیگران گوش نكند فقط به مورخ بودن تظاهر
میكند.
جلساتی
در آلمان و آمریكا راجع به مسئله ارمنی برگزار شده است. جلسات آمریكا
عمدتا پشت درهای بسته و بصورت سری برگزار شدهاند. هیچكس به غیر از شركت
كنندگان نمیدانند در این جلسات چه گذشت. اجازه گوش دادن به بعضی جلسات به
عموم داده شده، ولی هیچوقت شامل سخنگویانی كه راجع به وجود "نسل كشی
ارمنی" شك دارند، نشده است. با این حال وسیعا در مورد این جلسات تبلیغات
شده است. زیرا هم تركها و هم ارمنیها در این جلسات شركت داستهاند.
ناسیونالیستهای ارمنی میگویند "ببینید، محققین ترك هم با ما هم
عقیدهاند."
این
ترك ها چه كسانی هستند؟ آنهایی هستند كه قبل از اجازه شركت در جلسات از
امتحان قبول شدهاند. این تركها قبل از پذیرفته شدن به جلسه، باید قبول
كنند كه نسلكشی ارمنی اتفاق افتاده است. ناسیونالیستهای ارمنی با كسی كه
مخالف آنهاست، دیدار نخواهند كرد و حتی حرف نخواهند زد.
لذا، این ها جلسات پژوهشی محققانه نیستند. گردهمایی سیاسی آنهایی هسنتد
كه میخواهند ترك ها اما در اصل نه تركها بلكه مسلمانان را محكوم كنند.
بعضی از این افراد هم خود ترك ها هستند و این چیز عجیبی نیست. لازم به گفتن
نیست كه ترك هایی وجود دارند كه قضاوت تاریخی آنان ایدئولوژیك بوده و ترك
هایی هستند كه با اكثریت عظیم محققان ترك صادقانه اختلاف نظر دارند.
اختلاف داشتن چیز خوبی است، زیرا دانش از مباحثه حاصل میشود. مشكل این
جلسات هم همین نكته است. اینها جلسات مباحثه نیستند.
من
ایمیلها و نامههای زیادی در محكومیت ترك هایی كه با ارمنیها دیدار
كردهاند، خواندهام. بعضی از ترك ها آنها را به خاطر نوعی خیانت به وطن
محكوم كردهاند. این درست نیست. هیچ محققی نباید به خاطر گفتن چیزهایی كه
عامه پسند نیستند مورد حمله قرار گیرد. آزادی پایه همه تحقیقهای خوب است
و این شامل آزادی اشتباه كردن نیز هست. حمله به مخالفان شیوه
ناسیونالیستهای ارمنی است كه خانه پروفسورها را بمب میگذارند، دیپلماتها
را میكشند، محققان را تهدید كرده و از قوانین ناعادلانه فرانسه كه اجازه
میدهد از پروفسورهایی كه جرات اعتراض دارند شكایت كنند، بهرهبرداری
میكنند.
امیدوارم
شیوه ترك ها هیچوقت چنین نباشد. من در استانبول و آنكارا به كتابفروشیها
رفته، كتابهایی را كه به تركی و توسط ترك ها نوشته شده اند میبینم. این
كتابها اظهار میدارند كه ترك ها مرتكب نسلكشی شدهاند. در روزنامههای
ترك مصاحبههایی را میخوانم كه به نظر میرسد توسط ناسیونالیستهای ارمنی
نوشته شدهاند.
بعضا به بحثهای آنان میخندم. بعضا آنها مرا عصبانی میكنند. اما
میدانم همین كه آنها میتوانند حرف بزنند، چیز خوبی است. این نشان میدهد
كه تركیه به اندازه كافی بلوغ و اعتماد به نفس دارد كه بتواند اختلاف نظر
را قبول كند. آیا این محققان نباید مورد انتقاد قرار گیرند؟ بله من آنها
را ملامت میكنم ولی نه به خاطر اینكه با من موافق نیستند، نه به خاطر اینكه
اشتباه میكنند و مطمئنا نه به خاطر اینكه به كشور خیانت میكنند. من
آنها را متهم به خیانت به دانش میكنم. من گردهماییهای بسته آنها را
محكوم میكنم. من همه آنهایی را كه فقط با دوستانشان حرف میزنند ولی
تظاهر به دیالوگ میكنند، همه آنهایی را كه از گوش دادن به مخالفان سرباز
میزنند، محكوم میكنم.
من
از آنهایی كه گردهماییهای سری تشكیل میدهند، از آنهایی كه فقط با رفقای
ایدئولوژیك خود حرف میزنند، از آنهایی كه از بحثهای دانشمندانه طفره
میروند، خواه ترك و یا ارمنی، فقط یك سوال دارم. از چه چیزی میترسید؟
من
دعوت به بحث صادقانه را تكرار میكنم. آنهایی كه به هدفشان اعتقاد دارند،
بایستی با گفتار از آن دفاع كنند. آنها باید خواهان بحث باشند نه سخنرانی
برای آنهایی كه با آنها توافق دارند.
یك توصیه دیگر برای پارلمانتاریستها و مورخین دارم: سیاست را فراموش كنید و سئوالات واقعی تاریخی بكنید.
هیچ مطالعهای در مورد تاریخ ارمنیها و ترك ها نباید به عهده گرفته شود، مگر اینكه یك سوال مركزی پرسیده شود:
دلیل آنچه كه آنها معتقدند كه ترك ها انجام دادهاند، چه نسلكشی یا دفاع از خود، چه بوده است؟
اینكه چرا ترك ها به ارمنیها تعرض كردند همیشه یكی از مشكلات اساسی توضیحات ارمنیها بوده است.
ترك ها و سایر مسلمانان، اكثریت عظیم یك امپراتوری اسلامی را تشكیل میدادند. آنها قرنها با ارمنیها زندگی كرده و به آنان اجازه حفظ رسومات و دین خود را داده بودند. اگر حرف ناسیونالیستهای ارمنی را قبول كنیم ، باید بگوئیم كه ترك ها ناگهان تصمیم گرفتند به ارمنیها حمله كنند. بدتر از این ترك ها ناگهان تصمیم گرفنتد كه همه ارمنیها را با یك نسل كشی طراحی شده نابود كنند.
ناسیونالیستهای ارمنی دلایل زیادی را برای این طرح تخیلی ترك ها اختراع
كردهاند. ترك ها میخواستند اراضی ارمنیها را تصرف كنند، آنها
میخواستند ترك های آناتولی را به ترك های آسیای مركزی وصل كنند و ارمنیها
سرراه آنها قرار داشتند. و یا اینكه عثمانیها املاك ارمنی ها را برای
اسكان دادن ترك های آواره از جنگهای بالكان لازم داشتند. دلایل احساسی
زیادی نیز اختراع شده است. ترك ها از روی حسادت ارمنیها را كشتهاند،
زیرا فكر میكردند كه ارمنیها برتر بودهاند و یا تركها به خاطر "نفرت
مذهبی" اینكار را انجام دادهاند.
آیا
ترك ها می خواستند اراضی ارمنیها را تصرف كنند؟ در اینصورت عجیب است كه
ترك ها با ارمنیها در آناتولی شرقی، جائیكه ارمنیها نسبتا فقیر بودند
جنگیدند و به املاك ارمنیهای متمول در استانبول، ادیرنه و ازمیر دست
نزدند. البته ما هیچوقت قادر به اثبات اینكه ترك ها قلبا مایل به تملك
املاك ارمنیها بودند نخواهیم شد. ولی میتوانیم بپرسیم چه كسی املاك چه
كسی را دزدیده بود؟ چه كسی دزد و چه كسی قربانی بود؟
موقعی
كه جنگ جهانی اول شروع شد، ارمنیها در ایروان، قرهباغ و قارص در زمین
هایی كه از مسلمانان غصب كرده بودند، زندگی میكردند. ترك ها اموال
ارمنیها را ندزدیده بودند، ارمنیها اموال ترك ها را دزدیده بودند. در
حین جنگ جهانی اول وقتی روس ها آناتولی شرقی را اشغال كردند، یكبار دیگر
این ارمنیها بودند كه كه با خوش خدمتی به روس ها و با حمایت آنان املاك
ترك ها و كردها را غصب كردند.
خواست پیوستن به ترك های آسیای مركزی ( نقشه شماره 1)
خواست
پیوستن به ترك های آسیای مركزی در واقع رویای بعضی از رهبران عثمانی،
بخصوص انور پاشا بود. این خواست به غیر از شاید مورد آذربایجان، هرگز جدی
نبود. در هر صورت ارمنیها چگونه میتوانستند سر راه چنین برنامهای قرار
گرفته باشند؟ اگر ترك ها آنقدر دیوانه بودند كه این برنامه را عملی كنند،
مسیر آسیای مركزی از طریق ایران بود و نه ارمنستان. فقط یك نگاه به نقشه
این را ثابت میكند. ارتش ترك اگر میخواست با پیشروی به شمال، از طریق
ارمنستان به آسیای مركزی برسد، میبایستی از مرتفعترین نقطه كوههای قفقاز
عبور كرده، سپس از دشت ها عبور كرده و سرانجام با دور زدن دریای آرال به
سمت جنوب برود. حتی انور پاشا هم اینكار را نمیكرد.
آیا
ارمنیهای دیگر كه در آناتولی عثمانی زندگی میكردند، میتوانستند مانع
پیروزی عثمانیها در شرق بشوند؟ آنها در صورت اسلحه برداشتن برای جلوگیری
از پیشروی عثمانیها میتوانستند مسئلهساز باشند. در حقیقت، ارمنیها
برعلیه مسلمانان دست به اسلحه بردند اما عصیان ارمنیها هیچ ربطی به آسیای
مركزی نداشت.
این
تئوری كه عثمانیها برای اسكان آوارهگان جنگ بالكان میخواستند اراضی
ارمنیها را بگیرند یك اشكال آشكار دارد. آواره گان قبل از آغاز جنگ
جهانی اول و تقریبا همه آنها در تراكیا و آناتولی غربی اسكان داده شده
بودند، نه در آناتولی شرقی.
آیا
مسلمانان از ارامنه نفرت داشتند و بخاطر اینكه احساس میكردند ارمنیها
برتر هستند سعی به كشتار آنان كردند؟ البته كه در بین مدارك و سخنرانیهای
عثمانیها مداركی در این مورد یافت نمیشود. ملاك مورد علاقه من چیزی است
كه برای هر كسی كه با ترك ها زندگی كرده باشد آشكاراست. من در 35 سال
گذشته ترك های زیادی را شناختهام، اكثر آنان به مساوی بودن همه مردم
اعتقاد دارند. هیچ تركی هرگز احساس نمیكند كه از كسی پستتر است. من
عمیقا شك دارم كه ترك های عثمانی غیر از این احساس می كردند.
در
مورد "نفرت مذهبی" تاریخ نشان می دهد كه این یك دروغ مضحك است. چه كسی
باور میكند كه مسلمانان پس از 700 سال قبول كردن ارمنیها اصول اسلام را
نقض كرده و برای مسیحیان حق حیات قائل نشوند. چگونه میشود فراموش كرد كه
تاریخ عثمانیها یكی از نمونههای مدارا و خیلی بهتر از سابقه كشورهای
مسیحی بوده است. در حقیقت مسلمانان شرق به علت اعمال روس ها و ارمنیها
شروع به ترس و نفرت از ارمنیها كردند.
در
تحلیل نهایی، بحث ناسیونالیستهای ارمنی به این ادعا منتهی میشود: تركها
دیوانه بودند، پس از 700 سال زندگی مشترك با ارامنه، ناگهان از آنها متنفر
شده و تصمیم به كشتن آنها گرفتند. این اتهام ناسیونالیستهای ارمنی به ترك
ها را هیچ طور دیگری نمیتوان توضیح داد. تمامی توضیحاتی كه در رابطه با
نسلكشی ادعایی داده میشوند منوط به رفتار كاملا غیرعقلانی ترك ها
میشوند. من بحثهایی راجع به منطقی بودن این توضیحات شنیدهام. بالاخره
كشتار یهودی ها به دست آلمانیها كاری غیرعقلانی بود، شایسته است كه فرق
بین این دو در نظر گرفته شود. نازیها از یك سنت طولانی نفرت از یهودی ها
استفاده كردند. تاریخ اروپا پر از حمله به یهودی ها است. آلمانی ها
همچنین صاحب یك سنت طولانی ادبیات ضد یهودی بودند. هیتلر و پیروانش از این
سنت نفرت استفاده كردند. آنها برای به قدرت رسیدن از تعصب ضد یهودی
استفاده كردند.
آیا
چیز مشابهی در امپراطوری عثمانی دیده شده است؟ قبل از شروع شورش ارمنیها
آیا حملاتی از نوع حملات آلمانیها به یهودی ها به ارامنه شده بود؟ نه.
آیا هیچ حزب سیاسی ترك، ارمنیستیزی را اساس فعالیت خود قرار داد؟ نه. در
واقع حتی موقعی كه ناسیونالیست های ارمنی در حال شورش برعلیه عثمانیها
بودند، از حضور ارمنیها در حكومت عثمانی استقبال میشد. ارمنیها تا
مدارج عالی بالا میرفتند. امپراطوری مسلمان عثمانی با نفرت نژادی به سبك
اروپا بیگانه بود. تعصبی كه به مرگ یهودیهای آلمان منجر شد، در امپراطوری
عثمانی ناشناخته بود. هر ادعایی كه "نفرت نژادی" را علت تعرض به ارمنیها
میداند، صرفا ناشی از تخیل است.
در
مورد تضادهایی كه بین ترك ها و ارمنیها رشد كرد، باید دنبال دلایل منطقی
بود. جنگ ترك ها بر علیه ارامنه كاملا منطقی بوده و به آسانی قابل توضیح
است. چه كسی برخورد ترك ها و ارمنیها را شروع كرد؟ چه كسی مهاجم بود و
چه كسی از خودش دفاع میكرد؟
من
و دیگر مورخین معمولا از پرداختن به این سوالات اجتناب میكنیم. من در
صحبتها و نوشتههایم در مورد تاریخ ترك ها و ارامنی ها، ازآن به عنوان یك
فصل غمانگیز در تاریخ بشریت یاد كردهام. من حتی گفتهام كه موضوع اصلی
این نیست كه مقصر چه كسی بوده است. موضوع اصلی عذابی است كه بشریت چه ترك و
چه ارمنی متحمل شده است.
این هنوز مهمترین موضوعی است كه باید مورد توجه قرار گیرد. حالا اما این
موضوع كه چه كسی مهاجم بود، باید در نظر گرفته شود، چون سیاستمدارانی كه
ترك ها را محكوم میكنند، هیچوقت راضی به همدردی با همه بشریت زجر كشیده
نشدهاند. ناسیونالیستهای ارمنی مرگ ترك ها را نتیجه جنگ و مرگ ارامنه را
نتیجه نسل كشی بیان كردهاند. آنها گفتهاند كه ترك ها ارمنیها را آزار
داده و خود عواقب كاری را كه آغاز كرده بودند متحمل شدند. این حقیقت
داشت؟ آیا زجری كه ترك ها كشیدهاند به خاطر تعرض به ارمنیها بود؟ آنچه
كه اتفاق افتاد آیا تقصیر ترك ها بود و به همین دلیل باید با آنها كمتر
احساس همدردی كرد؟ برای جواب باید این مسئله را كه چه كسی برخورد بین ترك
ها و ارمنیها را شروع كرد، مورد مطالعه قرارداد.
برخلاف
آنچه كه معمولا گفته شده، برخورد در قرن نوزدهم و در امپراطوری عثمانی
شروع نشد، بلكه در قرن هیجدهم در ایران شروع شد. ارمنیها و منجمله كلیسای
ارامنه با اشغالگران روس متحد شدند. در سال 1796 ارمنیهایی كه در شهر
دربند زندگی میكردند، آلت دست روس ها در شكست دادن خان دربند و تسخیر شهر
بوسیله روسها بودند. در سالهای 1790 اسقف ارمنی لزوم پیوستن ارمنیها به
روسها برای "آزاد كردن ارمنیها از فرمانروایی مسلمانان" را موعظه میكرد.
اكثر ارمنیهای آذربایجان از هیچ طرف جانبداری نكردند. آنهایی كه بیطرف نماندند، جانب روس ها را گرفتند. داوطلبان ارمنی در فتح آذربایجان و ایروان دوشادوش روس ها برعلیه ایران جنگیدند.
تمایل ارمنیها به زندگی تحت فرمانروایی روس ها بیش از هر چیز دیگری
نشاندهنده وفاداری ارمنیها به روس هاست. روس ها پس از تصرف كردن قرهباغ و
ایروان، مسلمانانی را كه در آنجا زندگی میكردند و اكثرشان ترك بودند یا
كشتند و یا از شهر بیرون راندند. مزارع و خانههای آنان به تصرف ارمنیهای
ایران و آناتولی درآمد. با تخلیه بیشتر ترك های مسلمان در دهههای بعدی،
ارمنیهای بیشتری جای آنان را گرفتند. نباید فراموش كرد كه اكثریت جمعیت
جمهوری ارمنستان فعلی، قبل از پیروزی روسها، ترك و مسلمان بودند. بزودی
ترك ها از اكثریت افتادند.
ارمنیها
700 سال با ترك ها در قفقاز جنوبی زندگی كرده بودند. این زندگی بدون نقص
نبوده است. ولی همینكه 700 سال پس از ورود تركها هنوز ارمنیها در آنجا
بودند، بر رفتار مسالمت آمیز ترك ها با ارامنه دلالت میكند. آنها برای
دفاع از استقلال خود در كوهها مخفی نشده بودند، آنان در سرتاسر منطقه زندگی
كرده و در شهرها كه به آسانی میتوانستند قلع و قمع شوند، كار و در صلح
زندگی می كردند.
ارمنیها
مردمانی پراكنده بودند كه در سرتاسر منطقه زندگی میكردند. آنها در هیچ
استان قفقاز جنوبی اكثریت نبودند. وقتی روس ها رسیدند، بسیاری از ارمنیها
بر علیه حكومتهای خود به نیروهای اشغالگر پیوستند. آنهایی كه به روس ها
پیوستند، خواهان برقراری حاكمیت اقلیت، اقلیت روس و ارمنی بر اكثریت
مسلمانی كه 700 سال زیر حاكمیت آنان زندگی كرده بودند، بودند. آنان خواهان
دموكراسی و خواست مردم نبودند. آنها میخواستند حكومت كنند و مسلمانانی
كه سر راه ناسیونالیست های ارمنی قرار داشتند باید از سر راه برداشته
میشدند.
ترك
ها به ارمنیها حمله نكردند، این ارمنیها بودند كه به ترك ها حمله كردند.
روس ها با جنگ 1829- 1828 و "جنگ كریمه" آناتولی شرقی را اشغال كردند.
ارمنیهای روس و عثمانی در این اشغال به روس ها پیوستند. آنان به عنوان
جاسوس و ماموران اكتشاف برای روس ها عمل كردند. وقتی روس ها بیرون رانده
شدند، هزاران ارمنی به همراه آنان رفتند، زیرا آنان از دشمنان كشورشان
جانبداری كرده بودند.
جنگ روس- عثمانی 78-1877 ( نقشه شماره 3 )
درآغاز
جنگ 78-1877 بین امپراطوری عثمانی و روسیه، عثمانی ها می بایستی قادر به
اتكا به اتباع خود، چه مسلمان و چه مسیحی میشدند. در واقع، در اولین
روزهایی كه مسیحیها به ارتش عثمانی پذیرفته شدند، 84 ارمنی در ارضروم
داوطلب خدمت سربازی شدند. كنسول روسیه در ارضروم به كشیشهای مسیحی اطلاع
داد كه روس ها از جنگیدن مسیحیها بخاطر كشورشان خرسند نیستند. كشیشها
خواستار خدمت نكردن مسیحیها شدند و مسیحیها دیگر ثبتنام نكردند.
همه
كسانی كه در مناطق جنگی زندگی میكنند، آسیب می بینند، ولی در طول جنگ،
ارمنیهای مناطق شرق توسط حكومت عثمانی مورد آزار قرار نگرفتند، درعوض
مدارك فراوانی از منابع اروپایی در دست است كه مقامات مسلمان، ارمنیها را
از حملات كردها محافظت كردند. وقتی عثمانیها جنگ را باختند، متاسفانه آنها
نتوانستند مسلمانان را از حملات ارمنیها حفظ كنند.
وقتی
قارص بدست روس ها افتاد، ارمنیهای محلی هم به سربازان عثمانی و هم ترك
های محلی حمله كردند. به گزارش انگلیسیها ارمنیها در كشتار زخمیهای ترك
به روس ها كمك میكردند. روس ها پس از تسخیر ارضروم مسئولیت پلیس را به یك
ارمنی سپردند. آزار و شكنجه ترك ها شروع شد. 6000 خانواده ترك مجبور به
فرار از شهر شدند. سفیر انگلیس چنین نوشت: "بدون شك، وقتی كه روسها ارضروم
را اشغال كردند، ارمنیها از حمایت آنها برای توهین، بدرفتاری و تجاوز به
مسلمانان استفاده كردند."
در
طول جنگ، ارمنیهای زیادی در شرق عثمانی به روس ها پیوستند. ارمنیهای
عثمانی در نقش جاسوسان و ماموران متجاوزین روس عمل كردند. از ارمنیها،
هیچكدام به اندازه ارمنیهای "دره الازكیرت" از صمیم قلب با روس ها هم
پیمان نشدند. آنها اطمینان داشتند كه روس ها همه متصرفات خود را حفظ
خواهند كرد، ولی این اتفاق نیفتاد، قدرتهای دیگر اروپایی روس ها را مجبور
به ترك الازكیرت كردند. دو تا سه هزار خانواده ارمنی به همرا روس ها
رفتند، خانهها و مزارع زیادی برای در اختیار گذاشتن ارمنیها موجود بود.
روسها 70000 ترك را مجبور به ترك مناطق متصرفه خود كرده بودند.
تشكیلاتهای انقلابی ارمنی
حزب
Dashnagtzoutiun ، (فدراسیون انقلابی ارمنی)، كه به نام داشناك ها شناخته
میشود، در سال 1890 در امپراطوری روس، در تفلیس پایه گذاری شد، و برای
سرنگونی امپراطوری عثمانی در آناتولی به احزاب ناسیونالیست ارمنی موجود
پیوست.
باید یادآور شد كه همین داشناك ها در اذربایجان این سوی ارس در فاجعه معروف به جیلولوق حمام خون به راه انداختند و هزاران مسلمان را در خوی و سلماس و اورمیه و . .. به خاك و خون كشیدند اما متاسفانه غربی ها و روس ها چشم خودشان را بر این وقایع بسته و خواهند بست .
ایدئولوژی حزب، سوسیالیستی و ناسیونالیستی بود. مانیفست آنان: "جنگ مردم
بر علیه حكومت ترك را اعلام میكرد و از وظیفه خطیر تامین آزادی ملی" سخن
میگفت. برنامه انقلابی 1892 داشناكها توزیع مجدد زمین، برادری همگانی و
حكومت خوب را مطرح میكرد. این برنامهها شامل سازماندهی كمیتههای
انقلابی و دستههای جنگی و مسلح كردن مردم بود. آنها برنامههای خود مبنی
بر "تحریك جنگ، ترور مقامات دولتی، و غارت و نابودی موسسات دولتی" را اعلام
می كرد كه در سالهای بعد به مرحله اجرا در آمد. شعار داشناك ها در سال
1896: "اسلحه! جنگ! پیروزی از آن ماست!" بود.
در
اینجا برای توضیح تشكیلات و فلسفه داشناك ها و دیگر جریانات انقلابی
ارامنه نه وقت هست و نه نیازی وجود دارد. سخنان آنان بیانگر اهدافشان،
عصیان خونین بر علیه امپراطوری عثمانی است، ولی توجه به كردار آنان بسیار
مهمتر از مطالعه گفتارشان است.
درك
یك چیز در مورد انقلاب ارامنه ضروری است، هدف انقلابیون ارمنی از هدف
ناسیونالیستهای انقلابی دیگر بسیار متفاوت بود. مردم ایتالیا خواهان كشوری
با حاكمیت اكثریت بودند. ناسیونالیستهای لهستانی به دنبال ایجاد كشوری
برای اكثریت سركوب شده لهستانیها كه توسط اقلیت روس اداره میشدند،
بودند. این قانون در همه دنیا بود. ناسیونالیستها با شیوههای خوب و یا
بد، برای ایجاد كشوری كه در آن، اكثریت بتواند خودش را اداره كند،
میجنگیدند.
ولی
این در مورد ارمنیها صدق نمیكند، انقلابیون ارمنی برای تصرف سرزمینی كه
در آن كمتر از 20 درصد جمعیت را تشكیل میدادند، جنگیدند. در به اصطلاح
"شش ولایت"، منطقهای كه ارمنیها مطالبه میكردند، نسبت جمعیت مسلمانان به
ارمنیها بیشتر از چهار به یك بود.
ارمنیها
برخلاف ایتالیائیها، ازبكها، مردم آفریقای جنوبی، الجزایریها و
ایرلندیها اكثریتی عظیم كه توسط ارباب اداره شوند نبودند. آنها اقلیتی
كوچك بودند كه میخواستند با شكست دادن اكثریت، سرزمین آنها را تصرف كنند.
آنان اقلیتی كوچك بودند كه از دشمنان كشورشان كمك گرفتند، زیرا هیچوقت
نمیتوانستند بدون كمك خارجی در مقابل مسلمانان اكثریت به پیروزی برسند.
ناسیونالیست های ارمنی، اگر موفق شده بودند، قصد انجام كدام هدفی را
داشتند؟ تاریخ از مثال سرنوشت غمانگیز ترك های بالكان به ما میآموزد كه
برپایی "ارمنستان" تنها كشتار و تبعید اكثریت بود. بدون پاكسازی مسلمانان
توسط انقلابیون ارمنی كشوری ارمنی در آناتولی نمیتوانست به وجود آید.
موقع بررسی واكنش عثمانیها در مقابل شورشیان ارمنی بایستی به این واقعیت
توجه شود. عثمانیها تنها از حكومت خود دفاع نمیكردند، آنان در مقابل كسانی
كه اكثریت را نفی میكردند، از اكثریت مردم دفاع میكردند. بعلاوه آنان
از مردمی كه در صورت موفقیت شورشیان، تبعید و یا كشته میشدند دفاع
میكردند.
شورشهای سالهای 1890
طغیانهای
ارمنی در آناتولی شرقی در سالهای 1860 و قبل از آن اتفاق افتاد. با این
حال در سالهای 1890 بود كه تشكلهای شورشی ارمنی واقعا شروع به اجرای
برنامههای خود كردند. در سالهای 1894 ارمنیها در منطقه "ساسون" برعلیه
حكومت شوریدند. دستههای بزرگ شورشی حملات خود را روی سمبلهای عثمانی،
ماموران جمعآوری مالیات، مقامات دولتی و ساختمانهای اداری متمركز كردند.
آنها همچنین با قبایل كرد به جنگ پرداختند. بین ارمنیها و كردها همیشه
دشمنی بوده است، تا اینجا قابل درك است. ما شورشهای ارامنه را چه تائید
كنیم و یا نكنیم این قابل درك است كه شورشیان حكومت و دشمنان قدیمی خود را
مورد حمله قرار دهند، چیزی كه بعدا اتفاق افتاد به هیچ وجه بخشودنی نیست.
وقتی ارتش عثمانی شروع به پیشروی{ برای سركوبی شورشیان} كرد، شورشیان
عقبنشینی كرده و ساكنان مسلمان دهات سر راه را قتلعام كردند.
در
پاسخ، ارتش و مسلمانان محلی نیز ارمنیها را كشتند. این مسلمانان نبودند
كه شروع به كشتار ارامنه كردند، ارمنیها بودند كه كشتار مسلمانان را آغاز
كردند. نتیجه برای هر دو طرف وحشتناك بود. اعمال شورشیان ارمنی در "زیتون"
و "ماراش" در سال 1895 كاملا مشابه بود، نتیجه شورش آنان، قتل عام
مسلمانان منطقه بود.
رهبر
ارمنیها ادعا كرد كه شخصا 25000 مسلمان را كشته است. ارتش عثمانی حتی
اجازه تنبیه قاتلین را نداشت زیرا قدرتهای اروپایی از ارمنی ها حمایت
میكردند.
درهمان
سال وقتی ناسیونالیست های ارمنی باردیگر در شهر "وان" شورش كردند.
شورشیان، مسلمانان و ارمنیهای بیگناه بسیاری كشته شدند. در سال 1909 در
آدانا همین اتفاق افتاد. ارامنی ها با اطمینان از حمایت اروپاییها كه
هرگز عملی نشد، دست به شورش زدند. با اینكه ارمنیها تلفات بیشتری را
متحمل شدند، بدون شك نیروهای شورشی ارمنی آغازگر جنگ بودند. ترك ها واكنش
نشان دادند. آنها تنها از كشورشان دفاع نمیكردند، بلكه از مردم شان نیز
دفاع میكردند. در ساسون، وان، زیتون، ماراش و آدانا شورشیان ارمنی كشتار
را آغاز كردند، آنان بودند كه شروع به قتل هم میهنان عثمانی خود كردند.
ترك ها نبودند كه به ارمنیها حمله كردند، این ارمنیها بودند كه به ترك ها
حمله كردند.
جنگ جهانی اول
بدون
نگاه به جنگهای بالكان در سالهای 1912 و 1913 وقایع جنگ جهانی اول را
نمیتوان درك كرد، زیرا این وقایع باعث شدند كه شورشیان به موفقیت
شیوههایشان اعتقاد پیدا كنند. دستههای ناسیونالیستی شورشی، تركهای
بالكان را كشتار كرده و از خانههایشان بیرون راندند و ارتش های متجاوز،
كارتبعید و قتل عام را به پایان رساندند. در سال 1912 مسلمانان كه اكثریت
آنها را ترك ها تشكیل میدادند، در اروپای عثمانی با اختلافی جزئی، اكثریت
را تشكیل میدادند. در پایان جنگهای بالكان، آنها به طور واضح اقلیت
بودند.
27 درصد مسلمانان عثمانی بالكان كشته شده بودند. آنچه مانده بود، كشورهای بلغارستان، یونان، مونتونگرو و صربستان بود كه از جمعیت مسلمانان پاكسازی شده بود.
سرزمینهایی كه اكثریت مسلمانان را داشتند، حالا اكثریت شان مسیحی بودند.
این دقیقا چیزی بود كه در بالكان نتیجه داده بود و حالا شورشیان ارمنی
میبایستی این طرح را در مقیاسی بزرگتر {در شرق عثمانی} انجام می دادند.
هر دو طرف از جنگهای بالكان درس آموخته بودند. ترك ها میدانستند كه در
صورت موفقیت شورشیان چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد و نیات ارمنیها نیات
همان كسانی بود كه ترك ها را مجبور به ترك بالكان كرده بودند. ارمنی ها می
خواستند كه آناتولی شرقی را از وجود اكثریت مسلمانان پاك كنند تا در آنجا
بتوانند یك "ارمنستان" بر پا كنند.
برای
این كار، آنها باید همان تاكتیكهایی را كه در بالكان موثر افتاده بود به
كار میبردند. دستههای چریكی ارمنی، حتی قبل از شروع جنگ جهانی اول در
امپراطوری روس شروع به سازماندهی كرده بودند. این سازماندهی شامل
ارمنیهایی از امپراطوری روس و عثمانی میشد.
حدودا 8000 از عثمانیبرای تعلیم و سازماندهی به "كاغیزمان" رفتند. 6000
از آناتولی به "ایغدیر" و عده بیشتری به كمپهای تعلیماتی دیگر رفتند.
آنها برای كمك به روس ها و جنگیدن با ترك ها بازگشتند. مخازن بزرگ تفنگ،
مهمات، وسایل و حتی یونیفورم در انبارهایی در آناتولی آماده برای استفاده
مخفی شده بود. اینها واحدهای كوچك چریكی نبودند، آنها چند تن كه مرتكب
اعمال تروریستی پراكنده میشدند نبودند. تعداد بیشماری از این اقدامات
وجود داشت ولی حملات اصلی ارامنه توسط دستههای شورشی كه خوب تعلیم دیده و
خوب مسلح شده بودند انجام میگرفت. تعداد آنها شاید به صدهزار نفر
میرسید. مقامات عثمانی، تعداد پارتیزانهای ارمنی را تنها در ولایت سیواس
30000 نفر برآورد می كردند.
طبق
تاریخ افسانهای ارامنه، ارمنیهای آرام و صلحجو بدون تحریك از طرف ترك
ها مورد حمله قرار گرفتهاند. واقعیت اما خیلی متفاوت بود. برای درك
وضعیت باید مرزهای روس و عثمانی در بهار 1915 تجسم شود. ارتش عثمانی در
جبهه روس ها در حال نابودی بود، انور پاشا با یك حمله جسورانه ولی با
اشتباه محاسبه سعی در شكست روس ها در "ساری قمیش" كرده و شكست سختی خورده
بود، و سه چهارم ارتش از بین رفته بود. تنها نیروئی كه بین روس های
متجاوز و مناطق مركزی و حیاتی عثمانی قرار داشت، بقایای ارتش عثمانی در شرق
بود. بعضی از این نیروها قوای خیلی ورزیدهای بودند، مشخصا واحدهای
ژاندارمری كه از ژاندارم های شرق تشكیل شده و منطقه را خوب میشناختند،
بسیار موثر بودند.
ولی نیروهای عثمانی محدود بودند، روسها بیشتر و مجهزتر بودند. تنها شانس
عثمانیها این بود كه مواضع دفاعی خود را حفظ كنند. به هر نفری در جبهه
احتیاج بود، با این حال، هزاران نفر نمیتوانستند به جبههها بروند زیرا
برای آنها در جنگهای پشت جبهه نیاز بود. در واقع بعضی از بهترین سربازان
از جبههها بیرون كشیده و برای جنگ با دشمنان داخلی یعنی ارمنیها فرستاده
شده بودند. جبهه روس با خطر مواجه بود و بالاخره فرو ریخت. نهایتا روس ها
به همراه شورشیهای پیروز ارمنی آناتولی شرقی را تصرف كردند. تعرض سال
1915 روسها به آناتولی با پیشگامی واحدهای ارمنی، متشكل از ارمنیهای روس و
عثمانی انجام شد. ارمنیها به عنوان پیشاهنگان ارتش روس عمل میكردند.
دستههایی از ارمنیها نقل و انتقالات را مختل كرده و ارتباطات نظامی را در
شرق قطع نمودند. تهدیدهای داخلی چریكها و دستههای ارمنی تهدیدی جدی
برای موجودیت امپراطوری عثمانی و تهدیدی واقعی برای جان مسلمانان آناتولی
بود.
ناسیونالیست
های ارمنی قبل از اخراج ارامنی ها از شرق عثمانی، قبل از به دار آویخته
شدن سیاسیون ناسیونالیست ارمنی، قبل از كشته شدن ارمنیها به دست سربازان
عثمانی، حتی قبل از اعلام رسمی جنگ، شروع به سازماندهی شورش كرده بودند.
اعمال شورشیان ارمنی تنها شورش نبود، آنها به عنوان ماموران ارتش روس عمل
می كردند. آنها در صفوف دشمنان اصلی كشور خود، یعنی امپراطوری روس، بر علیه
كشور خویش، امپراطوری عثمانی جنگیدند، و چنانكه آن موقع خودشان آزادانه
اقرار میكردند، خائنینی بودند كه در خدمت سربازی بدترین دشمن كشور خویش در
آمده بودند.
برای
درك تاثیر شورش ارمنیها، كافی است نگاهی به نقشه بكنیم. فقط مراكز اصلی
شورش نشان داده شدهاند. دستههای ارمنی در تمام آناتولی شرقی از نقل و
انتقالات ممانعت كرده، ارتباطات را قطع نموده و به دهات پراكنده مسلمانان
حمله میكردند.
فقط مناطقی كه فعالیتهای عمده توسط نفرات زیاد انجام میشد در نقشه نشان داده شده است. در نگاه اول انتخاب بعضی از مناطق شورش عجیب به نظر میرسد، چرا سیواس؟ جای مناسبی برای شورش به نظر نمیرسد زیرا تنها 13 درصد جمعیت سیواس ارمنی بودند، سیواس از جبهه جنگ و حمایت روس ها به دور بود. ولی به جادهها نگاه كنید.
سربازان، تجهیزات و آذوقه برای رسیدن به جنگ با روس ها باید از سیواس عبور
میكردند. سربازانی كه از جبهه عقبنشینی میكردند نیز مجبور به عبور از
سیواس بودند، سیواس مركز سیستم تلگراف بود كه تا منطقه جنگی امتداد پیدا
میكرد. شهر و استان سیواس گذرگاه نقل و انتقالات و ارتباطات بود و هر
گسسستی در سیواس، ضربه ای به تلاشهای جنگی عثمانی بود. مناطق عصیان
ارمنیها در "كیلیكیه" و "اورفا" نیز در مناطقی با اهمیت زیاد استراتژیكی
قرار داشتند، زیرا تونلها تكمیل نشده بودند و وسایل جنگی و سربازان برای
حوادث مهم نظامی در عراق، بایستی از كلیكیه و بعد از طریق اورفا ارسال
میشدند. انگلیسیها به طور جدی به حمله به كلیكیه فكر میكردند تا حمله
به "گَئلیبولو"، و در این صورت بسیار موفقتر می بودند. نیروهای ارمنی در
وان و مناطق مرزی روسیه نیزاز پتانسیل تاثیرات استراتژیك برخوردار بودند.
روسها به غرب ایران حركت كرده بودند و مواضع عثمانی را در شرق تهدید
میكردند و نهایتا میخواستند كه با حمله به عراق به انگلیسیها بپیوندند.
هیچ كس انتظار نداشت كه عثمانیها انگلیسیها را در عراق شكست بدهند.
عثمانیها
برای مقابله با پیشروی روس ها میبایستی به شرق حركت میكردند. رفتن از
آناتولی به ایران، از دو مسیر ممكن بود. از طریق "بایزید" در شمال و یا
"وان" در جنوب. آیا این تصادفی بود كه این دو نقطه از مراكز عصیان ارامنه
بودند؟
تا
زمانی كه امكان تحقیق درباره دستورات ارتش روس به واحدهای ارمنی نباشد، ما
نخواهیم دانست كه چقدر از شورشهای ارمنیها با نقشه قبلی و برای كمك به
روس ها بوده است، انتخاب تصادفی چنین مناطق استراتژیك غیر محتمل به نظر
میرسد. نكته مهم این نیست كه این مناطق چرا انتخاب شده بودند، بلكه خطر
بزرگی بود كه برای نیروهای عثمانی به وجود آورده بودند.
عثمانیها
مجبور بودند كه عصیان را خاموش كنند. آنها هم به دلایل نظامی و هم به این
خاطر كه ارمنیها مسلمانان را قتلعام میكردند، مجبور به اینكار بودند.
نیروهای ارمنی، نیروهای دشمن بودند كه به شكست عثمانیها كمك میكردند.
كمك اصلی آنها به روس ها این بود كه عصیان آنان باعث سرگرم نگهداشتن عده
زیادی از سربازان عثمانی و ممانعت از تلاشهای جنگی عثمانیها بود. ولی از
نقطه نظر انسانیت، بدترین تاثیرعصیان ارمنیها، تلفات غیرنظامی بیگناهی
بود كه به دست شورشیان ارمنی كشته شدند. تلفات ارامنی های بیگناه غیر
نظامی را هم كه بخاطرانتقام كشته شدند نباید فراموش كرد.
این شورشیان ارمنی بودند كه كشتار را شروع كردند و تعداد مسلمانان كشته شده به مراتب بیشتر بود.
چرا
عثمانیها ارمنی ها را اخراج كردند؟ آنها این كار را برای دور كردن جمعیت
غیرنظامی كه قطعا آنچنانكه ثابت شده بود، به دشمن كمك میكردند، انجام
دادند. شاید بسیاری از ارمنیها برعلیه عثمانیها عمل نمیكردند، ولی
چگونه می شد تشخیص داد كه چه كسی میخواست به روس ها، انگلیسیها و
فرانسویها كمك بكند و چه كسی نكند؟ به نظر من در گرماگرم جنگ كه
عثمانیها میخواستند از امپراطوری و مردم خود دفاع كنند، در اخراج
ارمنیها زیاده روی كردند و عده زیادی را هم كه تهدید محسوب نمیشدند
اخراج كردند، ولی نباید فراموش كرد كه عثمانیها برای كاری كه كردند دلایل
خوبی داشتند، و نیز نباید فراموش كرد كه این ارمنیها و روس ها بودند كه
ابتدا مسلمانان را مجبور به ترك خانه هایشان كردند. در این واقعیت كه، در
طول جنگ جهانی اول همانند صد سال قبل از آن، این ترك ها نبودند كه اول به
ارمنی ها حمله كردند، بلكه این ارمنیها بودند كه به ترك ها حمله كردند،
نباید شك كرد.
آذربایجان و ارمنستان
در
پایان جنگ جهانی اول، نوبت مسلمانان آذربایحان بود كه مورد تعرض قرار
بگیرند. ناسیونالیست های ارمنی در اتحاد با بلشویك های باكو، نزدیك به نصف
جمعیت ترك باكو را مجبور به فرار از شهر كردند. تنها در باكو، بین 8 تا 10
هزار مسلمان ، كه تقریبا همهشان ترك بودند، كشته شدند. آندرانیك، رهبر
چریكهای ارمنی، با نابود كردن دهات نخجوان در جنوب آذربایجان، بیش از 60000
)شصت هزار( ترك را آواره كرد. 420 ده نابود شدند. صدها دهكده دیگر خراب
شده و هزاران ترك دیگر در ایالت قارص كشته شدند. دو سوم تركهای ایالت
ایروان از بین رفتند. ترك ها در باكو و جاهای دیگر انتقام گرفتند ولی
متحمل تلفات بیشتر و تبعید شدند. ترك های ایالات قارص، ایروان و آذربایجان
كاملا تحت كنترل روس ها بودند و تقریبا همه آنها غیرمسلح بوده، نه تمایلی
به جنگ داشتند و نه توانایی انجام آنرا داشتند. این ارمنیها بودند كه جنگ
را شروع كردند. ترك ها به آنها تعرض نكردند. این ارمنی ها بودند كه به
ترك ها حمله كردند.
چرا
غرب چشم خود را بر كشتار قره باغ و نسل كشی خوجالی و اشغال 20 درصد از خاك
مسلمانان بسته و حتی كوچكترین اعتراضی به تبدیل مساجد مسلمان در قره باغ
به طویله خوك و گاو نمی كند ؟
ادعاهای ارمنیها
این
عادت مدعیان "نسلكشی" ارمنی است كه واقعیات را به طور گزینشی و خارج از
زمینه تاریخیشان انتخاب كنند. گفته میشود كه حكومت عثمانی ارمنیها را
اخراج كرد و در نتیجه عده زیادی جان خود را از دست دادند. اگرچه راجع به
تعداد كشته شدگان همیشه غلو شده است، و این واقعیت دارد، ولی كدام واقعیات
نادیده گرفته شدهاند؟ این واقعیت كه اكثریت اخراج شدگان زنده ماندند
دلیلی بر نبودن برنامهای برای نسلكشی است.
می
گویند كه در طول سالهای 1890، ده ها هزارارمنی توسط مسلمانان كشته شدند.
این حقیقت دارد. چیزی كه هیچوقت گفته نمیشود این است كه ده ها هزار
مسلمان توسط ارمنیها كشته شدند و كشتار را ارمنیها شروع كردند. كشته شدن
میلیونها مسلمان، واقعیت اصلی جنگ جهانی اول است كه هیچوقت اشارهای به آن
نمیشودو یا چرا به فاجعه جیلولوق و كشتار هزاران مسلمان آذربایجان در خوی
و سلماس و اورمیه . . . كوچكترین توجهی نمی شود !
هر
جنگی كه فقط كشتههای یك طرف شمرده شوند، نسلكشی به نظر می رسد.
ارمنیها در جنگهایی كه خود شروع كردند كشته شدند، این واقعیتی انكار
ناپذیر است كه هرگز مورد اشاره قرار نمیگیرد.
ترك ها به حملات ارمنیها پاسخ دادند. بعضی مواقع آنها زیاده روی
كردند، واكنش آنها بعضی وقتها از روی انتقامگیری بود. اعمال ترك ها و
كردها بعضا اشتباه بود، ولی خونریزی را ترك ها شروع نكردند. آنها آغازگر
جنگهای بین ارمنی ها و ترك ها كه در سالهای 1795 شروع شد نبودند. آنها جنگ
بین ارمنیها و مسلمانان را در جنگ جهانی اول شروع نكردند. در سال 1796،
آیا ترك ها به ارمنیها حمله كردند؟ نه. این شورشیان ارمنی بودند كه با
دشمنان كشور خویش متحد شدند. در سال 1828، ترك ها به ارمنیها حمله
نكردند. این ارمنیها بودند كه خانهها و مزارع ترك ها را تصاحب كردند. در
سال 1878 آیا ترك ها به ارمنیها تعرض كردند؟ نه، ارمنی ها یكبار دیگر به
متجاوزین روس كمك كردند و این ارمنیها بودند كه ترك های ارضروم را سركوب
كردند.
در سالهای 1890 و 1909، آیا اول ترك ها به ارمنیها حمله كردند؟ نه، اول انقلابیون ارمنی به ترك ها حمله كردند.
در
سالهای 1915 این ارمنیها بودند كه وان را تصرف كرده و مسلمانان را قتل
عام كردند. باز این ارمنیها بودند كه به دهات مسلمانان هجوم آورده و آنان
را كشتند. این ارمنیها بودند كه ماموران عثمانی را كشتند، ارتباطات ارتش
عثمانی را نابود كرده و به عنوان جاسوسان و نیروهای پارتیزانی روس ها عمل
كردند. در سال 1919، آیا اول ترك های در باكو به ارامنه حمله كردند؟ نه،
ارمنیها به تركها حمله كردند.
بعضیها
خواهند گفت كه اعمال ارمنیها قابل توجیه بود، زیرا رعایای عثمانیخوب
اداره نمیشدند. این واقعیت دارد كه در بسیاری از دوران تاریخی، شرق
آناتولی عثمانی خوب اداره نمیشد. اما این نیز واقعیت دارد كه شورشهای
ارمنیها موقعی اتفاق افتاد كه قوانین عثمانی به طرز محسوسی در حال بهتر
شدن بود. رفرمهای قرن نوزدهم كه توسط محمود دوم شروع شد و با طی دوران
"تنظیمات" در كمیتههای اتحاد و ترقی به اوج رسیده و كنترل حكومت در شرق را
بالا برده بود. در مواردی مثل شورشزیتون، همین پیشرفت باعث عصیان
ارمنیها شد. زیرا یك حكومت مركزی قوی میتوانست به طور موثری مالیات
جمعآوری كند. در موقع عصیانهای ارمنیها، زندگی در حال بهتر شدن بود،
مناطقی كه در اثر تجاوز روس ها و اخراج مسلمانان آسیب دیدند، از این وضعیت
مستثنی بودند ولی این اعمال روس ها مورد حمایت ناسیونالیست های ارمنی بود،
آنها و رفقای روسشان مقصر بودند.
دلیل
شورش ارمنیها هرچه كه باشد، واكنش عثمانیها و مسلمانان محلی قابل توجیه
بود. افراط مسلمانان به مانند افراط ارمنیها هیچوقت توجیه پذیر نبود، ولی
مخالفت با شورش ارمنی هم از نظر سیاسی و هم از نظر اخلاقی لازم بود.
ارمنیهای شورشی اقلیتی بودند كه برای تسلط بر مسلمانان اكثریت برنامهریزی
كرده بودند. وظیفه حكومت بود كه برعلیه این بیعدالتی مبارزه كند. اقلیت
حق دارد كه در صلح زندگی كند. اقلیت باید در سایه قانون درهمه زمینهها
از حقوق قانونی و مساوی برخوردار باشد. آزادی مذهب باید مطلق بوده و حمایت
شود. همه این حقوق باید برای هر اقلیتی تضمین شوند. اقلیت، اما، هرگز
نباید حق داشته باشد كه براكثریت حكومت كند. اقلیت هرگز نباید حق داشته
باشد كه آزادی و حقوق اكثریت را انكار كند. اقلیت هیچوقت نباید این حق را
داشته باشد كه اكثریت را از وطن اش بیرون كند، و اقلیت هرگز نباید حق داشته
باشد كه با قتل و تبعید اكثریت واقعی به اكثریت تبدیل شود. این دقیقا
چیزی بود كه شورشیان ناسیونالیست ارمنی قصد انجامش را داشتند. مقاومت ترك
ها در مقابل شورشیان ارمنی كار درستی بود. ولی شیوههای آنان همیشه درست
نبود.
در
گرماگرم جنگ اشتباهات و جنایاتی شده است، با این حال مقاومت ترك ها در
مقابل حكومت اقلیت كاملا درست بود. ترك ها حق داشتند از خودشان دفاع كنند.
من
قبلا گفتهام ولی به دوباره گفتن اش میارزد. رفتارعثمانیها در مقابله با
انقلابیون ارمنی منطقی بود. ارمنی ها درست مثل شورشیان دیگر بودند. در
قرن نوزدهم عثمانیها برعلیه مسلمانان شورشی در شرق آناتولی، عربستان،
بوسنی و بر علیه شورشیان مسیحی در كشورهای بالكان جنگ كردند. آنها برای
دفاع از امپراطوری و مردم جنگیده بودند، به همین ترتیب آنان بر علیه
شورشیان ارمنی نیز مبارزه كردند. این وظیفه آنان بود و علی رغم ناكامیهای
زیاد، سعی در انجام وظیفه خودكردند.
آیا
ترك ها و كردها طفلان معصومی بودند كه آزارشان به هیچ كس نمیرسید؟ نه،
آنها حمله كردند و به حملات پاسخ دادند. بعضا آنها از روی تعصب كشتند و
بیگناهان صدمه دیدند. هم بیگناهان ترك و هم بیگناهان ارمنی.
آیا
بعضا ارمنی ها بیشتر از ترك ها ضرر دیدند؟ بله. در قرن جنگ، بعضی مواقع
ترك ها و بعضا ارمنیها چیزهای بیشتری از دست دادند. این رسم جنگ است. به
هرحال بین اعمال آنهایی كه جنگ را شروع كردند و آنهایی كه پاسخ دادند یك
فرق معنوی وجود دارد. هیچكس به خاطر كشتن مردم بیگناه نباید بخشوده شود،
ولی گناه اصلی برگردن آنهایی است كه كشتار را شروع كردند. كشور من آمریكا،
در پاسخ به شرارتهای آدولف هیتلر و نازیها، شرق آلمان را بمباران كرد و در
این میان غیرنظامیها كشته شدند. بعضی از اعمال، مانند بمباران "درسدن"
نابخشودنی هستند، ولی در اینكه مقصر واقعی چه كسی بود، آیا تردیدی وجود
دارد؟ مقصر هیتلر و پیروانش بودند. مقصر آنهایی بودند كه به خاطر رسیدن
به اهدافشان كشتار را شروع كردند. هرگز نباید گفته شود كه ترك ها كاملا
بیتقصیر بودند، ولی مقصرین واقعی آنهایی هستند كه كشتار بیگناهان را شروع
كردند. این موضوع كه جنگ را چه كسی شروع كرد، هم از نظر تاریخی و هم از
نظر اخلاقی مهم است. در طول بیش از صد سال جنگ، ترك ها و ارمنیها همدیگر
را كشتار كردند. این موضوع كه جنگ را چه كسی شروع كرد باید درك شود، زیرا
كار حمله كننده به ندرت توجیه پذیر است ولی دفاع از خود همیشه قابل توجیه
است. اگر آنهایی كه از خود دفاع میكنند، فراتر رفته و انتقامجویی كنند،
كه همیشه در جنگها اتفاق میافتد، باید شناسایی شده و مورد انتقاد قرار
بگیرند، ولی آنهایی بیشتر مقصر هستند كه شرارت را شروع كرده و باعث خونریزی
شدند. آنهایی كه جنگ را شروع كردند، ناسیونالیست های انقلابی و شورشی
ارمنی بودند، رهبران آنها مقصر هستند.
*
پروفسور جاستین مك كارتی Prof. Justin A. McCarthy جمعیت شناس آمریكائی و
استاد تاریخ در دانشگاه لوئیزویل، (لوئیزویل- كنتاكی) است. زمینه های
تخصص وی شامل تاریخ عثمانی و كشورهای بالكان است، و در این زمینه كتاب های
متعددی تالیف كرده است.
پروفسور
مك كارتی در كتاب ها و سخنرانی های خود ادعای نسل كشی ارمنی را به چالش
طلبیده و آثار زیادی نیز در این زمینه تالیف كرده است كه از مهم ترین آنها
می توان به كتاب های زیر اشاره كرد:
Death and Exile: The Ethnic cleansing of Ottoman Muslims, 1821-1922
The Ottoman Peoples and the End of Empire (April 2001)
The Ottoman Turks: An Introductory History to 1923 (March 1997)
The Armenian Rebellion at Van (September 2006)
Muslims and Minorities: The Population of Ottoman Anatolia and the end of Empire (December 1983)
Who Are the Turks? : A Manual for Teachers (January 2003)
The Population of Palestine (1990)
Arab World, Turkey, and the Balkans,1878-1914 (1982)
متن سخنرانی پروفسور جاستین مك كآرتی
(دانشگاه "یئدی تپه" تركیه)
ترجمه: محمود. خ. جوشقون
نگاهی به تاریخ موسیقی در قزاقستان
+0 به یه نقزاقها از ترك تباران آسیای مركزی هستند. از زمان باستان این منطقه تحت تسلط قبایل
دامپرور كوچروی ترك بوده و دامپروری تنها فعالیت اقتصادی ممكن در استپهای این منطقه
بودهاست. قزاقها از مخلوطی از قبایل ترك در اواسط قرن اول میلادی به وجود آمدند و
خاننشینهایی به شیوهی ساكنان دره رود چو تشكیل دادند كه علیرغم وسعت منطقه،
فرهنگ و زبانیكسانی داشتند.
دین باستانی قزاقها تنگریسم Tengrinism یك دین تثلیثی بودهاست. الهه اصلی و بزرگتر
تنگری Tengri الهه آسمان و مظهر جنس نر، الهه ژرسو Jersu الهه زمین و آب و مظهر جنس
ماده و اومای Umai الهه زایندگی و محافظ زنان هنگام زایمان بودهاست. درقرن ۱۰ میلادی
بیشتر ساكنان یكجانشین قزاقستان امروزی مسلمان شدند، البته عناصری از دین باستانی
خود را با اسلام مخلوط كردند.
واقعیتهای تاریخی و جمعیت كشور
+0 به یه نمنبع وبلاگ ایسلا نیوز2
islanews2.blogfa.com
تئوریسینها و طرفداران این گونه حزبها در داخل, بیشتر از باستانگرایان دوران پهلوی هستند كه افكار افراطی خود را با خرج پولهای كلان در قالب روزنامهها, مجلات و كتابهای پر تیراژ و ارزان قیمت انتشار میدهند و در خارج, از طریق كانالهای ماهواره ای تلویزیونهای لوس آنجلسی به تبلیغ نژاد آریایی, آئین زرتشتی و تحقیر دین اسلام و زبان و فرهنگ غیرفارسی ایرانیان بصورت عریان و آشكار میپردازند ! علاوه بر حزب «پانایرانیسم» و بعضی احزاب به ظاهر ملّی, بنیاد افشار و نیشابور با سرمایه های كلان به تبلیغ این نوع طرز تفكر در داخل ایران میپردازند و در پی احیاء افكار نژادپرستانه دوران رضاخانی هستند. اینان, از زبانهای داخل كشور, فارسی را تنها زبانی میدانند كه در ایران میتوان به آن تحصیل كرد و تدریس و تحصیل به زبانهای غیرفارسی ایرانیان را مجاز نمیدانند!
طرفداران این نوع طرز تفكر با استناد به كوچ اقوام آریایی به ایران, تاریخ ایران را به نفع تفكرات خود مصادره كرده و تاریخ بس كهن ایران را تاریخ ۲۵۰۰ ساله مینامند؛ آنها آمدن كوچ نشینهای آریایی به ایران و تشكیل حكومت هخامنشی در ۵۵۰ قبل از میلاد را شروع تاریخ ایران فرض میكنند و حكومتها و تمدنهای درخشان ۴۵۰۰ ساله بومیان ایران پیش از اقوام آریایی را به علت التصاقی زبان بودنشان كه زبان آنها از نظر مورفولوژی (ریشه شناسی) با زبان تركی از یك گروه بوده و با زبان تحلیلی آریائیان كاملاً متفاوت است به بوتة فراموشی سپرده آنرا ما قبل تاریخ مینامند! در حالی كه بنا به تحقیقات مورخین و باستانشناسان معتبر دنیا تاریخ ایران قدمت ۷۰۰۰ ساله دارد.
قبل از كوچ آریائیان به ایران, سكنه بومی ایران كه بنا به نوشته مورخین, آنها نیز حدود پنجهزار تا ده هزار سال قبل از میلاد از آسیای میانه به این سو آمده اند[2][2] حكومتهای مقتدر و تمدنهای درخشانی را بنا نهاده اند كه با گذشت زمان, آثار بیشماری ازاین تمدنها از دل خاك مناطق مختلف ایران بیرون میآید.
ویل دورانت تاریخ نگار مشهور, در مورد تمدنهای پیش آریایی ایران نظری اینچنین دارد:
«از آن زمان كه تاریخ نوشته شده در دست است تاكنون لااقل شش هزار سال میگذرد. در نیمی از این مدت, تا آنجا كه بر ما معلوم است, خاور نزدیك مركز امور و مسائل بشری بوده است. . . . براین صحنه, كه تجدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگهای مختلف وجود داشته, كشاورزی و بارزگانی, اهلی كردن حیوانات و ساختن ارابه, سكّه زدن و سند نوشتن, پیشه ها و صنایع, قانونگذاری و حكمرانی, ریاضیّات و پزشكی, استعمال مسهل و زهكشی زمین, هندسه و نجوم, تقویم و ساعت و منطقالبروج, الفبا و خط نویسی, كاغذ و مركّب, كتاب و كتابخانه و مدرسه, ادبیات و موسیقی, نرد و شطرنج, مالیات بر درآمد, استفاده از دایه, شرابخواری و چیزهای فراوان دیگری برای نخستین بار پیدا شده و رشد كرده, فرهنگ اروپایی و آمریكایی ما در طی قرون از راه جزیره كرت و یونان و روم از فرهنگ همین خاور نزدیك گرفته شده است. «آریائیان» خود واضع و مبدع تمدن نبوده, بلكه آن را از بابل و مصر به عاریت گرفتهاند. یونانیان نیز سازنده كاخ تمدّن به شمار نمیروند, زیرا آنچه از دیگران گرفتهاند به مراتب بیش از آن است كه از خود به جای گذاشتهاند.»[3][3]
سومریان, ایلامیان, لولوبیها, كوتیها, اورارتوها و مانناها قبل از تشكیل حكومت هخامنشی, به مدت حدود ۴۵۰۰ سال در ایران حكم میراندند و با بابلیان و آشوریان سامی زبان همسایه بودند. زبان همة اینها التصاقی بود و این زبانها هیچگونه قرابت و نزدیكی با زبان آریائیانی كه بعداً به این سرزمین سرازیر شدند نداشتند, ولی از نظر ساختاری با زبانی كه بعداً و از قرن ششم میلادی تركی نامیده شد هم ریشه بودند.
این واقعیت, نظر مورخین و زبانشناسان مشهور دنیا چون ویل دورانت, دیاكونوف, ژ. اوپر, فریتز هومل, اقرار علیف, توفیق حاجییف و بسیاری دیگر از محققین و دانشمندان, در مورد زبانهای غیر آریایی و قدیمی ایرانیان است.
سومریان از بینان گذاران اوّلین تمدن انسانی هستند كه نخستین خط غیر تصویری ابداعی بشر را بعد از خط نیمه تصویری هیروگلیف به جهانیان عرضه كردند كه بعداً به نام خط میخی مشهور شد و اغلب خطهای بعدی جهان اقتباس از این خط است.
سومریان اولین بار سال را به ۱۲ ماه, ماه را به ۳۰ روز, روز را به ۲۴ ساعت و ساعت را به۶۰ دقیقه تقسیم كردند[4][4] و اولین رمان نوشته شده دست بشر به وسیله سومریان به نام «قیلقمیش» (گیلگمیش) به جهانیان عرضه شده كه به زبانهای مختلف دنیا از جمله فارسی ترجمه شده است.[5][5] تقسیم دایره به ۳۶۰ درجه نیز ابتكار سومریان بوده است.[6][6]
سومریان اولین انسانهایی هستند كه قانون بشر را نوشتند و «قانون حمورابی» بابلیان اقتباس از قانون سومریان میباشد. پروفسور محمدتقی زهتابی در كتاب «ایران توركلرینین اسكی تاریخی» به نقل از علی پاشا صالح در این مورد مینویسد: «حمورابینین قانونلار مجموعهسی, سومئرلرین ویران اوْلماسیندان سونرا قدیم سومئر قانونلاری و عادت- عنعنه لری اوزوندن یازیلمیشدیر. او قانونلارین اكثر مضمونو او قانونلار مجموعه سیندن اقتباس ائدیلمیشدیركی, «اور» شاهی«دونگیDungi» یازمیشایدی. «نیسباNisba » و «هانیHani » مجموعه لریندن باشقا, «ایسئن» سولاله سی شاهلاری دا قانون مجموعه سی یاراتمیشلار.»[7][7]ترجمه: (مجموعه قوانین حمورابی, بعد از پاشیده شدن حكومت سومریان, از روی قوانین, عادات و رسوم سومریان نوشته شده است. اكثر مضامین حمورابی, اقتباس از قوانینی است كه توسط ««دونگی Dungi» پادشاه «اور»نوشته شده است. علاوه بر مجموعه های «نیسباNisba » و «هانیHani », پادشاهان سلسه های «ایسن» نیز مجموعهای از قوانین ترتیب داده بودند.)
ایلامیان نیز ادامه دهندگان تمدن و حاكمیت سومریان بودند و زبان التصاقی داشتند. سومریان از ۷۰۰۰ سال پیش در ایران میزیستند. به علت همریشه بودن زبان سومری و ایلامی با زبان تركی, هنوز كلمات مشترك زیادی بین سومری و ایلامی ۴۰۰۰-۷۰۰۰ سال پیش و تركی امروز, مثل: آتا (پدر), گون (آفتاب), آت (اسب), سو (آب), خان (خان), اوش- اوچ (سه), زیبین- چیبین (مگس) «این كلمه در اردبیل و مغان به وفور مورد استفاده قرار میگیرد, قو (صدا), «قو وورورسان قولاق توتولور» اردبیل مغان», اود (آتش), اودون (هیزم), تابان- دابان (پاشنه), تامقا- دامغا (علامت- نشان) و . . . وجود دارد.[8][8]
«ژ. اوپر (۱۸۲۵-۱۹۰۵ م.) نخستین دانشمندی بود كه موضوع قرابت بین زبانهای خانواده اورال- آلتایی و سومری را پیش كشید. بعد از او, فریتز هومل [Fr.Hommel](۱۸۵۴-۱۹۳۶) سومرشناس آلمانی, ابتدا زبان سومری را از زبانهای آلتایی شمرد و در ۱۸۸۴ م. پیشتر رفته, با برابر نهادن واژه های سومری و تركی و توضیح در حدود ۳۵۰ واژه سومری به كمك واژههای زبان تركی, بر ارتباط زبان سومری و زبانهای تركی تأكید كرد و حتی از خودش یك جمله تركی ساخت كه به ادعایش سومری بوده است. وی از مطالعات خود به این نتیجه رسید كه «شاخه ای از اجداد باستانی اقوام ترك حدود سالهای ۵۰۰۰ ق. م از وطن خود واقع در آسیای مركزی حركت كرده, به آسیای مقدم آمده سومرها را پدید آورده اند. آثار بازمانده از زبان سومری نشان میدهند كه زبان تركی در آن اعصار چگونه بوده است.»[9][9]
دفینه ها و كتیبه های برآمده از دل خاك استانهای مختلف كشور از جمله گؤی مسجد (مسجد كبود) تبریز, قالایچی بوكان, آغ ائولر هشتپر, قلعه آژدهاك هشترود, عجبشیر تبریز, قیطریه تهران و . . نیز روزبروز بر تمدن پیشرفته التصاقی زبانان ساكن این سرزمین كه در حقیقت نیاكان قدیمی تركان امروز ایران بشمار میروند گواهی میدهد.[10][10]
آثار به دست آمده از تپه ازبكی (اؤزبك تپه سی) در روستای «مارال تپه» ساوجبلاغ كرج به ۹۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش مربوط است و اولین خشت ساخت دست بشر از این مجموعه را آقای محمد خاتمی رئیس جمهور, در مراسم افتتاح كنفرانس گفتگوی تمدنها به آقای كوفی عنان دبیر كل سازمان ملل متحد اهداء كردند.[11][11] و پیدا شدن سفالهای آلویی از این مكان كه به هیچ وجه در آثار تمدن پارسی- آریایی ایران جایی ندارد و بنا به گفته ولی اله دهقان باستانشناس مسئول حفاری این بخش, این تمدن مربوط به مردم آسیای مركزی است,[12][12] نشان از مهاجرت اقوام آسیای میانه یا تركانی دارد كه در سالهای بین ۴۰۰۰-۷۰۰۰ قبل از میلاد, به این منطقه صورت گرفته است. یعنی آمدن نسل اولیه و قدیمی تركان به ایران و آذربایجان ۳۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال, قبل از كوچ اولین دسته از اقوام آریایی به ایران بوده است. [13][13]
ز- یامپولسكی هم بر بومی بودن اقوام ترك زبان در آذربایجان تأكید دارد و با ارائه اسناد و مدارك, حضور طوائف ترك را در سدة ۱۴ قبل از میلاد در اطراف ارومیه اثبات مینماید:
« . . . به نوشته او [ز. یامپولسكی], آنها را [تركان را] در منابع آشوری توروك نامیده اند. در سنگ نوشته های میخی اورارتویی هم سخن از ایالتی در اراضی آذربایجان رفته است كه قومی به نام توریخی, در اوایل هزارة اوّل ق. م, در آنها زندگی كردهاند. همین مؤلف بر اساس منابع یونانی, سخن از مسكون بودن آذربایجان در سدة ۵ ق. م. با ایركیها, رانده است. وی از طریق تحلیل فقه اللغه ای به این نتیجه رسیده است كه منظور از توركها و توریخیها و ایركیها همانا تركان هستند. یامپولسكی در مورد دیگر نیز با استناد به پومپونیوس (Pumponius) جغرافیدان و تاریخ نگار نیمة اول سدة اول میلادی كه در اثر خود مطالبی در پیرامون پدیده های جغرافیایی و طوایف ساكن آتروپاتن و آلبانی ضبظ كرده است. مینویسد كه تركان در اوایل سده ۱ م. و حتی پیش از آن در چراگاه های شروان و دشت میل زندگی میكرده اند. (تاریخ زبان ادبی آذربایجان ص ۲۶) او از آگاهیهایی كه به دست آورده به قول خودش به این گمان رسیده است كه زبان تركی در اراضی آذربایجان در دوران پیش از میلاد پدیدار شده است».[14][14]
ویل دورانت نیز در مورد زبان سومریها میگوید:
«. . . . [سومریان] شاید از آسیای میانه یا قفقاز یا ارمنیّه برخاسته به جنوب بینالنهرین, همراه دو نهر دجله و فرات پیش آمدهاند؛ چنین است اسنادی كه از قدیمترین فرهنگ آنان در كشور دیده میشود . . . نیز ممكن است از این حدّ هم دورتر برویم و بگوئیم كه سومریان اصل مغولی داشتهاند, چه در زبان ایشان بسیار لغات است كه به كلمات مغولی شباهت دارد...»[15][15].
حسن پیرنیا مورخ ایرانی هم در مورد اورال- آلتایی بودن زبان سومریها نظری این چنین دارد: «زبان سومریها به زبانهای تورانی آلتایی و یا اورال و آلتایی نزدیك است».[16][16]
علاوه بر بومیان التصاقی زبانی كه از هزاران سال پیش از میلاد در آذربایجان ساكن بودهاند دستههای بعدی مهاجرت تركان به آذربایجان در قرن هفتم قبل از میلاد, به قولی با مهاجرت سكاها «اسكیتها» صورت میگیرد, بنا به نوشته هرودوت تاریخ نگار یونانی, تركان از قرن ششم و هفتم قبل از میلاد از شرق به طرف غرب مهاجرت كرده و به سكاهای غرب پیوستند و طبقة حاكم آنها را تشكیل دادند و افراسیاب هم خاقان آنها بوده است.[17][17]
مهاجرت بعدی در قرنهای چهارم و پنجم میلادی با آمدن تركهای هون صورت گرفته است, در منابع ارمنی از هونهای سفید به نام خیلندورك یا خیلنتورك یاد شده[18][18] و شهر بلاساغون در مغان جنوبی مركز آنها بوده است. بلاساغون نام یكی از شهرهای تركستان شرقی نیز هست.[19][19]
آغاچریها كه از اقوام ترك خزر محسوب میشوند در سال ۴۶۰ میلادی به جنوب قفقاز آمدند و در سال ۴۸۸ با ساسانیان به نبرد برخاستند. بطور كلی تا پایان سلطنت قباد, گرجستان و منطقة شمال آذربایجان در دست تركان خزر و اقوام نزدیك آنها بود, از اینجهت به این مناطق كشور خزرها نیز گفتهاند؛[20][20] نام دریای خزر نیز از نام این قوم گرفته شده است.
در زمان انوشیروان نیز ده هزار خانوار از تركان, از بقایای ارتش ایستمیخان كه در نبرد با ساسانیان شكست خورده بودند به سرزمینهای داخلی تر ایران كوچانده شدند و در مقابل تعداد زیادی از پارس زبانان را در داخل آذربایجان سكنی دادند.
ابن فقیه در این مورد مینویسد: «انوشیروان گروهی از سیابجة پهلوان و دلاور خویش را در قلعههای كلاب و شاهبوش كه در سرزمین سیسجان واقع در آن سوی ارس بنا كرده بود, مستقر كرد».[21][21] نویسندگان تاریخ آذربایجان دربارة همین اقوام نوشتهاند: « ساسانیان برای نگهداشتن آلبانی در سیطرة خود و پدید آوردن تكیه گاه برای خود در آنجا مردم پارسی زبان را به آلبانی میكوچاندند. آنان همین اهالی را كه بعدها تات نامیده شدند, در بخشهای كه دارای ارزش نظامی بودند, مستقر میكردند. تاتها بیشتر در اراض آبشرون, شماخی, دوهچی, قوبای فعلی و بخشهای دیگر مسكن میگزیدند.
بقایای آنها هنوز هم در این اراضی زندگی میكنند»[22][22].
ابن اثیر در مورد استقرار اقوام پارسی زبان فوق در آذربایجان مینویسد:
«بخشی از ارمنستان و آذربایجان ازآنِ رومیان و بخشی ازآنِ خزران بود. قباد برگرد بخشهایی ازآن كه به ایران میپیوست بارویی بساخت. چون قباد مُرد و پسرش انوشیروان پادشاه شد و كارش بالا گرفت و نیرو یافت بر بُرجان و فرغانه تاخت و بازگشت و شهرهای شابران و مسقط و دروازهی دروازهها (بابالابواب) را بساخت. آن را از این رو بهنام دروازهدروازهها نامگذاری كردند كه بر راهی كوهستانی ساخته شده بود و دورازههایی داشت و بر هر دروازه, كاخی استوار از سنگ دیده میشد. وی در این شهر, مردمانی بهنام سیاسیجین را ماندگار ساخت».[23][23]
زكی ولیدطوغان موضوع كوچاندن گروههای پارسیزبان را به قفقاز جنوبی از دیدگاه دیگری نگریسته, در این باره نوشته است:« انوشیروان كه سراسر آذربایجان و قفقاز جنوبی را از دست تركها گرفته و حدود آذربایجان را تا دربند گسترش داده بود, برای آنكه تركان را در این سرزمین به حالت اقلیت در آورد, سیاست اسكان پارسیان در این سرزمین را تعقیب كرد و یك جامعه پارسی به نام سیاسیجه را در اینجا و جماعتی از سغدیها را در حوالی تفلیس مسكن داد و تركان ساكن این سرزمین و قبایل ترك را كه در زمان سلطنت خود او به این سرزمین آمده و بهدست ساسانیان افتاده بودند به سرزمینهای داخلیتر ایران انتقال داد.»[24][24]
طبری از حملات مختلف اواخر سلطنت هرمزد ساسانی و مخصوصاً تركان چنین سخن میگوید:
«هشام محمد گوید كه تركان به هرمزد بیرون آمدند؛ و دیگری گوید كه شابه, پادشاه بزرگ ترك در سال یازدهم پادشاهی هرمزد با سیصدهزار مرد جنگی روی بر او نهاد و تا بادغیس و هری براند.
قیصر روم نیز با هشتاد هزار مرد جنگی روی به بیابان سوریه نهاد تا با هرمزد بجنگد, پادشاه خزر نیز با گروه انبوهی روی به دربند آورد. . . گویند. . . شابه پادشاه ترك پیش هرمزد و بزرگان ایران [سفیر] فرستاد و ایشان را از آمدن خود و سپاهیانش بیاگاهانید و گفت: پلهایی را كه بر روی جویهای آبها است مرمت كنید تا از روی آن پای بر مملكت شما نهم؛ بر هر آبی كه پل ندارد, پل ببندید و بر هر جوی و آبی كه در مملكت شما برسر راه من به روم خواهد بود نیز چنین كنید؛ زیرا من برآنم كه از مملكت شما به رُوم رَوم. هرمزد از شنیدن این اخبار بیمناك شد و در آن باره مشورت خواست. همگان را رأی بر آن شد كه روی بر پادشاه ترك نهند. هرمزد مردی را از ری بهنام بهرام. . . معروف به چوبین, با دوازده هزارتن بهسوی او فرستاد. . .».[25][25]
بهرام چوبین بعدها خود بر علیه هرمزد چهارم شورید.
« . . . در جریان این قیام جناحی از اشراف هرمزد را از تخت زیر كشید و پسرش خسرو پرویز را به جای او بر تخت نشاند, امّا قیام بهرام چوبین ادامه یافت و كار او چندان بالا گرفت كه خسرو پرویز به امپراتور بیزانس پناهنده شد. بنابه شواهد موجود, در جریان این قیام در حالی كه بیزانس از خسروپرویز پشتیبانی مینمود, تركان از بهرام چوبین جانبداری میكردند. . . در آرتش بهرام سربازان ترك حضور داشتند.»[26][26]
كولسنیكف از منابع موجود در آورده است كه« سهتن از بزرگان تركان و گویا هر یك با افراد و [لشكریان] خود در سپاه او بودند.»[27][27]
« خسرو پرویز بعد از استقرار بر تخت سطلنت, سنباطگراتونی ارمنی, مرزبان گرگان را مأمور فرونشاندن آشوبهایی كه شاهزادگان هیاطله در مرزهای شمال شرقی كشور بر انگیخته بودند, كرد. شاهزادگان مزبور هم برای مقابله با نیروی تحت فرمان سنباط دست یاری به سوی تركان دراز كردند و خاقان ترك قشونی تحت فرمان جمبوه(جمبو) به سوی ایران گسیل داشت. سپاهیان ترك بهیاری هیاطله [كه آنها نیز منسوب به اقوام ترك بودند] آرتش ایران را شكست دادند و سنباط را وادار به فرار كردند و بدون برخورد با مانعی عمده تا حدود ری و اصفهان در داخل ایران پیش آمدند. . .»[28][28]
ابن مسكویه در سال ۳۷۰ هـ در تجارب الامم خود« بخشی از زندگینامه و كشور داری انوشیروان» را آورده است كه از فحوای كلام چنان مینماید كه نویسنده اصلی آن شخص انوشیروان بوده است.
همین بخش ابتدا به همت رحیم زاده صفوی از تجارب الامم استخراج و به زبان فارسی ترجمه گردیده و تحت عنوان« یادداشتهای خسرو اول انوشیروان» در سال ۱۳۱۰ شمسی انتشار یافته است. بار دیگر این بخش توسط ابوالقاسم امامی از تجارب الامم تحت عنوان «آزمونهای تاریخ» ترجمه شده و محمد جواد مشكور نیز بخش مذبور را تحت عنوان «بخشی از كشور داری انوشیروان» در تاریخ سیاسی ساسانیان خود, از روی نسخة منتشر نشده« آزمونهای تاریخ» عیناً نقل كرده است. در این یادداشت نشان داده میشود پنجاههزار نفر از تركان به وسیلة انوشیروان در مناطق مختلف آذربایجان سكونت داده شدهاند.
این تركان, علاوه بر تركان قبلاً ساكن شده در آذربایجان و علاوه بر بومیان التصاقی زبانی هستند كه از هزاران سال پیش در آذربایجان و نقاط دیگر زندگی میكردهاند ولی از زمان هخامنشیان و تا اواسط دوره ساسانی, زبان آنها تحت تأثیر زبان حاكم پارسیان حضور قوی و آشكار در جامعه آنروز ایران نداشته است.
اینك مطالبی از كتاب« تجارب الامم» ابن مسكویه با ترجمه ابوالقاسم امامی:
«تركان خزر كه در شمال باشند, از تنگدستی كه بدانان روی آورده بود, برای ما [انوشیروان] نامه نوشتند و گفتند كه اگر به آنان چیزی ندهیم, ناگزیر باما در جنگ در آیند و از ما چند چیز خواستند:
یكی این كه آنان را از سپاهیان خویش كنیم و برای آنان وظیفهای مقرر داریم كه بدان زندگی كنند؛ دیگر اینكه در خاك گنجه و بلنجر و آن سامان زمینهایی به ایشان دهیم كه از آن روزی خورند. پس چنان دیدم كه از آن راه تا دربند چول گذر كنم . . . پس راه همدان و آذربایجان را پیش گرفتم و چون به چول و شهر فیروز خسرو رسیدم آن شهرهای كهن و آن مرز و بوم را ترمیم كردم و فرمودم تا دژهای دیگر بسازند. چون خاقان خزر از ورود ما بدانجا آگاه شد, بیمناك شد كه مبادا با وی بجنگیم. پس نوشت كه از هنگامی كه شهریاری به من رسید , دوست میدارد كه با من از در آشتی در آید. یكی از سرداران وی چون حال وی چنین دید او را فرو گذاشت و با دوهزار تن از یاران خود نزد ما آمد. ما او را پذیرفتیم و باسوارانی كه در آن ناحیه داشتیم جای دادیم و برای او و یارانش روزی نهادیم و فرمودیم تا برایش دژی در آنجا بسازند . . . در سی و هفتمین سال شهریاری ما [( یعنی سال ۵۶۸ م. )] و چهار رده از تركان خزر كه هر كدام را شاهی بود, به من نامه نوشتند . . . سخن گفتند از ما خواستند كه روا داریم تا با یاران خود . . . به نزد ما آیند و از ما فرمان برند . . . پس در پذیرفتن آنها چند سود یافتیم: یكی شكیبایی و دلیریشان , دیگر اینكه بیم داشتم بر انگیزهی نیاز به سوی قیصر و پادشاهان دیگر روند و آنان بدیشان بر ما نیرومند گردند. . . بدیشان نوشتم, هر كه را كه به فرمان ما گردن نهد بپذیریم و آن چه داریم از كسی دریغ نكنیم و به مرزبان دربند در نامهای فرمودم تا آنان را پیاپی به كشور اندرون كند. آنگاه بمن نوشت كه از تركان پنجاههزارتن با زنان و فرزندان و بستگان,و از سرانشان سههزار تن از زنان و فرزندان و بستگان خود به نزد او آمدند. . . پس راهی آذربادگان شدم و چون در آنجا فرود آمدم بدیشان بار دادم. در آن هنگام ارمغانهای شگفتی از قیصر به من رسید و فرستادهی خاقان بزرگ, فرستادهی خداوند خوارزم, فرستادهی شاه هند. . . و بسیاری فرستادگان دیگر و بیستونه شاه در آن روز به نزد ما آمدند. و چون به آن پنجاههزارتن از تركان رسیدم فرمودم تا به صف شوند و بر اسب نشستم تا از آنان سان بینم؛ در آن روز, یاران من, و آنان كه تازه به من پیوسته و به فرمان و بندگی من درآمده بودند, چندان بودند كه در دشتی به درازایده فرسنگ نمیگنجیدند. پس خدای را سپاس بسیار گفتم و فرمودم تا آن تركان و خانوادههایشان به هفت دسته شوند و به هر كدام یكی را مهتر گردانیدم و زمینهایی بدیشان اقطاع كردم. . . برخیشان را با یكی از سرداران خویش در برجان و برخی را با سرداری در اران, و برخیشان را در آذربایجان جای دادم و ایشان را در مرزهایی كه بدان نیاز بود, بهر كردم و به مرزبان سپردم. و تا كنون هر فرمانی كه بدیشان دهیم و به شهر و مرزی فرستیم با پاكدلی بكوشند و مارا شاد كنند.»[29][29]
در دوران استیلای گوك تركهای غربی بر سرزمین خزران و اتحادیه سیاسیشان, آنها ضمن فرمانبرداری از خاقان گؤك ترك از نوعی خودمختاری داخلی برخوردار بودهاند و به همراه گؤگ تركها و یا بدون آن به قفقاز جنوبی حمله میكردهاند. به نوشته عنایت اله رضا: «در روزگار خسرو یكم انوشیروان و نیز هنگام فرمانروایی هرمز چهارم, خسرو دوم و كواذ دوم (شیرویه) تا پایان شاهنشاهی ساسانی, خزران دوش به دوش تركان و رومیان با سپاه ساسانی پیكار كردند.»[30][30]و بارها به قفقاز جنوبی هجوم آوردند. در جریان یكی از حملات, دامنة تاخت و تاز خزران از آذربایجان گذشته, تا همدان و دینور و موصل نیز كشانده شد».[31][31]
از معنا و مفهوم جملات فوق بر میآید كه تركان قبل از اسلام و قبل از استقرار امپراتوری سلجوقیان در ایران, آذربایجان و آسیای صغیر (تركیه امروزی), در مناطق آذربایجان حضور قوی داشتند و ادعای ناسیونالیستهای افراطی مبنی بر اینكه مردم آذربایجان بعد از حكومت سلجوقیان ترك زبان شدهاند ادعای واهی است؛ چنانچه از متن بالا هم مشاهده میشود تركان در دورة ساسانیان با حكومت ساسانیان به نبرد پرداخته و حاكمیت خود را تا همدان و دینور و موصل (در عراق امروزی) هم توسعه دادهاند!
ابراهیم باستان پاریزی دربارة حضور تركان از دوران پیش از اسلام و بعد, در ایران مینویسد:
«نباید فراموش كرد كه از ۱۳۰۰ سال ایران بعد از اسلام تا مشروطه, شاید بیش از ۲۰۰ سال نباشد كه فارسی خالص, زبان خصوصی درباریان و اهل دیوان بوده باشد.
دو- سه قرن اوّل اسلامی كه همه عربی گو و عربی شناس شده بودند. بعد از غزنویان لابد میبایست نوعی حرف زد كه البتكینها و سبكتكین و آیتكینها و ایناخها بفهمند, بگذریم از اینكه پیش از اسلام هم, بهرام گور, «اندر حربگاه (میدان جنگ) تركی گفتی»[32][32] لابد برای اینكه سپاهیانش بیشتر از تركان بودهاند. همان كه در كتب قدیم ما نوشته بودهاند كه جاماسب تركانه صحبت میكرده است. شاید مقصودشان این بوده كه او نیز به زبان تركی, مثل بهرام گور آشنا بوده است. همچنان كه آنجا كه گیو با افراسیاب صحبت میكرد كلامشان بر تركی بود. گیو در جستجوی كیخسرو به توران زمین رفت و
همی تاخت تا مرز توران رسید هـر آنكس كه در راه تنها بدید
زبــان را به تركــی بیاراســـتی زكیخسرو از وی نشان خواستی
در دورة سلجوقی كه وضع كاملاً روشن است. . . »[33][33]
«. . . . تاریخ هم به اسارت قباد و گروگان ماندن وی در میان پادشاه تركان سفید (هیاطله) و نیز ازدواج قباد با دختر شاه هیاطله (شهنواز) و سپس ازدواج پسرش انوشیروان با دختر خاقان ترك «گؤی ترك» (ترك آسمانی) شهادت میدهد.»[34][34]
در كتاب تاریخی «كتاب التیجان» هم كه به دست تاریخ نویس عرب «ابو محمدعبدالملك ابن هشام» نوشته شده و خود وی در تاریخ ۸۲۹- ۸۲۸ میلادی (۲۰۸-۲۰۹ هـ ) در گذشته است در مورد مذاكرات معاویه اوّل خلیفه پنجم با عبیدابن شرویه (سالهای ۶۶۱-۶۶۸ میلادی) آمده است:
عبید ابن شرویه در مورد حمله شمر بن القطاف به آذربایجان در زمان «رایش» پادشاه یمن در حضور وی (معاویه) صحبت میكرد؛ او اظهار میداشت كه آنچه در حملة ابنالقطاف اتفاق افتاده به دستور او بر روی دو سنگ نوشته شده كه این سنگها اكنون نیز در آذربایجان نگهداری میشوند, وقتی صحبتهای عبید باینجا میرسد, معاویه سخن عبید را قطع كرده میپرسد:
عبید, ترا خدا نظر و خاطرات خود را در مورد آذربایجان برایم بگو.
عبیدابن شرویه چنین جواب میدهد: «آنجا سرزمین تركان است, آنها در آنجا متمركز شده و اجتماع بزرگ و متشكلی را فراهم آوردهاند.»[35][35]
«در جریان گفتگوی عبید با معاویه دوبار از آذربایجان سخن به میان آمده است. بار اوّل از حملة حارث رایش, پدر ابرهة معروف, كه به روایتی در سال تولد حضرت محمد (ص) بافیل به مكّه حمله كرد- به آذربایجان سخن رفته است. به روایت عبید, رایش با صد هزار قشون از یمن به راه افتاد و از طریق جزیرهالعرب و عراق به كوهستان موصل فرود آمد و در آن جا شمربن القطاف. . . را همراه با صد هزار لشكر روانة آذربایجان كرد.» «شمر وارد آذربایجان شد جنگجویان آنها را كشت و كودكان را اسیر گرفت. پس باز آمد و روی دو پاره سنگ موضوع آمدنش را نگاشت. آن دو سنگ هم امروز [در اواسط سدة یك هجری] بر دیوار آذربایجان باقی است.
معاویه گفت: خدا ترا خیر دهاد, از حال آذربایجان بگو؟
عبید گفت: آذربایجان از سرزمینهای ترك است و تركان در آن گرد آمدهاند . . . »[36][36]
این خبر را طبری [و به نقل از او بلعمی] و حمزه اصفهانی و ابناثیر و . . . هم با تغییرات اندك نقل و همه به جنگ رایش در آذربایجان اشاره كردهاند. از میان آنها تنها به نقل خبر مزبور از تاریخ طبری بسنده میشود:
«و به یَمن اندر مَلِكی بود, او را رایش خواندندی, از فرزندان یعرب بن قحطان, نامش حارث بن ابی شداد بود. و او را رایش از بهر آن خواندندی كه بسیار غنیمتها بیاورد و جنگها كرد و دشمنان را بشكست. و مَلِكی بود بزرگوار و از ملوك یمن كس نبود ازو بزرگتر و پادشاهی او تا زمین هندوستان برسید و با ایشان جنگ و كشتن كرد و خواستها و بردگان از زمین هندوستان بیاورد. و باز از یمن به كوه طی بیرون آمد و به عراق آمد. به ناحیت انبار و موصل و بدان حدها برگشت و به آذربایگان شد. و این زمینها همه به دست تركان اندر بود, همه از ایشان بستد و ایشان را مقهور كرد, زمین از ایشان پاك كرده و به زمین آذربادگان اندر دو سنگ است بزرگ معروف. نام خویش و آمدن و رفتن و مقدار سپاه خویش و ظفرها كه وی, بدان سنگ بنوشت به كنده. و تا امروز مردمان آن همی خوانند و بزرگی او همی دانند. و این ملك با این همه پادشاهی و بزرگی, فرمان بردار ملك منوچهر [كیانی] بود. و از پس او پسرش به ملك اندر نشست و نام او ابرهه بود . . . »[37][37] .
«از آنجایی كه ابرهه در حدود سالهای ۵۳۳-۳۴ م. به پادشاهی یمن رسیده» میتوان حدس زد كه حمله حارث رایش به آذربایجان در حدود ربع اوّل سدة ۶ م. [حدود ۵۰۰-۵۲۵ م] صورت گرفته است.[38][38]
بار دوم, عبید از حمله تبع الرائد بن تبع الاقران بن شمر یرعش- كه او را تبع اكبر و یا رائد خوانند و از امرای یمن بوده- به آذربایجان سخن گفته است:
«معاویه گفت: یا عبید سخنت را دنبال كن
گفت: تبع الرائد . . . جنگ را به تأخیر افكند پس تركان و خزران پیمانشكنی كردند. چون این خبر به گوش وی رسید. به سوی آنها كس فرستاد و آنها سركشی كردند و دیگر پیشكش و تحفه برای او نفرستادند و فرستادگان و پیامگزاران او را كشتند. او از راه كوهستان طی, از همان سمت كه رایش به سوی آنها رفته بود, راه افتاد, تا از انبار سر در آورد, پس به پای خود سوی آنها رفت. در حدود آذربایجان و موصل به آنها كه گرد آمده بودند, برخورد. آنان هنگامیكه درفشهای او را دیدند, دل بر جنگ نهادند. جنگ تا چند روز ادامه یافت و سرانجام رائد تركان را شكست داد و لشكریان را كشت و كودكان را اسیر گرفت و آنگاه به ویران كردن شهرهای آنان پرداخت. و پس از نابود كردن و خوار ساختن آنها به كشور باز گشت.
معاویه گفت: ترك و آذربایجان كدام است؟
عبید گفت: یا امیرالمومنین, این دو سرزمین آنان است. . .
معاویه گفت: ای عبید, از كجا این را دانستی, حال آنكه آنها در آن جا جنگ میكردند؟
عبید گفت: این موضوع برای من حائز اهمیت بود. لذا یكی از عجمان كه به سوی ما آمده بود, از این حال پرسیدم؛ همچنین در آن حدود به غزو رفتم و جنگ كردم. . . »[39][39]
آنچه از كتاب التیجان و دیگر منابع در ارتباط با حضور و سكونت تركان در موصل (شمال كشور عراق امروزی) و آذربایجان سخن رفته نشان میدهد كه تركان در این سالها (۵۰۰-۵۲۵ م) ساكنین اصلی و اكثریت این مناطق به حساب میآمدهاند. یقیناً حضور, سكونت و به اكثریت رسیدن آنها در موصل و آذربایجان نیز چیزی نیست كه در مدت كوتاه صورت گیرد, لذا آنها از قرنها پیش از آن, و همانطوریكه از نوشتهها و اسناد مورخین پیداست از قبل از میلاد, حضور قوی در آذربایجان داشتهاند.
كسروی نیز اذعان میدارد قبل از كوچ ایران (ایرها= مادها, پارسها) از سرزمین یخبندان شمالی به سرزمین ایران كنونی, مردمان بومی در آذربایجان زندگی میكردند: «. . . آری ما این را نیز میدانیم كه پیش از ایران [ایرها] بومیان دیگری در آذربایجان مینشستهاند و ایران چون به آنجا درآمده و بر بومیان چیره شدند دو تیره بهم در آمیختهاند. ولی این در همه جا بوده است. و ما در پی آن نیستیم كه بگوئیم مردم آذربایجان یا مردم ایران تنها از ریشه ایر بودهاند و هیچ آمیختگی با دیگران نمیداشتهاند.»[40][40]
كسروی در عین حالیكه مستحیل شدن بومیان التصاقی زبان آذربایجان را در داخل مهاجرین تحلیلی زبان «ایر» طبیعی میداند و تركیب جدید را نه به نام مردم بومی منطقه, بلكه به نام آریائیان مهاجر به حساب میآورد, لاكن مهاجرین بعدی آذربایجان را و به تعبیر خود او مهاجرین تركی كه «در دوران غزنوی, سلجوقی و. . . با انبوه فراوان به آذربایجان در آمده» و اكثریت جمعیت آذربایجان را تشكیل داده و زبان تركی هم, زبان اكثریت و غالب آنان شده است, راجزء «آذری»های خود ساخته میشمارد !
حال اگر اصل را بر جمعیت غالب بگذاریم و بر فرضیههای كسروی هم استناد كنیم, بعد از مهاجرت ایرها (مادها و پارسها) به ایران و آذربایجان, جمعیت چیره و غالب در آذربایجان ایرها و بقول كسروی آذریها بودهاند؛ در دوران بعد هم مهاجرت دیگری به منطقه صورت گرفته و تركان جمعیت غالب و چیره در آذربایجان شدهاند و زبان غالب هم زبان تركی شده است, و اگر مردمی با نام آذری هم در منطقه بوده است در میان جمعیت انبوه تركان آذربایجان مستحیل شده از بین رفته است, پس طبیعی است كه آذربایجان نیز با نام و با تركیب جمعیت جدید و با زبان غالب كه تركی است شناخته شود نه بر نام چیزی كه وجود خارجی ندارد و در ذهنیات و تصورات كسروی ساخته و پرداخته شده و متناقض با فرضیه خود كسروی هم هست !
اینك تركیب جمعیت آذربایجان را در دوران گذشته از زبان خود كسروی بشنویم:
«باید دانست در آمدن سلجوقیان به ایران و چیره شدن ایشان بیش از آنچه در كتابها نمایان است ارج میدارد. اگر این راست است كه باید هر پیشامدی را از روی نتیجههای آن بسنجیم باید جنگ وندانقان و فیروزی را كه از سلجوقیان در آن جنگ بر سلطان مسعود غزنوی یافتند یكی از بزرگترین پیش آمدهای تاریخی بشماریم. زیرا در نتیجة آن جنگ و فیروزی است كه تركان بانبوهی در ایران و عراق و سوریا و آسیای كوچك پراكنده شدند و چندین پادشاهی بزرگی از آنان پدید آمد و دامنة شهرگشاییهایی آنان تا آنسوی رود دانوب در اروپا كشیده گردید. . . از این نوشته كه در كتابها تكه تكه به دست میآید پیداست كه در زمان سلجوقیان تركان بانبوهی بسیار به ایران و این سرزمینها آمدهاند, و این چیزی است كه خود تاریخ نیز میرساند. زیرا گذشته از پادشاه بسیار بزرگی كه طغرل و برادرانش در ایران و عراق بنیان نهادند و آن كارهای بزرگ را انجام دادند یك پادشاهی دیگری از ایشان در آسیای كوچك به نام سلجوقیان روم پدید آمده كه آن نیز بزرگ و نیرومند بوده و جایی در تاریخ برای خود باز كرده [است]. . . اینها همه به دست تركان انجام گرفته و بهترین رهنمود به فزونی و انبوهی ایشان در ایران و این پیرامونها میباشد. . . اگر چه راه كوچ به روی تركان از زمان پادشاهی سلجوقیان باز شد لیكن باید دانست دستههایی پیش از آن زمان به ایران آمدهاند و به آذربایجان رسیدهاند.»[41][41]
اگر آذریهای كسروی بنا به اعتراف خود ایشان در یك دوره با بومیان آذربایجان (سومریان, ایلامیان, مانناها و. . . كه به استناد مورخین و زبانشناسان معتبر, غیرآریایی و التصاقی زبان و از مردم گروه زبانهای اورال- آلتایی بودند) آمیخته شدهاند و در دورة دیگر با تركان خزر, هون پچنك, قپچاق, و در دورة سوم با انبوه تركان سلجوقی و . . . در آمیخته و مستحیل شدهاند دیگر چه نشان و اثری از این آذریهای آریایی باقی مانده است كه كسروی در پی زنده كردن آن هست؟ !
اگر كسروی و كسروسیتها در پی نژاد آنها هستند, كه با در آمیخته شدن سه مرحلهای آنها, دیگر چیزی از خصوصیات نژادیشان باقی نمانده است كه در پی نژادشان باشند ! زبانشان نیز با این آمیختگی در درون زبانهای التصاقی پرتو تورك و ترك, به صورت طبیعی مستحیل شده و از بین رفته است و نوشته و اثر مكتوبی هم از آنها باقی نمانده است كه در پی زنده كردن آن باشند ! و به قول خود كسروی: «پیش از این درباره ریشه و نژاد مردمان هر كسی آنچه میپنداشتی مینوشتی. در توریت ایرانیان را با تازیان یكرشته شمارده. مسعودی و دیگران كُردان را از «بنی عامر» نگاشتهاند. لیكن اینها عامیانه است و ارجی بر آنها نتوان نهاد. ما امروز راه برای شناختن نژاد یك توده, زبان ایشان را میشناسیم.»[42][42]
لذا با دلایل و مدارك مستند و عقلایی كه موجود است و حتی با این دلیل كسروی كه نژاد یك توده را از زبانشان باید شناخت, آیا شك و شبههای بر ترك بودن آذربایجانیان و دیگر تركان ایران باقی میماند ؟ !
كسروی در جای دیگر كتاب «آذری یا زبان باستان آذربایجان» میگوید:
« از هر باره بیگفتگوست كه در آغاز سده دهم كه پادشاهی صفویان پدید آمده, تركی پیشرفت خودش را در آذربایجان, چه در شهرها و چه در بیرونها بانجام رسانیده و خود زبان همگانی بشمار میرفته. با اینحال در روزگار صفوی چیزهایی در آذربایجان پیش آمده كه اینها نیز به سود آن زبان بوده است و میتوان گفت در آن روزگار و در سایة این پیش آمدها بوده كه تركی به یكباره چیره شده و آذری از شهرها ناپدید گردیده و در بیرونها نیز جز در چند جا باز نمانده. . . . كار صفویان همه در دست تركان میبود, و در بارشان چه در تبریز و چه در قزوین و چه در اسپهان به زبان تركی سخن گفته شدی و لقبها و نامها نیز بیشتر تركی بودی,. . . . دیگر از آن پیش آمدها اینكه در زمان صفویان چون میانه ایران و عثمانی دشمنی سختی پدید آمد عثمانیان بارها لشكر به آذربایجان كشیدند و بارها به آنجا دست یافته تا تبریز كرسی آنجا پیش آمدند. نخست سلطان سلیم در سال ۹۲۰ چون در چالداران شاه اسماعیل را بشكست از دنبال او تا تبریز پیش آمده سه روز با همه سپاهیان و پیرامونیان انبوه خود در این شهر ماند. پس از او سلطان سلیمان در جنگهای خود با شاه طهماسب سه بار (یكی در سال ۹۴۰ و دیگری در سال ۹۴۱ و سومی در سال ۹۵۶) به آذربایجان در آمده در هر بار زمانی در تبریز درنگ كرد. پس از او در زمان مراد سوم و خدابنده پدرشاه عباس كه عثمانیان به شیروان و قفقاز دست یافته بودند در سال ۹۹۳ عثمان پاشا با لشكر بس انبوهی به آذربایجان آمد و با جنگ اینجا را فرا گرفت و در تبریز سه روز كشتار كرد و در این بار بود كه عثمانیان در آذربایجان استوار نشستند و با پیمانی كه در میانه بسته گردید دربار صفوی آذربایجان را به جز از اردبیل همه به ایشان واگذاشت و آنان بیست سال كمابیش در آنجا نشستند. . . این جنگها و لشكركشیها همه به زیان زبان آذری به سر آمد. زیرا تاجیكان یا گویندگان آن زبان كه ناتوانتر میبودند در این پیشآمدها بیشتر از دیگران پایمال میشدند و از بین میرفتند. . . [43][43]»! !
دلایل كسروی برای از بین رفتن زبان باصطلاح آذری در آذربایجان آنچنان بیپایه و بیاساس و خالی از هر گونه اسناد و مدارك تاریخی و واقعی است كه آوردن جملات و نوشتههای خود كسروی, خواننده را به بیمحتوا بودن این ادعاهای واهی رهنمون میكند و نیازی به آوردن دلایل دیگر در رد این ادعاها دیده نمیشود.
مثلاً همین سطور بالا خود نشانگر نداشتن اسناد معتبر و مستند و دلایل معقول در تغییر باصطلاح زبان مردم آذربایجان است!
در كجای دنیا سه روز ماندن یك لشكر پیروز در یك شهر, و یا حتی «نشست بیست سال» در طول ۷۳ سال (از سال ۹۲۰ الی ۹۹۳ هـ ق) آنهم نه بصورت مستمر, بلكه بصورت منقطع در قسمتی از یك منطقه, میتواند به نابودی و از بین رفتن زبانی, و جایگزین شدن زبان دیگر منتهی شود؟!
از طرف دیگر, با اینكه صفویان ۱۲۹ سال (از سال ۱۰۰۶ الی ۱۱۳۵ هـ. ق) اصفهان را مركز حكومت خود و پایتخت قرار دادند و به شهادت سیاحان خارجی چون پیترو دلاواله, آدام اولئاروس, سانسون, رافائل دومان, انگلبرت كمپفر و حتی خود كسروی, در طول این مدت, در دربار صفوی در اصفهان به جز زبان تركی به زبان دیگری صحبت نمیشد, و به شهادت تاریخ و اذعان كسروی, از بزرگان لشكری و كشوری «كار صفویان همه در دست تركان بود», در طول این مدت نه تنها هیچكدام از ساكنین شهر اصفهان ترك زبان نشدند بلكه تبریزیهایی كه در زمان صفویان از تبریز به اصفهان كوچ داده شده و در محلة «عباس آباد», معروف به محلة «تبریزیها» سكونت داده شدند, زبان تركی خود را از دست داده و فارس زبان گردیدند, و امروز در محلة عباسآباد اصفهان (كه اكنون هم به همین نام مشهور و موجود است) كسی به تركی سخن نمیگوید!
حال چطور این صفویان كه فقط ۲۴ سال (از سال ۹۰۶ الی ۹۳۰ هـ. ق) تبریز را پایتخت خود قرار دادند, در طول این ۲۴ سال زبان تركی را آنچنان در شهرها و روستاهای ترك از اراك, همدان و زنجان و تبریز گرفته تا دربند در داغستان در شمال جمهوری آذربایجان كنونی توسعه دادند كه «تركی به یكباره چیره شده و آذری از شهرها ناپدید گردید»! و این معمّایی است كه باید مدعیان زبان ساختگی آذری و كسرویستهای معاصر- رمز آنرا بگشایند؟!
حال زبان تركی مردم آذربایجان و دیگر نقاط ایران چه از زمان سومریان و ایلامیان و از ۷۰۰۰ سال پیش در این مناطق مرسوم شده باشد, و یا این زبان, از زمان ساسانیان یا غزنویان, سلجوقیان و یا صفویان زبان اكثریت غالب مردم منطقه شده باشد, فرقی نمیكند, این زبان, زبانِ اكثریت مطلق مردم این دیار است و مردمشان هم نه آریایی و نه آذری خود ساخته كسروی, بلكه ترك هستند!
آیا امروز به مردم تركیه میتوان گفت شما ترك نیستید؟ ! چه آنها نیز اكثراً بعداً به این سرزمین آمده و پس از شكست دادن امپراتوری بیزانس بر آن منطقه حاكم شده و اكثریت مطلق و ترك زبان آسیای صغیر را تشكیل داده و امپراتوری بزرگ عثمانی و سپس تركیه امروزی را بنا نهادهاند كه مطمئناً در بینشان اقلیت بیزانسی و یونانی هم بوده است. به خصوص اینكه همه میدانند زبان دولت بیزانس تركی نبوده و قسطنطنیه (استانبول) تا قرن پانزده میلادی هم شهر بیزانسی و غیرتركی بوده است, ولی امروز كسی از غیر ترك بودن اهالی استانبول حرفی به میان نمیآورد و اگر هم بیاورد تأثیری در تركیب ساكنین ترك آنها نخواهد داشت !
از این گذشته, تركانی كه بعداً در آسیای صغیر, آن امپراتوری عظیم را پدید آوردند و تا قلب اروپا پیش رفتند از نوادگان سلجوقیانی هستند كه در سال ۴۳۳ هـ. ق اولین بار در مناطق مركزی ایران چون ری, اصفهان, قم و اراك, سپس در آذربایجان حاكمیت خود را تثبیت كرده و حكومت پر قدرت زمان خود را تشكیل دادند.
یعنی حركت سلجوقیان ترك از شرق ایران (خراسان) شروع در مركز آن (ری و اصفهان) تثبیت میشود, سپس از طریق آذربایجان به تركیه امروزی میرسد! به بیان دیگر باید گفت تركانی كه در تركیب دولت سلجوقی در آسیای صغیر (تركیه امروزی) مستقر شدند و آن دولتهای پر قدرت را تشكیل دادند از تركان اوغوز سلجوقی هستند كه در اراك, همدان, زنجان, تبریز, اردبیل, باكو, گنجه و دیگر مناطق آذربایجان سكونت پیدا كردند و با تركان بومی این مناطق در آمیخته سپس تركان تركیه, سوریه, عراق و آذربایجان امروزی را پدید آوردند.
نباید راه دور و دراز را پیمود, همه میدانیم مهاجرت اروپائیان به قاره آمریكا به بیش از چهارصد سال نمیرسد ولی سرخپوستان آمریكایی از مردم بومی و شاید چند هزار ساله این قاره به شمار روند, در حال حاضر آیا میتوان گفت كه چون زبان بومی مردم این قاره سرخپوستی بوده و آمریكائیان مهاجر, از اروپا به این قاره مهاجرت كرده و در این مناطق ساكن شدهاند لذا این مهاجرین باید زبان انگلیسی, فرانسوی و اسپانیولی خود را رها كرده به زبان سرخپوستانی كه ساكنین اصلی و بومی آمریكا هستند سخن بگویند و خود را هم از نسل سرخپوستان بدانند ؟ !
زبان تركی كه زبان مردم آذربایجان و دیگر مناطق ترك ایران است وضع و موقعیتش از دو حال خارج نیست:
۱- این زبان از ۷۰۰۰ سال پیش و از زمان سومریان كه بنیانگذاران اولین تمدن بشری هستند, ایلامیان و اعقاب آنها به مردم ترك ایران به ارث رسیده است كه اسناد زیادی در این مورد موجود است و تركانی هم كه بعداً به این سرزمین آمدهاند به همزبانان قبلی خود پیوسته و زبان تركی آذربایجان و آناتولی را پدید آوردهاند.
۲- این زبان, زبان تركانی است كه بعداً و بقول احمد كسروی و كسرویستها از زمان غزنویها, سلجوقیها و با جمعیت انبوه به آذربایجان, آناتولی و دیگر مناطق ایران آمده و اكثریت مطلق جمعیت این مناطق را تشكیل داده و تركیب جمعیت را به نفع خود تغییر دادهاند. كه در هر دو حال اینها تركان اصیلی هستند كه بعد از حاكمیت اسلام به مدت هزارسال مستمر از چین تا قلب اروپا را زیر حاكمیت خود داشتند و آذریهای ترك شده هم نیستند, چه اگر آذریهای آقای كسروی در آذربایجان اكثریت میبودند و تركان مهاجر در اقلیت, باید مهاجرین ترك در داخل بومیان باصطلاح آذری مستحیل میشدند و زبان مردم كنونی آذربایجان هم زبان آذری مورد ادعای آقای كسروی میشد نه زبانِ تركی آذربایجان !
هم اكنون هم تركان در آذربایجان و در دیگر مناطق ترك زبان ایران, اكثریت مطلق جمعیت این مناطق را تشكیل میدهند و در هر جامعهای هم, بنیان آن جامعه بر اساس جمعیت اكثریت شكل میگیرد و گروههای اقلیت, قالب اكثریت را به خود میگیرند و همانند آنها میشوند.
با همة این احوال خود فارسها هم مهاجر هستند و بعدها به ایران آمدهاند و مكان اصلی و بومیشان هم ایران نبوده و استپهای جنوب سیبری بوده است. زبان بومی ایرانیان ساكن استانهای فارسنشین امروز هم قبل از مهاجرت فارسها به ایران, ایلامی بوده است. ولی چون فارسها با آمدنشان به ایران و مناطق فارس, اكثریت نسبی جمعیت منطقه را تشكیل دادهاند, خود را فارس خواندند و كسی هم نگفت فارسها زبانشان را بر بومیان ایلامی تحمیل كردهاند, و یا كسی ادعا نكرد كه فارسهای كنونی در اصل فارس نیستند و ایلامی هستند و چون زبان ایلامی هم از نظر ریشهشناسی با تركی یكی است و جزء زبانهای التصاقی میباشد و با زبان پارسی قدیم كه جزء زبانهای تحلیلی است اصلاً قرابت و نزدیكی ندارد در حقیقت اصل و ریشه فارسها از تركها است !
بعضی از پانآریائیستها و كسرویستهای افراطی پا را از دیدگاههای مرید خود احمد كسروی هم فراتر نهاده باصطلاح تحمیل شدن زبان تركی بر مردم آذربایجان و دیگر تركان ایران را به مغولها نسبت میدهند ! این افراطیون حتی نمیدانند و یا خود را به نادانی میزنند كه زبان مغولی زبانی متفاوت از تركی بوده و هست.
اگر مغولها میخواستند زبان خود را بر مردم آذربایجان و دیگر مناطق ایران تحمیل كنند چرا زبان مغولی خود را به آنها تحمیل نكردند و زبان تركی را تحمیل كردند ؟ !
از این گذشته, مغولها تنها حاكمیت آذربایجان را به عهده نداشتند, بلكه آنها بر كل ایران و همسایههای امروزی آن, و از ساحل شرقی دریای مدیترانه گرفته تا شرق كشور چین را در اختیار داشتند و اگر در فكر تحمیل زبان تركی بودند چرا زبان مردم سایر كشورها, بخصوص زبان فارسهای هموطن ما را ترك نكردند و فقط قسمتهای خاص ایران را ترك زبان كردند؟ !
در ارتباط با همین موضوع, احمد كسروی در كتاب «آذری یا زبان باستان آذربایجان» مینویسد:
«در زمان مغولان, از آغاز آن آگاهی دیگری دربارة آذربایجان نمیداریم. پیداست كه مغولان كه آنجا را تختگاه ایران گرفتند دستههای انبوهی را كه از مغولستان با خود آورده بودند در آنجا نشمین دادند لیكن اینان جز از ترك میبودند و زبانشان جز از تركی میبود. ترك و مغول زبان یكدیگر نفهمیدندی. ما نمیتوانیم گفت كه در زمان مغول بر شماره تركان در آذربایجان افزود و رهنمونی برای چنین سخنی در دست نمیداریم.»[44][44]
پروفسور فاروق سومر, مورّخ بزرگ و اوغوز شناس معروف و معاصر تركیه نیز نه تنها در مورد عدم افزایش جمعیت تركان در زمان حاكمیت مغولان در آذربایجان سخن میراند بلكه او معتقد است مغولان, تركان بسیاری را هم از آذربایجان بیرون رانده به آناتولی مهاجرت دادند!
«. . . مغولها كه كمی بعد به آذربایجان آمده بودند تركمنها[45][45] را از مغان و اران بیرون راندند. تركمنها به آناتولی رفتند. اینكه در فاصلة زمانی بین هجوم مغول به آذربایجان تا دورة حكومت جلایریان هیچگونه مدركی در خصوص سكونت تركمنها در آذربایجان. . . وجود ندارد. نشاندهندة این امر است كه شمار زیادی از تركمنها به تركیه مهاجرت كردهاند».[46][46]
از اینگذشته, مغولان هم مثل دیگر سلاطین, فارسی دری را زبان درباری خود انتخاب كرده بودند و این زبان را تقویت و به دیگر معنی, تحمیل میكردند. سعدی و حافظ شیرازی دو شاعر مشهور قرن هفتم و هشتم هجری در زمان مغولان به اوج شهرت رسیدهاند و تعریف و تمجیدهایی از حاكمان مغول زمان خود كردهاند.
حاكمان مغول, تاریخ مغول را هم به زبان فارسی دری مینویساندند. رشید الدین فضلاله مورخ مشهور دورة مغول (۷۱۶- ۶۴۵ هـ ق) كتاب «جامعالتواریخ» را كه تاریخ جامع حكومت مغولان است به فارسی نوشته است.
در این كتاب رشیدالدین فضلاله از چگونگی روی كار آمدن چنگیزخان و فتحهای مدبرانه و مقتدرانه وی و دیگر سلاطین مغول و نصایح و پندهای خان بزرگ مغول (چنگیزخان) كه او را با اسكندر سردار بزرگ مقدونی مقایسه میكند نوشتههای بسیار دارد.[47][47]
علاوه بر اسنادی كه بر بومی بودن تركان در آذربایجان آورده شد,
آثار بدست آمده از تصاویری كه به دست ساكنین اوّلیه آذربایجان در منطقة «قوبستان» باكو در جمهوری آذربایجان و «قره داغ» (اهر) در آذربایجان شرقی بر روی صخرهها و سنگها نقر شده و شباهتهای بسیاری هم بهم دارند[48][48] نشان میدهد كه هزاران سال قبل از مهاجرت آریائیان به ایران, آذربایجان سكونتگاه و محل زندگی مناسبی برای بومیان آن بوده است.
با مهاجرت آریائیان به ایران در اوایل هزارة اوّل قبل از میلاد و تشكیل حكومت هخامنشیان در ۵۵۰ قبل از میلاد, به تدریج از قدرت سیاسی ساكنین بومی آذربایجان كاسته شد ولی زبان بومیان در اوائل حكومت هخامنشیان همچنان زبان رسمی و زبان دیوان و دولت هخامنشی بود و هخامنشیان دفاتر دولتی خود را به این زبان (ایلامی) مینوشتند.
زیرا آریائیانی كه با چهارپایان خود از استپهای جنوب سیبری به ایران سرازیر شده بودند صاحب هیچگونه تمدنی نبودند و در منطقهای كه زندگی میكردند هیچگونه نشانهای از تمدّن باقی نگذاشته بودند.
آنان خطی برای نوشتن نداشتند ولی با مهاجرت به ایران و ساكن شدن در مناطق مختلف ایران, از جمله منطقة فارس, نوشتن را از بومیان متمدن ایران كه هزاران سال قبل از مهاجرت آریائیها صاحب خط و نوشته بودند یاد گرفتند.
فردوسی نیز در شاهنامه خود به یادگیری خواندن و نوشتن پادشاهان پارس از بومیان ایران, كه آنان را «دیوان» (دیوها!) نامیده است اشاره كرده است:
نبشتن به خســـرو بیاموختـــند دلـــش را به دانـــش برافروختند
نبشتن یكی نه كه نزدیك سی چه رومی, چه تازی و چه پارسی.[49][49]
با آمدن دستههای بیشتری از اقوام ترك در سالهای ۷۰۰ قبل از میلاد و مهاجرت دیگر تركان در سالهای بعد از میلاد به آذربایجان و پیوستن به بومیان همزبان خود و قدرت گرفتن حكومتهای ترك در همسایگی ساسانیان كه پیوسته با ساسانیان در جنگ بودند, بار دیگر بر قدرت سیاسی و كسرت تركان در آذربایجان افزوده شد و تركان اكثریت ساكنین آذربایجان را تشكیل دادند كه در موقعیتهای مناسب, با حكومتهای مخالف ساسانی و یا با یكی از پادشاهان ساسانی بر علیه دیگری همكاری كرده و با آنان میجنگیدند. [50]
پناهگاه بزرگ واقع در «قوشا داش» قره داغ كه بیشترین شكلهای انسان, حیوان, خطوط, و. . . در آن نقش و نقر شده است و مربوط به حدود ۱۰ هزار سال پیش میباشد و شباهت این اثر به اثر «قوبستان» بسیار زیاد است.
دستههای دیگر از تركان نیز بعد از اسلام و در زمان غزنویان و سلجوقیان به آذربایجان و دیگر نقاط ایران آمده به تركان ما قبل خود پیوستند.
از تركیب زبانهای پیشتركی (پروتو تورك) سومری, ایلامی, كوتی, لولوبی, اورارتویی, ماننایی . . . و زبانهای تركی دیگر چون سكا, هون, خزر, پچنك, قبچاق, اویغور, و سپس زبان اوغوز كه با آمدن سلجوقیان در آذربایجان متداول شد, زبان تركی غربی, زبان عمومی شد كه وجه غالب در آن با تركی اوغوز بود, با توجه به اینكه زبانهای پیشین نیز هویت خود را در آن حفظ كرده بودند؛ همانطوریكه اكنون نیز با گذشت چندهزار سال هنوز هم این هویت از بین نرفته است.[51][51]
در زمان سلجوقیان زبانی كه در آذربایجان صحبت میشد تقریباً همان زبانی بود كه در آناتولی و یا تركیه امروزی متداول بود. آثار مكتوب بجای مانده از آن زمانها نشان از یكی بودن تركی آناتولی و تركی آذربایجان از این دوران دارد.
در اثر حماسی و جهانی كتاب «دده قورقود» مربوط به حدود هزار سال پیش و احتمالاً جلوتر, نیز كه از داستانهای آن مشخص میشود حوادث آن بیشتر در خاك آذربایجان و شرق تركیه امروزی رخ داده است و این اثر, اثر آذربایجانی به شمار میرود, ولی تشخیص اینكه زبان آن تركی آذربایجانی یا تركی آناتولی است به راحتی میسر نیست چرا كه خصوصیات هر دو زبان را در خود دارد.
به نظر میآید موضوع اصلی داستانهای این اثر كمنظیر به مراتب قدیمتر و مربوط به دورانهایی باشد كه هنوز تركان مسلمان نشدهاند ولی بعد از مسلمان شدن آنها و با حال و هوای اسلامی به رشته تحریر درآمده است.
و . . . بارتولد مورخ مشهور دربارة اثر ددهقورقود نظری این چنین دارد:
«اوقوزها[اوغوزها] در كرانههای سیر دریا روایات افسانهای بابا قورقود پیر سالار و خوانندة محبوب تركها و تدوین كننده خِرَد قوم خود را فرا گرفتند و با خود به باختر بردند. حتی در حال حاضر هم مقبرة قورقود را نزدیك سیردریا به شما نشان میدهند. آثار ادبی منسوب به قورقود حتی تا به امروز هم نزد تركمنها باقیمانده است. در قرون وسطی در آناتولی هم این افسانهها را میشناختهاند و دوران عثمانیها هم تا قرن هفدهم بار دیگر بیش از پیش در میان تركهای آذربایجان رواج یافت. در قرن دهم میلادی نام قورقود را نزد پچنكها مییابیم. از آنچه گفته شد, میتوان چنین استنباط كرد كه افسانههای بابا قورقود میراث تاریخی پیش از اسلام است كه اوقوزها آنرا فرا گرفتهاند و با خود به باختر آوردهاند.»[52][52]تركی آذربایجانی ۶۰۰-۷۰۰ سال پیش نیز با تركی آناتولی آن زمان فاصله چندانی نداشته است, این فاصله از زمان حكومت صفویان به بعد بیشتر نمایان می شود كه ناشی از سیاست جداگانه و افتادن فاصله بین دو دولت مقتدر ترك آناتولی و ترك ایران بوده است.
حتی در آثاری كه از قرن هفتم و هشتم هجری و از زبان شیخ صفی الدین اردبیلی جدّ خاندان صفوی به عنوان نصایح, مناقب و اشعار نقل شده و در مجموعه ای به نام «قارا مجموعه» (مجموعه بزرگ) گردآوری شده است نزدیكی زبان تركی آذربایجانی به تركی استانبولی را می توان مشاهده كرد:
«شیخ صفی حضرتلری نین بویوردوغو شو نیشانلاركی دئدیم, هر كیمده بولونورسا, اهل حالدیر. مربی لیك قاپی سینی بو یئددی دورلو [شرطلر] و نیشانلاری داشیان كیشی لردن هر كیم بو طریقه گؤره حركت ائدرسه, و بو ترتیب اوزه ره یئریرسه, مربی لیك اونون حقی دیر.»[53][53]
ترجمه: (هركس از این نشانها كه گفتم, و از فرموده های حضرت شیخ صفی است داشته باشد اهل حال است و مربی گری حق كسی است كه این هفت شرط را با خود داشته و به طرف این طریقت حركت كرده باشد.)
از اینكه گفته می شود زبان بومی مردم آذربایجان «آذری» از نوع زبان پهلوی بوده و زبان تركی بعداً آنرا از بین برده است گزافه ای بیش نمی تواند باشد, اگر چنین بود می بایست حداقل به اندازه آثار مكتوب زبان تركی كه از قرون پنجم به بعد در این منطقه باقی مانده است از زبان باصطلاح آذری نیز اثر نوشته شده باقی می ماند كه تا به حال هیچگونه اثر مكتوب كه نام «آذری» داشته و شاخه ای از زبان پهلوی باشد در این خطه دیده نشده است. گرچه كسروی و كسرویست ها تلاش دارند علت نبودن اثر مكتوب به زبان باصطلاح آذری را در آذربایجان, رسمیت داشتن زبان عربی و فارسی دری به عنوان زبان نوشتاری در ایران و آذربایجان در سده های گذشته قلمداد كنند, اما این دلیل شامل زبانهای دیگر هم بوده است, اگر رسمی بودن زبان عربی بعنوان زبان علم و دین, و معمول بودن فارسی دری به عنوان زبان شعر و داستان دلیل بر نبود آثار مكتوب به زبان باصطلاح آذری در آذربایجان میبود, باید به تركی هم هیچگونه اثری در این دیار نوشته نمی شد, چه, زبان تركی هم زبان رسمی علمی, دینی و یا زبان رسمی دربار برای گفتن شعر و داستان نبوده است. ولی شعرا و نویسندگان ترك هر چند به عربی و به دری می نوشتند, به زبان خود نیز آثاری باقی گذاشتند كه بعضی از آنها منحصر به فرد در دنیاست. چنانچه «دیوان لغات الترك» محمودكاشغری اولین دایره المعارف جهان[54][54] و كتاب «دده قورقود» از كتابهای كم نظیر در دنیاست.
در همین دوران غیر از فارسی دری و عربی كه در ایران معمول بوده به زبانهای دیگری چون طبری, پهلوی, لری, تركی تركمنی و دیگر زبانهای معمول در ایران نیز آثاری نوشته شده است.
حتی اگر فرضیه موجود بودن زبان باصطلاح آذری هم درست باشد و زبانی غیر از تركی چه با نام آذری و یا نامهای دیگر در آذربایجان موجود بوده باشد باز دلیلی بر آذری و یا غیر ترك بودن اهالی كنونی آذربایجان نمیشود؛ چرا كه حتی اگر بر گفته های كسروی هم استناد كنیم و تركان را مردمانی بدانیم كه از قرن چهارم و پنجم هجری به این سو به آذربایجان آمده باشند به علت اینكه آنها اكثریت غالب جمعیت آذربایجان را تشكیل داده و ساكنین غیرترك آذربایجان را (در صورت بودن چنین جمعیتی) به حال اقلیت رسانده در داخل خود مستحیل كردهاند, لذا باز اساس و ریشة مردمی را كه اكنون در آذربایجان زندگی می كنند جز از تركان نمی توان شناخت!
جالب است كه بدانیم طغرل بیگ اولین پادشاه سلجوقی حاكم بر ایران, وقتی ایران را فتح كرد, در سال ۴۳۳ هـ . ق شهر ری را آباد و به پایتختی خود برگزید. وی بعد از ۲۲ سال حكومت و پایتخت قرار دادن شهر ری در هشتم ماه رمضان سال ۴۵۵ هـ . ق در هفتاد سالگی در همین شهر وفات یافت كه آرامگاه وی اكنون در شهر ری در مكانی نزدیك به ابن بابویه كه به برج طغرل معروف است قرار دارد.[55][55]
بنا به ادعای ناسیونالیستهای افراطی فارس, اگر زبان مردم آذربایجان بعد از تسلط سلجوقیان بر آذربایجان, به تركی تبدیل شده است, باید شهر ری اوّلین شهری باشد كه زبان مردمش به تركی تبدیل شده باشد؛ چرا كه سلجوقیان اولین بار شهر ری را تصرف و آنرا به پایتختی انتخاب كردند و زمانی كه شهر ری و مناطق امروزی تهران در دست سلجوقیان بود هنوز آذربایجان به تصرف سلجوقیان در نیامده بود!
حتی زمانی كه طغرل بیگ ری را پایتخت خود قرار داد تركانی كه ساكن اراك و همدان و زنجان بودند از اطاعت وی سرباز زدند !
«زمانیكه طغرل بیگ به ری وارد شد اوغوزهای اراك در اینجا حضور داشتند, در رأس آنها به غیر از قزل, گوگ تاش, بوقا, منصور و آناسی اوغلو وجود داشتند. . . طغرل بیگ با اعزام سفیر از بیگهای فوق الذكر خواست كه به حضورش بیایند. آنها بعد از بردن سفیر تا حدود رودخانه زنجان توسط سفیر این پیغام را به طغرل بیگ فرستادند:
«می دانیم كه مقصودت از دعوت ما در واقع توقیف ماست. بخاطر ترس از تو, ما از تو دور شده و در اینجا فرود آمده ایم. چنانچه به ما حمله ور شوی ما بالاجبار یا به خراسان و یا به روم شرقی خواهیم رفت و هیچگاه با تو سازش نخواهیم كرد.».[56][56]
مقصود از آوردن سند بالا این است كه قبل از آمدن سلجوقیان به ایران و آذربایجان, تركان در مناطق ترك نشین امروز حتی در مناطقی مثل اراك, ساوه, قم, تفرش و مناطق مركزی ایران چون اصفهان و فریدن سكونت داشتند و این سلجوقیان نبودند كه تركان را در این مناطق سكونت داده و زبانشان را هم تغییر دادند !
با اینكه اولین گروه از سلجوقیان در شهر ری ساكن شده و اولین بار این شهر, سپس اصفهان را در زمان ملكشاه سلجوقی به پایتختی خود برگزیدند, ولی هیچكدام ازاهالی شهر ری و اصفهان ترك نشدند ! در حالیكه در اوایل حكومت طغرل بیگ و زمانیكه وی شهر ری را به پایتختی بر گزید ساكنین شهرهای اراك, همدان, زنجان و دیگر شهرهای آذربایجان ترك بودند! و این می رساند كه تئوریهای ناسیونالیستهای افراطی فارس مبنی بر اینكه سلجوقیان مردم آذربایجان را ترك زبان كردند تئوری بی پایه و اساس است, چرا كه طغرل بیگ اولین پادشاه سلجوقی بعد از چهارده سال حاكمیت در ری, آذربایجان را در سال ۴۴۷ هـ . ق به تصرف خود در آورد و هیچ كدام از سلاطین سلجوقی هم شهرهای مشهور آذربایجان چون اردبیل, تبریز, ارومیه, زنجان و مراغه را هم تا پایان امپراتوری 160 ساله خود بر ایران وآسیای صغیر به پایتختی بر نگزیدند!
در زمان حاكمیت طغرل بیگ بر ایران؛ هنگامیكه مقر حكومت وی در شهر ری قرار داشت نه تنها تركان در مناطق مختلف آذربایجان تا اراك و همدان اكثریت داشتند, بلكه آنان در شهرهای موصل, دیاربكر و حتی بغداد هم حضوری قوی داشتند!
«. . . . به لحاظ شرایط به وجود آمده, جلال الدوله حاكم بویه ای بغداد و نصرالدوله حاكم دیاربكر از دست اوغوزها به طغرل بیگ شكایت بردند. طغرل بیگ در جوابیه ای كه به جلال الدوله نوشت وعده داد كه اوغوزها را حتما به اطاعت وادار خواهد كرد. در نامه ای نیز كه به نصرالدوله فرستاد از خارج كردن اوغوزها از دیاربكر سخن راند. . . »[57][57]
«در سال ۴۴۷ بنا به اصرار و دعوت خلیفه, طغرل بیگ روانه بغداد شد. . . طغرل بیگ این بار با خلیفه دیدار كرد. خلیفه بر تن فرمانروای سلجوقی ۷ خلعت پوشانید كه این بیانگر حكمرانی بر هفت اقلیم بود. مضافا بر این, خلیفه به طغرل بیگ لقب فرمانروای شرق و غرب را داده (ملك المشرق و المغرب) و برای افاده این معنی دو شمشیر بر كمر وی آویخت. این, به معنای تفویض حاكمیت مادی جهان اسلام به فرمانروای ترك بود كه تا آن زمان در مورد هیچ شخصی به عمل نیامده بود.»[58][58]
تركان نه تنها قرنها قبل از حاكمیت سلجوقیان در بسیاری از نقاط ایران و آذربایجان ساكن بوده اكثریت داشتند بلكه آنها در آسیای صغیر و یا تركیه امروزی نیز حضور قوی داشتند؛ چنانكه در جنگ بین آلپ ارسلان سلجوقی با امپراتور بیزانس, رومانوس,[59][59] در جنگ ملازگرد حدود ده هزار نفر از لشكریان رومانوس را تركان پچنك و اوغوز تشكیل میدادند.
«آلپ ارسلان با اجرای اصول جنگی ترك, امپراطور بیزانس را به شكستی سخت گرفتار كرد. در اثنای نبرد همه یا بخشی از پچنك ها و اوغوزهای (اوز- غوز) حاضر در سپاه بیزانس به صف هم نژادان خود وارد شدند. در این عمل عامل نژادی تأثیر عمده ای داشته است.».[60][60]
به اعتراف و اذعان طرفداران كسروی, پان آریائیست ها, شیفتگان تفكرات پان فارسیستی در ایران, و مورخین ایرانی و غیرایرانی, سلاطین ترك در جهت رواج زبان تركی در آذربایجان كوچكترین اقدامی نكرده بلكه در جهت رواج فارسی دری در این دیار و دیگر مناطق ایران و سایر بلاد تحت حاكمیت امپراتوری خود بسیار كوشیده اند. در كتاب «زبان فارسی در آذربایجان » از انتشارات «بنیاد افشار» از زبان دكتر جمال الدین فقیه آمده است: «. . . نمی توان گفت آل سلجوق زبان تركی را راساً در آذربایجان رواج داده است و گناه این امر را هم یكجا نباید به گردن این قوم نهاد, زیرا می دانیم زبان رسمی دربار سلجوق پارسی بوده و . . . حتی بعضی را عقیده بر این است اینان نه تنها عامل رواج تركی نبوده اند, بلكه كمترین اثری از زبان تركی را در ایران نگذاشتهاند...»[61][61]
با همة اسناد و مداركی كه خود افراطیون فارس در كتاب «زبان فارسی در آذربایجان» در جهت عدم حمایت پادشاهان ترك از زبان تركی, و حمایت آنان از زبان دری (فارسی) می آورند باز به تناقض گویی پرداخته و در قسمت دیگر همین كتاب و به نقل از محمد امین ادیب طوسی می نویسند:
«در پاسخ این سؤال دو موضوع باید مورد توجه قرار گیرد: یكی وسیله و سبب ترك زبان شدن, دیگری زمان پیدایش این وسیله. اما موضوع اوّل, پس از توجه به جواب پرسش نخستین گمان نمی كنم محتاج به تأمل باشد, چه وقتی محقق شد كه زبان مردم این منطقه در قدیم الایام فارسی بوده [ ! !] و فعلاً می بینیم به تركی سخن میگویند, طبعاً متوجه می شویم كه اقوام ترك زبان از جاهای دیگر به آذربایجان آمده و زبان خود را بر اهالی تحمیل كرده اند. . . .»!![62][62]
محمود افشار نیز با تعصب افراطی و بصورت غیر مدنی و بی ادبانه با توهین به زبان نصف مردم كشور چنین مینویسد:
«تركی در ایران از تركتازی به وجود آمده است این زبان در چند قرن پیش به طور مهاجم وارد كشور شده و قسمتی از خاك وطن عزیز ما را گرفته است و هیچگاه لهجة بومی نیست و زبان ملی نتواند بود. مهمان ناخوانده و مزاحم است...»[63][63]
تناقض گویی در مورد زبان تركی در بین ناسیونالیستهای افراطی فارس و غیر منطقی بودنشان آنچنان شدید است كه هر خواننده ای با اندك تفكری به ضعف استدلال آنان پی می برد !
از طرفی می گویند, اصلاً سلاطین ترك نه تنها زبان تركی را بر اهالی تحمیل نكرده و آنرا رواج نداده اند بلكه برعكس زبان فارسی را زبان رسمی انتخاب كرده در مناطق تحت حاكمیت خود رواج داده اند؛ كه به تعبیر دیگر باید گفت, زبان فارسی را بر مناطق تحت حاكمیت خود تحمیل كرده اند. از طرف دیگر می گویند زبان تركی بر مردم آذربایجان تحمیل شده است! اگر زبان تركی به غیر از سلاطین ترك, بوسیله كسان دیگری بر مردم آذربایجان تحمیل شده, آنها چه كسانی بوده اند؟ ! مردم عادی كه زبان خود را بر كسی تحمیل نمی كند, اصولاً دولتها و صاحبان قدرت سیاسی و نظامی هستند كه از چنین قدرتی برخوردارند و می توانند چنین سیاستی را دنبال كنند, همانطوریكه زبان دری مردم افغانستان و تاجیكستان بوسیلة امپراتوران ترك در ایران و حتی هندوستان رواج داده شد.
از طرف دولتها و سلاطین ترك شاهد سیاست تحمیل زبان تركی بر مردم آذربایجان نبودیم و خود ناسیونالیستهای افراطی هم بر آن اذعان دارند و در تاریخ هم بكرات به این مسئله اشاره شده است. به هیچ شاعر تركی گوی هم مثل شعرای فارسی گوی اعطای دینار زر و یا درهم نقره[64][64] از طرف دربار نشده است! پس این زبان چگونه در آذربایجان زبان عموم مردم شده و آثار ذی قیمت نوشته شده از سده های گذشته از این زبان باقی مانده است؟ !
آنچه معلوم و مشخص است و عقل و منطق هم بر آن حكم می كند و در صفحات قبلی هم آمد, زبان تركی, زبان بومی و حتی چند هزار ساله مردم آذربایجان و دیگر مناطق ترك ایران بوده است و تركان بعدی هم مثل سلجوقیان و غیره كه به این مناطق آمده اند به همزبانان بومی خود پیوسته و زبان موزون و قانونمند تركی را رونق بخشیده و آثار مكتوب و ارزشمندی از خود بیادگار گذارده اند.
آنچه از ادبیات غنی تركان از هزارسال به این طرف و از دیوان لغات الترك, دده قورقود, قوتاد قو بیلیك, عتبـه الحقایق و دهها اثر ارزشمند دیگر از بزرگان و دانشمندان باقی مانده تنها به ابتكار و علاقة آفرینندگان این آثار به زبان خود, و بدون چشمداشت از دربار بوده است, و اگر زبانی هم غیر از تركی در آذربایجان و دیگر نقاط ترك زبان ایران بوده و در داخل زبان تركی مستحیل شده, بدون دخالت حاكم و سلطان تركی و به علت كسرت جمعیت تركان و جاذبه و قانونمندی زبان تركی, و به دلخواه و خواست داوطلبانه و بدون اجبار اقلیت اندك غیر ترك ساكن در آن دیار صورت گرفته كه روند طبیعی است.
از كسانیكه ادعا دارند زبان تركی زبانی است كه به زور و اجبار بر مردم غیرترك آذربایجان تحمیل شده و زبان آنها را تغییر داده است. باید پرسید مردمانی كه در نزدیكیهای شهرها و حتی در میان مناطق فارس زبانی چون بوشهر, شیراز, كرمان و اصفهان زندگی می كنند و به تركی سخن می گویند اینها چگونه ترك شده اند؟ !
باز باید گفت حاكمان ترك آمده و زبان خود را بر اهالی فارس زبان بومی (آنهم فقط به عده ای خاص ! !) تحمیل كرده و رفته اند؟ !
سیاست حذف تركان و زبان تركی از پهنه سیاسی, اجتماعی, جغرافیایی و ادبیاتی ایران, از زمان به روی كار آمدن رضاخان كه اولین حاكم غیرترك بعد از حاكمیت هزار ساله تركان در ایران بود آغاز گردید.[65][65]
محمودافشار از بنیان گذاران مكتب پان فارسیسم[66][66] در ایران, گرچه تحصیلكرده كشور سوئیس بود امّا زندگی مسالمت آمیز مردم كشور كوچكی با سه زبان رسمی و یك زبان منطقه ای, تأثیری در تفكرات نژادگرایانه وی نداشته و وی در توسعه افكار افراطی خود كه از زمان رضاخان آغاز و به اوج خود رسید تاپایان عمر خود (سال ۱۳۶۲ هجری شمسی) همچنان می كوشید:
«. . . من نمی گویم استعمال زبان تركی را [در حد گفتگو میان مردم آذربایجان] قدغن كنند كه زحمتی برای مردم كنونی ایجاد شود, ولی می خواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این كار را فراهم آورند تا در ظرف سه سال یا زودتر همة مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند. پس از آن كم كم و خودبخود كلمات فارسی به قدری در لهجة تركی داخل خواهد شد كه اقلاً صدی شصت آن فارسی خواهد بود و این نسبت روز بروز زیادتر میشود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یكی خواهد شد. . . اگر این سیاست فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم كمك نماید, چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها, برای من تردیدی نیست كه بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچكس و مخالفتی از هیچ كجا به مقصود خواهیم رسید, بیآنكه آذربایجانیها احساس كرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان كه باید آن را لهجة آذری تازه خواند صحبت خواهند كرد.»[67][67] ! !
اگر امروز محمودافشار زنده می بود شاید در تفكرات پان فارسیستی خود تجدید نظر می كرد, چرا كه امروزه دنیا دنیای دیگری شده است و جوانان آذربایجانی هویت گمشدة خود را با زبان و فرهنگ غنی تركی با تاریخ هفت هزار ساله پیدا كرده اند.
امروزه, دیگر كسی ایرانی بودن را مساوی با فارس بودن و یا داشتن یكی از لهجه های پهلوی نمی داند و این تفكر قرون وسطایی هم نقاب در خاك كشیده است !
با توجه به بافت جمعیتی و كثیرالمله بودن كشور, هر كس در ایران زندگی می كند ایرانی است و زبان و فرهنگش هم زبان و فرهنگ ایران زمین است, چه از هفت هزار سال پیش و از زمان سومریان در این كشور ساكن شده باشد و یا از دو هزار و پانصد سال پیش و از زمان هخامنشیان؛ و یا از هزار سال پیش و از دورة غزنویان و سلجوقیان و یا حتی از صد سال پیش زندگی را در این كشور آغاز كرده باشد! در این كشور نمی توان عده ای را صاحبخانه و عده ای را مستأجر به حساب آورد !
تاریخ همواره شاهد مهاجرتهای بی شمار بوده و هیچ ملّتی نمی تواند ادعا كند پدران آنها ساكنین اصلی و بومی سرزمینی هستند كه در آن زندگی می كنند. حتی سومریان و ایلامیان هم كه بومیان التصاقی زبان ایران بشمار می آیند به عقیده دانشمندانی چون ویل دورانت, فریتز هومئل, پروفسور زهتابی و دیگران, خود از ۵۰۰۰-۱۰۰۰۰ سال پیش از میلاد از آسیای میانه به این مناطق آمده اند.
مردم هر منطقه ای از هر كجا كه آمده باشند در كشوری كه ساكن هستند پس از یكی- دو نسل متعلق به آن كشور و منطقه می شوند و زبان و فرهنگشان هم متعلق به آن كشور و منطقه به حساب می آید !
در مورد زبان غیر تركی چند روستای آذربایجان هم باید گفت, زبانهایی از تالشی, گیلكی و تاتی در گوشه و كنارهای آذربایجان و در بعضی از روستاهای آذربایجان هم مرز با استانهای غیر آذربایجانی و یا در بعضی از دهاتهای دور افتاده آذربایجان صحبت می شود كه به نظر می رسد ساكنین آنها همانهایی هستند كه در زمان انوشیروان و یا حاكمیت سلاطین بعد, از نقاط داخلی ایران به خاطر اهداف خاص سیاسی و نظامی به آذربایجان كوچانده شده و در آنجاها ماندگار شده اند كه هنوز هم عده ای از مردم این روستاها به زبان قدیمی خود صحبت می كنند. گر چه ممكن است تعدادی از مردم این روستاها پس از مهاجرت به شهرها و آشنایی با تمدن شهری و ازدواج با تركان و یا بكارگیری زبان تركی بعنوان زبان رابط و دیگر عوامل طبیعی و متعارف در میان مردم آذربایجان مستحیل شده باشند كه افتادن این اتفاق بسیار طبیعی است و در تمام نقاط دنیا هم می افتد, لیكن در مناطق دیگر ایران نیز و در جاهائی كه تركها در اقلیت هستند ممكن است جریان به مستحیل شدن تركان در میان فارسیان و یا میان دیگر زبانهای معمول كشور منجر شود, چرا كه چیرگی طبیعی زبان و فرهنگ قومی بر قوم دیگر و یا مستحیل شدن قوم اقلیت در میان قوم اكثریت در طول چندین قرن همواره بوده و این چیرگی و استحاله شدن اگر بدون دخالت دولت و بدون توسل به زور و فشار و دیگر ناعدالتی ها باشد روند طبیعی خود را سیر كرده است و اصولاً زبانها و فرهنگهایی در این میدان مبارزه گوی سبقت را می ربایند كه دارای ویژگی خاص پایداری باشند.
به نظر می رسد این ویژگی بنا به اعتراف اكثر زبانشناسان و حتی خود كسروی و با توجه به التصاقی بودن, آهنگین بودن, قانونمند بودن و داشتن افعال و زمانهای متنوع برای جمله سازی و دیگر مؤلفه های پایداری, در زبان تركی موجود می باشد[68][68] و اكثریت بودن تركان در مناطقی كه ترك و غیرترك در كنار هم زندگی می كردهاند هم بر این روند كمك كرده است.
التصاقی بودن و دیگر مؤلفه های قدرتمند زبان تركی آنچنان به این زبان استحكام و پایداری داده است كه حتی تركانی كه از سده ها و شاید از هزاره ها پیش به صورت اقلیت در میان مردم مناطق غیر ترك ایران چون شیراز, كرمان و اصفهان زندگی می كنند هویت و موجودیت زبان خود را از دست نداده و تغییرات مهمی در زبان و حتی لهجه اشان در مقایسه با سایر مناطق ترك ایران و دیگر جمهوری های همسایه چون جمهوری آذربایجان و تركیه كه فاصله چند هزار كیلومتری با این مناطق دارند پدیدار نگشته است.[69][69]
از كسروی و كسرویست هائی كه ادعا دارند زبان مردم آذربایجان در گذشته «آذری» از نوع پهلوی بوده و بعداً تبدیل به تركی شده و دلیل خود را هم وجود چند روستای تات و تالش و یا به قول خودشان «آذری» در آذربایجان می دانند باید پرسید اگر وجود چند روستای تات زبان در آذربایجان دلیل بر این است كه زبان مردم آذربایجان در گذشته غیرتركی بوده است, چرا وجود چندین هزار روستای بزرگ و كوچك ترك زبان در دشت و كوه و حتی در مناطق دور افتاده و صعب العبور آذربایجان و از میان كوههای سهند و ساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان, زنجان, همدان, ساو, اراك و اطراف اصفهان و شیراز و بوشهر دلیل بر تركی بودن زبان مردم این مناطق به حساب نمی آید ؟ !
به جرأت باید گفت كمتر استانی از مناطق ایران را می توان پیدا كرد كه در آن چند روستای ترك زبان نباشد! از پیچاقچی های سیرجان و افشارهای بردسیر كرمان و یزد تا قشقائیهای فارس و ساكنین شهرها و روستاهای ترك كوهگیلویه و بویراحمد چون شهر سامان در نزدیكی شهركرد, داران در غرب نجف آباد و روستاهایی چون آغچه, قشقرلا, گوربولاق, چوق یورد, خمسلو, اوزون بولاق از توابع فریدن اصفهان, تا روستاهای شاه بولاغی و روستاهای اطراف رودخانة «دَلی چای» فیروزكوه و دماوند, قشلاق و سود اوغلان گرمسار (قشلاق), روستای قره چشمه و ارتفاعات قره آغاج پارچین در شرق تهران, روستاهای خانلیق, گلین, خان كیشی, شیرین بولاق, ایلیق بولاق, حاجی بولاغی و . . . بین تهران- قم, روستاهای قرمز تپه, كند سفلی و علیا, كندلو, قیزیل قلعه, آقچری و ارتفاعات «قراول» در شمال و شمال شرقی تهران و در اطراف جادة هراز و دیگر استانها همه و همه ترك زبانند.[70][70]
دربارة ایرانیان ترك زبان دكتر م. پناهیان تحقیقاتی انجام داده و بر اساس ده جلد«فرهنگ جغرافیایی ایران» از انتشارات ستاد ارتش, تهران- سال ۱۳۲۸-۳۱, مجموعه ای در چهار جلد به نام «فرهنگ جغرافیائی ملّی تركان ایران زمین» همراه یك جلد حاوی نقشه فراهم آورده و در سال ۱۳۵۱ در خارج از كشور به چاپ رسانده است, ما در اینجا خلاصه ای از آنچه در مجموعه مذكور در این باب آمده است نقل می كنیم:[71][71]
«استانهای مركزی ۱و۲و۳و۴و۵ و۷ و۹ و فرمانداریهای زنجان و همدان و غیره در زمرة واحدهای اداری- قلمروی است كه ساكنین آنها قسماً و یا همه از تركان ایرانند (۹۸). در استان كردستان در شهرستان قروه ۸۰ آبادی ترك نشین از مناطق هم مرز ترك نشین جدا شده و در اختیار كردستان قرار داده شده . . . در استانهای مركزی ۱و۲و۳و۴و۵ تركان به طور پیوسته, و در دیگر مناطق به شكل جزیره وار ساكن اند. در استانهای مركزی و اوّل و دوم, ۲۵۲۶ آبادی ترك نشین با 1,269,106 نفر وجود دارد. وجود این آبادیها در یك سرزمین پیوسته بین شهرستان تهران تا سرحدات ایران با شوروی [سابق] و تركیه و قسمت شمال غرب ایران منطقة زیست پیوسته تركان را مجسم و معرفی می نماید.»
تهران شهر روی مرز ملّی است و یك سوم جمعیت آن ترك است.[72][72] مرز غربی, غیر از تركیه مرزهای اكراد ایران و از جنوب و شرق فارس و گیلك, مازندران و طالش است (خلقهای گروه زبانهای ایرانی[تحلیلی زبان]) به عبارت دیگر ساكنین محورهای:
الف: تهران- قزوین- زنجان- میانه تبریز؛
ب: تبریز- مرند جلفا؛
ج: تبریز- مرند- خوی- ماكو- بازرگان؛
د: تبریز- سراب- اردبیل- آستارا؛
هـ : تهران- قزوین- تاكستان- همدان؛
و: تهران- علیشاه عوض- رباط كریم- ساوه دستجرد, خلجستان- اشتهارد؛
ز: تهران- ساوه- غرق آباد- روان- قزوین- بوئین زهرا و آوج همه و همه ترك نشین اند. . .
آبادیهایی كه جمعیت آنها بیش از ۵۰۰ نفرند در نقشه ثبت شده و بقیه بشكل نقطه اند. در استانهای مركزی, ۱و۲و۳و۴و۵ یعنی مناطق پیوسته, ,498۸ آبادی اعم از شهر و شهرك و روستای ترك نشین ۴/۳۸۸/۳۲۳ نفر جمعیت دارد؛ به این رقم باید یك سوم جمعیت تهران را افزود. مجموع تركان در ۵۹ شهرستان و ۱۰/۱۱۹ آبادی ۵/۱۸۴/۸۴۶ نفر در سال ۱۳۲۸-۳۰ می باشد. در تمام شهرها و مؤسسات صنعتی و وسائل ارتباطات اراضی دیگر آنچه ترك زبان وجود دارد و همچنین كوچ نشینها (قشقائیها و غیره) جزو آمار نیامده اند.» با در نظر گرفتن مراتب فوق و مقایسه جمعیت فعلی (۳۸ میلیون) [احتمالاً زمان نوشته شدن كتاب] بیش از یك سوم مردم ایران, یعنی حدود ۱۴ میلیون نفر ترك زبان هستند. ذیلاً فهرست عمومی آبادیها و جمعیت آنها عیناً از جلد چهارم كتابهای مذكور در فوق نقل می شود:»[73][73]
استان |
شهرستان |
تعداد آبادی |
تعداد جمعیت |
مركزی |
تهران قزوین دماوند قم ساوه محلات |
۲۰۹ ۴۴۱ ۲۸ ۱۷ ۲۲۴ ۱۲ |
۶۸۶۴۳ ۲۸۹۴۷۸ ۹۱۵۶ ۷۱۵۵ ۱۲۳۷۵۴ ۵۰۴۶ |
استان یكم |
اراك بندر پهلوی[انزلی] رشت زنجان طوالش [هشتپر] فومن لاهیجان |
۳۳۴ ۱۰ ۲۹ ۱۰۳۲ ۶۸ ۴ ۴ |
۲۰۳۳۲۲ ۹۰۹۶ ۳۳۵۳۴ ۴۳۳۲۹۱ ۴۰۷۸۸ ۶۲۳۱ ۵۱۶۴ |
استان دوم |
آمل ساری شاهرود گرگان گنبد قابوس نوشهر[74][74] |
۲ ۷ ۱۵ ۱۰۷ ۲۲۱ ۱ |
۱۰۲۵ ۲۷۱۵ ۶۲۳۰ ۴۳۶۱۵ ۴۷۲۹۰ ۱۸۰ |
استان سوم |
تبریز اردبیل اهر هروآباد (خلخال) میانه سراب مرند خیاو(مشگین شهر) |
۶۶۸ ۷۳۲ ۸۶۸ ۳۲۳ ۲۸۹ ۱۷۸ ۱۴۱ ۳۲۷ |
۶۶۲۸۰۹ ۳۷۱۵۳۶ ۲۶۲۶۲۴ ۱۱۴۴۲۵ ۱۲۴۰۵۷ ۱۲۳۸۳۲ ۱۲۲۰۲۶ ۶۴۵۸۹ |
استان چهارم |
رضائیه [ارومیه] خوی مراغه مهاباد ماكو |
۳۶۱ ۲۵۲ ۸۸۱ ۱۰ ۲۹۱ |
۱۳۶۰۶۱ ۱۴۹۲۳۲ ۳۴۷۲۷۰ ۷۱۶۹ ۶۴۱۶۷ |
استان پنجم |
بیجار تویسركان سنندج شاه آباد[اسلام آباد غرب] كرمانشاه ملایر همدان |
۱۳۵ ۹ ۸۳ ۲ ۸ ۶۵ ۴۵۲ |
۴۶۷۳۶ ۹۷۲۹ ۳۹۵۸۶ ۲۹۵ ۳۱۸۳ ۳۹۲۶۶ ۳۸۹۹۶۵ |
استان ششم |
اهواز خرم آباد |
۵ ۳ |
۱۲۶۰ ۱۴۰۰ |
استان هفتم |
آباده بوشهر شیراز فسا فیروزآباد [فارس] كازرون لار |
۶۵ ۵۷ ۲۹ ۴۷ ۱۲ ۵۳ ۱۰ |
۳۳۶۱۲ ۲۳۹۷۲ ۲۴۴۶۱ ۱۲۱۳۴۳ ۳۹۹۷ ۲۹۸۲۷ ۱۱۱۹۲۱ |
استان هفتم |
آباده بوشهر شیراز فسا فیروزآباد [فارس] كازرون لار |
۶۵ ۵۷ ۲۹ ۴۷ ۱۲ ۵۳ ۱۰ |
۳۳۶۱۲ ۲۳۹۷۲ ۲۴۴۶۱ ۱۲۱۳۴۳ ۳۹۹۷ ۲۹۸۲۷ ۱۱۱۹۲۱ |
استان هشتم |
سیرجان[75][1] |
۴ |
۵۸۰ |
استان نهم |
بجنورد درگز سبزوار قوچان مشهد نیشابور |
۱۹۳ ۹۹ ۱۰۹ ۳۳۰ ۲۵ ۴۶ |
۶۲۳۵۵ ۷۷۶۷۳ ۸۰۸۴۹ ۱۱۰۹۲۵ ۹۸۹۰ ۱۳۹۷۰ |
استان دهم |
اصفهان شهرضا شهركرد فریدن |
۷ ۱۹ ۳۰ ۸۲ |
۳۲۸۷ ۴۸۳۹۵ ۴۲۴۹۸ ۷۲۰۹۰ |
مجمــوع آبــادیهــای تـرك نشیــن سراسر ایران ۱۰/۱۱۹ پارچه با ۵/۱۸۴/۸۴۶ نفر جعیت است. و بدین وسیله ارقام مذكور در مقدمه تصحیح می گردد.[76][2]
[1][1] - در كتابی كه در زمان رضاخان به نام «جغرافیای انسانی» چاپ شده تیره های پیچاقچی سیرجان «۱۰۰۰ خانوار» و آبادیهای افشار «بردسیر» نیز ۱۰۰۰ خانواركه همگی ترك هستند قید شده است كه بسیار بیشتر از آبادیهای قید شده در این لیست می باشد. (جغرافیایی انسانی, ص ۳۳۹).
[2][2] - سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی, ص ۳۱۰.
[3][3] - «تاریخ تمدن» ویل دورانت, جلد ۱ , ص ۱۹۱.
[4][4] - روزنامه «همشهری», پنجشنبه ۱۳۷۸/۱۲/۱۹ / «ایران توركلری نین اسكی تاریخی» پروفسور محمدتقی زهتابی جلد ۱ , ص ۴۷.
[5][5] - اثر ن- ك . ساندرز, ترجمه دكتر اسماعیل فلزی.
[6][6] - «ایران توركلری نین اسكی تاریخی» جلد ۱, ص ۴۷.
[7][7] - ایران توركلری نین اسكی تاریخی, جلد ۱ ص ۴۴/ حقوق تاریخی, علی پاشا, ص ۹۲.
[8][8] - «آذربایجان در سیر تاریخ ایران» رحیم رئیس نیا, جلد ۱ ص ۲۳۶/ «ایران توركلری نین اسكی تاریخی» جلد ۱ صص ۱۴۳- ۱۳۷.
[9][9] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیس نیا, ج ۲ , ص ۸۶۹.
[10][10] - «۱۳ كتیبة عیلامی قیطریه تهران, روزنامه ایران ۱۳۸۰/۲/۳ شماره ۱۷۸۶» , كتیبه صخره ای اورارتویی عجب شیر, روزنامة ایران , ۱۳۸۲/۲/۴ شماره ۲۴۴۴, آثار آجر سفالی منقش به انسان بالدار نمادی از حكومت مانناها از قالایچی بوكان, روزنامة اطلاعات ۱۳۸۱/۸/۱۵ شماره ۲۲۶۲۴ , و. . . .
[11][11] - روزنامة «همشری» ۵/ مهر/ ۱۳۷۹.
[12][12] - روزنامة ایران, ۱۳۸۰/۱۰/۲ شماره ۲۰۰۳.
[13][13] - به نظر اكثر مورخین و باستانشناسان, اولین گروه از اقوام آریای در سالهای ۶۰۰- ۹۰۰ قبل از میلاد به ایران مهاجرت كرده اند.
[14][14] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, ص ۸۷۶/ تاریخ سده های قدیم و میانه مقدم آذربایجان, در تاریخ شناسی ایران, صص ۱۲۲- ۱۲۱.
[15][15] - تاریخ تمدن, ویل دورانت, جلد ۱ ص ۱۴۴.
[16][16] - آذربایجان در سیر تاریح ایران, بخش ۲ ص ۸۷۰/ ایران قدیم ص ۲۱.
[17][17] - تاریخ زبان و لهجه های تركی, دكتر جواد هیئت, ص ۱۶۹, نشر نو, ۱۳۶۵/ تورك ملی كولتورو, ابراهیم قفس اوغلو, ص ۲۰۴, ۱۹۸۴.
[18][18] - همان كتاب همان صفحه/ ماركورات, ایرانشهر, ص ۹۶.
[19][19] - همان كتاب/ همان صفحه.
[20][20] - همان كتاب/ همان صفحه/ بلاذری ۱۹۴, طبری, ابن خرداد به, تاریخ یعقوبی).
[21][21] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیس نیا, جلد دوم ص ۶۱۰/ ترجمة محتصرالبلدان, ص ۱۳۱.
[22][22] - آذربایجان در سیر . . . جلد دوم, ص ۶۱۱ / تاریخ آذربایجان , ص ۹۸.
[23][23] - كامل ابن اثیر, جلد۲ ص ۵۱۱
[24][24] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, ص ۶۱۲/انسیكلوپدی اسلامی, چاپ تركیه, جلد ۲ ص۹۹
[25][25]-آذربایجان در سیر تاریخ. . .صص ۵۵۳/ ۵۵۲ / تاریخ ایرانیان و تركان در زمان ساسانیان صص ۳۸۸-۳۸۹
[26][26] -آذربایجان در سیر تاریخ ص ۵۵۴/ ایران و تركان در روزگار ساسانیان, ص ۱۲۴
[27][27] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, ص ۵۵۴ / ایران در آستانة یورش تازیان, ص ۱۵۰.
[29][29] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, رحیم رئیس نیا- صص ۵۶۶-۵۶۸ به نقل از تاریخ سیاسی ساسانیان ص ۷۸۰ / یادداشتهای خسرو اوّل انوشیروان صص ۱۶-۱۹ / تجارب الامم صص ۱۰۶-۷ .
جالب است كه «ناصح ناطق» از كسروسیت های افراطی, دربارة كتابچة ۲۶ صفحه ای «یادداشتهای خسرو اوّل انوشیروان» كه ترجمة قسمتی از كتاب «تجارب الامم ا بن مسكویه» است و قسمتی از متن آن از نظر خوانندگان گذشت گفته است:
«. . . . در كتاب مجعولی به نام «یادداشتهای انوشیروان» كه گویا مرحوم رحیم زاده صفوی آن را ترجمه كرده و یكی از دستگاههای مربوط به كشوری, كه خیلی سعی داشت آذربایجان را ترك زبان معرفی كند, بعد از حوادث شهریور [۱۳۲۰] آن كتاب را به رایگان به آذربایجانیهای مقیم تهران می بخشید, گفته شده كه انوشیروان چند هزار ترك را به آذربایجان كوچ داده است. البته این سخن برای ما قابل قبول نیست و نمی توانیم باور كنیم كه انوشیروان چنین كاری كرده باشد, و به فرض این كه این مطلب صحیح باشد, با آمدن چند هزار نفر, كیفیت نژادی یك منطقه وسیعی مثل آذربایجان هرگز عوض نمی شود, آنهم آذربایجان قدیم كه از آذربایجان امروزی بزرگتر بود.» (آذربایجان در سیر تاریخ ایران, ص ۵۶۵ به نقل از كتاب «زبان آذربایجان و وحدت ملی» ص ۳۱).
رحیم رئیس نیا نویسندة كتاب « آذربایجان در سیر تاریخ ایران» در ادامة این سطور در همان كتاب در صفحه ۵۶۵ (در همان صفحه ایكه نظر ناصح ناطق را آورده است توضیح می دهد كه:
«رحیم زاده صفوی در مقدمة كتابچة یاد شده توضیح داده است كه «یادداشتهای خسرو اول انوشیروان» را از چاپ عكسی «تجارب الامم» كه به اهتمام لئون كاتیانی و از طرف اوقاف گیب انتشار یافته بود, استخراج و ترجمه كرده است و مقابلة ترجمه با اصل نشان می دهد كه هیچ گونه دخل و تصرف خاصی در آن اعمال نگردیده و به طوری كه گذشت كتابچه در سال ۱۳۱۰ شمسی و نه در بعد از شهریور ۲۰ چاپ و منتشر گردیده و در همان زمان هم به طوری كه در صفحة اوّل آن مندرج است, توسط تیمورتاش كه وزیر دربار وقت بوده به عنوان یك سند بی نظیر تاریخی به رضاخان تقدیم گردیده است. همین بخش یك بار دیگر توسط ابوالقاسم امامی ضمن ترجمة تجارب الامم» تحت عنوان «آزمونهای تاریخ» كسوت فارسی پوشیده و ترجمة اخیر هم اكنون زیر چاپ است و محمد جواد مشكور بخش مذبور را تحت عنوان «بخشی از كشورداری انوشیروان» در تاریخ سیاسی ساسانیان خود, از روی نسخة منتشر نشدة «آزمونهای تاریخ» عیناٌّ نقل كرده است. منظور این است كه كتاب «یادداشتهای خسرو اوّل انوشیروان» چنانكه ناصح ناطق اتهام زده است, مجعول نیست؛ بلكه ترجمه بخشی است از تجارب الامم ابن مسكویه كه در سال ۳۷۰ هـ . تألیف گردیده است. ».
با توجه به اینكه آقای ناصح ناطق نمی خواهد قبول كند كه انوشیروان ۵۰ هزار نفر از تركان را در آذربایجان جای داده است, ولی از آنجائیكه كتاب «تجارب الامم» هم یك سند معتبر است و ادعای آقای ناصح ناطق هم بر هیچ سندی استوار نیست می افزاید. «. . . به فرض اینكه این مطلب صحیح باشد, با آمدن چند هزار نفر, كیفیت نژادی یك منطقه وسیعی مثل آذربایجان هرگز عوض نمی شود آنهم آذربایجان قدیم كه از آذربایجان امروزی بزرگتر بود.»
ولی آقای ناصح ناطق فراموش می كند اگر رشد جمعیت ۵۰ هزار نفری تركان آذربایجان آن زمان را از سال ۵۶۸ میلادی كه سی و هفتمین سال سلطنت انوشیروان ساسانی بوده تا سال مثلاٌّ ۲۰۰۰ میلادی با رشد حتی نیم در صد در سال (با توجه به مرگ و میرهای آن زمان) حساب كنیم, با در نظر گرفتن رشد تصاعدی, جمعیت فعلی ترك زبانان آذربایجان, ۶۲ میلیون و ۸۳۹ هزار و ۲۹۹ نفر می شود كه این جمعیت شامل جمعیت آذربایجان تاریخی, یعنی از اراك و همدان و زنجان و تبریز و باكو گرفته تا در بند در جمهوری خودمختار داغستان در شمال جمهوری آذربایجان را شامل می شود كه به واقعیت جمعیت فعلی ترك زبانان این محدودة جغرافیایی نزدیك است!
[30][30] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران ص ۵۷۶/ ایران و تركان در روزگار ساسانیان ص ۷۳/ خزران صص ۵ و ۲۲.
[31][31] -همان كتاب, همان صفحه.
[32][32]- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری, صص ۷۱-۷۲ انتشارات احرار تبریز- ۱۳۸۱ / زین الخبار گردیزی, تصحیح عبدالحی حبیبی ص ۲۸
[33][33]- همان كتاب, همان صفحه.
[34][34] - كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان, دكتر ضیاء صدر ص ۳۸.
[35][35] - آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار, پروفسور علیاراوف ص ۵۶, آذربایجان اونیورستئتی نشریاتی- باكی (باكو) ۱۹۸۹.
[36][36] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران بخش دوم ص ۹۰۱ / كتاب التیجان ص ۴۰۲.
[38][38] - همان كتاب صص ۹۰۲-۹۰۳/ كتاب التیجان ص ۴۳۵.
[39][39] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران صص ۹۰۲-۹۰۳/ كتاب التیجان ص ۴۳۵.
[40][40] - آذری یا زبان باستان آذربایجان, احمد كسروی, ص ۷, نشر و پخش كتاب «جار» چاپ پنجم, مهرماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ هجری - شمسی).
[42][42] - همان كتاب, ص ۸.
[43][43] - آذری یا زبان باستان آذربایجان, صص ۲۳-۲۵.
[44][44] - آذری یا زبان باستان آذربایجان- ص ۱۹.
[45][45] - اصولاٌّ در كتابهای تاریخ بجای نام بردن از تركها و اوغوزها در بعضی موارد از كلمه تركمنها استفاده می شود كه منظور همان تركان است نه تركمنهای شمال شرقی ایران.
[46][46] - اوغوزها (تركمنها), پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنا دردی عنصری ص ۲۰۲, انتشارات حاج طلایی.
[47][47] - جامع التواریخ, رشید الدین فضل اله, به كوشش دكتر بهمن كریمی چاپ چهارم ص ۳۸۷ سال ۱۳۷۴.
[48][48] - قره داغ؛ خاستگاه تمدن اولیه انسان, محمد حافظ زاده, صص ۵۰- ۷, انتشارات مهد آزادی / ایران توركلری نین اسكی تاریخی – پروفسور زهتابی صص ۱۵۴-۱۵۵.
[49][49] - ایران توركلری نین اسكی تاریخی, ص ۴۰۷- ۴۰۶/ شاهنامه جلد ۱, مسكو ۱۹۶۰ ص ۳۰.
[50][50] - آذربایجان در سیر تاریخ ایران, بخش دوم, صص ۵۷۳-۵۷۴.
[51][51] - مراجعه شود به "ایران توركلری نین اسكی تاریخی", پروفسور زهتابی, جلد ۱ صص ۱۳۶- ۱۳۷.
[52][52] - تاریخ تركهای آسیای میانه, و. بارتولد, ترجمه دكتر غفار حسینی, صص ۱۲۵-۱۲۶- انتشارات توس- ۱۳۷۶.
[53][53] - «قارا مجموعه» دكتر حسین صدیق, ص . . . , انتشارات زوفا ۱۳۸۰, تهران.
[54][54] - مجلة «پیك آذر» سال اوّل, شماره ششم, تیر ماه ۱۳۸۰ , صفحه ۲۶-۲۹/ مجلة وارلیق, شماره ۱۳۳-۲, سال ۱۳۸۳ ص ۲۸, مصاحبه با دكتر صدیق.
[55][55] - اوغوزها (تركمن ها) پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنا دردی عنصری, ص ۱۵۸, انتشارات حاج طلایی , سال ۱۳۸۰.
[56][56] - «اوغوزها»«تركمن ها نوشته پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنا دردی, ص ۱۵۲/ ابن اثیر, ج ۹ – ص ۲۱۲.
[57][57] - اوغوزها (تركمنها) پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنا دردی, صص ۱۵۴-۱۵۵.
[58][58] - اوغوزها (تركمن ها) پروفسور فاروق سومر, ترجمه آنا دردی, صص ۱۵۴-۱۵۵.
[59][59] - Romanos. Diogenes
[60][60] - اوغوزها (تركمن ها) ص ۱۶۱.
[61][61] - زبان فارسی در آذربایجان, موقوفات افشار, صص ۲۹۹-۳۰۰ / آتورپاتكان, آذربایجان و نهضت ادبی, تهران ۱۳۴۶.
[62][62] - زبان فارسی در آذربایجان, موفوفات افشار ص ۲۰۶ / مقاله محمد امین ادیب طوسی, مجله ماهتاب, چاپ تبریز ۱۳۱۷- شماره های ۴-۱۰.
[63][63] - زبان فارسی در آذربایجان, موفوفات افشار, ص ۲۸۹.
[64][64] - فردوسی شاهنامه را به وعدة پرداخت یك دینار زر (معادل ۴/۷ دلار) برای هر بیت از طرف سلطان محمود غزنوی, سرود ولی وقتی سلطان محمود آنرا نپسندید و گفت: شاهنامه چیزی نیست جز افسانه پهلوانی رستم و در میان لشكریان من پهلوانان زیادی چون رستم است؛ و دستور پرداخت یك درهم نقره (معادل نیم دلار) برای هر بیت را داد, فردوسی از وی رنجیده خاطر گشت و سلطان را هجو گفت و به بغداد گریخت ! (ویل دورانت)
[65][65] - مدت زمان نه چندان طولانی , كریم خان زند و خاندان وی قبل از حكومت قاجار بر قسمتی از ایران حكومت راندند كه از مردم لرستان بودند و خود كریم خان بارها به آن اشاره كرده است.
[66][66] - محمود افشار در سال ۱۲۶۸ هجری شمسی (۱۳۱۱قمری) دریزد بدنیا آمد, از نزدیكان و مقربین رضاخان و تئوریسین سیاست نژادپرستانه وی بود كه به ثروتی كلان دست یافت. محمود افشار در سال ۱۳۶۲- هجری شمسی و در ۹۴ سالگی در تهران در گذشت وی قسمت هنگفتی از ثروت خود را جهت توسعه افكار ناسیونالیسم افراطی وقف كرده است.
[67][67] - زبان فارسی در آذربایجان- موقوفات محمود افشار, گرد آوری ایرج افشار ص ۲۹۰.
[68][68] - حتی احمد كسروی هم در كتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان, ص ۲۶, به این قدرت زبان تركی اعتراف می كند.
[69][69] - نمونه زنده در ارتباط با موضوع ذكر شده را گرچه نگارنده بارها در ملاقات با همزبانان شاعر, نویسنده و ادیب قشقایی و فریدنی (اصفهانی) در كنفرانسها و سمینارهای زبان تركی در سالهای اخیر در تبریز و تهران شاهد بوده است ولی مشاهده حضور یك دانشجوی قشقایی (مسلم بهرامیان) كه نماد و نشانة نسل جوان و روشنفكر كنونی است در میان اردوی گردشی- تفریحی جاده چالوس كرج در تاریخ ۱۳۸۲/۸/۱ كه توسط دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تربیت معلّم كرج مركب از شصت دانشجوی دختر و پسر ترك تشكیل شده بود و منهم در میانشان بودم برایم بسیار جالب بود. سخن گفتن با این دانشجوی قشقایی به راحتی صحبت كردن با یك دانشجوی آذربایجانی برای من بود. بخصوص اینكه در میان صحبتهایمان كلمات اصیل تركی بسیاری از زبان این دانشجوی قشقایی می شنیدم كه متأسفانه, این واژه ها با گذشت زمان از میان گفتارها و حتی نوشتارهای تركی آذربایجان رفته است ! كلماتی چون «ایی» (خوب) كه این واژه در تركیه به وفور مورد استفاده قرار میگیرد. ولی در میان مردم آذربایجان به جز در موارد خاص كاربرد ندارد ! نمونه دیگری از این دست كه برایم خاطره خوشایند و غیر منتظره هم بود در تابستان سال ۱۳۵۶ در اصفهان اتفاق افتاد. در آن سال برای استفاده از پلاژ «سد شاه عباس زاینده رود» كه وابسته به یك سازمان دولتی بود و منهم كارمند آن سازمان بودم در یكی از روزهای گرم تابستان راهی رسیدن به این سدّ شدم كه در غرب اصفهان و در ارتفاعات فریدن واقع می باشد.
آن روز پس از گذشتن از شهر نجف آباد و طی مسافتی از جاده اسفالته و كوهستانی كه به این سدّ منتهی می شد در نزدیكیهای سدّ و در مرتفع ترین قسمت منطقه به قصبه ای به نام «چادگان» رسیدم. جهت دور كردن خستگی یكی- دو ساعت رانندگی از تنم و به قصد نوشیدن چای, در كنار قهوه خانه ای در این قصبه توقف كرده وارد آن شدم. صاحب قهوه خانه به غریبه بودنم پی برده به زبان فارسی خوش آمد گفت؛ منهم تشكر كرده و در خواست چای كردم. ضمن نوشیدن چای متوجه شدم صاحب قهوه خانه و همكار جوانش با هم به تركی صحبت می كنند؛ به جز من مشتری دیگری در قهوه خانه نبود. از این موقعیت استفاده كرده و به زبان تركی با صاحب قهوه خانه به احوالپرسی پرداختم و از اینكه چه انگیزه ای سبب شده است یك آذربایجانی در این منطقه دور افتاده و كوهستانی قهوه خانه ای دایر كند مرا بر آن داشت كه سئوالانی از وی بپرسم, لذا ضمن مقدمة مختصر از ایشان پرسیدم: شما چند وقت است به این قصبه آمده و این قهوه خانه را دایر كرده اید؟
در جوابم گفت: من اینجا نیامده ام و ما جدّ اندر جدّ اینجا بوده ایم.
تعجّب من با این جمله بیشتر شده پرسیدم: غیر از شما كسان دیگری هم در این قصبه به تركی صحبت میكنند؟ صاحب قهوه خانه تبسّم ملیحی كرده گفت: اصلاٌّ در چادگان یك نفر فارس هم نیست و همة اهالی این قصبه و روستائیان اطراف ترك هستند.
من كه تا آن زمان مطالعه ای در مورد پراكندگی تركان ایران نداشتم و چنین اطلاعاتی هم در هیچ جا درج نمیشد با تعجب همراه با خوشحالی كه حتی در این كوهستان مرتفع هم غریبه نیستم آن جا را ترك كرده به طرف سد زاینده رود كه در حدود ۴-۵ كیلومتری قصبه بود به راه افتادم.
در تفكر عمیقی فرو رفته و به آرامی به جانب سدّ می راندم كه ناگاه از جانب یونجه زاری كه از كنارش می گذشتم صدای دلنواز و ترانه آشنای چوپانی به گوشم رسید. پای روی ترمز گذاشته و اتوموبیل را متوقف كرده به جانب صدا دقیق شدم, چوپان نوجوان ۱۲-۱۳ ساله ای را دیدم كه به دنبال گوسفندانش یكی از ترانه های معروف خلقی (خالق ماهنیسی) تركی را به آهنگی خوش می خواند ! به تفكر عمیقی فرو رفته در دنیای دیگری سیر می كردم, تا دو- سه ساعت پیش در میان شهر شلوغ اصفهان خود را غریبه حس می كردم ولی در میان كوههای مرتفع و دور از شهر اصفهان و در روستاهای دور افتاده و غریبه اصفهان تمام اطرافیانم را آشنا یافتم!
ترانه ای كه توسط چوپان نوجوان چادگانی خوانده می شد یكی از ماهنی های مشهور در بین مردم آذربایجان بخصوص در میان چوپانان این دیار است كه با گذشت ۲۷ سال از آن زمان متأسفانه نام و ملودی آن از یادم رفته است.
[70][70] - در مورد روستاهای یاد شده به نقشه ایران مراجعه شود.
[71][71] - سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی, دكتر جواد هیئت, چاپ اوّل صص ۳۱۰- ۳۰۵ سال ۱۳۶۵.
[72][72] - بنا به نوشته روزنامه همشهری در سال۱۳۷۲ , ۵/۳ ساكنین تهران و ۷/۳ جمعیت ایران را تركان تشكیل میدهند. این آمار را روزنامة «فروغ آزادی» در تبریز نیز به نقل از روزنامه «همشهری» در آن زمان چاپ كرد, ولی آمار غیر رسمی حتی نزدیك به نصف جمعیت ایران را ترك زبان می داند.
[73][73] - سیری در تاریخ زبان و لهجه های تركی, دكتر جواد هیئت, ص ۳۰۷- نشر نو ۱۳۶۵.
[74][74] - گر چه در این آمار از آبادیهای وابسته به شهر چالوس ذكری به میان نیامده است ولی روستاهای وابسته به این شهر از آن جمله آبادی «بازارسر» با جمعیت حدود ۱۵۰۰ نفر در اطراف كلاردشت موجود است كه به تركی سخن می گویند.
[75][1] - حزب «پان ایرانیسم»به رهبری محسن پزشكپور اطلاعیه های فراوانی در داخل كشور می دهد. مثل «نامة سرگشاده سرور محسن پزشكپور (پندار) رهبر پان ایرانیسم به جناب آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور اسلامی ایران» در تاریخ ۱۳۷۷/۹/۳۰ , در قسمتی از صفحه اول نامه چنین آمده است: «من, بنام یكی از فرزندان این ملت بزرگ و ستم كشیده و بنام نخستین سرباز و كوشندة جبهه نبرد «پان ایرانیسم» بیش از پنجاه و هفت سال است در مسیر تاریخ ایران و هویت سیاسی و فرهنگی ومذهبی «جامعه اقوام بزرگ ایرانی» نبرد را دنبال می كند, این نامه سرگشاده را به سوی شما می فرستم».
[76][2] - نظر فریتز هومل سومرشناس آلمانی, «آذربایجان در سیر تاریخ ایران» بخش دوم, ص ۸۶۹, رحیم رئیس نیا, «ایران توركلری نین اسكی تاریخی» پروفسور محمدتقی زهتابی, جلد اوّل صص ۱۵۵-۱۵۶
حسن راشدی
نگاهی به تاریخ ادبیات تركی قبل از دین مبین اسلام (متون مانوی تركی اویغوری)
+0 به یه ندكتر حسین محمدزاده صدیق
بخشی از تاریخ ادبیات تركی پیش از اسلام، به متون مانوی تركی اویغوری مربوط میشود.
تورفان واحهای است كه در تركستان غربی واقع در محدودهی سیاسی كشور چین امروزی قرار دارد.
حكومت چین نام تركستان را به «شین جییان» xinjiang (به غلط مشهور: سین كیانگ) تبدیل كرده است. این نام، همان است كه بارها در متون ادب فارسی به آن اشارهها رفته است. كاشغر، یاركند، سمرقند، بخارا و جز آن از شهرهای كهن آن بودند. امروزه سمرقند و بخارا بیرون از محدودهی سیاسی كشور چین واقع شدهاند و اورومچی، یاركند، كاشغر از شهرهای مهم آن شمار میرود.
پژوهش در متون تركی تورفانی سالها است كه توجه دانشگاههای معتبر دنیا را به خود جلب كرده است كه در راس آنها آكادمی علوم آلمان قرار دارد. كاوشهای باستانشناسی در زمینهی كشف ادبیات تركی دشت تورفان از 1902 به سرپرستی "A. Grûnwedel" و "A.von le coq" آغاز شد و اینان توانستند تا سال 1914 دریایی از متون تركی اویغوری را غارت كنند و به برلین ببرند. چنان كه الان كتابخانهی برلین كاملترین مجموعهی چرم نبشتههای متون تركی تورفانی بیش از چهل هزار قطعه را در دنیا جمع كرده است.
الفبای تركی اویغوری الفبایی نسبتاً كامل و دقیق است كه بعدها در میان غیر تركی زبانان و عمدتاً میان تاجیكان و پارسیان رواج یافت. اما الفباهای تقلیدی پهلوی و سُغدی دارای معایب نگارهای و آوایی چندی هستند از جمله آن كه در نمایش واكهها و نیم واكهها دقیق عمل نمیكنند و آوا نگاری را مختل میسازند و از سوی دیگر پدیدهی هزوارش در الفبای تقلیدی پهلوی مشكل را دوچندان میكند. اما مبدا این خط كه تركی اویغوری است، نظامی تقریباًٌ بهنجار دارد. این الفبا تا دو سه قرن اخیر در ایران به ویژه در خراسان رایج بوده است و نسخههای خطی بازمانده به آن نویسه كه در روزگار نادرشاه افشار استناخ شده، اكنون در دست است. میرزا مهدی خان استرآبادی مولف فرهنگ عظیم «سنگلاخ» نیز به متون اویغوری دسترسی داشته است و در روزگار عباس میرزا در تبریز هم صاحب كتاب «خلاصهی عباسی» با آن آشنا بوده است.
الفبای تركی اویغوری از راست به چپ نوشته میشد و حروف به هم میچسبید. در جدول زیر این الفبا با خط گؤی تورك ( اورخونی) و دین دبیره ( اوستایی) و همچنین خط معروف به میخی ( منشعب از تركی سومری) را رو در رو مینهیم:
برای تشخیص تلفظ حروف فوق جدول تلفظ آنها به نویسهنگاری الفبای گؤی تورك اورخونی را هم در زیر به نقل از كتاب یادمانهای تركی باستان در اینجا نقل میكنیم:
در میان چرم نبشتهها و دست نبشتههای تركی تورفان به دو اثر بسیار مهم باید اشاره كنم كه در تاریخ ادبیات مكتوب تركی پیش از اسلام بسیار اهمیت دارند:
1. نخست كتاب معروف به اعتراف نامه كه جز مقدمهی آن بقیهی متن سالم باقی مانده است.
2. دوم قطعات قابل توجهی از كتاب « قاقان» كه صورت عربی آن در «ابن ندیم» و یعقوبی « سِفر الجبائره» است. این كتاب در سال 2000 توسط «یئنس ویلكنز» (J. wilkens) ویراسته و منتشر شده است:
J. wilkens (2000), Neue fregmente aus Manis Gigantenbuch. ZDMG (150) pp.
133-176
ترجمههای پهلوی و سغدی بعضی از قطعات آن را هم قبلا و. هیننگ (W. Henning) انتشار داده بود.
W. B .Henning (1943). The Book of the Giants, BSOAS 11, pp. 52-74 [=Acta Iranica 15 ].
در برگردانهای پهلوی نام كتاب به « كوان» kawân تبدیل شده است. نام چینی اثر Chû-huan است احتمال میدهیم همهی این نامه صورت تحریفی از لفظ تركی « قاقان» ( خاقان) باشد.
اندیشمندان ترك ایرانی، با استفاده از الفبای تركی اویغوری، گذشته از موسیقی تركی، در كتابهای نظری خود برای موسیقی عربی و فارسی نیز نتنویسی كردهاند. صفی الدین اورموی در كتاب «الادوار» اصول آن را ذكر كرده است. نمونهای از نتنویسی تركی برای موسیقی فارسی را از كتاب «خلاصة الافكار فی معرفة الادوار» كه در سدهی هفتم هجری تالیف شده، در زیر میآوریم:
طریقة التركیه من نوروز فی ضرب الرمل
این نت با الفبای تركی اویغوری برای مصراع اول نوشته شده است و در مصراعهای دیگر نیز تكرار میشود. با استفاده از این الفبا، موسیقیدانها میتوانستند میزان نقرات را با ارقام هندسی نشان دهند. به تقلید از الفبای «گؤی تورك» یك و یا سه دایرهی توپر نیز برای فصل و وقف و اول و آخر جمله به كار رفته است و از سنگنبشتههای گؤی تورك تقلید شده است. این علامت فصل در الفبای گؤی تورك برای جدا كردن یك كلمه از كلمهی دیگر به كار میرفته است، اما در نتنویسی برای جداسازی اجزای یك كلمه از هم استفاده شده است و بدین گونه دیگر احتیاجی به تقسیم خود كلمه پیدا نشده است.
مطلب قابل دقت آن است كه در عنوان فصل نتنویسی برای یك آهنگ فارسی، «طریقة التركیه» نام داده شده است. دیگر این كه برای یك آهنگ فارسی، شعر عربی مثال آورده شده است.
«طریقة التركیه» آن است كه منوچهری دامغانی از آن به «راه تركی» تعبیر میكند و میگوید:
به راه تركی مانا كه خوبتر گویی
تو شعر تركی برخوان مرا و شعر غزی[1]
حاصل سخن آن كه، طریقهی تركی یا نتنویسی در عربی و سپس فارسی، با الهام از الفبای تركی اویغوری ابداع شد و قرنها برای ضبط و نگارش و تدوین مبانی موسیقی عربی و فارسیف در دامن پر سخاوت موسیقی تركی ادامه داشت.
ارقام «سیاق» كه اكنون نیز شاید در برخی از مناطق و روستاها برای نگارش حساب و حفظ محاسبات دفتری و شخصی از آن استفاده میشود، ریشهی تركی دارد و به تقلید از الفبای اویغوری تركی اختراع شده است. خود كلمهی «سیاق» لفظ تركی است و از ریشهی «سایماق» saymaq در معنای شمردن میآید و معادل فارسی آن «شمارش» است.
این ارقام چنین است:
این شیوهی عدد نویسی و حفظ محاسبات را، اندیشمندان ترك ایرانی در قرون اولیهی اسلام اختراع كردهاند، هممیهنان فارسی زبان ما نیز بعدها آن را آموختند و به كار بردند.
بدین گونه میبینیم كه متون اویغوری در تكوین ادبیات تركی بعد از اسلام تاثیر مهمی برجای گذاشته است. با توجه به این كه تعداد بیشماری از متون تركی اویغوری پیش از اسلام اكنون در دست ماست و متاسفانه در ایران حتی یك قطعه از آنها انتشار نیافته است، در این جا سعی خواهم كرد خوانش و آوا نگاری و ترجمهی بخشهایی از این گنجینهی عظیم را به دست دهم. عجالتاً تصویر چند قطعه از این متون را به نقل از (Digitales Turfan-Archiv (Turfanforschung در این مقاله قرار میدهم.
(تصاویر زیر از سایت www.bbaw.de آكادمی آلمان برداشته شده است)
[1] «غز» تلفظ فارسی از كلمهی اوغوز oghuz در معنای خردمند و فرزانه، عنوانی كه در متون فارسی برای تركان ایرانی داده شده است.
طبقه بندی ادوار تاریخی برای تاریخ نگاری ملت تورك - محبوب امراهی
+0 به یه ننخست - تاریخ نگاری برای توركان توسط بیگانگان صورت گرفته و از این رو تقسیم بندی ادوار تاریخی آن نیز كاملا غیر منطبق بر تاریخ ملت تورك و از دید مورخان اروپایی انجام شده است.
دوم - تقسیم تاریخ تورك به صورت قبل و بعد از اسلام مشكلات اساسی به همراه دارد و با واقعیات تاریخی این ملت همپوشانی كامل ندارد.
سوم - این نوع از طبقه بندی تاریخ برای توركان تحقیر آمیز است.
در این نوشته از عبارت "ملت تورك" به دفعات استفاده شده است زیرا نگارنده معتقد است كه دو نوع از نگارش تاریخ وجود دارد. نوع اول بر مبنای تاریخ سرزمینی است كه اتفاقات تاریخی بر یك جغرافیا را بدون توجه به فاعل و عامل آن وقایع نقل می كند. چنین روشی از تاریخ نگاری نه برای ملت سازی كه صرفا برای باستان شناسی و كشف اعماق تاریخ در یك جغرافیا بكار می رود. روش دوم تاریخ نگاری در مبحث ملت سازی كاربرد بهینه دارد و آن عبارت از تاریخ یك خلق یا گروه قومی است كه فعلا در آن جغرافیای مورد بحث سكونت دارند. از این رو در این مقاله با توجه به این كه نگارش تاریخ تورك مطرح می باشد مفهوم ازلی انگار از ملت بكار برده می شود و از این روی عبارت "ملت تورك" كاربرد دارد.
آنچه كه مسلم است تاریخ تورك توسط غربیان و تورك شناسان اروپایی به تحریر در آمده است كه در بسیاری موارد نگاه آنان به تباریخ تورك یا مغرضانه بوده است و یا تحت تاثیر طبقه بندی سایر اقوام خاورمیانه ای انجام شده است به گونه ای كه تلالو و ورود اسلام به شبه جزیره ی عرب و نیز در میان اقوام ایرانیك مسیر تاریخ آنان را به كل تغییر داده و سرنوشت انان را در مجرای دیگری جاری ساخته است لیكن چنین تغییر سرنوشتی با علم به مهاجرت های توركان بعد از اسلام و با آن عمق در میان ملت تورك حاصل و حادث نشده است.
توركان قبل از اسلام نیز دارای تاریخ پر احتشام بوده اند و امپراطوری های بسیاری را تشكیل داده بودند و بسیاری از این امپراطوری ها كمترین ارتباطی با تاریخ اسلامی ندارند از این رو تقسیم تاریخ ملت تورك به بعد و قبل از اسلام بدون منطق و با الگو برداری از تاریخ نگاری عربی و ایرانی انجام شده است.
همچنان كه می دانیم تاریخ ملت ژرمن به صورت رایش های سه گانه نگاشته شده است همچنین تاریخ امپراطوری روم نیز به شكلی مشابه بدون در نظر گرفتن تولد عیسی مسیح نگاشته و تقسیم بندی شده است البته نگارنده به هیچ وجه منكر تاقیرات مسیحیت در تاریخ اروپا و نگارش آن نیست لیكن اینكه مسیحت مبنایی برای طبقه بندی تاریخ باشد چنین چیزی بوقوع نپیوسته است علیرغم اینكه تاثیر مسیحیت بر اروپا و امپراتوری روم بسیار بسیار عمیق تر از تاثیر اسلام بر توركان است.
از این رو و با توجه به اینكه تاریخ پر احتشام توركان بعد از اسلام دچار سكته نشده است و با قوت تداوم یافته است به نظر می رسد طبقه بندی تاریخ تورك به صورت قبل و بعد از اسلام نادرست است و تحقیری برای ملت تورك به شمار می آید.
این تحقیر دو جنبه دارد :
جنبه ی نخست آنكه به صورت الگو برداری از تاریخ نگاری برای مردمان و اقوام خاورمیانه ای نگاشته شده است كه به كلی یا هویت خود را از دست داده اند و یا مسیر تاریخ آنان بالكل تغییر نموده است. مانند سوریان ، مصریان ، ایرانیان ، اعراب ، ....
دوم آنكه علاوه بر اینكه تاریخ توركان را به صورت منقطع نمایان می كند علیرغم آنكه چنین اتفاقی واقعیت تاریخی ندارد گستره ی تاریخ تورك را نه به صورت امپراطوری كه به صورت دول دست نشانده و ملوك الطوایفی خاناتی نمایش می دهد. چنین برداشتی از تاریخ تورك غیر متصور و ناعادلانه است زیرا دول توركی دارای پیوستگی بر اساس امپراتوری بوده اند و حكومت های محلی و قبیله ای نبوده اند.
از این رو نگارنده پیشنهاد دارد كه تاریخ ملت تورك به شكل زیر طبقه بندی شود :
1-پری ایمپریال : تاریخ توركان قبل از آغاز تاریخ امپراتوری آنان
2-ایمپریال اول : تاریخ امپراتوری های تورك از مبدا تا ایجاد امپراتوری های غیر خاور میانه ای (گوك تورك تا قرن 14 در روسیه و اروپا)
3-ایمپریال دوم : از ایجاد امپراتوری های خاورمیانه ای تا سقوط سلسله ی قاجار(سلاجقه تا قاجار)
4-پست ایمپریال(مدرن) : از انقلاب مشروطه تا استقلال آزربایجان شمالی (1991)
5-پست مدرن : از سال 1991 تا زمان استقلال كامل فرهنگی و سیاسی ملت تورك
نگارنده معتقد است چنین طبقه بندی یی با واقعیات تاریخ ملت توركمان تطابق كامل و مافی را دارا می باشد
طبقه بندی ادوار تاریخی برای تاریخ نگاری ملت تورك - محبوب امراهی
+0 به یه ننخست - تاریخ نگاری برای توركان توسط بیگانگان صورت گرفته و از این رو تقسیم بندی ادوار تاریخی آن نیز كاملا غیر منطبق بر تاریخ ملت تورك و از دید مورخان اروپایی انجام شده است.
دوم - تقسیم تاریخ تورك به صورت قبل و بعد از اسلام مشكلات اساسی به همراه دارد و با واقعیات تاریخی این ملت همپوشانی كامل ندارد.
سوم - این نوع از طبقه بندی تاریخ برای توركان تحقیر آمیز است.
در این نوشته از عبارت "ملت تورك" به دفعات استفاده شده است زیرا نگارنده معتقد است كه دو نوع از نگارش تاریخ وجود دارد. نوع اول بر مبنای تاریخ سرزمینی است كه اتفاقات تاریخی بر یك جغرافیا را بدون توجه به فاعل و عامل آن وقایع نقل می كند. چنین روشی از تاریخ نگاری نه برای ملت سازی كه صرفا برای باستان شناسی و كشف اعماق تاریخ در یك جغرافیا بكار می رود. روش دوم تاریخ نگاری در مبحث ملت سازی كاربرد بهینه دارد و آن عبارت از تاریخ یك خلق یا گروه قومی است كه فعلا در آن جغرافیای مورد بحث سكونت دارند. از این رو در این مقاله با توجه به این كه نگارش تاریخ تورك مطرح می باشد مفهوم ازلی انگار از ملت بكار برده می شود و از این روی عبارت "ملت تورك" كاربرد دارد.
آنچه كه مسلم است تاریخ تورك توسط غربیان و تورك شناسان اروپایی به تحریر در آمده است كه در بسیاری موارد نگاه آنان به تباریخ تورك یا مغرضانه بوده است و یا تحت تاثیر طبقه بندی سایر اقوام خاورمیانه ای انجام شده است به گونه ای كه تلالو و ورود اسلام به شبه جزیره ی عرب و نیز در میان اقوام ایرانیك مسیر تاریخ آنان را به كل تغییر داده و سرنوشت انان را در مجرای دیگری جاری ساخته است لیكن چنین تغییر سرنوشتی با علم به مهاجرت های توركان بعد از اسلام و با آن عمق در میان ملت تورك حاصل و حادث نشده است.
توركان قبل از اسلام نیز دارای تاریخ پر احتشام بوده اند و امپراطوری های بسیاری را تشكیل داده بودند و بسیاری از این امپراطوری ها كمترین ارتباطی با تاریخ اسلامی ندارند از این رو تقسیم تاریخ ملت تورك به بعد و قبل از اسلام بدون منطق و با الگو برداری از تاریخ نگاری عربی و ایرانی انجام شده است.
همچنان كه می دانیم تاریخ ملت ژرمن به صورت رایش های سه گانه نگاشته شده است همچنین تاریخ امپراطوری روم نیز به شكلی مشابه بدون در نظر گرفتن تولد عیسی مسیح نگاشته و تقسیم بندی شده است البته نگارنده به هیچ وجه منكر تاقیرات مسیحیت در تاریخ اروپا و نگارش آن نیست لیكن اینكه مسیحت مبنایی برای طبقه بندی تاریخ باشد چنین چیزی بوقوع نپیوسته است علیرغم اینكه تاثیر مسیحیت بر اروپا و امپراتوری روم بسیار بسیار عمیق تر از تاثیر اسلام بر توركان است.
از این رو و با توجه به اینكه تاریخ پر احتشام توركان بعد از اسلام دچار سكته نشده است و با قوت تداوم یافته است به نظر می رسد طبقه بندی تاریخ تورك به صورت قبل و بعد از اسلام نادرست است و تحقیری برای ملت تورك به شمار می آید.
این تحقیر دو جنبه دارد :
جنبه ی نخست آنكه به صورت الگو برداری از تاریخ نگاری برای مردمان و اقوام خاورمیانه ای نگاشته شده است كه به كلی یا هویت خود را از دست داده اند و یا مسیر تاریخ آنان بالكل تغییر نموده است. مانند سوریان ، مصریان ، ایرانیان ، اعراب ، ....
دوم آنكه علاوه بر اینكه تاریخ توركان را به صورت منقطع نمایان می كند علیرغم آنكه چنین اتفاقی واقعیت تاریخی ندارد گستره ی تاریخ تورك را نه به صورت امپراطوری كه به صورت دول دست نشانده و ملوك الطوایفی خاناتی نمایش می دهد. چنین برداشتی از تاریخ تورك غیر متصور و ناعادلانه است زیرا دول توركی دارای پیوستگی بر اساس امپراتوری بوده اند و حكومت های محلی و قبیله ای نبوده اند.
از این رو نگارنده پیشنهاد دارد كه تاریخ ملت تورك به شكل زیر طبقه بندی شود :
1-پری ایمپریال : تاریخ توركان قبل از آغاز تاریخ امپراتوری آنان
2-ایمپریال اول : تاریخ امپراتوری های تورك از مبدا تا ایجاد امپراتوری های غیر خاور میانه ای (گوك تورك تا قرن 14 در روسیه و اروپا)
3-ایمپریال دوم : از ایجاد امپراتوری های خاورمیانه ای تا سقوط سلسله ی قاجار(سلاجقه تا قاجار)
4-پست ایمپریال(مدرن) : از انقلاب مشروطه تا استقلال آزربایجان شمالی (1991)
5-پست مدرن : از سال 1991 تا زمان استقلال كامل فرهنگی و سیاسی ملت تورك
نگارنده معتقد است چنین طبقه بندی یی با واقعیات تاریخ ملت توركمان تطابق كامل و مافی را دارا می باشد
ترغای یا ترغی نامی تاریخی در جنوب استان آذربایجان غربی
+0 به یه ندورنا نیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی:استان آذربایجان غربی با احتساب دریاچه ی اورمیه ۴۳۶۶۰ كیلومتر مربع وسعت دارد.این استان با تمام شهرهای تابع آن در دوره ی قاجار و قبل از آن جزوی از ایالت آذربایجان بوده و در دوره ی پهلوی به خاطر برخی مسائل امنیتی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشود.
استان آذربایجان غربی از جمله استانهای تاریخی كشور است كه سابقه ی تمدنی مهمی را در دل خود جای داده؛وجود تپه ی حسنلو در سولدوز،شهر های با سابقه ی تاریخی ۶ هزار ساله هم چون خوی،وجود سوغورلو(تخت سلیمان)در تیكان تپه،وجود بسیاری از بناهای شاخص اسلامی در استان از جمله مسجد جامع اورمیه نمونه ای از سوابق تاریخی این سرزمین كهن میباشد.
گرچه هیچ یك از شهر های آذربایجان غربی در هیچ دوره ی تاریخی پایتخت رسمی كشور نبوده اند ولی اهمیت شهر های استان از جمله اورمیه كمتر از شهر هایی كه دوره ای به عنوان پایتخت برگزیده شده بودند،نبوده است.
به سلطنت رسیدن كریم خان زند و آقا محمد خان قاجار و … در این شهر گویای همین اهمیت تاریخی است.یكی از مناطق تاریخی در استان آذربایجان غربی منطقه ی ترغای یا ترغی بوده كه بعد ها با كوچ طوایف كرُد ،نام مكریان را به سبب سكونت ایل مكری به خود گرفته است.
منطقه ی ترغای واژه ای تركی است،درلغتنامه ی دهخدا معنای ترغای یا ترغی به معنای شانه به سر یا هدهد آمده البته این واژه ی تركی وارد گویش كردی كرمانجی هم شده كه این گویش هم واژه های بسیاری از زبان تركی به عاریت گرفته است.
ترغای یا ترغی واژه تاریخی است كه به محدوده ی زرینه رود یا جیغاتی چای قوشاچای(میاندوآب)تا خانا(پیرانشهر فعلی)كه در حدود ۴۰۰پاره قریه بوده اطلاق میشده،هم چنین در دوره ی تیموریان بین ۶۰ الی ۷۰ نفر از منطقه ی ترغای گرد آمده و به دیدار شیخ صفی الدین اردبیلی میروند.
كوچ عشایر كُرد مكری از شور زور عراق به داخل خاك آذربایجان توسط شرفخان بدلیسی در اوایل دوره ی نادرشاه ثبت شده است.
جالبترین نكته در این رابطه وجود بیش از ۴۰ روستا با نام تركی در شهرستان مهاباد و بیش از ۷۰ روستا با نام تركی در شهرستان بوكان است و مهم ترین نكته اینكه قبل از تغییر نام مهاباد،این شهر با نام سویوق بولاغ شناخته میشد كه به معنای چشمه ی سرد بود كه طوایف كُرد بعد از مهاجرت واژه ی ایلی مكری را به آن اضافه نموده اند ،حتی برخی عقیده دارند كه طوایف مكری از طوایف مكریت تركمان بوده اند.
چنانكه در زمان شاه عباس حاكم این منطقه نام بوداق سلطان را داشته كه نامی كاملا تركی به معنای شاخه ی گل میباشد،متاسفانه از این موضوع و سرنوشت این طوایف هم چیزی در دست نیست و اگر این طوایف در اصل تركمان بوده اند چه بلایی بر سر آنان آمده؟!از سرنوشت طوایف ترك زبان ساكن محدوده ی ترغای اطلاع دقیقی در دست نیست،اما طبق منابع تاریخی از طوایف تركمانان بوده اند ،وجود نامهای تركی در روستاهای دو شهرستان فوق نشان دهنده ی وجود طوایف ترك زبان در این محدوده میباشد كه سرنوشت این اقوام بعد از كوچ طوایف مكری دقیقا معلوم نیست.ولی به نظر میرسد همین اقوام مجبور به كوچ شده و در دو شهرستان سایین قالا (شاهین دژ) و ساووج بولاغ در استان كرج ساكن شده اند.
عبدالرحمان شرفكندی(هژار) شاعر كرد زبان درباره ی كوه ترغی یا ترغای شعری دارد كه منظور از ترغه همان واژه ی قدیمی ترغای نام قدیمی این منطقه و كوه است كه نامی تركی است كه ترجمه ی مصرع اول این شعر این چنین است:ترغه چطوری قله ات هم چنان بلند است…
در شهرستان مهاباد علاوه بر نام های تركی دره ها و كوه ها روستاهای فراوانی نیز با نام تركی وجود دارد برای مثال:
قوزلوی علیا،قوزلوی سفلی،اوزون تاش،ایل تیمور،تقه گوز،خاتون استی،قره چیلان،قوزلوجه،قره قاچ،اوتمیش،عیسی كند،قوروغان،حاج علی كند،سیچان بولاغی،اوزون دره علیا،اوزون دره سفلی،قیزیلجه علیا،قیزیلجه سفلی،تكان لوجه،قره بولاغ،لاچین،خطایی،گوگ تپه،قره داغ،قپی باباعلی،داش تیمور،سلیم ساغول،آل بولاغ،توت آغاج،ترغه،قیزیل قپی ،اگری قاش و …
از واژه ی اگری قاش، گوگ تپه، تاش و …میتوان به سیر تحول زبان تركی در این مناطق پی برد چنانكه همین واژه ها امروزه ایری داش،گوی تپه،داش و … خوانده میشوند.
هم چنین واژه ی آختاچی كه امروزه به دو دهستان شرقی و غربی- قسمتی در شهرستان مهاباد و قسمتی در شهرستان بوكان – تقسیم بندی میشود،واژه ای كاملا تركی به معنای شاه و فرمان روایی كه دست نشانده و تابع شاه و فرمان روایی بزرگ تر میباشد،است.
نمونه ای از روستاهای شهرستان بوكان كه با نام های تركی كه بیش از ۷۰ روستا است،بیانگر این موضوع است:
حصار بولاغی،عبدالله تپه سی،علی كند،شورجه،قازان سر،كهنه ملالر،ملالر،داش بند،اوچ تپه،دنگوز سفلی،ارمنی بولاغی،تركمان كندی،قره كند،كول كند،قیشلاق،یاسی كندی،جان بولاغ،تیكان تپه،دوكچی،آغوتمان،اورتا كند،بوغدا داغی،آغجیوان،شیخ لر و …
از همین نام تركمان كندی میتوان فهمید كه ساكنین این منطقه در اصل از اقوام تركمان بوده اند.بعدها طوایف دهبكری از دیاربكر كوچ كرده و در این منطقه ساكن شده اند و روستاهای دیگری نیز ساخته اند . شهرستان بوكان با احتساب شهر قره موسالو كه امروزه به سیمینه تغییر داده شده است،بیش از ۷۰ روستا با نام تركی دارد و شهر بوكان كه نام آن بی كندی بوده و بعضی ها هم به اشتباه آن را واژه ای مغولی و نام سردار مغول میپندارند.
شهر قره موسالو واقع در شهرستان بوكان نام خود را از ایل شاهسون قره موسالو كه از مجموعه ی ۱۱ طایفه بوده گرفته كه به نظر میرسد ایل شاهسون قره موسالو از تركیب ایل مقدم و چندین ایل دیگر كه یكی از اصیل ترین اقوام ترك زبان این منطقه بوده اند تشكیل یافته است.
عیسی یگانه در كتاب تاریخ آموزش و پرورش سولدوز در مورد كوچ ایلات مكری به آذربایجان چنین مینویسد:در زمان تركمانان آق قویونلو و قره قویونلو سیف الدین مكری،كرد های بابان و دیگر ایلات كرد را همراه ساخته منطقه ی دریاز مهاباد را از دست طایفه ی قزلباش خارج نموده و به تصرف درآوردند و بعدها هم مناطق دول،آختاچی،ایل تیمور و سولدوز را به آن افزودند.شهرستان های پیرانشهر و اوشنویه نیز هركدام دارای تعدادی از روستاهای با نام تركی میباشند كه از آن جمله:اوشنویه:قازان آباد،خانلر،اسلاملو،ترسه بولاغ،اژدها بولاغی،آغ بولاغ،قره سقل و …
پیرانشهر(كه نام قدیمی آن خانا بوده است):قره خضر،سوغان لو،یاقوش،قوبه و…
ابن اثیر،۴۶۲/۱۲؛ابن واصل،۲۰۲/۴ به نقل از دائره المعارف بزرگ اسلامی جلد ۹ اوشنویه:در ۶۲۳ ق،سلطان جلال الدین،شورش تركمانان ایوانیه در اوشنویه و اورمیه را سركوب و در آخرین سالهای سلطنت خود ،زمستان ۶۲۸ق را در اورمیه و اوشنویه به سر برد.
هم اكنون در شهر اوشنویه در داخل بافت قدیمی شهر محله ای با نام حنفیان وجود دارد كه سكنه آن متشكل از تركهای سنی مذهب هستند،همچنین در قسمت های شمالی این شهرستان در چند روستا تركهای سنی مذهب نیز حضور دارند كه این مقدار ۱%از كل جمعیت فعلی اوشنویه را تشكیل میدهد كه ترك سنی و حنفی مذهب اند.
تركمانان ایوائی یا ایوه ای در قرن هفتم هجری حاكم عراق عجم بوده اند.طبق حكم طغرل بیگ سلجوقی كردستان امروزی جزوی از ملوك عراقین آورده شده است و سلطان سنجر سلجوقی قسمت غربی ایالت جبال را تقسیم نموده و سلیمان شاه تركمان برادر زاده اش را حاكم این منطقه قرار داده است كه این ناحیه با نام ولایت عراق عجم شناخته میشده چنانچه واژه ی عجم كه توسط اكراد مهاجر بر روی ساكنین اصلی این مناطق گذارده شده ،از این جریان تاریخی نشات میگیرد.
دائره المعارف اسلام طوایف قره قویونلو و آق قویونلو را یكی از شاخه های تركمانان ایوه میداند كه محل حكومت و زندگانی آن ها در شهرستان و شهر بهار در استان همدان است،این طوایف امروزه به بهارلو شهرت دارندكه بسیاری از این طوایف در عراق عجم پراكنده بودند ،چنانكه شهرستان های بیجار و قروه دارای سكنه ی ترك آذربایجانی میباشند.به همین منوال دهات مابین بوكان تا بانه با نام قاباغ كندی یا محال قباغ شناخته میشده،واژه ی سقز هم به سبب وجود روستایی به نام سقزلو مصداق همین ریشه تركی ساقیز یا سگیز یعنی عدد هشت بوده،هم چنین به صمغ گرفته شده از درخت بنه(ساققیز آغاجی)-كه در منطقه به وفور یافت می شود،در تركی ساققیز یا سققیز گفته می شود.البته قابل ذكر است كه این واژه هشتمین شاخه ی تركان اوغوز را هم شامل میشود چنانكه در افواه و زبانها از قدیم الایام ذكر میشود چنین بوده؛سكگیز اوغوز،اون اوغوز،قطعا ریشه ی این كلمه از همین مقوله ی تاریخی ۸ اوغوز بوده،این شهر در دوره ی قاجار تابع و جزوی از آذربایجان بوده كه بعدها تقسیمات ایالتی تغییر نموده و از حوزه ی ایالت آذربایجان خارج شده است.
شهرستان سقز نیز در استان كردستان دارای روستاهای فراوانی با نام هایی تركی است كه برای نمونه برخی از آن ها عبارت اند از:
قیشلاق آقا گوره،قتلو،قره بغره،چاغرلو،یازی بولاغی،آلتون علیا،سماقلو،قورو دره،قره چر،آیاغچی،باش بولاغ،بغده كنری،قره گویز،قره گول،قوچاق و …
البته برخی معتقد هستند كه نام های تركی در اطراف شهر مهاباد توسط شاهان قاجار در این منطقه گذارده شده كه طبق اسناد قدیمی با وجود بیش از ۲۰۰ روستا با نام تركی در این منطقه،نامگذاری آن نمیتواند توسط شاهان قاجار انجام گرفته باشد و این گفته ای غیر علمی است.
آن چه كه معلوم است و در برخی موارد هم آثار و نامهای موجود،اطلاعاتی در این زمینه ارائه می كند ترك نشین بودن این مناطق ثابت شده است.چنانكه در دیگر موارد نامهایی هم چون تركمان هم دیده میشود؛طوایف ترك مقدم و تركمانهای ایوه ای یا ایوائی یا دیگر قبایل تركمان و به احتمال ضعیف طایفه ای به نام تركمان مكریت هم در این منطقه سكونت داشته اند.دشت سولدوز هم برخلاف ادعاهای غرض آلود ،قبل از سكونت ایل قره پاپاق،دو ایل مقدم ها و افشار ها بر آن مالكیت داشتند كه تمام این ایل بعد از واگذاری این دشت توسط عباس میرزا نائب السلطنه به قره پاپاق ها،محال سولدوز را ترك كردند.
در نتیجه باید گفت دو ایل مقدم و تركمانان ایوه و چپقلو از ساكنان اصلی این منطقه بوده اند.البته وجود برخی نامهای مغولی در منطقه هم جای تحقیق دارد،به نظر برخی نامهای بوكان و جیغاتی و تاتائو و … در اصل ریشه ی مغولی دارند در حالی كه این هم نظریه ای ضعیف است،جیغاتی در اصل تركی میباشد و از دو جزء جیغ و آتماق تشكیل شده،جیغ در تركی به چوب درختان سختی گفته میشود كه از آن ها در نبردها و جنگها استفاده میشود،و هم چنین نام بوكان قبلا بی كندی بوده است.
در استان خراسان رضوی هم،شهری به نام جیغاتی وجود دارد كه سكنه ی آن را تركان خراسانی تشكیل میدهند و این واژه را نه جغتای (نام سردار مغول) بلكه آن را جیغاتی یعنی همان تلفظی كه در استان آذربایجان غربی تركها ی آذربایجانی برای زرینه رود به كار میبرند،خوانده میشود.
منابع:
*دائره المعارف اسلام جلد ۹ اوشنویه مقاله ۳۵۸۰
*مشاهیر علمی و فرهنگی آذربایجان غربی- پرویز عقلمند-۱۳۸۵ – چاپ قصید سرا-صفحه ۲۸
*دائره المعارف اسلام جلد ۱۳ بهارلو-مقاله ۵۲۳۳
*شرف خان ابن شمس الدین بدلیسی،شرفنامه تاریخ مفصل كردستان،به اهتمام ولادیمیر ولییانوف زرنوف – اساطیر،تهران،۱۳۷۷،صص ۲۸۸-۲۹۶
*جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی،تالیف لسترنج،ترجمه ی حمزه ی محمود عرفان،چاپ ۱۳۸۸ تهران
*تاریخ آموزش و پرورش سلدوز،،عیسی یگانه،۱۳۸۶ صفحه ی ۳۹
*لغت نامه ی دهخدا – معنای ترغای یا ترغی
*مكریان و اندیشه ایران،برزویی،مجتبی،پایگاه تخصصی مجلات نور نشیع گفتگو،مرداد ۱۳۸۸ ص ۸۳
*فرهنگ جغرافیای شهرستان های كشور،سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح-۱۳۸۱-جلدهای مهاباد و بوكان
*آذربایجان غربی در آینه تقسیمات كشوری جمهوری اسلامی ایران – محمد رضا محمد قلی زاد – انتشارات حسامالدین چلپی-۱۳۹۱
*نكته ای چند در حاشیه ی حواشی جهانگشا – نشریه ی زبان و ادبیات – سال نهم – بهار ۱۳۳۲- شماره یكم – پایگاه مجلات تخصصی نور-مهدی ضیائی
*ساختار معیشتی و اقتصادی ایلات و عشار آذربایجان غربی – ابراهیم اسكندری نیا
برگرفته از هفته نامه ی آغری،چاپ اورمیه،سال نهم،شماره ۱۴۲،یكشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲/نویسنده:امیر اكبریسمرقند؛ شهری كه «تاریخ زندهاش» مینامند+تصاویر
+0 به یه نسمرقند از بزرگترین شهرهاى تركستان وماوراءالنهر یكی از كانونهای دانش و ادبتركان و اسلام بوده و از اركان اصلی هنر و معماری ترك وتركستان به شمار میرود.
.
این شهر با جمعیتی بالغ بر نیم میلیون نفر دومین شهر بزرگ ازبكستان به شمار میرود.
سمرقند از
شناختهشدهترین شهرهای آسیای مركزی بوده و با پایتخت ازبكستان شهر تاشكند 300
كیلومتر فاصله دارد. در سال 2001، یونسكو این شهر باستانی را در فهرست میراث
فرهنگی جهان قرار داد
.
همچنین برخی از شركتهای معتبر گردشگری جهان، سمرقند را در فهرست 50 شهر مهم دنیا معرفی كرده و بازدید از آن را توصیه میكنندتركان ازبك ساكنین اصلی این شهر می باشند.
.
سمرقند با قرار داشتن در مركز جاده ابریشم، در قدیم پیونددهنده چین به اروپا و دارای اهمیتی چشمگیر بوده است. در د.
در سده ششم و هفتم تركها و سپس چینیهارآن را تصرف كردند و پس از آن در سال 705 م. به تصرف اعراب درآمد و تا سده نهم در تصرف خلفای اموی و عباسی بود.
.
براساس یك
روایت تاریخی، شهر سمرقند را افراسیاب، پادشاه اساطیری توران بنا كرده به نحوی كه
هنوز، بقایای آن شهر قدیمی در محل تپه افراسیاب مشهود است
.
بنا بر قولی دیگر، اسكندر مقدونی در چهار قرن قبل از میلاد، آن را بنا كرد. این شهر همواره مورد تاختوتاز غارتگران بوده است.
.
در قرن
چهاردهم، همزمان با پادشاهی تیمور، شهر سمرقند به عنوان پایتخت سیاسی وی حیاتی
دوباره گرفت. تیمور در قلمرو وسیعی از هند تا ماوراءالنهر، چند دهه فرمانروایی
كرد و سمرقند، سمبل امپراطوری وی بود
.
در این
دوران، معماری جدید و بناهای عظیمی در این شهر و در رقابت با سایر پایتختهای
آسیایی بنا شد كه خود به نوع سبكی در معماری آسیای میانه تبدیل گردید. در سال 909
هجری قمری، ازبكهای شیبانی، سمرقند را به تصرف خود درآوردند كه پس از آن مغلوب
نادرشاه افشار شدند
.
سرانجام در
سال 1285 هجری قمری، شهر به تصرف ارتش روسیه در آمد. با وجود همه این فراز و فرودها،
هنوز بقایای زیادی از فرهنگ و تمدن ایرانی را میتوان در این شهر یافت
.
سمرقند
دارای مكانهای دیدنی فراوانی است كه تعدادی از مشهورترین آنها نظیر مجموعه
ریگستان، مدرسه شیردار، مدرسه طلاكاری، مجموعه شاه زنده و... در زیر معرفی میشوند
.