درام تاریخی تاتارها
+0 به یه نآنها در نیمه ی اول قرن ۱۳/م همراه سپاه مغول که عمده اش را ترکان تشکیل می دادند،منطقه ای را که امروزه، روسیه نامیده می شود، فتح نمودند. تاتارها یکی از بزرگترین قوم های ترک تبار میباشند که در سراسر روسیه و برخی دیگر از جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز پراکندهاند. قوم تاتار زمانی به مردم ساکن حاشیه رود ولگا و شبه جزیره کریمه اطلاق میشد. ودرحقیقت صاحبین اصلی سرزمین روسیه هستند که امروز به اشغال اقوام اسلاوتبار روس درامده
تاتارها در کریمه
تاتارها از اقلیت های قومی کریمه هستند روزگاری اکثریت کریمه باتاتارها بود که چندان زمان طولانی نیست که دوباره در موطنشان اسکان یافتند. در حقیقت بازگشت و مهاجرت دسته جمعی تاتارها به کریمه پس از اخراج از سرزمین مادریشان در سال ۱۹۴۴ توسط "جوزف استالین"، رهبر وقت شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ در دوران اصلاحات معروف به “پروسترویکا” که رهبری آن را "میخائیل گورباچف" رهبر وقت حزب کمونیست و رئیس جمهور وقت اتحاد شوروی برعهده داشت، صورت گرفت. گورباچف قوانین بازگشت تاتارها به اوکراین را تغییر داد و از سال۱۹۸۹ بازگشت تاتارها به اوکراین و به ویژه “کریمه” و شهرهای ساحل دریای سیاه آغاز شد.
هر چند که بازگشت آنها پس از پایان جنگ دوم جهانی نیز با محدودیت هایی همراه بود، ولی تاتارها همچنان مایل بودند به اوکراین باز گردند. آنها در رفراندوم سال ١٩٩١ نیز به دولت متحد رای دادند که معنای آن جدا نشدن از اوکراین بود. نمایندگان تاتارها در پارلمان اوکراین در ۲۰ سال گذشته پیوسته در کنار احزاب ملی گرا قرار داشته اند.
تاتارهای مسلمان مقیم کریمه هم اکنون ۱۲ درصد از جمعیت این شبه جزیره را تشکیل می دهند. تاتارهای کریمه حدود ۲۵۰ هزار نفر هستند که پس از روس ها با حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار و اوکراینی ها با ۴۵۰ هزار نفر به لحاظ شمار جمعیت، سومین گروه قومی کریمه محسوب می شوند.
این بخش از جمعیت کریمه با تحولات اخیر نگران بازگشت روسیه به این منطقه هستند. این اقلیت قومی که در زمان اعتراضات کی یف، به امید اینکه از نفوذ روسیه در منطقه خود بکاهند علیه "ویکتور یانوکوویچ" دست به تظاهرات زدند، اما به یکباره با این مسئله روبه رو شده اند که در حال هضم شدن در دل روسیه هستند؛ از این رو بود که همه پرسی در کریمه برای الحاق به روسیه را تحریم کردند. این مسئله در حالی رخ داد که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهوری روسیه، برای دلجویی از تاتارهای کریمه، اخیرا با امضای حکمی تبعید همگانی تاتارها به آسیای مرکزی توسط استالین را اقدامی غیرقانونی اعلام کرده و بر حفظ حقوق خودمختاری تاتارها و دیگر اقلیت های کریمه تاکید کرد.
حتی سخنان پوتین، در آستانه هفتادمین سالگرد اخراج تاتارها از سرزمین اجدادیشان نتوانست آنان را دلگرم کند. البته واکنش تاتارها صرفا انفعالی نبود و آنها کمی بعدتر خواهان برگزاری یک تظاهرات سالیانه به مناسبت یادبود اخراج تاتار ها در سال ۱۹۴۴توسط استالین بودند، مراسمی که حکایت از عمق فاجعه انسانی وتراژدی تلخی است که بر ملت ترک تاتار در منطقه رفته است
هرچند که نخست وزیر کریمه با صدور حکمی تمامی تجمعات عمومی را تا ششم ژوئن ممنوع اعلام کرد و آن را اقدامی برای جلوگیری از فعالیت تندروها دانست، اما با این حال هزاران تن از تاتارها در روز موعود تجمع خود را برگزار کردند.
نزاع تاتار ها با روس های تازه به تسلط رسیده به همین جا ختم نشد و چندی بعد شورای تاتارها خواستار شناسایی منطقه ای و قومی تاتارها در کریمه شد. آنها پس از برپایی مجلس تاتارهای کریمه به صراحت از تصمیم خود برای خودمختاری تاتارهای این جمهوری خبر دادند. آنها توجیه اتخاذ این تصمیم را براساس بیانیهی ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۷ سازمان ملل در خصوص حقوق بومیان دانستند که حقوقی را برای تصمیم گیری، خودمختاری و خود حکمرانی بومیان محترم میشمارد.
در این اعلام جهانی، چوباروف رییس مجلس تاتارهای کریمه خواهان آن شد که تمام کشورهای جهان به ویژه کشورهای دارای جمهوری های داخلی به کمک تاتارهای منطقه کریمه برای تحقق حق تعیین
پس از این اعلام موضوع دولت کریمه بود که مصطفی جمیل اف از رهبران تاتارهای منطقه کریمه در مصاحبه با فاینشال تایمز گفت گروهی از تاتارهای کریمه نزد وی رفته اند و گفته اند که برای نبرد با روس ها آماده اند. حتی پس از آن برخی رهبران محلی کریمه درباره آمادگی گروه های شبه نظامی تاتار این منطقه برای انجام عملیات های انتحاری علیه روسیه هشدار دادند.
مجموع این عمل و عکس العمل ها بود که نشان داد تاریخ فقط بخشی از کتابخانه های طبقه متوسط یک جامعه نیست،بلکه تاریخ مولفه ای قدرتمند اما در سایه معادلات سیاسی یک کشور است،قدرت نمایی که این بار تمام توان و تاثیر گذاری خود را در کریمه به رخ کشید،در حقیقت مشکل تاتارهای کریمه با روس ها دل در گرو تاریخ مشترک روس ها و تاتارها دارد،تاریخی که به گفته آقای پوتین با هم عجین شده است و واقعا نیز عجین و عمیق است،اما عمق آن به ژرفای یک اقیانوس نیلگون نیست بلکه به عمق یک سیاه چال تاریک نامتنهایی انباشته شده از کینه های تاریخی،قومی و مذهبی است که سعی می شود در بخش آتی به ذکر روزنامه وار و تحلیل مختصر آن پرداخته شود.
تاتارها و روسیه
جمعیت تاتارهای روسیه در سرشماری سال ۲۰۰۲ روسیه ۵٬۵۴۵٬۶۰۱ نفر اعلام شدهاست. تاتارهای روسیه که بیشتر در منطقه تاتارستان سکنی گزیدند به تاتارهای قازان هم معروف هستند ، شاخه اصلی قوم تاتار را تشکیل میدهند که به زبان تاتاری از شاخه قبچاق خانواده زبانهای ترکی صحبت میکنند.
تاتارستان در ۳۰ آگوست ۱۹۹۰ به عنوان یک دولت دارای حق حاکمیت، اعلام استقلال نمود. در طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴ تاتارستان یک دولت مستقل دوفاکتو (De facto) بود و در سال ۱۹۹۲ در یک همه پرسی، ۶۲% مردم این منطقه به استقلال از روسیه رای دادند. سرانجام تحت فشار کرملین، هیات حاکمه وقت تاتارستان مجبور شدد از تعقیب موضوع استقلال خودداری ورزد و در نهایت به یک نوع خودمختاری در حد عالی از مسکو بسنده نماید. تاتارها در ۱۵ فوریه ۱۹۹۴، قرارداد تفکیک اختیارات با دولت مرکزی روسیه و نیز توافقنامه دیگری در خصوص حدود اختیارات در حوزه روابط اقتصادی خارجی را به امضاء رساندند که به عنوان مبانی تقسیم وظایف و حیطه اختیارات دولت مرکزی روسیه و این جمهوری به حساب میآید.
پیرو این توافق تاتارها هم اکنون دارای دولتی در ترکیب فدراسیون روسیه هستند،این جمهوری بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه، قانون اساسی جمهوری تاتارستان و قرارداد واگذاری دو جانبه اختیارات و وظایف، با فدراسیون روسیه متحد شده است و توسط رییس جمهور خود اداره می شود.
اما داستان تاتارها و روسیه به همین سادگی و اختصار نیست بلکه آنان تاریخ پرفراز و نشیب در ارتباط با یکدیگر در دل خود جای داده اند،شاید ریشه این کشمکش ها به پس از فروپاشی امپراطوری چنگیزخان برمی گردد که تاتارها در قرن ۱۵ میلادی در شبه جزیره کریمه حکومت مستقل اسلامی تشکیل دادند. این حکومت بین سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۴۳۰ م. به اوج قدرت خود رسیده بود. از سال ۱۴۷۸م. دست نشانده سلاطین عثمانی شدند که این وضعیت ۳۰۰ سال به طول انجامید. خانهای تاتار که پایتخت آنها باغچه سرای بود حکمرانان نیرومندی بودند که نفوذ خود را در روسیه، اوکراین و لهستان توسعه دادند و از تزارهای روسیه باج می گرفتند.
تا اینکه در دهه ۱۵۵۰ میلادی نیروهای ایوان مخوف، تزار روسیه منطقه تاتارستان را به تسخیر خویش درآوردند و تعدادی از اقوام تاتار از روی اجبار به دین مسیحیت گرویدند و کلیسای مسیحی نیز در قازان تاسیس گردید و بخش قابل توجهی از تاتارها هم برای فرار از فشارهای قومی و مذهبی دولت تزاری، راه مهاجرت را به سوی امتداد اورال پیش گرفتند.
پس از تسخیر مناطق تاتار نشین در قلمرو روسیه،روس ها نخستین بار در سال ۱۷۳۶ به کریمه تاختند. در سال۱۷۷۴ کاترین دوم، تزار روسیه، عثمانی ها را وادارکرد تا استقلال خان نشین کریمه را به رسمیت بشناسد و در سال ۱۷۸۳ آن را به خاک روسیه منضم کرد. به موجب پیمان یاسی (۱۷۹۲) مالکیت روسیه بر کریمه برسمیت شناخته شد. از آن پس بسیاری از روس ها، اوکراینی ها، بلغارها، آلمانی ها، ارمنی ها، و یونانی ها در آن سکنی گزیدند و بسیاری از تاتارها که به زبان ترکی تکلم می کردند به ترکیه مهاجرت کردند.
به این ترتیب تمدن اسلامی تاتاری در این منطقه افول کرد. اوج اضمحلال مسلمانان تاتار پس از جنگ معروف کریمه Crimean War بین سالهای ۱۸۵۳ تا ۵۶ بود که بین روسیه با دولتهای عثمانی، بریتانیا، فرانسه و ساردنی رخ داد. اما در این زمان بنا به احتیاط
این نوع حرکتها علیه تاتارهای کریمه نشان از مقاومت برای حفظ سرزمینی دارد که به اعتقاد آنها سرزمین اجدادیشان بود. حاکم روس کریمه در اواسط قرن نوزدهم برای کم کردن دردسر تاتارها خواهان اخراج کامل آنها از کریمه و اسکان آنها در ترکیه شد ولی آلکساندر دوم، تزار وقت روسیه با آن مخالفت کرد.
این تازه آغاز راه بود،در حقیقت کینه های تاریخی به این نقطه عطف نشدند بلکه از اینکه آغاز شدند، در واقع پس از اینکه امپراطوری تزاری روسیه در دوران فرمانروایی "کاترین کبیر"، شبه جزیره کریمه را که متعلق به تاتارهای مسلمان بود از عثمانی گرفت، آنها با زجرهای بسیاری همچون قتل عام در دوران استالین، دومین رهبر شوروی سابق، روبه رو شدند.
با سقوط حکومت تزار و روی کارآمدن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی،تاتارها نیز همچون دیگران مومنان به مذاهب مختلف مجبور به ترک مسلک و آیین خود بودند اما تا همینجا نیز ظلمی که به آنان شده بود بالسویه بود و مشمول حال دیگر روس ها نیز می شد تا اینکه با حمله آلمان نازی به قلمرو شوروی نطفه کینه ای بزرگ تاریخی شکل گرفت.
وقتی ارتش آلمان نازی در زمان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۱ به کریمه رسید، با آغوش باز تاتارها روبرو شد که حتی یک گروه مسلح نزدیک به ۲۰هزار نفری "دفاع از خود" در مقابل ارتش شوروی تشکیل دادند. بعضی از تاتارها به ارتش نازی کمک کردند، ولی به نظر میرسد بخش دیگری از آنها مورد علاقه آلمانیها نبودند. فرمانده آلمانی کریمه در زمان اشغال آن سرزمین، مانند خلف روس خود خواستار انتقال کامل تاتارها از کریمه به ترکیه شد. این تقاضا هم با مخالفت هیتلر روبه رو شد.
ظاهرا این قسمت دوم داستان به گوش استالین نرسیده بود زیرا در گزارشی که "بریا" افسر ارتش و مامور کا.گ.ب به استالین ارسال کرده بود به طرح حمله مشترک تاتارهای کریمه و آلمانها به آسیای مرکزی اشاره نمود. در واقع سربازان شوروی سابق به بهانه همکاری ترکهای تاتار با آلمان نازی در شب هیجدهم ماه می سال ۱۹۴۴ با زور وارد منازل تاتارهای کریمه شده، صدها هزار تن اعم از مرد و زن، پیر و جوان را به زور توسط واگنهای ویژه حمل حیوانات به هزاران کیلومتر دورتر منتقل ساختند. ترکهای تاتار بدون اطلاع از وضعیت موجود بسوی مرگ فرستاده شدند.
طی این عملیات به دستور استالین دیکتاتور شوروی تاتارهای کریمه مجبور به مهاجرت از سرزمین اجدادی خود شدند حدود ۱۵۱ هزار نفر به ازبکستان و بقیه به منطقه اورال کوچانیده شدند.بیشتر تاتارهای کریمه در ازبکستان در ولایات تاشکند،سمرقند،اندیجان و فرغانه ساکن گردیدند.بدین ترتیب استالین توانست جمهوری خودمختار کریمه را از بین ببرد و این جمهوری به استانی تبدیل گردید و از بدنه اوکراین جدا و به روسیه ملحق گردید.با تصویب کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی نام۳۲۷ مکان جغرافیایی از زبان تارتارهای کریمه به روسی تبدیل شد.تارتارهای کریمه که به ازبکستان تبعید شده بودند نمیتوانستند خودشان را با آب و هوای آنجا وفق دهند.نزدیک به ۳۰ هزار نفر از این تبعیدیان در اثر بیماری،سرما و گرسنگی در ازبکستان تلف شدند.
گفته می شود نیروهای کمونیست خانه های مسلمانان کریمه را مصادره و مساجد آنان را تخریب کرده و به انبار تبدیل کردند؛ یکی از مساجد مسلمانان کریمه نیز تبدیل به "موزه کفر" شد و بر اساس گزارشات در اقدامی همچون سال ۱۹۴۴، خانههای برخی از تاتارهای کریمه با یک "ضربدر سیاه رنگ" علامتگذاری شده است، میتوان به هراس آنها پی برد.
مسلمانان تا اواخر دهه ۱۹۸۰ و زمانی که گورباچف دست به پاره ای اصلاحات سیاسی و اقتصادی در شوروی زد نتوانستند به شبه جزیره کریمه بازگردند،بازگشتی که به هیچ وجه به معنای فراموش کردن گذشته نبود و فقط کینه های قومی نژادی را در خاکستر زیر آتش پنهان نمود.
تاریخ حضور ترکان در ایران قبل از اسلام و بعد از آن
+0 به یه ناشاره: این نوشته بخشی از یک مقاله بلند یا کتابچهایست که به تاریخ ادبیات ترکی در ایران پرداخته است و قرار است به ضمیمه مقالاتی از نویسندگان دیگر در یک مجموعه منتشر شود.
بخش نخست یا مقدمه آن نوشته به بررسی کوتاه تاریخ ترکان در ایران میپردازد که تقدیم خوانندگان آلما یولو میشود.
سید حیدر بیات
تاریخ حضور ترکان در ایران, تاکنون بحثهای داغی را برانگیخته است. برخی، تاریخ
ترکان ایران را از دوران باستان و زمان سومریان که قرائنی بر ترک بودن آنان اقامه
شده است، شروع میکنند و برخی نیز با نادیده انگاشتن قراین تاریخی، حضور ترکان را
تا زمان سلاجقه و حتی بعد از آن نفی میکنند.
نگارنده در این مقاله به اختصار
حضور ترکان قبل از زمان سلجوقیان و بعد از آن را بخصوص در مناطق شرقی آذربایجان و
عراق عجم (شیراز و اصفهان و ساوه و تهران (ری) قزوین و قم) یعنی مناطقی که تاریخ
نگاران دیگر در مورد آنها تمرکز نکردهاند خواهد پرداخت. شایان ذکر است که منابع من
در بخش نخست و تاریخی این پژوهش، کتب مؤرخین اسلامی در سدههای میانه است. چرا که
تاریخ ترکان این مناطق از این زاویه کمتر بررسی شده است. اصرار نگارنده برای
استفاده از این منابع دلیل دیگری نیز دارد. معمول کسانی که حضور ترکان را در ایران
انکار کردهاند در واقع با حذف و جرح مطالب این منابع به این کار دست زدهاند که
برای پاسخ به آنان لاجرم باید به این منابع استناد کرد و دیگر اینکه مطالب موجود در
این منابع، سخنان همدیگر را تکمیل و تایید میکنند و یک نوع تواتر تاریخی بر حضور
پررنگ ترکان در ایران، در این تواریخ دیده می شود.
یکی از این کتابها تاریخ قم
است. این کتاب در سال ۳۷۸هـ/۹۸۸م حدود نیم قرن قبل از حضور سلجوقیان در ایران توسط
حسن بن محمد بن حسن قمی به زبان عربی نگاشته شده است. اصل عربی این کتاب به دست ما
نرسیده است اما ترجمهای از این کتاب در سالهای ۸۰۶-۸۰۵ هجری قمری به دست حسن بن
علی بن حسن عبدالملک قمی انجام گرفته است که باز تنها یک جلد (جلد اول) آن به دست
ما رسیده است.
مولف این کتاب در ص ۳۷به روستایی به نام ترک آباد اشاره میکند که
نام روستا خود دلیل حضور ترکان در آن است. در جای دیگر از ساخته شدن رستاق انار
توسط ترکان سخن میگوید. به نوشته این مورخ انار نام یکی از نوادگان افراسیاب ترک
است که این رستاق را نیز به وی نسبت دادهاند: «رستاق انار، آن را نام نهاندهاند
به “انار بن سیاران بن سهره بن افراسیاب ترکی» (تاریخ قم ص۶۹)
همچنین او از
منطقه «شادقولی» در قم نام میبرد (تاریخ قم ص ۵۵، ۱۱۴، ۱۳۵). شادقولی یک کلمه ترکی
به معنای غلام شاه یا پیشکار شاه است که هم به معنای اسم شخص و هم به معنای اسم
منطقه در تواریخ متعدد مربوط به قم، به کار رفته است. شادقولی اکنون به دو منطقه در
استان قم اطلاق میشود که یکی شهرکی در جنوب غربی استان قم است که ساکنان بومی آن
را ترکان خلج تشکیل میدهند. این شهرک قبلا روستا بوده و بعد به شهر چسبیده است و
دیگری نام تپهایست که اکنون حفاریهای باستانی بر روی آن انجام میشود. در واقع
وجود تپه باستانی شادقولی در قم و همچنین ذکر نام شادقولی در هزار سال قبل از این
در تاریخ قم خود دلیل بسیار روشنی برای حضور دیرین ترکان در این منطقه است.
یکی
دیگر از مولفانی که به حضور ترکان در این مناطق اشاره کرده است علامه محمود کاشغری
(قرن پنجم هجری) است. وی در کتاب معروف خود دیوان لغات الترک بعد از اشاره به بنای
قزوین توسط دختر افراسیاب مینویسد: «بسیاری از ترکان، قزوین را مرز سرزمین ترکان
میدانند. شهر قم (=قومQum) نیز در این مرز قرار دارد. چرا که لفظ قُم، در ترکی به
معنای ماسه است و دختر افراسیاب در آنجا به شکار میرفت»
(دیوان لغات الترک،
ترجمه فارسی، ص۵۰۲)
البته حضور ترکان در این مناطق به معنای انکار اقوام و
ملتهای دیگر نیست. بلکه اقوی این است ترکان در کنار سایر اقوام در این مناطق زندگی
کردهاند.
قراین دیگری نیز بر حضور ترکان در این منطقه وجود دارد. از جمله
نخستین دولت ترک در ایران پس از اسلام در قرن سوم هجری و قبل از سلجوقیان و غزنویان
در این منطقه تشکیل شده است. مورخان معاصر ایرانی معمولا به جهت اغراض خاص خود از
این دولت ترک نام نمی برند. نام این دولت، دولت سُبکری (Sübkəri) و پایتخت آن شهر
شیراز بوده است که بر مناطقی چون کرمان,اصفهان و دیگر بخشهای عراق عجم تسلط داشته
است. این دولت اگر چه دولتی مستعجل و کم عمر بوده است اما با توجه به اینکه منشور
امارت از خلیفه بغداد گرفته است و همچنین نقش مهمی در زوال صفاریان داشته است و نیز
نخستین دولت ترکان در دوران بعد از اسلام در ایران است بسیار شایان توجه است. ملک
الشعرای بهار به نقش دولت ترک سبکری در زوال صفاریان توجه داشته و مینویسد: « و
این سُبکری شبیه طغرل کافر نعمت، غلام آل سبکتکین است که خاندان خداوندان خویش را
به خیر خیر برداشتند» (تاریخ سیستان: ص۲۵۳-۲۸۵ و ابنخلدون: ج۴،
ص۳۲۹-۲۳۰)
بسیاری از نامهای مناطق موجود در عراق عجم و آذربایجان نامهایی
هستند که در زبان ترکی دارای معنا هستند و یا نام شخصیتها و قهرمانان ترک را تداعی
میکنند. برای مثال نام ساوه نامی است که در فارسی معنای مشخصی ندارد. اما واژه
ساوه در تاریخ ترکان دارای یک هویت ویژه است برای مثال آن گونه که از متون تاریخی
پیداست نام پادشاه گؤیتورکها ساوه بوده است .در مقدمه شاهنامه بایسنقری
(ابومنصوری) میخوانیم:
« … و در هنگام که ساوه شاه ترک بر در هری آمذ پیش او شذ
بجنگ و ساوه شاه را با نیزه بیفکند» (سبک شناسی بهار، ج ۲، ص ۷)
در شاهنامه
فردوسی نیز جنگ ساوه شاه با بهرام چوبین به تفصیل آمده است و تصریح شده است که ساوه
شاه، شاه ترکان بوده است. (شاهنامه: ص۴۶۴-۴۶۰)
به هر حال بحث حضور ترکان در
ایران، از زمانهای باستان تاکنون یک نظریه جدید نیست. ابن خلدون که در جهان به پدر
جامعه شناسی مشهور است و یکی از چهرههای ارجمند جهان اسلام به شمار میرود، در
تاریخ معروف خود می نویسد:
«و فی الکتب ان ارض ایران هی ارض الترک …فاما علماء
الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله: در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است اما
دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار میکنند.» (تاریخ ابن خلدون
ج ۲ص ۱۵۴چاپ موسسه الاعلمی و ص ۱۸۱ انتشارات دارالفکر) فردوسی نیز به حضور ترکان در مرکز
و شمال ایران اشاره کرده است. طبق نوشتهی تاریخ پژوه معاصر ناصر پورپیرار، شهرری
یعنی بخش جنوبی تهران و آمل، دو شهری هستند که شاهنامه آنها را شهرهای تورانی یعنی
شهرهای ترکان قلمداد کرده است. وی می نویسد:
«کز ایران اگر زال زر با دو
مرد،
بیایند و جویند با او نبرد
گران مایه اغریرث نیک پی،
سپه واگذارد از
آمل به ری»
اغریرث بنا بر متن شاهنامه، یک سردار تورانی ـ خراسانی است و زال زر،
حاکم نشینی در سیستان، که فردوسی در مقاطعی مانند بیت بالا، آن را ایران نیز خوانده
است، بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری، دو شهر تورانی
است»
نگارنده نمیخواهد به بحث ترکان و آذربایجان بپردازد و بیشتر تاریخ ترکان و
ادبیات آنان در بخشهای شرقی آذربایجان و عراق عجم را مد نظر دارد اما از آنجاییکه
شبهاتی از جانب انکار کنندگان هویت تاریخی ترکان آذربایجان هماره مطرح میشود ارائه
چندین سند تاریخی خالی از فایده نخواهد بود.
طبری در جلد نخست تاریخ خود در ذکر
پادشاهان یمن مینویسد: تبع پادشاه یمن معاصر بشتاسب و همچنین اردشیر بهمن بن
اسفندیار بن بشتاسب بود «… ثم إلى الموصل ثم إلى أذربیجان فلقی الترک بها فهزمهم»
وی به انبار و سپس موصل رفت و از آنجا راهی آذربایجان شد و در آنجا ترکان را دید و
شکستشان داد. (طبری ج ۱ ص۴۰۴ )
ابن خلدون نیز در تاریخ خود «ج ۱ ص ۱۲» به این
واقعه اشاره کرده است.
همچنین طبری در باب وقایع سال نود هجری می نویسد: «و فیها
غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتی بلغ الباب من ناحیه آذربیجان ففتح حصونا و مدائن
هنالک: در این سال (۹۰ هجری)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگید و تا منطقه باب
الابواب (دربند) آذربایجان رسید و در آنجا شهرها و قلعهها را فتح کرد.». (طبری ۵ ص
۲۲۶)
همچنین طبری در وقایع سال ۹۹ هجری از شبیخون ترکها به عربهای فاتح و مسلمان
در آذربایجان سخن میگوید: و فی هذه السنه اغارت الترک علی آذربیجان فقتلو من
المسلمین جماعه. (طبری: ج ۵، ص ۳۰۹)
عین همین واقعه را ابن کثیر در البدایه و
النهایه ج ۹ ص ۲۰۹ نقل کرده است.
اما شاید جالبتر از همه سخن دیگری از طبری باشد
که آذربایجان را سرزمین ترک نامیده است. وی در وقایع سال ۱۰۴ هجری مینویسد: «و فی
هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمی و هو امیر علی ارمینیه و آذربایجان ارض
الترک ففتح علی یدیه بلنجرم و هزم الترک: و در این سال جراح بن عبدالله الحکمی جنگ
کرد. او امیر ارمنستان و آذربایجان سرزمین ترکان بود. وی بلنجرم را با دستان خویش
فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدایه و النهایه نیز در ج ۹
ص ۲۵۶ به این امر اشاره کرده است.
غیر از قراین و اسناد کتب تاریخی میتوان به
اسناد دیگری نیز اشاره کرد. ناصر خسرو در سفرنامه خود تصریح میکند ک«در تبریز
قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیک نمیدانست.(گزیده
سفرنامه ناصر خسرو ص ۵). به زعم تاریخ نگاران رضاخانی، قطران تبریزی فارسی دری را
نیک نمیدانسته و به زبان پهلوی تبریزی! حرف میزده است.
علاوه بر وجود لغات
ترکی در شعر قطران میتوان به لغت فرس اسدی نیز در باب رواج زبان ترکی در آذربایجان
استناد کرد. اسدی طوسی مولف لغت فرس اسدی که در قرن پنجم میزیسته است لغات فارسی و
ترکی رایج در خراسان را در کتاب خود گرآوری کرده است و علاوه بر آن به برخی از
کلمات و لغات رایج در مناطق دیگر ایران نیز اشاره نموده است. وی در توضیح لغت پالیک
مینویسد: «پای افزار بود، به آذربایجان چارق خوانند.»
(لغت فرس، ص۲۷۷)
عین
لغت چارق که در قرن پنجم در آذربایجان استعمال میشده است در دیوان لغات الترک محمود
کاشغری نیز آمده است و از واژههای اصیل ترکی به شمار میرود. کاشغری
مینویسد:
«جَرِقـْلادیçarıqladı : اُلْ اَذاقِنْ جَرقْلادیol ažaqın çarıqladı
یعنی: او به پای خود, چارق پوشید. (جَرِقْلارْ- جَرِقْلاماقْ
çarıqlar-çarıqlamaq).»
(دیوان لغات الترک، ترجمه فارسی ص۵۷۷)
با توجه به قراین و اسناد فوق حضور ترکان در این مناطق بلکه در کل ایران، از دیرباز در میان مورخان امری مسلم بوده است که متاسفانه تاریخ نویسان معاصر بر اساس نظریه یک کشور – یک ملت رضاخانی به پنهانکاری در این زمینه پرداختهاند. البته حضور ترکان در این منطقه به هیچ وجه به معنای این نیست که بعدها گروههای مهاجر ترک همراه سلجوقیان و سایر سلسلههای ترک از آسیای میانه به ایران نیامدهاند. اما مهم اینست که قبل از آمدن این ترکهای مهاجر نیز ایران و آذربایجان به تصریح ابن خلدون و طبری «ارض الترک» (سرزمین ترکان) بوده است.
۲. تاریخ ادبیات ترکی در ایران
بعد از ارائه دلایل تاریخی بر حضور ترکان در
این مناطق شایسته است از تاریخ ادبیات ترکان در این مناطق نیز سخن گفته شود. برای
ورود به این بحث تذکر یک نکته بسیار مهم ضروری است. تاریخ ادبیات اعم از ادبیات
ترکی و فارسی از خراسان شروع میشود و تاریخ ادبیات نویسان فارس و ترک معمولا در
ابتدای تاریخ ادبیات، از شعرا و نویسندگانی مینویسند که در مناطقی مانند ترکستان،
افغانستان و تاجیکستان امروزی میزیستهاند. از جمله این شعرا در فارسی رودکی
سمرقندی، شهید بلخی، آغاجی بخارایی و در ترکی ادیب احمد یوقنهکی، یوسف خاص حاجب و
خواجه احمد یسوی هستند که نخستین صفحات تاریخ ادبیات ترکی و فارسی را زینت
میبخشند. در واقع شعر فارسی و ترکی بسیار دیر به ایران بخصوص مناطق شرقی آذربایجان
وعراق عجم آمده است. برای مثال ادبیات فارسی در شیراز قبل از سعدی چیز زیادی برای
گفتن ندارد. دکتر کاووس حسنلی استاد ادبیات دانشگاه شیراز مینویسد: « شعر پارسی
دری تا پیش از سدهی هفتم هجری، در پارس(شیراز)، کمرنگ و کممایه بوده است. در این
دوره، شعر پارسی در حوزهی خراسان ـ مرکز حکومتهای مستقل ایرانی ـ رواج داشته و
هنوز آنگونه که باید در جاهای دیگر گسترش نیافته بوده است… آیا پیش از سعدی یا در
زمانِ او کتابِ شعرِ فارسی، بدون سعدی، در فارس اینچنین کمبرگ و بار بوده است؟!
یا اینکه تاریخِ فراموشکار برگهایی از کتاب خود را گم کرده است؟!»
(سهم فارس
در شعر فارسی، دکتر کاووس حسنلی)
در مورد سایر مناطق ایران نیز وضع به همین
منوال است و تقریبا بعد از قرن ششم و هفتم است که شاعرانی به زبان فارسی و ترکی در
این مناطق شعر میگویند. سعدی در قرن هفتم، حافظ، فخرالدین عراقی همدانی و سلمان
ساوجی در قرن هشتم هجری به فارسی شعر گفتهاند. اما قبل از سخن گفتن از دانشمندان و
شاعران ترک در این منطقه شایسته است که نکتهای را یادآوری کنم. ابوعلی سینا اصالتا
اهل خرمیسین آسیای میانه است اما بسیاری از مردم او را به غلط، اهل همدان
میشناسند. تاکنون شعرهای چندی به زبان عربی و فارسی به او نسبت دادهاند که در
ایران نیز در لابلای کتابهای مختلف بنا به مناسبتهایی این شعرها چاپ شدهاند. لیکن
نویسندگان ایرانی تاکنون در مورد شعرهای ترکی ابن سینا چیزی ننوشتهاند. بر اساس
نوشتهی فهرس المخطوطات الفارسیه چهار صفحهی خطی در میان نسخ خطی مصر وجود دارد که
در آن اشعار عربی، فارسی و ترکی منسوب به ابن سینا نگهداری میشود. عین عبارتی که
در فهرس المخطوطات آمده چنین است: «اشعار ابن سینا و هی اشعار عربیه و فارسیه و
ترکیه منسوب له فی الطب و الحکمه، بدون تاریخ ضمن مجموعة من ورقة ۱۹۲-۱۹۳»
(فهرس
المخطوطات الفارسیه فی دارالکتب المصریّه بالقاهره: ج۱، ص۱۸)
گویا برخی شاگردان
ابن سینا نیز به ترکیگویی استادشان اشاره کردهاند ولی نگارنده از منبع این سخن
اطلاعی در دست ندارد. اگر این سخن درست باشد در آن صورت صحت انتساب این اشعار به
ابن سینا تقویت میگردد.
به هر حال همانگونه که اشاره شد در این مقاله صرفا از
شعرا و نویسندگانی سخن خواهد رفت که در داخل مرزهای ایران کنونی بالیدهاند و عمدتا
به مناطق شرقی آذربایجان و نیز عراق عجم، ایران مرکزی و مناطق دیگر منسوب هستند.
چون نویسندگان دیگر به حد کافی در مورد ادبیات ترکی در آذربایجان بحث کردهاند و
نوشتههای صاحب این قلم چیزی بر تحقیقات آنها نخواهد افزود؛ لاجرم در این مقاله
تنها به بررسی کوتاه تاریخ ادبیات ترکی در سایر مناطق ایران بسنده خواهد شد. گفتنی
است که ادبیات ترکی در ایران از بدو بالندگی تاکنون هماره در خدمت دین اسلام و مکتب
تشیع و جامعه بوده است، از این روی دولتمردان و نهادهای فرهنگی – مذهبی که داعیه
مذهبی دارند باید به این ادبیات بهای بیشتری بدهند.
منابع
الف: کتابها و نشریات
- آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش ج۲،
دکتر جواد هئت، تهران ۱۳۶۹.
- البدایه و النهایه، ابن کثیر، حققه و دقق اصوله:
علی شیری، الطبعة الاولی، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۸۸بیروت.
- تاریخ ابن خلدون
(کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم)،
الطبعة الرابعه، منشورات موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان)
- تاریخ
سیستان، تصحیح محمدتقی بهار، انتشارات معین، تهران ۱۳۸۱.
- تاریخ طبری (تاریخ
الامم و الملوک)، مطبعه بریل، لیدین۱۸۷۹.
- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی،
تصحیح و تحشیه سید جلال الدین طهرانی، مطبعه مجلس، تهران ۱۳۵۳.
- دیوان لغات
الترک، شیخ محمود بن حسین کاشغری، ترجمه دکتر محمدزاده صدیق، نشر اختر، تبریز
۱۳۸۴.
- کتاب دیوان لغات الترک (متن عربی)، مؤلفی: محمود بن الحسین بن محمد
الکاشغری، تاریخ تالیف ۴۶۶ سنه هجریه، تصحیح: معلم رفعت کلیسلی، برنجی طبعی،
دارالخلافه العلیه، مطبعه عامره ۱۳۳۵. (۳جلد)
- ره آورد سفر(گزیده سفرنامه
ناصرخسرو)، تصحیح و توضیح: سید محمد دبیرسیاقی، چاپ سوم، انتشارات سخن، تهران
۱۳۷۳.
- سبک شناسی، محمد تقی بهار، چاپ هفتم، امیرکبیر، تهران۱۳۸۳.
- شاهنامه
فردوسی، انتشارات جاودان، چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۰.
- فهرس المخطوطات الفارسیه التی
تقتنیها دارالکتب حتی عام ۱۱۹۶۳ م القاهره، مطبعه دارالکتب ۱۹۶۶.
- - لغت فرس،
تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران چاپخانه مجلس ۱۳۱۹.
- معجم البلدان، الحموی،
دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۹۷۹.
ب: سایتها و وبلاگهای اینترنتی
هویت
اقوام فعلی ساکن در ایران، ناصر
پورپیرار:
http://www.igtae۱.blogfa.com/post-۷.aspx
شجره ی ترکمن در منابع و تحقیقات تاریخی :
+0 به یه نبنظر می رسد "دیوان لغات الترک" که در قرن پنجم ه.ق توسط محمود کاشغری تالیف شده و فرهنگی ترکی – عربی است اولین اثری باشد که اطلاعاتی درباره ی شجره اقوام ترک از جمله اغوز – ترکمن و تشکیلات قبیله ای آن ارائه داده است .
بعد از استیلای مغول کتاب عظیم " جامع التواریخ " با تشویق خان مغول تدوین شد که در بخش های اولیه آن به تاریخ و شجره ی قبایل مغول و اوغوز و تشکیلات قبیله ای آنان پرداخته شده است . آنگونه که رشیدالدین فضل الله در کتاب خود تصریح می کند وی اطلاعات در این زمینه را از منابع مغولی – ترکی که در اختیار داشته و یا آگاهان قومی جمع آوری کرده است .
حدود دو قرن بعد – قرن دهم ه.ق – نویسنده ای ترکمن بنام سالار بابا قولالی اوغلی بخش تاریخ اغوز جامع التواریخ را با نام اغوزنامه به زبان ترکمنی ترجمه کرد . ظاهراً در همان زمان شاعری بنام دانا آتا نیز اغوزنامه ای را به زبان ترکمنی به نظم کشیده است .
در قرن یازدهم ه.ق خان خیوه ابولغازی بهادر خان بر اساس منابع موجود در میان ترکمن ها کتاب معروف خود بنام شجره ی تراکمه را تالیف کرد . وی تالیف دیگری نیز با عنوان شجره ترک دارد . شاید آخرین منبعی که در این موضوع تحریر شده و ما از آن اطلاع داریم نسخه ای خطی بتاریخ 1303 ه.ق / 1886 م با عنوان " تاریخ ایل سارئق " باشد این کتاب روایاتی را در ارتباط با شجره قبیله ساریق و دیگر قبایل ترکمن بیان می کند .
منابع یاد شده که به دو زبان فارسی و ترکمنی – ترکی نگارش یافته اند در قرون جدید و در تحقیقات خاورشناسان و ترکی پژوهان مورد استفاده قرار گرفتند . خاورشناسان روس مثل بار تولد ، کارپُف ، تولستوو و دمیدوف و دانشمندان ترک و ترکمن مثل فاروق سومر ، آغا جانف ، جیقی یف و سلطانشا آتا نیازف در پژوهش های نسب شناسی ترکمن آثار ارزنده ای را خلق کردند .
پروفسور کارپُف پایان نامه دکتری خود را با عنوان " ترکیب ایلی ، طایفه ای ترکمن ها " در سال 1925 تنظیم کرد. بعلاوه دهها مقاله و پژوهش دیگر نیز در موضوع اتنوگرافی ترکمن توسط این دانشمند نگارش یافت.
بارتولد کتابی با عنوان " طرح تاریخ مردم ترکمن "دارد که در بخشی از آن به قوم نگاری ترکمن می پردازد . دمیدوف دانشمند روس متخصص اتنوگرافی طوایف چهارگانه ترکمن معروف به " اولاد " است .
سرگی آغا جانف خاور شناس معروف ترکمن در اثر مشهور خود " اغوزلار " و شمار زیادی از تالیفات خود به موضوع نسب شناسی اغوز – ترکمن نیز پرداخته است .
سلطان شا آتا نیازوف نیز " فرهنگ آتنونیم های ترکمن " را به زبان روسی و کتاب " شجره یا نسیل داراختی " را به زبان ترکمنی تالیف کرده است .
بنظر می رسد یکی از آخرین آثار در این زمینه تز دکتری مورات ایللی یف دانشمند جوان ترکمن باشد که با عنوان شجره های ترکمن در سال 2010 میلادی به زیور طبع آراسته شده است .
در میان ترکمن های ایران نیز از کتاب ملَا غفور آهنگری با عنون " تورکمنلر ینگ تاریخی " که در موضوع تبار شناسی ترکمن ها قلمی شده می توان نام برد .
پیشینه ی نسب شناسی
بنظر می رسد توجه به تبارشناسی انسان حداقل در حوزه ی آسیای مرکزی و جنوبغربی ( ایران و خاورمیانه ) برخاسته از دو منشأ بوده است :
1- روایات دینی عهد عتیق
2- روایات اساطیری ایران
ادبیات اسلامی متاثر از مطالب عهد عتیق در تاریخنگاری عمومی از آفرینش حضرت آدم (ع) و نوادگان وی آغاز کند. طبق این آموزه حضرت نوح (ع)دارای سه فرزند بوده است بنام های 1-یافث 2- سام 3- حام
نوح پیامبر بعد از فروکش کردن طوفان و پیاده شدن در خشکی فرزندان خود را در جهات سه گانه عازم می کند. فرزند مهین خود یافث را در مسیر شمال ، ترکستان و چین هدایت می کند . مطابق این روایات، یافث در شمال قفقاز و در دشت های جنوب روسیه ساکن می شود . تعداد فرزندان وی و نام آنها در منابع، گوناگون و بعضاً با اختلاف ثبت شده است . نظر بر این است که کلیه ملل نژاد زرد ترک، مغول ، ژاپنی ، ... از تبار فرزندان وی از جمله ترکان از یکی از فرزندان وی بنام " ترک " در وجود آمده اند.
یک روایت چنین نقل می کند که املجه خان نوه ی ترک، با قوی دیب خان فرزند املجه خان ، مغول خان نبیره،باقوی دیب خان، قراخان فرزند مغول خان و اوغوزخان فرزند قراخان امپراتور بزرگ که سر دودمان ایل اغوز است که بعد ها به ترکمن معروف شدند. این روایت البته با مغایرت هایی اندک و تفاوت در شرح و تفصیل در غالب تواریخ عمومی آمده است .
طبق روایات اساطیری ایران ، فریدون ربع مسکون را بین سه فرزندش ، تور ، سلم و ایرج تقسیم می کند . این روایت می گوید که ترکان ( تورانیان ) از صلب تور در وجود آمده اند .
به لحاظ علمی در رشته انسان شناسی – آنتروپولوژی – به کمک رشته باستانشناسی و بررسی های پزشکی – ژنتیکی بویژه روی جمجمه و مشخصات تیپ ظاهری ، نیز با بهره گیری از مستندات و مشاهدات مردم شناسی و قوم نگاری در خصوص پیشینه ی نژادی گروه های انسانی به تحقیق می پردازند .
تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد انسان شناسان و محققانی که در موضوع پیشینه ی نژادی مردم ترکمن به تحقیقات علمی اشتغال دارند در خصوص منشأ نژادی مردم ترکمن اختلاف نظر دارند . گروهی ترکمن ها را در گروه نژادی "مونگولید"و گروهی دیگر نیز در گروه نژادی "یوروپید" طبقه بندی می کنند . قدر مسلم آن که موضوع تبارشناسی گروه های انسانی ترک از جمله " ترکمن ها " آنقدر در لایه بندی ها پیچ در پیچ و ابهام آمیز گذشته های تاریک و دور دست پنهان شده است و آنقدر دستمایه گرایش های قومی و دیدگاه های سیاسی – ایدئولوژیک قرار گرفته است که داوری و اظهار نظر در این خصوص را برای وجدان های مسئول و عاری از تعصب سخت و سخت تر می کند.
نگاهی کوتاه به گذشته های دور
منابع و پژوهش های تاریخی تصریح دارند که اوغوزان بین قرن های دوم تا چهارم ه.ق / هشتم تا نهم میلادی / بطور غالب در مناطق واقع در شمال و شرق دریای آرال و حوزه سفلای رودخانه سیحون مستقر بوده اند و برای خود دولتی عشیره تی داشته اند . در رأس این دولت قبیله ی سالور بوده است .
در حدود قرون چهارم ه.ق / نهم میلادی به دلیل پاره ای اختلافات و جابجایی قدرت ، شمار زیادی از اوغوزان به رهبری قبیله ی سالور به منطقه ما نقشلاق واقع در غرب دریای آرال در کناره های شرق و شمالشرق دریای خزر کوچیده و مستقر می شوند . بنظر می رسد پیشتر یعنی از قرن ششم میلادی نیز شماری از قبایل ترک که رهبری آنان با سول ها / یازیرها / بوده در قسمت های جنوبی تر منطقه یعنی بالقان های بزرگ و کوچک تا منطقه ی دهستان واقع در مرز ایالت جرجان سکونت داشته اند . بعدترها قبیله ی چودور نیز به عنوان گروه ایلی سوم در مناطق جنوبی تر مانقشلاق ساکن می شوند.
این وضعیت تا هجوم مغول ادامه داشت . تنها تحول مهم قبل از حمله مغول ، بعد از تشکیل امپراتوری سلجوقیان روی داد . متعاقب تاسیس دولت سلجوقیان در خراسان و ایران و آسیای صغیر ، گروه های کثیری از قبایل اوغوز – ترکمن از مناطق یاد شده به جانب خراسان ، ایران ، خاورمیانه و آسیای صغیر کوچیدن آغار کردند . این کوچ های قبیله ای باعث جابجایی قبایل مختلف اغوز- ترکمن در ایران و مناطق یاد شده گردید .
هجوم و استیلای مغول در آسیای مرکزی و ایران منشأ تحولات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ژرفی گردید که از این میان بروز تغییرات و دگرگونی های نژادی و قبیله ای علی الخصوص در میان اجتماعات عشیره تی ترک زبان را می توان یاد کرد . نابودی و استحاله شماری از قبیله های ترک باستانی مثل یغما ها، باسمیل ها ، چیگل ها و تولس ها ... و بوجود آمدن تعدادی قبایل جدید که منشأ مغولی – ترکی داشته مثل اوزبکان ، قزاق ها ، قره قالپاق ها و ... از تبعات اتنیکی هجوم و استیلای مغول بود .
جنبه ی دیگر تحولات اتنیکی فوق شکل گیری اتحادیه های جدید ایلی در میان ترکان بود که بعضاً منجر به مداخله ی آنان در حیات سیاسی ایران و عراق و تأسیس دولت از جانب آنان گردیده است . مثل اتحادیه ایلی آق قویونلوها ، قراقویونلوها و قزلباشان که هر یک در مقطع زمانی بعد از مغول در ایران و عراق دولت تشکیل دادند.
ترکمن های ساکن در منقشلاق و بالقان نیز بالطبع از هر دو تحول بی نصیب نماندند . که ذیلاً بطور مختصر بیان خواهدشد .
شکل گیری ترکمن های ماوراء خزر و ساختار تشکیلات قومی آنان
اصطلاح " ترکمن " به معنای اتنیکی آن، واژه ای است که به رغم کاربرد در منابع تاریخی اما عموماً از قرن هفتم ه.ق / سیزدهم میلادی / به عنوان اصطلاح اتنیکی جانشین " اوغوز " برای نامیدن آن گروه از ترکان که در ترکمنستان ، افغانستان، ایران ، آذربایجان ، ترکیه ، عراق و سوریه زندگی می کنند بکار برده می شود . این گروه ترکان دارای منشأ قومی واحد ، در مقاطعی دارای پیشینه تاریخی و ادبی مشترک و مختصات زبانی مشترک می باشند. اخیراً محققان ترکی پژوه برای مرزبندی مصادیق عینی اصطلاح اتنیکی " ترکمن " برای ترکمن های ساکن ترکمنستان، ایران و افغانستان اصطلاح جدید " ترکمن های ماوراء خزر " را بکار می برند . بحث امروز ما هم در مورد شجرۀ النسب این گروه " ترکمن های ماوراء خزر" خواهد بود .
گفتیم که ترکمن های ساکن در مانقشلاق و بالقان نیز بعد از استیلای مغول در معرض تحولات اتنیکی گسترده قرار گرفتند . اولین تحول در این زمینه بهم خوردن ترکیب 24 قبیله ای ایل اوغوز بود . بررسی های قوم نگاری در میان ترکمن های ماورا خزر به روشنی نشان می دهد که تقسیم بندی دو جناحی بوزاُوق و اوچ اُوق عملاً با این عنوان ها از بین رفته و اکثریت قبایل 24 گانه نیز حداقل در محدوده ی زیستی ترکمن های امروزی حضور ندارند.
بررسی های نگارنده حاکی از حضور تنها سیزده قبیله ی قابل ذکر از 24 قبیله ی اوغوز باستانی در میان ترکمن های ماوراء خزر است . این قبایل به ترتیب اهمیت عبارتند از : چوودور ( در ترکمنستان و اوزبکستان ) ، قارقین ( در افغانستان ) ، سالور (ترکمنستان ، ایران و افغانستان ) ، اووا ( ترکمنستان و اوزبکستان ). ایمیر ( ترکستان و ایران ) ایگدیر ( ایران و ترکستا و قفقاز ) ، یازیر ( ترکمنستان و ایران ) . دو دورغا ( ترکمنستان و ایران ) ، قایی ( ترکمنستان و ایران ) ، بگدیلی ( ترکمنستان ، ایران ) . بایندیر ( ترکمنستان و ایران ) ، قیریق ( ترکمنستان و ایران ) ، بایات ( ترکمنستان و ایران ) .
هر یک از قبایل سیزده گانه فوق نیز به لحاظ هویت مستقل تشکیلاتی در جایگاه های مختلفی قرار دارند. اصطلاح بُوزوق و اوچ اُوق نیز عملاً کاربری خود را در تحولات جدید 5 قرن اخیر از دست داده است . در مقابل حدوداً از قرن هشتم ه.ق /چهاردهم میلادی / روند تغییرات اتنیکی بصورت شکل گیری طوایف جدید رخ می نماید.
روایت های مردمی و منابع تاریخی و محققان عموماً بر این باوراند که سر منشأ پیدایش قبایل عمده ی فعلی ترکمن های ماوراء خزر ، قبیله ی پرشمار سالور بوده است . می دانیم که در میان ترکمن های مانقشلاق در قرن چهارم ه.ق / دهم میلادی قبیله سالور موقعیت رهبری داشته است . شواهد نشان می دهد که در حدود قرن نهم ه.ق / 15 میلادی / قبیله ی سالور به دو بخش ایچکی سالور ( سالور داخلی ) و داشقی سالور ( سالور خارجی ) تقسیم می شده اند .
سالور داخلی در واقع همان هسته اصلی قبیله سالور بود و سالور خارجی که در مناطق نزدیک به خوارزم می زیسته اند . شامل طوایف نوظهور تکه، یموت ، ارساری ، ساریق و ... بود.
با استناد به شواهد فوق غالب صاحبنظران تاریخ ترکمن اتفاق نظر دارند که شکل گیری نهایی ترکمن های ماوراء خزر با ساختار قبیله ای و مختصات تیپ شناسی و میراث فرهنگی فعلی از قرن نهم ه.ق / 15 میلادی صورت گرفته است . در خصوص شکل گیری طوایف ترکمن های ماوراء خزر روایت های مردمی و اغوزنامه های فراوانی در بین قبایل مختلف ترکمن رایج بوده است که در حال حاضر تعدادی از این روایت ها بصورت اغوزنامه و روایت های مردمی در دسترس است . بر اساس این روایت ها شجره نسب بعض قبایل ترکمن به سالور قازان آلپ می رسد . وی از قبیله ی سالور بوده و بنظر می رسد در حدود قرن سوم – چهارم ه.ق / نهم میلادی یکی از رهبران دولت یا بغوی اوغوز بوده باشد .نام وی در روایت های داستانی قورقوت آتا و اوغوزنامه ها فراوان ذکر می شود . فرد دیگری که در اغوزنامه ها به عنوان سر سلسله ی قبایل جدید ترکمن از او نام برده می شود بیگی از نبیره ها سالور غازان آلپ بنام سالور اوکورجیک آلپ است . وی در اغوزنامه ها سرگذشتی حماسی در رهبری و هدایت قبیله ی سالور دارد و اینطور روایت می شود که قبایل تکه، یموت، ارساری ، ساریق و .. از نسل وی و برادران وی در وجود آمده اند . به عنوان مثال گفته می شود . غولمی نوه اوکورجیک آلپ است ، یموت نیز فرزند غولمی است .
یموت دو فرزند داشته بنام های غوتلی تمور و اؤتلی تمور . غوتلی تمور سه فرزند داشته بنام های چونی ، شرف و غوجوق . از چونی طوایف آق و آتابای ، از شرف طوایف غارراوی ، بهلکه ، یئلغای ، باغا ، جعفربای تشکیل شده اند.
اؤتلی تمور سه فرزند به نام های عیسی، موسی و بایرامشا داشته است .
از بایرامشا یموت ها ی شمالی در وجود آمده اند مثل طوایف سالاق، اوکوز، اوشاق ، اورسوقچی و ... . غول حاجی نوه ی دیگر سالور اوکورجیک آلپ است . ارساری فرزند غول حاجی است . از أرساری و فرزندان وی قبیله ی پر شمار أرساری منشعب شده اند .
در روایت های دیگری نیز آمده است که سالورغازان آلپ دو فرزند داشت بنام های تکه محمد و ساری که قبیله تکه از تکه محمد و قبیله ارساری نیز از ساری زاده شده اند .
روایتی نیز موجود است که قبیله ایگدیر نیز منسوب به ایگدیر فرزند سالور غازان آلپ است . در اوغوزنامه ها آمده است که قبایل تکه، ساریق و آریق فرزندان بوقا ( بوکه ) می باشند . بوقا خود فرزند اوکورچیک آلپ است . در روایت های اغوزنامه مربوط به قبیله سالور و ایلات منشعب از آن در موضوع منشأ قبیله ای گوکلان ها سخنی گفته نشده است . اما خارج از آن دو روایت شبیه به هم در منابع موجود است که شجرۀ النسب گوکلان ها را به داستان مردی لنگ که با پوششی سبز اسبی کبود رنگ سوار بوده است مرتبط می کنند . فاروق سومر نیز بدون مشخص کردن منبع روایت خود می نویسد که گوکلان ها از دو برادر بنام دودورغا و علی داغلی در وجود آمده اند . در میان این روایت ها این گمان هم وجود دارد . که شاید ایل گوکلان فعلی با قبیله " گوکلی " قدیمی مرتبط بوده و ادامه موجودیت ایلی آن باشد . در هر حال با توجه به شواهد قوم نگاری و اطلاعات موجود در منابع تاریخی و روایت های اغوزنامه ای شاید به توان صورت بندی نام و ساختار قبیله ای ایلات اغوز – ترکمن را در طول تاریخ تا پایان قرن چهاردهم ه.ق / نوزدهم میلادی در 4 مرحله ی زیر توضیح داد :
مرحله ی اول : از دورترین ایّام تا پیش از اسلام ، شامل عناوین قبیله ای آز ، دار ، سووار ، آبدال و طوایف 24 گانه اغوز – ترکمن مثل سالور، ایگدیر ، ایمیر و ...
مرحله ی دوم : اسامی و ساختارهای قبیله ای متاثر از فرهنگ اسلامی – ایرانی ، این مرحله مربوط به دوره ی زمانی نفوذ دین اسلام و فرهنگ ایرانی در میان ترکمنان است که تحت تاثیر عوامل تبعی آن برخی نام ها و ساختارهای قبیله ای ترکمن شکل گرفتند . مثل ، ماغتئم ، شیخ ، آتا، خُوجا ، دامغانلی ، عراقچی ، عاراپ ، کورت و ...
مرحله ی سوم : اسامی و ساختارهای قبیله ای متاثر از حاکمیت مغول و فرهنگ ترکی – مغولی : در این مرحله تحت تاثیر حاکمیت مغول و اولوس های نوظهور ترکی – مغولی طوایف و تیره هایی مثل چاغاتای ، اوزبک، .. چاغاتای لار ، قارناس ، جان غوربانلی ، گِرِی ، یئلغای ، تاتار و ... در ساختار قبیله ای جدید ترکمن های ماوراء خزر وارد شدند.
مرحله ی چهارم : آخرین مرحله از تکوین و شکل گیری قبایل و تیره های بزرگ و کوچک ترکمن است که بتدریج از قرن نهم ه.ق / 15 میلادی تا قرن چهاردهم ه.ق / نوزدهم میلادی ادامه می یابد . در این مرحله قبایل قدیمی 24 گانه اوغوز – ترکمن جای خود را به قبایل نو ظهوری مثل تکه ، ارساری ، یموت ، سارئق و دهها تیره کوچک و بزرگ می دهد .
در هر یک از مراحل 2 تا 4 ، نامگذاری طوایف و تیره های ترکمن عموماً متأثر از عوامل ذیل بوده است :
1- سرزمین که اصطلاحاً توپواتنونیم گفته می شود . مثل دامغانلی ، خراسانلی ، اُوغورجالی
2- نام اشخاص و القاب و صفات : که اصطلاحاً آنتروپواتنونیم گفته می شود . مثل غئیات ، غئلئچ مرگن ، خوجانپس ، آنا غوربانلی ، غئشئق ، غئل بُویون و ...
3- نام توتم ها و تامغاها : چاقماق، چارخ ، جئلان تامغالی ، غاز آیاق ، چارتلی ، چاقئر ، توغداری ، توراچ ، أوکوز ، تاوشان ، آیتامغالی .
از لحاظ تشکیلات قبیله ای ، بعد از قرن نهم ه.ق / پانزدهم میلادی ترکمن ها در درجه اول به دو اتحادیه قبیله ای تقسیم می شوند :
1- اتحادیه اِسِن ایلی یا اِسنخانلی
2- اتحادیه سویون ایلی یا سویون خانلی
اتحادیه اسن ایلی از نظر موقعیت جغرافیایی در شمال و شمالغرب ترکمنستان فعلی و جنوب مانقشلاق می زیند و شامل قبایل چودور ، ایگدیر ، آبدال ، آراباچی و سویناجی است . ظاهراً بخشی از قبیله گوکلان نیز در این اتحادیه حضور داشته است . در این مورد که اِسِن خان که بوده نظرات مختلف است .
اتحادیه سویون ایلی یا سویون خانلی که در منابع تاریخی از جمله ایرانی بصورت های املایی سایین خانی و ترکمن های یاقا نیز ثبت شده است شامل سالورها، تکه ها ، یموت ها و گوکلان ها بوده است . در این باب که سویون خان یا سایین خان که بوده نظرات مختلف است . بنظر کارپف ، سویون خان و اسن خان نبیره های سالور غازان آلپ بوده اند . وی اوکورچیک آلپ را سویون خان نشان داده است .
این تقسیم بندی دو به دو عرفی است که ظاهراً از دوره ی باستانی به یادگار مانده است . در روایت های اغوزنامه ها می خوانیم که 24 قبیله اوغوز دو به دو به دو جناح راست و چپ 12 قبیله ای تقسیم می شده اند . جناح راست با عنوان بوزُوق و جناح چپ با عنوان اوچ اُوق شناسایی می شده اند . اگر چند در حال حاضر این تقسیم بندی ایلی منسوخ شده است امّا آثار آن عموماً در ترکیب ایلی ترکمن ها اکنون نیز قابل مشاهده است . بطوری که تمامی اتحادیه اسن خانلی شامل چودور ، ایگدیر و نیز اتحادیه سویون خانلی نیز که شامل تکه ، یموت ، ارساری ، سالور و ... می باشند هر دو متعلق به جناح چپ یا اوچ اوق بشمار می آیند . در این میان تنها اتحادیه گوکلان استثنا است . زیرا ترکیب ایلی غالب در این اتحادیه بیشتر از قبایل منسوب به جناح راست یا بوزوق تشکیل شده است . مثل قایی، دودورغا ، غئرئق ، بگدیلی . تنها تیره ی بایندیر در این میان منسوب به جناح چپ یا اوچ اوق می باشد .
بنظر می رسد این رسم از آرایش نظامی لشکریان هون به اغوزان رسیده باشد . اردوی نظامی هون ها ظاهراً ابتدا به دو جناح راست و چپ . سپس هر جناح به سه شاخه و هر شاخه به 4 بخش تقسیم می شده است . ین تقسیم بندی را ماعیناً در ترکیب بندی 24 قبیله ای اغوز – ترکمن نیز شاهد هستیم .
در حال حاضر نیز خیلی از قبایل مهم و بزرگ ابتدا به دو جناح تقسیم می شوند و سپس هر جناح به دو، سه ، چهار بخش تقسیم می شوند . به عنوان مثال گوکلان ها ابتدا به دو جناح آلقا داغلی و دودورغا تقسیم می شوند .
تکه ها نیز ابتدا به دو جناح اوتامئش و توغتامئش تقسیم می شوند . که هر یک از این جناح ها نیز بازخود به دو بخش تقسیم میشوند . یموت ها نیز ابتدا به دو جناح غوتلی تمور و اؤتلی تمور تقسیم می شوند .
داستان پیدایش قبیله یموت
از استادم حضرت رجب آخون صیادی خواندم که نوشته بود ، مدتی بعد از یورش مغول به خوارزم ، کودکی بنام یموت در بالقان زندگی می کرد . أرساری بای این نوجوان را دید و اصل و نسب وی را جویا شد .
یموت در جواب گردن بند خود را در آورده و از درون ان نوشته ای را به أرساری بای می دهد و می گوید اصل و نسب من در این نوشته ثبت است . أرساری بای پس از خواندن نوشته بسیار شادمان شده نوجوان را می بوسد و به او بشارت می دهد که تو از نسل اوزون حسن هستی . پدر تو در نجابت و شجاعت سرآمد ایل بود .
اکنون که اصالت و نجابت تو بر من روشن شد تو را چون فرزند خود تربیت خواهم کرد .
یموت بزرگ شده جوانی رشید و شجاع و سوار کار شد . أساری بای یکی از دخترانش را به ازدواج او درآورد. از این رو اهل یموت به أرساری بای، أرساری بابا خطاب می کنند . نویسنده در پایان توضیح می دهد که این اوزون حسن غیر از اوزون حسن آق قویونلو بوده و او از نسل اوکورجیق آلپ است . این روایت نیز یموت را نواده اوکورجیق آلپ نشان می دهد .
" ترکمن لرینگ تاریخی. عبدالغفور آهنگری . انتشارات ایل آرمان
1382 – گنبدکاوس . صص 107-108 "
داستان پیدایش قبیله گوکلنگ
در زمان های دور پیش از اسلام قوم ترکمنی که در سرزمین های اترک – گورگن می زیستند، صول ترکی ، غز و اغوز نامیده می شوند . قرن ها بعد بویژه به دنبال حمله و استیلای مغول این قوم را گوکلنگ گفتند . دلیل اینکه چرا به این ترکمن ها گوکلنگ گفته شد. سالخوردگان سخندان ترکمن چنین روایت کرده اند که :
اردوی مغول در مسیر فتح ایران به حدود دهستان و مشهد مصریان وارد شدند . سپاه در نتیجه ی وقوع طوفانی سهمگین راه را گم کرد . در این حالت که لشکریان سرگردان از یافتن مسیر مشهد مصریان بود، فردی لنگ و سبزه پوش سوار بر اسبی کبود رنگ به همراه تعدادی سوار سپاه مغول را راهنمایی کرد و با در اختیار گذاشتن طلسم ها و راز و رمز های ورود و گشایش دروازه های مشهد مصریان به مغولان ، باعث فتح شهر توسط سپاه چنگیز شد. از آن پس مغولان آن شخص و همراهان وی را بسیار عزت و احترام کردند . مغولان این گروه ترکمن را در معیت سپاه خود داشتند و به آنها گوک لنگ حالقی گفتند که این لقب بتدریج به گوکلنگ بتدیل شد و به عنوان نام قبیله ای آن ترکمن ها شناخته شد .
ترکمن لرینگ تاریخی – عبدالغفور آهنگری انتشارات ایل آرمان
1382- گنبدکاوس . صص 126-127
داستان پیدایش قبیله تکه و أرساری
چنین روایت کنند که پادشاه افغانستان دختری داشت در عین زیبایی و جمال و بسیار زورمند و پهلوان . او برای ازدواج خود شرطی گذاشت و آن شرط را توسط جارچیان و منادیان به اطراف و اکناف اعلان کرد . دختر کشتی گیر پادشاه شرط گذاشته بود که هر کس مرا در مسابقه ی کشتی مغلوب کند به همسری او در خواهم آمد .
بادها چرخیدند و چرخیدند و خبر را به گوش سالور غازان آلپ رساندند . آلپ غازان که دلاوری پهلوان و زورمند بود به قصد کشتی گرفتن با دختر پادشاه راهی شد . راه رفت و راه رفت تا به افغانستان رسید و برای مسابقه ی کشتی اعلان آمادگی کرد . داوران روزی را برای کشتی تعیین کردند . در روز موعود آلپ غازان با بازوان ستبر و یال و کوپال پر هیبت وارد میدان شد . از آنسوی دختر پادشاه نیز با پاهای استوار و دلی مغرور به پیروزی به مصاف آمد . دو پهلوان همچون کوه بهم برخوردند و در هم آویختند و در میان گردو غبار میدان مسابقه سه شبانه روز تمام دستها در کمر و پاها در هم گره خورده یکدیگر را بالا و پایین کردند تا اینکه سالور غازان آلپ در فرصتی ، دختر را همچون ماده شتری سنگین به زمین زد و همچون همیشه پهلوانی خود را ثابت کرد . دختر پادشاه به شرط خود عمل کرد و به نکاح آلپ غازان در آمد . سالور غازان آلپ از او صاحب دو فرزند پسر شد که آندو را تکه محمد و ساری نام نهادند. نقل است که قبیله ی تکه زاده ی تکه محمد و ارساری ها زاده أرساری است .
قورقوت آتا . عاشغابات .
ماغاریف . 1994
ص142 – 143
داستان پیدایش قبیله ایگدیر
سالور غازان آلپ روزی از روزها روانه شکار شد. آنقدر سرگرم شکار شد که یکباره متوجه تاریکی هوا شد . پس تنها در بیابان خوابید . وقت اذان صبح اسب غازان آلپ بیقرار و هراسان شد . غازان آلپ در جستجوی سبب این حالت متوجه شد کسی آنسوی تر نشسته است . از کیستی او پرسید که جواب شنید ، من پری هستم ! سالور پری را دید و عاشق شد و او را به همسری خواست . پری گفت من مناسب تو نیستم . سالور اصرار کرد .
تا اینکه پری گفت من به سه شرط به همسری تو در خواهم آمد . سه شرط پری اینها بودند :
1- زمانی که در حال آب تنی هستم مرا تماشا مکن
2- زمانی که زلف هایم را شانه می زنم مرا تماشا مکن
3- زمانی که راه می روم از پشت سر مرا تماشا مکن
سالور سه شرط را پذیرفت و آن دو در آن دشت با یکدیگر به عیش و عشرت روزگار گذراندند.
روزی سالور به این صرافت افتاد که چرا نباید پری را تماشا کند . وقت اذان صبح سالور از خواب بیدار شد و دید که پری سر خود را بر دست گرفته و گیسوانش را شانه زد . وقت ظهر هوا گرم شد . پری بلند شد و شروع به آب تنی کرد . سالور پنهانی نگاه کرد و دید که او پستان های زیادی دارد . سپس پری را در حال راه رفتن از پشت سر نگاه کرد و دید که پاهای او برعکس است . سالور نتوانست این موارد را تحمل کند و از پری علت را جویا شد . پری از عهد شکنی سالور در غضب شد و با اظهار این مطلب که از سالور باردار است در هیئت کبوتر پرواز کنان او را ترک کرد . سالور نیز پشیمان راه خود را گرفت و رفت . روزی سالور در مسیر شکار به آن محل رفت . ناراحت و غمگین با خاطره پری نشسته بود که ناگاه پری از هیئت یک قمری در کنار سالور به زمین نشست و نوزاد پسری را که در آغوش داشت به سالور داد و گفت فرزند وی است و پرواز کنان رفت سالور پسرش را گرفت و به قرارگاهش بازگشت . مردم پرسیدند که ای سالور آیا غلامی آورده ای؟!
سالور در جواب گفت : این پسرم است . او اصیل است ( ایگ دیر ).
سپس سالور ضیافتی برگزار کرد . قورقوت آتا پسر را " ایگدیر " نامگذاری کرد . قبیله ی ایگدیر از نسل اویند . مردم ایگدیر زیبا و جذاب می شوند زیرا اصلیت آنها از پری است .
قورقوت آتا . عاشغابات ماغاریف
1994- صص 140-141
سلجوقیان متقدم در تاریخ نگاری سده های میانه و دوره ی معاصر
+0 به یه نمنابع تاریخ دوره ی متقدم سلجوقیان
تاریخ مسعودی بیهقی
زین الاخبار گردیزی
اقتباس های سایر منابع از ملک نامه
مرات الزمان سبط بن الجوزی
نصره الفتره اصفهانی
تاریخ نگاری جدید درباره ی دوره ی متقدم سلجوقیان
پی نوشت ها :
1- برای این دوره، نک:
Ibrahim Kafesoglu, Harezmsahlar Devleti Tarihi, (485- 617) Anker: Turk Tarih Kurumu, 1956.
2- برای خلاصه ای از پژوهش ها درباره ی مغولان، نک:
The Mongols Oxford: Black well, 2007؛
در مورد تیموریان، نک:
Beatrice Forbez, Manz, the Rise and Rule of
Tamerlane, Cambridge: Combridge University Press. 1989.
3- Crole Hillenbrand, Turkish myth and Muslim symbol: The battle of Mazikert, Edinburgh: Edinburgh University Press. 2007.
4- A. K. S Lambton, Continty and Change in Medival Persia: Aspects of Admistrative, Economic and Social History, Eleventh to Fourteenth. Centuries, London: I turis, 1988.
بعضی از مقالات دیگر در eadem به عنوان مثال
Theory and Practice in Medival IsLamic Governmet, London: variorum reprints 1980.
5- نک: مجموعه مقالاتی که جورج مکدیس گردآوری کرده است.
George Makdisi, History andPolitics in Elenenth century Baghdad, Aldershot: varioum reprints, 1991: idem, Religion Low and Learning in classical Islamic, Aldershot: varioum, reprints, 1991.
6- بسیاری از این مقالات در مجموعه ی زیر گردآوری شده است:
Claude Cahen, Turcobyzartina et Oriens Christianus, London: variorum Reprints, 1974.
7- در مورد راسخ بودن سلجوقیان در مذهب تسنن، نک به:
Omid Safi, the Polictics of Knowledge in Premodem Islam: Negotialing Ideology and Religious Enquiry, Chapel hill, NC: the University of North Carolina press, 1006, pp. 1-9.
در مورد حکمرانی سلجوقیان با سنت ایرانی- اسلامی، نک:
A. K. S . Lambton, The Internal Structur of the Saljuq Empire" in J. A. Boyle (ed), the Cambridge History of iran,v: the Saljuq and Mongol Periods, Cambridge: Cambridge University press, 1968, pp. 206- 19.
8- پژوهش باسورت در این زمینه یک استثنا به شمار می آید.
C.. E. Bosworth. the Ghaznavids: Their Emprie Emprie in Afghanistan and Eastem Iran 994- 1040, Edinburgh: Edinburgh: University press, 1903, pp. 241- 689.
این کتاب فتوحات سلجوقیان در خراسان را از چشم انداز غزنویان بررسی می کند:
Michael Angold, The Byzantine Empire, 1025- 1205, London: longman, 1997, p. 119: cf. Boswrth, The Ghaznavids. p. 224.
10- نظریه ی جا افتاده ای است که توسط جورج کدیس مطرح شده است.
The Sunni revival "in Richards (ed), Islamic Civilisation 950- . B. Cassier, 1973, 155- 65.
11- Julie Sott Meisami, Parsian Historigaphy to the end of Twelth Century, Edinburgh University press, 1999.
12- see TheDisussion in A. C. S. Peacock, Mediaeval Islamic Historiograghy and Political Legitimacy: Balamis Tarikhanameh, London: Routlege, 2007, pp. 1- 4.
13- درباره ی سلجوقیان باید پژوهشی جامع انجام گیرد، فعلا نک:
Claus Kahen" The Historiography of the SeIjuqid period "in Bemard Lewis and P.M.holt, Historian of the Middle East, London: Oxford University Press, 1962, 59- 78: Meisami, Persian Historiography, pp. 141- 280.
14- برای جزئیات بیش تر، نک:
Meismi, Persian historiogrphy. pp. 79- 108, M. R. Waldman, Toward A Theory of Historical Narrative A Case Study in Perso- Islamic at. historiogrphy, Columbus, OH: Ohio State University press. 1980: C. E. Bosworth, "An Oriental Samel Pepys? Abu I. Fadl Bayhaqis Memories of Court life in Easterm Iiran and Afghanistan 1030- 1041: JRAS 3rd series, 14 (2004), pp13-25.
15- Meisami, Persian Historiography. p. 80.
16- همان، صص. 18-82.
17- همان، ص 80.
18- Jurgen Paul "The Seijuq Conuquest (s)of Nishapur a Reaprsisal" Iranian studies 38 (2005), pp. 277-78.
19- همان، ص. 278.
20- گردیزی (1384). زین الاخبار. تصحیح رحیم زاده ملک. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مقدمه ی مصح، صص 65- 69.
21- همان، صص. 53-252.
22- این موضوع به طور مفصل در اثر زیر مورد بحث قرار گرفته است:
Claude cahen, "le- Malik- nemeh et 1, Histoire des Origins Seljukides, Orients 2 (1949), pp. 31-65.
23- Ibn Al- Asim, Bughyat Al Talab Fi Tarikh Halab, Ali Sevim (ed) Ankara, Turk Tarih Kurumu, 1976, P. 32, es Cahen, "Malik- nameh" p. 33.
24- Bar hebraeus, Chronography, Emest A. Wallis Budge (tr), London: Oxford University press, 1932, Ipp. 195- 96.
25- Cahen, "le Malik Nameh" pp. 33- 36.
26- همان، ص 36.
27- Bar hebeaus, Chronography, I, pp. 203-04, 215, cfSafi, Politics of Knowledge, pp. 27. 28, 37.
28- میرخواند (1388). روضه الصفا. تهران: خیام، پیروز، ج4، صص 235، 258.
29- Sibt b. Al. jawzi, Miratal - zaman, Ali sevim (ed) Ankara, Turk Tarih Kurumu, 1968, p. I. Turkish In troduction, pp. 5-9.
30- ibid, Introduction, pp.31- 32: ef . Cahen, Historiography, p. 61.
31- on Isfahni see David Durand- Guedy, "un Fragment inedit dela Dironique des Saljuides de "Imadal- Din al- Isfahani: Ie Chapiter sur Tagel- mulk , Annals Islamobgigiques 39 (2005), pp. 205-22. idem, Memoires sexiles: Lecture de Ia Chronique des Saljuqides de Imad Al Din Isfahani." Studia Iranica 35 (2006), pp. 181. 202.
در این جا می خواهم مراتب سپاس خود را از دیوید دوراند که بخش هایی از نصره الفتره را برایم فراهم آورد، ابراز کنم.
32- see Hillenbrand, Turkish ءyth and ءuslim Symbol.
33- موید فی الدین الشیرازی (1949). صراط الموید فی الدین داعی الدعات: ترجمات حیاته بقلمه، تصحیح کامل حسین، قاهره: دارالکتاب المصری. این کتاب نایاب است اما خلاصه ای از آن به همراه یک شرح به چاپ رسیده است:
Victoria k Iemm, Memoirs of A Mission: the Islmaili Scholar, Stateman and Poet Al Muayyad Fi, Din Al- Shirazi, London: I. B. Tauris, 2003.
34- برای ارزیابی این کتاب، نک:
A. H. Morton (ed) Gibb Memorial trust, 2004, Introduction, pp. 50-56. 35- ibn hassul, kitab afdil al- atrak ala al- ajnad (ibini hassulu turkler hakkindaki eserinin arapca metni), A. Attavi (ed) Belleten 4(1940).
36- برای آگاهی از این اثر و فنون تاریخ نگاری او، نک:
D.S.Richards (tr)m the annals of the salyuq truks: Selections formal. Kamil fi- l-tarikh of Izz all Din Ibn al athir, London: Routledge, 2002, pp.2-8.
37- D. K. kouymjian, Mxitar (mekhithar) of ani on the vise seljiuqs "REArm NS6 (1969), pp. 351- 53.
38- see stehen rapp, studies in medieval Georgian historigrahy: early texts and Eurasian contexts, Iouvain: peters, 2003.
39- W. Bartold, tukkestan Down to the Mongol Innvasian, London: E. J. W. Ginn Memoril, 1958.
40- همان، ص 10، مقدمه.
41- همان، صص 9- 305.
42- C. E. Bosworth, the political and dynastic history of the tranian. world (AD 1000- 1217) in boyle, the combridge history of iran, v, 1968 pp. 1- 202.
43- Bosworth, The Gaznavids.
44- همان، صص 23- 222.
45- همان، صص 67- 266.
46- همان، ص 259.
47- Collected in Cahen, Turco. Burco- Byzantina, and see also idem. "Le Mailknameh" 1996.
48- برای آگاهی از نقد آثار آقاجانف به نقد هیلنبنرند مراجعه کنید:
RAS 3rd series 6/ii (1996) ,pp. 253- 57.
49- S.G. Aghadzhanov, Ocherikilsorii Oguzov. I Turkmen Srednei Azii: Ashkhabad: Ilm, 1969: 1996:
ترجمه ترکی:
oguzlar, Istanbul: Selege yayinalari, 2004.
50- - SG. agadzhanov, gosudarstvo seldzhukidov: asiya v xi- xII vekov, Moscow: 1991: german trans Iation sig agadshanow, der steat der seldschukiden und mitle Lasien im 11. 12.
51- agadzhanev, Icherki, pp. 86- 121.
52- mukimin halil yinanc, turkige tarini, selcuklular devri, I: anadolunun fethi, Istanbul: Istanbul universiteisis yayinlari, 1944.
متأسفانه ارجاعات این کتاب آشفته و نابسامان است. از این رو بهره گیری از آن دشوار است.
53- در مورد پژوهش های سلجوق شناسی ترکان به مقدمه ی انگلیسی زیر رجوع کنید:
Gary leiser (tr. And ed) a history of the seljuks: Ibrahim kafesoglus interpretation and the resulting controversy, Carbondale and Edwards wille: il: southern Illimois university press, 1988.
54- Mehmet Altay Koymen, Tugrul Bey ve Zamani, Istanbul, Kultur Bakanlgi 1974: idem. Buyuk selcuklu Imparatorlugu Tarihi, Ankara, Turk Tarih Kurumu Mehment Altay Koymen Istanbul, 1954, 1979.
55- see for example leiser, a history of the secljuks, p. 89.
56- m. said polat, selquklu coverlerinin dunyass: karacuktan aziz george koluna, Istanbul: kitabevi, 2004, sencer divitcioglu, oguzdem selcukluya: boy, konat ve develet Ankara: Imge, 2005.
57- faruk summer, oguzlar (tukmenler). Tarihleri, boy teskilatei, destanlar, Istanbul: turk dunyas, arastimalar: vakfi, 1999.
58- Hillenbrand, Turkish myth and muslim symbol: speros veryonis Jr, a personal history of the battle of manzikivt in the Byzantine mikva asia, Athens, 1997, pp. 225- 44: idem, the battles of battles of manzikert (1071) and nyriocephalum (1176). notes on food, water, archery, ethnic idemtity of foe and ally mesogeios 25-26 (2005), pp. 49-69.
59- Safi, Poltics of Knowledge.
نگاهی به تاریخ آذربایجان / قوتتی ها
+0 به یه ندورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: آذربایجان سرزمین شگفتیهاست. تاریخ آن نیز مملو از اتفاقات و حوادث بیمانندی است كه هر خواننده ای را دچار حیرت و شگفتی میسازد. نگاه به تاریخ این سرزمین میبایست توام با بررسی تاریخ ملل همسایه باشد. سدهها و هزارههاست كه اقوام بیشماری در این سرزمین دوش بدوش هم فعالیت داشته، بنای تمدن و مدنیت نهاده و تا امروز هم در كنار یكدیگر با صلح و صفا، هرچند كه گاهی با برخوردهای خونین هم همراه بوده، اما با تحمل و بردباری زیستهاند. در این تاریخ پر فراز و نشیب، اقوام و ملل مختلف با مردم بومی این سرزمین برخوردها و زد و خوردها داشتهاند كه گاهی غالب و گاهی مغلوب گشتهاند و برآیند تمامی تاریخ همانی شده است كه امروز مردم غیور آذربایجان را تشكیل میدهد. این پروسهی تاریخی در تكوین و تكامل تشكیل ملت بزرگی كه امروز در آذربایجان و سویه ای آن میزیند از دید بسیاری از پژوهندگان به دلایل خاص مغفول مانده و یا حتی میتوان گفت كه به اجبار مسكوت نهاده شده است. تاریخ این سرزمین از ۲۵۰۰ سال یا ۳۰۰۰ سال پیش آغاز نمیگردد؛ پیش از آمدن آریاییها بدین سرزمین – با هر عنوان و هر حركتی – مدنیت و تمدن استواری وجود داشته است كه آثار باقی ماندهی آن در سال های اخیر از زیر خاك بیرون كشیده شده و از تمدنی پیشتر از ۷۰۰۰ سال خبر میدهد. پرداختن به این تاریخ و فرهنگ و مدنیت پاگرفته در آن، بدین سادگی هم نخواهد بود؛ زیرا یكجانبه و تك بعدی نمیتوان با این تاریخ كه بخشی از تاریخ تمدن بشریت است به نتیجه رسید. لذا باید تاریخ مللی را كه در این سرزمین به تولید فرهنگ و ادب پرداختهاند مد نظر قرار داد و بدور از تعصب های كور قومی، به كشف واقعیتها نشست. البته آنچه تا امروز به عمد و با دسیسهی استعمار در این زمینه مغفول مانده است فرهنگ و زبان غالب امروزی است كه بویژه در سدهی گذشته به نسیان سپرده شده است و تاریجی جعلی برای آن نوشته شده است. لذا همت این نوشتهها، نگاهی علاوه بر كل ادبیات و فرهنگ ملل گوناگون این دیار – به زبان های فارسی، عربی و تركی است – توجه خاصی به فرهنگ تركی خواهد بود تا از نسیان و غفلت بیرون آورده شود. با این همه، ادبیات فارسی و حتی عربی در آذربایجان گنجینه ای زوالناپذیر تلقی میگردد كه نمیتوان بدان بیتوجه، یا حتی كم توجه ماند. ما هم قصدی بر بیتوجهی و یا كمتوجهی بدان نداریم؛ بلكه بررسی تاریخ ادبیات را در همهی زبان های رایج و اقوام مختلف در طول زمان را به بررسی خواهیم نشست.
آذربایجان تاریخی پر فراز و نشیب دارد. حكومتهایی مانند گوتیها، لوللوبیها؛ هورریها؛ ساكاها؛ اورارتوها؛ مانناها و مادها تمدنهایی را بنا نهادهاند. اینان زبانشان التصاقی بوده و فرهنگ و مدنیتی پایدار از خود بجا نهادند. بنابراین جا دارد كه تاریخ را از باستانیترین دورانها آغاز كنیم و مرحله به مرحله پیش بیاییم.
قوتتیها
گوتتیها یا قوتتیها حدود سه هزار سال پیش از میلاد وارد عرصهی حكومتی شدند و تمدن خود را بنا نهادند. اورارتوها كه هزار سال پیش از میلاد در آذربایجان سكونت یافتند مانناها و مادها را با نام گوتتی میخواندهاند. در ادبیات كهن، گوتّیها را با نام كوه های جودی(یادآور توفان نوح و محل فرود كشتی نوح) كه در شمال كوه های آشور واقع است یكی میدانستند.
سه هزار سال پیش از میلاد، سرزمین های ماد بعدی را كه نام آذربایجان از آن گرفته شده است با نام گوتتی میشناختند. در منابع سومری و هورری، در همین سرزمینها قبایل هورّی، لوللوبی و گوتیها میزیستهاند كه بعدها جایگاه اصلی مادها شد. در بارهی دولت گوتّی اطلاعات وسیعی در دست نیست؛ اما این را میدانیم همین گوتّیها در سرزمین هایی كه امروز آذربایجان خوانده میشود سكنی داشتهاند همین سرزمینها زمانی دیگر وطن لوللوبیها شده است. این سرزمین از رود دیاله آغاز شده تا دریاچهی اورمیه امتداد مییافت. لوللوبیها در غرب این دریاچه میزیستند و گوتتیها در شرق دریاچه اورمیه.
میدانیم كه سومریان توسط اكدیان از بین رفتند. كتب تاریخی از غلبهی گوتّیها بر اكدیان مینویسند. این مورخان تعجب خود را از غلبهی گوتّیان بر اكدیان نمیپوشانند. زیرا باور دارند كه هرچند اكدیان دارای تمدنی برتر بودهاند اما مغلوب گشتند. بنا به نظر آنان گوتّیها بتازگی به كشاورزی روی آورده بودند و دارای تمدن بالائی هم نبودند. در پی جستجوی دلایل غلبهی گوتیان بر اكدیان بر این باورند كه گوتیان دارای سلاح های برتری بوده و خویشی و دلبستگی بین آنان بالاتر از اكدیان بوده است. بنابراین استحكام خانوادگی و سلاح مدرن گوتتیان را دلیل اصلی غلبه آنان بر اكدیان قلمداد میكنند.
از این گذشته احتمال میدهند كه گوتیان از پیش با اكدیان روابطی برقرار كرده و نظر اكثریت را برای بدست گرفتن حكومت جلب كرده بودند. تاریخ نشان میدهد كه اكدیان در اواخر حكومت خود، استبداد و زورگوئی بر مردم را شدت داده بودند و مردم از دست حكومتیان رنجیده شده بودند. اكدیان تمام دوران حكومت خود را با جنگ و جدال سپری كرده و آرامش مردم را در نظر نمیگرفتهاند. لذا گوتیها با استفاده از نارضایتی مردم اكد، علیه حكومت بپا خاسته و توانستهاند با حمایت خود مردم اكد، دولت آنان را سرنگون سازند. در این حركت، گوتیها توانستند نظر جمع بسیاری از مردم ناراضی را به خود جلب كرده و آنان گوتیها را بعنوان حكومتی پیشرو بر دولت خود ترجیح دهند. در عین حال بسیاری از مورخان، از ویرانی برخی شهرهای آن زمان مانند: آكشاك، خورساگ، لاما، در، آداب، اوروك و لاراك را نیز خاطرنشان میسازند. لذا تنها دلیل غلبهی گوتیها بر اكدیان را حركت ضد استبدادی آنان میدانند. گوتّیها در زمان سومریان وارد كارزار حكومتی شده و ادارهی كشوری را فراگرفته بودهاند.
نام گوتیوم بعد از ساراگون ورد زبانها شد و مورخان توانستند نامی از آنان ببرند. با تكیه بر نوشته های این مورخان است كه میتوان گفت گوتّیها ۲۳ قرن پیش از میلاد، خاقانهای خود را بوجود آوردند. با تكیه بر این مواد تاریخی است كه میگوئیم نارامسیس پادشاه اكد با خاقان های گوتّیها به نبرد روی آورد، اما توسط همانان نابود شد. یاكوبسون Jakobson دانشمند سومرشناس دانماركی از غلبه یافتن انریداوازیر Enridavazir خاقان گوتّیها بر نارامسیس و سلطه بر سرزمین های بین النهرین سخن میراند. در این مورد از كتیبه های بازمانده از اكدیان میتوان اشارات قابل ارزشی را بدست آورد كه از غلبه گوتیان بر اكدیان سخن میراند. چنین به نظر میآید كه گوتیان بر اكدیان حمله آورده و توانستهاند با وحدت بر این امر فایق آیند. با این حال، شاركالی شاریSharkalisharri فرزند نارامسیس توانست وضع را به نفع خود برگرداند و بینالنهرین را دوباره بازپس بگیرد. همچنین رهبر گوتّیها با نام سارلاقاب Sarlagab را اسیر گرفته و صد سال دیگر بر دوران حكومت اكدیان تداوم بخشند.
گوتّیها دوباره با قدرت گرفتن سلالهی اكدیان تحت فشار قرار میگیرند. بنابراین همین گوتّیها آرام – آرام گردآمده و در سرزمین های آذربایجان مستقر میشوند. احتمال دارد كه در اینجا هم با لوللوبیها برخوردهایی داشتهاند. ۲۲۳۰ سال قبل از میلاد بود كه سلسلهی سارگون توسط گوتیان از بین رفت. بین سال های ۲۲۳۰ و ۲۱۲۰ فبل از میلاد، سومریان و اكدیان حكومت گوتیان را میپذیرند. اما باید اضافه كرد كه گوتیان باز توسط سومریان منحل گشتند. این امر را اتوكه گال Utukegalیك بهادر سومری انجام داده است. این سردار بزرگ اهل اوروك بوده و بین سال های ۲۱۲۰ و ۲۱۱۳ حكومت كرده است.
هرچند اطلاعات اندكی در بارهی زبان گوتّیها در دست است، اما همهی محققان زبانشناس و باستانشناس زبان آنان را التصاقی دانستهاند. كتیبهها و متون اندكی از آنان در دست است؛ محققان تنها با توسل به اسامی ۲۰ تن از امپراتورها و امرای گوتّیها به بررسی پرداخته و نظر دادهاند. این تحقیقات نشان میدهد كه زبان گوتیان بسیار نزدیك به زبان هورّیها بوده و بویژه ساختمان و خصوصیات حروف و تلفظ نزدیكی بسیاری بهم داشتهاند. آنان نظر میدهند كه هرچند زبان گوتیان با زبان عیلامی، سومری و لوللوبی بسیار نزدیك بوده، اما ماهیت مستقلی را دارا بوده است. هامی Hami دانشمند فرانسوی در كتاب “سیمای انسانی” خود چنین مینویسد: “امروز آذربایجانی هایی كه در اطراف شوشا زندگی می كنند بسیار شبیه مجسمه هایی هستند كه از لوللوبیها و گوتّیها باقی ماندهاند.”.
حكومت گوتتیها در بینالنهرین به مدت ۱۲۵ سال تداوم یافته است. آنان اكدیان را از بین برده، اما خود نیز چون آنان ظلم را پیشه ساختهاند و لذا توسط مردم به كوه های آذربایجان رانده شدهاند. با این حال مورخان اذعان دارند كه هرچند گوتّیها از بین رفتند اما نامشان همچنان زنده باقی ماند. امروز هم آنان را گوتیوم مینامند. پایتخت آنان آراپا (كركوك امروزی) بوده است.
در كتیبه ای دیگر چنین نوشته شده است: “من پادشاه گوتّی با نام شرلكی را اسیر گرفتم”. اما همین شاه اكدی خود شكار گوتّیها میگردد. همهی مورخان از ۱۲۵ سال حكومت گوتتیها سخن راندهاند. حتی نام تك تك پادشاهان و سالهای حكومت هر یك را ذكر كردهاند. هرچند كه در این شمارش، بین مورخان اختلاف هایی مشاهده میشود، اما این اختلاف یكی – دو سال بیشتر نیست.
همانگونه كه ذكر شد پایتخت گوتّیها شهر آرپا و یا سوبارتو بود. زنان گوتّی در زیبایی زبانزد بوده كه با نام مامورتی به معنی زنی با موهای درخشنده نامیده شدهاند. نام یكی از خاقانهای گوتّی كه در كتیبهی اكدی آمده است لامیراب بوده است. گوتّیها حاكمان بابلی را بر قدرت خویش حفظ كرده و عزل نمیكردهاند. یكی از این حاكمان در زمان سیوم خاقان گوتتی حاكم بوده و ۳۵ سال حكومت كرده است. كتیبه ای در موزهی لوور پاریس نگهداری میشود كه نشان میدهد خاقانی با نام داپیزیر امپراتوری توانمندی بوجود آورده است. در لوحه های معروف به لوحه های كركوك اطلاعات مفیدی در بارهی این امپراتوری وجود دارد.
در تمامی كتیبه های باقیمانده از اكدیان و سومریان از برچیده شدن امپراتوری گوتتیها سخن راندهاند. آنان طبق اطلاعات همین كتیبهها بعد از اضمحلال و تضعیف به آذربایجان بازگشته و بجای امپراتوری شكل ملوكالطوایفی داشتهاند. آخرین امپراتور گوتتیها با نام تیریگان تنها ۴۰ روز حكومت كرده و پس از او، شاهان سومری بر سر كار آمدهاند و گوتتیها در كوهها پراكنده شدهاند.
بنا بگفتهی همین كتیبهها، نخستین قوانین دموكراسی را گوتتیها نوشته و اجرا كردهاند. آنان خاقان خود را از هر سه سال یكبار انتخاب میكردند و هر خاقان هم تنها سه بار میتوانست انتخاب شود و در انتخاب آنان، ریش سفیدان نقش اساسی داشتهاند. همچنین زنان در میان گوتتیها از ارزش و احترام فوقالعاده ای برخوردار بودهاند. حتی اسناد تاریخی از وجود زنان در میان قوشون و ارتش نیز خبر دادهاند. مدنیت و فرهنگ گوتتیها را نسبت به اكدیها و سومریان در مرتبهی پایینتری دانستهاند. به همین خاطر هم سومریان توانستند آنا را از بین برند. اعدام آخرین خاقان گوتتیها با نام تیریگان كه تنها ۴۰ روز حكومت كرد در سال ۲۱۰۹ قبل از میلاد در بابل اتفاق افتاد و پس از او امپراتوری سوم اكد – سومر بر سر كار آمد. در یك كتیبهی بابلی، ترس و واهمهی شاه اوروك (با نام اوتوخفال) از گوتّیها بیان شده است. مجسمه های فراوان از پادشاهان گوتّیها بدست آمده است كه یكی از آنان از آذربایجان كشف شده است؛ دیگری از همدان و سومی در سلماس پیدا شده است. این مجسمهها هم اینك در موزهی گالری برمر آمریكا Bremmer Galery نگهداری میشوند. متاسفانه كشفیات و حفریات انجام گرفته در آذربایجان با توجه به تاریخ باستانی و ارزشمند خویش بسیار اندك صورت گرفته و آنچه هم در دوران رژیم منحوس پهلوی بدست آمده، همه از ایران خارج شده است. باستانشناس معروف فرانسوی با نان ا.ت. آمی مجسمه های پیدا شده از دوران گوتّیها و هورّیها را با تیپهای مردم امروزین آذربایجان مقایسه كرده و آنان را بسیار بهم نزدیك دانسته است. او به همین خاطر نظریهی آذربایجانی بودن هورّیها و گوتّیها را طرح كرده است.
برخی دانشمندان مانند ز.ای. یامپولسكی گوتّیها را همان اوتی Uti، اوایتی Uiti، اوتین Utin و اودین Udin نامیده است. دانشمند دیگر “مار” هم اثبات كرده است كه زبان گوتیها همان زبان هوریها، لوللوبیها و مانناها بوده است كه به زبان عیلامیها نیز نزدیك است. نام بسیاری از خاقان های گوتیها نیز به تركی كنونی بسیار نزدیك دانستهاند. از آن جمله نام سه تن از این خاقانها با نام ایمتا Imeta بسیار شبیه به نام ایمته یا متهخان میباشد. یا خاقانی با نام اینقه شوشّIngeshush كه ۶ سال پادشاهی كرده است، sarlagab سارلاقاب(۶ سال)، Yarlagash یارلاقاش(۶ سال)، Elulumesh ایلولومئش(۶سال)، یارلاقاب (۱۵ سال)، Korum كوروم ۲ سال، Habilkin ها(خا)بیلكین (۳ سال)، ایارلاقاندا (۷ سال )، Inimabagesh اینی ماباقئش(۵ سال) نام داشتهاند. در مقایسهی این اسامی با اسامی امروزین تركی به ریشهی واحد آنها میتوان پیبرد. نام های یارلاقاش و ایلولومیش بعدها در كتاب دده قورقود آمده است. بدین ترتیب میتوان گفت كه ظلمت تاریخ گوتّیها رو به روشنایی میرود. به هر حال با حكومت گوتّیها بود كه هجوم های سامیها و دیگر اقوام كمتر شد و جلوی هجوم آشوریان نیز گرفته شد. در كتیبه های آشوری از هجوم به آذربایجان بسیار سخن رفته است. آداد نئراری در ۱۴ قرن قبل از میلاد از شكست گوتّیها توسط پدر خویش سخن میراند. آداد نئری سوم در سال ۸۹۰ ق.م. و توكولتی در سال ۸۵۵ ق.م. از هجوم به گوتتیها سخن راندهاند. در اسامی گوتّیها پسوند”لی” بسیار بكار رفته است. امروزه هم همین پسوند به عنوان نسبت بكار میرود. م.دیاكونف در این باره مینویسد: “نام بسیاری از شاهان گوتّی و اسامی مكانها در كتیبهی تیفلت پیله سر به اسامی مانناها و مادها شباهت داشته و پسوند لیLi پر است. این پسوند در بین آشوریان نیز وجود دارد.”
اسناد تاریخی نشان میدهد كه حتی ۶۰۰ سال قبل از میلاد تمام مردم ماننا و ماد را در آذربایجان با عنوان گوتتی مینامیدند. اینان در اطراف دریای اورمیه تا توروس پراكنده بودهاند.
منابع:
- علییف، اقرار، پادشاهی ماد. ترجمه كامبیز میربهاء، تهران: ققنوس، ۱۳۸۸٫٫
- كامرون، جرج، ایران در سپیده دم تاریخ. ترجمه حسن انوشه، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲٫
- توین بی، آرنولد، تاریخ تمدن. ترجمه یعقوب آژند. تهران: مولی، ۱۳۶۶٫
- بهزادی، رقیه، قومهای كهن در آسیای مركزی و فلات ایران. تهران: طهوری، ۱۳۸۶٫
- گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۵٫
- دیاكونوف، ایگور، تاریخ ماد. ترجمه كریم كشاورز. تهران: پیام،۱۳۵۷٫
- مجیدزاده، یوسف، تاریخ و تمدن بین النهرین، جلد اول. مركز نشر داتشگاهی، ۱۳۸۸٫
- اسكندری، ایرج، در تاریكی هزارهها. به كوشش علی دهباشی. تهران: قطره، ۱۳۷۷٫
نویسنده: دكتر محمد رضا باغبان كریمی
تاریخ تركان اغوز
+0 به یه نمقدمه
اوغوزها كه در منابع اسلامی « غز » نامیده شده و از قرن یازدهم میلادی با نام تركمن معروف شده اند ، اجداد ترك زبانان ایران ، آذربایجان ، تركیه ، عراق و تركمنستان را تشكیل می دهند .
خاندان های سلاجقه و عثمانی اوغوز بوده اند . به این ترتیب اوغوزها یكی از اقوام ترك زبان می باشند كه در تاریخ جهان بخصوص در عالم اسلامی نقش مهمی را ایفا نموده اند .
متن حاضر ترجمه فارسی چاپ پنجم « كتاب اوغوزها » نوشته پروفسور فاورق سومر است كه در سال 1999 از طرف موسسه تحقیقات دنیای ترك چاپ و منتشر شده است . مطالب ارایه شده از كتاب « اوغوزها » ترجمه آنا دردی عنصری می باشد .
درباره مرحوم پروفسور فاروق سومر
مرحوم پروفسور فاروق سومر ، استاد تاریخ دانشگاه استانبول یكی از برجسته ترین پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ترك بشمار می رود . وی در سال 1924 م . در قونیه تولد یافت و پس از گذراندن دوره های ابتدایی و متوسطه ، تحصیلات عالیه خود را در دانشكده ادبیات دانشگاه استانبول دنبال كرد و در سال 1948م. ازاین دانشگاه فارغ التحصیل شد و در سال 1950م. به اخذ درجه دكتری تاریخ از دانشگاه آنكارا توفیق یافت . وی سپس به استخدام این دانشگاه در آمد و در بخش تاریخ آن تدریس « تاریخ قرون وسطی » را بر عهده گرفت . در سال 1963م. به مقام استادی دانشكده ادبیات دانشگاه آنكارا نایل شد ودر طی این مدت در بخش تاریخ قرون وسطی به پژوهش در تاریخ تمدن تركان در دوره اسلامی پرداخت ، از سال 1971 م. به سمت ریاست « گروه تاریخ قرون وسطی » در دانشكده ادبیات دانشگاه آنكارا منصوب و تا سال 1982 م. كه بازنشسته گردید در این سمت اشتغال داشت .
استاد درمدتی كه به تدریس می پرداخت هیچ گاه از مطالعه و تحقیق درتاریخ ترك بویژه دوران اسلامی آن باز نماند . نتیجه این فعالیت ، انتشار بیش از هفتاد مقاله و كتاب است كه از آن جمله : اوغوزها ( تركمن ها ) ، نبرد ملازگرد ، قراقویونلوها ، مغولان آناطولی ، قرامان ها ، تركان عراق ، سوریه ، آناطولی ، ترك شدن آناطولی ، نقش تركان آناطولی در تشكیل وتوسعه دولت صفوی و ... استاد بعد از عمری تدریس ، تحقیق و تالیف در سال 1995 م. در گذشت . روحش شاد !
درباره كتاب اوغوزها
كتاب حاضر در واقع ثمره سالیان دراز تحقیق ، ژوهش و مطالعه استاد در زمینه تاریخ اوغوزها ( تركمن ها ) است كه استاد با پشتكاری مثال زدنی و عشقی عمیق نسبت به تهیه و تنظیم آن اقدام نموده است . بحق می توان ادعا كرد كه شاهكار دكتر فاروق سومر بوده و به عنوان یك اثر مرجع در كرسی های ترك شناسی دانشگاه های برخی كشورها تدریس شده و مورد مراجعه محققین و پژوهشگران و علاقه مندان تاریخ ترك ـ اوغوز می باشد .
كتاب با ارائه قدیمی ترین اطلاعات راجع به تاریخ اوغوزها شروع شده و ضمن بهره گیری از سنگ نوشته های اورخون و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه می كوشد زوایای تاریك تاریخ اوغوزها را در ارتباط با امپراطوری گوگ ترك ها و چگونگی رخدادهای متقابل این دو توضیح دهد . در ادامه بطور مشخص در خصوص اوغوزهای سیحون و ارتباط آنها با اوغوزهای قرن دهم میلادی و سپس تركمن ها توضیح می دهد و مطلب را با تشكیل امپراطوری سلجوقی توسط اوغوزها ( تركمن ها ) و پیشروی آنها به غرب به سوی عراق عرب ، آذربایجان و آسیای صغیر و تشكیل دولت های محلی سلجوقی در نقاط مختلف جغرافیای ذكر شده ادامه می دهد .
قسمت های پایانی كتاب حاوی اطلاعات بسیار مفید و تازه ای در خصوص حضور تركمن ها در سایر كشورها از جمله الجزایر ،مصر ، سوریه ، یمن و هند است .
نكته بسیار مهم كه به لحاظ علمی اثر را بسیار ارزشمند می كند احاطه كامل استاد به آثار و منابع متنوعی است كه حاوی جنبه های مختلف تاریخ ترك ـ اوغوز می باشند . تنها یك ذهن خلاق و جستجوگر كه از عشقی عمیق به تاریخ ترك نشأت می گیرد ، می تواند این چنین كار تحقیقی سترگی را به انجام برساند .
به نظر می رسد نوع نگاه استاد به تاریخ قوم اوغوز ( تركمن ) دارای دو مختصه است :
الف ) روحیه استقلال طلبی اوغوز
ب ) روحیه حكومت مدار اوغوز
قوم اوغوز بطور اخص بر محور قومیت گرایی تركی در هزاره اول میلادی تحت حاكمیت امپراطوری گوگ ترك شرقی و سپس گوگ ترك غربی مستمرا در اتحاد با سایر اقوام ترك زیر سلطه گوگ ترك و بعضا به تنهایی به منظور كسب استقلال و تشكیل حكومت اقدام به شورش می كند . بارها توسط تركان شرقی و غربی سركوب و منهدم و مقهور می شود اما در طول قرون همواره روحیه استقلال طلبی و حكومت مداری خود را حفظ كرده و این ایده را بصورت آرمانی ملی سینه به سینه نسل های بعد منتقل می كند . تا اینكه اواخر قرن هشتم میلادی در قالب اون اوق ها ، تورگیش ها و سپس اوغوزهای سیحون به تشكیل حكومت یابغوی اوغوز منقرض می شود ، اما ایده حكومت مداری نزد قوم اوغوز هرگز نمی میرد و پس از سالها ركود در ابتدای هزاره دوم میلادی این ایده به صورت آرمانی ملی توسط خاندان سلجوقی به واقعیت می پیوندد و اوغوزها ( تركمن ها ) در قالب خاندان سلجوقی اولین حكومت پس از اسلام را تشكیل می دهند. تشكیل امپراطوری سلجوقی مقدمه شكل گیری بسیاری از حكومت های منطقه ای در اقصی نقاط ایران ، عراق عرب و آسیای صغیر می شود كه در عین اعتلای فرهنگ ، هنر و علم در جهان اسلام باعث رشد و توسعه فرهنگ و ادبیات قوم اوغوز نیز می شود . این حقیقتی انكار ناپذیر است كه تشكیل امپراطوری سلجوقی توسط اوغوزهای تركمن اعتلای دنیای اسلام را به دنبال داشت . با تدبیر سلاطین سلجوقی بود كه مرزهای جغرافیای اسلام ، دانش اسلامی ، معماری و هنر اسلامی ، منطق و فلسفه اسلامی به اعلا درجه اعتلا نائل آمد .
تعین روحیه استقلال طلبی نزد قوم اوغوز ( تركمن ) را به صورت تلاش آن در محافظه و مدافعه از « من ملی » خود در مقابله با اقوام مهاجم می بینیم . به گواهی تاریخ این مختصه حراست از « من ملی » در روح جمعی اوغوز ( تركمن ) به مرور نهادینه شده و در طول تاریخ به عنوان مختصه محوری در حفظ و حراست و سلامت ملی ، آن را یاری می كند . استاد نشان می دهد در قرون متمادی در تاریخ ترك اقوام بسیاری مدتی در صحنه تاریخ ظاهر شده و سپس ناپدید می شوند . ادیزها ، تورگیش ها ، قارلوق ها ، چگیل ها ، یغماها و ... همه می آیند و می روند . برخی از این اقوام نیز در امتزاج با اقوام دیگر ( مغول یا ترك ) اقوام جدیدی به وجود می آورند ، اما قوم اوغوز با جسمیت بخشیدن به آن حس ملی ، از موجودیت خود در امپراطوری گوگ ترك ، هجوم مغول ، هجوم ازبكان و قالموق ها حراست كرده و خود را حفظ می كند و در طول تاریخ ، حیات ملی خود را تداوم بخشیده با آفرینش محصولات فرهنگی ـ مردمی خود مطابق با آن حس ملی جنبه های ادبی ، هنری و انسانی خود را غنا می بخشد . فرایندی كه به شهادت تاریخ هرگز قطع نشده و مستمرا ادامه داشته است.
1- منشاء نام اوغوز
در خصوص معنای « اوغوز » در منابع كهن اطلاعاتی ارائه نمی شود . مولفین كهن در خصوص مفهوم كلمه « تركمن » بررسی هایی را انجام داده اند ، اما در باب نام « اوغوز » تحقیقی صورت نگرفته است .
در داستان « اوغوز خان » كه به زبان اویغوری و در دوره سلطنت « قازان خان ایلخانی » ( 1304 – 1294 ) و نیز دردوره سلطنت جانشین وی « اولجاتیو » ( 1316 – 1304 ) تالیف شده است ، كلمه « آغیز » كه به معنی شیر اول است به شكل « اوغوز » ثبت شده است . حتی برخی صاحب نظران به استناد تعریف فوق معتقد بودند كه ریشه نام « اوغوز » از این واژه است . منتها در كتاب دیوان لغات الترك كه حدودا سه قرن قبل از كتاب اوغوزخان نگاشته شده است ، مفهوم شیر اول با واژه های « آغوج » و « آغوز » نشان داده می شود . چنانچه واژه آغوز ( آغیز = شیر اول ) در گویش اویغوری به شكل اوغوز تلفظ می شد ، مطمئنا كاشغری در كتاب خود آن را قید می كرد . این در حالی است كه در گویش اویغوری نیز مفهوم شیر اول به شكل « آغیز » تلفظ می شود . به این سبب است كه احتمال داده می شود در اثر یك خطای املایی واژه اوغوز به معنی شیر اول به این شكل ثبت شده باشد . اگر به فرم اسلامی شده متن اویغوری داستان اوغوز كه در دوره فرمانروایی اولجاتیو نوشته شده است توجه كنیم ، اوغوزخان درست یك سال بعد از ولادت سخت گفتن را آغاز كرده می گوید : « به مناسبت تولدم در قصر ، مرا اوغوز نام گذارید . » این مسئله كه بین ولادت وی در قصر و نامگذاری به نام اوغوز چه رابطه ای می تواند باشد مبهم و دور از فهم است .
برخی مولفین معاصر نیزدر خصوص تبیین نام اوغوز تحقیقاتی را انجام داده اند :
ج . ماركوارت عقیده دارد كه كلمه اوغوز از دو بخش « اوق + اوز » تركیب شده است . به عقیده وی « اوق » به معنی تیر و « اوز » به معنی انسان ، فرد ، شخص بوده و تركیب اوغوز به معنی تیزانداز است . نظریه ماركوارت از جانب صاحب نظران پذیرفته نشده است . زیرا در زبان تركی كلمهای به شكل « اوز » به معنی انسان نیامده است .
د . سینور اوغوز را با كلمه « اوكوز » به معنی ورزا مرادف می گیرد . منتها این كلمه با اینكه با اشكال « اوقوس » و یا « اوكس » ریشه تخاری دارد با این حال در زبان تركی به شكل اوكوز تا زمان حاضر حفظ شده و مورد استفاده قرار می گیرد .
ل . بازین كه با استناد به دلایل قوی گرامری به مقابله با نظریه سینور برخاسته معتقد است كه اوغوز به معنی گوساله نر است . نظریه ل . بازین را نیز نمی توان قبول كرد ، زیرا در تركی تركیه و در سایر لهجه های تركی كلماتی به شكل اوغوز ه معنای گوساله نر دو ساله را برساند وجود ندارد .
ج . هامیلتون معتقد است اوغوز از كلمه « اوغوش » مشتق شده است . كلمه اوغوش در سنگ نبشته های گوگ ترك بعضا به همراه كلمه اوغوز در یك جمله به كار برده شده و به وضوح معنی خویشاوندان و خانواده را مستفاد می كند .
نظریه دیگر درارتباط با ریشه كلمه اوغوز از جانب صاحب نظر مجاری ج . نمت ارائه شده است . به نظر ایشان كلمه اوغوز از تركیب « اوق + ز » تشكیل شده است . « اوق » به معنی قبیله و « ز » نیز پسوند جمع است . منتقدین به این نظریه با این استدلال كه واج «ق» چنانچه با پسوندی كه با مصوت شروع شده باشد جمع شود به واج «غ» تغییر شكل نمی دهد ، سعی در رد نظریه نمت را داشته اند . در عین حال ازمیان كلمات نقطه نظرات ، دیدگاهی كه به حقیقت نزدیك تر است به نظر ، دیدگاه نمت است . زیرا واج «ق» در تركیب (اوق + اوز ) به مرور زمان و در اثر كثرت استعمال می تواند به واج «غ» تبدیل شود.
قوم توروك ( تورك )
موسس دولت گوك ترك بوده و خاقان ها مستظهر و منسوب به این قوم هستند . به منظور نشان دادن انتساب خاقان ها به این قوم بعضا به این نام متصف شده اند : توروك یامی خاقان ، توروك بیلگه خاقان .
به نظر می رسد توروك اسمی است كه از تركیب بن فعلی تورو یا ( تؤرو ) و پسوند ك ساخته شده باشد . اما واژه توروك به معنی مقتدر و توانمند بعد از گوك تركها و در متون اویغوری مربوط به قرون دهم تا سیزدهم آمده است . به این معنی كه مفهوم قدرتمند و مقتدر بعد از ظهور نام ترك و تنها مختص یك قوم ترك در متون مشاهده شده است . منتها همانطور كه نه در سنگ نبشته ها و نه در دیوان لغات الترك و نه در هیچ یك از منابع دیگر دیده نشده است . در هیچیك از لهجه های معاصر تركی نیز دیده نشده است . البته باید یادآور شد كه دلیل اینكه این اسم به این معنی در میان اویغورها به كار برده شده احتمالا در ارتباط با آوازه شهرت و افتخار گوك تركها بوده است . به دلایل فوق در مقرون به حقیقت بودن نظریه آ . وامبری كه برای اولین بار اعلام كرد نام ترك از بن فعلی تور مشتق شده است هیچگونه تردیدی نمی توانیم داشته باشیم .
كلمه یؤروك به معنی كوچ نشین نیز در قرون چهاردهم ، پانزدهم در آناطولی از بن فعلی یؤرو تشكیل شده است . به این نحو ظاهر شده است . توروك (تورك ) به معنی آفریده ، متولد شده و مخلوق آمده است . « كیشی اوغلی كوپ اؤلگه لی تورومیش = آدمیزاده به جهت مردن زاده شده است » .
در خصوص قبایل تشكیل دهنده قوم گوك ترك شرقی اطلاعی نداریم . منابع چینی ضمن توصیفات افسانه ای درخصوص اصلیت گوك تركها ، قوم توروك را همچون هم قومان غربی شان متشكل از ده شاخه نوشته اند . ( در منابع مربوط به دوره پادشاهی سلسله تانگ مستمرا از 9 شاخه تركها سخن گفته می شود . منتها این 9 شاخه محتملا 9 شاخه اوغوزان باید باشد . )
تنها سند مهم بدین قرار است . در آخرین سنگ نبشته مربوط به خاقان اویغور ایل اتمیش بیلگه خاقان ، قوم ترك با عنوان قومی توروك با سه درفش نمایانده شده است . عنوان قوم توروك با سه درفش به این مفهوم است كه از سه شاخه یا سه بخش یا سه گروه تشكیل می شده است .
قوم اوغوزها :
در سواحل تولا ( توغلا ) در آن بخش از رودخانه كه مستقیما رو به شمال امتداد دارد سكونت داشته اند . در سنگ نبشته ها اوغوزها قومی معرفی شده اند كه در شمال سكونت داشته اند . همسایه شرقی آنها تاتارها بودند . چون متشكل از 9 طایفه می شدند بعضا به آنها توقوز اوغوز ( 9 اوغوز ) نیز گفته می شده است . ما از این 9 شاخه تنها نام دو قبیله آن را می دانیم . قبیله قونی و قبیله تونگرا .
ذیلا شرح خواهیم داد كه زمانی كه ایل تیریش خاقان به منظور احیای مجدد دولت ترك بپا خاست ، به عنوان قدرتمند ترین قوم ، اوغوزها را پیش روی خود داشت . آنها توسط حكمرانی كه عنوان خاقان را داشت اداره می شدند . به همین جهت وی با اوغوزان 5 بار پیكار كرد . حكمران آنان بنام خاقان در پنجمین نبرد شكست خورد . وی معزول و حكومت اوغوز ساقط شد . بدین سان اوغوزان به تابعیت در آمدند . اما بر خلاف بسیاری از اقوام برای اداره آنها حكمرانی از خاندان سلطنتی منصوب نشد . آنها نیز همچون قوم ترك مستقیما و بدون واسطه تحت رهبری خاقان بودند . آنها از شرایط حقوقی تقریبا یكسانی با قوم ترك برخوردار بودند .
به همین سبب نیز همانگونه كه « توروك بیلگه خاقان توروك سیر بودونوگ ، اوغوز بودونگ ایگیدو اولورور » گفته است . بیلگه خاقان نیز در خطاب به قوم ترك ، قوم اوغوز و بیگ های آنان را هم مخاطب قرار داده و می گوید : « توروك ، اوغوز بیگلری ، بودون اشیدینگ » ( ای بیگ های توروك و اوغوز ، ای قوم گوش فرا دارید ) بیلگه خاقان در جای دیگر مشخصا و صراحتا می گوید : « توقوز اوغوز بودون كنتو بودونوم ارتی = قوم توقوز اوغوز قوم خودم بود » . ( در سنگ نبشته كؤل تگین ، ارخون ص 48 )
سخنان فوق بیانگر وجود خویشاوندی بین خاقان و اوغوزان بوده و دولت گوك ترك همچون یك دولت اوغوز تصویر شده است . البته در حقیقت خاقان با آن سخن خود یك رابطه حقوقی را منظور كرده است . بدین معنی كه قوم توقوز اوغوز ، همچون قوم توروك ، مستقیما وابسته به من بوده و تحت رهبری من می باشد .
« توروك بودون اوچون تون اودیمادیم ،كونتوز تورمادیم ، اینیم كول تگین بیرله ایكی شاد بیرله اولویتیو قازغاندیم دی ین = بخاطر قوم توروك شب نخوابیدم ، روز نیاسودم و به همراهی برادر كوچكترم كؤل تگین و دو شاد ( عنوان حكمرانان ) با مرارت پیروزی را به دست آوردم » .
توروك بیلگه خاقان چگونه می توانسته است به قوم توقوز اوغوز منسوب باشد در سنگ نبشته متعلق به بیلگه خاقان اوغوزها با صفت « سیر توقوز اوغوز » نامیده شده اند . درسنگ نبشته تون یو كوك ، قوم توروك نیز به عینه با همان صفت توصیف شده است . از این موارد ، اینگونه استنباط می شود كه با گذشت زمان موقعیت اوغوزان تعالی پیدا كرده است . منتها متاسفانه مفهوم واژه فوق ( سیر ) كه بیانگر موقعیت بالای موصوف بوده بر ما نامعلوم مانده است . ( اورخون ، ج 1 ، ص 58 )
توقوز اوغوزها همانگونه كه ذیلا خواهیم دید ، همانند دولت گوك ترك ، در دولت اون اویغور نیز نقش خود را ایفا كردند . در این دولت نیز اوغوزان دومین نیروی پشتیبانی كننده دولت مركزی بوده و حتی بر علیه خاقان اویغور سر به شورش برداشته اند .
البته برخی محققین اوغوز و اون اویغور را یك قوم واحد تصور كرده اند . این خود جای تعجب دارد . در حقیقت نیز اوغوزان كه در سواحل تولا سكونت داشتند و مشتمل بر 9 شاخه بودند وتابعیت خاقان را پذیرفته بودند ، متمایز از اویغورهایی بودند كه در سواحل سیلنگا سكونت داشته و مشتمل بر 10 شاخه می شدند و توسط حكمرانانی با عنوان ایل تبر اداره می شدند . مسلما این دو قوم متمایز از یكدیگر بوده اند .
قوم ادیز :
ادیزها از دو شاخه تشكیل شده بودند .به همین جهت است كه در سنگ نبشته ها بعضا به نام دو ادیز خوانده می شوند . مساكنشان در جوار سرزمین اوغوزان قرار داشت . به همین سبب بعد از جنگی كه در محل توغوبالیق با اوغوزان در گرفت ، تار دوش شاد ( بیلگه خاقان آینده ) در سال 715 م. به همراهی كؤل تگین روبه جانب ادیزها عزیمت كرده و در محل قؤشلاغاق آنها را در شرایط اسفباری مجبور به قبول شكست كرد . « قوم ادیز در آنجا معدوم شد = ادیز بودونی آندا اولتی » ( اورخون ص 48 – 50 )
از منابع چینی چنین بر می آید كه جنگ قوشلاغاق در پی شورش ایل تبر ادیز رخ داده است . ایل تبر نیز به دلیل سوء مدیریت قاپقان عصیان كرده است .
پس از شكست قوشلاغاق ، ادیزها كوچ كرده و تابعیت چینی ها را پذیرفتند . فقط پس از انتصاب بیلگه خاقان به فرمانروایی ، مراجعت كرده و تابعیت او را پذیرفتند و مستقیما وابسته به خاقان شدند . سخن بیلگه خاقان در خصوص حكمرانی فرزندش به دو قوم « توقوز اوغوز » و « ایكی ادیز » در این رابطه است .
قوم قیرغیز ( قیرقیز در سنگ نبشته ها )
این قوم در دوره گوك ترك ها و بعدها در شمال ، ابتدائا در دشت آباقان سكونت داشتند . اینكه حكمرانان آنها عنوان خاقان داشته اند ، نشان دهنده موقعیت قدرتمند این اجتماع است . به همین خاطر است كه نه گوك ترك ها و نه اویغورها نتوانستند به موجودیت سیاسی قرغیزها خاتمه دهند . بالعكس می دانیم كه در سال 840 م. در عزیمت به جنوب ، دولت اویغورها را ساقط كرده و ناحیه اورخون را تصرف كرده اند .
این ادعا كه قرغیزها اصلا یك قوم ترك نبوده اند در بین تاریخ دانان با علاقه مندی دنبال شده است . منابع چینی قرغیزها را از نظر ظاهری با موهای روشن و چشم های آبی توصیف كرده اند . در بین مولفین اسلامی گردیزی قرغیزها را مردمی با پوست سفید و موهای قرمز توصیف كرده و دلیل آن را آمیختگی نژادی آنها با قوم اسلاو ذكر می كند كه این خود دلیل محكمی برای مدعیان نظریه بالا بوده است .
لیكن قرغیزها كه از كانون جهان ترك بسیار دور بوده و بین مساكن آنها رشته كوهها و رودخانه های بی شمار فاصله افكنده بودند چگونه ترك شده اند . توضیح این مسئله غیر ممكن است . چنانچه این گونه باشد این ادعا دیگر اعتباری ندارد . اضافه می شود كه مولفینی همچون اصطخری و كاشغری نیز قرغیزها را جزء اقوام اصیل ترك محسوب می كنند : « در سرزمین چین زبانهای گوناگون بكار می رود به همین سبب آدمیان در آنجا چندان یكدیگر را درك نمی كنند . در حالی كه توقوز غز ( = اویغور ) ، خرخیز ( = قرغیز ) ، كمیك ، الغزیه ( = اوغوزها و خرلوخیه و قارلوق ها ) كه مجموعا اقوام ترك را تشكیل می دهند دارای زبان واحد هستند و یكدیگر را درك می كنند » . ( اصطخری ، كتاب المسالك و ممالك )
كتاب حدود العالم و مسعودی و دیگران نیز قرغیزها را جزء اقوام ترك به شمار می آورند .
قوم تاردوش
محل سكونت این قوم به درستی مشخص نیست . همچنین مساكن آنها چندان از ناحیه اؤتوكن دور نبود . آنها طبق سنگ نبشته ها یكی از دو قوم مورد اعتماد گوك تركها بودند ( آن دیگری تولیس است ) بعدها به تابعیت اویغورها در آمدند . خاقان ها در راس این قوم شاهزادگانی تحت عنوان شاد منصوب می كردند . می دانیم كه بیلگه خاقان تحت عنوان شاد مدت 19 سال حكمران این قوم بوده است .
قوم تؤلیس
نام تولیس ها نیز به همراه تاردوش ها به دفعات در سنگ نبشته ها ذكر می شود . مسكن آنها نیز همچون تاردوش ها به درستی مشخص نیست . به نظر نویسنده دلیل محكمی در دست نیست كه نام این قوم را تؤلیش بخوانیم . خاقان های گوك ترك از خاندان سلطنتی فرماندهانی تحت عنوان یابغو برای اداره این قوم تعیین می كردند . نام دو قوم تاردوش و تؤلیس صرفا در ارتباط با تعیین حكمرانان ذكر می شود .
قوم باسمیل
در جلگه بش بالیق سكونت داشتند . موجودیت خود را تا قرن 11 م. حفظ كرده اند . فرمانده آنها عنوان ایدوق قوت را داشت .
قوم قارلوق
سرزمین این قوم در ساحل راست رودخانه قارا ایرتیش و در میانه دریاچه های اورونگو و زیسان واقع بود. چون از سه شاخه تشكیل شده بودند ، لذا بعضا سه قارلوق نیز گفته می شد . فرمانده شان عنوان ایل تبر را داشت .
قارلوق ها همانگونه كه در سقوط دولت گوك ترك شرقی نقش مهمی را ایفا كردند ، در سال 766 م. نیز پس از تصرف سویاب به عمر دولت تورگیش نیز خاتمه دادند . در خصوص قارولوق ها و حوادث و مسائل مربوط به آنها در مباحث آتی سخن گفته خواهد شد .
قوم آز
آز ها همسایه قرغیزها بودند . مساكن شان در نزدیكی كوه كؤگمن ( تان نو اولا ) قرار داشت . بارتولد معتقد است تیره آس سین كه در حال حاضر در جلگه توروهان واقع در بخش سفلای رود ینی سئی سكونت دارند ، محتملا بقایای تیره آس سین ( نام دیگر آنها قوت ) باید باشند .
قوم چیك
در آن سوی رودخانه كم سكونت داشتند . آنها در دوره حكومت اویغورها بسیار فعال بودند . به همین جهت بارها با ایل اتمیش بیلگه خاقان نبرد كردند . بالاخره خاقان آنها را منكوب كرده و در راس قوم ، حكمرانی تحت عنوان توتوغ منصوب كرد .
چیك ها از جمله اقوامی هستند كه پایان كارشان نامعلوم است .
قوم ایزگیل
مسكن این قوم مشخص نیست . در كتیبه ها فقط یكبار از آنها نام برده می شود . در آنجا این چنین سخن می رود :« دولت عمویم خاقان رو به ضعف نهاده و بین حكمران و مردم شكاف افتاد. با قوم ایزگیل مصاف دادیم . كؤل تگین سوار بر اسب آلپ سالچی یورش برد ، اسب در میدان جنگ سقط شد. قوم ایزگیل نابود شد » . ( اورخون ج1 ، ص 48 )
قوم یر باییركو
طبق اطلاعاتی كه منابع چینی می دهند ، یر باییركو از 9 شاخه تشكیل شده است . ( لیو .مو . تسایی . ج2 ، ص 592 )
می دانیم كه درمیان تركها و مغول ها عدد 9 عددی مقدس بوده است . به همین دلیل ضمن مشخص كردن شماره شاخه های اقوام ، بدون شك اتصاف 9 به اقوام از اهمیت زیادی برخوردار بوده است . اویغورها 10 شاخه بودند . ( اون اویغور ) منابع چینی می نویسند اویغورها از 9 شاخه تشكیل شده اند و نام 9 شاخه را نیز ذكر می كنند . با چنین توصیفی توضیح این مسئله كه چرا مولفین اسلامی به اویغورها ( توقوز اوغوز ) می گفته اند كار آسانی خواهد بود . نوشته شده است كه آنها در كرولن علیا مسكن داشته اند ، اما از سخنان بیلگه خاقان چنین استنباط می شود كه یر باییكوها در ناحیه دور افتاده ای در شمال سكونت داشته اند ، با توجه به این اظهارات به نظر می رسد مساكن آنها در محدوده دریاچه بایكال بوده باشد . در راس باییركوها فرماندهی با عنوان اولوغ اركین قرار داشت . به علت اقدامات خصمانه اولوغ اركین (او دشمن شد ) بر او یورش آورده ( محتملا در سال 708 م. ) در محل دریاچه تورغی یارغو سركوب شد . با اینكه اولوغ اركین با تعداد كمی از اطرافیان خود فرار كرده بود ولی اسب سفید او بدست كؤل تگین افتاد . كؤل تگین در جنگ با قرغیزها در سال 709 م. آن اسب سفید باییركو را سوار شد ولی اسب از ناحیه ران زخم برداشت . ( ارخون ص 44 – 46 )
یر باییركوها كه در سال 715 م. شاهد شورش و عصیان برخی اقوام بودند سر به شورش گذاشتند . قاپقان خاقان خود به تنهایی رو به سوی آنها لشگر كشید و در سواحل رودخانه توغلا آنها را به تحمل شكست سختی وا داشت . ( 716 م. ) منتها در مسیر بازگشت به همراه تعداد كمی از سربازانش در نتیجه یك حمله غافلگیرانه باییركوها زندگی خود را از دست داد . 22 تموز ( 716 م. ) باییركوها بصورت قومی ضعیف به زندگی خود ادامه دادند و پس از مرگ ترك ها تابعیت اویغورها را پذیرفتند .
در قرن 11 در میان اقوام ساكن در شرق جهان ترك قومی نیز بنام یاباقو وجود داشت . حتی این قوم تحت فرماندهی بوقا بودراچ به سرزمین قره خانیان یورش آوردند ولی شكست خورده و بوقا بورداچ نیز به اسارت افتاد . برخی زبان شناسان ، كه نویسنده با آنان ملاقات داشته عقیده داشتند كه واژه یاپاقو محتمل است كه از كلمه یر باییكو مشتق شده باشد . اگر این نظریه درست باشد بعدها یر باییكوها تحت نام یاباقو و در نتیجه رانش از جانب سایر اقوام اجبارا رو بسوی غرب كوچ كرده و در مرزهای شمال شرقی سرزمین قره خانیان ساكن می شوند . به نظر می رسد شكست از قره خانیان موجودیت آنها را به خطر انداخته باشد . زیرا بعد از این واقعه در منابع نامی از این قوم به میان نمی آید .
قوم كوریكان
از سه شاخه تشكیل شده است . در سنگ نبشته ها جزء اقوام شمالی و به همراه قرغیزها در داخل مجموعه اوتوز تاتار ذكر می شود . به همین خاطر حدس زده می شود كه آنها در ناحیه واقع در بین مساكن اقوام یاد شده سكونت داشته اند . مطرح شده است كه كوریكان ها اجداد یاقوت ها بوده اند . منتها به لحاظ زبان شناختی تردیدی نیست كه یاقوت ها دراز منه بسیار قدیم از تركها جدا شده اند ، برعكس این نظریه بارتولد عقیده دارد كه قوم كوری كه در زمان چنگیزخان در شمال غرب دریاچه بایكال سكونت داشته و اصلیت مغولی داشتند ، همان كوریكان ها هستند . كوری ها در آن دوره به همراه اقوام تومات ، بوروت و تؤلیس متحدا شاخه های یك اجتماع قومی را تشكیل می دادند .
جغرافیدانان اسلامی از قومی بنام فوری كه در شرق قرغیزها ساكن بودند سخن می گویند . به نظر آنها فوری ها آدمخوار و قسی القلب بودند . به نظر می رسد هر دو اسم همانگونه كه بارتولد نیز می نویسد عینا یك اجتماع قومی را بازگو می كنند . یادآور می شود كه قوم ارچ كوریكان كه در دوره گوك ترك موجودیت داشتند دارای اصلیت مغولی بوده اند .
قوم تاتار
می دانیم كه همسایه اوغوزها بوده اند . تاتارها در دوره گوك ترك ها متشكل از 30 قبیله بودند . به همین مناسبت به آنها اوتوز تاتار نیز گفته می شد . منتها چون از میان این 30 قبیله تنها 9 قبیله دارای موجودیت سیاسی بوده اند لذا به آنها نیز دوقوز تاتار گفته می شد . مشاهده می شود كه این دوقوز تاتارها چه در دوره حاكمیت گوك ترك ها و چه در دوره اویغورها ، متحدا با توقوز اوغوزها تحركاتی داشته اند .
حدس زده می شود مساكن تاتارها در بخش خاوری تولا و سواحل اونون و كرولن یعنی مناطقی كه بعدها سكونتگاه اقوام مغول شده است بوده باشد . چون تاتارها مدت زمانی طولانی مغول ها را نمایندگی كرده اند لذا ، اسامی آنها همان اسامی نژادی مغول شده است . اقوام ساكن در غرب نیز بویژه ضمن تبعیت ار تركها ، مغول ها را نیز تاتار نامیدند .
قوم ختای( كیتانی )
یك ایل مقتدر مغولی است . در سنگ نبشته ها به لحاظ موقعیت جغرافیایی در جنوب ، قوم تابغاچ و در شرق ختای ها نشان داده می شوند . قاپغان و سپس بیلگه خاقان لشكر كشی های موفقیت آمیزی را بر علیه ختای ها ترتیب داده اند . ختای ها در شرق دور در منطقه ای نزدیك كره و در محدوده مرزی چین سكونت داشتند .
قوم دیگری به نام تاتابی نیز متحد جدا نشدنی ختای ها بودند . ختای ها در اوایل قرن دهم ، چین شمالی را تصرف كرده و در تاریخ چین خاندان لئو را پایه گذاری كردند .
ختای ها در اواسط نیمه قرن دهم قرغیزها را از جلگه ارخون بیرون راندند ( 924 ) . این در تاریخ ترك واقعه ای بسیار مهم است . زیرا در نتیجه این حادثه ، این قدیمی ترین مسكن تاریخی شناخته شده تركها توسط اقوامی با لهجه مغولی اشغال شد . و به صورت مسكن قومی آنها در آمد . ختای ها در قرن دوازدهم بعد از اخراج از چین ، به تركستان وارد شده و در اینجا با وجود اقلیت جمعیت ، یك امپراطوری تاسیس كردند . در منابع تاریخی اسلامی موسسین این امپراطوری قره ختای ها نامیده می شوند . صفت « قره » كه در اینجا ختای ها بدان متصف شده اند ممكن است با ضعف موقعیت آنها ناشی از اخراج از چین مرتبط باشد .
قوم اون اوق ها
بومین خاقان موسس دولت گوك ترك در سال 552 م. برادرش ایستمی را كه در معیت وی ده نفر خان ترك به همراه طوایفشان حضور داشتند را به سرزمین های غربی گسیل داشت . ماموریت ایستمی تصرف سرزمین های متعلق به جوان جوان ها در غرب و سپس نیز خاتمه دادن به حاكمیت قدرتمند هفتالیت ها بود كه مالك اراضی وسیع ممتد از شرق دریاچه ایسیغ گؤل تا داخل خراسان بودند . ایستمی ماموریت خود را با موفقیت به انجام رسانید . دولت هفتالیت ها را ساقط كرده و اراضی وسیعی را كه تا رودخانه جیحون امتداد داشت به تصرف در آورد . سال 565 م. وی با برادر زاده خود موقان وارد مجادله سلطنتی نشد و با داشتن عنوان یابغو ( شاه ، ملك ) تا هنگام فوت ( سال 575 م. ) همچون یك فرمانروای پر آوازه و مقتدر در سرزمین های غنی و وسیع متصرفی خود حكمرانی كرد .
پسر و جانشین وی تاردو كلیه رشته های وابستگی خود را به دربار خاقان ها گسست . عنوان خاقان را بر خود نهاده اعلام استقلال كرد . ( 582 – 584 م. ) بدین ترتیب امپراطوریی كه از دیوار چین تا دریای خزر امتداد داشت دو پاره شد . رشته كوه آلتای بزرگ و رشته كوههای شرقی ، هامی واقع در تركستان شرقی حدود و ثغور دو دولت را تشكیل دادند . ابتدا ییلاق و قشلاق فرمانروایان گوك ترك غربی نواحی شرقی دریاچه ایسیق گول بود . بعدها به نواحی غربی تر دریاچه مذبور منتقل شد . درزمان های متاخرتر یعنی در دوره حكومت تورگیش ها ، خاقان ها سرزمین های تحت سلطه خود را ضمن اقامت در شهرهای سویاب و تالاس اداره می كردند .
جتماع گوك ترك غربی از تجمع ده شاخه تاسیس شده بود . خاقان ها به هریك از بیگ های شاخه های دهگانه یك تیر تفویض می كردند . بعدها هر تیر یكی از شاخه های دهگانه را نمایندگی كرده و بدین ترتیب ده شاخه طایفه ای ، ده تیر ( اون اوق ) نامیده شد . تیرهای اهدایی نشانگر تابعیت آنها از خاقان نشین بود . یعنی تیر مصداق تابعیت و وابستگی بود . كمان نیز مصداق حاكمیت و متبوع بودن بود . مصداق حقوقی تیر وكمان بعدها نیز حفظ شد . ( ارگین ص 155 )
ده شاخه قبیله ای به دو جناح تقسیم می شد . ما تنها اسامی چینی این دو جناح قبیله ای را می دانیم :
1- تو ـ لو 2- نوشه پی
تولوها جناح چپ را تشكیل داده و در نواحی شمالی ، شمال شرقی و شر دریاچه ایسیق گول سكونت داشتند . نوشه پی ها نیز كه جناح راست را تشكیل می دادند ، در نواحی غربی دریاچه یاد شده و بین رودخانه های چو و تالاس سكونت داشتند .
طبق منابع چینی نام این ده قبیله به قرار ذیل است :
اون اوق ها
الف - تو ـ لو ( جناح چپ )
1- نام قبیله : چو ـ مو ـ كوئن ، عنوان بیگ قبیله : لو ـ چو ( چور ) ، سرزمین محل سكونت : سواحل رودخانه ایمیل كه به آلاكول واقع در شرق دریاچه بالكاش می ریزد . شهری به نام یون نیز دارند .
2- نام قبیله : هو ـ لو ـ او ، عنوان بیگ قبیله : كیوئه چو (كول چور ) ، سرزمین محل سكونت : سواحل رودخانه هایی كه به دریاچه آیار نور می ریزد .
3- نام قبیله : شه ـ شو ـ تی ، عنوان بیگ قبیله : توئن چو ( چور ) ، سرزمین محل سكونت : شمال رودخانه ایلی بین دریاچه سایرام و ابی نور .
4- نام قبیله : شو ـ نی ـ شه ، عنوان بیگ قبیله : چو ـ پای چو ( چوپان چور ) ، سرزمین محل سكونت : وادیی بویوك ییلدیز كناره های دریاچه هایدوگول كه به باغراش می ریزد .
5- نام قبیله : تو ـ كی ـ شه ، عنوان بیگ قبیله : هو . او . سه . چور ( چور ) ، سرزمین محل سكونت : سواحل رودخانه ایلی
ب – نو ـ شه پی ( جناح راست )
1- نام قبیله : آ ـ سی ـ كیه ، عنوان بیگ قبیله : كیو ـ سه ـ كین ( كول اركین ) ، سرزمین محل سكونت : قبیله ای بسیار مقتدر و بین رودخانه های چو و تالاس سكونت داشتند .
2- نام قبیله : كو ـ شو ـ ( قوشو ) ، عنوان بیگ قبیله : كیو ـ سه ـ كین ( كول اركین ) ، سرزمین محل سكونت : بین رودخانه های چو و تالاس
3- نام قبیله : پای ـ سای ـ كان ، عنوان بیگ قبیله : توئن ـ آ ـ پو ـ سه كین ( اركین ) ، سرزمین محل سكونت : چو و تالاس
4- نام قبیله : آ ـ سی ـ كیه ، عنوان بیگ قبیله : نی ـ شو ـ سه كین ( اركین ) ، سرزمین محل سكونت : چو و تالاس
5- نام قبیله : كو ـ شو ـ ( قوشو ) ، عنوان بیگ قبیله : چو ـ پان ـ سه كین ( چوپان اركین ) ، سرزمین محل سكونت : چو و تالاس
از این 10 قبیله همانگونه كه ملاحظه شد تنها نام تركی دو قبیله شناخته شده است ، اینها نیز قبایل تورگیش و قوشی هستند . در قرون نهم ـ یازدهم بین نام های قبایل ترك و قبایل اون اوق هیچگونه شباهتی مشاهده نمی شود .
طوائف آ . سی . كیه و قوشو به مثابه دو شاخه جفتی جمعا 4 شاخه قومی را نمایندگی می كردند . بنابراین جناح راست یعنی نوشه پی ها در واقع از سه شاخه تشكیل شده اند كه یادآور جناح « اوچ اوق » می باشد .
علاوه بر این ده قبیله ، قبایل تابع دیگری نیز در قلمرو خاقان نشین گوك ترك غربی ساكن بودند .در سال 630 م. همزمان با سقوط خاقان نشین گوك ترك شرقی ، خاقان نشین گوك ترك غربی نیز رو به انهدام نهاد . در حقیقت نیز بعد از كشته شدن خاقان تانگ . شه . هو بین دو جناح اصلی اون اوق ها به مدت طولانی درگیری آغاز شد . در سال 651 م. هو ـ لو كه به فرماندهی تو . لو . انتخاب شده بود به این كشمكش ها خاتمه داده و اتحاد دو شاخه را برقرار كرد .
منتها در سال 675 م. در پی شكست از چینی ها كشته شد . چینی ها كه سیاست تفرقه انداز حكومت كن را تعقیب می كردند به ریاست هر كدام از دو شاخه به طور مجزا از خود خاقانی منسوب كردند . از میان این خاقان ها كسانی نیز در جهت نیل به استقلال عمل دست به تحركاتی زدند ولی موفق نشدند ، بالاخره قدرت به دست فرمانده تورگیش به نام او . چه . له از خاندان گوك ترك افتاد . در شمای فوق دیدیم كه تورگیش ها قبیله ای وابسته به جناح تو . لو . اون اوق ها بودند .
در سال 699 م. فرمانروای گوك ترك شرقی ، قاپقان خاقان ، اون اوق ها را تحت حاكمیت خود در آورد . سو ـ كو فرزند او ـ چه ـ له حاكمیت آنها را برنتافت . در نتیجه جنگی كه در ناحیه بولچو روی داد جان خود را از دست داد . ( 711 م. )
بعد از مرگ قاپقان خاقان مجددا سو ـ لو از قبیله تورگیش ( 738 ـ 717 م. ) موفق شد اون اوق ها را زیر یك پرچم متحد كند . وی با بیلگه خاقان رابطه خویشاوندی برقرار كرد و داماد خاقان تبت شد .
درگیری های موفقیت آمیزی با اعراب و چینی ها داشت . حتی اعراب به مناسبت مزاحمت های زیادی كه وی برای آنها ایجاد كرده بود به او لقب ابو مزاحم را داده بودند . منتها همانطور كه در سال 736 م. در تركستان شرقی از چینی ها شكست خورد در سال بعد نیز ( 737 م. ) در حمله ای كه به اعراب نمود موفقیتی حاصل نكرد . با این حال هنوز اقتدار خود را حفظ كرده بود . در اثنای تدارك سفر جدید به سمرقند بود كه به فرمان كور ـ سو یكی از فرماندهان مقتدر خود كشته شد . ( 738 ـ 737 ) . طبق اظهار منابع چینی كسی كه سو ـ لو را به قتل رساند باغا تارقان نام داشت كه بیگی بود از قبیله قدرتمند چو . مو كوئن وابسته به جناح تو ـ لو .
پس از قتل سو ـ لو خاقان ، چینی ها مجددا حاكمیت خود را به گوك ترك غربی اعمال كردند . با وصف اینكه چینی ها در مقابله با اعراب در نبرد تالاس ( سال 715 م. ) شكست خوردند و عساكر خود را عقب كشیدند ترك های غربی نتوانستند وحدتی بین خود ایجاد كنند . دو تیره تورگیش به نام های « ساری تورگیش » و « قارا تورگیش » كشمكش بی رحمانه ای را با هم آغاز كردند و خاقان های جداگانه ای برای خود تعیین كردند . خاقان نشین ساری تورگیش در سویاب و خاقان نشین قارا تورگیش در شهر تالاس بود . خاقان های هردو شاخه نیز اشخاص ضعیف النفس بودند . اون اوق ها حقیقتا در وضعیت فرسایشی قرار داشتند . تا این حد كه قارلوق ها كه بعد از قبول شكست در نبرد با اویغورها بالاجبار از شرق به غرب كوچ كردند . در سال 766 م. سویاب را تصرف كرده و به راحتی موفق شدند دولت تورگیش را خاتمه دهند .
طبیعی بود كه پس از پیروزی قارلوق ها كوچ های جدیدی آغاز شود كه این چنین نیز شد . بخش قابل توجهی از قالاچ ها ( خلج ) كه در سواحل رودخانه های چو و تالاس سكونت داشتند به ماوراء النهر و سپس خراسان كوچ كردند . یك گروه از آنها در قرن نهم در ناحیه كسری باس ( جرمیه ) واقع در شرق تالاس و در جوار قارلوق ها قشلاق می كردند .
اوغوزها نیز به سبب فتح و یا هجوم قارلوق ها مستقیما رو به سمت غرب كوچ كردند . البته اجتماعات منسوب به گوك ترك های غربی تنها طوایف یاد شده پچنك ، اوغوز و قالاچ نبودند . بلكه تركمن ها كه در قرن دهم در غرب بالاساغون و در بخش اوردو و حومه آن سكونت داشتند . بارسغان ها كه در جنوب غرب دریاچه ایسیق گول سكونت داشتند و از گیش ها كه در فرغانه و اوزكند سكونت داشتند بدون شك همگی این طوایف وابسته به اجتماع اون اوق بودند . ( كتاب مسالك و ممالك ، ص 28- 31 )
علاوه بر اینها در خصوص چاروق ها كه در شهر بارچوق واقع در شمال شرق كاشغر ساكن بودند و اوغراق ها كه در محدوده مرزی اویغورها زندگی می كردند نمی توان به طور قطع نظر داد كه اینها نیز طوایفی وابسته به اون اوق بوده اند یا خیر ؟
در قلمرو خاقان نشین گوك ترك غربی اقوامی زندگی می كردند كه دارای خط و ادبیات بودند . این اقوام ، اجتماعاتی دارای هویت بودند . خاقان ها صاحب معادن استخراج نقره بودند . جاده معروف ابریشم از سرزمین آنها عبور می كرد . مضافا به این ترك های غربی حدودا به مدت دو قرن موجودیت سیاسی خود را تداوم بخشیدند . علیرغم همه اینها آثار فرهنگی قابل ذكری از گوك ترك های غربی به یادگار نمانده است . این حقیقتا تعجب آور است . اما گوك ترك های شرقی به موازات دارا بودن تاریخ سیاسی بسیار ارزشمند علیرغم اینكه سرزمینشان در منطق ای دور افتاده با شرایط سخت جغرافیایی و محرومیت های مختلف قرار داشت دارای كتابت بودند و به كمك آن آثار ارزشمند و جاودانی از خود به یادگار گذاشتند . اهمیت تجارت را درك كرده بودند و به فكر شهر سازی نیز بودند .
اینكه حكمران اویغور تنگری ده بولموش ایل اتمیش بیلگه خاقان ( وفات به سال 759 م. ) شهر اردو بالیق را بنیان گذاشت ، با تاثیر پذیری از افكار گوك ترك ها بوده است . گوك ترك ها در سال 630 م. به همراه حكمران خود هیه لی خاقان به چین عزیمت كردند . ترك ها در میان چینی ها كه مردمی كثیر المله و با مدنیت بالا بودند به مدت 50 سال زندگی كردند . اما علیرغم این آنها هوین ملی خود را حفظ كردند . بویژه مردم ترك شدیدا خواستار تجدید حیات دوباره بودند . برآیند این آرمان خواهی ظهور « قوتلوغ » ازخاندان سلطنتی و با هنوان « شاد » بود كه با نیروی 700 نفره تحركات موفقیت آمیزی داشت . قوتلوغ شاد حامی با درایتی داشت ، وی « تون یوكوك » نام داشت كه در سال 647 م. در چین زاده شد .
وی در سال 682 م. در میان قومی ترك به نام چوغای قوزی در منطقه قارا قوم زندگی می كرد . محقق است كه این نواحی در جنوب شرقی اؤتوكن و غرب رودخانه اونگین واقع بوده اند .
در این اثنا گوك ترك ها استعداد تدارك 2000 سوار را داشتند . قوم از رفاه نسبی برخوردار بوده و خود را با گوشت آهو ، خرگوش و دیگر حیوانات تغذیه می كرد . ( ارگین ص 76 )
اولین دشمنان گوك ترك ها ، اوغوزهای ساكن سرچشمه رودخانه تولا ( توغلا ) بودند . در سرزمین فعلی مغولستان كه مسكن اولیه و تاریخی تركان بود در اواسط نیمه دوم قرن هفتم اوغوزها بزرگترین و قوی ترین نیروی سیاسی را تشكیل می دادند . أوتوكن نیز تحت سلطه آنها بود . این هنگام حكمران اوغوز عنوان خاقان را داشت . او باز خاقان بود .
اوغوز ها با علم به این مسئله كه به تنهایی قادر به مقابله با گوك ترك ها نخواهند بود ، به جستجوی متحد پرداختند . و به منظور نیل به این اهداف سنگون رهبر قبیله « قونی » را به جانب چین و اسیم رهبر قبیله « تونگرا » را نیز به سوی ختای های شرق گسیل داشتند . گوك ترك ها كه به موقع از این مسئله آگاه شده بودند به پیشنهاد تون یوكوك بلافاصله حركت كرده و در ساحل رودخانه تولا با اوغوزان به مصاف ایستادند . اردوی گوك ترك مركب از 2000 سوار و اردوی اوغوزان شامل 3000 سوار بود . جنگی تن به تن در گرفت ، اوغوزان شكست خوردند تعدادی در رودخانه غرق شدند ، تعدادی دیگر در حال فرار كشته شدند .
متعاقب این شكست باقیمانده اوغوزان تابعیت گوك ترك را پذیرفتند . پس از این پیروزی گوك ترك ها اوتوكن را اشغال كردند .
اجتماعات پیرامونی نیز با آگاهی از این رویداد تابعیت خود را اعلام كردند . بدین ترتیب دولت گوك ترك مجددا تشكیل شد ( 682 م. ) ( ارگین ص 77 – 75 ) آرمان توده های مردم ترك به تحقق پیوست و تلخی ایام اسارت به پایان رسید . از پایان كار بازخاقان رهبر اوغوزان پس از نبرد تولا اطلاعی در دست نیست . فقط در اواخر سنگ نبشته، تون یوكوك خاقان ضمن ستایش از ایل تیریش خاقان نوشته می شود كه این درگیری ها قبل از نبرد تولا بوده است یا بعد از آن . در این باره سخنی گفته نمی شود . تنها مورد قطعی این است كه بازخاقان دستور ساخت بنای یادبودی برای ایل تیریش خاقان را داده است . ( ارگین ص 63 ) . ایل تیریش خاقان بعد از 9 سال حكمرانی در سال 691 م. چشم از جهان فرو بست . وی ضمن 17 بار جنگ با چینی ها ، 7 بار با ختای ها و 5 بار با اوغوزان در عین حال نسبت به سازماندهی دولت گوك ترك نیز اقدام كرد .
عنوان ایل تیریش وی به معنای انتظام امور مملكت و دولت و موسس می باشد . در این دوره بود كه اوغوزان ، تاردوش ها ، تولیس ها ، اویغورها ، ایزگیل ها ، ادیزها ، قارلوق ها و باسمیل ها به تابعیت دولت در آمدند . (ارگین ص 53 ) از اقوام مذبور تاردوش ها به اعضا خاندان سلطنتی تحت عنوان شاد و تولیس ها نیز به شاهزادگانی با عنوان یابغو واگذار شدند . اقوام اویغور ، قارلوق ها ، ایزگیل و ادیز نیز توسط افرادی از میان قوم و تحت عنوان ایل تبر اداره می شدند . اوغوزهای نه گانه نیز مستقیما توسط خاقان اداره می شد . بدین ترتیب اوغوزها مستقیما به عنوان دومین تكیه گاه دولت در كنار قوم ترك جای گرفتند .
ایل تیریش خاقان دو فرزند داشت : « بیلگه خاقان آینده » و « كؤل تگین » ( شاهزاده ای كه عقل وی به وسعت دریاچه است ) اما شاهزادگان به هنگام فوت پدر خردسال بودند . بیلگه خاقان در سال 685 – 648 م. و كؤل تگین در سال 686 – 685 م. متولد شده بودند . به همین جهت طبق سنت مرسوم ، برادر خاقان مرحوم ، جانشین وی شد . این حكمران نیز با عنوان « قاپقان خاقان » نامیده شد . دوره حكومت قاپقان خاقان دوره ای فراموش نشدنی با فتوحات بزرگ و بی نظیر بود . مدت های مدیدی بود كه لشگر كشی های موفقیت آمیزی به خارج صورت نمی گرفت . بعد از فرو نشاندن تحركاتی كه متعاقب مرگ ایل تیریش خاقان به وقوع پیوست و پس از تثبیت حكمرانی قاپقان خاقان ، در سال 699 م. به سوی غرب لشگر كشیدند . در این لشگر كشی اؤن اوق ها تحت حاكمیت در آمده و اقتدار دولت در برابر مردم آلتی چوب ، سغداق و ناحیه بخارا به نمایش گذاشته شد . ( سال 700 م. )
چون با چین ( تابغاچ ) صلح منعقد نشده بود ، هجوم هایی به قلمرو آن صورت گرفت . قاپقان ضمن انعقاد صلح با چین در خواست كرد كه طوائف اصیل ترك كه به آن امپراطوری پناهنده شده بودند عودت داده شوند . نیز تحویل 000/300 كیلو ارزن بذری و 3000 عدد ابزار آلات كشاورزی و به مقدار زیاد آهن جزء شروط انعقاد صلح بود .
پیداست این درخواست ها با هدف توسعه كشاورزی و صنعت در قلمرو تركان صورت گرفته است .
اساسا در منابع چینی ذكر می شود كه صنعت فلز كاری میراث پدران گوك ترك ها می باشد . با اینكه به میزان زیادی از شروط خاقان ترك به جای آورده شد ولی صلح صورت نگرفت و بلافاصله بعد از بازگشت از سفر غرب اردوی چینی به فرماندهی اونگ توتوق را منهزم كردند . ( 701 م. ) و در سال 706 م. نیز اردوی دیگر به فرماندهی چاچاسنگون به همین سرنوشت دچار آمد . دیری نپایید كه چینی ها ، اوق اوق ها و قرغیزها با یكدیگر پیمان اتحاد بستند . متحدین انتظار داشتند كه با شروع تحركات آنها اوغوزان نیز سر به شورش بر دارند .
گوك ترك ها با اطلاع از این اتحاد ، نگران هجوم های متحدین بودند . با هدف جلوگیری از این كار در زمستان سال 710 م. حمله ای را علیه قرغیزها تدارك دیدند . در این نبرد ، قاپقان خاقان ، بیلگه تون یوكوك ، كول تگین ( آن هنگام 26 ساله بود ) ، شاد تاردوش ( بیلگه خاقان آینده ) شركت داشتند . چون مسیر كوهستان كوگمن ( تان نواولا فعلی ) پوشیده از برف بود از كوره راه دیگری را كه به اندازه عبور یك نفر عرض داشت با مشقت عبور كردند . از رودخانه آنی نیز عبور كردند و به ضرب نیزه ها خواب از سر قرغیزها پراندند . خاقان قرغیز نیز در جنگل سونگا شكست خورده و جان خود را از دست داد . پس از انقیاد قرغیزها ، كوهستان معروف كوگمن را دور زده به اوتوكت بازگشتند . منتهی در تابستان همان سال ( 710 م. ) حمله به سوی اون اوق ها تدارك دیده شد . زیرا سوكو كه دولت تورگیش را احیاء كرده بود اردوی خود را در دشت یاریش گرد آورده بود . در رأس سپاه گوك ترك فرزند قاپقان اینل خاقان ، شاد تاردوش ، كول تگین ، تون یوكوك و آپاتاركان حضور داشته و نیروی ویژه ای را تدارك دیده بودند .
به پیشنهاد تون یوكوك از كوهستان آلتین ییش عبور كردند ( كوه های آلتای ) رودخانه ایرتیش اؤگوز نیز طی شد . در سیاهی شب و قبل از سپیده دم به بولچو رسیده و در آنجا اولین پیروزی را كسب كردند . فردای آن روز اردوی تورگیش به فرماندهی سوكو خاقان در دشت یاریش به بولچو رسیدند . با اینكه شمار لشگریان آنها دو برابر سپاه گوك ترك بود ، شكست خوردند .
سوكو به همراه یابغو و شادجان خود را از دست دادند . گول تكین در نبرد بولچو نیز رشادت زیادی از خود نشان داد . آز توتوق خواجه سرای سوكو خاقان نیز اسیر شد . اون اوق ها ناچار از پذیرش تبعیت بودند . قره تورگیش ها نیز كه در این هنگام تابعیت خود را اعلام كرده بودند در تابار اسكان داده شدند .
گوك تركها از این منطقه باز گشتند . احتمالا بنا به در خواست سغدیان از یینخو اوگوز ( سیحون ) گذشته و به دمیر قاپی رفته و در آنجا غنائم زیادی به دست آوردند . در این اثنا خبر عصیان قره تورگیش ها و عزیمت آنها به كنه رس شنیده شد . این خبر متاثر كننده ای بود . زیرا اون اوق ها به هنگام عقب نشینی همدیگر را تحت فشار گذاشته و شرایط نامساعدی برای یكدیگر ایجاد می كردند و كول تگین با سپاهی خسته ، فرسوده ، قلیل و با اسبانی گرسنه برای مقابله با آنها اعزام شد . خبر پیروزی وی بر قره توگیش ها بعد از یك جنگ سخت و سپس نبرد با قوشو ، مشهورترین قبیله اون اوق و پیروزی بر بیگ آنها به نام توتوق و غارت اموال وی شادی و هیجان زیادی را در اردوی اصلی كه در سرزمین سغد اقامت داشت ایجاد كرد. در سال 711 م . اعراب بر فعالیت خود در ماوراء النهر افزودند و در نتیجه سمرقند را تصرف كردند. در سنگ نبشته تون یوكوك نام « تزیك » ( = عرب ) تنها یكبار ذكر می شود .
متاسفانه به دلیل پاك شدن و ناخوانا بودن برخی از حروف نمی توان حدس زد كه مطلب در چه ارتباطی نوشته شده است . در دوره قاپقان خاقان مجموعا 25 بار لشكر كشی و 13 بار عملیات جنگی صورت گرفته است .
بدون شك در این سفرهای جنگی توقوز اوغوزها و دیگر اقوام ترك نیز شركت داشتند . این سفرها همانطور كه در سنگ نبشته ها نیز قید شده است برای گوك تركها و متحدین آنها ثروت و نیروی مادی زیادی به همراه داشت . ( اورخون ج1 . ص 36 ، 38 )
منتها تز سال 714 م . به بعد اقوام مختلف به نوبت سر به شورش برداشتند . در منابع چینی مذكور است كه این شورش ها در نتیجه سیاست خشن و بی رحمانه قاپقان خاقان روی داده است . در سال 712 م . قارلوق ها كه قومی مركب از سه قبیله بوده و در سواحل قره ایرتیش سكونت داشتند ، سركشی آغاز كردند كه در ناحیه چوش باش جنگی صورت گرفت . آنها در سال 714 م. مجددا بپا خاستند. این بار جنگ در منطقه تاماق ایدوق در گرفت . و قارلوق ها شكست سختی متحمل شدند طوری كه به چین كوچ كرده و از آنها استمداد طلبیدند . ( اورخون ج1 – ص 48 ، 66 )
سال بعد ( 716 م. ) ( سال 715 م. خرگوش ) . دولت از اساس به ضعف گراییده و در سراشیب سقوط افتاد .
شاد تاردوش ( بیلگه خاقان آینده 32 سال داشت ) و برادر او گول تگین ( 31 سال ) قبل از هر كار به قوم آز یورش آوردند . آزها همانگونه كه توضیح دادیم قومی بودند كه در شمال در اطراف ناحیه جنگل كوگمن سكونت داشتند .
نبرد در ناحیه قره كول در گرفت . ایل تبر فرمانده آزها توسط كول تگین اسیر گرفته شد . « آز بودونی یوق بولدی » ( = قوم آز در آن مكان نابود شد ) . سپس به سراغ ایزگیل رفتند و قوم ایزگیل نیز نابود شد .
در همین سال ( 715 ) با اوغوزان و ادیزها جنگیدند . ادیزها شامل دو قبیله بودند . آنها نیز علم عصیان بر افراشته بودند . ادیزها نیز در منطقه قوشلاغاق شكست سختی را متحمل شدند . ( اورخون ج 1 ، 48 ، 50 ) متعاقب آن ایل تبر ادیزها به همراه داماد قاپقان و تعدادی از فرماندهان به چین پناهنده شدند . در معیت آنها اجتماعی مركب از ده هزار چادرنشین نیز آمدند . در این اثنا خبر رسید كه قاپقان خاقان به قتل رسیده و برادر زاده وی تحت عنوان بیلگه جانشین وی شده و تون یوكوك نیز به سمت مشاور وی ضمن بازگشت به وطن تابعیت وی را پذیرفتند . ( ژولین ص 456 ، 459 )
این وابستگی آن زمان كه وی شاد تاردوش ها بود نیز یه صورت ضعیف وجود داشت . زیرا مشاهده می شود كه زمان شورش اوغوزها تنها وی و برادرش كول تگین به مقابله بر می خیزند . بیلگه خاقان علت « دشمن » شدن اوغوزها را ناشی از حسادت آنها می داند . ( اورخون ج 1 – ص 62 ، 63 )
در عرض یك سال چهار بار با اوغوزان جنگ در گرفت . (بین سالهای 715 – 716 ) . اولین نبرد در منطقه توغو بالیق حادث شد . احتمالا تو غوبالیق شهر یا ناحیه ای در ساحل رودخانه توغلا ( تولا ) بوده است . نبرد دوم در آندیرغو صورت گرفت . این نبرد نیز نتیجه قطعی در برداشت . ( اورخون ص 62 ، 30 ) نبرد سوم در چوش باشی وقوع یافت . در این نبرد آلپاغوت از طایفه تونرا به همراه ده نفر از خویشانش به اسارت افتاد . در مراسم خاك سپاری تونگاتگین از خاندان سلطنتی به حیات این اسیران خاتمه داده شد . ( اورخون ج 1 – ص 50 ) پیكار چهارم در ازگنتی قاداز صورت گرفت . با اینكه در این باره عبارت « اول سو آندا اولتی » ( = سپاه در آنجا نابود شد ) نقل شده است ولی بهنظر نمی رسد د این نبرد نتیجه نهایی كسب شده باشد .
گوك تركها زمستان ( زمستان 716 ) را در آمغی قورغان سپری كردند . در این ایام یوت یعنی مرگ و مسیر چهارپایان شایع شد . منتها در ابعاد خطرناكی نبود . به همین جهت نیز با آمدن بهار به جانب اوغوزان سپاه اعزام كردند . كول تگین در قرارگاه خود اقامت داشت . چندی نگذشت كه سپاه اوغوز قرارگاه را تصرف كرد . كول تگین تنها با صرف انرژی و زحمت زیاد موفق به عقب راندن اوغوزان شد . حادثه بزرگی دفع شده بود . در خصوص این حادثه كول تگین مطلب ذیل را به قوم خود اظهار كرده است : « اگر نبود كول تگین همگی نابود شده بودید . مادرم ، خواهرانم ، عروسانم ، كنیز می شدند . كشتگان نیز به سر راه افكنده می شدند » . ( اورخون ص 36 ، 40 ، 42 ، 46 ، 66 ) اندكی بعد روستاهای اوغوزان را غارت كردند . اما آنها با دوقوز تاتار متحد شده و مجددا حمله كردند . در آغو دو بار جنگ سختی در گرفت . اوغوزان و تاتاران شكست خورده و منهدم شدند . ( تابستان 716 ) در این اثنا بیلگه خاقان آینده 33 سال سن داشت .
كمی بعد قاپقان خاقان زمانی كه با همراهان اندك خود در حال عبور از جنگل بود در حمله غافلگیرانه باییركوها به قتل رسید ، ( تابستان 716 ) قاپقان در راه بازگشت از یك حمله پیروزمندانه بر علیه بایركوها بود . بعد از مرگ قاپقان خاقان ، بیلگه خاقان مسئولانه قوم خود را اداره كرد . او شرح می دهد « كه چگونه عمویش قوم را انتظام داد و پروراند ، فقرا را ثروتمند كرد و قلت را به فراوانی تبدیل كرد » .
تون یوكوك نیز شرح می دهد « قاپقان خاقان شبها نخوابیده و روزها ننشست » .
چون در بین تركان مسئله وراثت حكمرانی هنوز قاعده مند نشده بود ، لذا در این خصوص مجادله ای خونین صورت گرفت . در نتیجه درگیری های خونین فرزند قاپقان خاقان ، اینل خاقان و خویشانش زندگی خود را از دست دادند . حتی اجتماعات قومی وابسته به اینل خاقان نیز بعد از قتل وی مساكن خود را واگذاشته و به مناطق دیگر كوچ كردند . تعدادی نیز به چین پناهنده شدند . گفته می شود كه اوغوزان نیز در این اثنا به چین رفته اند . در همان سال نیز بیلگه خاقان بر علیه اویغوران كه در سواحل علیای سلنگه سكونت داشتند لشكر كشی كرد . اویغورها كه در قارغان شكست خورده بودند به داخل جنگل عقب نشستند . ایل تبر اویغور نیز با حدود 100 نفر همراهان خود مستقیما به سمت شرق عزیمت كرد . بیلگه خاقان نیز با گله اسبان به غنیمت گرفته شده ، تركهای گرسنه را تغذیه كرد . ( اورخون ص 66 ) بیلگه خاقان 34 سال سن داشت كه اوغوزان به چین پناهنده شدند . 718 – 717 . اقدام خاقان علیه اوغوزان نتیجه ای در بر نداشت . (اورخون ص 66 ) بعد از این تاریخ در ارتباط با اوغوزان از هیچ حادثه و خبری سخن گفته نمی شود . فقط در كتیبه تون یوكوك كه محتملا در سال 726 و یا قریب به آن نوشته شده آمده است كه ترك بیلگه خاقان قوم طلایی ترك و قوم اوغوز را انتظام داده و تحت اداره خود در آورد . ( اورخون ص 120 ) سخن می گوید نشان دهنده وابستگی اوغوزان به خاقان است . كول تگین كه به مثابه استوانه اصلی دولت بیلگه خاقان بود در روز هفدهم دهمین ماه سال گوسفند فوت شد . ( 731 ) قهرمان گوك ترك در حین وفات 47 سال سن داشت ( سال تولد 685 مرغ = 685 – 686 میلادی )
شجاعت و مهارت وی در هنر سپاهگیری عامل مهم پیشرفت و توسعه دولت بود . به همین جهت نیز مرگ وی در درجه اول بیلگه خاقان و سایر اعضاء خاندان و توده مردم را در سوگی عظیم فرو برد . طوریكه خاقان از احتمال صدمه دیدن بینایی مردم ترسیده بود . این اشكهای خونین در عین حال برای روزهای تاریكی كه تقریبا در انتظار قوم ترك بود نیز ریخته می شد .
انسانهای شایسته به تدریج از بین می رفتند و در عین حال جانشین شایسته ای نیز جایگزین آنها نمی شد . خاقان به روشنی می دید كه قوم در حال یك پسر وی اخلاقی است . وی به این نكته در كتیبه كول تگین اشاره دارد . خود نیز در سال 734 فوت شد .
بدین ترتیب گوك تركها با فقدان خاقان های ارزشمند خود كاملا تنها ماندند. پسر بیلگه خاقان پس از فوت وی جانشین پدر شد . او نیز همانند پدر عنوان بیلگه خاقان را بر خود نهاد . در منابع چینی نام وی یی – ین ثبت شده است . یی ین مراسم ترحیم پدر را برگذار كرد . برادر زاده خاقان یوللوق تگین نیز بعد از 34 روز كار مستمر و پر تلاش كتیبه وی را نوشته و نقش های آرامگاه وی را تزیین كرد .
یی – ین خاقان طبق نوشته منابع چینی 8 سال حكومت كرد . ( ژولین ص 472 ) احتمال دارد كه این مدت هفت سال بوده و وی در سال 741 فوت كرده باشد . برادرش جانشین وی شده و عنوان بیلگه قوتلوغ خاقان را بر خود نهاد . امپراطور چین نیز به او لقب تنگری خاقان را اعطا كرد . خاقان مزبور در عین اینكه بسیار جوان بود از مشاوره اركان دولت با درایت نیز محروم بود . مادرش كه دختر تون یوكوك بود با افسری جزء رابطه برقرار كرده و شروع به دخالت در امور دولت كرد . حكمرانی نامطلوب نتایج ناخوشایندی را به دنبال داشت . در این هنگام عموهای خاقان كه فرماندهی جناح های چپ و راست وی را داشتند سر به شورش برداشتند . هر دو فرمانده عنوان شاد را داشتند . قوتلوغ خاقان با اینكه فرمانده جناح راست را شكست داد ولی از فرمانده جناح چپ شكست خورده و كشته شد . فرمانده جناح چپ یكی از پسران بیلگه خاقان را بر تخت نشاند . منتها كو – تو یابغو نامی وی را كشته و برادرش را به جانشینی وی نشاند . سپس برادرش را كشته و خود را خاقان اعلان نمود . كشمكش های داخلی گوك تركها را تضعیف كرد و فرصت مناسبی در اختیار مترصیدین قرار داد . در حقیقت نیز در سال 742 با درك وضعیت جدید ، اویغورها ، قارلوق ها و باسمیل ها متحدا بر علیه گوك ترك ها وارد عمل شدند . شكست اجتناب ناپذیر بود . كو – تو یابغو كشته شد . باسمیل ایدوق – قوتو كه بیلگه خاقان وی را خویشاوند خود نامیده بود با قبول خاتمه دوران حكومت گوك ترك عنوان خاقان را بر خود نهاد . به دنبال وی ایل تبرهای اویغور و قارلوق نیز عنوان یابغو را بر خود نهادند . یابغو عالی ترین عنوان حكومتی بعد از خاقان بود . در مرتبه بعد از یابغو عنوان شاد ذكر شده است .
گوك ترك ها علیرغم شكست سنگین نظمی به خود داده و سپس فرمانده جناح چپ را كه قاتل قوتلوغ خاقان خاقان بود بر تخت نشاندند. به وی عنوان اوزمیش خاقان اعطا شد . وی تقاضای امپراطور چین مبنی بر قبول تابعیت چین را رد كرد . گویا به تحریك چین متحدین سه گانه به گوك ترك ها یورش آوردند و آنها را بار دیگر شكست دادند . ( ژولین ص 472 ، 474 ) اوزمیش خاقان به اوتوكن عقب نشینی كرد . منتها پناهنده شدن یابغوی جناح راست به همراه شخص عالیجاه دیگری به نام كو- لا – تو به اتفاق 5000 خانوار به چین وی را در موقعیت ضعیفی قرار داد . به همین جهت در مقابل یورش فرمانده باسمیل نتوانست پایداری كند و جان خود را از دست داد . ( 744 ) سر اوزمیش خاقان جوان و نگون بخت به دربار امپراطور چین ارسال شد .
با اینكه برادر اوزمیش خاقان به نام پو – می – هو – لونگ – لو به جانشینی وی انتخاب شد ولی اكثریت گوك تركها دیگر امیدی نداشتند . به همین جهت نیز آنها خاقانی ایدوك قوت باسمیل را كه از خاندان گوك ترك بود ، پذیرفتند . اما ایل تبرهای قارلوق و اویغور از اینكار سر باز زدند و خاقانی ایدوك قوت را نپذیرفتند ، حتی با وی به جنگ برخاستند . در جنگی خونین باسمیل ها به سختی شكست خوردند . جسد فرمانده شان در میان كشته شدگان دیده می شد . ( 745 م . ) به جهت نقش بسیار مهم اویغورها در این پیروزی فرمانده شان عنوان كول بیلگه خاقان را تصاحب كرد . متعاقب آن كول بیلگه خاقان پو – می خاقان گوك ترك را از بین برده و در 745 م. اوتوكن بر تخت نشست . زیرا ناحیه اوتوكن همانطور كه بیلگه خاقان گفته بود « ایل توتسیق ییر » بود به معنی « مركز حكومت بر مردم و كشور » .كمی پیشتر توضیح دادیم كه زمان حكمرانی اوزمیش خاقان ، یابغوی غرب به همراه 5000 خانوار به چین كوچ كرده بود . بعد از قتل رسیدن پو- می خاقان ، قوتلوغ - پو – فو – خاتون كه دختر تون یوكوك و همسر بیلگه خاقان بود به همراه یك اجتماع ترك به چین پناهنده شد و مورد استقبال امپراطور قرار گرفت . در سنگ نبشته شینه اوسو متعلق به ایل اتمیش خاقان اویغور آمده است كه در معیت ترك های پناهنده به چین اجتماعی از اوغوزان نیز بوده اند . ( شینه اوسو ، رامستد – ص 31 ) بدون شك همه گوك تركها به چین نرفتند . فقط بخشی از آنها نیز بواسطه سلطه اویغوران در آمده و برخی شاخه ها نیز بدون شك به سرزمین های دیگر كوچ كردند . در منابع چینی مربوط به قرن دهم مجددا از گوك تركها ( تو – كیوئه ) سخن گفته می شود . در سال های 962 و 928 فرماندهان گوك ترك شخصا با هدایای خود به دربار چین آمده بودند . در سال 931 و 941 نیز ایلچیانی گسیل كرده بودند . از سال 941 به مدتی كوتاه اطلاعاتی از تركها در دست نیست . زیرا در این سالها آنها در نهایت ضعف و فتور بودند . ( ژولین ص 475 ، 477 )
در منابع چینی در خصوص مساكن بازماندگان گوك تركها اطلاعاتی ارائه نمی شود . به نظر می رسد این بقایای گوك تركها اجتماع قومی كوچكی را تشكیل می دادند . در منابع اسلامی مربوط به قرون نهم و دهم نیز از قومی به نام ترك سخن نمی رود .
در آثار مذبور نام « ترك » تنها برای نامیدن یك اجتماع یا نژاد قومی متشكل از چند قوم بكار برده می شود . به طور قطع در تاریخ آسیای مركزی دوره مربوط به حكمرانی گوك تركها مهمترین دوره تاریخی به شمار می رود . امپراطوری گوك تركها همانگونه كه بزرگترین حكومت تشكیل یافته توسط تركها در آسیا بود ، همین طور نیز دولتی بود كه برای آخرین تمامی اقوام ترك را زیر پرچم یك دولت متمركز و متحد كرد . در نتیجه این تحول نام « ترك » بویژه در خاورمیانه به عنوان نامی عمومی برای كلیه اقوام ترك زبان به كار برده شد . یكی از ویژگیهای حائز اهمیت این دوره بویژه تجمع نژاد ترك در نواحی غرب آسیای مركزی ، محدوده دریاچه ایسیغ گول و نواحی رودخانه های چو و تالاس و جایگزین كردن عنصر ترك در این مناطق است .
گوك تركها قومی بودند كه نسبت به پذیرش حیات اسكان یافته و فرهنگ مدنی از خود اشتیاق نشان داده اند .
می دانیم كه قبل از تشكیل حكومت گوك تركها و زمانی كه آنها در كوههای آلتای سكونت داشتند به ساختن ابزار آلات فلزی آشنا بوده اند . بعد از تشكیل دولت نیز آنها در تمامی زمینه ها هماهنگی و پیشرفت بزرگی از خود نشان دادند .
در منابع چینی به موازات كوچ نشین بودن ترك ضمنا ذكر می شود كه هركدام از افراد صاحب قطعه زمین بوده اند . بدون شك این قطعه زمین ها زراعتی بوده اند .
گفته بودیم كه قاپقان خاقان از چین تقاضای ارسال 000/300 كیلو بذر ارزن و 3000 عدد ابزار آلات كشاورزی كرده بود . می دانیم كه از بدو تاسیس دولت به تجارت اهمیت داده می شده است .
بیلگه خاقان معتقد بود كه قوم وی در صورت اسكان در اوتوكن و انجام كارهای تجاری موفق خواهد شد و این را مصرا از قوم خود می خواست . ( اورخود ج 1 – ص 26 )
خاقان های گوك ترك بسیار پیشتر در قرن ششم مشغله ایجاد مراكز شهری را داشتند . در این رابطه هماهنگی های لازمه را به عمل آوردند . تون یوكوك نیز با اظهار خطر چین مانعی برای تحقق آرزوی شهر سازی بیلگه خاقان بود .
در تاسیس شهر اردو بالیق توسط ایل اتمیش خاقان اویغور بدون شك گوك تركها به ویژه افكار بیلگه خاقان نقش اساسی داشته است . گوك تركها در اوایل حكومت برای كتابت ، الفبای سغدی را به كار بستند .اواخر نیز با الفبای تركی نوشتند . این نظریه ای پذیرفته است كه نظام نوشتاری گوك ترك از الفبای بیگانه اخذ شده است . به نظر می رسد این الفبا از قرن هفتم میلادی مورد استفاده قرار گرفته شده است . منتها اصل اساسی این است كه آنها دارای یك الفبا بوده اند .
جوان ، جوان ها ، سی – ان – پی ها و هون ها كه اسلاف گوك تركها بوده اند ، فاقد الفبا بودند. حتی خزرها نیز الفبایی از خود نداشتند . در حالی كه خزرها همسایه نزدیك بیزانس و اسلام بودند . اما گوك تركها در الفبایی كه حداكثر با واسطه سغدیان از خاور نزدیك اخذ كردند ، تغییراتی ایجاد كرده و با اضافه نمودن علائمی آن را به صورت یك الفبای ملی شكل دادند .
گوك تركها برای استفاده در كتابت خود از یك تقویم دوازده حیوانی كمك گرفتند . بنا به تحقیقات انجام شده ( بازین ص 154 ، 156 ، 157 ) این تقویم در اواخر قرن ششم از چین اقتباس شده است . این تقویم بعدها توسط اویغورها كه اخلاف گوك تركها بودند نیز مورد استفاده قرار گرفت .
مغولان كه تقویم مذبور را از اویغوران اقتباس كرده بودند به ایران و حتی آناطولی وارد كردند . بعد از آنها تقویم ترك تا قرون اخیر توسط ایرانیان استفاده می شد .
گوك تركها با استفاده از این الفبا به زبان خود میراث گرانقدری را به یادگار گذاشتند . این میراث در برگیرنده مفهوم گسترده زبان ترك ، ادبیات ترك و تاریخ ترك بوده و منبعی غنی ، كهن و ارزشمند از فرهنگ ترك استاویغورها كه درمنابع چینی هوی – هو نامیده شده اند در سواحل علیای رودخانه سلنگه ( سلنگا ) سكونت داشتند . اویغورها در قرن چهاردهم میلادی می دانستند كه این ناحیه زمانی سرزمین قدیمی آنها بوده است . در كتیبه های گوك ترك نام اویغور تنها یك بار ذكر شده است . از این مسئله می توان نتیجه گرفت كه اویغورها برخلاف تعدادی از اقوام ترك از خاقان گوك ترك اطاعت نموده و با پرداخت خراج زندگی آرامی را می گذرانیده اند .
قبلا شرح دادیم كه بیلگه خاقان پس از جلوس بر تخت حدود پاییز سال 716 م. به قسمتهای جنوبی سلنگا سرازیر شده در محل قارغان اویغورها را نابود كرده بود. در پی این شكست ، اویغورها به جنگل پناه بردند . ایل تبر ، حكمران اویغور با صد نفر از همراهانش رو به سوی شرق فرار كرد . خاقان نیز با گله اسبان به غنیمت گرفته شده قوم قحطی زده خود را تغذیه كرد . ( اورخون ج 1 ـ ص 66 ) در این خصوص كه اویغورها ، دوقوز اوقوزها را چه زمان و چگونه تحت اداره خود در آورده اند نمی توان نظری قطعی ارائه كرد .
در سال 742 م. زمانی كه اویغورها به اتفاق قوم قارلوق و باسمیل متحدا بر علیه كو ـ تؤ وارد عمل شدند . محتملا اوغوزها را نیز به همراه داشتند كسی كه بیشترین نقش را در مساعدت به گول بیلگه خاقان در زمینه تاسیس حكومت اویغور داشت ، فرزند وی مؤیون چؤر بود . كول بیلگه خاقان در سال 747 م. فوت كرد . ( سال خوك ) . فرزندش مویون چور جانشین وی شد . او با درك موقعیت جدید خود عنوان تنگری ده بولمیش ایل اتمیش بیلگه خاقان ( بیلگه خاقان زاده آسمان و موسس دولت ) را بر خود نهاد .
ایل اتمیش خاقان در آخرین سنگ نبشته خود كه در سال 759 یا 760 میلادی نوشته شده در ادامه جملاتی ناخوانا می گوید : « اون اویغور و دو اقوز اوغوز در آن ناحیه صدها سال سكونت داشتند » . نكته حائز اهمیت در این كتیبه عنوان اون اویغور است كه نشان می دهد در آن اویغورها متشكل از ده طایفه بوده اند . در جایی دیگر ایل اتمیش خاقان ، زمانی كه به جنگ اوزمیش خاقان می رود می گوید : « همگی قوم خودم دوقوز اوغوز را بسیج كردم » . ( اورخون ص 164 ) .
این نیز نشان می دهد كه در آن سال ( 743 م. ) وی به ریاست قوم دوقوز اوغوز منصوب شده است . اما از خاقانی وی چندی نگذشته بود كه اكثریت غالب اوغوزها را دشمن خود یافت . خاقان این گروه را تحت عنوان سكیز اوغوز ( هشت اوغوز ) ذكر می كند . به همین جهت به نظر می رسد تنها یك قبیله از اوغوز به خاقان وفادار مانده باشد . اوغوزها همانند دوره گوك تركها در جنگ علیه خاقان اویغور با همسایه شرقی خود دوقوز تاتارها متحد شدند . ایل اتمیش خاقان در ماه اول سال 749 م. به منظور متقاعد كردن اوغوزها و متحدشان دوقوز تاتار به جانب آنان عزیمت كرد . وی تا پاییز همان سال درگیر این مسئله بود . پیروزی هایی نیز در این درگیری ها كسب كرد . اما مستمرا سیاستی توام با عفو و گذشت را پیش برد .
به نظر می رسد خاقان شورش اوغوز و دوقوز تاتار را سركوب كرده باشد ، اما جزئیات امر روشن نیست .
ایل اتمیش بیلگه خاقان در ماههای پایانی همان سال به اوتوكن بازگشت . به دو فرزند خود عناوین یابغو و شاد را اعطا كرد و همانند عمل فرمانروایان گوك ترك آنها را به عنوان حكمرانان دو قوم تاردوش و تولیس منصوب كرد . سال بعد ( سال پلنگ = 750 م. ) سفری جنگی بر علیه چیك های ساكن آن سوی رودخانه كم تدارك دید . درهمین سال ایل اتمیش بیلگه خاقان اولین كتیبه خود را نوشت . اما كتیبه مذبور تا این تاریخ كشف نشده است . در پاییز همین سال نیز به جانب تاتارها حركت كرد . سال بعد ( سال خرگوش = 751 م. ) در اوتوكن دستور نگارش دومین كتیبه را صادر كرد و این كتیبه تاریات است كه اخیرا كشف شده است . در این كتیبه نام اوغوز تنها یكبار ذكر می شود . منتها جمله ای كه كلمه اوغوز در آن ذكر شده چندان قابل فهم نیست .
ایل اتمیش خاقان چیك ها را مقهور كرده و حكمرانی تحت عنوان توتوق در راس آنها گمارد . سپس به مصاف قارلوق و باسمیل شتافت . در اثنای این درگیری ها اوغوزها و گوك ترك های پناهنده شده به چین نیز به حركت در آمده و به صف دشمنان حكمرانان اویغور پیوستند . ( اورخون ص 176 ، 177 )
ایل اتمیش خاقان این بار قارلوق و باسمیل را به سختی شكست داد . در نتیجه این شكست باسمیل ها در وضعیتی قرار گرفتند كه مدت های مدید نتوانستند موجودیتی از خود بروز دهند . قارلوق ها نیز بالاجبار به سرزمین اون اوق ها كوچ كردند .
ایل اتمیش خاقان در مناسبات با چین سیاستی معقول را پیش برد . وی جهت كمك به امپراطور چین كه گرفتار شورشی جدی شده بود نیروی نظامی اعزام كرد . متعاقب این موقعیت ها تنگری ده بولمیش ایل اتمیش بیلگه خاقان در ساحل علیای اورخون شهری بنا نهاد ( 758 م. ) . این شهر اردو بالیق نام گرفت ( شهر محل سكونت خاقان ) . و در زمانی اندك پیشرفت زیادی كرد .
در حقیقت نیز تمیم بن بحر سیاح مسلمان كه در سال 721 م. از این شهر دیدن كرده است ، می گوید : « این شهر كه با حصارهایی محصور شده 12 دروازه آهنی داشته و دارای بازارهای متعدد بوده است ، شهری پر جمعیت و فعال است » .باز همین سیاح می گوید : « در اطراف و پیرامون شهر بخش ها و روستاهای زیادی وجود دارد » . امروز می دانیم كه شهر اردو بالیق قدیمی ترین شهر احداثی تركها است .
ایل اتمیش خاقان نیز اولین خاقان ترك احداث كننده شهر می باشد . وی در همان زمان با نوشتن سه كتیبه زندگانی و اقدامات خود را شرح داده است . به همین جهت همانگونه كه تنگری ده بولمیش ایل اتمیش بیلگه خاقان بزرگترین فرمانروای اویغور به شمار می آید در عین حال یكی از شخصیت های برجسته تاریخ ترك نیز می باشد .
ایل اتمیش بیلگه خاقان در سال 759 م. فوت كرده و فرزندش بؤگو خاقان جانشین وی شد .
اویغورها تا سال 840 م. به عنوان فرمانروای سرزمین تاریخی قوم ترك حكمرانی كردند . حدود سرزمین تحت سلطه آنها از شمال دریاچه بایكال ، قوسو گؤل و اولوكم ، از جنوب به صحرای گوبی از شرق به سواحل رودخانه توغلا ( تولا ) و از غرب به كوههای آلتای ( آلتون ییش ) محدود می شد .
از اویغورها نیز كتیبه هایی با كتابت گوك ترك برای ما به یادگار مانده است . منتها انها چیز زیادی به حجم فعالیت فرهنگ نوشتاری دوره گوك ترك اضافه نكردند ، دین مانوی كه آنها پذیرفته بودند نیز در این زمینه كمكی نكرد .
دین مانوی تنها به شكل دین رسمی طبقه حاكمه باقی مانده و نفوذی در توده مردم نداشت . دین مانوی را فرزند ایل اتمیش بیلگه خاقان یعنی بؤگو خاقان ( 779 – 759 م. ) پذیرفته بود . در سال 762 م. وی در افسانه های اویغورها به مثابه فرمانروای فاتح تصویر شده و به عنوان سازنده شهر مشهور بلاساغون واقع در غرب دریاچه ایسیغ گؤل شناخته می شود . در حالی كه وی هیچ اقدام ظفرمندانه قابل ذكری نداشته و شهری نیز احداث نكرده است. قرغیزها ( قرقیز ) كه ابتدائا در ناحیه آباقان ساكن بودند برای حكومت های مستقر دراورخون دائما مزاحمت ایجاد می كردند . فقط بعد از سركوب شدن توسط ایل اتمیش خاقان در سال 758 م. مدتی كوتاه اویغوران را راحت گذاشتند . در سال 739 م. یكی از فرماندهان اویغور كه در پی كشمكش هایی كه به منظور كسب مقام به قرغیزان پناهنده شده بود ، آنها را به حمله اویغوران تحریك كرد . قرغیزان با استقابل از این امر با سپاهی انبوه به اردو بالیق هجوم آوردند.
شهر سقوط كرد و جسد خاقان در میدان نبرد به جای ماند . در پی این واقعه سیزده طایفه اویغور كه در اطراف اردو بالیق سكونت داشتند به چین گریختند . منتها این سیزده طایفه در نتیجه حملات و تهاجمات بی وقفه قرقیزها از یك سو و چینی ها از سوی دیگر گرفتار فلاكتی عظیم شده و متفرق شدند ( 848 م. ) .
بخشی از این اویغورها تحت سلطه چین در آمدند و بخشی دیگر را قرغیزان به اسارت بردند . یك گروه انبوه دیگر از اویغوران متشكل از 15 طایفه به غرب گریختند . آنها قصد التجاء به قارلوق را داشتند . اما قبل از رسیدن به مقصد به دو شاخه تقسیم شدند . یك شاخه به تبت رفتند سپس به ناحیه قانسو رفته و در آنجا امیر نشین كوچكی تاسیس كردند. این اویغورها موسوم به ساری اویغور هستند .
شاخه بزرگتر دیگر در ناحیه تانری داغ لار اسكان یافتند . در سال 848 م. خاقانی برای خود برگزیدند . چینی ها به این خاقان عنوان تنگری ده قوت بولموش آلپ كولوگ بیلگه را دادند .
خاقان ها و یا خان های دیگری پس از وی جكومت كردند . ( 856 م. )
در قرن دهم سرزمین جدید اویغورها از شرق از كوهستان هامی شروع شده و در غرب به بارسغان واقع در شرق دریاچه ایسیغ گؤل منتهی می شد .
در نیمه دوم این قرن دین بودا ، دین برگزیده اكثریت اویغوران بود . زیرا دین مذبور در این ناحیه از دیر باز به صورت دین رسمی جایگزین شده بود . سیاح چینی وانگ ـ ین ـ ته كه در سال 982 م. از سرزمین اویغوران دیدن كرده است آنجا را سرزمینی غنی با مردمی مرفه و خوشبخت یاد می كند . وی در این باره می نویسد : « در این كشور فقیری وجود ندارد ، كمبودهای مستمندان رفع می شود . انسانها عمر زیادی دارند . حتی فقرا نیز گوشت می خورند » .
اویغورها نیز به مسلمانان عنوان چماق و چماق اری داده بودند . این نیز احتمالا بدین علت است كه گویا بازرگانان مسلمان عصا به دست داشته اند . بدون شك قره ختائیان حملاتی را به سرزمین اویغوران ترتیب داده و بخشهایی از آن را متصرف شده بودند . علیرغم این ، اویغورها برخی عناصر فرهنگی خود به ویژه كتابت را به قره ختائیان عرضه كردند. موثرترین ضربه را قره ختائیان به اویغورها وارد كردند . در حقیقت همانطور كه قره ختائیان اویغورها را به پرداخت خراج مجبور كردند ، در عین حال فرمانروایان آنها را مجبور كردند به جای عنوان خان از عنوان كم اهمیت تر از ایدوق ( ایدی ) قوت استفاده كنند . می دانیم كه اویغوران در هر دو منطقه مسكونی ، خود را بطور اختصار اویغور می نامیدند . چینی ها نیز به آنها هویی ـ هؤ می گفتند . این شكل چینی كلمه ایغور است. توضیح دادیم كه توقوز اوغوزها نیز قومی كاملا جدا از تركها و اویغوران بوده اند .
چنانچه حقیقت این گونه باشد ، این مسئله را كه جغرافیدانان اسلامی اویغورها را به نام توغوز غوز می نامیدند چگونه می توان توضیح داد ؟ احتمالاتی به ذهن خطور می كند . به عنوان مثال احتمال دارد مولفین اسلامی هر دو اسم را به یك معنا به كار برده باشند . بدین معنی ممكن است اداره هر دو قوم توسط یك خاندان بوده و شباهت اسمی آنها ( اویغور = غور / اوغوز = غوز ) دلیل این امر بوده باشد . چینی ها اویغورها را قومی متشكل ازنه قبیله می دانستند . حتی آنها اسامی این نه قبیله را نیز ذكر كرده اند . اینكه قوم توقوز اوغوز از دیر باز قوم مشهوری بوده اند نیز می تواند دلیلی باشد بر اینكه شاید هر دو قوم تحت یك عنوان شناخته شده اند .
از عاقبت كار توقوز اوغزها هیچ اطلاعاتی نداریم ، ولی بدون شك قومی كه تحت نام اوغوز در قرن دهم میلادی در سواحل سفلی رودخانه سیحون سكونت داشتند آنها نبوده اند زیرا :
1- ابن خردادبه و خوارزمی در راس تمامی جغرافیدانان اسلامی توغوز اوغوزها ( توغوز ـ غز ) و اوغوزها ( الغز ) را دو اجتماع كاملا مجزا از هم ذكر می كنند .
2- ایل اوغوز ساكن در سواحل رودخانه سیحون به دو شاخه تقسیم می شد . یك شاخه بؤز اوق و شاخه دیگر اوچ اوق نام داشت . بدون شك ممكن است این اسامی یادگاری از خاطرات مربوط به ده قبیله مركزی دولت گوك ترك غربی بوده باشد .
3- در میان اوغوزان سواحل سیحون جانشین یابغو عنوان كؤل اركین داشت . می دانیم كه اركین عنوانی بود كه بیگ های وابسته به قبیله نو ـ شه ـ پی كه شاخه ای از اون اوق های ساكن رودخانه های چو و تالاس بودند بدان نامیده می شدند .
4- خاقان گوك ترك غربی سو ـ لو برای شركت در مراسم خاكسپاری كؤل تگین در سال 732 م. دو نف نماینده به نام های ماقاراچ تامغاچی و اوغوز بیلگه تامغاجی را اعزام می كند . كلمه اوغوز در این جا وابستگی قومی بیلگه تامغاجی را نشان می دهد . مثل ترك بیلگه خاقان .
5- نام قبایل تونگرا و قونی كه وابسته به توقوز اوغوز بودند درمیان قبایل اوغوز مشاهده نمی شود .
6- به استناد كتاب كاشغری ، تركی اوغوزی از لهجه تركی گوك ترك شرقی و اویغور متمایز بود . حتی با زبان تركی طوائف چگیل و توخسی و یغما كه در قرن دهم همسایگان شرقی اوغوزان بودند نیز تفاوت هایی داشت . بر اساس این تفاوت ها است كهكاشغری معتقد بود كه در زبان تركی ، ظریف ترین و سبك ترین لهجه ، لهجه اوغوزی و صحیح ترین لهجه نیز لهجه توخسی و یغما می باشند .
كاشغری به تركی توخسی و یغما عنوان خاقانی را می دهد . روشن است كه لهجه خاقانی مذبور ، نزدیك ترین لهجه به زبان سنگ نبشته های اورخون می باشد .
طبق اظهار مروزی این دو شاخه قومی متكلم به لهجه تركی خاقانی ، وابسته به قارلوق ها بوده اند . می دانیم كه قارولوق ها از شرق و از كناره های رودخانه قارا ایرتیش آمده بودند . در كتاب حدود العالم و گردیزی آمده است كه یغماها طایفه ای منسوب به توقوز اوغوزها بودند . طبق اظهار منابع چینی ، زبان محاوره گوك ترك های غربی از زبان گوك ترك های شرقی تفاوت داشت . این تمایز را لهجه تركی اوغوزی نمایندگی می كرد . به بیان دیگر تركی اوغوزی استمرار زبان تركی گوك ترك غربی است . بدین ترتیب بین اوغوزهای سیحون و دوقوز اوغوزها به دلیل وجود شباهت اسمی صرفا یك قرابت قدیمی می تواند مورد بحث قرار گیرد . در خصوص عاقبت كار دوقوز اوغوزها اطلاعاتی در دست نیست . تنها می توان چنین گفت كه آنها در پی یورش سال 840 قرغیزها همانند دیگر اقوام از قبیل ادیز ، ایزگیل و چیك متفرق شده و برخی قبایل به اویغوران پناه برده و برخی دیگر تحت نام هایی دیگر به حیات خود ادامه داده اند .
جایگاه گوك تركها در تاریخ ترك های آسیای میانه بسیار حائز اهمیت است . بدون وجود تاریخ آنها موضوعات مورد علاقه بسیاری در تاریخ آسیای میانه مبهم می ماند. در حقیقت بعد از سقوط امپراطوری گوك ترك، ترك ها دیگر در آسیای مركزی صاحب امپراطوری قدرتمندی نشدند.
در ناحیه اورخون ( منظور منطقه جغرافیایی مسكونی ترك ها در بخش غربی مغولستان یعنی در محدوده رودخانه تولا در مشرق ، صحرای گبی در جنوب، رشته كوه آلتای در غرب و رودخانه كم در شمال می باشد .) اویغورها كه در سال 744 م. جانشین گوك ترك ها شدند، حاكمیت خود را به ترك های عربی نتوانستند اعمال كنند. آنها تحت حاكمیت تورك بیلگه خاقان با چین رابطه برقرار كردند و آن را تا حد یك رابطه دوستانه ارتقاء دادند. به نظر می رسد این رابطه تا دوره قرقیزها ( 924- 840 میلادی) ادامه داشته است.
قرقیز: مهم ترین حادثه در دنیای ترك در قرن نهم، سقوط دولت اویغور و تصرف وادی اورخون توسط قرقیزها است. اما قرقیزهای مزبور كه از سیبری آمده بودند فرهنگ اورخون را نابود كردند. آنها با وجود 84 سال موجودیت سیاسی هیچ نوشته ای برای ما یادگار نگذاشتند. به همین علت قرقیزها به عنوان قومی كه « بربریت» را ناحیه اورخون آورده اند توصیف می شوند. ( امپراطوری استپ ها، رنه گروسه، ص 176 )
به نظر می رسد مولفان اسلامی از این مطلب كه قرقیزها بعد از اخراج اویغورها از وادی اورخون مدت 84 سال حاكمیت سیاسی داشته اند بی اطلاع بوده اند. به همین خاطر تنها از سرزمین های آنها در سیبری سخن می گویند. دو سال طول می كشد تا كاروانی از ماوراء النهر تا سرزمین قرقیز برسد. مقداری امتعه تجاری به ویژه مصنوعات بافتنی را عرضه كرده و پوست های گرانبها، مشك و به ویژه چوب هایی به منظور ساخت تیر خریداری كرده و مراجعت می كردند. طبق اظهار مولف حدود العالم ( تالیف به سال 982 میلادی ) خاقان قرقیز در شهر « كم جیكت » سكونت داشت. قرقیزها غیر از این شهری نداشتند. آنها تنها قوم ترك بودند كه اجساد مردگان خود را می سوزاندند. قرقیزها در سرزمین فعلی شان قرقیزستان واقع در آسیای میانه در نیمه دوم قرن پانزدهم توسط مغولهای قالموق اسكان داده شدند.
قرقیزها در سال 924 م. به جهت اینكه در مقابل یورش های ختای های مغول نسب تاب مقاومت نداشتند به سرزمین اصلی قرقیزها در ناحیه ینی سی مراجعت كردند. تعدادی از گروههای كوچكتر آنها به غرب عزیمت كردند.
بدین ترتیب قدیمی ترین مساكن تاریخی تركها بطور قطع توسط اقوام مغول زبان اشغال شد.
قارلوق: قارلوق ها در سال 766 م. پس از ساقط كردن دولت تورگیش ها سرزمین آنها را اشغال كردند. اما قارلوق ها در آنجا نتوانستند موجودیت مقتدری از خود بروز دهند و حیاتی توام با پراكندگی، غیر موثر و منفك را گذراندند. به همین دلیل نیز اسماعیل بن احمد سامانی در سال 893 طی سفری جنگی به تالاس (طراز) موفق شد شهر و حومه آنرا به متصرفات خود ملحق كند. اواخر قرن دهم میلادی مرز اسلام تا دو اطراقگاه مسافری ( نوش جان سفلی و كسری باس ) واقع در شرق طراز امتداد می یافت. اراضی محدود به سویاب (بالاساغون) واقع در غرب دریاچه ایسیق گول تحت سیطره نفوذ سامانیان قرار داشت.
سامانیان با مشاهده وضعیت متفرق و درگیری های داخلی اقوام ترك برای مقابله با تهاجمات آنها شیوه دیواركشی را كنار گذاشته در فرصت های مقتضی یورش هایی را تدارك می دیدند. پیش از اسماعیل ابن احمد، نوح بن اسد دیگر فرمانروای سامانی در سال 840 م. اسفیجاب را فتح كرد. می دانیم كه نصر ابن احمد كه بعد از اسماعیل به حكمرانی رسید ( 933- 913 ) یورشی را به شوغار واقع در سواحل سیحون تدارك دیده است.
قارلوق ها در دوره گوك ترك ها از اتحاد سه قبیله موجودیت یافتند. منابع چینی نام این سه قبیله را نیز ذكر كرده اند.
مروزی (قرن 12 ) با استناد به منبعی قدیمی معتقد است كه قارلوق ها ( اخرلوخیه ) به 9 تیره تقسیم می شده اند. از این 9 تیره، یه تیره چگیل، سه تیره بشكیل ( در متن اصلی بعكلیه)، سه تیره بعدی نیز بولاق، كولركین ( در متن اصلی كوكركین ) و توغسی نام داشتند. ( طبایع الحیون ، مترجم، شارح و ناشر به انگلیسی و.مینورسكی ) بخش اعظم و بیشترین اطلاعات مربوط به جهان ترك در كتاب حدود العالم ( نوشته شده به سال 982 م. ) و استخراج شده از كتاب المسالك و ممالك جیهانی موجود است كه دوره زمانی ربع اول قرن نهم میلادی را شامل می شود. طبق اطلاعات فوق به تحقیق سرزمین اجتماع قومی مذبور كه نام قارلوق ( در متن اصلی خلوخ ) را یدك می كشد از ناحیه قولان واقع در شرق تالاس (طراز ) شروع شده تا شهر اوچ واقع در جنوب شرقی دریاچه ایسیق گول امتداد می یابد . در كتاب مذبور آمده است كه مملكت قارلوق ها از آبادترین و غنی ترین سرزمین های ترك ها است. قارلوق ها نیز انسانهایی مهربان، خوش خلق و مهرورز بوده اند. « در قدیم الایام به حكمرانان آنها جبغویه (جبغوی ) و یا بیگو گفته می شد » استنباط ما اینست كه قارلوق ها در قرن دهم صاحب حاكمیت سیاسی نبوده اند. همچنین حدود العالم تصریح می كند كه تیره های قارلوق بنام بیشتان ، هایم و بریش در محدوده بین كولان تامیركی زندگی می كردند. اما از هفت تیره قارلوق كه در نزدیكی توزون آرج از دریاچه نمك، نمك مصرفی خود را تامین می كردند نامی برده نمی شود. ( حدود العالم ص 82 ، ترجمه مینورسكی ص 98)
به نظر می رسد در قرن یازدهم اجتماع بزرگی از قارلوق ها در سرزمین های یاد شده مسكن گزیده باشند. در همان قرن از قارلوق ها تنها یك گروه در مساكن قدیمی خود زندگی می كردند. قارلوق هایی متبادرا در كتاب كاشغری ذكر می شوند این گروه هستند. مولف مذبور ذكری از محل سكونت آنها به میان نمی آورد. بعدا از این گروه قارلوق اطلاعات بیشتری ارائه خواهیم داد.
در خصوص جایگاه قارلوق ها در تاریخ ترك، می توانیم اینگونه توضیح دهیم : آنها ( قارلوق ها ) با تمامی قبایل وابسته به خود در زمینه توسعه حیات مدنی تركها در مناطق ایسیق گول، سواحل ایلی، چو و تالاس نقش مهم خود را ایفا كرده اند.
چگیل: می دانیم كه چگیل ها یكی از شاخه های قارلوق ها بوده اند. در قرن دهم میلادی علیرغم آگاهی به این خویشاوندی، چگیل ها به عنوان یك قبیله مستقل شناخته می شدند.
طبق اطلاعات موجود در كتاب حدود العالم كه اطلاعات مربوط به ربع اول قرن دهم را در خود جمع كرده است. اكثریت آنها در شمال دریاچه ایسیق گول زندگی می كردند، بخشی نیز در شهری به همین نام ( چگیل ) در مسافتی نزدیك طراز ساكن بودند. در حدود العالم از چگیل واقع در میانه چگیل و قارلوق به مثابه شهری معمور، بزرگ، غنی، در محدوده مرزی اسلام نام برده می شود.
طبق اظهار كتاب المقدسی ( نوشته شده در سال 985 میلادی ) چگیل شهری كوچك با برج و بارو بوده است. دارای مسجد و بازار نیز بوده است.
كاشغری ( قرن 11 میلادی ) چگیل ها را به سه شاخه تقسیم می كند. شاخه ای كه زندگی چادرنشینی داشته اند در قویاش، شاخه ای دیگر در قصبه ای نزدیكی تالاس و شاخه ای دیگر در روستاهای حومه كاشغر زندگی می كرد. همین مولف در جای دیگر از كتاب خود چگیل ها را به مثابه یكی از طوایف ترك ساكن در سواحل رود ایلی ( ایلا ) ذكر می كند. بر این اساس قلعه هایی بنام قویاش در سواحل ایلی ( ایلا ) و یا مكانی نزدیك به آن باید بوده باشد. می دانیم یك گروه از قارلوق هم زمان با تالیف كتاب كاشغری یعنی در نیمه دوم قرن یازدهم در ماوراء النهر زندگی می كردند. چگیل های مورد اشاره در آن هنگام هسته مركزی اردوی خاندان قره خانیان را در ماوراء االنهر تشكیل می دادند. در سال 482 (1089 ) فرمانده این چگیل ها عین الدوله نامیده می شد. به نظر می رسد عین الدوله در آن زمان در ماوراء النهر به خدمت سلطان ملكشاه سلجوقی وارد شده ولی به لحاظ بر آورده نشدن انتظارات خود از وی جدا شده است. ولی در همان سال وی توسط شاهزاده قره خانی به نام یعقوب تكین به سمرقند احضار و سپس كشته می شود. ( ابن اثیر ج 10 ، ص 173-172 )
از قرن دوازدهم به بعد در هیچ یك از منابع نامی از چگیل ها برده نمی شود. این خود بیانگر این است كه اكثریت غالب آنها وارد مرحله زندگی یكجانشینی شده بوده اند.
در حدود العالم چگیل ها قومی كثیر با موجودیتی قوی تصویر می شوند و همانند قارلوق ها انسان هایی خوش خوی، مهربان و مهرورز توصیف شده اند. (حدود العالم ص 84-83 ) چگیل ها در ادبیات فارسی نیز با این خصوصیات توصیف شده اند. ( ف. كوپرولو ، یادداشتهای جدید درباره قبیله قایی ، ج 8/31 ص 452-444 )
محمود كاشغری از دشمنی دیرینه میان اوغوزها و چگیل ها سخن می گوید. به اعتقاد ما چنین عدواتی تنها پس از فتح جلگه اسفیجاب توسط قره خانیان بروز كرده است. چون كه مدتها قبل از آن در محدوده مابین این دو عشیره ترك اراضی دولت سامانیان و امیرنشین اسما تابع آنها یعنی اسفیجاب و مساكن قارلوق ها قرار داشت.
امروزه در تركیه چهار روستا به نام چگیل وجود دارد. در میان اسامی نواحی مختلف تركیه نیز برخی اسامی به این شكل مشاهده می شود.
توخسی: قبلا اشاره كردیم كه توخسی ها نیز شاخه و یا تیره ای از قبیله قارلوق بوده اند. در حدود العالم این نام به شكل توخس و در كتاب كاشغری و مروزی به شكل توخسی نمایش داده شده است.
برای من معنی این اسم ومنشاء آن مجهول است. شاید این كلمه تركی شده اصلا توقسی بوده باشد.
همانگونه كه توخسی ها در سواحل رود ایلی و در همسایگی غرب چگیل ها زندگی می كردند. كمی به سمت غرب و در نواحی نزدیك به مصب رودخانه چو نیز مسكن گزیده بودند. در این ناحیه روستاها و شهرهایی به نام سویاب، بیگلی ایگ، اوزكت، لازینه و فراخیه قرار داشتند. از این ها سویاب یكی از پایتخت های خاقان نشین گوك ترك غربی و حكمرانان تورگیش بود.
راهب چینی هوئن چانگ كه در سال 630 میلادی از سویاب دیدن كرده است می نویسد كه تا 5/3 – 3 كیلومتری پیرامون سو یاب اجتماعاتی از بازرگانان كشورهای مختلف كلنی هایی را بوجود آورده اند. شهر بلاساغون معروف در دوره قره خانیان یكی از دو محله همین شهر سو یاب بوده است.
در حدود العالم آمده است كه سو یاب روستای بزرگی بوده و استعداد تدارك 20000 سوار را دارد. همچنین روستای بیگلی لیگ نیز جزء مناطق متعلق به توخسی ها ذكر می شود. امیر (دهقان) این روستا تحت عنوان ینال تگین فرماندهی 3000 سوار را داشته است. به علاوه در كتاب مذبور سكونت سایر تیره های توخسی در روستاهای لازینه و فراخیه ذكر می شود. در میانه این دو روستا نیز روستای اوزكت قرار داشت، كه موقعیت ضعیفی را دارا بود (حدود العالم ص 85-84). كاشغری تنها از سكونت توخسی ها در قویاش (سواحل رود ایلی) می نویسد. دانشمند بزرگ ضمن یادآوری این نكته كه زبان اوغوزها ظریف ترین لهجه ها می باشد، در عین حال می نویسد كه صحیح ترین زبان نیز زبان یغماها و توخسی ها است و به آن تركی خاقانیه نام می دهد ( دیوان لغات كاشغری، ج 1 ، ص 31-30 ).
در قرن یازدهم به غیر از كاشغری در هیچ منبع دیگری از توخسی ها سخن به میان نمی آید. این امر نشاندهنده اینست كه در شروع قرن دهم توخسی ها حیات یكجانشینی خود را آغاز كرده و این خصوصیت را در قرن یازدهم هر چه بیشتر تقویت كرده اند. منتها پروسه ای كه از نیمه قرن ششم به بعد با اسكان اجتماعات ترك در وادی چو و تالاس آغاز شده و از نیمه دوم قرن یازدهم منجر به تركیزه شدن این مناطق گردید هنوز به اتمام نرسیده بود.
كاشغری نشان می دهد كه اهالی شهرهای بلاساغون، طراز (تالاس) و بیاض ( اسفیجاب) به دو زبان تركی و سغدی سخن می گفته اند (ج 1 ، ص 31 ). در همان زمان در بسیاری از روستاهای كاشغر، شهر مقدس قره خانیان، كنچكچه صحبت می شده است.
بولاق : طبق اظهار حدود العالم اجتماعی منسوب به یغماها بوده و جزء توقوز غزها بوده اند. مروزی اعتقاد دارد آنها شاخه ای از قارلوق هستند. كاشغری نیز در خصوص بولاقها اطلاعات مختصری ارائه می دهد. به عقیده او به بولاق ها ، الكه بولاق نیز گفته می شد. قبچاق ها آنها را به اسارت برده بودند اما خدای بزرگ آنها را از قبچاق ها نجات داد. مشكل است بگوییم كه بولاق ها منسوب به كدامیك از قبایل قارلوق یا یغما بوده اند. از سخنان كاشغری می توان چنین استنباط كرد كه بولاق ها در اواسط قرن یازدهم در سواحل چو و غرب دریاچه بالخاش زندگی می كرده اند.
یغما : قدیمی ترین اطلاعات راجع به این قوم ترك در حدود العالم ضبط است. بر طبق این اطلاعات یغماها اجتماعات انبوهی بودند كه در ناحیه بین كاشغر و رودخانه نارین واقع در شمال آن زندگی می كردند. حتی گفته می شود آنها دارای 1700 قبیله معروف بوده اند. آنها مردانی جنگجو با تجهیزات جنگی كامل بودند. حكمرانان آنها از فرزندان فرمانروایان توقوزغز (اویغور) بودند.روستاهای آنها كاشغر، آرتوچ و هیرگیلی نام داشتند.
گردیزی از فرار یغماها از میان توقوز غزها و پناه آوردن آنها به میان قارلوق ها و اینكه قارلوق ها تعرضی به آنها نكرده اند، سخن می گوید.
در حقیقت نیز در دومین كتیبه اویغور ایل اتمیش بیلگه خاقان از یغماها به عنوان یك اجتماع قومی سخن می رود.
در مجمل التواریخ از عنوان حكمرانان شهرها و اجتماعات قومی سخن به میان می آید. حكمرانان یغماها نیز تحت عنوان «بوغراخان» ذكر می شود.
كاشغری نیز در خصوص یغماها اطلاعات ذیل را ارائه می كند. اجتماعی از ترك ها هستند كه به آنها «قره یغما» نیز گویند. همچنین تاكید می كند صحیح ترین زبان تركی متعلق به یغماها و توخسی ها است.
اطلاعات ارائه شده فوق هیچ تردیدی باقی نمی گذارد كه سلسله قره خانیان توسط یغماها تاسیس شده است.
قره یغما= قره خان (فرمانروای قره خانی)، بوغراخان (فرمانروای یغماها)= بوغراخان (فرمانروای قره خانی)، كاشغر (شهر قره خانیان)= كاشغر شهر مقدس قره خانیان.
از سوی دیگر به گواهی تمامی منابع، فرمانروایان قارلوق عنوان یابغو یا (جبغویه) را داشته و هیچگاه از عنوان خان استفاده نكرده اند. اضافه می نماید خاندان یابغوی قارلوق اوایل قرن دهم موجودیت و قدرت سیاسی خود را از دست داده بود. این احتمالا در نتیجه لشكركشی اسماعیل بن احمد به طراز در سال 893 حاصل آمده است.
تركمن : این تركمن ها به عنوان قومی ترك از قارلوق ها و اوغوزها كاملا مستقل هستند. صاحب حقیقی نام تركمن همین قبیله است. به لحاظ قلت جمعیت این تركمن ها تنها یك مولف از آنها نام برده است. این مولف نیز مقدسی است كه اثر خود را در سال 985 نوشته است. طبق اطلاعات ارائه شده توسط وی، تركمن ها بین اسفیجاب و بلاساغون سكونت داشتند. قصبه های بولاچ و بروكت واقع در شرق اسفیجاب به عنوان شهرهای مرزی بر علیه تركمن ها هستند. ملك تركمن ها در قصبه ای اردو مستقر است. مقدس خاطر نشان می كند كه تركمن ها از ترس اسلام آورده و ملك تركمن هدایایی به حاكم اسفیجاب می فرستاده است. كاشغری از اردو سخن گفته و آنرا در نزدیكی بلاساغون ذكر می كند. یكی از اطراقگاه های موجود در سر راه جاده ای كه از طراز به سوی برسخان می رود مدینه خاقان تورگیش است. « شهر خاقان تورگیش»، یحتمل شهر اردو همین شهر باید باشد.
ازگیش : پیشتر درباره این قوم اطلاعاتی را ارائه داده بودیم كه در قرن یازدهم در شهر اوزجند یا (اوزكند) فرغانه سكونت داشتند.
چاروق : در خصوص این قوم تنها كاشغری خبر داده و می نویسد كه آنها در بارچوق سكونت دارند ( ج1 ، ص 28-30 ).
اوغراق : كاشغری اطلاع می دهد كه اوغراق ها در مرزهای اویغور سكونت داشته اند. نام دیگر آنها قره ییغاچ بوده است. اوغراق بواسطه جوانانش مشهور بوده است. در كتاب كاشغری درباره آنها به برخی گفتارها برمی خوریم.
چاروق ها و اوغراق ها حتی از تركمن ها نیز كم شمارتر بودند. در كاشغری غیر از اینها به قوم دیگری به نام آراموت نیز بر می خوریم. مولف سكونتگاه آنها را در جوار مرز اویغور ذكر می كند و اظهار می دارد كه منطقه ای نیز به همین نام وجود داشته است.
خلج (قالاچ) :ابن خردادبه ضمن ارائه اطلاعاتی در خصوص اطراقگاه های بین راه طراز ـ نوش جان اعلی ( برسخان بالا) بعد از نوشتن این مطلب كه اطراقگاه اول نوش جان سفلی در فاصله سه فرسخی بوده و در فاصله 2 فرسخی بعدی قشلاق قارلوق جرمیه واقع در كسری باس قرار داشت و اضافه می كند كه قشلاق خلج ها (خلجیه) در نزدیكی قشلاق قارلوق ها قرار داشته است. همین مولف كمی پیشتر در سخن از اقوام ترك می نویسد خلج ها در این سوی ساحل رودخانه ( یعنی در سمت خراسان ) سكونت دارند و خلج و آن از این سوی نهر ( منظور جیحون ). طبق اطلاعات اطلاعات فوق به نظر می رسد گروهی از خلج ها در 5 فرسخی شرق طراز سكونت داشته و بخش اعظم آنها در خراسان مسكن گزیده بودند.
ابن خردادبه اثر خود را برای بار دوم در سال 866 م. تنسیخ كرده است. بنابراین خلج ها قبل از این تاریخ به خراسان وارد شده اند. این احتمال كه خلج ها به دلیل عدم توانایی در برابر هجوم قارلوق ها از مسكن خود واقع در جلگه طراز خارج شده و بالاجبار به خراسان كوچیده باشند در جای خود قابل تامل است. در حقیقت نیز قبل از 866 م. قارلوق ها آنقدر توانایی داشتند كه قادر به انجام این كار باشند. كمی پیشتر توضیح دادیم كه اسماعیل بن احمد سامانی در سال 893 م. قدرت آنها را درهم شكسته است. قومی كه در سال 904 م. با عساكر فراوان به ماوراء النهر وارده شده و توسط اسماعیل بن احمد سامانی به سختی شكست خورده بودند بطور قطع همین قوم بوده اند.( تاریخ ابن اثیر ج 7 ، ص 533-532) خلج هایی كه وارد خراسان شدند از آنجا به سمت جنوب به سیستان روانه شدند و در منطقه زمین داور مسكن گزیدند. احتمال دارد شاخه ای از آنها در خراسان اقامت گزیده باشند. خلج های اخیر الذكر در خدمت پادشاهان غزنوی و غوران بوده و در لشكر كشی های غزنویان و غوران به هندوستان شركت كرده اند. در همین ارتباط بخشی از آنها به هندوستان كوچ كرده و در فتوحات غور در هندوستان نقش مهمی ایفا كردند.
امیر اختیار الدین محمد خلجی همانگونه كه از نامش پیداست وابسته به همین خلج ها بود كه با فتوحات خود در بنگال و در شرق هندوستان اسلام را گسترش داد. در دوره پادشاهی تركان دهلی ( 1290-1206 م.) خلج ها بتدریج قوت گرفتند و در سال 1290 م. با كسب قدرت سیاسی، دوره درخشانی را كه تا سال 1320م. ادامه داشت در دولت مذبور بوجود آوردند.( رجوع به م.ف كوپرولو ماده خلج، دائره المعارف اسلامی ج 5 ، كتاب اول ص 113-112) طبق اظهار ف كوپرولو خلج هایی كه در سال 1221م. به همراه تركمن ها در غزنه دیده شدند، خلج هایی بودند كه از ماوراء النهر و خراسان به آنجا آمده بودند. در راس این گروه فرماندهی بنام سیف الدین اوغراق بود. مغول ها پس از اینكه جلال الدین محمد خوارزمشاه را شكست داده و به هندوستان فراری دادند، خلج های مذبور را همانند اجتماعات غور نابود كردند. می دانیم كه در ایران مركزی هم اكنون نیز اجتماعات انبوهی از خلج ها زندگی می كنند. این اجتماعات در نزدیكی هم در دو ناحیه سكونت دارند. یك گروه در ناحیه بین ساوه و خرقان سكونت دارند. مركز این ناحیه قصبه ای بنام نوبران واقع در غرب ساوه در مسیر شاهراه می باشد. به خلج هایی كه در این ناحیه سكونت دارند خلج قاهر یا خلج ساوه گفته می شود. خلجستان عنوانی است كه اختصاصا به این ناحیه گفته می شود.
گروه دوم در ناحیه بین شهر قم و سلطان آباد واقع در غرب آن ساكن هستند. به خلج های ساكن این منطقه خلج امیر حسینلی اطلاق می شود. خلج های مذبور از دیرباز وابسته به زمین بوده اند. علت تمایز آنها از «رعیت خراجگذار» نیز در ارتباط با پذیرش زندگی یكجانشینی توسط آنها می باشد. در 60 سال پیش جمعیت خلج ها حدود 000/350 نفر تخمین زده شده است. علاوه بر این همانگونه كه آنها در روستاهای همجوار اقلید و آباده از شهرهای استان فارس سكونت گزیده اند، روستاهایی از خلج ها در ارومیه و استرآباد وجود دارد. خلج ها اعتقاد دارند قشقایی ها از آنها منشعب شده اند. در حقیقت نیز تحقیقات تاریخی تا حدودی صحت این گفتار را نشان می دهد. احتمال دارد كه خلج شاهیلو ك از ناحیه ساوه به استان فارس كوچیده اند با تیره های تركمن ساكن آنجا در هم آمیخته و ایل قشقایی را بوجود آورده اند. این خلج ها به این مساكن چه زمان از كجا وارد شدند؟ ف كوپرولو معتقد است این خلج ها آنهایی هستندد كه در نتیجه هجوم مغول از افغانستان و خراسان آمده اند. احتمالا خلج های ساوه در پی هجوم مغول از تركستان نیز می توانسته اند بیایند. البته احتمال دارد در دوره سلجوقیان برخی شاخه های خلج به نواحی غربی ایران و آناطولی آمده باشند.
تاج الدین خلج فرمانده سپاه اتابك زنگی سلغری ( وفات574=1178)احتمال دارد بیگی از طوایف خلج باشد كه در زمان سلجوقیان به ایران آمده اند. اتابك زنگی، تاج الدین خلج را در راس سپاهی بیشمار در معیت محمد از سلاجقه كرمان كه به وی پناهنده، شده بود به منظور بازپس گرفتن موقعیت از دست رفته وی به سوی كرمان گسیل داشت. (1174-1173م.)
در آناطولی جمعا چهار روستا، بنام قالاچ و دو روستا بنام قالاچلی وجود دارد. دو روستای قالاچ در شهرستان های گرده (بولو) و آلاچام و دو روستای قالاچلی نیز در شهرستان های دادای و گرزه واقع شده اند.
بیست و یك روستا با عنوان خلج شناخته می شوند. از اینها 5 روستا بنام خلج ، 10 روستا خلج لی، 3 روستا خلج لر و 3 روستای دیگر بنام خلج اوغلو.
بی تردید همه این اسامی با نام ایل خلج پیوستگی دارند. از اسامی فوق دو روستا بنام خلج در شهرستان گیره سون ، یكی نیز در تیره بولو، دیگری نیز در شهرستان كشاپ هستند. دو روستا بنام خلج لی و یك روستا بنام خلج اوغلی نیز در شهرستان های گیره سون و تیره بولو یافت می شوند. همه اینها دلالت دارد به اینكه خلج ها و چپنی ها در اسكان قبایل ترك در سواحل دریای سیاه نقش مهمی داشته اند.در ناحیه كاستامونو چهار روستا بنام های خلج لی، خلج لر، و خلج اوغلو وجود دارد. یكی از روستاهای دو گانه بنام قالاچ لی نیز در همان ناحیه قرار دارد. وجود نامهای خلج در زنگولداق، قالاچلی در سینوپ، قالاچ در سامسون، قالاچ در بولو و خلج در گرزه، همگی بیانگر نقش ممهم خلج ها در مسكونی شدن سواحل دریای سیاه و مناطق وابسته به آن می باشد.
خلج ها دو طایفه از طوایف 24 گانه اوغوز را نمایندگی كرده اند. در فتوحات هندوستان و در ظهور خاندان پایه گذار «پادشاهی دهلی» كه دوره ای درخشان و فراموش نشدنی داشتند نیز نقش مهمی ایفا كردند.
قریب به 100 روستا در ایران و آذربایجان بنام آنها وجود دارد. ایل قشقایی را آنها تشكیل داده اند، آنها در آناطولی نیز قریب به 25 روستا را نمایندگی می كنند. در حالیكه طوایف وابسته به اوغوز تنها 6 روستا به نام خود دارند.
كیمك : سرزمین كیمك سواحل شمالی رود ایریش است. بتدریج مساكن آنها رو غرب گسترش یافته و تا سلسله كوه های سرچشمه رود اورال (یاییق) امتداد یافته است. می دانیم كه ترك های قدیمی به این سلسله كوهها «كوههای بزرگ و كوههای كوچك » می گفته اند.
دنیای علم نظریه ماركوارت را مبنی بر اینكه كلمه كیمك از دو تركیب ایكی+ایمك تشكیل شده پذیرفته است.
ایكی ایمك به معنی «ایل ایمك» كه از دو شاخه تشكیل شده است می باشد. همانند ایكی ادیز و اوچ قارلوق نام كیمك ها در كتیبه های اورخون ذكر نشده است. بر خلاف آن از كتاب ابن خردادبه به این سو در تمامی منابع اسلامی دیده می شود. بنا به اظهار گردیزی كیمك ها از هفت طایفه بنام های ایمی، ایماك ، تاتار، بالاندور، هیفچاك، آنكاز و اجلاد تشكیل شده است.
نام تاتار در اینجا ما را كنجكاو می كند. علاوه بر این، طایفه یمك ( در اینجا ایمك) تیره پر شماری بنام بایاووت داشت. می دانیم كه طایفه ای مغولی نیز به این نام وجود داشت. این می تواند بیانگر این مسئله باشد كه برخی تیره های مغولی به كیمك ها پناهنده شده و در میان تیره های وابسته به آن مسكن گزیده اند . و در حدود العالم آمده است. كیمك ها از تشكل 11 شاخه بوجود آمده اند. منتها از این شاخه ها تنها نام برخی همچون هیفچاك(كفچاك) ، قارقاراخان ، یاغسون یاسو بیان شده است.
همچنین گفته می شود هشر كیمك ها كیمكیه نام داشته و خاقان ییلاق را در آنجا اقامت می گزید. نوشته شده است كه سواری با اسب راهوار به تاخت فاصله این شهر تا طراز را در 80 روز طی می كرد. علاوه بر این از روستای آنها در ساحل رود (ایرتیش) سو بنام چوب نام برده می شود كه روستایی آباد و پر جمعیت بوده است. منتها در هیچیك از منابع دیگر وجود شهری در میان كیمك ها تایید نشده است.( كتاب مروزی ص 20-19)
چرا كه در همان اثر آمده است كیماك ها تابستان شیر می خوردند و زمستان نیز گوشت خشك شده (قاق) مصرف می كردند. در حالیكه به نظر می رسد اجتماعاتی كه در شهر ساكن باشند غذاهای دیگری نیز باید بخورد. اینكه حكمرانان كیمك ها تحت عنوان خاقان نام برده شده اند نیز نباید صحت داشته باشد(حدود العالم ص 86-85). عنوان فرماندهان آنها توتوق بوده است(مجمع التواریخ ص 420). بخش اعظم ثروت ملی كیمك ها را پوست سمور ، سنجاب و روباه تشكیل می داد. زمستان ها این حیوانات را سوار بر اسكی بر روی برف ها شكار می كردند(كتاب مروزی ص 20). بازرگانان ماوراء النهر با وجود خطرات و تضییقات موجود باز هم به میان كیمك ها و قرقیزها آمده و از تجارت پر سود پوست سود سرشاری نصیب می بردند.
در قرن 10 نام كیمك از بین رفته و این قوم توسط قبچاق ها و یمك (ایمك)ها نمایندگی می شد. یمك ها در همان قرن در سواحل ایرتیش سكونت داشتند.ایرتیش برای آنها رودخانه مقدسی بود. گردیزی می نویسد: آنها به رودخانه ایرتیش به چشم یك الله می نگریستند. در قرن 12 یمك ها بویژه وابستگان به تیره بایاووت در مقامات بالای دولت خوارزمشاهیان جای گرفتند.
قبچاق(قفچاق): تقریبا در تمامی منابع تاریخی از مغول به صورت قفچاق (هفچاق) ثبت شده است. قبچاق ها در اصل شاخه ای از قوم كیمك ها بوده و در زمان های پیشین با جدا شدن از آنها رو به سوی غرب كوچ كردند. در قرن دهم در سواحل توبول و اراضی نزدیك به آن سكونت اختیار كردند. در كتاب ابن خردادابه آنها به مثابه یك قوم مستقل یاد شده اند.
در حدود العالم نیز ضمن ذكر وابستگی آنها به كیمك ها ، با این حال به عنوان یك قوم مستقل اطلاعاتی درباره آنها ارائه می شود. در میان این اطلاعات از مشابهت های بغض رسوم آنها با رسوم اوغوزها سخن گفته می شود. كاشغری نیز به وجود برخی مشابهت ها در گویش قبچاقی و گویش اوغوزی اشاره دارد. این ویژگی شاید به این سبب باشد كه قبچاق ها تحت تاثیر فرهنگی همسایگان جنوبی خود یعنی اوغوزها بوده اند. در قرن یازدهم طوایفی تحت عنوان كوچت و چوغراق در مرزهای قبچاق ها و خوارزم به فعالیت مشغول بودند. بدون شك اینها تیره هایی وابسته به قبچاق بوده اند. زیرا دلیلی برای استقلال قومی آنها وجود ندارد.
شاخه ای از قبچاق ها نیز به آناطولی آمده اند. می دانیم كه در پی شورش شاهزاده سلجوقی ركن الدین قلیچ ارسلان بر علیه عموی خود سلطان عزالدین كیكاوس. قاضی غزالدین وزیر پس از صرف وجوه قابل ملاحظه ای سربازانی از ایو (یوا) ، گنجه ، غربت و قبچاق تدارك می بیند.(1254 م.) در حال حاضر در آناطولی به نام این قوم تنها یك روستا (سیواس ـ هافیك) وجود دارد. نام قبچاق ها همانطور كه فوقا اشاره شد تا عصر مغول عموما به شكل قفچاق و هفچاق نوشته شده است. پس از عصر مغول نیز غالبا قفچاق و قبچاق نوشته شده است.
قانگلی(آنگلی): نام این اجتماع قومی تنها در منابع مربوط به قرن 13 ثبت شده است. نه در اسناد سلسله خوارزمشاهیان كه اطلاعاتی راجع به وقایع سواحل سفلای سیحون ارائه می دهد و نه در اثر محمد نسوی تاریخ نگار دربار آخرین خوارزمشاه جلال الدین منگو برتی، نامی از این تشكل قومی برده نمی شود. و روبروك كه در سال 1252م. به عنوان سفیر پادشاه فرانسه به مغولستان دربار منگو قا آن عزیمت كرده است . قانگلی ها را همان قومان یعنی قبچاق می نامد.
جوینی می نویسد : همسر خوارزمشاه تكش و مادر سلطان علاء الدین محمد یعنی تركان خاتون (تركن خاتون) از طایفه قانگلی ترك بوده است.در حالیكه تاریخ نگار جوینی كه در میان خوارزمشاهیان می زیسته است، می نویسد تركن خاتون دختر جنكشی خان سركرده تیره بایاووت از طایفه یمك بود. (تركان خاتون از شاخه بایاووت طایفه یمك می باشد ، بعد از مرگ سلطان محمد در جزیره آبسكون زمانی كه جلال الدین و برادرانش اوزلاغ شاه و آق شاه به خوارزم مراجعت كردند. حدود 7000 نفر غالب آنها از شاخه بایاووت مادرشان بودند به اوزلاغ شاه پیوستند). بنابراین سخن روبروك مبنی بر اینكه قانگلی ها از قبچاق ها منشعب شده اند صحیح به نظر می رسد. در حقیقت نیز كاشغری از شخصی بنام قانگلی نام برده است كه سركرده قبچاق ها بوده است.(قانگلی به معنب ارابه باركش. امروزه نیز در آناطولی به این نوع ارابه قانگلی گفته می شود. قانگلی نام شخصیت بزرگی در میان قبچاق بود.بنظر می رسد فرمانده قبچاق به این نام نامیده می شده است. احتمالا این نیز بدلیل تولد وی در داخل ارابه باید باشد).
جوزجانی مورخ مشهور عصر مغول در كتاب خود كه به سال 1260م. نوشته است. املای نام این قوم را قانگلی می نویسد. در داستان های ملی نیز به كلمه قانگلی به معنای ارابه بر می خوریم. ایضاحات فوق ما را به این نتیجه می رساند كه قانگلی ها با اصلیت قبچاق، در قرن 11 میلادی نام یكی از سركردگان قبچاق را به اسم (قانگلی=قاغنی) برخود نهاده اند.
بچنك: از بچنك ها در منابع به عنوان یكی از اقوام اصیل ترك یاد می شود. با این حال سخنان گفته شده راجع به حیات آنها در آسیای مركزی، تنها حد سیاتی نه چندان متقن است.
محتمل است كه پچنك ها از اون اوق ها بوده باشند. حتی احتمال دارد كه منسوب به شاخه تو ـ لوی اون اوق ها باشند. زیرا یكی از تیره های پچنك، چور و دیگری چوپان نام داشت. می دانیم كه چور عنوان بیگ های منسوب به شاخه تو ـ لو بوده و بیگ تیره شو ـ نی ـ شه وابسته به تو ـ لو نیز عنوان چوپان چور ( چو ـ پان ـ چو ) را داشته است.
حتی می توان گفت كه شاخه تو ـ لو بخش اعظم پچنك ها را تشكیل می داده اند. زیرا پچنك قومی پرجمعیت متشكل از هشت قبیله و 40 تیره بود. نام این هشت قبیله به قرار زیر است :
ایرتیم ، چور ، یولا ، قول پی ، (كول بك ) قاری بای ، تالمات ، قوپون ، چوپان از هشت قبیله فوق تنها سه قبیله اول ( ایرتیم ، چور ، یولا ) بسیار شجاع و اصیل محسوب می شده و به همین خاطر نیز به آنها كنگر اطلاق می شد. ( تاریخ پچنك آ.ن .كوارت . استانبول 1973 ص 32-44)
احتمال دارد كه در نتیجه یورش قارلوق ها ( در سال های 766 و یا كمی بعدتر ) پچنك ها تاب مقاومت نیاورده و در مسیر دریاچه بالخاش و ساری سو به سواحل سفلای سیحون كوچیده باشند. آنها در اراضی ما بین دریاچه آرال و دریاچه خزر همسایه خوارزمیان شده اند.
مشخص نیست كه هنگام آمدن پچنك ها به سواحل سفلای سیحون چه اجتماعاتی در آنجا سكونت داشته اند.
پچنك ها در اینجا نیز ایمن نبودند و این بار در نتیجه یورش اوغوزها كه همانند خودشان جزء گوك ترك های غربی بودند بالاجبار رو بسوی غرب كوچیدند و در اراضی ما بین اورال و ولگا سكونت گزیدند. از اینجا نیز بین سالهای 902ـ 898م. بار دیگر در نتیجه یورش مشترك اوغوزها و خزرها به صحاری واقع در شمال دریای سیاه كوچیدند. مجارها را بیرون رانده و فرمانروای صحرای وسیع شدند. اراضی متصرفی خود را به هشت قسمت تقسیم كردند. هر منطقه نیز هر یك به یكی از قبایل هشتگانه تعلق گرفت. مناطق نیز به لحاظ سكونت تیره ها به 40 حومه تقسیم شد.
پچنك ها حكمران نداشتند. بیگ هایی كه در راس طوایف بودند در گردهمایی خود مسائل سیاسی ـ نظامی را بررسی كرده و تصمیمات متخذه را نیز مشتركا اجرا می كردند.
بازرگانان جسور و فعال مسلمان تا سرزمین های پچنك ها مردمی متمول بوده اند. گله های اسب و رمه گوسفندان بی شماری داشتند. حتی به میزان زیادی ظروف و جام های نقره و طلا داشتند. كمربندهای آنها از جنس نقره بود. علاوه بر اینها ابزار جنگی شان كامل بود. علم ها و بیرق های جنگی آنها ، شیپورهای ساخته شده از شاخ ورزا همه بیانگر صنعت دستی آنها است.
پچنك ها به مدت نیم قرن به عنوان صاحبان ناحیه وسیع از رودخانه دن تا تونا دوام آوردند. در سال 1049 در نتیجه یورش اوزها (اوغوزها) عقب نشینی كرده و به سواحل سفلای تونا كوچیدند. آنها اكنون بخاطر پیشروی نیروهای خود موقعیت خطیر و غیر قابل اغماضی را برای امپراطوری بیزانس ایجاد كرده بودند. اما در سال 1091 بعد از شكست از نیروهای مشترك بیزانسی ـ قبچاقی موقعیت خود را از دست دادند. یك گروه از پچنك ها به مجارستان مهاجرت كردند. آنهایی كه در سواحل رودخانه تونا ماندند در فرصت های مناسب و طی هجوم هایی به اراضی بیزانس آوازه خود را تا اواخر قرن دوازدهم صلا در دادند.
در قرن نهم و یازدهم اجتماعات جهان ترك در درجه اول اینها هستند. در خصوص زندگی یكجانشینی در جهان ترك در قرن نهم پیشرفت های حائز اهمیتی مشاهده می شود.
مجاهد اسلام تمیم بن بحر المطوعی كه در سال 820 شهر اویغور نشین اردو بالیق واقع در وادی اورخون را از نزدیك دیده است. از 20 روز گردش خود در ناحیه ای ترك نشین كه دارای روستاهای نزدیك بهم، اراضی مزروعی وسیع و جمعیت زیاد می باشد سخن گفته و اضافه می كند، در اطراف اردو بالیق قصبات آباد و روستاهای بهم پیوسته وجود دارد.اما در صحت این سخنان تمیم تردید وجود دارد. اویغورهایی كه بعد از مصیبت سال 840 به تركستان شرقی كوچیده اند. در آنجا حیات یكجا نشینی خود را بسرعت و در سطح وسیع سامان دادند.
تركان گوك ترك غربی نیز در دوره خاقان های تورگیش نه تنها در اطراف شهرها بلكه در شهرهای سویاب، نواكت ، اردو یا مدینه خاقان ترك و طراز (تالاس) نیز سكونت داشتند. تمیم در سخت از تركهای بارسخان (بارسغان) كه در ناحیه جنوب شرقی دریاچه ایسیق كول ساكن بودند. علاوه بر روستاها از 4 شهر و 4 قصبه آنها نیز یاد كرده و می نویسد هر یك از شهرهای ساحلی دریاچه مزبور استعداد تدارك 000/20 سوار را داشتند. وی اضافه می كند كه بارسخان ها از شجاع ترین مردم ترك بوده و 100نفر بارسخانی حریف 1000 نفر قارلوقی است. اما به نظر می رسد در قرن یازدهم بارسخانی ها چندان محبوب نبودند. قطعه ای عامیانه كه كاشغری در كتاب خود نقل می كند بیانگر این دیدگاه است :
بدترین پرنده ساغزیغان ........... بدترین درخت آزغان
بدترین ناحیه كازغان .............. بدترین مردم بارسغان ( كاشغری ج 1 ص 366 )
ابن خردادبه جغرافیا دان مشهور قرن یازدهم همانگونه كه قبلا یادآور شدیم از 16 شهر تركان یاد می كند(المسالك و ممالك ص 31). اما وی نام و موقعیت جغرافیایی این شهرها را ذكر نمی كند. اما ارتباط با میزان مالیات های مردم ترك مولف اشاره می كند كه در سال های 212-211هـ .ق (827ت826م.) شهرهای ترك نشین به میزان 400/46 درهم مالیات می داده اند. به احتمال قوی شهرهای مذبور در وادی چو تالاس باید بوده باشند
نگاهی به تاریخ آذربایجان / ساكاها
+0 به یه ندورنانیوز- سرویس تاریخی و فرهنگی: ساكاها در تاریخ آذربایجان جایگاه ویژهای دارند و در تاریخ زبان این سرزمین تاثیر خود را نهادهاند. امروز هنوز هم نام برخی از محلها همچنان مشتق از زبان سكاها باقیمانده است. از آن جمله نام سیستان، سقز، اسكیت، ساسان، اشكوزا، اشك و… از زبان سكاها مانده است. نام سام كه در شاهنامه هم آمده است از زبان سكاها مانده است. سكاها پیش از آمدن هخامنشیان به ایران در این سرزمین میزیستهاند. سكاها به نظر اكثریت مورخان و محققان عرصهی تاریخ، از كنارههای دریای اورال در آسیای میانه بدین سرزمین آمده و تا سواحل دون و دانوب در اروپا گسترده شده اند. سكاها مدت مدیدی در آذربایجان سكنی گزیده و بنای تمدن نهادهاند. آنان حتی در سیبری طوایف كیمری را از آنجا رانده و خود جایگزین گشته اند. اشیای بدست آمده از مارتونوشا و ماگونوه نشان میدهد كه سكاها در شمال اوكراین بوده و بین سالهای ۵۵۰ الی ۴۵۰ قبل از میلاد در این سرزمین میزیستهاند. تالگران عالم روس زمان اوجگیری تمدن سكاها را در سالهای ۲۵۰ قبل از میلاد میداند. در این زمان تمدن آنان را در كنارههای رود ولگا میداند كه بعدها به سواحل دریای خزر منتقل گشته است. سكاها در قرنهای بعدی جای خود را به امپراتوری خزرها واگذار كردهاند.
برخی از دانشمندان سكاها را از باستانیترین طوایف جهان شمردهاند. از آن جمله تروگوس پومپئوس Tragus Pompeiusسكاها را حتی باستانی تر از مصریان دانسته است. در كتیبهی اسروه سكاها با نامهایی چون ایشكوزا و شكورزا Ishkuz یا Shukrza نامیده و از سردار معروف سكاها با نام ایشپاكادان Ishpakadan نام بردهاند. یونانیان سكاها را اسكوت مینامیدند. اسكوت در زبان یونانی به معنی پیاله است و چون سكاها همواره پیاله همراه داشتهاند بدان نام نامیده شدهاند. نام آنان در بین هندیان جاكChaka، آشوریان ایشكوزی و پارسها بدانان سكا میگفتند. سكاها از طرف پارسیان همان تورانیان دانسته میشدند. حتی شاهنامه هم آنرا را با نام تورانیان نامیده است. آبایف با استناد به اوستا، سكاها را از طایفهی تور دانسته است. استرابن منطقه ی دویروجاDoubrudja را ساكانیه مینامد و شمال و شمال شرق دریای سیاه را با همین نام اسم میبرد. سرزمین باستانی سكاها تیانسان، تالاس و آلایداغ بوده و در اطراف ایستیگؤل میزیستهاند. بلینسكی در بارهی گسترش سكاها بر روی سرزمینهای وسیع را مورد بررسی قرار داده و نقش آنان را در برپایی دولت ماد ارزشمند دانسته است. از سكاها تا ۲۰۰ ق.م نام برده شده و سپس جای آنان به خزرها داده شده است.
رنه گروسه هم در بارهی سكاها پژوهشهای تاریخی ارزشمندی به انجام رسانده و تاریخ آنان را در كاشغر و دیگر مناطق اثبات كرده است. گورهای دسته جمعی سكاها در سیبری نیز یافت شده است.
تاریخ سكاها از ۱۷۰۰ سال ق.م آغاز میگردد. آنان ۸۰۰ سال ق.م در برابر آشوریان قد علم كرده و آنادولو، آذربایجان و اطراف آنرا در دست گرفتهاند. ایش پاكای Ishpakayشاه سكاها علیه آشور جنگیده و بر آنان غلبه یافته است. هرودوت با تائید منابع آشوری پارتاتوآ Partatuaیا پرتوتیش Prototkyesرا در سرزمینهای آتروپاتن – آذربایجان امروزی میزیسته و مدنیت خود را در اطراف دریای اورمیه برپا نموده است. سكاها رابطهای سالم با مادها داشته و از حمایت آنان برخوردار بودهاند. سكاها در سال ۶۳۸ ق.م علیه كیمریها هجوم آورده و آنان را از بین بردهاند. اما شاه آشور برای نابودی سكاها به اورارتوییها متوسل میگردد. پارتاتوآ خواستگاری دختر آشور شده و آنان را علیه سكاها میشوراند. ده سال بعد، بنا بگفتهی هرودوت مادیش فرزند پارتاتوآ سكاها از شكست خورده است. اما هرودوت اضافه كرده و مینویسد مادها ۲۸ سال دیگر زیر سلطهی سكاها بوده و آنگاه سكاها را از بین بردهاند. سكاها از این پس از این سرزمین بیرون آمده و به قفقاز رفتهاند. داریوش پادشاه هخامنشی علیه سكاها به نبرد پرداخته و بزرگترین لشكركشی تاریخ را علیه آنان بكار گرفته است! باز هم در زمان انوشیروان بود كه سكاها در آذربایجان قدرت یافته، حتی در داخل قشون ساسانی وجود داشتهاند. سكاها به آسمان، خورشید، ماه و طبیعت عبادت میكرده و اشیای طبیعی را مقدس میشمردهاند.
بین زبان سكاها با زبان ماننا و ماد شباهتهای فراوان وجود داشته و زبانشناسان بدان اعتراف كردهاند. هوخشتره شاه ماد علیه سكاها نبردها كرده، اما به اسرای سكا همواره اعتماد میكرده است. مادها حتی پرورش و تربیت فرزندان خود را به سكاها میسپردهاند. اگر بدین نوشتهها اعتماد كنیم باید باور داشته باشیم كه سكاها در امور مربوط به تربیت و آموزش دارای آموزههای ارزشمندی بودهاند. مورخین به نزدیكی زبان و حتی مواد فولكلوریك بین ماد و سكاها تاكید میكنند. استرابون نیز جزو مورخینی است كه به هماهنگی فولكلوریك و نزدیكی فرهنگ مادها و سكاها اذعان دارد. نامها و كلماتی كه از زبان سكاها در دست است میتوان در بارهی زبان آنها به بررسی و پژوهش پرداخت. امروز اشیای بسیاری از ابزارآلات آهنی، برنزی و مفرغی از آنان در دست است كه میتوان از توسعه و پیشرفت صنایع و هنرهای سكاها سخن گفت. آثار بسیاری علاوه بر فلزات، اشیای چوبی و استخوانی نیز بدست آمده است. مناطقی كه این اشیا بدست آمده سرزمینهایی از مغولستان تا آذربایجان كشیده شده است. در میان این اشیا مجسمههایی از حیوانات هم موجود است. آثاری كه در سال ۱۹۴۰ در ازبكستان پیدا شد آثار هنری سكاها را بروز میدهد.
گورهای سكاها كاسترومسكایا استانیتزا Kostromskaya Stanitza ، و كلرمس در كوبان و تپههای ملگونوفMelgunov در روسیه، همچنین اشیای یافته شده در تپههای سقز نشانگر نمونههایی از هنرهای آذربایجان است. غلاف شمشیر پیدا شده در ملگونوف و نقشهای حك شده بر روی آن، آثاری از هنرهای تركی شناخته شدهاند. نقش و نگارهای موجود بر روی این اشیاء، نمونههای ارزشمندی از هنرهای تركان بشمار میآید. سكاها علاقمند شكار بوده و تاثیر فراوان آثار بازمانده از آنان از طبیعت را در خود دارد. تصاویر موجود از ماهی و حیوانات دریایی نیز نشانگر هنر تركان شمرده شده است. تصاویر آهوان نیز دارای چنین ماهیتی است.
سكاها ملتی قوی و توانمند بودهاند كه توان خود را در تجارت و صنعت نشان داده اند. تجارت و صنعت در بین آنان رواج داشته و آهنگری، ساخت شمشیر، یراق آلات كشاورزی و حیوانات، همچنین ابزارهای جنگی جزو صنایع رایج بوده است. این ابزارها از محل زندگی سكاها پیدا شدهاند. از گورهای سكاها هم ابزار و اشیای ارزشمندی پیدا شده است. لباس آنان نیز جالب توجه بوده است. نقش و نگار روی لباس آنان نیز ارزشمند است. همچنین قالی بزرگ پازیریك نشانگر اوج هنر بافندگی و قالی در بین سكاهاست. از نقش و نگار روی قالیهای سكاها نیز میتوان به طرز پوشش و لباسهای سكاها پی برد. زنان آنان بسیار زیبا و دارای پوشش بسیار زیبا و محكم بوده است. آنان لباسی بلند و با پوشش مناسب و زیبا بودهاند. كوزهی معروف ورونژ Voronezhو كوزهی الكترومی Elecrumو كول اوبا Kul Obaو نقشهای روی آنها، نمونههایی از پوشش زیبای دختران و زنان سكاهاست. علاوه بر این لباس جنگی سكاها نیز بسیار زیبا و محكم بوده است.
آثار بدست آمده از مناطق مختلف دنیا، از روسیه گرفته تا آذربایجان، نشانگر پیشرفت سكاها در كشاورزی و هنرهای مختلف بوده است. زیباترین شهر سكایی نام نئاپولیش Neapolis داشته كه در كریمه قرار دارد و در حفریات سال ۱۹۴۵ پیدا شده است. در این حفریات اشیای مفرغی بسیاری نیز بدست آمده است. گورهای فراوانی نیز در آسیای میانه متعلق به سكاهاست. آثار بدست آمده از این گورها، نشان میدهد كه سكاها دارای هنرهای زیبایی بودهاند و در ساخت ابزارها و وسایل زینتی نیز ماهر بودهاند. فراموش نكنیم كه بسیاری از پژوهشگران، نام تبریز را برگرفته از نام تومروس – ملكهی سكایی می دانند.
تحریف واقعیات تاریخی در مورد افشارها
+0 به یه ن منبع:زبان وادبیات تركان خراسان
نویسنده : محمد مرادی
جناب آقای توحدی یكی از كرد زبانان علاقه مند به تاریخ ایران كه گویی تعصب و علاقه عجیبی به زبان و نژاد خود دارد نوشته ها و مقالات بسیاری را در باب تاریخ كرمانج های عزیز به رشته تحریر درآورده و می آورد. اما صد حیف و افسوس كه گویی این علاقه شدید ایشان به كرمانج ها و كرمانجی باعث شده است كه در نوشته ها و انتشار تحصیلات و معلومات خودشان برای كردها حساب ویژه ای باز كرده و بسیاری از وقایع تاریخی را به شكل عجیبی به برادران كرد نسبت داده اند كه با كمال احترام آن را به عنوان نوعی از تحریف تاریخ می دانم. عجیب ترین این اشكالات تاریخی در نوشته های جناب آقای توحدی این بود كه نادر شاه افشار را نیز كرد نامیده بودند!!! ایشان قسمتی از تعاریف و مطالبشان برگرفته از كتاب جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله همدانی است. اما اشاره صریح به ترك بودن افشارها توسط جامعالتواریخ را به شكل عجیبی حذف كرده و نادیدگرفته اند!!! جایی كه توانستهاند توتم و حیوان مقدس افشارها را كه«تاوشانجیل» باشد ذكر نمایند، آیا میتوانند توتم و حیوان مقدس سایر ایلات و قبایل كرد را نیز بشمارند؟ مسلما نمیتوانند. چون مساله توتم تنها شامل قبایل بیست و چهارگانه اوغوز میباشد كه افشارها نیز یكی از آنها هستند. و این مختص ترك هاست...
افشارها بعد از ایل ترك اوغوز (قایی)، دومین نقش را در تشكیل امپراتوری عثمانی داشتهاند و در جای جای تركیه كنونی پراكنده و ساكن شدهاند. به سایت افشارهای تركیه سری بزنید تا به اصالت ترك یا كرد بودنشان پی ببرید. (www.avsarobasi.com) در این سایت میتوانید لیست كتابها و مقالات و پایان نامههای بسیاری كه درباره افشارها نوشته و ترجمه شده است را ببینید. حتی لیست شهرها و روستاهایی را كه افشارها در آنجا ساكن هستند را نیز میتوانید مشاهده فرمایید.
در ایران نیز افشارها از جمله ایلات اوغوز هستند كه بیشترین نقش را در صحنه سیاست بازی كردهاند و در تشكیل امپراتوری صفوی و دولت های افشاریه و قاجاریه نیروی تاثیرگذار بسیار مهمی بودهاند. گرچه قبل از صفویه در خوزستان و بعدها در كوهكیلویه، فارس و كرمان نیز موفق به تشكیل حكومتهای محلی شده بودند. از ایلات ترك اوغوز، افشارها و شاهسونها بیشترین پراكندگی را در جغرافیای ایران دارند. آنها را در هر گوشه از ایران میتوان سراغ گرفت.
تا جایی كه تاریخ سراغ دارد در هیچ منبعی از غیر تركمان یا غیر ترك بودن افشارها سخن به میان نیامده است. قدیمیترین سند در این خصوص كتاب دیوان لغاتالترك محمود كاشغری(قرن 5 ه.ق) است. كاشغری اقوام غز(اوغوز) را به 22 بطن(قبیله) تقسیم میكند كه ششمین بطن آن افشارها هستند. «دیوان لغاتالترك، ترجمه و تنظیم دكتر دبیر سیاقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال1375، صفحه171».
بعد از دیوان لغات ، رشیدالدین فضلالله در كتاب معتبر جامعالتواریخ، اقوام اوغوز را 24 قبیله میشمارد. او نیز افشارها را جزء اوغوزهای ترك ذكر میكند.
در تاریخ وصاف آمده است كه « افشارها در قرن ( 5 و 6 ه.ق) از دشت قبچاق یعنی سواحل رود سیحون با سالورها [دیگراقوام ترك] به خوزستان و كوهكیلویه آمده و در آنجا مستقر شدند». لازم به ذكر است كه افشارها در خوزستان و سالورها در فارس تشكیل حكومت دادند. بعدها افشارهای گوندوزلو به خراسان (ابیورد) و قسمتی هم با ارشلوها به ناحیه ارومیه كوچ داده شدند. (نگاه كنید به تاریخ پانصد ساله خوزستان، كسروی. تاریخ كرمان، باستانی پاریزی و تاریخ افشار، میرزا رشید ادیبالشعرا ).
از آن تاریخ به بعد هر جا از افشارها ذكری آمده است همه متفق القول آنها را ترك خواندهاند. از جمله در « شجره تراكمه » ابوالغازی بهادرخان، « تاریخ دارالعرفان خمسه » محمد هاشم رستم الحكما، « تاریخ ذوالقرنین» فضلالله خاوری، « تاریخ افشار » میرزا رشید ادیب الشعرا، « صحیفه الارشاد » محمد مومن كرمانی با مقدمه و تصحیح دكتر باستانی پاریزی، « سفرنامه سدید السلطنه »، « سفرنامه كلات » مجدالاسلام كرمانی، « جغرافیای كرمان یا جغرافیای وزیری »، « جهانگشای نادری »، «عالم آرای نادری »، « نادرشاه » لارنس لكهارت، « انقراض سلسله صفویه » لارنس لكهارت، « تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه » دكتر رضا شعبانی، « تاریخ مفصل ایران » پیرنیا و اقبال آشتیانی، « تاریخ نادرشاه افشار » جیمز بیلی فریزر، « عصر نادرشاه » ژان اوتر، « تاریخچه نادرشاه » مینورسكی، « حدیث نادرشاهی » دكتر شعبانی، « تاریخ پانصد ساله خوزستان » احمد كسروی، « یادداشت های روزانه » گمبرون، مقالات و آثار پروفسور دكتر فاروق سومر، « دائرهالمعارف بزرگ اسلامی »، « لغتنامه دهخدا » و تمام لغتنامههای فارسی، « تكاب افشار » علی محمدی، « جغرافیای غرب ایران » ژاك دمرگان، « مقاله افشارهای ارومیه » واسیلی نیكیتین، « جغرافیای نظامی ایران » سرهنگ رزم آرا (مجلدات مربوط به آذربایجان ،خراسان و كرمان). « بر افتادن صفویان » ویلیام فلور، « استان زنجان سرزمین اقوام افشار» دكتر محمد خالقی مقدم، « افشار، دستبافت های ایلات جنوب شرقی ایران » پرویز تناولی، « از ابیورد خراسان تا ابیورد فارس» مظفر قهرمانی ابیوردی « السیف المهند » بدرالدین عینی، « النجوم »ابن تغری بردی، « مردم شناسی ایران » هنری فیلد، « نادرنامه » محمدحسین قدوسی، « دون ژوان ایرانی » اروج بیگ، « گلشن مراد » ابوالحسن مستوفی، « احسن التقاسیم » محمد مقدسی، « تركمنهای ایران » هوشنگ پوركریم، « راحه الصدور » محمد راوندی، « الكامل » ابن اثیر، « عالم آرای عباسی » اسكندر بیگ منشی، « نامواره دكتر محمود افشار» به كوشش ایرج افشار و كریم اصفهانیان و تعداد زیادی مقاله و پایاننامه و كتابهای تاریخی و كتابهای مورخین خارجی و داخلی معاصر كه ذكر آنها به درازا خواهد كشید.
اما جالبتر، كتاب « شرفنامه بدلیسی » است كه در واقع از آن با نام مفصل تاریخ كردستان و اقوام كرد یاد میشود كه در قرن ( یازدهم ه.ق) نوشته شده است. در چند جای این اثر از افشارها با عنوان « تركان افشار » سخن به میان آمده است (از جمله در صفحه 58 ). در ضمن در كتابهای مربوط به تاریخ و جغرافیای اكراد از جمله « تاریخ اردلان » مستوره اردلان و « سیر الاكراد » عبدالقادر بن رستم بابانی، « تحفه ناصری در تاریخ جغرافیای كردستان » كه هر سه مربوط به عصر قاجاریه هستند و در مورد ایلات مختلف كرد ایران و خاورمیانه اطلاعات جالب و دست اول را ثبت كردهاند هیچكدام به ایلی به نام افشار كه كرد زبان باشد اشارهای نكردهاند. و در زمان معاصر كتابهای « كرد و پیوستگی نژادی تاریخی آن » اثر رشید یاسمی، « تاریخ كرد در قرن 16 میلادی » دكتر شمسی محمد اسكندر، « تاریخ مردوخ » محمد مردوخ، « تاریخ ریشه نژادی كرد » احسان نوری، « تاریخ كرد و كردستان » محمد امین زكی و آثار دیگر، هیچ نشانی از كرد بودن افشارها نمیتوان یافت. چون هیچ تاریخنگار كردی تا كنون همچین تعصب بی مورد و عجیبی نكرده است تا یك واقعیت مسلم تاریخی را تحریف نماید. اما متاسفانه نوشته های عجیبی از آقایان توحدی، و علیرضا سپاهی لایین نویسنده « تاریخ كرد در جغرافیای خراسان » و امثالهم دیده شده است كه خیلی عجیب است و بهتر است تا زمانی كه این فدایت شوم های قومیتی تاریخ را به تحریف و تردید نرسانده است كارشناسان و محققان جلوی این اشتباهات را بگیرند.
دو كتاب جهانگشای نادری و عالمآرای نادری از جمله منابع معتبر و دست اول در خصوص زندگانی نادر شاه میباشند كه در هر دو اثر به كرات به تركمان بودن ایل افشار و نادرشاه اشاره نمودهاند. برای مثال در آغاز جهانگشای نادری، میرزا مهدی خان استرآبادی جملاتی میآورد كه ذكر آن خالی از لطف نخواهد بود «...در هر عهد و اوان كه اوضاع جهان، پریشان و چرخ ستمگر به كام ستمكیشان گردد، خداوند یگانه...به التیام جراحات قلوب ستمدیدگان پردازد... و مصداق این مقال، حال همایون فال اعلی حضرت قدر قدرت ... قهرمان سلسله جلیله تركمانیه،... السلطان نادر شاه افشار است...» (صص13و 14 تصحیح دكتر میترا مهرآبادی). در همان كتاب به صراحت ایل افشار« از جنس تركمان »معرفی میشود (صص37و38 ). توضیح اینكه منظور از تركمان، تركان غربی یا تركان خاورمیانه و از جمله تركان ایران میباشد.
جالب این كه نادرشاه، بعد از فتح هند محمد شاه گوركانی پادشاه هند را به خاطر تركمان بودن در حكومت آن سامان ابقاء میكند.( صص347و 348 همچنین صص 355- 357 و نیز صص365- 367 همان كتاب) و هم چنین در عالم آرای نادری محمد كاظم مروی می نویسد: «حضرت صاحبقران ... فرمودند كه : چون بندگان همایون ما به جماعت افشار اشتهار داریم،افشار نیز از تیره تركمان است،و جد و آبای ما به سلسله تركمانی متصل، در این صورت این دو دولت متصل به ایل جلیل گوركانی است...» (ص722، جلد2 عالم آرای نادری، تصحیح محمدامین ریاحی) و «...حضرت صاحبقران... به لفظ گهربار فرمود: چون سلسله علیه نواب همایون، تركمان، و پادشاه مبادی آداب نیز تركمان است،... در این صورت پادشاهی ممالك هندوستان را با تاج و تخت و نگین بدان اعز با عز و تمكین شفقت و مرحمت فرمودیم » (ص751،ج2 ،عالم آرای نادری). نادرشاه بعد از فتح هند متوجه تركستان میشود. این بار نیز حكام تركستان را به خاطر نسب تركمانی و چنگیزی در حكومت بلاد خود ابقاء مینماید. (ص369 همین طور صص 384- 386 و نیز 394-396 جهانگشای نادری ).
نادر به خاطر اتحاد با روسیه از دختر امپراتور روس پتركبیر خواستگاری میكند كه ماجرا در عالم آرای نادری به تفصیل بیان شده است. آن چه در جواب نامه امپراتریس به نادر قابل تامل است این كه امپراتریس به صراحت نادر شاه را « اعظم سلاطین ترك و نامدار پادشاهان سترگ » میخواند. ( صص 409و 410 عالم آرای نادری)
نادر از جمله شاهان ترك ایرانی است كه به تركمان بودن خود میبالید. لذا پارهای از اقدامات او را به تركیگراییش نسبت دادهاند. لارنس لكهارت و دكتر شعبانی موارد زیادی را در آثار خود ذكر كردهاند كه جهت اطاله كلام به آنها نمیپردازم. میتوانید به آثار این دو نویسنده مراجعه فرمایید.
مینورسكی كه كردها بیشتر معلومات تاریخی خود را مدیون وی هستند در مورد نادر می نویسد: « ... زبان مادری نادر طبعا تركی بود و با این زبان با پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان مكالمه می كرد» تاریخچه نادر شاه، ص7، برگرفته شده از كتاب ایران در زمان نادر شاه، گردآوری علی اصغر عبدالهی، ترجمه رشید یاسمی، 1387، دنیای كتاب چاپ پنجم.
همان طور كه میدانید، حدود هزار سال تركان بر ایران و جهان اسلام حكومت كردهاند. در میان شاهان و سلاطین ترك ایرانی، نادر شاه تنها شاهی است كه از خود كتیبهای تركی به یادگار گذاشته است. كتیبه كلات نادری كه 23 بیت از 24 بیت شعر كتیبه تركی است و نادر در آنجا نیز نسب خود را به امیرتیمور گوركانی میرساند. درست است كه هیچ پیوند خونی و خویشاوندی بین تیمور و نادر وجود نداشته است، اما این را میرساند كه نادر به نسب تركمانی خود كه با تیموریان همنژادی و همزبانی دارد، پیوسته افتخار میكرده است.
تصور كرد بودن افشارها تحریفی است كه ظاهرا در این اواخر توسط چند نویسنده معاصر كرد صورت گرفته است كه آقای كلیم الله توحدی اگر اولین آنها نباشد فعالترین ایشان است. او در چند كتاب قطور خود از جمله « حركت تاریخی كرد به خراسان » و « نادر صاحبقران »، تمام اقدامات و كارهای افشار در عصر نادری را به نفع ایلات كرد زعفرانلو (چمشگزك) مصادره میكند. در صورتی كه ایل چمشگزك به زور و قهر مجبور به اطاعت از نادر و پیوستن به لشكر نادری شده بودند و در هر فرصتی سر به طغیان و آشوب و نافرمانی بر میداشتند كه نادر به ناچار جهت سركوب كردنشان از در تنبیه و سیاست بر میآمد. در جهانگشای نادری بارها به پیمان شكنی اكراد شمال خراسان (قوچان) اشاره شده است. حتی در صفحه 56 همین كتاب اكراد را طایفه وحشینژاد ذكر میكند. « جهانگشای نادری، تصحیح دكتر میترا مهرآبادی »
استدلالاتی را كه آقای توحدی جهت كرد خواندن افشارها میآورد كاملا بیاساس و سطحی و عجیب و خلاف آنچه در كتاب های تاریخی نگاشته شده است هستند و هیچگونه سندیت تاریخی ندارند. مثلا در كتاب حركت تاریخی كرد به خراسان در صفحه 64 می خوانیم: « نگارنده [منظور خود آقای توحدی] بدرستی نمیتواند ادعا كند كه نادر كرد بوده است یا ترك. هر چند كه بسیاری از اهل نظر معتقدند كه نادر از كردهای افشر یا هفشر بوده كه امروز به افشران و هفشران معروفند و در نزدیكی قوچان اسكان دارند. مورخین نادر را از ایل افشار نوشتهاند و در ترك بودن یا كرد بودن او اشاره صریحی ندارند. اخیرا هم كه در درگز با یكی از بازماندگان دودمان افشار كه هم به كردی و هم به تركی سخن میگفت، صحبت داشتم، او همواره میگفت: ما كردها چنین كردیم و چنان كردیم.» استدلالات سطحی ایشان را ببینید. بدون ارائه كردن حتی یك سند تاریخی ادعا میكند كه بسیاری از اهل نظر! معتقدند كه نادر از كردهای افشر یا هفشر بوده و غیره. حالا بماند تعریف آن جناب از هفشر چیست كه كاملا ساختگی است. و این كه نوشته : « مورخین نادر را از ایل افشار نوشتهاند و در ترك بودن یا كرد بودن او اشاره صریحی ندارند»، كاملا بی مورد است. آقای توحدی كتاب نادر صاحبقران خود را با استفاده از دو اثر « جهانگشای نادری » و «عالم آرای نادری » نوشتهاند كه در جای جای این دو كتاب مخصوصا در جهانگشا بارها به اصالت تركمانی افشار و نادر اشاره شده است. و محمد كاظم مروی در« عالم آرا » نیز در چند جا سخنان تركی نادر را عینا نقل قول مینماید. هم چنین « آبراهام گاتوغی كوس » خلیفه ارمنی كه در اجتماع دشت مغان حضور داشته و از نزدیك شاهد اتفاقات بوده و چند بار نیز با نادر شاه بطور حضوری و خصوصی صحبت داشته است، سخنان ما بین خود و نادر شاه را عینا به زبان تركی و خط ارمنی در كتاب تاریخ خود ثبت كرده است. اشارهای از این صریحتر چگونه باید باشد؟ آن جناب در كتابهایش بیشتر به نقل قولهای دیگران و ابداعات خود تكیه دارد تا به آثار معتبر تاریخی.
آقای توحدی افشار را به هفت شهر تعریف میكند و آقای « لایین » به آبشار و حوضه آبریز. دور نیست كه كسان دیگری هم پیدا شوند و تعاریف متفاوت از كلمه تركی « افشار » با معانی كردی ارائه دهند. صرف تشابه ظاهری كلمات نمیتوان آنها را دلبخواهی تعریف كرد. در این صورت هر قوم و ملتی میتواند « كرد » را به تعبیر خود تعریف كند. مگر میتوان از دریاچهها معنی آبشار را استنباط كرد؟ كدام آبشاری به دریاچههای اورمیه و وان میریزد؟ در صورت پذیرفتن ادعای معنی آبشار یا حوضه آبریز از كلمه تركی «افشار»، ترك بودن افشارها معقولتر به نظر میرسد تا كرد بودنشان؟ چرا كه مابین دریاچه خزر و دریای سیاه و دریاچه اورمیه، جمهوری آذربایجان، تركیه و آذربایجان ایران كه ترك هستند، با جمع كثیری از ترك زبانان گرجستان و ارمنستان قرار دارند. و لابد باید همه این تركان را افشار بخوانیم؟(1)
ایل افشار در تمام نقاط ایران پراكنده هستند. افشارها علاوه بر آذربایجان در ساوجبلاغ كرج، اسدآباد همدان، كرمان، سیستان، خوزستان، كوهكیلویه، فارس و شمال خراسان توانستهاند در طول تاریخ بارها حكومتهای محلی تشكیل دهند كه در آثار دكتر پاریزی، سعید نفیسی و كسروی شرح آنها آمده است. اما در آذربایجان، اكنون نیز شهرهای ارومیه، زنجان، تكاب، شاهین دژ، اطراف مرند، جلفا و تبریز بیشترین جمعیت افشارها را در خود جای دادهاند. شاید سوء استفاده جهت تحریف یك واقعیت تاریخی از منطقه تكاب افشار آغاز شده باشد. منطقه تاریخی صایینقلعه (شاهیندژ ) افشار در منابع قاجار بسیار آمده است. این منطقه كه شامل صایینقلعه، تكاب و قسمت هایی از بیجار و اسدآباد همدان میباشد، در روزگار قاجار به منطقه افشار یا صایینقلعه افشار معروف بوده است ( تاریخ تكاب افشار، علی محمدی). در این منطقه ایلات مختلف كرد، لر و لك در كنار تركان افشار و شاهسون بصورت اقلیت زندگی مینمایند. به گواه تاریخ آنها بعد از تركان در این مناطق ساكن شدهاند و نام مستقل ایلی خود را دارند. چون این منطقه از قدیم به منطقه افشار معروف شده است لذا دیگر ایلات از جمله كردها نیز به ایلات افشار صایین قلعه مسمی گشتهاند كه به مرور زمان این تصور به وجود آمده است كه گویا افشارها اصالت كردی داشتهاند. در صورتی كه هیچ گونه مدركی دال بر غیر ترك بودن افشارها در تاریخ سراغ نداریم. همان گونه كه امروزه به ایلات ساكن استان فارس« ایلات فارس » گفته میشود كه در واقع اكثرا ترك قشقایی و عرب هستند تا فارس زبان. در ثانی وجود افشارهای ترك ارومیه، زنجان، ساوجبلاغ، كرمان و... در داخل ایران و افشارهای تركیه، جمهوری آذربایجان، تركمنستان و افغانستان را چگونه می توان توجیه كرد؟
تاریخ را باید بر اساس واقعیات و اسناد و مدارك نوشت نه با احساسات قومی و قبیله ای و نژادپرستی و مصادره به نفع و تفسیر به رای خود. اینجانب چندین بار به جناب توحدی، مطالبی ارسال كردهام كه تاكنون هیچ جوابی دریافت ننمودهام. در اواسط تیر ماه 92 نیز ایشان را به مناظره دعوت نمودم. باز تا كنون هیچ جوابی از ایشان كسب نكردهام. من در همین سایت اعلام میكنم كه با آقایان توحدی، لایین و هر كس دیگری كه در غیر ترك بودن افشارها اصرار دارند، حاضر به مناظره هستم. تا دوستان عزیز و تاریخ پژوه ما یا استدلال های منطقی و صحیح خود را ارائه بكنند و ما را قانع بكنند و یا اینكه از نوشتن اشتباه تاریخ دست بردارند و بدانند و درك بكنند كه اینگونه قلم راندن حقیقت را با تحریف و تردید مواجه می كند و باعث می شود به تاریخ پژوهان در نسل های آینده خیانتی بشود بزرگ كه مثل آقای توحدی نتوانند با قطعیت در مورد مسائل پیش پا افتاده و شفافی مثل رگ و ریشه نادر هم اظهار نظر بكنند
موفق باشید و درست بیندیشید
محمد مرادی (سولدوز- آذربایجان)
منبع : نشریه انترنتی شهرستان درگز
تاریخ مختصر اویغورها نگارش
+0 به یه ن لازلو راسونی
ترجمه : محمد قجقی
منابع باستانی یونان، ایران و چین، در سالهای پیش از 300 قبل از میلاد. از اویغورها و طوایف و تیرههای آنها در
گستره وسیعی از كنارههای غربی رود زرد و تركستان شرقی در غرب و استپ مغولستان درشمال شرق ذكر
كردهاند (6).
تاریخ اولیه
پس از سال 210 ق.م اویغورها نقش مهمی در امپراتوریهای هون (220 ق.م تا 386 میلاد) تابغاچ (توبا) (از
سال 386 تا 554 میلادی) و گوك تورك (از 552 تا 744 میلادی) كه در آسیای مركزی پابه عرصه وجود نهادند،
بازی كردهاند. (7)
در سالهای 670، 688 و 692 میلادی، اویغورها، گوك توركها و شاتو به لشگریان تبتّی در لشگركشی آنها
علیه قوای چینی كه به قلعههایی در شمال و شمال شرق آسیای مركزی حمله كرده بودند، پیوستند. (8)
پس از فروپاشی امپراتوری گوك تورك در آسیای مركزی، اویغورها اولین دولت واقعی خویش را در سال 744
میلادی تأسیس نمودند، كه پایتخت آن شهر «قارا بلقاسون» در كنارههای رود «اورخون» قرار داشت.
بانی این دولت اویغوری «قوتلوق بیلگه خاقان» بود. در سال 747 میلادی، پسرش «مویونچور» كه رهبری
قدرتمند بود و طوایف دیگر ترك را بزیر سلطه خود درآورد، جانشین او شد و توانست اركان سلطنت را تحكیم و
تثبیت نموده، حاكمیت خویش را در شمال تا «دریاچه بایكال» در شرق تا «فانسو» و در جنوب غربی تا « هند »
گسترش دهد. (9)
از قضای روزگار، درست همان زمان كه اویغورها متحد و قدرتمند می شدند، سلسله چینی «تانگ» تحت
رهبری هه سوان آن- تسونگ (ژوان زونگ) 712 تا 756 میلادی، شاهد فروپاشی سریعی بود. در سال 751
میلادی یك قشون چینی در جنگ « رود تالاس » به دست اعراب [مسلمین] تبتّیها و اویغورها به شكلی
فاجعه بار شكست خورد. در همین سال حمله « نان- چائو » (نان ژائو) چینی به جنوب شرق با تحمل تلفاتی
وحشتناك در سمت چینی ها، خنثی شد. یك نیروی چینی به سرداری «آن بوشان» توسط خیتان ها (قیدان
ها) در شمال شرق مغلوب گردید. این مصیبت ها فقط مقدمه ای بر فجایع ترسناك بیشتری، چون شورش وزیر
معتمد «آن لوشان» در سال 755 میلادی بود.
در چنین شرایطی بود كه اویغورها توسط « سو- تسونگ » (سوزونگ) جانشین «هه سوان» (سون زونگ) برای
اعزام نیروی امدادی برای چینی ها فراخوانده شدند. در این واقعه، نیروی اویغور نقش كلیدی در تصرف مجدد
«چانگ آن» (چانگان) و «لویه یانگ» (لوویانگ) در سال 757/م بازی كردند. اویغورها تردیدی در بهره برداری از
دینی كه سلسله تانگ به آنها داشت نكردند و اقداماتی نظیر غارت های وحشتناك صورت دادند. امپراتور چین
موافقت نمود كه سالیانه 000/20 طاقه ابریشم به عنوان باج و خراج به اویغورها پرداخت نماید. ضمناً یكی از
دخترانش را به عقد ازدواج خاقان اویغور درآورد. (10) این اولین شاهزاده خانم از سه شاهزاده خانمی از
خانواده سلطنتی چین بود كه در دوره بین 744 تا 840 میلادی، عنوان خاتون (همسر) پیدا نمودند. (11) خاقان
«مویونچور» در سال 759/م درگذشت و پسرش خاقان «بوگو» جانشین او شد. در دوره سلطنت او اویغورها به
اوج قدرت خویش رسیدند. آنها با چین كه مجبور بود در مقابل اسبان اویغوری، ابریشم چینی تحویل دهد.
مبادلاتی را شروع كردند كه به تكرار در منابع قبل از 829/م چین به آن اشاره شده است.
در سال 762/م بوگو خاقان، نیرویی را به كمك سلطنت میانه، یعنی سلسله «تانگ» فرستاد تا در آخرین جنگ
علیه شورشی كه به مدت طولانی آنرا مشغول داشته بود، مشاركت نماید.
در سال 779/م بوگو خاقان به دست عموی بزرگش «باغا تاركان» وزیر اعظم بقتل رسید. متحدین و مشاورین
سُفدی بوگوخاقان از او خواستند كه از مرگ امپراتور «تای- تسونگ» (تای زونگ) و درگیری و مشغول بودن
دوست بخاطر مراسم سوگواری استفاده نموده، چین را مورد حمله قرار دهد. «بوگوخاقان» قبول نمود چنان
كند. عموزاده بزرگ او، «باغا تاركان» مخالف این كار بود. او وقتی متوجه شد كه موج مخالفت، علیه اوست
«بوگو خاقان» را به قتل رساند و خود بر تخت نشست. «باغا خاقان» معتقد بود كه اویغوران در این مرحله می
توانند چین را به تصرف خویش درآورند، اما باور نداشت كه اگر چنان اتفاقی بیفتد، اویغورها بتوانند «هویت
فرهنگی خاص خودشان» را در مقابل چینی، كه در همان زمان نیز وسیع و پرجمعیت بود، حفظ نمایند. پس
از درگذشت باغاتاركان بسال 789/م و بویژه پس از مرگ جانشین او« كولوگ بیلگه خاقان » درسال 790/م،
قدرت و اعتبار دولت اویغور از بین رفت.
در سال 795/م حاكمیت دولت اویغور به خاندانی دیگر منتقل شد. تحت حاكمیت آن خاندان، اویغورها بیش از
پیش در امور دینی مستغرق شدند، كه باعث نرم خویی آنها و [ضمناً] پاشیده شدن بذر فرهنگ پیشرفته ای
شد كه این دوره را نسبت به ادوار دیگر متمایز می ساخت. مهم ترین حاكم این خاندان، قاتلوق بیلگه خاقان
بود كه اقدامات برجسته نظامی او- چه قبل از حكمرانی و چه در زمان حكمرانی او- در سنگ نوشته در «قارا
بالقاسون» شرح داده شده است. (12) او نتوانست قدرت قبلی اپراتوری اویغور را به آن بازگرداند.
با مرگ «قاتلوق بیلگه» در 805/م. نیروی موافق تجزیه دولت اویغور قدرت لازم را به دست آوردند. جنگ در خارج
و با همسایگان قدرتمند شمالی یعنی قرقیزان درگرفت، در حالیكه در داخل تحریكات دربار، قدرت خاندان حاكم
را فرسوده می ساخت. شورش ها درگرفت و علاوه بر این ها، در سال 839/م یك زمستان بدو بسیار سرد،
بسیاری از دامها را كه اقتصاد اویغورها، تا حدود زیادی به آنها تكیه داشت، نابود ساخت. در سال 840/م
قرقیزها كه توسط سركرده شورشیان فراخوانده شده بودند، به دولت متزلزل اویغور حمله آورده، خاقان را به
قتل رسانیده، پایتخت را متصرف شدند.
اولین بخش تاریخ سیاسی اویغور بیانگر آنست كه اویغوران حدود یك قرن حامی دولت چین بودهاند. از طرف
دیگر، روابط آنها روابطی دوستانه نبود. رنجشی دائمی در نزد چینی ها وجود داشت علت آن بود كه سلطنت
میانه مجبور نشده بود تحت حمایت مردمی غیر متمدن قرار گیرد. اویغوران نیز هرگز آن احترامی كه خوشایند
چینی ها باشد، به جا نمی آوردند. (13)
پس از فروپاشی اولین امپراتوری اویغور، گروهی از اویغوران به كناره های غربی رود «زرد» در «قانسو»
(گانسو) كوچ كردند، گروه دوم از طریق «یدی سو» به بخش شمالی «خان تنگری» یا «تیان شان» در
تركستان شرقی كوچ نمودند، سومین و بزرگترین گروه به بخش شمالی «خان تنگری» كوچیدند كه هنوز هم
اخلاف آنها در آنجا زندگی می كنند. (14)
امپراتوری اویغور «كان چو» (كان ژو)
پادشاهی اویغور «كان چو» (گان ژو) كه درسال 850/م در ایالت كنونی كانسوی چین تأسیس شد، بصورت
یك قدرت اصلی در نیامد، اما چینی ها- آنگونه كه از ستایش دربار چین از شاه اویغوری «كان چو» (گانسو)
بهنگام بازدیدی سفیر اویغور و سفیر تبت از پایتخت چین، در 911/م برمی آید، احترام زیادی برای دولت اویغور
«كان چو» قایل بوده اند. (15) با این وجود این پادشاهی در سال 1228/م، در دولتی كه تانكوت ها، در
منطقه ای كه بنام هسیای غربی شناخته می شود تأسیس كرده بودند، مستحیل شد.
هزاران تن از این اویغوران هنوز هم در منطقه «كانسو» (گانسو) و با نام «اویغورزرد» یا «یوگور» زندگی می
كنند و زبان مادری باستانی خود و فرقه مذهبی بودایی لامائیستی قدیمی خویش را حفظ نموده اند.
پادشاهی اویغور قاراخوجا
در سال 846/م اویغورهایی كه در بخش شمالی خان تنگری (كوههای تیان شان) در تركستان شرقی زندگی
میكردند، پادشاهی اویغور «قاراخوجا» (قوچو) را در نزدیكی شهر كنونی «تورفان» (تورپان) تأسیس نمودند.
(16) چینی ها این دولت را به رسمیت شناختند و در سال 981/م شخصی به نام «وانگ ین (یان) ده» را به
عنوان سفیر به «قاراخوجا» اعزام نمودند. (17) «وانگ ین (یان) ده» سه سال در «قاراخوجا» اقامت نمود.
پادشاهی اویغور قراخانی
«اویغورهایی» كه در بخش شمالی خان تنگری زندگی میكردند، با حمایت طوایف دیگر ترك از جمله «قارلوق
ها»، «تورگیش ها» و «باسمیل ها»، دولت اویغوری «قراخانی» را به پایتختی كاشغر در 840/م تأسیس
نمودند. (18)
در سال 934/م و بهنگام حاكمیت «ساتوق بوغراخان»، قراخانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند. بدینگونه در
منطقه تركستان شرقی، دو پادشاهی اویغور ایجاد شد: «قراخانیان» كه مسلمان بودند و «قراخوجاها»
كه بودایی بودند.در سال 1397/م این دو پادشاهی مسلمان و بودایی تبدیل به یك كشور شد و استقلال
خویش را تا سال 1759/م حفظ نمود(20)
هجوم منچوها
منچوها كه امپراتوری عظیمی را در چین تأسیس نمودند، در سال 1759/م به پادشاهی اویغور تركستان
شرقی حمله كرده و تا سال 1862 بر آن حكومت راندند. در طی این مدت «اویغورها» 42 بار علیه حاكمیت
منچوها، برای كسب استقلال شورش كردند. (21) در آخرین قیام كه در سال 1863/م صورت گرفت، اویغورها
توانستند پیروز شوند و «منچوها» را از سرزمین مادری خود بیرون برانند و پادشاهی مستقلی را در سال
1864/م تأسیس نمایند. این پادشاهی توسط امپراتوری عثمانی، روسیه تزاری و بریتانیای كبیر به رسمیت
شناخته شد. (22) اما بریتانیای كبیر بخاطر ترس از گسترش روسیه تزاری در تركستان شرقی، دربار منچو را
برای تصرف تركستان شرقی ترغیب كرد. هزینه لشكركشی منچوها را بانك های انگلیسی تأمین نمودند.(23)
در سال 1876 نیروهای زیادی تحت فرمان فرمانفرمای محل، ژنرال ژوژونگ تانگ به تركستان شرقی حمله
كردند. پس از این تهاجم تركستان شرقی «سین جیانگ» نامیده شد كه به معنای «منطقه جدید» یا
«قلمرو جدید» است و در 18 نوامبر 1884 به قلمرو امپراتوری منچو منضم گردید. (24)
در سال 1911 چین ملی حاكمیت منچوها را ساقط نمود و جمهوری را اعلام كرد. اویغورها كه میخواستند
خویشتن را از سلطه بیگانه نجات دهند، علیه حكومت چین ملی چندین قیام براه انداختند. در سالهای 1933 و
1944 دوبار قیام كردند. اویغورها توانستند، جمهوری تركستان شرقی را تأسیس نمایند. (25) اما این جمهوری
مستقل مقدر بود كه با دخالت نظامی و تحریكات سیاسی اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشد. در حقیقت این
شوروی بود كه در این مقطع جلوی حركت استقلال طلبانه اویغورها را سد كرد.
در سال 1949 ملی گرایان چینی به دست كمونیست های چین مغلوب شدند، از آن پس اویغورها تحت
حاكمیت كمونیست های چینی درآمدند.
«تمدن اویغوری»
در اواخر قرن نوزدهم و در چند دهه اول قرن بیستم تلاش های هیئت های علمی و باستانشناسی در منطقه
واقع در طول جاده ابریشم در تركستان شرقی، به كشف تعداد فراوانی از معابر غاری، خرابههای صومعه ها،
نقاشی های دیواری، مجسمه ها، دیوار نگاری ها، دستنوشته های ارزشمند، اسناد و كتاب ها انجامید. اعضاء
هیئت های اكتشافی از كشورهای بریتانیای كبیر، سوئد، روسیه، آلمان، فرانسه، ژاپن و ایالات متحده آمریكا از
گنجینه هایی كه در آنجا كشف گردید، شگفت زده شدند و بزودی گزارش های مفصل آنها توجه مردم مشتاق
را در سرتاسر جهان به خود جلب نمود. آثار باقیمانده از دستاوردهای فرهنگی اویغور كه توسط سون هدین
«سوئدی»، «آنورل اشتین» انگلیسی، «گروئن و دل» و «آلبرت فون لكوك» آلمانی، «پل پلیو» فرانسوی
«لانگدون واریز» آمریكایی و «كنت اُتّانی» ژاپنی بدست آمده بودند، در موزه های برلین، لندن، پاریس، توكیو،
لنین گراد و حتی در موزه عتیقه های آسیای مركزی در دهلی نو به نمایش گذاشته شدند. (26) دستنوشته
های، اسناد و كتابهایی كه در تركستان شرقی كشف شد، ثابت نمود اویغورها از درجه تمدن بسیار بالایی
برخوردار بوده اند. (27)
«الفبای اویغوری»
در طول تاریخ، اویغورها از سه نوع الفباء استفاده نموده اند. در قرون 6و 7 آن زمانی كه با «گوك تورك ها»
متفق و هم پیمان بودند، از «الفبای اورخون» استفاده میكردند، كه در حقیقت اختراع «گوك ترك ها» بود. (28)
بعداً اویغورها این الفباء ار به كنار گذاشتند و الفبای خودشان را كه به عنوان «الفبای اویغور» شناخته می
شود، بكار بردند. (29) این الفباء در طول 800 سال نه تنها توسط اویغوران بلكه از طرف دیگر تركان و مغولان و
در اوایل حاكمیت منچوها در چین، استفاده می شد. (30) چون مغولان زبان نوشتاری خاص خود را نداشتند،
الفبای اویغوری در امپراتوری چنگیزخان در همه انواع مكاتبات مورد استفاده قرار می گرفت. (31) «نامه گیوك
خان» (1248- 1246/م) به پاپ آن زمان، به الفبای اویغوری بود. (32) اویغوران در شكل گیری تشكیلات اداری
مغولان- كه از هر جنبه ای كارآ بود، موثر و مفید بوده اند. اویغوران كادر دادگاههای مغولان را تشكیل میدادند.
شاید چون به زبانهای گوناگون مسلط بوده اند، تامور ملاقات و دیدار با بیگانگان بودند. «پلانو كارپینی» و
«روبروك» هر دو از ایشان نام برده اند. اویغوران هم چنین در كسوت آموزگاران خانواده سلطنتی، فرمانداران
چین، سفیران در روم [استانبول امروز] بغداد، استاد در تبریز و افسر در ارتش، ظاهر گشتند. (33) پس از
پذیرش اسلام، اویغوران الفبای عربی را مورد استفاده قرار دادند، اما كاربرد عمومی «الفبای عربی» در قرن 11
میلادی تحقق یافت.
ادبیات اویغوری
اولین آثار ادبی، عمدتاً ترجمه كتاب های دینی بودایی و مانوی بود. علاوه بر آن در ضمن انجام اكتشافات هیئت
ها، تعدادی حكایات و آثار شاعرانه و رزمی نیز كشف گردید. برخی از این كتابها به آلمانی، انگلیسی، روسی و
تركی ترجمه شده اند. (34) پس از پذیرش اسلام نیز، اویغوران سلطه فرهنگی خود را بر آسیای مركزی تداوم
دادند.
در این دوره، صدها دانشمند اویغور ظهور كرده، شركت جهانی یافتند. صدها جلد كتاب ارزشمند به رشته تحریر
درآمد. یكصد و سی جلد از این آثار ارزشمند، بعدها كشف گردید. (35) در میان این آثار كتابهای «یوسف خاص
حاجب» با نام «گوتاد گوبیلیگ»- «محمود كاشفری» با نام «دیوان لغات الترك» و احمد یوكنك ywknek با نام
«عتبة الحقایق» بسیار معروف اند. گوتادگوبیلیك اثر یوسف خاص حاجب در سالهای 1070- 1069 به نگارش
درآمده است. این كتاب نمونه منحصر به فرد اثری است كه زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اویغوران آن
دوره را تشریح می كند. «دیوان لغات اترك» محمود كاشفری هم كه در این دوره نوشته شده است. اطلاعاتی
در خصوص لهجه های مردمان ترك آن دوره را شامل است. آن كتاب اطلاعاتی در مورد تفاوت های لهجه های
تركان، تربیت اجتماعی، رسوم آنها و مناطقی كه زندگی می كنند، به دست میدهد. نویسنده این فرهنگ لغت
دایرة المعارف گونه، در میان همه طوایف تركان گشته و بعداً كتابش را، پس از بررسی تمام اطلاعات، تألیف
كرده است. بنابراین پایه های آكادمیك معتبر و قابل استفادی را فراهم آورده است. دیوان لغات اترك، یكی از
مهم ترین منابع مطالعات درباره تركان است.
دین
اویغوران، قبل از اسلام، همانند اكثر مردم ترك آسیای مركزی- به مذاهبی چون شامانیسم، مانوی گری و
بودایی گری اعتقاد داشته اند. بودایی گری در اوایل دوره میلادی وارد تركستان شرقی گردید. (36) آن آئین
سریعاً در بین تركان گسترش یافت. اما این اویغوران بودند كه بودایی گری را در آسیای مركزی شایع كردند.
بقایای صومعه های مشهوری چون «مینگ اوی» یا «هزار بودا» كه به دست اویغوران ساخته شده اند، هنوز در
شهرهای «كوچا» و «تورفان» (تورپان) و «تون هوآنگ» (دون هوآنگ) - مناطفی كه اویغورهای «كان چو» (گان
ژو) یا اویغوران زرد اكنون در آنجا زندگی میكنند- قابل مشاهده است. «كول بیلگه خاقان» (712- 678م) شاه
اویغور دستور ساخت صومعه ای برای بودائیان شهر «بای» واقع در تركستان شرقی را صارد نمود. (37)
در شهر «كوچا» متجاوز از 50 معبر بودایی، كتابخانه و مراكز رفاهی برای حمایت از فقراء وجود داشت. در شهر
خُتن 14 صومعه بزرگ، صرفنظر از صومعه های كوچك وجود داشت. (38)
هنگامیكه «بوگوخاقان» شاه اویغور در سال 762/م به چین مسافرت كرد، با تعدادی از كاهنان مانوی ملاقات
نمود. آنها موفق شدند بوگوخاقان را به آئین خود درآورند. چهار تن از آن كاهنان بهمراه «بوگوخاقان» به
«قارابالقاسون» آمدند. بزودی «بوگوخاقان» مانوی گری را به عنوان دین رسمی (دولتی) به مردم تحمیل كرد.
(39) این اقدام البته بیشتر جنبه سیاسی داشت تا مذهبی. او امیدوار بود با پذیرش این آئین- كه به لحاظ
ویژگی ها و خصوصیات سُفدی بود- آینده مردم اویغور را، بدون تأثیر فرهنگی چینی ها- كه آنها نیز بودایی بودند-
ترسیم نماید. (40)
اویغوران در سال 933/م و در دوره سلطنت «ساتوق بوغراخان» اسلام پذیرفتند. او اولین فرمانروای ترك آسیای
مركزی بود كه مسلمان شد. در این دوره، بجای معبر، مسجد ساختند. در شهر كاشفر حدود 300 مسجد بنا
گردید. (41) از آن میان مساجد مشهور عبارت بودند از «مسجد آزنا» كه در قرن 12، «مسجد عیدگاه» در قرن
15 و «مسجد آپپاك خوجه» كه در قرن 18 ساخته شده اند. در خود شهر كاشفر 18 مدرسه (حوزه تربیت
طلاب) وجود داشت و در هر سال تقریباً 2000 نفر طلبه در آن مدارس ثبت نام می كردند. این مدارس یكی از
مهم ترین مراكز برای آموزش خواندن و نوشتن كودكان اویغوری و موضوعات اساساً اسلامی بود، علاوه بر آن،
موضوعات آشنا و شناخته شده ای چون «منطق»، «حساب» ،«هندسه»، «علم اخلاق»، «علم نجوم»،
«طب» و «كشاورزی» در آنها تدریس می شد. كتابخانه مسعودی كه در قرن 15 تأسیس شد- صاحب
000/200 جلد كتاب بود (42)
اقتصاد اویغور
اویغورها شیوه زندگی یكجانشینی را قبل از دیگر اقوام ترك در پیش گرفته بودند. بنابراین آنها در قرن دوم
میلادی یاد گرفته بودند كه چگونه زمین ها را آباد كنند (كشت نمایند). در قرن 7 میلادی اویغوران به مراحل
بسیار پیشرفته كشاورزی رسیده بودند. آنها گندم، ذرت، ارزل، سیب زمینی، كنجد، چغندرقند، بادام زمینی،
هلو، انگور، خربزه و پنبه به عمل می آوردند. اراضی كشاورزی را با حفر رشته كاریزهایی كه آب را به مسافات
دور انتقال می داد- آبیاری می كردند. ایل كاریزها هنوز هم در اطراف شهر تورفان كاربرد دارند. پنبه یكی از
محصولات اصلی محلی بود كه ارزش تجارتی داشت. پنبه و محصولاتی كه از آن ساخته می شد، در رفاه و
تنعّم منطقه نقش داشت. محصول دیگری كه ارزش تجارتی داشت، قالی بود. شهرهای خُتن، كاشفر، و تورفان
(تورپان) از مراكز تولید فرش بودند.
طبابت اویغوران
اویغورها صاحب دانش گسترده و جامعی درباره دارو و طبابت بوده اند. در منابع سلسله سونگ (960- 906/م)
آمده است كه یك پزشك اویغوری به نام «نان تو» به چین سفر كرد و با خود انواع فراوانی از داروهایی را
بهمراه آورد كه برای چینی ها ناشناخته بودند. (43) در میان داروهای اویغوری- كه در كتاب مجمل «لی
شیزن» (1593- 1518/م) كه منبعی موثق از نظر پزشكی تلقی میشده است، از پیش از 103 نوع گیاه
[دارویی] نام برده شده است.
رشید رحمتی آبرات، دانشمند تاتار، دو كتاب ارزشمند را به زبان آلمانی با عنوان «طبابت اویغورها» با استناد بر
اسنادی كه در تركستان كشف شده بودند، به نگارش درآورده است. آن كتابها اطلاعات گرانقدری درباره داروها
و طبابت اویغورها به دست می دهند. آرات در میان اسنادی كه مورد بررسی قرار داد، طرح بسیار ارزشمندی از
یك مرد، با توضیح در مورد طب سوزنی كشف نمود. با تكیه بر این سند، برخی از دانشمندان غربی مدعی
هستند كه طب سوزنی، اصالتی چینی ندارد، بلكه ابداعی است كه در آسیای مركزی صورت گرفته است و
اویغورها آن شیوه را تكامل بخشیده اند. (44) طب سنتی اویغور كه می توان تاریخ آن را به 2700 سال قبل
مربوط دانست، هنوز هم در تركستان شرقی بسیار مرسوم و شناخته شده است.
معماری، هنر، موسیقی و چاپ
اویغورها در رشته هایی چون معماری، هنر، موسیقی و چاپ نیز بسیار پیشرفته بوده اند. دانشمندان،
باستانشناسان و ماموران سیاسی چینی كه در تركستان مسافرت كرده اند، غالباً تحسین فوق العاده خود را
از سطح تمدن اویغورها بیان كرده اند. بعنوان مثال «وانگ ین» (یان) ده، سفیر چین در دربار «قاراخوجای»
اویغور در بین سالهای (984- 981/م) در خاطرات خویش چنین می نویسد:
«من تحت تأثیر تمدن جامع و گستردهای كه در پادشاهی اویغور دیدم، قرار گرفتم. زیبایی معابد، صومعهها،
نقاشیهای دیواری، مجسمهها، برجها، باغها، خانهها و قصرهایی كه در سرتاسر قلمرو پادشاهی ساخته
شدهاند، غیرقابل توصیف هستند. اویغورها در ساخت مصنوعات طلایی و نقرهای، گلدان و سفالینهها، بسیار
استادند. برخی معتقدند كه خداوند این استعداد و قابلیّت را استثنائاً به این مردم اعطاء فرموده است.»
آلبرت گروئن ودل:
قطعاً تورفان (تورپان) شهر فراموش شدة فوقالعاده جالب آسیا است. ابعاد آن قابل توجه است. اندازه بخش
درونی شهر مقدس كه تنها شامل معابد و قصر است و در میان دیوارهای پابرجای آن محصور است، در
عریضترین قسمت 7400 متر (185 متر) است. صدها معبد همسطح و عمارتهای اطاقدار عالی و پرزرق
وبرق، سطح وسیعی از كوچهها را اشغال نمودهاند. (46)
فردینناد دو ساسور:
زبان و خط اویغوی به غنای تمدن دیگر مردمان آسیا مركزی كمك كرده است. در مقایسه با اروپای معاصرش،
اویغورها بسیار پیشرفتهتر بودهاند. اسنادی كه در تركستان شرقی كشف شده ثابت میكند كه یك كشاورز
اویغوری میتوانست متن قراردادی را با استفاده از اصطلاحات حقوقی آن به نگارش درآورد. چه تعداد از
كشاورزان اروپائی آدر آن زمانها میتوانستند چنین كاری را انجام دهند؟ این نشان می دهد تمدن اویغوری در
آن زمان چه وسعت و اندازهای داشته است.
لازلو راسونی
اویغوران قرنها پیش از آنكه گوتنبرگ دستگاه چاپ خود را اختراع كند، با چگونگی چاپ كتاب آشنا بودهاند.
(49)
ولفرام ابرهارد:
در قرون وسطی شعر، ادبیات، تیاتر، موسیقی و نقاشی چینی، وسیعاً تحت تأثیر اویغورها بوده است (50).
"پانتو سبوف" دانشمند روس مینویسد: اویغوران ابزار و آلات موسیقی خاص خود را ساخته بودند. آنها 62 نوع
آلت موسیقی داشتند. در خانه هر اویغوری، معمولاً یك آلت موسیقی به نام دوتار وجود داشت.
قدرت، اعتبار و حیثیّت تمدن اویغوری كه بیش از هزار سال بر آسیای مركزی سلطه داشت، پس از تهاجم
منچوها به تركستان شرقی و در زمان سلطه ملیگرایان وبخصوص در حكمرانی كمونیستهای چینی، در
سراشیبی تند سقوط قرار داشت .پایان مقاله
توضیح مترجم:این مقاله دوازده سال قبل نوشته شده است،اما گذشت این همه سال ، چیزی از ارزش آن
كم نمی كند،چون همان گونه كه مشهود است،تاریخ مختصر اویغور ها، از ابتدا تا روی كار آمدن كمونیست ها
،در چین را در بر دارد.ضمنا این مقاله، مقاله ای سیاسی نیست، بلكه شناخت مختصری از جامعه ی اویغور در
طی قرون و اعصار و در برخی جنبه های تمدنی و فرهنگی آن به دست می دهد.مواریث فرهنگی عظیم
اویغوری كه در اواخر قرن ۱۹/م و اوایل قرن ۲۰/م توسط باستان شناسان غربی( آمریكایی، انگلیسی،
فرانسوی، آلمانی ،روسی ، ژاپنی و...)كشف گردیدند، امروزه زینت بخش موزه های همان كشورها هستند و
طبق معمول ، غربیان به اصطلاح حافظ و نگهبان مواریث ما شده اند.ضمنادر هنگام كاوش های باستان
شناسان،تعداد نامعلومی از كتاب های اویغوران نابود شد.
--- گنبد كاووس. محمد قجقی
تاریخ تاتارها
+0 به یه نقدیمیترین ریشههای تاتارهای قازان امروزی منطقهی ایتیل- اورال، به قوم اسكیت (اسكیف) میرسد. بر اساس اسناد تاریخی این اقوام هویت خویش را از دست ندادهاند و به عنوان بخشی از بلغارها، به موجودیت خویش تداوم بخشیدهاند.
اسكیتها- كه در قرن هشتم قبل از میلاد در گسترهی وسیعی پراكنده شده بودند- به عنوان یكی از قدرتمندترین قبایل ترك تلقی میشدند و به عنوان و نام بخش بزرگی از قوم ترك، با اقوام و ممالك بیگانه به تجارت مشغول بودهاند. بدین خاطر یونانیان، همهی ملل شرق را اسكیده (skide) مینامیدهاند. همانگونه كه به تمام مللی كه جزو اتحاد جماهیر شوروی بودند، روس اطلاق میگشت.
برای اینكه جایگاه ارزشمند تاتارها و تجربیات ایشان در امر تاسیس دولتهای دیر سال و چگونگی تداوم موجودیت آنها در میان دولتهای ترك را بهتر درك نمائیم، بیائید به اطلاعاتی كه در خصوص «دولت بیارم» (Biarm) اولین دولت تاسیس شدهی آنها موجود است، نگاهی گذرا بیندازیم.
روایات مرتبط با سرزمین« بیارم» در تاریخ قرون هشتم و نهم میلادی اسكاندیناوی جایگاه خاصی را دارا میباشد. بر اساس این اطلاعات ملزومات و محصولاتی كه از چرم، كرك، نقره، آهن و فولاد، عاج (استخوان ماموت) در «بیارم» تولید میشد، جایگاه اقتصادی مهمی داشتهاند. این امر در آن عصر جلوههایی از یك تمدن غنی و مترقی تلقی میشدند. در آن دوره تنها سرزمینی كه از این ثروت برخوردار بود، ایتیل بلغارها بودند.
بلغارها همانند دیگر قبایل ترك در سراسر آوراسیا و در مناطق گستردهای پراكنده شده و زندگی مینمودند. در سه منطقه دولت تشكیل داده بودند. اتباع این دولتها از گردهم آمدن دیگر اقوام ترك و با نام «بلغار» با یكدیگر تركیب و امتزاج یافته و در تاریخ نام «بلغار» را پدید آوردهاند.
اولین دولت بلغار در شمال دریای سیاه و در شمال منطقهی قفقاز در شبهه جزیرهی تامان (Taman) در قرن هفتم میلادی تاسیس شد. موسس آن «قوبرات» (قورت) خان، سالهای طولانی دولت را رهبری نمود. در دورهی او این دولت گسترش فراوانی داشت. در تاریخ به نام دولت بزرگ بلغار شناخته شده و پایتخت آن نیز شهر «فنگور» (Fenegür) یا (Fanagorya) بود. دولت بزرگ بلغار در فاصلهی سالهای 620 تا 670 میلادی اوج قدرت سیاسی و اقتصادی خود را طی مینمود.
دولت بلغار در زمینههای زیادی صاحب ثروت و قدرتی قابل مقایسه و رقابت با دولت بیزانس بود. اینكه بخشی از آثار مرتبط با این دولت در قلمرو بیزانس بوده و از آن محافظت میشود، بیانگر روابط نزدیك این دو دولت میباشد. قدرت دولت بزرگ بلغار همیشه باعث خوف و وحشت دولت بیزانس بوده است.
با تشبّثات سیاسی ویرانگر بیزانس، قفقاز شمالی به تصرف اعراب درآمد، در نتیجه دولت بلغار تضعیف گشت. وقتی در سال 665/م، قوبرات خان، درگذشت قلمرو او بین پسرانش تقسیم شد. آسپاروخ یكی از پسران ضمن پیشروی به سوی رود تونا (Tuna) شهر دوبروجا (Dobruca) در كنار رود «تونا» را با غلبه بر بیزانس تصرف نمود. او مردم ترك و اسلاو آن جا را گرد هم آورد و در سال 679/م توانست دولت« تونا بلغار» را تاسیس نماید. فرمانروایان بلغار این دولت، چندین نسل بعد بتدریج زبان اقوام اسلاو را پذیرفتند، در نتیجه بلغارهای اسلاوه زبان پدید آمدند. (میر فاتح ذكی اوف)
تاسیس سومین دولت بلغار به دست یكی دیگر از پسران قوبرات خان یعنی «قودراق خان» تحقق یافت. قودراق خان پس از مرگ پدر به محل تلاقی رودهای ایتیل (ولگا) و چولمان (كاما) آمد و دولت« ایتیل بلغار» را در اواخر قرن هشتم میلادی در جنوب غربی سرزمین بیارم- در حالی كه مردمان محلی منطقه را هم در بر میگرفت- تاسیس نمود.
این دولت نو بنیاد در قرن دهم میلادی در گسترهی وسیعی به حاكمیت پرداخت. (البته اراضی سرزمین بیارم كه در قسمت بالای رود كاما بود، در بیرون این قلمرو قرار داشت و بعدها با نام پرم (Perm) شناخته شد). برای اینكه بلغارهای این سه دولت را از هم متمایز نمایند، به این صورت طبقهبندی شدهاند: پروتو بلغارها، بلغارهای تونا (اسلاو) و بلغارهای ایتیل (میر فاتح ذكی اوف). پس از تجزیهی دولت بزرگ بلغارها، بلغارهایی كه به منطقهی ایتیل- چولمان وارد شدند، جماعات باقی مانده از هونها، سابارها، اوزها و خزرها را مییابند و این منطقه سریعاً ترك میشود. مهمترین ویژگی برجستهی بلغارها آن بود كه گرفتار ادغام و همسان گردی نشده، بلكه توانستند اقوام دیگر (به ویژه اقوام فین- اوغور (Fin- Ugor) را به سرعت ترك نمایند.
بلغارهایی كه در اطراف و حوالی آزاك (Azak)، دن و كوبان (Kuban) باقی مانده بودند، با خاننشین خزر متحد شدند. دولت ایتیل بلغار به شكل یك تشكیلات سیاسی پر قدرت ایجاد شده بود. این امر را از تداوم سلطهی 5/5 قرنی این دولت- تا استیلای مغولان- بخوبی استنباط مینمائیم. مورخین اراضی اطراف نقطهی تلاقی رودخانهی كاما با رود ایتیل را به عنوان كانون اصلی و اولیهی سرزمین بلغار می شناسند. در اینجا هم شهر بلغار پایتخت، در فاصلهی قرون نهم و دوازدهم میلادی مهمترین مركز تجارت اروپای شرقی بود.
از نوشتههای مورخین بیگانه در مییابیم كه ایتیل بلغارها، تا چه میزان متمدّن و تاجر مسلك بودهاند. آنها آنچنان قدرتی داشتهاند كه میتوانستند با همهی اقوام همسایه و حتی با تمام ملل دور و نزدیك به تجارت بپردازند. به نوشتهی نویسندگان عرب در حالی كه بازرگانان دیگر فقط به شهر بلغار میآمدند، بلغارها به دورترین نقاط شمال میرفتند و با مردم یوگرا (Yugra) واقع در شمال روسیه در سیبری غربی تجارت مینمودند و انواع محصولات كشاورزی را كه در زمینهای حاصلخیز منطقهی ایتیل، چولمان غنی از جنگل تولید میكردند به مردمان دیگر میفروختند و قدرت خود را در عرصهی اقتصادی افزایش میدادند. دامداری، تولید چرم و كرك ترقی بسیاری نموده بود. یكی از نمونههایی كه نشان دهندهی مدنیّت ایشان است را مورخین دوره این گونه روایت نمودهاند: چكمه پوشیدن بلغارها، روسها را بسیار مرعوب ساخته بود و در سال 985/م با این گفته «اینها به ما باج و خراجی نخواهند پرداخت باید دنبال چاروق پوشان باشیم» از جنگ با ایشان صرف نظر نموده بودند. (عبداله بطّال تایماس A.B.Taymas)
اقوام ترك در دورههای مختلف و در سرزمینهای گوناگون، دولتهای مستقل و متفاوتی تاسیس نموده بودند. بنابراین وقتی به تاریخ خود نگاه میكنیم، میتوانیم دولتهای مستقل و گوناگونی را ببینیم. دولتهای ترك به این موضوع كه سران دولتهایشان از تبار خودشان باشد، اهمیت زیادی قائل بودند و این امر را نشانهی استقلال و حاكمیت شمردهاند. این خصوصیت هم از آغاز تاسیس دولت بلغار مورد توجه ایشان بوده است. به ویژه وقتی دولت خزر، به دین كلیمی (موسوی) گرایش پیدا نمود، این امر را به سان زیر پا نهادن و انحراف از اصول تلقی كرد و سال های طولانی با خزرها مبارزه و جنگ نمود. بلغارها آئین موسویت را نپذیرفتند و با اینكه در آن زمان اسلام مقبولیت فراوانی نداشت، در سال 921/م آلماس سیلگی اوغلو (Almas Silgi oglu) فرمانروای بلغار با توسل به مقتدربالله- خلیفهی عباسی- از وی تقاضا نمود، هیئتی را به نزد ایشان اعزام دارد. خلیفه بر اساس این درخواست، هیئتی را گسیل داشت. منشی این هیئت احمدبن فضلان بود. ابن فضلان پس از بازگشت به بغداد رحله (سفرنامه)ای را در خصوص این سیاحت به نگارش درآورد. این كتاب را كه گزارش سفر بود، پرفسور احمدزكی و لیدی توغان، در ایران و در كتابخانهی مشهد (آستان قدس) كشف نمود.
بنوشتهی این كتاب ، هیئت در ماه می سال 922/م
نزد بلغارها رسید. از طرف فرمانروای بلغار و سران دولت طی مراسم بزرگی مورد
استقبال قرار گرفتند. با آمدن این هیئت خان بلغار به دین اسلام مشرف شد و نام خودش
را به «جعفر» و نام پدرش را به «عبدالله» تغییر داده، جعفربنعبدالله خوانده شد.
بدین طریق دولت بلغار متابعت از خلافت عباسی را كه قدرتمندترین دولت زمان بود
پذیرفت و قدرت سیاسی و قلمروش را گسترش داد. حدود این دولت، در شمال به دریای
منجمد شمالی و دوینا (Dvina) در جنوب به دریای خزر و مراتع
و مرغزارهای قفقاز شمالی، در غرب به رود تونا و در شرق به كوههای اورال منتهی میشد.
وضعیت روحی مردمی كه به دین اسلام درآمده بودند نیز دگرگون شد. تعداد زیادی مسجد و مدرسه تاسیس گشت. در نتیجهی تربیت اسلامی متكی بر اصول اسلام- اخلاق اسلامی و پیشرفت اقتصادی و روحی پدید آمد. با تولید و فروش آهن، فولاد، نقره، مس، چرم، استخوان ماموت، محصولات زراعی و مصنوعات دیگر، اقتصاد توانمندی ایجاد شد. برای اولین بار در تاریخ سیستم حمامهای متكی بر حرارت مركزی ساخته شد و شهرها را گرم نمود. دولت بلغار به عنوان متمدنترین دولت اروپای آن زمان، در تاریخ ثبت شده است. البسه و اشیای چرمی ساخته شده توسط بلغارها، نه تنها در مناطق نزدیك كه در مناطق بسیار دور نیز طرفدار و طالب فراوان داشت. چون بهترین و مرغوبترین چرم و كرك متعلق به بلغارها بود، در آسیای میانه، مركزی و آناتولی، از آن به عنوان «بلغاری» نام بردهاند.
دولت بلغار به عنوان پل تجارتی رابط آسیا و اروپا خدمت نموده است و یكی از قدرتمندترین دولتهای آوراسیا بحساب میآمده است. اهالی اسكاندیناوی به آن دولت طبق نام قدیم سرزمین بیارم (Biarmland) میگفتند و از اینكه تجارت با ایشان راحت و سهل است نوشتهاند. در آن دوره ثروت دولت بلغار باعث غبطهی دیگران بوده است.
در اوایل قرن سیزدهم میلادی، قشون چنگیزخان كشورهای زیادی را تحت سلطهی خویش درآورد. نیروهای نظامی همهی كشورهای پیش رویشان در چین، آسیای میانه، ایران و قفقاز (نیروهای چین، روس و قبچاقها) را مغلوب ساختند و در سال 1223/م با بلغارها رو در رو قرار گرفتند. در این جنگ نیروی قدرتمند بلغاری پیروز شد و نیروهای چنگیزی در مقابل كوه های جیگولی (Jiguli) تار و مار گردید. با این پیروزی هم سرزمین بلغار و هم ملل دیگر منطقه (روسیه و اروپا) سیزده سال دیرتر سیطرهی مغولان را پذیرفتند.
در سال 1236/م باتوخان، نوهی چنگیزخان، قشون پرشماری فراهم آورد و بار دیگر به قلمروی بلغار یورش برد. در این تهاجم بلغارها مغلوب شدند. مغولان مردم را به قتل آوردند، شهرها و روستاها را تخریب نموده، به شعلههای آتش سپردند. به ویژه مساجد، حمامها و كاخها را معروض آتش نابودگر قرار دادند. جلال و شكوه شهر 000/50 نفره را تماماً با خاك یكسان نمودند. دولت بلغار از این تهاجمات، ضربهای سهمگین خورد. آثار تاریخی دیگر نیز سوختند. در سالهای دههی 1240/م دولت آلتین اوردا، در منطقه شكل گرفت. این دولت كه شامل: كریمه، قفقاز، ایتیل- اورال، قزاقستان، ازبكستان و روسیه بود، توسط حكام مغول تبار اداره میشد. علت تضعیف و فروپاشی دولت بلغار تهاجمات مغول بود. با این وجود بلغارهایی كه از تیغه ی شمشیر جان بدر برده بودند، تلاش كردند شهر قدیمی بلغار را دوباره بازسازی نمایند. اما یك باردیگرنیز در سال 1361/م فولاد تیمور- فرمانروای آلتین اوردا- شهررا بشكلی سنگینتر تخریب نمود. در مورد دولت آلتین اوردا، گفتنی است كه این دولت را میتوان از تمدنهای پیشرفتهی زمان و دوره دانست و تلقّی نمود. در پیشرفت آلتین اوردا، مردمان بومی و محلی نقش تعیین كنندهای داشتهاند. شهرهای بزرگ و تازهای- با تكیه بر دستاوردهای تمدنهای قبلی، كه همچنان تاثیرگذار مانده بودند- ایجاد میشدند. اصول و قواعد صاحبان حرف و اصناف و بازرگانان بسیار ترقی نمود و در تمدن جدید جایی پیدا نمود. در گسترش این تمدن و پایداری و دوام آن، ایشان تلاش نمودند. دولت آلتین اوردا دو قرن دوام آورد. شهر بلغار برای آخرین بار بهنگام لشگركشی تیمور علیه توغتامیش خان در سال 1391/م دیگربار اشغال شد و گرفتار امواج سنگین تخریب گشت. اهالی شهر بزودی با این نیت و قصد كه دست از یكجانشینی بردارند، شهر را ترك نموده، پراكنده میشوند. خانهای مغول تبار چون از مردم بومی بریده بودند و خون تركی در رگ هایشان جاری نبود، نمیخواستند این حقیقت را بپذیرند كه تركان دولتهای بزرگی تاسیس نمودهاند، لذا تنها كاری كه انجام میدادند ،تلاش برای باقی ماندن در قدرت و تداوم موجودیت و سلطنت بود. بدین خاطر بین آنها اختلاف بر سر سلطنت پدید میآمد و آنقدر به جان یكدیگر افتادند كه مجبور شدند كار گردآوری مالیات از روسها را به امیر مسكو واگذار نمایند و با این كار باعث آغاز تحولی شدند كه به برآمدن یك قدرت سیاسی و نظامی جدید در منطقه- یعنی روسیه- منجر گشت. روسها نیز از این زمینهی مساعد، به نیكی بهرهبرداری نمودند.
درگیریهای داخلی چنگیزخانیان باعث فروپاشی دولت آلتین اوردا گردید. در مرحلهی اول «آق اوردا» كه اساس و شالودهی خان نشین در قزاق و ازبك بود جدا شد. بعداً نوقای اوردا و در اواسط قرن 15/م خاننشینهای سیبریه، آستاراخان و كریمه تشكیل شدند. در دورهای كه آلتین اوردا، مقدار زیادی ازقدرت خود را دست داده بود، شاهزادهای به نام «اولوغ محمد» از آلتین اوردا جدا شد و با یك نیروی كوچك به سرزمین بلغار آمد و در سال 1439/م خودش را به فرمانروای خاننشین قازان اعلام نمود (عبدالله بطال تایماس)
تداوم هرج و مرج موجود در داخل آلتین اوردا و منازعات شاهزادگان و خوانین باعث شد تا دولت نتواند به امور جاهای دور دستی چون بلغار- قازان رسیدگی نماید. كشور رهبری نداشت و چون به پریشانی و آشفتگی گرفتار آمده بود، اهالی قازان با مسّرت و خوشحالی فراوان از «اولوغ بیگ» استقبال نمودند. به همان میزان كه قدرت آلتین اوردا كاهش مییافت ، حملات روسها نیز به سرزمین بلغار افزایش پیدا میكرد . اهالی قازان در جنگ اولوغ محمد علیه روسها از او پشتیبانی مینمودند. مورخین روس از ده بار حملهی روسها به قازان در دورهی آلتین اوردا خبر دادهاند.
با اینكه مرزهای خاننشین به روشنی مشخص نشده ،بدیهی است كه قلمرو گستردهای را در اختیار داشته است. در این خاننشین غیر از تركان مسلمان، چوواشها، موردوا (Mordva)، ماریها و وتیاكها (Votiak)ی منسوب به فنلاندیان و غیره میزیسته اند.
شیوهی زندگانی مردم خان نشین قازان به همان شكلی كه در دورهی بلغارمرسوم بود ،تداوم یافت. تجارت كه در دورهی آلتین اوردا، دچار سیر قهقرایی شده بود، در زمان خاننشین قازان احیاء شد. شهر قازان، مركزی برای انتقال و داد و ستد كالاهای آسیایی و اروپایی گشت. در بهار نمایشگاهی در شهر برپا میشد. فراوانی حیوانات وحشی در جنگلهای وسیع كشور، منبع ثروت زیادی برای آن بود. وجود جنگل فراوان، باعث ترقی زنبورداری و تولید الوار گردید. تخصّص در زمینهی فلزكاری و ساختار وسیع صنایع دستی- كه ریشه در تاریخ داشت- به رشد و ترقی بسیار در صنایعی چون چرم سازی، سفالگری، آجرپزی، مسگری، زرگری، آهن و فولاد منجر گردید. قازانیها به شكار و ماهیگیری نیز میپرداختند و كمك زیادی به توسعه اقتصادی مینمودند.
خاننشین قازان با ثروت و سطح بالای تمدنش، علاقهی جوامع دیگر را آنچنان به خویشتن جلب نمود كه هبرتشتاین (Hebertstein)- سیاح قرن 16/م اینگونه نوشته است. قازانیها نسبت به دیگر هم تباران خویش بسیار متمدنترند. زیرا ایشان زمینهایشان را شخم میزنند و میكارند، در خانه زندگی میكنند و به انواع معاملات میپردازند. شاهزادهی مسكوی، آ. كوربسكی (A.Kurbskiy) كه بعداً در واقعهی فتح قازان مشاركت نمود، در توصیف مناطق شمالی سرزمین قازان مینویسد: در آنجا همانگونه كه كشتزارها بسیار وسیع هستند، محصول فراوانی نیز بدست میآید. سهم مالكانهی میرزاها (امیرزادهها) و اشراف، به حد حیرتآوری زیاد است. به روستاهای فراوانی بر میخوریم. گلههای حیواناتشان بیشمارند.
در طی تاریخ این ثروت خاننشین قازان توجه روسها را به خود جلب مینمود. روسها میخواستند به هر بهانهای كه شده، این تمدن را پایمال نمایند و در حسرت از بین بردن بازرگانان، هنرمندان و قوم فوقالعاده كوشای تاتار، میسوختند. بدین سبب مداوماً به خاننشین قازان حمله میآوردند. در نتیجهی جنگهای پایان ناپذیری كه با مسكو صورت گرفت، دولت قازان گرفتار ضعف و فتور شد. در روند فروپاشی، عدم توافق امیرزادگان و اختلاف فكری و عناد و دشمنی گروههای سیاسی، دستهی طرفداران روسیه- كه با تكاپوهای آن كشور پدید آمده بودند- وظیفهی خیانت بار و همراهی خود را به شكل تام و تمام اجرا نمودند.
با فروپاشی داخلی دولت قازان،بر شدت گستاخیهای روسها نیز افزوده شد. برای تصرف پایتخت خاننشین قازان حملات بیوقفه ای صورت میگیرد. در فاصلهی سالهای 1547 تا 1550/م ایوان مخوف تزار روسیه به هجومهای مداوم خویش علیه قازان دست زد، اما نتوانست قازان را فرا چنگ آورد. او در سال 1551/م بر روی تپهای مرتفع كه در 40-30 كیلومتری غرب ملتقای رودهای زویه (Zuye) (Sriyaga) و ایتیل (ولگا) قرار داشت، قلعهای بنا نمود. هنوز ساخت این قلعه به پایان نرسیده بود كه مسكو به اهالی قازان، این اولتیماتوم (ضربالاجل) سه مادهای را ارسال نمود:
1- پذیرش حاكمیت مسكو بر منطقهی تاو یاغی (Tav Yagi) كه در ساحل راست رود ایتیل واقع است.
2- تسلیم نمودن سویوم بیكه خان (Suyum bike han) - مادر اوتومیش خان خردسال- كه به نیابت از پسرش امور دولت را میچرخاند- به مسكو.
3- آزاد نمودن همهی اسرای روس كه در قازان اسیرند.
همهی این درخواستها از طرف اشراف قازان پذیرفته میشود. سویوم بیكه و پسرش در 11 اوگوست 1552/م به مسكو تحویل و تسلیم میگردند. (عبدالله بطال تایماس)
سویوم بیكه- دختر یوسف میرزا، خان نوقای- در ماه اوگوست سال 1533 عروس خاندان خان قازان شد. او در اوگوست سال 1551 به عنوان گروگان تسلیم روسها گشت. دختر خان امیرنشین نوقای- كه به سبب وجاهت و خردمندی شهرت یافته بود، در سال 1533 با جانقالی (Cangali)- كه در سال 1532 بر تخت امارت قازان جلوس كرده بود- ازدواج كرد. هر چند جانقالی به ظاهر خان قازان بود، در واقع نتوانست و موفق نشد، دولت مستقلی ایجاد نماید. او بر اساس رهنمودهای واسیلی شاهزاده روسی به ادارهی امور میپرداخت. (جانقالی خود از اعضای خاندان خاننشین قاسم، از همسایگان خاننشین قازان بود) دولت دست نشاندهی جانقالی، سه سال بر قازان حكم راند. در سال 1535 حركت استقلال طلبانهای در شهر قازان صورت گرفت. او از تخت بزیر كشیده شد و اعدام گشت. پس از كشته شدن جانقالی، صفا گرای- كه قبلاً نیز فرمانروای خاننشین قازان بود- از كریمه فرا خوانده شد. از این تاریخ به بعد، صفا گرای برای دومین بار فرمانروایی خاننشین قازان را بر عهده گرفت. صفای گرای چهار همسر داشت، پس از مرگ یكی از همسرانش با سویوم بیكه ازدواج نمود. اما چون سویوم بیكه میخواست یگانه همسر او باشد، خواستار طلاق داده شدن همسران دیگر وی گردید. یكی از این همسران، دختر خان سیبریه و دیگری دختر خان آستارا خان بود. در نتیجه صفا گرای گرفتار شرایط دشواری گردید. ضمن اینكه این امر به عنوان یك اشتباه تاریخی سویوم بیكه ثبت شده است.
صفای گرای خان به كشور، ملت و حاكمیت آن بینهایت علاقه داشت. بدین خاطر سال های طولانی اجازهی نفوذ روسها را نمیداد. این امر روسها را بسیار نگران نمود. در تاریخ 1546/م- این خان افسانهای به علت ناشناختهای درگذشت. سویوم بیكه بیوه شد و پسرش- اوتومیش گرای متولد1547 -یتیم گشت. مقام خانی به اوتومیش گرای پسر صفا گرای واگذار میشود. به خاطر سن كم، فرمانروایی در اختیار مادرش قرار میگیرد. سوسوم بیكه كه صفاگرای را بسیار دوست میداشت و 14 سال با او زیسته بود، در حكومت از همان شیوهی مرسوم دورهی شوهر پیروی مینمود. او سعی نمود دولت را مستقل و با حفظ حاكمیت اداره نماید. این وضع باعث عدم رضایت روسیه- كه مقدمات لازم برای اشغال قازان را فراهم آورده بود- گردید. ایوان چهارم تزار روسیه، ضمن توجه و عنایت به كشمكشهای داخلی قازان، اولتیماتوم سه مادهای فوقالذكر را صادر نمود و قازان، سویوم بیكه و اوتومیش گرای را در اختیار گرفت. تزار روسیه قولی را كه در خصوص عدم تعرض داده بود زیر پا گذاشت. او شهر قازان و پیرامون آن به مسافت 50 كیلومتر را به شاهزادگان و مالكان واگذار نمود. مردمانی را كه بر آن زمینها میزیستند طی خونینترین قتل عامهای تاریخی از دم تیغ گذراند.
بر ولگا خون جاری میشود، ولگا رنگ خون به خود میگیرد. آنها كه جان سالم بدر بردند، از سرزمین آبا و اجدادی خویش فرار نمودند. ایوان مخوف میخواهد مردم را به زور به پذیرش آئین مسیحیت وادارد. می خواهدیكی از بزرگترین نمونههای ادغام و یكسان سازی را بكار بسته، مردم را «روس» نماید. عناوین میرزایی (شاهزادگی) آنهایی كه دست به مقاومت زدند، لغو و همهی مایملكشان مصادره گردید. تمام موسسات اسلامی تخریب شد. علمای اسلامی (روحانیون) به قتل رسیدند. مردم به بردگی درآمدند. آنهایی كه نمی خواستند مسیحیت را بپذیرند، به سیبری، آستاراخان، قفقاز، كریمه و آسیای میانه میگریزند. در آن زمان تاتارهایی كه به جنگلها پناه برده بودند، هنگام ملاقات با یكدیگر میگفتند: هامان اسن میسیز: آیا سالم هستید؟ این جمله امروزه به صورت اسن میسیز و در معنای سلام كاربرد دارد.
پس از اینكه خاننشین قازان منقرض شد، دیگر نه پی جویی تاریخ قازان و نه بستن شمشیر و خنجر مجاز نبود. كاردهای آشپزخانه را با زنجیری به سكو (كابینت) میبستند. به كمر بستن خنجر- حتی برای سر بریدن حیوانات نیز ممنوع شد. (موساغیت حبیب اولین) سویوم بیكه كه هجده سال از زندگیش را در قازان گذرانده بود، پس از فروپاشی خان نشین قازان، به شاه غالی (Şahgalı) فرمانروای خاننشین قاسم- كه فردی خائن و همدست روسها بود- ترویج گردید. در مورد روزهای واپسین عمر و محل دفن او اطلاعی نداریم. پسرش اوتومیش گرای بدست روسیان غسل تعمید شد و الكساندر نام گرفت. او در 18 سالگی درگذشت. علت مرگش معلوم نیست. قبر او در باغچهی كلیسای آرخانگلسك كرملین مسكو و در كنار مقبرههای تزار روسیه است. (راویل فخرالدین اوف)
بعد از خاننشین قازان كه در 2 اكتبر سال 1552 استقلالش را از دست داد، به ترتیب خاننشین آستارا خان در سال 1556، خاننشین سیبری در سال 1582 و خاننشین كریمه در سال 1783 استقلال خویش را از دست دادند و به صورت مستعمرهی روس درآمدند. این ملتها امروزه تا مرز نابودی پیش رفتهاند، چون از یكدیگر حمایت و پشتیبانی ننمودند.
تاتارهای كنارههای رود ایتیل تا زمانی كه كاترین (مادر بزرگ تزارEbi Patşa) به قدرت رسید- اسلام خود را مخفیانه حفظ و حراست می نمودند. در سال 1788، كاترین تزارین روسیه برای گشودن یك نهاد دینی، به شهر اوفا وارد شد. در همین اثنا اجازهی ساخت یك مسجد را صادر نمود. بدین صورت او مقدمات لازم را برای بدست آوردن حاكمیت سیاسی در منطقهی ایتیل- اورال فراهم نمود. البته مدیریت نهاد اسلامی مفتی گری اوفا را به یكی از مسلمانان منطقه واگذار ننمود. مفتی نه بر اساس نظرخواهی و رضایت مردم، كه مستقیماً از طرف حكومت تزاری تعیین و نصب میشود.
در سال 1804 دانشگاه قازان گشایش مییابد. این دانشگاه به عنوان دومین دانشگاه بزرگ روسیه شناخته شده است. دانشگاه در ابتدا متشكل از دانشكدههای پزشكی، حقوق و زبانشناسی بود. اما و البته امكان تحصیل و آموزش مسلمانان در این دانشگاه موجود نبود. به نوشتهی مورخ معروف باشغورت- احمدذكی ولیدی توغان- در ورودی باغچهی این دانشگاه تابلویی با این مضمون آویخته بودند: «ورود سگها و تاتارها ممنوع».
كشور تاتار كه تا انقلاب بلشویكی 1917 ولایت (استان) گوبرنیا (Guberniya) نامیده میشد، طبق قانونی كه به امضای ولادیمیر لنین رسیده بود، از سال 1920 جمهوری شوروی سوسیالیستی خود مختار نام گرفت. بلشویكها برای اینكه قدرت و حاكمیت را فرا چنگ آورند، وعده دادند كه ملیتهایی كه در روسیه تزاری زندگی میكنند، حق برابری و مساوات و حق تعیین سرنوشت خویش را بدست خواهد آورد. نتیجهی این تبلیغ و وعده آن بود كه نه تنها روسها كه دیگر ملتها نیز در كنار بلشویكها قرار گرفتند. بلشویكها با كمك و حمایت آنها در اكتبر سال 1917 قدرت را قبضه نمودند. در ماه نوامبر همان سال، اعلامیهی حقوق ملیتهای روسیه را پذیرفتند. در این مرحله شاهد قانونی شدن وعدههای داده شده بلشویكها هستیم. اما از حق تعیین سرنوشت فقط فنلاندیها و لهستانیها بهره بردند. برای ملیتهای دیگر این حق تعیین سرنوشت به رسمیت شناخته نشد. بلشویكها برابری و حق تعیین سرنوشت را به باد نسیان سپردند و در ماه ژانویه 1918 بدون اینكه نظر و رای ملیتهای روسیه را بخواهند و بپرسند، دولت امپریالیست فدراسیون روسیه را بنا نهادند. قزاقها، ازبكها، قرقیزها، تركمنها و تاجیكها، جمهوریهای خود مختار این فدراسیون بودند. در سال 1922 این ساختار باز هم بزرگتر شد و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پا به عرصه نهاد و بر اساس ملیت، جمهوریهای مستقل و خود مختار شكل گرفتند. اما حكومت شوروی ساختهی بلشویكها نه تنها اعلامیهی پر طمطراق پیشین را فراموش نمود، بلكه آذربایجان و گرجستان را كه مدتی قبل از روسیه جدا شده بودند، با اعمال زور و قدرت به فدراسیون روسیه وارد نمودند. حتی جمهوریهای دموكراتیك بالتیك- كه مدت بیست سال و به صورتی مستقل و خارج از روسیه زیسته بودند، اشغال نموده آنها را نیز شورایی ساختند. (عبدالله بطال تایماس)
در سالهای 1930 جریان درجهبندی كیفی ملیتها آغاز میشود. ملت درجهی اول: روسها، ملت درجه دوم: جمهوریهای مستقل شوروی سوسیالیستی، ملت درجهی سوم: جمهوریهای خود مختار (تاتارستان در این طبقه قرار داشت)، بعداً سرزمینها و مناطق خود مختار و در درجهی پنجم: گروههایی كه به آنها حق خودمختاری داده نشده بودند (گروههای اقلیت) تاتارها با این فكر كه انقلاب به نفع اقلیتها خواهد بود به بلشویكها اعتماد نمودند. در طی انقلاب گروههای طرفدار بلشویكها را بوجود آوردند. این گروه ها در منطقهی ایتیل- اورال به فعالیت پرداختند. بلشویكها منافقانه تظاهر می كردند كه از تشكیل كنفرانس روشنفكران در ایتیل- اورال به گرمی استقبال مینمایند. بعدها به جای كنفرانس موضوع تشكیل جمهوریهای ملی مطرح گردید. اگر چه بنظر میرسید كه فكر تشكیل جمهوری تاتار- باشغورت توسط تاتارها و باشغورت ها- از حمایت لنین و استالین نیز برخوردار شود، بعدها وقتی كه واحدهای نظامی تاتار- باشغورت برای جنگ به سمت آسیای میانه اعزام شدند، به این بهانه كه بلشویكهای روسیه قازان و حوالی نزدیك آن ،توسط چكهای سفید محاصره شده است، جمهوری خودمختار باشغورت را ایجاد نمودند. بدینگونه در سال 1920 در بخش بسیار كوچكی ازقلمروی تاتار سابق، جمهوری خودمختار تاتارستان تشكیل میگردد.
برای اینكه جلوی اعتراض تاتارها و باشغورتها را بگیرند ، تا در آینده خواستار تشكیل یك جمهوری مستقل نشوند و برای اینكه از جهت مرزهای سیاسی تسهیلاتی فراهم نشود، مرزهای مشترك باشغورستان و قزاقستان را نیز بر هم زدند و در منطقهای كه محل زندگانی مردمان تاتار بود، منطقهای مسكونی به نام «سرزمین اورنبورگ» تشكیل دادند.
تاتارها چندین بار خواستار موقعیّت «جمهوری مستقل» شدند و به كمیتهی مركزی كمونیست مراجعه نمودند، اما جوابی كه شنیدند این بود : تاتارستان با كشورهای بیگانه مرز مشترك ندارد، اگر به شما این اجازه داده شود، دیگران نیز این تقاضا را مطرح خواهند نمود.
در دورهی جمهوری خودمختار، استقلال تاتارها تا حدود امحای كامل و نابودی پیش رفت و حقوق اساسی تاتارها، ارزشهای ملی، زبان مادری ایشان در معرض فراموشی قرار گرفت. تاتارستان فقط 6/1% اقتصاد خود را صاحب بود. 4/98% درآمد ملت به بودجهی اتحاد جماهیر و وزارتخانههای روسیه اختصاص مییافت.
در جمهوری تاتارستان كه 838/67 كیلومتر مربع وسعت دارد، ملیتهای تاتار، روس، چوواش، ماری و اودمورت، زندگی میكنند. در سرشماری كه سال 1993 صورت گرفته، 52% جمعیت تاتار تبار بودند، در تاتارستان 43 مركز اداری، 19 شهر، 22 قصبه، و 3163 روستا وجود دارد. نسبت شهرنشینان 70% است. پایتخت تاتارستان چهارمیلیونی، قازان است كه 1/300/000 نفر جمعیت دارد. دومین شهر بزرگ آن چاللی است با 600/000 نفر جمعیت، توبن كاما با 250/000 نفر جمعیت، المت (Elmet) با 120/000 جمعیت. فاصلهی شمال تا جنوب تاتارستان 290 كیلومتر و مسافت بین غرب تا شرق 460 كیلومتر است. تاتارستان با جمهوریهای باشغورستان، چوواشیه، ماریال، و اودمورت و مناطق سامارا، اولیا نوسك و اورنبورگ همسایه است.
در سال 1985 نقطهی عطف مهمی در تاریخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. میخائیل گورباچف كه به دبیر كلی حزب كمونیست شوروی برگزیده شده بود، در پلنوم كمیتهی مركزی حزب كمونیست، پیشنهادهای اصلاحی خودرا بیان نمود. در ماه فوریه كنگرهی حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی، برنامههای پرستورایكا وگلاسنوست را پذیرفت. در نتیجه اتحاد شوروی شاهد اصلاحات همه جانبهای گشت.