حاشیه علی كتاب الفاء سنگلاخ
+0 به یه ن
بعد از نشرِ " كتاب الفاء سنگلاخ"، حین تورّق فرهنگ مزبور متوجه شدم كه علاوه بر "فیقور" یك ghost word دیگر هم از ضبط اشتباه "قنقوز" ناشی شده است. میرزا مهدی خان با آنكه "قونغوز" را "جانوریست سیاه كه آن را به عربی جُعَل و خنفساء و به فارسی گوگردانك گویند"(ص 219)، معنی كرده اما در موضعی دیگر "تنگوزلان قورتی" و " تونگوزلان بوجكی" را هم، اینگونه تعریف كرده است: "به تركی رومی جعل باشد كه آن را به عربی خنفا[صحیح: خُنفساء] نامند"(ص123).
تردیدی نیست كه تنگوزلان محرّف و تصحیف قنگوزلان مذكور در پُست مزبور است. قنقوز علاوه بر متون اویغوری و قراخانی(مكرراً در قوتادغو بیلیگ) در دیوان لغات الترك محمود الكاشغری هم آمده. در متون تركی ماقبل اسلام، قنقوز عمدتاً معنای "حشره و جانوران كوچك " دارد و در تعابیری نظیر قنقوز-قورت(= قورت-قوش) به كرات آمده است. در بیشتر زبانهای تركی معاصر، همین كلمه در معنای جُعَل (coleoptera/beetle) است، حشره یی كه به ساختن گلوله از قاذورات حیوانات شهرت دارد. در آناتولی تعبیر اوسورغان بؤجه یی(osurgan böceği) معادل دیگر اسم این حشره است.
نكتة فوق نشان میدهد كه هشدارهای محققان مجربی نظیر جرارد كلاوزن (در مقدمه بر چاپش از سنگلاخ) و حسن ارن (در مقالة "چاغاتای لغت لری حاققیندا نوتلار" در "آنكارا اونیورسیته سی دیل، تاریخ، جغرافیا فاكولته سی درگیسی، جیلد: 18، سایی:1.2، 163-145صص) تا چه مایه بحق و شایستة توجه بوده. فرهنگهای چاغاتایی تعداد قابل توجهی ghost wordو اغلاط دارند كه بر اثر كپی برداری و استنساخ از نُسخ مغلوط و معیوب به وجود آمده و باعث اشتباه محققان میشوند. برای مثال با آنكه كلاوزن به فراست متوجه تصحیف بودن فیقور شده بود، اما به این نكته توجه نكرده كه هم تنگوزلان و هم فیقور، تصحیف و تحریق قونغوز بوده و علی القاعده هر دو باید ghost word شمرده شوند، یعنی الفاظی كه در اثر تحریف و تصحیف به وجود آمده اند و فقط در لغتنامه ها وجود دارند و در متون مكتوب و لسان شفاهی شاهدی ندارند. تا فراموش نكرده ام بنویسم كه مرحوم حسن ارن علیرغم عدم اظهار نظر قطعی دربارة كلمة فِكَر(fiker) مذكور كتاب الفاء، حدس میزند كه این كلمه از تحریف انكلیك(eŋlik)(اَنلیك در تركی جدید) به وجود آمده باشد. زیرا كلماتی با اشكال الغت، انغت، انقت، انكغت با همین معنی در معاجم چاغاتایی دیده می شود كه در زبان شفاهی هیچ یك از اقوام ترك ضبط نشده اند.
كتاب الفاء سنگلاخ II
+0 به یه ن
2. فیقور: "جُعل باشد كه آن را به فارسی گوگردانك و به عربی خنفسا گویند". مسلماً تصحیف است. صحیح باید قنقوز(qoŋuz) باشد كه با املای قنگوز هم دیده میشود. قسمتی از تحریفات را می توان به "كاتبان بدتحریر" نسبت داد، اما آوردن كلمه در حرف فاء از عالمی چون میرزا مهدی خان غیرمنتظره است. به این معنا قنگوزغان(qoŋuzġan) هم در چاغاتایی وجود دارد.
3. فر(fır): "صداییست كه در وقت پریدن از بال طیور به هم رسد". اسم صوت و تقلیدی از صدای بال است. امروزه اغلب پیر(pır) گفته میشود و فعل پیریلداماق(pırıldamaq) و پیرلاماق(pırlamaq) هم شایع است.
4. فرفرك(firfirik): "چوب كوچك مدوری است كه به شكل چرخ تراشیده، اطفال سر آن را زمین گذاشته و به سر انگشت او را حركت دهند تا به چرخ درآید". فرفر(fır/fir) هم این معنا را دارد و با فرفرة فارسی قابل قیاس است. اگر از یكدیگر اخذ نشده باشند، هر دو از صدایی كه تولید می كنند، تقلید و اقتباس شده اند. در تركی افعال فیرلاماق، فیرلانماق و فیرلاتماق هم در معانی "تاب خوردن، چرخ زدن، پرتاب كردن و شدن" وجود دارند. در تركی آذربایجان برای فرفرة چوبی، در بعضی لهجات میزیریق(mızırıq) و در بعضی دیگر جوز(coz) را شنیده ام. در آناتولی و احتمالاً بعضی نواحی آذربایجان توپاج(topaç)هم وجود دارد كه مصغّر توپ(top) است.
5. فرّست(ferrest): "صدایی كه از دماغ اسب و پراندن سنگ و امثال آن درآید". فرم كلمه به فارسی شباهت بیشتری دارد و در فرهنگهای تركی یافت نشد. ـرّست پسوند صداهای تقلیدی در فارسی و بالاخص لهجات خراسانی است.
6. فسقیه(fısqiye): "اتراك روم فواره را گویند". در متون عثمانی فیسقیریق(fısqırıq) بدین معنی موجود است كه مشخصاً از فعل فیسقیرماق(fısqırmaq) مشتق شده. فعل مزبور هم با پسوند –qIr-/-qUr- از صدای فیس/فیش (fış/fıs) كه تقلیدی از صدای فوران آب است، اخذ شده است. تبدیل فیسقیریق به فسقیه احتمالاً تحت تاثیر كلمات عربی مآبی مثل شمسیه(=چتر) بوده است. در عربی معاصر، فسقیه دخیل از تركی است.
7. فسلدو(fısıldu): "به تركی رومی آهسته به گوش سخن گفتن". اسم از فعل فیسیلداماق(fısıldamaq) به معنای نجوا كردن و درِ گوش گفتن، است. خود فعل هم با پسوند –XldA- از صدای طبیعی فیس-فیس مشتق شده و فرم امروزی كلمه فیسیلتی(fısıltı) است.
8. فیسقیرماق(fısqırmaq): "صدا برآوردن از منخر بینی ...و آن را رومیه فینقرماق گویند". امروز فیشقیرماق به معنی فوران كردن است و واریانتی از فیسقیرماق محسوب میشود. اما معنای دو كلمه جابجا شده. اتیمولوژی در مادة 12 بیان شد.
9. فشك(fişek): "به تركی رومی موشك بود كه در عروسی ها و آتش بازی ها، آتش دهند كه به هوا بلند شود". واضح است كه منظور فشفشه است. این كلمه هم تقلیدی از صدای فیش(fış/fiş) است. اما اشتقاق بعدی با پسوند –XK احتیاج به توضیح دارد. در فارسی معاصر فشنگ با معنای جدیدی از همین كلمه اخذ شده.
10. فكر(fiker): "بر وزن جگر، به تركی رومی گلگونه و غازه باشد كه زنان بر رو مالند". با اینكه لفظ مزبور در عموم معاجم چاغاتایی مضبوط است در منابع تركی عثمانی زیر دست نیافتم. به نظر میرسد كه مانند فیقور مذكور در بالا در اصل ghost word باشد.
11. فینقیرماق(fıŋırmaq): "به تركی رومی صدا برآوردن از منخر بینی باشد". در تركی آذربایجان، فینخیرماق(fınxırmaq) "بیرون دادن هوا از منخرین با هدف پاك كردن بینی" است. اشتقاق آن واضح است؛ فین(fın/fin)-كه در فارسی هم به صورت "فین كردن" وجود دارد-به اضافة پسوند فعل ساز –qIr-/-qUr- از اصوات. در همین كتاب الفاء فیشقیرماق و فیسقیرماق هم با همین الگو ایجاد شده است.
كتاب الفاء سنگلاخ I
+0 به یه ننویسنده :محمد اردم
سنگلاخ میرزا مهدی خان منشی استرآبادی، بی هیچ تردیدی یكی از موثق ترین و معتبرترین معاجم تركی چاغاتایی/ چغتای و بلكه معتبرترین آنهاست. اولین بار مرحوم جرارد كلاوزن جاپی فاكسیمیله به انضمام فهارس مختلف از آن عرضه كرد[i]. بعدها آقای روشن خیاوی، چاپی غیرانتقادی و مملو از اغلاط در ضبط تلفظ كلمات، منتشر كرد(نشر مركز، 1376؟). ظاهراً دكتر حسین محمدزاده صدیق(دوزگون) هم چاپی جدید و انتقادی از آن نشر داده كه بدان دسترسی نداشتم[ii]. باری آنچه در اینجا خواهم آورد بررسی و تحلیل اتیمولوژیك كتاب الفاء (كلماتی كه با حرف آغاز میشوند) از چاپ روشن خیاوی است كه شامل هفده كلمه است و عین همین كلمات در "خلاصة عباسی" كه تلخیص حكیم محمد خویی از سنگلاخ است، با اختلاف در طول و تفصیل آمده است[iii].
میدانیم كه در تركی قدیم صدای فاء/f وجود نداشت و در بعضی از زبانهای تركی معاصر (مثل تركمنی)هم وضع از همین قرار است و صدای فاء دركلمات دخیله هم به پ/p مبدل میشود. البته در معدودی از كلمات تركی، صداهای پ و واو/v به فاء تبدیل شده كه باید آنها فرم ثانوی تلقی كرد(نظیر اؤفكه<اؤپكه/اؤوكه یا فنیكمك< اَوه نیكمك). هفده كلمة موجود در كتاب الفاء یا لغات دخیل اند یا اسم صوت(onomatopoeic) و تقلید از اصوات طبیعی.
1. فرجی(fereci): "چادری كه زنان بر خود پوشند"(ص193). در این معنی بین فرّاجه/فراجه و فرجی خلط شده است. به زعم تیتسه (ص48) فراجه دخیل از foresia یونانی است.[iv] به نظر میرسد كه لفظ یونانی خود با فرجی مشتبه و مختلط شده است. فرجی در فارسی معادل خرقه و لباش دراویش بوده و در متون متصوفه و من جمله در احوالات شیخ صفی الدین اردبیلی از فرجی بخشیدن او مكرراً یاد شده است. دهخدا فرجی را معادلِ بغلطاق میداند. فرجیك به عنوان بالاپوش چوپانان در آناتولی باید با اتیمولوژی عامیانه، از فرجی مشتق شده باشد.(ـجی انتهایی علامت تصغیر ـجیك تصور شده است). گرچه تیتسه ـیك انتهایی را پسوند تصغیر كُردی می پندارد.
2. فرفر(fırfır): "به معنی روان و سلیس و زود-زود در مقام تقریر و تحریر استعمال شود". طبعاً اسم صوت است و در آناتولی و آذربایجان هنوز هم استعمال دارد. این معنی برای لفظ مزبور در برهان قاطع هم نقل شده. در فارسی معاصر تعبیر فِرت-و-فِرت هم بدین معناست با نوآنس عامیانه.
3. فره(fere): "بچة كبك و تیهو و امثال آن را گویند". فره را دهخدا در لغت نامه هم آورده و احتمالاً از زبان محلی قزوین نقل كرده است. فره در حیدربابایا سلام شهریار هم آمده:"كهلیك اوخور دالیندا وار فره سی" دخیل از فَرُخ/فرخۀ عربی است. فرخ در معنی جوجه در متون كلاسیك فارسی وجود دارد اما فرم فره ظاهراً دخیل از عربی شفاهی و احتمالاً ماخوذ از عربی شامات است و از آناتولی به آذربایجان و سایر نقاط سرایت كرده است.
4. فریسه. برای كلمه سه معنی ذكر شده:1. نخ كبود 2. كلاغ سبز 3. "به تركی رومی یك نوع سبزیست كه آن را به فارسی كندنا(=گندنا) و به عربی به معنی صید شكسته بُوَد". دو معنای اول را نمی دانم آیا ممكن است محرف كلمة دیگر باشند؟ سومی بی تردید پیراسا(pırasa) و دخیل از یونانی است كه در "تحفة حسام دا دوزلتمه لر" از آن و متردافاتش بحث كرده ام. به نظر میرسد ذكر پیراسا در حرف فاء قابل مناقشه باشد.
5. فریك(ferik): "جوجة مرغ بود". از ثلاثی مجرّد عربی"فرك" به معنای "ساییدن و خرد كردن" مشتق شده و "غلّة ساییده شده و جوجه" معنی میدهد. نسبت بین دو معنی "كوچك و ریز بودن" است. در آذربایجان (اگر اشتباه نكنم) به مرغِ ماده یی كه هنوز تخم نگذاشته و آناج نشده اطلاق میشود و البته در زبان عامیانه و آرگو معنای دختر نوجوان و سایر معانی ضمنی آن را هم دارد.
[i] Sanglax: A Persian Guide to the Turkish Language, by Muhammad Mahdi Xan, Facsimile text with an introduction and indices by Sir Gerard Clauson, London: E.L.W. Gibb Memorial, 1960.
[ii] مشخصات چاپ در قسمت منابع چاپ ایشان از "خلاصة عباسی"(ص425)از این قرار است:
میرزا مهدی خان استرآبادی، سنگلاخ، مقدمه، تصحیح و تحشیه : حسین محمدزاده صدیق، تبریز: یاران، 1388.
[iii] فرهنگ تركی به فارسی سنگلاخ(خلاصه ی عباسی)، تلخیص حكیم محمد خویی از سنگلاخ اثر میرزا مهدی خان استرآبادی، مقدمه، تصحیح و تحشیه : حسین محمدزاده صدیق، تبریز: یاران، 1388.صص 250-249. همانطور كه ملاحظه میشود عنوان كتاب قدری گنگ و گمراه كننده است.
[iv]Andeas Tietze, Tarihi ve etimoloji Türkiye Türkçesi Sözlüğü,Istanbul-Wien: Simurg. 2002. Cilt2. S.48.
كتاب آدینگ نه مه دی؟
+0 به یه نمنبع :زبان وادبیات تركان خراسان
كتاب « آدینگ نأمه؟ » ( نام توچیست؟ ) به قلم توسط "سلطانشاه آتانیاز" از نویسندگان برجسته تركمنستان به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این كتاب به بررسی منشاء و مفهوم نام های تركمنی پرداخته و اطلاعات جالب و بكری از فلسفه نام گذاری در اختیار خواننده قرارمی دهد. مؤلف كتاب در مواقع لزوم با اشاره به سنت نامگذاری در بین ملل مختلف، اشتراكات آنها را نیز مدنظر قرار می دهد. این كتابچه زبیا و خواندنی توسط محقق و نویسنده ارجمند قربان صحت (كاكا) بدخشان با نثری بسیار شیرین به زبان فارسی ترجمه شده است.
مدخل :
تصور شخصِ بدون اسم دشوار است. هر كس نامی برای خود دارد و در خانواده، اجتماع و جامعه با همان نام شناخته می شود.
نام شما چست ؟ به این سئوال هر یك از شما جوابی متفاوت خواهید داد. دختران اگر بگویند: گؤزل، آقجاگول، آینا، آلتئن، باهار گول، گؤوهر، گولألك، جرن، مارال، نأزیك، نابات، طاووس، شكر. پسران در جواب سئوال بالا احتمالا خواهند گفت: مرگن، سردار، آرسلان، مئرات، آمان، اسن، كؤمك، بگنچ، آق مئرات، قادام، دؤوران. آیا به معنی نام هایی از این نوع توجه كرده اید؟ بیشتر آنها قابل فهم هستند و می توان حدس زد كه پدران و مادران با چه آرزویی برای فرزند خود چنین نام هایی را برگزیده اند. اما چنانچه در جواب سئوال بالا بگویند : زؤهره، جمیله، ماهئم و یا غوتلی، حایدار، عاظئم. آیا شما باز هم به سادگی به معانی این نامها پی خواهید برد؟ مسلما نه، برای اینكه بیشتر این نامها از كلمات زبانهای بیگانه گرقته شده است در زبان عربی زؤهره – زهره ( تابناك )، جمیله – ( دختر زیبا )، حایدار – حیدر – (شیر )، عاظئم – عظیم – ( بزرگ، بزرگوار ) و ماهئم در زبان فارسی معنایی مترادف با آیئم – ( ماه من ) را به ذهن متبادر می كند. اما « غوتلی » در اصل تركی و از ریشه ی « غوت » به معنی بخت ساخته شده كه در گذشته موارد استعمال فراوانی داشته است. این كلمه در زبان فعلی تركمن ها در مفهوم قدیمی كمتر بكار گرفته شده و فقط در تركیباتی محدود چون « غوتلاماق »، « غوتلی بولسون » حفظ گردیده است. این كلمه در گذشته به معنی بختیار بوده است.
نام هایی كه اشخاص بر می گزینند بیشتر اسامی اشیاء و چیزهایی هستند كه ما هر روز با آنها سرو كار داریم، اسامی پدیده ها، وقایع و ... كلماتی هستند كه در محاوره های روزمره به طور معمول مورد استفاده ی ما قرار می گیرند. همه ی آن نامهایی كه امروزه معانی آنها به فراموشی سپرده شده، در گذشته برای مردمی كه این نامها را ابداع نموده اند معانی روشنی داشته است. به بیان دیگر نام بدون معنی وجود ندارد.
نوع نگرش قدما به نام های اشخاص :
نیاكان ما نیز مانند بسیاری از ملل جهان ، نام را بخشی از ارگانیزم و جزء لاینفك وجود آدمی می پنداشتند و بر این باور بودند كه نام دارای نیرویی جادویی است و قطعا می تواند در سرنوشت و اقبال صاحبش مؤثر واقع گردد. داشتن اعتقادی راسخ به چنین باور پدران و مادرانی را كه آرزویشان داشتن فرزندانی توانمند، قوی و سالم بود بر آن می داشت كه اولادشان همنام با حیوانات زورمند و چالاك، فلزات و اشیاء سخت و مقاوم و یا همنام با گیاهانی باشد كه در مقابل دشواری های طبیعت استوارتر و مقاومند.
در میان تركمن ها و برخی دیگر از اقوام گذاشتن نام پدر، نام مادر، اجداد پدری و مادری روی نوزاد تا به امروز هم مرسوم است. این به خاطر عزت و احترام و فراموش نكردن نام و یاد بزرگان خانواده می باشد. از سوی دیگر كودكانی كه نام بزرگان روی آنها گذاشته شده غالبا از طرف دیگر اعضای خانواده و اطرافیان مورد احترام و مهر خاصی قرار می گیرند. برای اینكه خانواده های تركمن معتقدند دشنام و یا آزار آنها معادل ایذاء و اذیت عزیز فوت شده ای است كه كودك نام او را بر خود دارد. این اعتقاد مسلما ریشه در باوری قدیمی دارد كه نام را بخش جدایی ناپذیر از ارگانیزم فرد می داند و یا افراد هم نام احساس می كنند كه بیشتر به هم نزدیكند و این نه به خاطر اشتراك در نام بلكه احساس همدل بودن، هم اقبال بودن و حتی در بسیاری از موارد احساس برادری نسبت به هم دارند. ضرب المثل تركمنی « آدی بیرینگ جانی بیر » " ( همنام ها دو جسم در یك روح اند ) احتمالا مربوط به همان دوران باید باشد.
تغییر دادن نام اشخاص را در تغییر سرنوشت افراد بسیار مؤثر می پنداشتند. در این مورد چند مثال می آوریم: در برخی مناطق به نامهایی چون : آچئل، آچئلدی، آچئل دوردی، آچئل گول و اؤره، زیاد بر خوریم. واژه ی آچئل = آچئلماق = باز شدن. در اینجا به معنی ( باز شدن از بیماری، رها شدن از بیماری، بهبود یافتن )، و اؤره همان اؤرله ( به پا خاستن، برخاستن ) معنا می دهد ( غورغون اؤردونگمی؟= به سلامت از خواب برخاستی؟ )، صاحبان چنین نامها كودكانی هستند كه به مدت طولانی در بستر بیماری بوده اند تا اینكه تغییر نام داده و نام تازه ای چون آچئل و یا آچئلدی به آنها داده اند.
تغییر دادن نام، مختص كودكان نبوده بلكه در میان بزرگسالان و حتی در بین شخصیت های تاریخی نیز به چنین موارد بر می خوردیم. صفی ( نوه ی شاه عباس ) پادشاه ایران در قرن هفدهم میلادی، بعد از اینكه مدت زیادی در بستر بیماری بود، نام خود را به سلیمان تغییر داد. این شخص در تاریخ با دو نام صفی و سلیمان شناخته می شود و یا شما در تاریخ با نام غوتولمئش فرمانده ی سلجوقی كه در قرن یازدهم میلادی آسیای صغیر را تسخیر كرد، آشنایی دارید. نام حقیقی او سلیمان بود و غوتولمئش ( به معنی بهبود یافته از بیماری ) نام بعدی و تغییر یافته ی اوست. می بینیم كه تغییر دادن نام در بین بسیاری از خلق های آسیایی مرسوم بوده و این خود دلیلی است بر اعتقاد به نیروی جادویی نام در گذشته .
نیاكان ما با این روش می خواستند فرشته مرگ و نیستی، عزراییل را هم فریب دهند. به همین سبب آنها برای فرزندان خود دو الی سه نام انتخاب كرده و نام حقیقی او را كتمان می كردند و اطرافیان با نام غیر واقعی كودك را می شناختند، و ساده لوحانه می پنداشتند، عزراییل كه تنها به نام واقعی آدمیان واقف است كودك مورد نظر را نخواهد یافت.
به نمونه ای دیگر از تاریخ توجه كنید : سومین پادشاه سلسه ی خوارزمشاهیان را ( 1156- 1098 ) آتسئز(آدسیز) می گفتند، یعنی " بی نام " ببینید چگونه، فرد بی نام كه وجود ندارد! احتمالا قطب الدین محمد خوازرمشاه ( پدر آتسوز ) به سبب فوت پسران قبلی نام این پسر را « بی نام » نهاده است. در هر حال به نظر می رسد، این باور عامیانه ی قدیمی به یاری قطب الدین شتافته است زیرا « آتسئز » هر چند بیشتر سال های عمر خود را در پیكارهای خونین سپری كرده ولی بعد از 58 سال زندگی در شهر نسا فوت كرده است.
نمونه ای دیگر از تاریخ، معمار مشهور مقبره ی سلطان سنجر در مرو قدیم نیز كه شهرت جهانی دارد، فردی بوده به اسم محمد بن آتسئز از اهالی سرخس كه در قرن یازدهم این بنای زیبا را ساخته است. البته این فقط نیاكان ما نبودند كه چنین اعتقادی داشتند و نام را نگهبان و قلعه ای مستحكم در برابر چشم بد می دانستند. بنوم = آتسئز = بی نام، اسمی كه تاجیك ها ابداع كرده اند، تربیش = بؤدال = این نیست، اسمی كه مغولها برای فرزندان خود مناسب دانسته اند، با این آرزو انجام گرفته كه آنها نام را حافظ وجود فرزندانشان می دانستند و آن ریشه در اعتقاد عامیانه و دیرینه ای دارد كه فوقا بیان شد.
سال ها پیش در روزنامه پراودا خبری حیرت آور درج گردید مبنی بر اینكه بومیان یكی از جزایز اندونزی تا همین اواخر اساسا نمی دانستند كه نام چیست. در بین آنها نام به تازگی كشف گردیده و جالب تر اینكه آنها از فاش كردن نام خود وحشت داشتند و چنانچه از آنها درباره نامشان سئوال می شد از پاسخ روشن طفره می رفتند و بلافاصله مسیر گفتگو را عوض می كردند. برای اینكه در نظر بومیان آن جزیره نام قسمتی از وجود و جزئی جدایی ناپذیر از جان و تن آدمی است و آشكار كردن اسم در واقع دعوت مرگ و عزرییل و اینكار را با دادن آدرس دقیق به عزراییل برابر می دانستند.
اقوام دیگری هم هستند كه به اسامی در حكم نشانه هایی ار نگاه غضبناك عزراییل می نگرند. بعضی از ملل دنیا چنین می پندارند كه به محض سخن گفتن از نام، هم صاحب نام و هم عزراییل از آن مطلع می شوند، اگر چنین نمی بود تابو یعنی كلماتی كه گفتن آنها قدغن گردیده به وجود نمی آمد. حتما به یاد دارید كه در كودكی شبها ریش سفیدان ما را از بردن نام حیواناتی چون : مار، كژدم، گرگ برحذر می كردند زیرا اعتقادی داشتند در صورت گفتن نام حیوانی هر آن ممكن است آنها سر برسند. ضرب المثل قدیمی ( غورت، آغزاسانگ غورت گلر ) یعنی اگر از گرگ سخن بگویی گرگ خواهد آمد، احتمالا ریشه در همین باور دارد و برای اینكه این حیوانات متوجه نشوند كه درباره ی آنها صحبت می شود، نام آنها را با كلماتی مبهم و غیر واضح جایگزین می كردند. در زبان شناسی به این كلماتی " توفه میزم ها " می گویند. مثلا به مار = غامچی = ( شلاق ), به گرگ = آدی یامان ( بد نام ) می گویند. خود كلمه ی " مؤجك " به معنی گرگ در اصل از كلمات اوفه میستیك است.
تابو نه فقط در مورد برخی از حیوانات وحشی و یا جانوران زهردار بلكه در مورد اسامی اشخاص هم بكار برده می شود. مثلا در بین بسیاری از اقوام زن و شوهر نام یكدیگر را بر زبان نمی آورند و به جای آن همدیگر را با كلماتی چون : قاقاسی ( پدرش )، حوجائین ( سرپرست- خانواده، آقای خانه )، پئلانی نئنگ قاقاسی « پدر فلانی »، پئلانی نئنگ اجه سی « مادر فلانی » مورد خطاب قرار می دهند.
عروسان نام پدر شوهر و مادر شوهر خود را بر زبان نمی آورند و این رسم تا به امروز حفظ شده است. حتی عروسان تركمن های استاوروپول نه تنها اسم پدر شوهر و مادر شوهر بلكه نام كسانی را كه با آنها همنام هستند را نیز بر زبان نمی آورند و آنها را با گفتن آدی قئن آقا ( آقایی كه گفتن نامش دشوار است )، آدی قئن اجه ( مادری كه گفتن نامش دشوار است ). مورد خطاب قرار می دهند اینكه نام بستگان نزدیك به عنوان تابو برده می شود، نمی تواند صرفا به خاطر احترام گذاشتن به آنها تلقی گردد بلكه برای آشكار نكردن نام واقعی آنها به عزاییل باید باشد.
خانواده هایی كه بارها فرزندانشان را در طفوولیت از دست داده اند اصولی دیگر برای ترسانیدن عزراییل و تغییر نظر غضبناك او به سویی دیگر اندیشیده اند و آن اینكه نام هایی بسیار زشت بر او می نهند؛ پورسی ( بدبو )، تئررئق ( كوتوله )، چؤر " ( سرگین، فضله گوسفند بز ) كیرلی ( كثیف )، تزك ( تاپاله )، دألی (دیوانه ) و یا ایت الماز " ( سگ هم او را نمی گیرد ) و به غلط باور دارند، كسی كه سگ هم از او بیزار است به چه درد عزراییل می خورد. علاوه براین ها نامهایی چون : كورًه ( كره خر )، اشك ( خر )، تیكن ( خار )، غارمئق ( نوعی بیماری )، سارئمساق ( سیر )، كودكانی هستند كه به سبب محافظت از عزراییل چنین نام هایی دارند.
آنان كه نام آدمی را سپری مطمئن در مقابل هجوم مداوم شورچشمی می دانستند فقط تركمن ها نبودند، بین قرون 14- 16 میلادی در میان نام های مختلف روسی به اسامی زیر توجه كنید : كیسلوكواس ( كواس ترش )، كیسلیتسا ( ترش )، نسوله نوی ( بی نمك )، توپوخلوی ( تپل – گنده )، نخوروشی ( بد ، زشت )، گریازكا ( كثیف )، سوروكا ( نوعی زاغ )، ایگولكا ( سوزن ) و... این نامها را با نامهایی كه در بالا بر شمردیم مقایسه كنید تفاوت چندانی بین آنها نخواهید یافت. و یا نمی توان باور كرد كه آن كودك معصوم عرب به سبب بویش، عفان ( بدبو ) نامگذاری شده باشد.
برخی از پشینیان ما انگار حضرت عزراییل را مخلوقی پخمه و یا بسیار ساده تصور كرده اند در غیر اینصورت در میان اوزبیك ها و در بعضی از روستاها نامهایی چون : تاپئلدی ( یافته شده )، ساتئبالدی ( خریداری شد )، تؤلگ (تأدیه )، تؤلگ بردی ( تأدیه شد، جبران شد ) و یا در میان روسها نه ناش ( متعلق به ما نیست، بیگانه است )، نایدن ( یافته شده ) به وجود نمی آمد. صحنه ای را جلو چشم مجسم كنید كه در خانواده ای نوزادی زاده می شود، اندكی قبل از نامگذاری پیر زنی او را در فاصله ای دورتر از خانه می گذارد، و بر می گردد پدر و مادر و یا یكی از نزدیكان نوزاد او را به طور اتفاقی پیدا می كنند و به او تاپئلدی ( یافته شده ) نام می گذارند و یا در موردی دیگر نوزاد را یكی از همسایگان با خود به خانه اش می برد، بستگان طفل باید به خانه ی همسایه بروند و طی معامله ای كه بین آنها صورت می گیرد، نوزاد را در مقابل پرداخت مقداری پول و یا چیز با ارزش دیگر بخرند، به این نوزاد كه چون فردی بیگانه خریداری شده است ساتئبالدی، ساتئن آلئندی ( خریده شده ) نام می گذارند. نامهایی چون : تؤلگ، تؤلگ بردی نیز به معنی ( پولی تؤلندی ). ( یعنی بهایش تأدیه شد، پرداخت شد ) می باشد عزراییل ادعای تصاحب چنین كودكانی را نمی كند، او فقط فرزند خودت را می خواهد حال آنكه این كودك آن طور كه از نامش پیداست، بیگانه می باشد، خریده شده است، پیدا شده است. این است آنچه كه پیشینیان ما باور داشتند.
این نام ها، همچنین نامهایی كه در بالا برشمردیم چون : ائسلی ( بدبو )، تیكه نكلی ( خاردار )، آجی ( تلخ ) نامهایی بی مسمی و مناسب می باشند كه در فرهنگ دیگر اقوام نیز وجود دارند و همه ی آنها مربوط به دوران جهالت است كه علم و دانش در سطح بسیار نازل بوده و انسانها نگرشی تقدس مآب و جادویی نسبت به اسامی اشخاص داشتند.
پیشینیان كه به نیرویی جادویی نام اعتقاد كامل داشتند آمال و آرزوهای خود را هم در قالب نام فرزندان بیان می كردند، در این مورد بقدر كفایت می توان مثال آورد به عنوان مثال اگر در خانواده ای پشت سر هم نوزاد دختر زاده شود پدر و مادری كه دلشان فرزند پسر می خواهد نامی را برای دختران خود بر می گزینند كه با كلمه ی پسر مرتبط باشد : اوغول، اوغلای، اوغول بیكه، اوغول صاپار و ... درباره ی معنی نام اوغول گرك لحظه ای بیندیشید « پسرمی خواهیم، پسر ! »
چنانچه این نام ها نیز فایده ای نكرد و باز هم پشت سر هم دختر به دنیا بیاید چه باید كرد؟ در آن صورت باید به نام دختران با آهنگی خشمگین امر كرد كه : دویدوق « سیر شدیم »، یتر « كافی است »، بسدیر « بس است »، یانگئل ( « نوشو »، چیز تازه ای شو، تغییر كن )، غئز سونگی ( دختر آخری )، اوغل حاجات « پسر نیاز داریم » و ....
در زمان های گذشته كه فقر و نابرابری بیداد می كرد و انواع بیماری مخصوصا بیماری های اطفال و مرگ و میرهای زودرس بسیار زیاد بود، در مواردی كه طبابت پرخان ها و دیگر طبیبان كم سواد محلی چاره ساز نبوده است، پدران و مادران درد كشیده به ناچار به باورهای خرافی روی می آوردند و چه بسا با بیان درد خود در قالب اسم از نام نو رسیده مدد می جستند و اگر چنانچه پسران خود را بر اثر بیماری از دست می دادند، دختران خود را " اوغول دوردی "، " اوغول دورسون "، " اوغول دوران " و اگر دختران خود را از دست می دادند، پسر را " غئز دوردی "، نام می نهادند .
نام هایی چون : توغتا ، توغتامئش، دوردی، عؤمروزاق ( عؤمری اوزاق )، جانوزاق، مؤنگ یاشار، عؤمور باقی و حتی اؤلمز، سولماز، دؤنمز، تایماز، مشخصا نامهای فرزندان نخستین نمی توانند باشند. نامهایی كه سال های سال در آرزوی داشتن تنها یك فرزند به وجود آمده است. خانواده هایی كه سال های سال در آرزوی داشتن تنها یك فرزند مشقت های فراوانی را متحمل شده اند به محض حصول آرزویشان به پیروی از یك رسم قدیمی نوازد را از دورن « تاغان » ( سه پایه آهنی ) عبور داده و یا او را با پوست گرگ می پوشانند و او را تاغان، تاغان دوری، تاغان بی بی و یا غورت، بؤری می نامیدند.
می بینیم كه نیاكان ما درگذشته های دور نگاهی دیگر گونه به مسأله نام اشخاص داشتند آنها چنین می پنداشتند كه نام اساس زندگی و جزء لاینفك وجودآدمی می باشد و قادربه انجام كارهایی است كه از دست آدمیان ساخته نیست. هرچند امروزه براثر توسعه علم و تكنیك و رشد شعور و جهان بینی نوع نگرش به اسامی اشخاص اساسا تغییریافته ولی هنوز هم در حكم میراثی از گذشتگان، بسیاری از نام ها كه در بالا آورده شد از نسلی به نسل دیگر تا به امروز به ما رسیده است.
نظری به گذشته های دور :
درجوامع ابتدایی، نام و نام فامیلی، آن طوركه امروزه مورد استفاده ما قرار می گیرد، ضروری به نظر نمی رسید. تنها بعد از توسعهی همه جانبهی روابط بین انسانها بود كه برای تمایز افراد از یكدیگر نامهای متفاوتی مشاهده كرد. نویسنده نامدار «لو اوسپنسكی» دركتاب « تو و نام تو » می نویسد كه تا همین اواخر درمیان « چوقچا »ها در مورد اشخاص تنها به نام بسنده میشده است. در این مورد حتما لازم نیست به گذشته های دور برگردیم، درمیان تركمن ها « مأمت جان » و « آق پامئق » از قهرمانان افسانه های كهن تركمنی، مختومقلی، سیدی، ملانفس از شعرای مشهور و سطان سنجر و غووشوت خان از شخصیت های تاریخی را ما تنها با نامشان می شناسیم.
اما آوردن نام شخص در كنار نام پدر در گذشته های دور نیز دیده می شود. در كتیبه های مربوط به قرون 8-5 میلادی كه از كناره های رودخانهی اورخون دوینی سیئی یافت شدهاند و از یادگارهای كهن نوشتاری تركی به شمار میروند به اسامی این گونه بر خوریم : باینا سونو اوغلی كولوگ چور ( پسر سپهسالار باینا چور دلاور ) توچون كولوگ تیریگ توغلی كولوگ توغان مئن ( پسر دیری اوچون دلاور، توغان مئن دلاور ) در اینجا می بینیم كه ابتدا نام پدر و پس از آن نام خود فرد آورده شده است. البته دربین آثاربه یادگار مانده، اسامی طولانی كه دربالا ذكر شد، نسبت كمتری به اسامی ساده و یا نامهای تركیبی ساده ( فقط نام خود فرد ) دارند. مثلا : كول تكین « برده ی دلاور، شجاع »، تگین ـ پسوندی است كه به آخر نام شاهزادگان افزوده می شود. مانند : بیلگه قاغان : " خان دانا " و الته ریش ـ ایلدن سایلانان ـ " جدا شده از ایل ، برگزیده ی ایل " و ...
چنین به نظر می رسد كه نیاكان ما به كودكان ( و به احتمال زیاد به پسران ) تا زمانی كه آنها بزرگ شده و كار مفید و سترگی برای ایل خود انجام نداده باشند، نام حقیقی بر او نمی نهاده اند. بر اساس یكی از روایات كه از غورقوت آتا نقل شده چنین آمده : پسر 15 ساله ی بای بؤری بگ، تعدادی از تجار را كه در راه بازگشت به سرزمین اؤغوز مورد هجوم پانصد نفر از یاغیان قرار می گیرند، نجات می دهد.
بعد از این واقعه بای بؤری بگ جشنی بزرگ برپا داشته و تقاضا می كند نامی مناسب بر فرزندش نهند. غورقوت آتا این نوجوان دلاور را "بامسی بیرك" می نامد و پسر پانزده ساله ی "درسه خان" بعد از اینكه گاو نر وحشی "بایندرخان" را از پای در می آورد از طرف غورقوت آتا بوغاچ ( بوغاچ ـ " بوغا "، یعنی پهلوانی نیرومند همانند گاو نر ) نام می گیرد. شیوه ی نامگذاری مطابق چنین روشی تا همین اواخر در میان « آلتایلی » ها مرسوم بوده است.
یادگارهای كهن و مكتوب بجا مانده از ترك ها و تركمن ها :
در یادگارهای كهن و مكتوب بجا مانده از ترك ها و از آن جمله تركمن ها درباره نام های بسیارقدیمی آنان اطلاعات سودمند و فراوانی آورده شده است. به عنوان مثال در فرهنگ سه جلدی « دیوان لغات الترك » اثر محمود كاشغری زبان شناس برجسته ی قرن یازدهم میلادی واژگان نام تركی به وفور آورده شده كه برخی از آنان را در زیر می آوریم :
آلپ تگین :Alptekin (مرد شجاع ، مرد جسور ، شاهزاده شجاع)
بوغرا خان :Bugra han ( بوغرا- شتر دوكوهانه )
كوچ تگین :küçtekın ( مرد نیرومند )
تونگا خان : Tońahan( تونگا - شیر هندوستان )
تونگا آلپ أر : ( مرد شجاع همانند شیر )
غوتلوغ :Gutluk ( غوتلی - باغتلی - بختیار )
چاغری بگ : ( چاغری - لاچئن - شاهین )
غئلئچ خان، بگی، آرسلان، بكچ، بك تیر، ( بكدیر ) و ... می بینیم كه این نامها از كلمات زبان تركی تشكیل شده اند.
در كتاب شجرۀ تراكمه كه توسط خان خیوه ابوالغازی بهادر خان قرن 17 به رشته ی تحریر در آمده نام های تركمنی فراوانی آورده شده است. ابوالغازی معتقد بود كه بسیاری از تیره های تركمن در واقع از نام شخصیت های برجسته، سرداران و بیگ هایی كه آن تیره ها را سازمان داده اند، گرفته شده است. به عنوان مثال :
بایات :Baýat (ابوالغازی در توضیح این كلمه آن را به معنی « ثروتمند، دارا، غنی » آورده است )
یازئر : ýazyr ( « سرور ایلات » )
تووه:töwe ( « تووه رك » ) = اطراف
چوو دور:Çowdur ( غیرتمند )
سالئر : Salyr( شمشیر زن )
ایمیر : Eýmyr ( سرور اغنیاء )
ایگدیر:Igdır ( بزرگ ، سرور ، محترم ) و.....
بر این اساس می توان حدس زد كه نام تیره هایی چون تكه، یموت، أرساری كه بعدها به وجود آمده اند، در اصل نام اشخاص بوده است.
در شجره تراكمه ابوالغازی نام اجرام سماوی ( آی خان، گون خان، یئلدئز خان، گوك خان ) پدیده های طبیعی كره زمین ( داغ خان، غئر خان، دنگیز خان ) و نام برخی از انواع فلزات چون آلتئن (طلا )، تمیر ـ دمیر = ( آهن ) به عنوان اسامی اشخاص آمده است.
آن دسته از دانشمندان كه در زمینه ی نام مطالعه و تحقیق می كنند، معتقدند نامهایی كه ریشه در پدیده های طبیعی، حیوانات درنده و قوی دارند از حرمت بیشتری برخوردارند. وقتی به صحت این گفتار پی می بریم كه دركتاب های تاریخی كهن به نام هایی چون :
آرسلان:Arslan ( شیر )
بوقا: Buga( گاونر )
بوغرا:Bugra ( شتر دو كوهانه )
چاغری:Çagry ( شاهین )
بؤری:Börı ( گرگ )
یاغمئر:agmyrÝ ( باران )
گوندوغدی:Gündody ( طلوع آفتاب )
آیاز: Aýaz( شبنم )
بوران:Boran ( كولاك )
و ... زیاد بر می خوریم.
بعدها اسامی درختان محكم و مقام : ( سازاق، چركز، چالی، بورجاق، غاندیم )، انواع فلزات و عناصر كانی : ( كوموش، پولات، گؤوهر، مرجن ).
اثاثیه و لوازم خانه و یا سلاح های برنده : ( غازان « پاتیل »، تاغان « سه پایه آهنی »، پالتا « تبر »، خانجار « دشنه »و....) كلماتی هستند كه در نام گذاری اطفال مورد استفاده قرار گرفت .
بعد از گسترش دین اسلام در آسیای میانه اقوام ترك زبان، اسامی دینداری اعراب خلفا را برای فرزندان خود بر می گزیدند. در نتیجه در میان ملل ترك به ویژه در بین طبقات مرفه و مقامات بلندپایه ی دینی، گذاشتن نام عربی به فرزندان مرسوم گردید. به نكته ای آموزنده و ظریفی كه مختومقلی شاعر بزرگ تركمن درمورد نام گذاری و اینكه اسم و كنیه نباید مورد استفاده قرار گیرد، توجه كنید :
خوجالار پاخر ادر آصئل ذاتئنی
قیام، عصام الدین غویوپ آدئنی
« پئلان كس خوجا » دییپ هم اؤولادئنی
بیلمه نم، یاقئنمی آخئر زامانا؟
ترجمه آزاد سطور بالا چنین است :
خوجه ها نسب شان را به رخ مردم می كشند
خود را قیام و عصام الدین می نامند.
حتی به فرزند خود فلان خوجه می گویند
نمی دانم آیا به آخر زمان نزدیك شده ایم.
می بینیم كه شاعر با نامگذاری به ظاهر دین خواهی كه شهرت و جاه طلبی را بدنیال داشته باشد سر ناسازگاری دارد.
بعد از اینكه عرب ها با شعار « جهاد برای دین » سیطره ی حكومتی خود را بربسیاری از كشورها گسترانیدند، طبیعتا ایدئولوژی، فرهنگ و زبان عربی گسترش یافت و در اغلب كشورهای تحت سلطه عربها ، مردمان از حقوق خواندن و نوشتن به زبان مادری محروم گشتند و طبیعی به نظر می رسد كه این تأثیر در زمینه ی فرهنگ نامگذاری ملل نیز خود را نشان داده و بسیاری ازاطفال غیر عرب، نام هایی به خود گرفتند كه از كلمات عربی ساخته شده بود. شرایطی این چنین نه فقط در بین كشورهایی كه اسلام را پذیرفته بودند بلكه در كشورهایی كه به مسیحیت گرویده بودند نیز حاكم بود. در اواخر قرن دهم كه دین مسیح بر جامعه ی روسیه حاكم گردید، بسیاری از اسامی كه از كلمات اصیل روسی ساخته شده و بر قاطبه ی اهالی روس قابل فهم بود. جای خود را به اسامی دینی تقویمی می دهد ، دیگر نیازی نبود كه پدر ومادر نامی بر فرزند نهند، چه این كار توسط متولیان عبادت خانه ها و با توجه به روز تولد طفل صورت می گرفت.
در نتیجه طی اعصار متمادی، اسامی واقعی روس جای خود را به كلمات یونانی، لاتین و یهودی می دهد، و به غیر از برخی نامها چون بوگدان ( خداداد )، ولادیسلاو ( به شهرت رسیده، صاحب شهرت ) وسوولود ( صاحب همه)، ویاچسلاو ( بسیار مشهور ). خیلی از كلمات عامه فهم روسی از فرهنگ نام ها حذف می شود و كاربری خود را به عنوان اسامی افراد از دست می دهد. هر چند واژگانی چون : وولكوو، زایتسو، پتوخوو، جوكوو، ترتیاك، شستاكوو، پاستوخوو در نام فامیلی برخی از روس ها حفظ گردیده است.
در فرهنگ نام تركمن هر چند به كلماتی تركی فراوانی برمی خوریم ولی از آنجا كه مردم بر اثر توصیه ی روحانیون پذیرفته اند كه چنانچه نام پیامبران، خلفان راشدین و دیگر شخصیت های تأثیر گذار دینی را بر فرزندان خود بنهند، می توان آنها را به آسانی از چشم و زبان بد مصون داشت. در نتیجه نامهای با ریشه ی عربی در میان تركمن ها روز به روز بیشتر می شود. از این نامها صفاتی كه در تعریف و تمجید خداوند متعال می باشند جایگاه ویژه ای داشته و فراوانی قابل ملاحظه ای دارند. روحانیون خداوند را صاحب یكهزار و یك نام می دانند كه همه ی آنها كلماتی عربی و در ستایش خالق یكتا می باشد. برخی از آنها از این قرارند : وحید، كریم، رحیم، رحمن، صمد، جبار، ستار، حق، غفار، قادر، حالق، مولام. در ردیف صفاتی این چنین بعدها واژه های تركی چون :
یارادان : Ýaradanحالق ،
تانگری: Tańryخداوند ،
اولوغ :Ulug بزرگ = خداوند،
ایه :Eýe صاحب = خدا ،
ایام :Eýäm صاحب من = خداوند
و از آنها نام هایی چون :
یارادان غولی : Ýaradan guly بنده ی خالق ،
تانگری غولی : Tańry gulyبنده ی خدا ،
اولوغ بردی : berdy Ulug بزرگ داد = خداداد ،
ایه بردی :Eýeberdı ایام بردی به معنای خداوند عطا فرمود، ساخته شده اند. روحانیون با قبول این باور كه صاحبان چنین نامهایی عمری طولانی خواهند داشت و اجل دیرتر به سراغ آنان خواهد رفت توصیه می كنند كه به فرزندان خود نامهایی در مفهوم بنده ی خدا ، بنده ی پیامبران و یا حداقل غلام خوجه و شیخ كه از اولیاء الله هستند، بگذارند.
با قبول چنین استدلال هایی است كه ما در میان اكثریت جامعه تركمنی به وفور نامهایی از این نوع داریم ولی این بدان معنا نیست كه تركها و از آن جمله تركمنها نامهایی را كه از كلمات قابل فهم زبان مادریشان شكل گرفته فراموش كرده باشند، برعكس در كنار نامهایی متبركه ی مذكور در بالا بسیاری از نامهای اصیل و زیبای تركمنی همراه با آداب و رسومی كه در نام گذاری دارند تا به امروز حفظ گردیده و به ما رسیده است.
اسامی اشخاص حاصل دوران طولانی از پروسه ی زندگانی انسانهاست و در ارتباط با تاریخ جوامع بشری به وجود آمده و هماهنگ با آن رشد كرده و تحول یافته است. با گذشت زمان بر اثر توسعه ی روابط بین انسانها نه فقط خود نام بلكه در كنار آن بكارگیری نام و نام خانوادگی پدر نیز ضرورت می یابد.
- اونوماسنیكا = علمی كه در باره اسامی اشخاص، ویژگی های و معانی هر كدام و تغییر و تحولاتی كه در هر دوره ی تاریخی صورت می پذیرد و جایگاه ان در علم زبان شناسی و همچنین در مورد آداب و رسوم و شیوه های نامگذاری به ما می آموزد « آنتروپوونیمیكا » نام دارد. علمی درباره ی اسامی اشخاص، و آن شاخه ای از دانش اونوماستیكا می باشد.
نویسنده : سلطانشاه آتانیاز
مترجم : قربان صحت ( كاكا ) بدخشان